ترجمه
هیچ فرد باایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روی خطا و اشتباه از او سر زند؛ (و در عین حال،) کسی که مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به کسان او بپردازد؛ مگر اینکه آنها خونبها را ببخشند. و اگر مقتول، از گروهی باشد که دشمنان شما هستند (و کافرند)، ولی مقتول باایمان بوده، (تنها) باید یک برده مؤمن را آزاد کند (و پرداختن خونبها لازم نیست). و اگر از جمعیّتی باشد که میان شما و آنها پیمانی برقرار است، باید خونبهای او را به کسان او بپردازد، و یک برده مؤمن (نیز) آزاد کند. و آن کس که دسترسی (به آزاد کردن برده) ندارد، دو ماه پی در پی روزه میگیرد. این، (یک نوع تخفیف، و) توبه الهی است. و خداوند، دانا و حکیم است.
و بر هيچ مؤمنى نسزد كه مؤمنى را بكشد مگر به خطا، و هر كه مؤمنى را به خطا بكشد بايد يك بندهى مؤمن را آزاد كند و به كسان او خونبها بپردازد، مگر اين كه آنها گذشت كنند. و اگر [مقتول] از قومى باشد كه در حال جنگ با شماست و خود وى مؤمن است، آزاد كردن بنده
و هيچ مؤمنى را نسزد كه مؤمنى را -جز به اشتباه- بكشد. و هر كس مؤمنى را به اشتباه كشت، بايد بنده مؤمنى را آزاد و به خانواده او خونبها پرداخت كند؛ مگر اينكه آنان گذشت كنند. و اگر [مقتول] از گروهى است كه دشمنان شمايند و [خود] وى مؤمن است، [قاتل] بايد بنده مؤمنى را آزاد كند [و پرداخت خونبها لازم نيست]. و اگر [مقتول] از گروهى است كه ميان شما و ميان آنان پيمانى است، بايد به خانواده وى خونبها پرداخت نمايد و بنده مؤمنى را آزاد كند. و هر كس [بنده] نيافت، بايد دو ماه پياپى -به عنوان توبهاى از جانب خدا- روزه بدارد، و خدا همواره داناى سنجيدهكار است.
هیچ مؤمنی را نرسد که مؤمن دیگری را به قتل رساند مگر آنکه به اشتباه و خطا مرتکب آن شود، و در صورتی که به خطا هم مؤمنی را مقتول ساخت باید (به کفّاره آن) بنده مؤمنی را آزاد کند و خونبهای آن را به صاحبش تسلیم نماید مگر آنکه دیه را ورثه (به قاتل) ببخشند. و اگر مقتولِ مؤمن از قومی باشد که با شما دشمن و محاربند، قاتل دیه ندهد، لیکن بر او است که بنده مؤمنی را آزاد کند، و اگر مقتول از قومی است که بین شما با آنها پیمان برقرار بوده پس خونبها را به صاحب خون پرداخته و بنده مؤمنی (به کفاره آن) آزاد کند، و اگر (بندهای) نیابد بایستی دو ماه متوالی روزه دارد. این توبهای است که از طرف خدا پذیرفته است و خدا دانا و حکیم است.
هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمنی را بکشد، مگر آنکه این عمل از روی خطا و اشتباه اتفاق افتد. و کسی که مؤمنی را از روی خطا و اشتباه بکشد، باید یک برده مؤمن آزاد کند، و خون بهایی به وارثان مقتول پرداخت نماید؛ مگر آنکه آنان خون بها را ببخشند. و اگر مقتول از گروهی باشد که دشمن شمایند و خود او مؤمن است، فقط آزاد کردن یک برده مؤمن بر عهده قاتل است. و اگر مقتول مؤمن، از گروهی باشد که میان شما و آنان پیمانی برقرار است، باید خون بهایش را به وارثان او پرداخت کند، و نیز یک برده مؤمن آزاد نماید. و کسی که برده نیافت، باید دو ماه پیاپی روزه بگیرد. [این حکم] به سبب [پذیرش] توبه [قاتل] از سوی خداست؛ و خدا همواره دانا و حکیم است.
هيچ مؤمنى را نرسد كه مؤمن ديگر را جز به خطا بكشد. و هر كس كه مؤمنى را به خطا بكشد بايد كه بندهاى مؤمن را آزاد كند و خونبهايش را به خانوادهاش تسليم كند، مگر آنكه خونبها را ببخشند. و اگر مقتول، مؤمن و از قومى است كه دشمن شماست فقط بنده مؤمنى را آزاد كند و اگر از قومى است كه با شما پيمان بستهاند، خونبها به خانوادهاش پرداخت شود و بنده مؤمنى را آزاد كند و هر كس كه بندهاى نيابد براى توبه دو ماه پىدرپى روزه بگيرد. و خدا دانا و حكيم است.
و هیچ مؤمنی نباید هیچ مؤمنی را بکشد، مگر از روی خطا، و هرکس که مؤمنی را به خطا بکشد، بر اوست که [به کفاره] برده مؤمنی را آزاد کند و خونبهایی به خانواده او بدهد، مگر آنکه آنان درگذرند و ببخشند، و اگر [مقتول] مؤمن و از قومی باشد که دشمن شما هستند، [قاتل] باید برده مؤمنی را آزاد کند، و اگر [مقتول] از قومی باشد که بین شما و ایشان پیمانی هست، آنگاه [قاتل] باید خونبهایی به خانواده او [مقتول] بپردازد و برده مؤمنی آزاد کند، و کسی که [برده] نیابد بر اوست که دو ماه پیاپی روزه بگیرد، این توبهپذیری خداوند است و خداوند دانای فرزانه است
و هيچ مؤمنى را نسزد كه مؤمنى را بكشد مگر بخطا، و هر كه مؤمنى را بخطا بكشد بر اوست آزادكردن بنده مؤمنى و پرداخت خونبهايى به كسان او مگر آنكه ببخشند و اگر [كشتهشده] مؤمنى از گروه دشمن شما بود- كسان و وارثان او كافر حربى بودند- آزادكردن بنده مؤمنى [بس] است- زيرا كافر از مؤمن ارث نمىبرد تا خونبهاى مؤمن به او پرداخت شود-، و اگر از گروهى بود كه ميان شما و آنان پيمانى هست پرداخت خونبهايى به كسان او و آزادكردن بنده مؤمنى بايد پس هر كه نيابد- بندهاى نيابد كه آزاد كند يا توان مالى نداشته باشد- بر اوست كه دو ماه پياپى روزه بدارد، [اين كفاره براى آن قرار داده شده] تا بازگشتى باشد از سوى خدا، و خدا دانا و با حكمت است.
هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمن دیگری را بکشد مگر از روی خطا. کسی که مؤمنی را به خطا کشت باید که بردهی مؤمنی را آزاد کند و خونبهائی هم به کسان کشته بپردازد مگر این که آنان درگذرند (و از دریافت خونبها که صد شتر است، چشمپوشی کنند). اگر هم کشته، مؤمن و متعلّق به کافرانی بود که میان شما و ایشان جنگ و دشمنی بود، آزاد کردن بردهی مؤمنی دیهی او است (و دیگر خونبهائی به ورثهی کشته داده نمیشود). و اگر کشته، از زمرهی قومی بود که (کافر بودند و) میان شما و ایشان پیمانی برقرار بود (همچون اهل ذمّه و همپیمانان مسلمانان) پرداخت خونبها به کسان مقتول و آزادکردن بندهی مؤمنی دیهی او است. اگر هم دسترسی (به آزاد کردن برده) نداشت باید دو ماه (قاتل) پیاپی و بدون فاصله روزه بگیرد. خداوند (این را برای) توبه (ی شما) مقرّر داشته است، و خداوند آگاه (از بندگان خود و) حکیم است (در آنچه مقرّر میدارد).
و برای هیچ مؤمنی هرگز (شایسته) نبوده است که مؤمنی را - جز به اشتباه (مطلق ناخودآگاه)- بکشد و هر کس مؤمنی را به اشتباه کشت، باید مؤمن (گرفتار و) دربندی را آزاد کرده و به خانوادهاش خونبهایی را (هم) پرداخت کند، مگر اینکه آنان (خونبهایش را) صدقه دهند [:ببخشند]. پس اگر (مقتول) از گروهی است که دشمنان شمایند و خود وی مؤمن است، (قاتل) باید به خانوادهی وی خونبهایی تسلیم کند و مؤمنی دربند را (هم) آزاد نماید و هر کس از اینها چیزی نیافت، باید دو ماه پیاپی - به عنوان بازگشتی از جانب خدا - روزه بدارد. و خدا همواره دانای سنجیدهکار بوده است.
و نیست برای مؤمنی که بکشد مؤمنی را مگر به خطا و کسی که مؤمنی را به خطا بکشد بر او است آزاد کردن بنده مؤمنی و خونبهائی که پرداخت شود به خاندانش مگر آنکه تصدق کنند و اگر از گروهی باشند که دشمن شما هستند و او مؤمن باشد پس آزاد کردن بنده مؤمنی و اگر از گروهی باشد که میان شما و ایشان است پیمانی پس دیهای پرداخت شده به خویشان او و آزاد ساختن بنده مؤمن و آن کس که ندارد پس روزه دو ماه پی در پی توبه است از نزد خدا و خدا است دانای حکیم
معنی کلمات و عبارات
«تَحْرِیر»: حرّیّت بخشیدن. آزاد کردن. «رَقَبَةٍ»: گردن. مراد نفْس است و تسمیه کلّ به اسم جزء است. یا این که (رَقَبَة) برای تعبیر از تعداد بردگان بوده است، همچون: رأس. قبضه. دست. نفر. باب.و ... «دِیَةٌ»: خونبها. از ماده (ودی). «مُسَلَّمَةٌ»: پرداخت شده. «یَصَّدَّقُوا»: تصدّقکنند. عفو کنند. فعل مضارع باب تفعّل است. «تَوْبَةً»: قبول. تخفیف. پشیمانی. مفعولٌله یا مفعول مطلق یا حال ضمیر (ه) در (عَلَیْهِ) محذوف است.
نزول
محل نزول:
این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گويند: درباره عياش بن ابىربيعة المخزومى برادر مادرى ابوجهل نازل گرديد زيرا مسلمان شده بود و شخص ديگرى را كه اسلام آورده بود به قتل رسانيد در حالتى كه از مسلمان شدن او اطلاعى نداشته است چنان كه مجاهد و ابن جريج و عكرمة و سدى نقل نموده اند و گفته اند مقتول مزبور حرث بن يزيد بن ابىنبشة العامرى بوده است و كسى بود كه عياش و برادرش ابوجهل را آزار ميرسانيده است و اين موضوع را ابوالجارود از امام باقر|امام محمدباقر عليهالسلام روايت نموده است.[۳]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «92»
و هيچ مؤمنى را نسزد كه مؤمنى را بكُشد، مگر از روى اشتباه و هر كس مؤمنى را به خطا كشت، پس بايد برده مؤمنى را آزاد كند و خونبهاى كشته را به خانوادهاش تسليم كند، مگر آنكه (خانوادهى مقتول، از ديهى قاتل) بگذرد و اگر (مقتول) با آنكه مؤمن است، از قومى است كه با شما دشمن است (جريمهاش فقط) آزاد كردن يك بردهى مؤمن است و اگر (مقتول) از قومى باشد كه ميان شما و آنان پيمان است، ديهى او را به خانوادهاش تسليم كند و بردهى مؤمنى را آزاد سازد. و اگر (بردهاى براى آزاد كردن، يا پولى براى خريد برده) نيافت، پس دو ماه پياپى روزه بگيرد.
اين، (تخفيف و) بازگشتى از سوى خدا (به مردم) است، و خداوند دانا و حكيم است.
جلد 2 - صفحه 130
نکته ها
مسلمانى به نام «عيّاشبن ابى ربيعه» كه سالها در مكّه به دست «حارث» شكنجه شده بود، روزى پس از هجرت مسلمانان به مدينه، حارث را در مدينه ديد و بىخبر از مسلمان شدنش، او را به عنوان كافر شكنجهگر كشت. خبر به پيامبر دادند، و اين آيه نازل شد.
پرداخت ديه آثارى دارد:
الف: مرهمى براى بازماندگان مقتول است.
ب: جلوگيرى از بى مبالاتى مردم است، تا نگويند قتل خطايى، بها ندارد.
ج: احترام به جان افراد و امنيّت اجتماعى است.
د: جبران خلأ اقتصادى است كه در اثر قتل پيدا مىشود.
در جايى كه بستگان مقتول از دشمنان مسلمانان باشند، خونبها به آنان داده نمىشود، تا بنيهى مالى دشمنان اسلام تقويت نشود. به علاوه اسلام، ارتباط مقتول مؤمن با خانواده كافرش را بريده است، پس جايى براى جبران نيست.
