تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۱۹

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۷۴

آيه ۳۳ - ۳۵

آيه و ترجمه

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ لَمْ يَعْىَ بخَلْقِهِنَّ بِقَدِرٍ عَلى أَن يُحْيِىَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۳۳) وَ يَوْمَ يُعْرَض الَّذِينَ كَفَرُوا عَلى النَّارِ أَ لَيْس هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلى وَ رَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَاب بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ(۳۴) فَاصبرْ كَمَا صبرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسلِ وَ لا تَستَعْجِل لهَُّمْ كَأَنهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلا ساعَةً مِّن نهَارِ بَلَغٌ فَهَلْ يُهْلَك إِلا الْقَوْمُ الْفَسِقُونَ(۳۵) ترجمه : ۳۳ - آيا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده ، و از آفرينش آنها ناتوان نشده قادر است مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هر چيز تواناست .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۷۵

۳۴ - روزى را به يادآور كه كافران را بر آتش عرضه مى دارند (و به آنها گفته مى شود) آيا اين حق نيست ؟ مى گويند: آرى ، به پروردگار ما سوگند (كه حق است ، در اين هنگام ) مى گويد: پس ‍ عذاب را به خاطر كفرتان بچشيد! ۳۵ - بنابراين صبر كن آن گونه كه پيامبران اولو العزم شكيبائى كردند و براى (عذاب ) آنها شتاب مكن ، هنگامى كه وعده هائى را كه به آنها داده شد مى بينند احساس مى كنند كه گوئى فقط ساعتى از يكروز در دنيا توقف داشتند، اين ابلاغى است براى همگان ، آيا جز قوم فاسق هلاك مى شوند؟ تفسير: همچون پيامبران اولواالعزم شكيبا باش اين آيات كه آخرين آيات سوره «احقاف » است به بحث پيرامون «معاد» مى پردازد، زيرا از يكسو در آخرين آيات گذشته كه از زبان مبلغان جن نقل شد اشاره به مساءله «معاد» آمده بود. و از سوى ديگر سوره «احقاف » در بخشهاى نخست از مساءله توحيد و عظمت قرآن مجيد و اثبات نبوت پيامبر اسلام سخن مى گويد. و در آخرين بخش از اين سوره مساءله معاد را پيش مى كشد، و به اين ترتيب اصول سه گانه اعتقادى را تكميل مى كند. نخست مى فرمايد: «آيا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده ، و از آفرينش آنها هرگز خسته و ناتوان نشده ، قادر است كه مردگان را زنده كند آرى او بر هر چيز تواناست »؟! (او لم يروا ان الله الذى خلق السموات و الارض و لم يعى بخلقهن بقادر على ان يحيى الموتى بلى انه على كل شى ء قدير) آفرينش آسمانها و زمين با موجودات رنگارنگ و مختلفش نشانه قدرت او بر هر چيز است ، چرا كه هر چيز به تصور آيد او در اين عالم آفريده است ، با اين

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۷۶

حال چگونه ممكن است از تجديد حيات انسانها عاجز باشد؟ اين دليلى است دندانشكن بر مساءله امكان معاد. اصولا بهترين دليل بر امكان هر چيز وقوع آن است ، ما كه اينهمه پيدايش موجود زنده و جاندار را از موجودات بى جان مى بينيم چگونه مى توانيم در قدرت مطلقه او بر مساءله معاد ترديد به خود راه دهيم ؟ اين يكى از دلائل متعدد معاد است كه قرآن مجيد در آيات مختلف از جمله در آيه ۸۱ سوره يس روى آن تكيه كرده است . در آيه بعد صحنه اى از مجازات دردناك مجرمان و منكران معاد را مجسم كرده ، مى فرمايد: «روزى را به خاطر بياوريد كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند» (و يوم يعرض الذين كفروا على النار) آرى گاه دوزخ را بر كافران عرضه مى كنند، و گاه كافران را بر دوزخ و هر كدام هدفى دارد كه در چند آيه قبل به آن اشاره شد. هنگامى كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند و شعله هاى سوزان و كوه پيكر و وحشتناك آن را مى بينند به آنها گفته مى شود: «آيا اين حق نيست » (اليس هذا بالحق ). آيا امروز هم مى توانيد رستاخيز و دادگاه عدل خدا و پاداش و كيفر او را انكار كنيد، و بگوئيد اين از افسانه هاى خرافى پيشينيان است ؟!. آنها كه چاره اى جز اعتراف ندارند مى گويند: «آرى سوگند به پروردگارمان كه اين حق است » و جاى شك و ترديد در آن نيست ، ما گمراه بوديم كه آن را ناحق مى پنداشتيم (قالوا بلى و ربنا).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۷۷

