النساء ٩٢

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

هیچ فرد باایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روی خطا و اشتباه از او سر زند؛ (و در عین حال،) کسی که مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به کسان او بپردازد؛ مگر اینکه آنها خونبها را ببخشند. و اگر مقتول، از گروهی باشد که دشمنان شما هستند (و کافرند)، ولی مقتول باایمان بوده، (تنها) باید یک برده مؤمن را آزاد کند (و پرداختن خونبها لازم نیست). و اگر از جمعیّتی باشد که میان شما و آنها پیمانی برقرار است، باید خونبهای او را به کسان او بپردازد، و یک برده مؤمن (نیز) آزاد کند. و آن کس که دسترسی (به آزاد کردن برده) ندارد، دو ماه پی در پی روزه می‌گیرد. این، (یک نوع تخفیف، و) توبه الهی است. و خداوند، دانا و حکیم است.


النساء ٩١ آیه ٩٢ النساء ٩٣
سوره : سوره النساء
نزول : ٨ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٦٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«تَحْرِیر»: حرّیّت بخشیدن. آزاد کردن. «رَقَبَةٍ»: گردن. مراد نفْس است و تسمیه کلّ به اسم جزء است. یا این که (رَقَبَة) برای تعبیر از تعداد بردگان بوده است، همچون: رأس. قبضه. دست. نفر. باب.و ... «دِیَةٌ»: خون‌بها. از ماده (ودی). «مُسَلَّمَةٌ»: پرداخت شده. «یَصَّدَّقُوا»: تصدّق‌کنند. عفو کنند. فعل مضارع باب تفعّل است. «تَوْبَةً»: قبول. تخفیف. پشیمانی. مفعولٌ‌له یا مفعول مطلق یا حال ضمیر (ه) در (عَلَیْهِ) محذوف است.


نزول

محل نزول:

این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]

شأن نزول:[۲]

«شیخ طوسی» گويند: درباره عياش بن ابى‌ربيعة المخزومى برادر مادرى ابوجهل نازل گرديد زيرا مسلمان شده بود و شخص ديگرى را كه اسلام آورده بود به قتل رسانيد در حالتى كه از مسلمان شدن او اطلاعى نداشته است چنان كه مجاهد و ابن جريج و عكرمة و سدى نقل نموده اند و گفته اند مقتول مزبور حرث بن يزيد بن ابى‌نبشة العامرى بوده است و كسى بود كه عياش و برادرش ابوجهل را آزار مي‌رسانيده است و اين موضوع را ابوالجارود از امام باقر|امام محمدباقر عليه‌السلام روايت نموده است.[۳]

تفسیر

نکات آیه

۱- مؤمن، هرگز از روى عمد دستش به خون مؤمن دیگر آلوده نخواهد شد. (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خَطَاً)

۲- ناسازگارى ایمان با کشتن مؤمن از روى عمد (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خَطَاً) چون جمله «ما کان ... »، جمله اى خبرى است، دلالت مى کند که مؤمن هرگز مؤمنى را از روى عمد نخواهد کشت. یعنى اگر مؤمنى کشته شد، معلوم مى شود قاتل او ایمان نداشته است ; هر چند اظهار ایمان کند.

۳- حرمت و ناروایى کشتن مومن از روى عمد (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خَطَاً)

۴- کسى که از روى عمد دستش به خون مؤمنى آلوده گردد، در حقیقت مؤمن نیست. (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خَطَاً)

۵- ضرورت پرداخت خونبها علاوه بر کفّاره در صورت کشتن مؤمن از روى خطا (و من قتل مؤمنا خطاً ... و دیة مسلّمة الى اهله)

۶- کفّاره کشتن مؤمن از روى خطا، آزاد کردن یک برده با ایمان است. (و من قتل مؤمنا خطاً فتحریر رقبة مؤمنة)

۷- خونبهاى قتل از روى خطا، باید به طور کامل تسلیم خانواده مقتول گردد. (و من قتل مؤمنا خطاً ... و دیة مسلّمة الى اهله) در معناى کلمه «مسلّمة» گفته شده است: «المدفوعة الیهم موفّرة غیر منقّصة». یعنى باید به طور کامل و بدون هیچ کاستى تسلیم شود. «مجمع البیان».

