تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۲۴
آيه ۲۹-۳۱
آيه و ترجمه
أَمْ حَسِب الَّذِينَ فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يخْرِجَ اللَّهُ أَضغَنهُمْ(۲۹) وَ لَوْ نَشاءُ لاَرَيْنَكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فى لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَلَكمْ(۳۰) وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتى نَعْلَمَ الْمُجَهِدِينَ مِنكمْ وَ الصبرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبَارَكمْ(۳۱) ترجمه : ۲۹ - آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينه هايشان را ظاهر نمى كند؟! ۳۰ - و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم تا آنها را با قيافه هايشان بشناسى ، هر چند مى توانى از طرز سخنانشان آنها را بشناسى ، و خداوند اعمال شما را مى داند. ۳۱ - ما همه شما را قطعا آزمايش مى كنيم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از ميان شما كيانند؟ و اخبار شما را بيازمائيم . تفسير: منافقان را از لحن گفتارشان مى توان شناخت در اين آيات باز هم به بحثى ديگر از صفات و نشانه هاى منافقين اشاره مى كند.
و مخصوصا بر اين معنى تاءكيد دارد كه اينها تصور نكنند براى هميشه مى توانند چهره درونى خود را از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان مكتوم دارند، و خود را از رسوائى بزرگ برهانند. نخست مى گويد: «آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينه هاى شديدشان را ظاهر نمى سازد»؟! (ام حسب الذين فى قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم ). «اضغان » جمع «ضغن » (بر وزن حرص ، و همچنين بر وزن عقد) به معنى كينه شديد است . آرى آنها در درون دل كينه شديدى نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان داشته و هميشه منتظر فرصتى بودند كه ضربه اى بر آنها وارد كنند، قرآن به آنان هشدار مى دهد، تصور نكنند هميشه مى توانند چهره واقعى خود را مكتوم دارند. لذا در آيه بعد مى افزايد: «اگر بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم ، تا آنها را با قيافه هايشان بشناسى »! (و لو نشاء لاريناكهم فلعرفتهم بسيماهم ). در چهره هاى آنها علامتى مى گذاريم كه با مشاهده آن علامت از نفاقشان آگاه شوى ، و به «راءى العين » آنها را ببينى . سپس مى افزايد: «هر چند الان هم مى توانى از طرز سخنانشان آنها را بشناسى » (و لتعرفنهم فى لحن القول ). «راغب » در «مفردات » مى گويد: «لحن » عبارت از اين است كه سخن را از قواعد و سنن خود منحرف سازند، يا اعراب خلافى به آن دهند، و يا از صورت صراحت به كنايه و اشاره بكشانند، و منظور در آيه مورد بحث همان معنى
سوم است يعنى اين منافقان بيماردل را از كنايه ها و نيشها و تعبيرات موذيانه و منافقانه شان مى توان شناخت . هر جا سخن از جهاد است آنها به نحوى در تضعيف اراده مردم مى كوشند، هر جا سخن از حق و عدالت است آن را به سوى ديگرى منحرف مى سازند، و آنجا كه از نيكان و پاكان و پيشگامان اسلام سخن به ميان مى آيد به نحوى مى كوشند آنها را لكه دار و كم اعتبار كنند. لذا در حديث معروفى از «ابو سعيد خدرى » نقل شده است كه مى گويد: لحن القول بغضهم على بن ابى طالب ، و كنا نعرف المنافقين على عهد رسول الله ببغضهم على بن ابى طالب : «منظور از ((لحن القول » بغض على بن ابى طالب (عليه السلام ) است ، و ما منافقان را در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از طريق عداوت با على (عليه السلام ) مى شناختيم )). آرى اين يكى از نشانه هاى بارز منافقان بود كه نسبت به اولين مؤ من از ميان مردان ، و نخستين پيشگام جانباز اسلام عداوت مى ورزيدند. اصولا ممكن نيست انسان چيزى را در دل داشته باشد و بتواند براى مدت طولانى آن را چنان مكتوم دارد كه حتى در كنايات و اشارات و لحن كلام او ظاهر نشود، لذا در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : ما اضمر احد شيئا