در اين هنگام خداوند يا ماءموران عذاب الهى مى گويند: «پس ‍ بچشيد عذاب را به خاطر آنچه انكار مى كرديد» (قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ). و به اين ترتيب در آن روز همه حقايق را با چشم خود مى بينند و اعتراف مى كنند، اعتراف و اقرارى كه سودى به حال آنها ندارد، و جز اندوه و حسرت و شكنجه وجدان و آزار روحى نتيجه اى نخواهد داشت . در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره «احقاف » است با توجه به آنچه در مورد معاد و كيفر كافران در آيات قبل گذشت به پيامبر خود دستور مى دهد كه صبر كن همانگونه كه پيامبران اولواالعزم صبر و شكيبائى كردند)). (فاصبر كما صبر اولو العزم من الرسل ). تنها تو نيستى كه با مخالفت و عداوت اين قوم مواجه شده اى ، همه پيامبران اولوالعزم با اين مشكلات روبرو بودند و استقامت كردند، نوح (عليه السلام ) پيامبر بزرگ خدا ۹۵۰ سال دعوت كرد اما جز گروه اندكى به او ايمان نياوردند، پيوسته آزارش مى دادند و به سخريه اش مى گرفتند. «ابراهيم » (عليه السلام ) را به ميان آتش افكندند و موسى (عليه السلام ) را تهديد به مرگ نمودند، و قلبش از نافرمانيهاى قومش پر خون بود، و عيسى مسيح (عليه السلام ) را بعد از آزار بسيار مى خواستند به قتل برسانند كه خداوند نجاتش داد، خلاصه تا بوده دنيا چنين بوده است ، و جز با نيروى صبر و استقامت نمى توان بر مشكلات پيروز شد. پيامبران اولواالعزم چه كسانى بودند؟ در اين كه منظور از پيامبران اولواالعزم چه كسانى هستند در ميان مفسران گفتگو بسيار است ، و پيش از آنكه در اين باره تحقيق كنيم بايد معنى «عزم »

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۷۸

را بررسى كرد، زيرا «اولواالعزم » به معناى صاحبان «عزم » است . «عزم » به معناى اراده محكم و استوار است ، «راغب » در «مفردات » مى گويد: عزم به معنى تصميم گرفتن بر انجام كارى است (عقد القلب على امضاء الامر). در قرآن مجيد گاهى «عزم » در مورد «صبر» به كار رفته ، مانند و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور: «كسى كه صبر كند و عفو نمايد اين از عزم امور است » (شورى ۴۳). و گاه به معنى «وفاى به عهد» مانند: و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزما: «ما به آدم از قبل عهد كرديم ، اما او فراموش كرد و بر سر عهد خود نايستاد» (طه ۱۱۵). ولى با توجه به اين كه پيامبران صاحب شريعت جديد و آئين تازه با مشكلات و گرفتاريهاى بيشترى روبرو بودند، و براى مقابله با آن عزم و اراده محكمترى لازم داشتند به اين دسته از «پيامبران »، «اولواالعزم » اطلاق شده است ، و آيه مورد بحث نيز ظاهرا اشاره به همين معنا است . در ضمن اشاره اى است به اين كه پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز از همان پيامبران است ، زيرا مى گويد «تو هم شكيبائى كن آنگونه كه پيامبران اولواالعزم شكيبائى كردند». و اگر بعضى «عزم » و «عزيمت » را به معنى «حكم و شريعت » تفسير كرده اند به همين مناسبت است ، و گرنه «عزم » در لغت به معنى شريعت نيامده است . به هر حال طبق اين معنى «من » در «من الرسل » «تبعيضيه » است ، و اشاره به گروه خاصى از پيامبران بزرگ است كه صاحب شريعت بوده اند، همانها كه در آيه ۷ سوره احزاب نيز به آنان اشاره شده : و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۷۹