۸- لزوم پرداخت دیه، مشروط به درخواست خانواده مقتول نیست.* (و دیة مسلّمة الى اهله)

۹- در صورت چشمپوشى خانواده مقتول از خونبها، پرداخت آن واجب نیست. (و دیة مسلّمة الى اهله الّا ان یصدّقوا)

۱۰- بخشش خونبها از سوى خانواده مقتول، نوعى صدقه است. (و دیة مسلّمة الى اهله الّا ان یصدّقوا) مراد از «ان یصدّقوا»، گذشت از دیه است. و خداوند از آن به صدقه دادن تعبیر کرد تا اشاره کند به اینکه گذشت از دیه نوعى صدقه است.

۱۱- گذشت خانواده مقتول از دیه، امرى پسندیده و مورد ترغیب خداوند (الّا ان یصدّقوا)

۱۲- در قتل خطائى، اگر مقتول، مؤمن باشد، ولى خانواده اش از دشمنان مسلمانان، کفّاره اش تنها آزادسازى برده اى با ایمان است. (فان کان من قوم عدوّلکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة)

۱۳- اگر خانواده مقتول از دشمنان اهل ایمان باشند، پرداخت دیه به آنان لازم نیست. (فان کان من قوم عدوّلکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة) چون در فرض قبل و نیز فرض بعدى تصریح به خونبها شده است، ولى در فرض مذکور سخنى از خونبها نرفته، معلوم مى شود که در این فرض، خونبها لازم نیست.

۱۴- تقویت نشدن بنیه مالى دشمنان اسلام، از ملاکهاى به کار گرفته شده در وضع قوانین حقوقى اسلام* (فان کان من قوم عدوّلکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة) به نظر مى رسد عدم لزوم پرداخت دیه به خانواده مقتول در فرض مذکور، براى این باشد که دشمنان اسلام از نظر مادى تقویت نشوند.

۱۵- در قتل خطائى، اگر مقتول، مؤمن و خانواده اش از کافران همپیمان با مسلمانان باشند، کفّاره آن آزادسازى یک برده با ایمان است. (و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق فدیة مسلّمة الى اهله و تحریر رقبة مؤمنة) ظاهراً مراد از ضمیر در «کان»، مقتول است، شرط ایمان در برده اى که باید آزاد شود، این معنا را تقویت مى کند.

۱۶- اگر خانواده مؤمن مقتول، کافر و همپیمان با مسلمانان باشند، پرداخت دیه به آنان لازم است. (و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق فدیة مسلّمة الى اهله)

۱۷- اهتمام اسلام به رعایت عهد و پیمان و لزوم پیشگیرى از زمینه هاى نقض آن* (و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق فدیة مسلّمة الى اهله و تحریر رقبة مؤمنة) از تقدیم حکم دیه بر آزادسازى برده در مورد کافران همپیمان (با آنکه در مورد مسلمانان آن را در رتبه دوّم قرار داد)، احتمالا چنین برمى آید که پرداخت دیه در رعایت و حفظ پیمان مؤثر است.

۱۸- لزوم پرداخت خونبها و نیز آزادسازى یک برده مؤمن در صورت کشتن کافرى از کافران همپیمان* (و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق فدیة مسلّمة الى اهله و تحریر رقبة مؤمنة) بنابر اینکه مراد از ضمیر در «کان»، مقتول باشد ; بدون وصف ایمان. به قرینه فرض سابق که در آنجا به قید ایمان تصریح کرد و فرمود: «فان کان ... و هو مؤمن»، ولى در این فرض «و هو مؤمن» را نیاورد.