الا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه : «هيچكس چيزى را در دل پنهان نمى كند مگر اينكه در سخنانى كه از دهان او ناآگاه مى پرد و صفحه صورتش آشكار مى شود». در آيات ديگر قرآن سخنان موذيانه منافقان كه مصداق اين لحن القول است ، يا حركات مشكوك آنها، نقل شده است ، و شايد به همين دليل بعضى از مفسران گفته اند كه بعد از نزول آيه مورد بحث ديگر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خوبى منافقان را از نشانه هاى آنها مى شناخت . شاهد گوياى اين سخن اينكه به آن حضرت دستور داده شد كه هر گاه يكى از آنها از دنيا برود بر او نماز نخواند، و كنار قبرش براى دعا و طلب آمرزش نايستد: «و لا تصل على احد منهم مات ابدا و لا تقم على قبره » (توبه - ۸۴). مخصوصا از مواقعى كه منافقان به خوبى چهره واقعى خود را آشكار مى كردند موقع جهاد بود، قبل از جنگ به هنگام جمع آورى كمكها و آماده شدن براى ميدان نبرد، و در ميدان جنگ به هنگام حملات شديد دشمن ، و بعد از جنگ به هنگام تقسيم غنائم كه در آيات فراوانى از قرآن مجيد مخصوصا در سوره توبه و احزاب به آنها اشاره شده است ، و كار به جائى رسيده بود كه حتى افراد عادى مسلمانان نيز منافقان را در اين صحنه ها مى شناختند. امروز هم شناختن منافقان از لحن قول و موضعگيريهاى خلافشان در مسائل مهم اجتماعى ، و مخصوصا در بحرانها يا جنگها كار مشكلى نيست و با كمى دقت از گفتار و رفتارشان شناسائى مى شوند.و چه خوب است مسلمانان بيدار باشند و از اين آيه الهام گيرند و اين گروه خطرناك و كينه توز را بشناسند و افشا كنند. در پايان آيه مى افزايد: «خداوند اعمال همه شما را مى داند» (و الله يعلم
اعمالكم ). هم اعمال مخفى و آشكار مؤ منان ، و هم اعمال منافقان را، به فرض كه بتوانند چهره اصلى خود را از مردم پنهان دارند آيا از خدا كه در ظاهر و باطن و خلوت و جلوت با آنها است مى توانند مكتوم دارند؟! در آيه بعد براى تاءكيد بيشتر و نشان دادن طرق شناخت مؤ منان از منافقان مى افزايد: «ما همه شما را قطعا آزمايش مى كنيم ، تا معلوم شود مجاهدان واقعى شما و صابران كيانند» و مجاهدنماها و سست عنصران منافق كيان ؟! (و لنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم و الصابرين ). گر چه اين آزمايش دامنه وسيع و گسترده اى دارد و صبر و شكيبائى در انجام همه وظائف را شامل مى شود ولى به تناسب كلمه مجاهدين ، و آيات قبل و بعد بيشتر منظور آزمايش در ميدان جهاد است ، و راستى ميدان جهاد ميدان آزمايش بزرگ و سختى است ، و كمتر كسى مى تواند چهره واقعى خود را در چنين ميدانهائى از نظرها مستور دارد. و در ذيل آيه مى فرمايد: علاوه بر اينكه شما را مى آزمائيم «اخبار شما را نيز آزمايش مى كنيم » (و نبلوا اخباركم ). بسيارى از مفسران گفته اند كه مراد از «اخبار» در اينجا اعمال انسانها است ، چرا كه وقتى عملى از انسان سرمى زند به صورت «خبر» در ميان مردم پخش مى شود، بعضى نيز گفته اند منظور از «اخبار» در اينجا اسرار درونى است ، چرا كه اعمال مردم از اين اسرار خبر مى دهد. اين احتمال نيز وجود دارد كه «اخبار» در اينجا به معنى خبرهائى است كه مردم از وضع خود يا از تعهدات خويش مى دهند، مثلا منافقان با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عهد كرده بودند كه پشت به ميدان نبرد نكنند در حالى كه عهد و پيمان
خود را شكستند: و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولون الادبار (احزاب - ۱۵). و نيز ((بعضى از آنها از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اجازه بازگشت از ميدان جهاد مى طلبيدند و مى گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است در صورتى كه بدون حفاظ نبود هدفشان اين بود كه فرار كنند))! و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة و ما هى بعورة ان يريدون الا فرارا (احزاب - ۱۳). به اين ترتيب خداوند هم اعمال انسانها را مى آزمايد و هم گفتار و اخبار آنها را. مطابق اين تفسير اين دو جمله در آيه مورد بحث دو معنى متفاوت دارد، در حالى كه طبق تفسيرهاى قبل تاءكيد يكديگر است . به هر حال اين نخستين بار نيست كه خداوند به مردم اعلام مى كند كه شما را مى آزمائيم تا صفوفتان از هم مشخص شود، و مؤ منان راستين از ضعيف الايمانها و منافقان شناخته شوند، در آيات فراوانى از قرآن اين مساءله ابتلاء و امتحان مطرح شده است . مسائل مربوط به آزمايش الهى را در جلد اول ذيل آيه ۱۵۵ بقره (صفحه ۵۲۴ تا ۵۳۵) بحث كرده ايم و همچنين در جلد ۱۶ آغاز سوره عنكبوت مشروحا آمده است . ضمنا جمله : «حتى نعلم المجاهدين منكم » (تا مجاهدان شما را بشناسيم ) به اين معنى نيست كه خداوند از اين گروه آگاهى ندارد بلكه منظور تحقق اين معلوم الهى است و مشخص شدن اين گونه افراد است ، يعنى تا اين علم الهى تحقق خارجى يابد و عينيت حاصل كند و صفوف مشخص شود.