و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا: «به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم ، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم ، از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم » (احزاب - ۷). در اينجا بعد از ذكر همه انبياء به صورت جمع ، به اين پنج پيامبر بزرگ اشاره مى كند، و اين دليل بر ويژگى آنها است . در آيه ۱۳ سوره شورى نيز از آنها سخن مى گويد: شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى : «آئينى براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و بر ابراهيم و موسى و عيسى سفارش ‍ نموديم ». روايات فراوانى در منابع شيعه و اهل سنت نيز در اين زمينه نقل شده است كه پيامبران اولواالعزم همين پنج تن بودند، چنانكه در حديثى از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ) آمده است : منهم خمسة : اولهم نوح ، ثم ابراهيم ، ثم موسى ، ثم عيسى ، ثم محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ). در حديث ديگرى از امام على بن الحسين آمده است : منهم خمسة اولواالعزم من المرسلين : نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و هنگامى كه راوى سؤ ال مى كند: لم سموا اولوا العزم : «چرا آنها اولواالعزم ناميده شدند»؟ امام در پاسخ مى فرمايد: لانهم بعثوا الى شرقها و غربها، و جنها و انسها: «زيرا آنها مبعوث به شرق و غرب و جن و انس شدند». و باز در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده : سادة النبيين و المرسلين خمسة

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۸۰

و هم اولواالعزم من الرسل و عليهم دارة الرحى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ). ((بزرگ پيامبران و رسولان پنج نفرند، و آنها پيامبران اولواالعزم هستند و آسياى نبوت و رسالت بر محور وجود آنها دور مى زند، آنها نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند)). در تفسير «در المنثور» از ابن عباس نيز همين معنى نقل شده كه پيامبران اولواالعزم همين پنج نفرند ولى بعضى از مفسران اولواالعزم را اشاره به پيامبرانى مى دانند كه ماءمور به پيكار با دشمنان شدند. بعضى عدد آنها را ۳۱۳ نفر دانسته و بعضى همه پيامبران را اولواالعزم (صاحبان اراده قوى ) مى دانند و مطابق اين قول من در من الرسل بيانيه است نه تبعيضيه . ولى تفسير اول از همه صحيحتر است و روايات اسلامى آنرا تاءييد مى كند. سپس قرآن در دنبال اين سخن مى افزايد: ((درباره آنها (كافران ) عجله و شتاب مكن )) (و لا تستعجل لهم ). چرا كه قيامت به زودى فرا مى رسد و آنچه را درباره آن شتاب داشتند با چشم خود مى بينند، سخت مجازات مى شوند و به اشتباهات خود پى مى برند. به قدرى عمر دنيا در برابر آخرت كوتاه است كه «هنگامى كه آنها وعده هائى كه به آنها داده مى شد مى بينند احساس مى كنند كه گويا در دنيا جز ساعتى از يك روز توقف نداشتند»! (كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۸۱

من نهار). اين احساس كمى عمر دنيا در برابر آخرت يا به خاطر آن است كه واقعا اين زندگى در برابر آن حيات جاويدان ساعتى بيش نيست ، و يا به خاطر اين است كه دنيا چنان به سرعت بر آنها مى گذرد كه گوئى ساعتى بيش نبوده است ، و يا از اين جهت كه آنها محصول تمام عمر خود را كه از آن بهره بردارى صحيح نكردند بيش از يك ساعت نمى بينند. اينجا است كه سيلاب حسرت بر قلب آنها جارى مى شود، اما چه سود كه راه بازگشت وجود ندارد. لذا مى بينيم هنگامى كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فاصله دنيا و آخرت را سؤ ال مى كنند و مى گويند: كم ما بين الدنيا و الاخرة ؟ در پاسخ مى فرمايد: غمضة عين : «يك چشم بر هم زدن »! سپس مى گويد: خداوند فرموده كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة من نهار. اين نشان مى دهد كه تعبير به «ساعت » نه به معنى مقدار ساعت معمولى است ، بلكه اشاره به زمان كم و كوتاه است . بعد به عنوان هشدار به همه انسانها مى افزايد: «اين ابلاغى است ، براى همه » (بلاغ ). براى تمام كسانى كه از خط عبوديت پروردگار خارج شدند، براى كسانى كه غرق در زندگى زودگذر دنيا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغى است براى همه ساكنان اين جهان ناپايدار. و در آخرين جمله ضمن يك استفهام پر معنى و تهديدآميز مى فرمايد: «آيا