امام صادق عليه السلام فرمود: آزاد كردن برده، پرداخت حقّ خدا و ديه دادن پرداخت حقّ اولياى مقتول است. «1»
يك ديه و خونبهاى كامل، به اندازهى متوسط درآمد يك فرد عادّى است. هزار مثقال طلا يا صد شتر و يا دويست گاو. «2»
در آيه مقدار ديه بيان نشده، تا نياز به مفسران واقعى قرآن و سنّت پيامبر و اهلبيت بيشتر احساس شود.
ديهى پرداختى به خانواده مقتول مسلمان، ابتدا آزادى برده مطرح شده، سپس خونبها، «فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ» ولى در بستگان كافر، ابتدا سخن از خونبهاست، سپس آزادى برده.
فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ ... وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ شايد چون خويشانِ غير مسلمان، توجّهشان بيشتر بهمادّيات است ويا آنكه پرداخت ديه، در حفظ وبقاى پيمان مؤثّرتر است.
«1». نور الثقلين، ج 1، ص 530.
«2». تفسير الميزان.
جلد 2 - صفحه 131
پیام ها
1- قتل بىگناه، در اسلام حرام است. «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ»
2- قتل، با ايمان ناسازگار است. «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ»
3- مؤمن، جايزالخطاست، بايد مواظب باشد. «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً»
4- احترام جان مسلمان تا حدّى است كه از قتل خطايى هم نمىتوان به آسانى گذشت. «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ»
5- خطا، يكى از ملاكهاى رفع تكليف يا تخفيف در كيفر است. «فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ»
6- جبران فقدان مؤمن، با آزاد كردن انسان با ايمان است. «تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ»
7- آزادى، نوعى حيات است. وقتى حيات يك نفر گرفته مىشود، به جبرانش بايد يك نفر را آزاد كرد. «1» «تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ»
8- آزادى بردگان، در لابلاى برنامههاى اسلام گنجانده شده است. «فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ»
9- تسليم ديه، مشروط به درخواست خانواده مقتول نيست، بلكه وظيفهى قاتل پرداخت آن است. «مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ»
10- به هركس نبايد ديه داد، بايد به خانواده مقتول داد تا حقّ به حقدار برسد.
«مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ»
11- خانوادهى مقتول، مالك خونبها مىشود. «مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ»
12- تعيين ديهى خطاكار، رمز وجود جريمه در نظام اسلامى است. «دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ»
13- در حالات هيجانى هم، عواطف و رحم نبايد فراموش شود و عفو از خطاكار، يك صدقهى پسنديده است. «إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا»
14- ارزش پيمان تا آنجاست كه گاهى كافر را در رديف مؤمن قرار مىدهد. خونبها را به كافرى كه هم پيمان است بايد داد. فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ ... وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ
15- نوع جريمهها بايد از يك سو به نفع افراد مؤمن باشد، «فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ» و
«1». تفسير الميزان.
جلد 2 - صفحه 132
از سوى ديگر سبب تقويت جامعهى كفّار نگردد. لذا پرداخت ديه و خونبها به دشمن حربى، ممنوع است. «فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ»
16- شرط ايمان براى آزاد كردن برده، تشويقى است براى بردگان كه به سراغ پذيرش اسلام بروند. «رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ»
17- در اسلام و قوانينش، بنبست نيست. احكام اسلامى تعطيل نمىشود، ولى تخفيف دارد. «فَمَنْ لَمْ يَجِدْ»
18- در اسلام، جريمه به مقدار توان جسمى و مالى افراد است. فَمَنْ لَمْ يَجِدْ ...
19- روزههاى پياپى، وسيلهاى براى پاكسازى روح است. «فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ»
20- اسلام، به بعد ايمانى افراد تكيه دارد. آزاد كردن برده و پرداخت ديه، ديدنى است، ولى روزه گرفتن، ديدنى نيست و به اين وسيله، انسان وجدان دينى و اخلاقى خود را جريمه مىكند. «فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ»
21- جان مؤمن بسيار مهم است، و كفّارات، نوعى تخفيف و ارفاق الهى است.
«تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ»
22- قتل غير عمدى نيز انسان را از لطف خدا دور مىكند و پرداخت ديه و آزاد كردن برده راهى است براى برگرداندن لطف الهى به قاتل. «تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ»
23- قوانين الهى، بر اساس علم و حكمت و با ملاحظهى همهى جوانب مسأله است. «كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (92)
شأن نزول: آوردهاند كه عياش بن ربيعه قبل از هجرت، مسلمان بود و از قوم خود مخفى مىداشت. شبى بگريخت و به مدينه آمد. مادرش از فراق او ناله
«1» تفسير صافى، جلد اوّل، صفحه 482 (بنقل از مجمع البيان)
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 539
مىكرد. ابو جهل و حارث كه برادر مادر عياش بودند، به عقب او رفتند و به افسانه و افسون از مدينه باز گردانيدند و در مكه دست و پايش بسته، در آفتاب انداختند تا از اسلام برگردد. قول ديگر آنكه چون عياش ايمان آورد و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هجرت نمود، در مكه نتوانست بماند. در كوههاى مدينه جائى ساخته، در آنجا مقيم شد.
چون خبر اسلام و فرار او به مكه رسيد، مادرش سوگند خورد كه در زير هيچ سقفى نرود و طعام بيش از سد رمق نخورد تا ابو جهل و حارث او را بياورند.