آيه ۳۲-۳۴
آيه و ترجمه
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ شاقُّوا الرَّسولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَينَ لهَُمُ الهُْدَى لَن يَضرُّوا اللَّهَ شيْئاً وَ سيُحْبِط أَعْمَلَهُمْ(۳۲)
- يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمَلَكمْ(۳۳)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ ثمَّ مَاتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لهَُمْ(۳۴) ترجمه : ۳۲ - كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن حق به مخالفت با رسول خدا برخاستند هرگز زيانى به خدا نمى رسانند، و به زودى اعمالشان را نابود مى كند. ۳۳ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا، و اطاعت كنيد رسول خدا را، و اعمال خود را باطل مسازيد! ۳۴ - كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند سپس در حال كفر از دنيا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد.
تفسير: آنها كه در حال كفر بميرند هرگز بخشوده نخواهند شد بعد از بحثهاى گوناگونى كه پيرامون وضع منافقان در آيات گذشته بيان شد، اين آيات پيرامون جمع ديگرى از كفار بحث مى كند، و مى فرمايد: «كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن حق به مخالفت با رسول خدا برخاستند، هرگز زيانى به خدا نمى رسانند، و اعمالشان را حبط و نابود مى كند» (حتى اگر كار خيرى هم انجام داده اند چون با ايمان قرين نبوده حبط مى شود) (ان الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله و شاقوا الرسول من بعد ما تبين لهم الهدى لن يضروا الله شيئا و سيحبط اعمالهم ). اين گروه ممكن است همان مشركان مكه باشند، و يا كفار يهود مدينه ، و يا هر دو، زيرا تعبير به «كفر» و «صد عن سبيل الله » (بازداشتن مردم از راه خدا) و «شاقوا الرسول » (مخالفت و دشمنى با پيامبر) در مورد هر دو گروه در آيات قرآن آمده است . تعبير به «تبيين هدايت » در مورد مشركان مكه از طريق معجزات بود، و در مورد كفار اهل كتاب از طريق كتاب آسمانيشان . حبط اعمال آنها يا اشاره به كارهاى نيكى است كه احيانا انجام مى دادند، مانند ميهمان نوازى ، انفاق و كمك به ابن السبيل ، و يا اشاره به عقيم ماندن نقشه هاى آنها بر ضد اسلام است . به هر حال اين گروه داراى سه وصف بودند «كفر» و «صد عن سبيل الله » و «دشمنى و عداوت با پيامبر» كه يكى مخالفت با خدا بود، و ديگرى با بندگان خدا، و ديگرى با رسول خدا. در آيه بعد روى سخن را به مؤ منان كرده ، و بعد از بيان خطوط منافقين
و كفار خط آنها را نيز چنين تبيين مى كند: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا و اطاعت كنيد رسول خدا را، و اعمال خود را باطل مسازيد» (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و لا تبطلوا اعمالكم ). در حقيقت برنامه مؤ منان در همه چيز نقطه مقابل گروه كافر و منافق است آنها مخالفت فرمان خدا مى كنند، و اينها اطاعت ، آنها به عداوت و دشمنى با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برمى خيزند و اينها فرمانبردارند، آنها اعمالشان بر اثر كفر و ريا و منت و مانند آن نابود مى شود اما اينها با ترك اين امور پاداش اعمالشان در پيشگاه خدا محفوظ است . به هر حال لحن آيه نشان مى دهد كه در ميان مؤ منان آن روز نيز افرادى بوده اند كه در مساءله اطاعت خداوند و رسول و حفظ اعمالشان از باطل شدن كوتاهى هائى داشته اند كه خداوند با اين آيه به آنها اخطار مى كند. شاهد اين سخن شان نزولى است كه بعضى از مفسران درباره اين آيه نقل كرده اند كه «بنى اسد» اسلام آوردند و خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرضه داشتند ما تو را بر خود مقدم داشته ايم ، و جان و خانواده خويش را در اختيار تو گذارده ايم ، ولى از لحن گفتارشان يك نوع منت گذارى استفاده مى شد، آيه فوق نازل گشت و به آنها در اين زمينه هشدار داد. بعضى از فقها به جمله اخير (و لا تبطلوا اعمالكم ) براى حرمت شكستن نماز استدلال كرده اند، ولى همانگونه كه آيات قبل و بعد، و خود آيه مورد بحث گواهى مى دهد مربوط به اين معنى نيست ، بلكه هدف عدم ابطال از طريق شرك و رياء و منت و امثال آن است . آخرين آيه مورد بحث توضيح و تاءكيدى است براى آنچه در آيات قبل پيرامون كفار آمده است ، و در ضمن راه بازگشت را به آنها كه مايل باشند نشان
مى دهد، مى فرمايد: «كسانى كه كافر شدند و مردم را نيز از پيمودن راه خدا باز داشتند سپس در همان حال كفر از دنيا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد»! (ان الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله ثم ماتوا و هم كفار فلن يغفر الله لهم ). چرا كه با مرگ درهاى توبه بسته مى شود، اينها بار سنگين كفر خودشان و اضلال و گمراهى ديگران را هر دو بر دوش مى كشند، چگونه امكان دارد خداوند آنها را ببخشد؟. و به اين ترتيب در مجموع اين آيات ، از سه گروه سخن به ميان آمده است : منافقان ، كفار، و مؤ منان ، و صفات هر كدام و سرنوشت هر يك مشخص شده است .