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۸۲

جز قوم فاسق هلاك مى شوند»؟ (فهل يهلك الا القوم الفاسقون ).

نكته :

پيامبر اسلام اسطوره صبر و استقامت بود زندگى پيامبران بزرگ خدا مخصوصا پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيانگر مقاومت بى حد و حصر آنها در برابر حوادث سخت ، و طوفانهاى شديد، و مشكلات طاقت فرسا است ، و با توجه به اينكه مسير حق هميشه داراى اينگونه مشكلات است رهروان راه حق بايد از آنها در اين مسير الهام بگيرند. ما معمولا از نقطه روشن تاريخ اسلام به روزهاى تاريك پيشين مى نگريم و اين نگرش كه از آينده به گذشته است واقعيتها را طور ديگرى مجسم مى كند ما بايد خود را در آن روز تصور كنيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تك و تنها بود، هيچ نشانه اى از پيروزى در افق زندگى او به چشم نمى خورد. دشمنان لجوج براى نابودى او كمر بسته بودند، و حتى خويشاوندان نزديكش در صف اول اين مبارزه قرار داشتند! پيوسته به ميان قبائل عرب مى رفت ، و از آنها دعوت مى كرد، اما كسى به دعوت او پاسخ نمى گفت . سنگسارش مى كردند آنچنان كه از بدن مباركش خون مى ريخت ، ولى دست از برنامه خود برنمى داشت . آنچنان او را در محاصره اجتماعى و اقتصادى و سياسى قرار دادند كه تمام راهها به روى او و پيروان اندكش بسته شد، بعضى از گرسنگى تلف شدند، و بعضى را بيمارى از پاى درآورد. ياران اندكش را شكنجه مى دادند، شكنجه هائى كه بر جان و قلب او مى نشست .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۸۳

روزهائى بر پيامبر گذشت كه توصيف آن با بيان و قلم مشكل است ، هنگامى كه براى دعوت مردم به سوى اسلام به طائف آمد نه تنها دعوتش را اجابت نگفتند بلكه آنقدر سنگ بر او زدند كه خون از پاهايش جارى شد. افراد نادان را تحريك كردند كه فرياد زنند و او را دشنام دهند، ناچار به باغى پناه برد در سايه درختى نشست ، و با خداى خودش ‍ اين چنين راز و نياز كرد: اللهم اليك اشكو ضعف قوتى ، و قلة حيلتى ، و هو انى على الناس ، يا ارحم الراحمين ! انت رب المستضعفين ، و انت ربى ، الى من تكلنى ؟ الى بعيد يتجهمنى ؟ ام الى عدو ملكته امرى ؟ ان لم يكن بك على غضب فلا ابالى ...: «خداوندا! ناتوانى و نارسائى خودم و بى حرمتى مردم را به پيشگاه تو شكايت مى كنم ، اى كسى كه از همه رحيمان رحيمترى ، تو پروردگار مستضعفين و پروردگار منى ، مرا به كه وا مى گذارى ؟ به افراد دور دست كه با چهره درهم كشيده با من روبرو شوند؟ يا به دشمنانى كه زمام امر مرا به دست گيرند؟ پروردگارا! همين اندازه كه تو از من خشنود باشى مرا كافى است ». گاه ساحرش خواندند، و گاه ديوانه اش خطاب كردند. گاه خاكستر بر سرش ريختند، و گاه كمر به قتلش بستند و خانه اش را در ميان شمشيرها محاصره نمودند. اما با تمام اين احوال همچنان به صبر و شكيبائى و استقامت ادامه داد. و سرانجام ميوه شيرين اين درخت را چشيد، آئين او نه تنها جزيره عربستان كه شرق و غرب عالم را در برگرفت ، و امروز بانگ اذان كه فرياد پيروزى او است هر صبح و شام از چهار گوشه دنيا، و در تمام پنج قاره جهان ، به گوش مى رسد. و اين است معنى «فاصبر كما صبر اولواالعزم من الرسل ».