ايشان برخاسته و حارث بن زيد نيز با آنها همراه شده نزد عياش آمدند. واقعه مادرش را گفتند و عهد نمودند كه او را مضرتى نرسانند. او مطمئن شده، از موضع خود پائين آمد، دست به دست آنها داد، فورا دست او را بسته، صد تازيانه زدند و به مكه آوردند. مادرش قسم خورد كه او را باز نكنند، تا كافر شود. پس او را در آفتاب انداختند. چون كار بر او سخت شد؛ روزى حارث بن زيد بر او گذشت، گفت: چرا اين همه محنت كشى، از اسلام مفارقت كن تا آسوده شوى. بالاخره عياش از بسيارى ايذاء، كلمهاى كه از او طلبيدند، بگفت. ثانيا حارث سرزنش نمود كه از آن دين برگشتى. اگر حق بود، پس ترك دين حق كردى؛ و اگر باطل بود، تو نيز بر باطل بودى. عياش در غضب شد و قسم خورد كه تو را مىكشم. عياش هجرت نمود، تجديد اسلام كرد و حارث نيز مسلمان شد. و عياش در وقت اسلام حارث حاضر نبود. روزى حارث را در محله «قبا» تنها يافته، او را كشت، اصحاب او را ملامت كردند كه مسلمانى را به ناحق كشتى، در قيامت چه جواب دهى؟ عياش نادم گشته، خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرضه داشت: من از اسلام او خبر نداشتم و به خطا امرى صادر شد، منتظر جوابم؛ آيه شريفه نازل شد:
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً: و روا و سزاوار نباشد مؤمنى كه بكشد مؤمنى را به غير حق، مگر كشتنى به خطا. يا از صفت مؤمن نيست كه بكشد مؤمنى را، مگر به خطا. و خطا آنست كه در غالب احوال زهوق روح
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 540
مصاحب آن نباشد، مثل رمى مسلمان در صف كفار با جهل به اسلام او. يا آنكه فعل غير مكلف باشد. وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً: و هر كه بكشد مؤمنى را به خطا، فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ: پس بر آن قاتل است آزاد كردن بندهاى مؤمنه اگرچه صغير باشد، وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ: و بر آن قاتل است ديه تمام ادا كرده شده، به ورثه مقتول كه قسمت كنند ميان يكديگر، مانند ساير مواريث؛ و اين حكم تأديه ديه كامله ثابت است، إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا: مگر آنكه ورثه تصدق كنند بر قاتل، و ديه را از او عفو نمايند. تسميه عفو به تصدق، به جهت حثّ و ترغيب است بر عفو، و تنبيه است بر فضل آن. و در حديث آمده: كلّ معروف صدقة: هر امر خيرى صدقه مىباشد.
فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ: پس اگر باشد مقتول از گروهى كه دشمن شمايند، يعنى كفار، وَ هُوَ مُؤْمِنٌ: و او مؤمن باشد، فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ: پس بر قاتل است آزاد كردن بندهاى مؤمن و اداء ديه به اهل او نشايد، زيرا در ميان مؤمن و كافر ارث نيست. وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ: و اگر باشد مقتول از قومى كه، بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ: بين شما و آنها عهد و پيمانى، يعنى اهل ذمه. حكم آن، حكم مسلم باشد در وجوب كفاره و ديه، كما قال: فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ: پس بر قاتل است ديه كامله كه ادا كند به اهل او، وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ: و آزاد كردن بندهاى مؤمن، فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ: پس هر كه نيابد بنده، يا قدرت بر خريدن آن ندارد، پس بر او است روزه دو ماه پى در پى؛ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ: حق تعالى اين حكم را وضع فرمود در ميان بندگان، به جهت قبول شدن توبه بنده قاتل از جانب خدا، يعنى تا توبه او را قبول فرمايد. وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً: و هست خداى تعالى دانا به حال قاتل و مقتول، حكم كننده در باب ديه و كفاره. يا عالم است به جزئيات و كليات امور، و حكيم و صواب كار است در آنچه بجا آورد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (92)
ترجمه
و نباشد از براى مؤمنى كه بكشد مؤمنى را مگر بخطا و كسيكه كشت مؤمنى را بخطا پس بر او است آزاد كردن بنده مؤمنى و خونبهاى تسليم كرده شده بكسانش مگر آنكه صدقه بدهند پس اگر باشد از جماعتيكه دشمنند مر شما را و او مؤمن بوده است پس بر او است از آد كردن بنده مؤمنى و اگر باشد از جماعتيكه ميان شما و ميان آنها پيمان است پس بر او است خونبهاى تسليم كرده شده بكسانش و آزاد كردن بنده مؤمنى پس كسيكه نيابد پس بر او است روزه دو ماه پى در پى براى قبول توبه از خدا و باشد خدا داناى درست كردار.
تفسير
نبايد از مؤمنى قتل مؤمنى سر زند مگر آنكه از روى خطا باشد مانند آنكه نداند اسلام او را چنانچه بروايت مجمع از حضرت باقر (ع) اين عمل از عياش بن ابى ربيعه مخزومى سر زد و مقصود از ذكر اين استثناء نه آنستكه بايد خطا سر زند از مؤمن بلكه مقصود آنستكه قتل بناحق بقدرى قبيح است كه هيچ امرى مجوّز آن نميشود و هيچ عذرى براى آن مسموع نيست مگر خطا كه عذر عقلى است و شايد اشاره باين معنى باشد آنكه قمى ره فرموده در تفسير الا خطا يعنى و نه خطاء و كسيكه بكشد مؤمنى را بدون قصد پس بايد يك بنده آزاد نمايد كه از اهل ايمان باشد و ديه قتل را بورثه مقتول بدهد مگر آنكه ورثه مقتول ديه را بقاتل ببخشند و اينكه تعبير بصدقه شده است براى ترغيب بآنست كه بدانند اين در حكم صدقه دادن است و فضيلت دارد و در حديث وارد شده است كه هر معروفى صدقه است و عياشى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه پرسيدند از آنحضرت از خطائى كه در آن ديه و كفاره است آيا در موردى است كه شخص بزند كسى را نه بقصد كشتن فرمودند بلى پرسيدند اگر تير انداخت بقصد چيزى و اصابت كرد بكسى چگونه است فرمودند اين خطائى است كه شكى در آن نيست و بر او كفاره و ديه است و اگر مقتول مسلمان بين جماعتى باشد كه آنها كافر حربى باشند و قاتل نداند او مسلمان است ديه ندارد فقط بايد يك بنده آزاد نمايد چنانچه عياشى از حضرت صادق (ع) روايت نموده و شايد اين حكم بملاحظه آن باشد كه چون در دار الحرب بوده ظاهرا مهدور الدم بوده و قاتل هم كه اسلامش را نميدانسته پس بكلى معذور بوده و شايد بملاحظه آن باشد كه كسانش كافر باشند و ديه مسلمان مانند ارتش بكافر نميرسد و اگر مقتول از قومى باشد
جلد 2 صفحه 101
كه آنها كافر باشند ولى ميان آنها با مسلمانان معاهده بر ترك تعرّض از يكديگر شده باشد پس بايد ديه بوارثش بدهد و بنده را نيز آزاد نمايد تا كفاره قتلش باشد چنانچه در مجمع از حضرت صادق (ع) نقل نموده است و اگر بنده مؤمن نداشته باشد و نتواند تهيّه نمايد پس بايد دو ماه متوالى روزه بگيرد تا توبه او قبول شود و خداوند دانا است بحال او كه عمدا كشته يا خطا و متمكن است از عتق يا نه و احكامش از روى حكمت و مصلحت است و در كافى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه اگر در ماه اول افطار نمود يا مريض شد بايد روزه را از سر بگيرد و اگر در ماه دوم عذرى برايش روى داد قضاى آنچه را فوت شده بجا آورد و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما كانَ لِمُؤمِنٍ أَن يَقتُلَ مُؤمِناً إِلاّ خَطَأً وَ مَن قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهلِهِ إِلاّ أَن يَصَّدَّقُوا فَإِن كانَ مِن قَومٍ عَدُوٍّ لَكُم وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَتَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ إِن كانَ مِن قَومٍ بَينَكُم وَ بَينَهُم مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهلِهِ وَ تَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ فَمَن لَم يَجِد فَصِيامُ شَهرَينِ مُتَتابِعَينِ تَوبَةً مِنَ اللّهِ وَ كانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً (92)
و نيست حقّي از براي مؤمن که مؤمني را بكشد مگر آنكه بخطاء كشته شود و اگر خطاء كشت بايد يك رقبه مؤمنه را آزاد كند و ديه كامل باولياء مقتول تسليم نمايد مگر آنكه اولياء مقتول او را گذشت كنند و اگر آن مؤمن مقتول در ميانه قومي باشد که با شما عداوت ديني دارند فقط يك بنده آزاد كند و اگر از كفاريست که ميانه شما و آنها عهد و ميثاقي است پس بايد ديه كامل باولياء مقتول بدهد و يك بنده هم آزاد كند و اگر بنده نيست يا متمكن نيست دو ماه پي در پي روزه بگيرد تا توبهاش قبول گردد و خداوند تبارك و تعالي عالم است بجميع امور و حكيم است دستوراتش از روي حكمت است.