نكته :
عوامل نابودى ثواب عمل از نكات حساسى كه در آيات مختلف قرآن از جمله آيه مورد بحث ، به آن هشدار داده شده اين است كه مؤ منان مراقب باشند كه اعمالشان همچون كفار حبط و نابود نشود. و به تعبير ديگر اصل عمل مطلبى است ، و نگاهدارى آن مطلبى مهمتر، يك عمل پاك و سالم و مفيد عملى است كه از آغاز سالم و بى عيب باشد و محافظت و مراقبت از آن تا پايان عمر بشود. عواملى كه اعمال آدمى را به خطر مى افكند يا نابود مى سازد بسيار است از جمله : ۱ - «منت گذاردن و آزار دادن است »، چنانكه قرآن مى گويد: يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله
رئاء الناس و لا يؤ من بالله و اليوم الاخر: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد انفاقها و بخشش هاى خود را با منت و آزار باطل نسازيد، همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند و ايمان به خدا و روز قيامت ندارد» (بقره - ۲۶۴). در اينجا دو عامل بطلان عمل يكى «منت و آزار» و ديگرى «ريا و كفر» مطرح شده است كه اولى بعد از عمل مى آيد، و دومى مقارن آن ، و اعمال نيك را به آتش مى كشند. ۲ - «عجب » عامل ديگرى است براى نابودى آثار عمل ، چنانكه در حديث آمده است العجب ياكل الحسنات كما تاكل النار الحطب : «عجب حسنات انسان را مى خورد همانگونه كه آتش هيزم را»!. ۳ - «حسد» نيز يكى از اين گونه اعمال است كه درباره آن نيز تعبيرى شبيه به «عجب » آمده كه همچون آتش ، حسنات را نابود مى كند، پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اياكم و الحسد فان الحسد ياكل الحسنات كما تاكل النار الحطب . اصولا همانگونه كه حسنات ، سيئات را از بين مى برد (ان الحسنات يذهبن السيئات ) (سوره هود - ۱۱۴) همچنين گاهى سيئات ، حسنات را به كلى از اثر مى اندازد. ۴ - مساءله حفظ ايمان تا پايان عمر مهمترين شرط بقاى آثار عمل است چرا كه قرآن به صراحت مى گويد: «كسانى كه بى ايمان از دنيا بروند تمام اعمالشان حبط و نابود مى شود».
از اينجا است كه به اهميت و مشكلات مساءله نگهدارى اعمال پى مى بريم ، و لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) آمده كه فرمود: الا بقاء على العمل اشد من العمل ، قال و ما الابقاء على العمل ؟ قال يصل الرجل بصلة و ينفق نفقة لله وحده و لا شريك له ، فكتب له سرا ثم يذكرها فتمحى فتكتب له علانية ، ثم يذكرها فتمحى و تكتب له رياء!: «نگهدارى عمل از خود عمل سختتر است ». راوى سؤ ال مى كند منظور از نگهدارى عمل چيست . پاسخ فرمود انسان بخششى مى كند و يا انفاقى در راه خداوند يكتا و به عنوان يك انفاق پنهانى براى او ثبت مى شود، سپس در جائى آنرا مطرح مى كند اين انفاق پنهانى حذف مى شود و بجاى آن انفاق آشكار نوشته مى شود، دگر بار در جائى ديگر آنرا مطرح مى كند باز حذف مى شود و به عنوان رياء نوشته مى شود!. آيه مورد بحث اشاره سربستهاى به همه اين امور كرده مى گويد: و لا تبطلوا اعمالكم .