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۸۴

و اين است راه و رسم مبارزه با شياطين و اهريمنان و طريق پيروزى بر آنان و نيل به اهداف بزرگ الهى . با اينحال چگونه عافيت طلبان مى خواهند بدون شكيبائى و تحمل رنج و درد به اهداف بزرگ خود نائل شوند؟ چگونه مسلمانان امروز در برابر اينهمه دشمنانى كه كمر به نابودى آنها بسته اند مى خواهند بدون الهام گرفتن از مكتب اصيل پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيروز شوند؟ مخصوصا رهبران اسلامى بيش از همه ماءمور به اين برنامه اند چنانكه در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : ان الصبر على ولاة الامر مفروض لقول الله عز و جل لنبيه : فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل ، و ايجابه مثل ذلك على اوليائه و اهل طاعته ، بقوله : لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة : ((صبر و استقامت بر رهبران و زمامداران فريضه است ، زيرا خداوند به پيامبرش فرموده : فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل و همين معنى را بر دوستان و اهل طاعتش نيز فرض كرده است ، چرا كه مى گويد: براى شما در زندگى پيامبر تاسى نيكوئى بود (و شما نيز بايد همگى به او اقتدا كنيد). خداوندا! اين موهبت بزرگ ، اين عطيه آسمانى ، اين صبر و شكيبائى و استقامت در برابر مشكلات را به ما ارزانى فرما! پروردگارا! به ما توفيق ده كه اين چراغ هدايتى را كه پيامبران اولواالعزمت مخصوصا خاتم پيامبران محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با زحمات طاقت فرسا فرا راه بشريت قرار دادند همچنان فروزان نگهداريم و به شايستگى از آن پاسدارى كنيم .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۸۵

بارالها! مى دانيم دشمنان حق متشكل و متحدند، و از هيچ جنايتى ابا ندارند، بيش از آنچه آنها در توان دارند به ما صبر و شكيبائى مرحمت فرما، تا هرگز در برابر انبوه مشكلات زانو نزنيم ، و امواج و طوفانها را پشت سر بگذاريم ، و اين جز با امداد و لطف بى پايان تو ممكن نيست آمين يا رب العالمين . پايان سوره احقاف جمعه سوم رمضان ۱۴۰۵ مطابق ۳/۳/۱۳۶۴

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۸۷

َسوره محمد

مقدمه

اين سوره در مدينه نازل شده و ۳۸ آيه است

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۸۸

محتواى سوره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين سوره كه بخاطر آيه دوم آن كه نام پيامبر اسلام در آن ذكر شده سوره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نام دارد نام ديگرش ‍ سوره «قتال » (سوره جنگ ) است ، و در واقع مساءله جهاد و جنگ با دشمنان اسلام مهمترين موضوعى است كه بر اين سوره سايه افكنده ، در حالى كه قسمت مهم ديگرى از آيات اين سوره به مقايسه حال مؤ منان و كفار و ويژگيها و صفات آنها، و همچنين سرنوشتشان در آخرت مى پردازد. به طور كلى محتواى سوره را مى توان در چند بخش خلاصه كرد: ۱ - مساءله ايمان و كفر و مقايسه حال مؤ منان و كافران در اين جهان و جهان ديگر. ۲ - بحثهاى گويا و صريحى پيرامون مساءله جهاد و پيكار با دشمنان ، و دستور درباره اسيران جنگى . ۳ - قسمت قابل ملاحظه ديگرى شرح حال منافقان است كه به هنگام نزول اين آيات در مدينه فعاليتهاى تخريبى زيادى داشتند. ۴ - بخش ديگر از مساءله «سير در زمين » و بررسى سرنوشت اقوام پيشين به عنوان يك درس عبرت سخن مى گويد. ۵ - در قسمتى از آيات سوره مساءله آزمايش الهى به تناسب مساءله جنگ مطرح است . ۶ - در قسمتى ديگر از مساءله انفاق كه آن نيز نوعى جهاد است و در نقطه مقابل آن مساءله بخل سخن به ميان آمده . ۷ - در بعضى از آيات سوره به همين مناسبت مساءله صلح با كفار (صلحى كه مايه شكست و ذلت باشد) مطرح و از آن نهى شده است . رويهمرفته با توجه به اينكه اين سوره در مدينه به هنگام درگيرى شديد مسلمانان با دشمنان اسلام نازل شده ، و به گفته جمعى از مفسران در بحبوحه جنگ