آنچه از اخبار و فتاواي علماء اعلام استفاده ميشود آنكه قتل مؤمن سه قسم است: قتل عمدي و قتل خطايي و شبه عمد که شبه خطاء هم ميگويند.
عمدي آنست که قصد قتل داشته باشد و بآلات قتاله يا بوسائل ديگري او را
جلد 5 - صفحه 169
بقتل برساند و اينکه يكي از گناهان كبيره است و احكام بسياري بر آن مترتب ميشود که جمله اول آيه دلالت دارد وَ ما كانَ لِمُؤمِنٍ أَن يَقتُلَ مُؤمِناً و شرحش در آيه بعد ميآيد.
و قتل خطاء آنست که قصد قتل ديگري داشته خطاء بمؤمن اصابت كند مثل اينكه تيري رها كرد براي قتل حيواني اصابت كرد بمؤمني و از اينکه بابست تصادفاتي که امروزه واقع ميشود از اينکه ماشينها و موتور سيكلتها که قصد حركت دارد يكي را زير ميگيرد و امثال اينها که جمله استثناء الا خطأ دلالت دارد.
و شبه عمد و خطاء اينست که كسي را ميزند بآلة غير قتاله مثل سنگ و چوب و امثال اينها و قصد قتل او را ندارد اتفاقا قتل حاصل ميشود مثل قتل حضرت موسي عليه السّلام قبطي را فَوَكَزَهُ مُوسي فَقَضي عَلَيهِ الاية قصص آيه 15.
امّا قتل خطاء داراي سه حكم است: يك قسمت جنبه حق اللّه است که چرا يك بنده مؤمن بدست تو از بين برود و لو گناه نكرده بايد يك بنده آزاد كند و از قيد بندگي برهاند که ميفرمايد وَ مَن قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ که در واقع كفاره عمل است و در اخبار دارد که كفاره در غير قتل غير بالغ را هم ميشود آزاد كرد و اما كفاره قتل بايد بالغ باشد بواسطه همين جمله که فرمود رقبة مؤمنة.
و يك قسمت جنبه حق النّاس است که بايد ديه كامل بدهد باولياء ورثة مقتول که ميفرمايد وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهلِهِ و ظاهر آيه اينست که ديه بر قاتل است.
لكن از اخبار استفاده ميشود که ديه بر عاقله است و آنها برادرها و برادرزادهها و عموها و عموزادهها و عموهاي پدر و عموزادههاي پدر و موالي و بعضي پدر و پسر را هم گفتهاند و اينکه حكم تعبّدي است که اينها بايد جلوگيري كنند از قاتل و او را منع كنند از اينکه بيمواظبتيها
جلد 5 - صفحه 170
و اما قسمت سوم- ميتوانند اولياء مقتول از ديه صرف نظر كنند و از عاقله نگيرند که مفاد إِلّا أَن يَصَّدَّقُوا است که در اصل يتصدّقوا بوده تا قلب بصاد شده بواسطه قرب مخرج سپس ادغام شده لكن كفاره عتق بر خود قاتل است.
و اما شبه عمد قصاص ندارد چون عمد نبوده و ديه هم بر عاقله نيست چون خطاي محض نبوده بر خود قاتل است هم كفاره و هم ديه.
و در موضوع ديه در اخبار صد شتر است آنهم در اخبار منقسم كردند بچهار قسم يا پنج قسم که هر قسمتي يك نوع از شتر. در بعض اخبار 20 عدد بنت مخاض 20 عدد إبن لبون، 30 عدد بنت لبون، 30 عدد حقّه.
و در بعض ديگر اخبار 25 عدد بنت مخاض، 25 عدد بنت لبون، 25 عدد حقه، 25 عدد جذعه.
و آنهايي که پنج قسمت كردهاند 20 عدد حقه، 20 جذعه، 20 بنت لبون، 20 إبن لبون، 20 بنت مخاض.
و اما از طلا هزار اشرفي 18 نخودي که عبارت از هفتصد و پنجاه مثقال صيرفي بيست و چهار نخودي است، و از حيث عيار معلوم نيست که در زمان ائمه (ع) دينارها چه اندازه عيار داشته و موافق احتياط اينست که طلاي خالص حساب كنند و اما از نقره ده هزار درهم و هر درهم 13 نخود و نصف گندم است که تقريبا صد و پنج مثقال دويست درهم ميشود که هزار درهم پانصد و بيست و پنج مثقال صيرفي است و ده هزار درهم پنج هزار و صد و بيست و پنج مثقال ميشود آنهم نقره خالص قرص إِلّا أَن يَصَّدَّقُوا يعني ورثه مقتول از ديه صرف نظر كنند يا از تمام يا از بعض و بقاتل يا عاقله ببخشند از ديه معاف ميشود لكن كفاره حق اللّه است بايد اداء كند.