۱۹- ارزش آزادسازى بردگان با ایمان و اهتمام اسلام به آن (فتحریر رقبة مؤمنة ... فتحریر رقبة مؤمنة ... و تحریر رقبة مؤمنة)

۲۰- آزادسازى بردگان، همسان با زنده کردن آنان* (و من قتل .. فتحریر رقبة مؤمنة)

۲۱- آزادى، همسان با حیات و زندگى (و من قتل .. فتحریر رقبة)

۲۲- تشویق بردگان به ایمان از راه وضع قوانین حقوقى و امتیاز دادن به بردگان مؤمن (فتحریر رقبة مؤمنة) مقید ساختن برده به ایمان براى آزادسازى در قتل خطائى، بیانگر این تشویق است.

۲۳- قاتل در قتل خطائى، در صورت ناتوانى از آزادسازى برده با ایمان، باید دو ماه پیاپى روزه بگیرد. (فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین)

۲۴- قتل خطائى، موجب دورى قاتل از رحمت خدا خواهد شد. (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خطا ... توبة من اللّه) توبه به معناى بازگشت است و توبه خدا بر بنده به معناى بازگشت رحمت و لطف خداوند به بنده خویش است. بنابراین معلوم مى شود در قتل خطائى نیز خداوند آدمى را از رحمت و لطف خویش دور مى سازد تا اینکه کفّاره آن را بپردازد.

۲۵- پرداخت خونبها، آزاد کردن برده مؤمن و یا گرفتن روزه، در قتل خطائى، زمینه پذیرش توبه قاتل از جانب خداوند (و من قتل مؤمناً خطا ... توبة من اللّه) «توبه»، مفعول له است و بیانگر فلسفه احکام بیان شده در قتل خطائى. یعنى بنده اى را آزاد کنید یا روزه بگیرید و خونبها هم بدهید، تا خداوند رحمتش را شامل حال شما کند و توبه شما را بپذیرد.

۲۶- پرداخت خونبها و آزادسازى برده مؤمن و گرفتن روزه، برطرف کننده آثار نامطلوب قتل خطائى است. (فتحریر رقبة مؤمنة و دیة مسلّمة الى اهله ... فصیام شهرین متتابعین توبة من اللّه)

۲۷- لزوم احتیاط براى حفظ نفوس و سعى در پیشگیرى از وقوع قتل خطائى (و من قتل مؤمناً خطا ... توبة من اللّه) اگر چنین احتیاطى لازم و ضرورى نبود، نباید خداوند به خاطر کارى که از اختیار انسان خارج است، وى را از رحمت خویش دور سازد.

۲۸- خداوند، (علیم) بسیار دانا و حکیم (کاردان) است. (و کان اللّه علیماً حکیماً)

۲۹- خداوند، دانایى با حکمت است. (و کان اللّه علیماً حکیماً) بنابر اینکه «حکیماً» صفت «علیماً» باشد.

۳۰- تشریع قانون دیه و کفّاره در مورد قتل خطائى، بر اساس علم و حکمت گسترده خداوند است. (و من قتل مؤمناً خطاً ... و کان اللّه علیماً حکیماً)

روایات و احادیث

۳۱- قتل خطائى آن است که چیزى غیر از مقتول، هدف باشد، لیکن به اشتباه، مقتول هدف قرار گیرد. (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خطا ... و من قتل مؤمناً خطاً) امام صادق (ع) فرمود: ... و الخطأ من اعتمد شیئا فاصاب غیره.[۴]

۳۲- آزاد کردن بنده مؤمن در قتل خطائى، اداى حق خداوند و پرداخت دیه آن، اداى حقّ اولیاى مقتول است. (و من قتل مؤمناً خطاً فتحریر رقبة مؤمنة و دیة مسلّمة الى اهله) امام صادق (ع) در پاسخ سؤال از آیه فوق فرمود: اما تحریر رقبةً مؤمنة ففیما بینه و بین اللّه و امّا الدّیة المسلّمة الى اولیاء المقتول...[۵]