آيه ۳۵
آيه و ترجمه
فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلى السلْمِ وَ أَنتُمُ الاَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَن يَترَكمْ أَعْمَلَكُمْ(۳۵) ترجمه : ۳۵ - هرگز سست نشويد و دشمنان را به صلح (ذلت بار) دعوت نكنيد در حالى كه شما برتريد و خداوند با شماست و چيزى از ثواب اعمالتان را هرگز كم نمى كند تفسير: صلح بيجا و ذلت بار! در تعقيب آيات گذشته پيرامون مسئله جهاد اين آيه به يكى از نكات مهم پيرامون «جهاد» اشاره مى كند و آن اينكه افراد سست و ضعيف الايمان براى فرار از زير بار جهاد و مشكلات ميدان جنگ غالبا مساءله صلح را مطرح مى كنند، مسلما صلح بسيار خوب است اما در جاى خود، صلحى كه تاءمين اهداف والاى اسلامى كند، و حيثيت و عظمت و آبروى مسلمين را حفظ نمايد، نه صلحى كه آنها را به خوارى و ذلت كشاند. لذا مى فرمايد: «اكنون كه دستورهاى گذشته را شنيديد سست نشويد و دشمنان را دعوت به صلح نكنيد در حالى كه شما برتريد» (فلا تهنوا و تدعوا الى السلم و انتم الاعلون ). يعنى حالا كه نشانه هاى پيروزى و برترى شما آشكار شده چگونه با پيشنهاد صلح كه مفهومش عقب نشينى و شكست است پيروزيهاى خود را عقيم مى گذاريد؟ اين در حقيقت صلح نيست ، اين تسليم و سازشى است كه از سستى و زبونى سرچشمه
مى گيرد، اين يك نوع عافيت طلبى زشتى است كه عواقب دردناك و خطرناك به بار مى آورد. و در ذيل آيه براى تقويت روحيه مسلمين مجاهد مى افزايد: «و خدا با شما است ، و ثواب اعمالتان را هرگز نمى كاهد» (و الله معكم و لن يتركم اعمالكم ) كسى كه خدا با او است همه عوامل پيروزى را در اختيار دارد، هرگز احساس تنهائى نمى كند، ضعف و سستى به خود راه نمى دهد، به نام صلح ، تسليم دشمن نمى شود، و فراورده هاى خونهاى شهيدان را در لحظات حساس به باد نمى دهد. «لن يتركم » از ماده «وتر» (بر وزن سطر) به معنى منفرد است ، و لذا به كسانى كه بعضى از بستگان نزديكشان كشته مى شود و آنها تنها مى مانند «وتر» (بر وزن فكر) مى گويند، و به معنى نقصان و كمبود نيز آمده است و در آيه مورد بحث كنايه زيبائى از اين مطلب است كه خداوند شما را تنها نمى گذارد و اجر و پاداش اعمالتان را همراه شما مى كند. به خصوص اينكه مى دانيد هر گامى در راه جهاد برداريد براى شما ثبت مى شود، نه تنها چيزى از پاداشتان را كم نمى گذارد كه از فضل و كرمش نيز بر آن مى افزايد. از آنچه گفتيم روشن شد كه آيه مورد بحث هيچ تضادى با آيه ۶۱ سوره انفال ندارد، آنجا كه مى فرمايد و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل على الله انه هو السميع العليم : «اگر آنها تمايل به صلح نشان دهند تو نيز از در صلح درآ، و بر خدا تكيه كن كه او شنوا و دانا است » تا يكى را ناسخ ديگرى قرار دهيم . بلكه هر يك از اين دو ناظر به مورد خاصى است ، يكى اشاره به «صلح معقول » و ديگرى «صلح نابجا» است ، يكى صلحى است كه منافع مسلمين را
كاملا تاءمين مى كند، و ديگرى صلحى است كه از ناحيه مسلمانان ضعيف و سست در آستانه پيروزيها مطرح مى گردد. و لذا به دنبال آيه سوره انفال مى گويد: و ان يريدوا ان يخدعوك فان حسبك الله : ((اما اگر آنها بخواهند با مطرح كردن صلح تو را فريب دهند و نيرنگى در كار باشد هرگز تسليم مشو، و نگرانى به خود راه مده ، چرا كه خداوند پشتيبان تو است . امير مؤ منان على (عليه السلام ) در فرمان مالك اشتر به هر دو قسم از صلح اشاره كرده ، مى فرمايد: و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضا: هر گاه دشمن تو را به صلحى دعوت كند كه رضاى خدا در آن بوده باشد پيشنهاد صلح را رد مكن مطرح شدن صلح از ناحيه دشمن از يكسو و توام بودن با رضاى خدا از سوى ديگر، تقسيم شدن صلح را به دو قسم كه در بالا گفتيم نشان مى دهد. به هر حال امراى مسلمين بايد در تشخيص موارد صلح و جنگ كه از پيچيده - ترين و ظريفترين مسائل سرنوشت ساز است فوق العاده دقيق و هوشيار باشند، چرا كه كمترين اشتباه محاسبه در اين جهت عواقب مرگبارى را به دنبال دارد.