فَإِن كانَ مِن قَومٍ عَدُوٍّ لَكُم وَ هُوَ مُؤمِنٌ فرض مسئله اينست که مؤمني در ميانه
جلد 5 - صفحه 171
قومي باشد از مشركين و كفاري که با مسلمين مقاتله ميكنند و عهد و ميثاقي بين آنها نباشد و قاتل توهّم كند که او هم از مشركين و كفار است که جائز القتل يا واجب القتل است و او را بكشد سپس كشف شود که مقتول مؤمن بوده اينکه هم يك قسم قتل خطاء است بايد كفاره دهد فَتَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ و ديه ندارد چون ديه جزو ميراث است و اهلش كافر هستند و ارث مؤمن بكافر نميرسد، يكي از موانع ارث كفر است. مؤلف گويد اينکه دليل تمام نيست زيرا در اينکه صورت وارث امام ميشود (الامام وارث من لا وارث له) و بايد ديه بامام برسد، لكن آيه شريفه ظاهر است در عدم ديه و خبر عياشي از حضرت باقر (ع) نص در اينکه باب است که فرمود
(ليس عليه الدية)
و ممكن است معفو شده باشد چون مقصدي جز عبادت نداشته عفو شده.
وَ إِن كانَ مِن قَومٍ بَينَكُم وَ بَينَهُم مِيثاقٌ عهد و ميثاق چند قسم است يكي آنكه كفار با مسلمين معاهده كنند که مقاتله نكنند و همراهي با ساير كفار که مقاتله ميكنند نكنند، ديگر آنكه كافر در پناه اسلام و مسلمين باشد چنانچه ميفرمايد وَ إِن أَحَدٌ مِنَ المُشرِكِينَ استَجارَكَ فَأَجِرهُ حَتّي يَسمَعَ كَلامَ اللّهِ توبه آيه 6 و قسم ديگر كفار اهل كتاب که بشرائط ذمّه عمل كنند تمام اينها را شامل ميشود (فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهلِهِ) چون ارث كافر بكافر ميرسد (وَ تَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ) كفاره حقّ خدايي.
(فَمَن لَم يَجِد) يا رقبه يافت نميشود مثل زمان ما يا قاتل تمكّن ندارد (فَصِيامُ شَهرَينِ مُتَتابِعَينِ) در اخبار دارد بايد سي و يك روز متصل باشد مگر آنكه مانع شرعي از روزه پيدا كند مثل تصادف با عيد يا حيض و نفاس يا مرض و امثال آنها و بقيه را متفرقا بگيرد مانعي ندارد.
(توبة من اللّه) اينکه كفاره چه عتق باشد چه صوم باعث قبولي توبه ميشود.
جلد 5 - صفحه 172
(وَ كانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً) دستورات او از روي علم و حكمت است.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- مؤمن، هرگز از روى عمد دستش به خون مؤمن دیگر آلوده نخواهد شد. (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خَطَاً)
۲- ناسازگارى ایمان با کشتن مؤمن از روى عمد (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خَطَاً)
چون جمله «ما کان ... »، جمله اى خبرى است، دلالت مى کند که مؤمن هرگز مؤمنى را از روى عمد نخواهد کشت. یعنى اگر مؤمنى کشته شد، معلوم مى شود قاتل او ایمان نداشته است ; هر چند اظهار ایمان کند.
۳- حرمت و ناروایى کشتن مومن از روى عمد (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خَطَاً)
۴- کسى که از روى عمد دستش به خون مؤمنى آلوده گردد، در حقیقت مؤمن نیست. (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خَطَاً)
۵- ضرورت پرداخت خونبها علاوه بر کفّاره در صورت کشتن مؤمن از روى خطا (و من قتل مؤمنا خطاً ... و دیة مسلّمة الى اهله)
۶- کفّاره کشتن مؤمن از روى خطا، آزاد کردن یک برده با ایمان است. (و من قتل مؤمنا خطاً فتحریر رقبة مؤمنة)
۷- خونبهاى قتل از روى خطا، باید به طور کامل تسلیم خانواده مقتول گردد. (و من قتل مؤمنا خطاً ... و دیة مسلّمة الى اهله)
در معناى کلمه «مسلّمة» گفته شده است: «المدفوعة الیهم موفّرة غیر منقّصة». یعنى باید به طور کامل و بدون هیچ کاستى تسلیم شود. «مجمع البیان».
۸- لزوم پرداخت دیه، مشروط به درخواست خانواده مقتول نیست.* (و دیة مسلّمة الى اهله)
۹- در صورت چشمپوشى خانواده مقتول از خونبها، پرداخت آن واجب نیست. (و دیة مسلّمة الى اهله الّا ان یصدّقوا)
۱۰- بخشش خونبها از سوى خانواده مقتول، نوعى صدقه است. (و دیة مسلّمة الى اهله الّا ان یصدّقوا)
مراد از «ان یصدّقوا»، گذشت از دیه است. و خداوند از آن به صدقه دادن تعبیر کرد تا اشاره کند به اینکه گذشت از دیه نوعى صدقه است.
۱۱- گذشت خانواده مقتول از دیه، امرى پسندیده و مورد ترغیب خداوند (الّا ان یصدّقوا)
۱۲- در قتل خطائى، اگر مقتول، مؤمن باشد، ولى خانواده اش از دشمنان مسلمانان، کفّاره اش تنها آزادسازى برده اى با ایمان است. (فان کان من قوم عدوّلکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة)
۱۳- اگر خانواده مقتول از دشمنان اهل ایمان باشند، پرداخت دیه به آنان لازم نیست. (فان کان من قوم عدوّلکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة)
چون در فرض قبل و نیز فرض بعدى تصریح به خونبها شده است، ولى در فرض مذکور سخنى از خونبها نرفته، معلوم مى شود که در این فرض، خونبها لازم نیست.
۱۴- تقویت نشدن بنیه مالى دشمنان اسلام، از ملاکهاى به کار گرفته شده در وضع قوانین حقوقى اسلام* (فان کان من قوم عدوّلکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة)
به نظر مى رسد عدم لزوم پرداخت دیه به خانواده مقتول در فرض مذکور، براى این باشد که دشمنان اسلام از نظر مادى تقویت نشوند.
۱۵- در قتل خطائى، اگر مقتول، مؤمن و خانواده اش از کافران همپیمان با مسلمانان باشند، کفّاره آن آزادسازى یک برده با ایمان است. (و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق فدیة مسلّمة الى اهله و تحریر رقبة مؤمنة)
ظاهراً مراد از ضمیر در «کان»، مقتول است، شرط ایمان در برده اى که باید آزاد شود، این معنا را تقویت مى کند.