۳۳- کافى نبودن آزادسازى کودک برده به عنوان کفاره کشتن مؤمن از روى خطا (و من قتل مؤمناً خطاً فتحریر رقبة مؤمنة) امام صادق (ع) در پاسخ سؤال از جواز آزاد نمودن کودک برده در کفّاره فرمود: کلّ العتق یجوز فیه المولود الّا فى کفّارة القتل فانّ اللّه عزّ و جلّ یقول: «فتحریر رقبة مؤمنة» یعنى بذالک مقرّةً قد بلغت الحنث.[۶]

۳۴- امام، عهده دار آزادسازى برده اى مؤمن به عنوان کفاره قتل خطائى مسلمانى که در سرزمین شرک به دست مسلمین کشته شود. (فان کان من قوم عدوّلکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة) امام صادق (ع) در مورد وظیفه امام نسبت به مسلمانى که در سرزمین شرک به دست مسلمین کشته شده، فرمود: یُعتق مکانه رقبة مؤمنة و ذلک قول اللّه عزّ و جل: «فان کان من قوم عدوّلکم ... ».[۷]

۳۵- قاتل، معاف از پرداخت دیه مؤمن مقتول به قتل خطائى، در صورت مشرک بودن اولیاى وى (فان کان من قوم عدوّلکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة)

موضوعات مرتبط

  • آزادى: ارزش آزادى ۲۱
  • احکام:۳، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۲، ۱۳، ۱۵، ۱۶، ۱۸، ۲۳، ۳۱، ۳۳، ۳۴، ۳۵ ثانوى ۲۲ ; تشریع احکام ۳، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۲، ۱۳، ۱۵، ۱۶، ۱۸، ۲۳، ۳۱، ۳۳، ۳۴، ۳۵ ۳۰
  • اسلام: ویژگى اسلام ۱۴، ۱۷
  • اسماء و صفات: حکیم ۲۸ ; علیم ۲۸
  • ایمان: آثار ایمان ۲ ; ارزش ایمان ۲۲
  • برده: آثار آزادى برده ۲۵، ۲۶ ; آزادى برده ۶، ۱۲، ۱۵، ۱۸ ; آزادى برده مؤمن ۳۲، ۳۴ ; ارزش آزادى برده ۱۹، ۲۰ ; ارزش برده مؤمن ۲۲
  • توبه: زمینه قبول توبه ۲۵
  • حفظ نفس: اهمیّت حفظ نفس ۲۷
  • خدا: حقوق خدا ۳۲ ; حکمت خدا ۲۹، ۳۰ ; علم خدا ۲۹، ۳۰ ; محرومیت از رحمت خدا ۲۴
  • دارالکفر: احکام دارالکفر ۳۴
  • دشمنان: تضعیف دشمنان ۱۴
  • دیه: آثار دیه ۲۵، ۲۶ ; احکام دیه ۵، ۸، ۹، ۱۳، ۱۶، ۱۸، ۲۳، ۳۳، ۳۵ ; عفو از دیه ۹، ۱۰، ۱۱ ; فلسفه دیه ۳۰
  • روزه: آثار روزه کفاره ۲۵، ۲۶ ; کفاره روزه ۲۳
  • رهبرى: مسؤولیت رهبرى ۳۴
  • شرک: آثار شرک ۳۵
  • صدقه: موارد صدقه ۱۰
  • عفو: تشویق به عفو ۱۱
  • عمل: پسندیده ۱۱
  • عهد: اهمیّت وفاى به عهد ۱۷
  • عهدشکنى: موانع عهدشکنى ۱۷
  • قاتل: تسلیم قاتل ۷
  • قانونگذارى: ملاک قانونگذارى ۱۴
  • قتل: آثار قتل خطا ۲۴ ; احکام قتل ۵، ۱۳، ۱۵، ۱۶، ۱۸، ۳۱ ; حقیقت قتل خطا ۳۱ ; دیه قتل خطا ۷، ۲۳، ۲۵، ۳۲، ۳۳، ۳۵ ; قتل خطا ۲۷ ; قتل عمد ۳ ; کفاره قتل ۳۳ ; کفاره قتل خطا ۵، ۶، ۱۲، ۳۴
  • کافران: دیه قتل کافران ۱۸ ; کافران معاهد ۱۸
  • کفارات: احکام کفارات ۶، ۱۲، ۱۵ ; فلسفه کفارات ۳۰
  • محرّمات:۳
  • مقتول: حقوق اولیاى مقتول ۳۲
  • مؤمنان: حرمت قتل مؤمنان ۳ ; حرمت مؤمنان ۱، ۳ ; دیه قتل مؤمنان ۵، ۱۶ ; قتل مؤمنان ۲، ۴، ۳۴ ; مسؤولیت مؤمنان ۱
  • نظام تعالیم دین:۲۲ امام صادق (ع) درباره آیه فوق فرمود: اذا کان من اهل الشرک فتحریر رقبة مؤمنة فیما بینه و بین اللّه و لیس علیه دیة ... .(۵)