آيه ۳۶-۳۸
آيه و ترجمه
إِنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِن تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكمْ أُجُورَكُمْ وَ لا يَسئَلْكُمْ أَمْوَلَكُمْ(۳۶) إِن يَسئَلْكُمُوهَا فَيُحْفِكمْ تَبْخَلُوا وَ يخْرِجْ أَضغَنَكمْ(۳۷) هَأَنتُمْ هَؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فى سبِيلِ اللَّهِ فَمِنكم مَّن يَبْخَلُ وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنىُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِن تَتَوَلَّوْا يَستَبْدِلْ قَوْماً غَيرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثَلَكم (۳۸) ترجمه : ۳۶ - زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است و اگر ايمان آوريد و تقوى پيشه كنيد پاداشهاى شما را به نحو كامل مى دهد و (در برابر آن ) چيزى از اموال شما نمى طلبيد. ۳۷ - چرا كه هر گاه اموال شما را مطالبه كند، و حتى اصرار نمايد، بخل مى ورزيد، و كينه و خشم شما را آشكار مى سازد! ۳۸ - آرى شما همان جمعيتى هستيد كه دعوت براى انفاق در راه خدا مى شويد و بعضى از
شما بخل مى ورزند، و هر كس بخل كند نسبت به خود بخل كرده است ، و خداوند بى نياز است و شما همه نيازمنديد و هرگاه سرپيچى كنيد خداوند گروه ديگرى را بجاى شما مى آورد كه مانند شما نخواهند بود. تفسير: اگر سرپيچى كنيد اين رسالت را به گروه ديگرى مى دهد گفتيم سوره «محمد» (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سوره «جهاد» است ، از مساءله جهاد آغاز شده و با مساءله جهاد پايان مى گيرد. آيات مورد بحث كه آخرين آيات اين سوره است نيز به يكى ديگر از مسائل زندگى انسانها در اين رابطه مى پردازد، و براى تشويق و تحريك هر چه بيشتر مسلمانان در زمينه اطاعت خداوند عموما و مساءله جهاد خصوصا بى ارزش بودن زندگى دنيا را مطرح مى كند، زيرا يك عامل مهم بازدارنده از جهاد، سرگرم شدن و دلبستگى به زندگى مادى دنيا است . مى فرمايد: «زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است » (انما الحياة الدنيا لعب و لهو). «لعب » (بازى ) به كارهائى گفته مى شود كه داراى يكنوع نظم خيالى براى وصول به يك هدف خيالى است ، و لهو (سرگرمى ) به هر كارى گفته مى شود كه انسان را به خود مشغول داشته و از مسائل اصولى منحرف سازد. و به راستى زندگى دنيا «بازى » و «سرگرمى » است ، نه از آن كيفيتى حاصل مى شود و نه حالى ، نه دوامى دارد و نه بقائى ، لحظاتى است زودگذر، و لذاتى است ناپايدار و تواءم با انواع دردسر! به دنبال آن مى افزايد: «و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد خداوند پاداشهاى شما را به نحو كامل و شايسته مى دهد، و در برابر آن اموال شما را نمى طلبيد» (و ان تؤ منوا و تتقوا يؤ تكم اجوركم و لا يسئلكم اموالكم ).