۱۶- اگر خانواده مؤمن مقتول، کافر و همپیمان با مسلمانان باشند، پرداخت دیه به آنان لازم است. (و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق فدیة مسلّمة الى اهله)
۱۷- اهتمام اسلام به رعایت عهد و پیمان و لزوم پیشگیرى از زمینه هاى نقض آن* (و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق فدیة مسلّمة الى اهله و تحریر رقبة مؤمنة)
از تقدیم حکم دیه بر آزادسازى برده در مورد کافران همپیمان (با آنکه در مورد مسلمانان آن را در رتبه دوّم قرار داد)، احتمالا چنین برمى آید که پرداخت دیه در رعایت و حفظ پیمان مؤثر است.
۱۸- لزوم پرداخت خونبها و نیز آزادسازى یک برده مؤمن در صورت کشتن کافرى از کافران همپیمان* (و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق فدیة مسلّمة الى اهله و تحریر رقبة مؤمنة)
بنابر اینکه مراد از ضمیر در «کان»، مقتول باشد ; بدون وصف ایمان. به قرینه فرض سابق که در آنجا به قید ایمان تصریح کرد و فرمود: «فان کان ... و هو مؤمن»، ولى در این فرض «و هو مؤمن» را نیاورد.
۱۹- ارزش آزادسازى بردگان با ایمان و اهتمام اسلام به آن (فتحریر رقبة مؤمنة ... فتحریر رقبة مؤمنة ... و تحریر رقبة مؤمنة)
۲۰- آزادسازى بردگان، همسان با زنده کردن آنان* (و من قتل .. فتحریر رقبة مؤمنة)
۲۱- آزادى، همسان با حیات و زندگى (و من قتل .. فتحریر رقبة)
۲۲- تشویق بردگان به ایمان از راه وضع قوانین حقوقى و امتیاز دادن به بردگان مؤمن (فتحریر رقبة مؤمنة)
مقید ساختن برده به ایمان براى آزادسازى در قتل خطائى، بیانگر این تشویق است.
۲۳- قاتل در قتل خطائى، در صورت ناتوانى از آزادسازى برده با ایمان، باید دو ماه پیاپى روزه بگیرد. (فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین)
۲۴- قتل خطائى، موجب دورى قاتل از رحمت خدا خواهد شد. (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خطا ... توبة من اللّه)
توبه به معناى بازگشت است و توبه خدا بر بنده به معناى بازگشت رحمت و لطف خداوند به بنده خویش است. بنابراین معلوم مى شود در قتل خطائى نیز خداوند آدمى را از رحمت و لطف خویش دور مى سازد تا اینکه کفّاره آن را بپردازد.
۲۵- پرداخت خونبها، آزاد کردن برده مؤمن و یا گرفتن روزه، در قتل خطائى، زمینه پذیرش توبه قاتل از جانب خداوند (و من قتل مؤمناً خطا ... توبة من اللّه)
«توبه»، مفعول له است و بیانگر فلسفه احکام بیان شده در قتل خطائى. یعنى بنده اى را آزاد کنید یا روزه بگیرید و خونبها هم بدهید، تا خداوند رحمتش را شامل حال شما کند و توبه شما را بپذیرد.
۲۶- پرداخت خونبها و آزادسازى برده مؤمن و گرفتن روزه، برطرف کننده آثار نامطلوب قتل خطائى است. (فتحریر رقبة مؤمنة و دیة مسلّمة الى اهله ... فصیام شهرین متتابعین توبة من اللّه)
۲۷- لزوم احتیاط براى حفظ نفوس و سعى در پیشگیرى از وقوع قتل خطائى (و من قتل مؤمناً خطا ... توبة من اللّه)
اگر چنین احتیاطى لازم و ضرورى نبود، نباید خداوند به خاطر کارى که از اختیار انسان خارج است، وى را از رحمت خویش دور سازد.
۲۸- خداوند، (علیم) بسیار دانا و حکیم (کاردان) است. (و کان اللّه علیماً حکیماً)
۲۹- خداوند، دانایى با حکمت است. (و کان اللّه علیماً حکیماً)
بنابر اینکه «حکیماً» صفت «علیماً» باشد.
۳۰- تشریع قانون دیه و کفّاره در مورد قتل خطائى، بر اساس علم و حکمت گسترده خداوند است. (و من قتل مؤمناً خطاً ... و کان اللّه علیماً حکیماً)
روایات و احادیث
۳۱- قتل خطائى آن است که چیزى غیر از مقتول، هدف باشد، لیکن به اشتباه، مقتول هدف قرار گیرد. (و ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الّا خطا ... و من قتل مؤمناً خطاً)
امام صادق (ع) فرمود: ... و الخطأ من اعتمد شیئا فاصاب غیره.[۴]
۳۲- آزاد کردن بنده مؤمن در قتل خطائى، اداى حق خداوند و پرداخت دیه آن، اداى حقّ اولیاى مقتول است. (و من قتل مؤمناً خطاً فتحریر رقبة مؤمنة و دیة مسلّمة الى اهله)
امام صادق (ع) در پاسخ سؤال از آیه فوق فرمود: اما تحریر رقبةً مؤمنة ففیما بینه و بین اللّه و امّا الدّیة المسلّمة الى اولیاء المقتول...[۵]
۳۳- کافى نبودن آزادسازى کودک برده به عنوان کفاره کشتن مؤمن از روى خطا (و من قتل مؤمناً خطاً فتحریر رقبة مؤمنة)
امام صادق (ع) در پاسخ سؤال از جواز آزاد نمودن کودک برده در کفّاره فرمود: کلّ العتق یجوز فیه المولود الّا فى کفّارة القتل فانّ اللّه عزّ و جلّ یقول: «فتحریر رقبة مؤمنة» یعنى بذالک مقرّةً قد بلغت الحنث.[۶]
۳۴- امام، عهده دار آزادسازى برده اى مؤمن به عنوان کفاره قتل خطائى مسلمانى که در سرزمین شرک به دست مسلمین کشته شود. (فان کان من قوم عدوّلکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة)
امام صادق (ع) در مورد وظیفه امام نسبت به مسلمانى که در سرزمین شرک به دست مسلمین کشته شده، فرمود: یُعتق مکانه رقبة مؤمنة و ذلک قول اللّه عزّ و جل: «فان کان من قوم عدوّلکم ... ».[۷]