منابع

  1. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‌۳، ص ۳.
  2. محمدباقر محقق،‌ نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص ۲۲۸.
  3. صاحب كشف الاسرار گويد: عياش برادر مادرى ابوجهل در مكه مسلمان شده بود و از ترس مشركين اسلام خود را آشكار نمى ساخت و به مدینه گريخت. مادر وى اسماء بنت مخزمة از اين موضوع سخت ناراحت شد و به جزع افتاد و به پسران خود ابوجهل و حارث فرزندان هشام گفت: سوگند ياد مي‌كنم كه خود را در صحرا نگهدارم و به خانه نيايم و غذا نخورم تا اين كه عياش را نزد من بياوريد، برادران به طلب عياش شتافتند و او را در مدینه يافتند و موضوع مادرش را به او گفتند و در ضمن يادآور شدند كه به وى آزارى نخواهند رسانيد. با اين كلمات او را فريفتند و سپس نقض عهد نموده هر روز او را صد تازيانه مي‌زدند تا به نزد مادرش آوردند. مادر به وى گفت: هرگز از تو نگذرم و تو را از آفتاب به سايه نياورم و از بند رها نكنم تا از دين محمد برگردى. عياش به ناچار به آئين بت‌پرستى بازگشت. روزى حارث بن يزيد به او رسيد و او را ملامت و سرزنش نمود كه چرا از دينى كه پذيرفته، برگشته است. عياش بر او خشم گرفت و گفت: اگر او را بدست آورد، خواهد كشت. عياش دوباره مسلمان شد و به مدينه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگشت از طرفى حارث بن يزيد نيز مسلمان شده و هجرت كرده بود ولى عياش از اسلام آوردن او خبر نداشت تا اين كه روزى او را نزديك قبا يافت و ضربتى به او زد و او را بكشت مردم وى را ملامت كردند كه چرا يك نفر مسلمان را كشته است. عياش از اين واقعه دلتنگ شد و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و موضوع خود را باز گفت و اين آية نازل گرديد، ابن زيد واقعه ديگرى را به ابوالدرداء نسبت مي‌دهد كه او شخصى را به اين كيفيت كشته است، - طبرى صاحب جامع البيان نيز از عكرمة و مجاهد و سدى موضوع عياش را روايت كرده و همچنين ابن اسحق و ابو يعلى و حرث بن ابى‌اسامة و ابومسلم الكجى از قاسم بن محمد و نيز ابن ابى‌حاتم در تفسير خود از طريق سعيد بن جبير او از ابن عباس آن را روايت نموده است.
  4. کافى، ج ۷، ص ۲۷۸، ح ۲ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۳۰- ، ح ۴۷۵.
  5. تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۲۶۲، ح ۲۱۷ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۳۰، ح ۴۷۳.
  6. کافى، ج ۷، ص ۶۴۳، ح ۱۵ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۳۱، ح ۴۸۳.
  7. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۱۰، ح ۱، ب ۳۶ مسلسل ۳۷۳ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۳۲، ح ۴۸۵.