نه خداوند در برابر هدايت و راهنمائى و آنهمه پاداشهاى عظيم در دنيا و آخرت مالى از شما مى طلبد، و نه پيامبرش ، اصولا خدا نيازى ندارد، و نياز پيامبرش نيز فقط به خدا است . و اگر مقدار ناچيزى از اموالتان به عنوان زكات و حقوق شرعى ديگر گرفته مى شود آنهم براى خود شما مصرف مى گردد، براى نگهدارى يتيمان و مستمندان و ابن السبيل شما، و براى دفاع از امنيت و استقلال كشورتان و برقرارى نظم و آرامش و تاءمين نيازمنديها و عمران و آبادى شهر و ديار شما است . بنابراين همين مقدار نيز براى خود شما است كه خدا و پيامبرش از همگان بى نيازند، و به اين ترتيب تناقضى بين مفهوم آيه و آيات انفاق و زكات و مانند آن وجود ندارد. در تفسير جمله و لا يسئلكم اموالكم و رفع تناقض احتمالات متعدد ديگرى نيز داده اند: بعضى گفته اند: در برابر هدايت و پاداش چيزى از اموالتان را طلب نمى كند. بعضى ديگر گفته اند: كل اموال شما را نمى طلبيد، و تنها قسمتى از آن را مى خواهد. بعضى نيز گفته اند: اين جمله اشاره به اين است كه اموال همه از آن خدا است گر چه چند روزى اين امانت نزد ما است . ولى از همه مناسبتر همان تفسير اول است . به هر حال نبايد فراموش كرد كه بخشى از جهاد، «جهاد با اموال » است و اصولا هر گونه نبرد با دشمن نياز به هزينه هائى دارد كه بايد از سوى مسلمانان با ايمان و پرهيزگار و آنها كه وابسته و دلبسته به دنيا نيستند گردآورى شود و آيات مورد بحث در حقيقت زمينه هاى فكرى و فرهنگى را براى اين مساءله
آماده مى كند. در آيه بعد براى نشان دادن ميزان دلبستگى غالب مردم به اموال و ثروتهاى شخصى مى افزايد: «هر گاه اموال شما را مطالبه كند، و حتى اصرار ورزد بخل مى كنيد، بلكه از آن بالاتر كينه ها و خشم شما را آشكار مى سازد»! (ان يسئلكموها فيحفكم تبخلوا و يخرج اضغانكم ). «يحفكم » از ماده احفاء به معنى اصرار در مطالبه و سؤ ال است ، و در اصل از حفا به معنى پابرهنه راه رفتن است . اين تعبير كنايه از كارهائى است كه انسان تا آخرين حد آنرا پيگيرى مى كند، لذا «احفاء شارب » به معنى اصلاح كردن سبيل در كوتاهترين حد است . و «اضغان » جمع «ضغن » چنانكه قبلا هم اشاره كرديم به معنى «كينه شديد» است . خلاصه اينكه آيه بيانگر دلبستگى شديد بسيارى از مردم به مسائل مالى است و در حقيقت يكنوع ملامت و سرزنش آنها و در عين حال تشويق به ترك اين وابستگى است ، تا آنجا كه اگر خدا نيز از آنها مطالبه كند خشم و كينه او را به دل مى گيرند! و به اين ترتيب با اين تازيانه ملامت روح خفته انسانها را بيدار مى سازد، تا زنجير اسارت و بردگى اموال را از گردن خويش بردارند و آنچنان شوند كه در راه دوست از همه چيز بگذرند، و همه را بر پاى او نثار كنند، در عوض ايمان و تقوا و رضا و خشنودى او را بطلبند. آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است تاءكيد ديگرى است بر آنچه در آيات گذشته پيرامون مسائل مادى و دلبستگيهاى مردم به آن
و انفاق در راه خدا آمده است . مى فرمايد: بدانيد شما همان جمعيتى هستيد كه دعوت براى انفاق در راه خدا مى شويد، بعضى از شما اين فرمان الهى را اطاعت مى كنند در حالى كه بعضى بخل مى ورزند (ها انتم هؤ لاء تدعون لتنفقوا فى سبيل الله فمنكم من يبخل ). در اينجا اين سؤ ال مطرح مى شود كه در آيات قبل گفته شد خداوند اموال شما را مطالبه نمى كند چگونه در اين آيه دستور به انفاق فى سبيل الله داده شده است ؟ ولى دنباله خود آيه در حقيقت به اين سؤ ال از دو راه پاسخ مى دهد: نخست مى گويد: «كسى كه در انفاق بخل كند نسبت به خود بخل كرده است » (و من يبخل فانما يبخل عن نفسه ). چرا كه نتيجه انفاقها هم در دنيا به خود شما بازمى گردد، زيرا فاصله هاى طبقاتى كم مى شود آرامش و امنيت در جامعه حكمفرما مى گردد، محبت و صفا و صميميت جاى كينه و عداوت را مى گيرد اين پاداش دنيوى شما است . و هم در آخرت در برابر هر درهم و دينارى مواهب و نعمتهائى به شما ارزانى مى دارد كه هرگز به فكر بشرى خطور نكرده است ، بنابراين هر قدر بخل كنيد به خودتان بخل كرده ايد! به تعبير ديگر مساءله انفاق در اينجا بيشتر ناظر به انفاق براى جهاد است و تعبير به فى سبيل الله نيز تناسب با همين معنى دارد، و واضح است كه هر گونه كمك به پيشرفت امر جهاد ضامن حفظ موجوديت و استقلال و شرف يك جامعه است .