۳۵- قاتل، معاف از پرداخت دیه مؤمن مقتول به قتل خطائى، در صورت مشرک بودن اولیاى وى (فان کان من قوم عدوّلکم و هو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة)
موضوعات مرتبط
- آزادى: ارزش آزادى ۲۱
- احکام:۳، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۲، ۱۳، ۱۵، ۱۶، ۱۸، ۲۳، ۳۱، ۳۳، ۳۴، ۳۵ ثانوى ۲۲ ; تشریع احکام ۳، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۲، ۱۳، ۱۵، ۱۶، ۱۸، ۲۳، ۳۱، ۳۳، ۳۴، ۳۵ ۳۰
- اسلام: ویژگى اسلام ۱۴، ۱۷
- اسماء و صفات: حکیم ۲۸ ; علیم ۲۸
- ایمان: آثار ایمان ۲ ; ارزش ایمان ۲۲
- برده: آثار آزادى برده ۲۵، ۲۶ ; آزادى برده ۶، ۱۲، ۱۵، ۱۸ ; آزادى برده مؤمن ۳۲، ۳۴ ; ارزش آزادى برده ۱۹، ۲۰ ; ارزش برده مؤمن ۲۲
- توبه: زمینه قبول توبه ۲۵
- حفظ نفس: اهمیّت حفظ نفس ۲۷
- خدا: حقوق خدا ۳۲ ; حکمت خدا ۲۹، ۳۰ ; علم خدا ۲۹، ۳۰ ; محرومیت از رحمت خدا ۲۴
- دارالکفر: احکام دارالکفر ۳۴
- دشمنان: تضعیف دشمنان ۱۴
- دیه: آثار دیه ۲۵، ۲۶ ; احکام دیه ۵، ۸، ۹، ۱۳، ۱۶، ۱۸، ۲۳، ۳۳، ۳۵ ; عفو از دیه ۹، ۱۰، ۱۱ ; فلسفه دیه ۳۰
- روزه: آثار روزه کفاره ۲۵، ۲۶ ; کفاره روزه ۲۳
- رهبرى: مسؤولیت رهبرى ۳۴
- شرک: آثار شرک ۳۵
- صدقه: موارد صدقه ۱۰
- عفو: تشویق به عفو ۱۱
- عمل: پسندیده ۱۱
- عهد: اهمیّت وفاى به عهد ۱۷
- عهدشکنى: موانع عهدشکنى ۱۷
- قاتل: تسلیم قاتل ۷
- قانونگذارى: ملاک قانونگذارى ۱۴
- قتل: آثار قتل خطا ۲۴ ; احکام قتل ۵، ۱۳، ۱۵، ۱۶، ۱۸، ۳۱ ; حقیقت قتل خطا ۳۱ ; دیه قتل خطا ۷، ۲۳، ۲۵، ۳۲، ۳۳، ۳۵ ; قتل خطا ۲۷ ; قتل عمد ۳ ; کفاره قتل ۳۳ ; کفاره قتل خطا ۵، ۶، ۱۲، ۳۴
- کافران: دیه قتل کافران ۱۸ ; کافران معاهد ۱۸
- کفارات: احکام کفارات ۶، ۱۲، ۱۵ ; فلسفه کفارات ۳۰
- محرّمات:۳
- مقتول: حقوق اولیاى مقتول ۳۲
- مؤمنان: حرمت قتل مؤمنان ۳ ; حرمت مؤمنان ۱، ۳ ; دیه قتل مؤمنان ۵، ۱۶ ; قتل مؤمنان ۲، ۴، ۳۴ ; مسؤولیت مؤمنان ۱
- نظام تعالیم دین:۲۲ امام صادق (ع) درباره آیه فوق فرمود: اذا کان من اهل الشرک فتحریر رقبة مؤمنة فیما بینه و بین اللّه و لیس علیه دیة ... .(۵)
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۳.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص ۲۲۸.
- ↑ صاحب كشف الاسرار گويد: عياش برادر مادرى ابوجهل در مكه مسلمان شده بود و از ترس مشركين اسلام خود را آشكار نمى ساخت و به مدینه گريخت. مادر وى اسماء بنت مخزمة از اين موضوع سخت ناراحت شد و به جزع افتاد و به پسران خود ابوجهل و حارث فرزندان هشام گفت: سوگند ياد ميكنم كه خود را در صحرا نگهدارم و به خانه نيايم و غذا نخورم تا اين كه عياش را نزد من بياوريد، برادران به طلب عياش شتافتند و او را در مدینه يافتند و موضوع مادرش را به او گفتند و در ضمن يادآور شدند كه به وى آزارى نخواهند رسانيد. با اين كلمات او را فريفتند و سپس نقض عهد نموده هر روز او را صد تازيانه ميزدند تا به نزد مادرش آوردند. مادر به وى گفت: هرگز از تو نگذرم و تو را از آفتاب به سايه نياورم و از بند رها نكنم تا از دين محمد برگردى. عياش به ناچار به آئين بتپرستى بازگشت. روزى حارث بن يزيد به او رسيد و او را ملامت و سرزنش نمود كه چرا از دينى كه پذيرفته، برگشته است. عياش بر او خشم گرفت و گفت: اگر او را بدست آورد، خواهد كشت. عياش دوباره مسلمان شد و به مدينه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگشت از طرفى حارث بن يزيد نيز مسلمان شده و هجرت كرده بود ولى عياش از اسلام آوردن او خبر نداشت تا اين كه روزى او را نزديك قبا يافت و ضربتى به او زد و او را بكشت مردم وى را ملامت كردند كه چرا يك نفر مسلمان را كشته است. عياش از اين واقعه دلتنگ شد و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و موضوع خود را باز گفت و اين آية نازل گرديد، ابن زيد واقعه ديگرى را به ابوالدرداء نسبت ميدهد كه او شخصى را به اين كيفيت كشته است، - طبرى صاحب جامع البيان نيز از عكرمة و مجاهد و سدى موضوع عياش را روايت كرده و همچنين ابن اسحق و ابو يعلى و حرث بن ابىاسامة و ابومسلم الكجى از قاسم بن محمد و نيز ابن ابىحاتم در تفسير خود از طريق سعيد بن جبير او از ابن عباس آن را روايت نموده است.
- ↑ کافى، ج ۷، ص ۲۷۸، ح ۲ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۳۰- ، ح ۴۷۵.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۲۶۲، ح ۲۱۷ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۳۰، ح ۴۷۳.
- ↑ کافى، ج ۷، ص ۶۴۳، ح ۱۵ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۳۱، ح ۴۸۳.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۱۰، ح ۱، ب ۳۶ مسلسل ۳۷۳ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۳۲، ح ۴۸۵.