پاسخ ديگر اينكه «خداوند غنى و بى نياز است و شما همه نيازمنديد» (و الله الغنى و انتم الفقراء). او هم از انفاق شما بى نياز است ، و هم از اطاعتتان ، اين شما هستيد كه در دنيا و آخرت نياز به لطف و رحمت و پاداش او داريد. اصولا موجودات امكانيه و ما سوى الله سر تا پا فقر و نيازند، و غنى بالذات تنها خدا است ، آنها حتى در اصل وجودشان دائما وابسته به اويند، و لحظه به لحظه از منبع لا يزال فيض وجود او مدد مى گيرند كه اگر يك لحظه از آنها قطع فيض كند هستى همه بر باد مى رود «و فرو ريزند قالبها»! آخرين جمله هشدارى است به همه مسلمانان كه قدر اين نعمت بزرگ و موهبت عظيم را بدانيد كه خداوند شما را پاسدار آئين پاكش قرار داد تا حاميان دين و ياوران پيامبر او باشيد، اگر به اين نعمت بزرگ ارج ننهيد «و اگر رويگردان شويد اين ماءموريت را به گروه ديگرى مى سپارد گروهى كه همانند شما نخواهند بود»! (و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا امثالكم ). آرى اين بار هرگز بر زمين نمى ماند، اگر شما به اهميت موقفتان پى نبريد، و اين رسالت عظيم را ناديده بگيريد، خداوند قوم ديگرى را برمى انگيزد و اين رسالت عظيم را بر دوش آنها مى افكند، قومى كه در ايثار و فداكارى و بذل جان و مال و انفاق فى سبيل الله به مراتب از شما برتر و بالاتر باشند! اين تهديد بزرگى است كه نظير آن در آيه ۵۴ سوره مائده نيز آمده است : يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤ منين اعزة على الكافرين يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از آئين خود بازگردد (به خدا زيانى نمى رساند) خداوند در آينده جمعيتى را مى آورد كه آنها را دوست
دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند، در برابر مؤ منان متواضع ، و در برابر كافران نيرومند و شكست ناپذير، مردانى كه در راه خدا جهاد مى كنند و هرگز از سرزنش سرزنش كنندگان هراسى به خود راه نمى دهند)) (مائده - ۵۳). جالب توجه اين كه اكثر مفسران در ذيل آيه مورد بحث نقل كرده اند كه بعد از نزول اين آيه جمعى از اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كردند: من هؤ لاء الذين ذكر الله فى كتابه : «اين گروهى كه خداوند در اين آيه به آنها اشاره كرده كيانند»؟! در اين هنگام سلمان نزديك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نشسته بود، پيامبر دست بر پاى سلمان (و طبق روايتى بر شانه سلمان ) زد و فرمود: هذا و قومه ، و الذى نفسى بيده لو كان الايمان منوطا بالثريا لتناوله رجال من فارس : «منظور اين مرد و قوم او است ، سوگند به آن كس كه جانم به دست او است اگر ايمان به ثريا بسته باشد گروهى از مردان فارس آنرا به چنگ مى آورند»! اين حديث و مشابه آن را محدثان معروف اهل سنت مانند محدث معروف بيهقى و ترمذى در كتب معروف خود آورده اند، و مفسران معروف شيعه و اهل سنت بر آن اتفاق دارند، مانند: نويسنده تفسير قرطبى ، روح البيان ، و مجمع البيان و فخر رازى و مراغى و ابوالفتوح رازى و مانند آنها. در تفسير «درالمنثور» در ذيل همين آيه نيز چندين حديث در همين زمينه آورده است . حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه مكمل حديث فوق است فرمود: و الله ابدل بهم خيرا منهم ، الموالى : «به خدا سوگند كه خداوند به اين وعده خود وفا كرده و گروهى را از غير عرب بهتر از آنها جانشين آنها فرمود».
اگر با دقت و خالى از هر گونه تعصب به تاريخ اسلام و علوم اسلامى بنگريم ، و سهم عجم ، و مخصوصا ايرانيان را در ميدانهاى جهاد و مبارزه با دشمنان از يكسو، و تنقيح و تدوين علوم اسلامى را از سوى ديگر بنگريم به واقعيت اين حديث پى خواهيم برد و شرح اين سخن بسيار است . خداوندا! ما را در مسير جهاد و ايثار و فداكارى در طريق آئين پاكت استوار و ثابت قدم بدار. بارالها! اين افتخار بزرگى را كه به ما مرحمت فرمودى كه داعيان آئين پاك تو باشيم هرگز از ما سلب مكن . پروردگارا! در اين هنگام كه طوفانهاى شديد از شرق و غرب براى محو آثار آئين پاكت درگرفته ، به ما قدرت بيشتر، ايمان محكمتر، ايثار فزونتر و اخلاص فراوانتر مرحمت فرما! آمين يا رب العالمين