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۸۹

احد يا كمى بعد از آن بوده است ، مساءله اصلى در آن مساءله جنگ است و بقيه مسائل بر محور آن دور مى زد، جنگى سرنوشت ساز و مشخص كننده صفوف مؤ منان از كافران و منافقان ، جنگى كه پايه هاى اسلام را تقويت مى كرد، و دشمنانى را كه قصد نابودى اسلام و مسلمين داشتند بر سر جاى خود مى نشاند. فضيلت تلاوت سوره در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من قرء سورة محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كان حقا على الله ان يسقيه من انهار الجنة : ((كسى كه سوره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را تلاوت كند بر خدا حق است كه او را از نهرهاى بهشت سيراب سازد)). در كتاب «ثواب الاعمال » از امام صادق (عليه السلام ) نيز نقل شده كه فرمود: من قرء سورة الذين كفروا (سورة محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )) لم يرتب ابدا، و لم يدخله شك فى دينه ابدا، و لم يبتله الله بفقر ابدا و لا خوف سلطان ابدا و لم يزل محفوظا من الشرك و الكفر ابدا حتى يموت فاذا مات وكله الله به فى قبره الف ملك يصلون فى قبره و يكون ثواب صلاتهم له و يشيعونه حتى يوقفوه موقف الامن عند الله عز و جل و يكون فى امان الله و امان محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ): ((هر كس ‍ سوره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بخواند هرگز شك و ترديد در دين به خود راه نمى دهد، و هرگز خداوند او را به فقر در دين مبتلا نمى سازد، و هرگز ترسى از سلطانى نخواهد داشت ، و همواره تا آخر عمرش از شرك و كفر محفوظ و در امان خواهد بود، و هنگامى كه مى ميرد خداوند هزار فرشته را ماءمور مى كند كه در قبرش نماز بخوانند و ثواب نمازهايشان از آن او است ، و اين هزار فرشته همچنان با او هستند تا در عرصه محشر در محل امن و امانى او را متوقف كنند، و پيوسته در امان خدا و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است )).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۹۰

روشن است آنها كه محتواى اين آيات را در جان خود پياده كنند و در پيكار با دشمنان سرسخت و بى رحم و بى منطق ، ترديد و تزلزل بخود راه ندهند، هم پايه هاى دين و ايمانشان قوى مى شود، و هم ترس و ذلت و فقر از آنها برچيده خواهد شد، و هم در قيامت در جوار رحمت الهى متنعمند. در حديث ديگرى آمده است كه امام (عليه السلام ) فرمود: من اراد ان يعرف حالنا و حال اعدائنا فليقرء سورة محمد فانه يراها آية فينا و آية فيهم : «هر كس بخواهد حال ما و دشمنان ما را بنگرد سوره محمد را بخواند كه آيه اى درباره ما است و آيه اى درباره آنها»!. اين حديث را مفسران اهل سنت مانند «آلوسى » در «روح المعانى » و «سيوطى » در «در المنثور» نيز نقل كرده اند. و بيانگر اين واقعيت است كه نمونه اتم ايمان اهل بيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند و نمونه بارز كفر و نفاق بنى اميه درست است كه در اين سوره تصريحى به عنوان اهلبيت نيامده ، و نه به عنوان بنى اميه ، ولى چون از دو گروه مؤ من و منافق و ويژگيهاى آنها بحث شده است قبل از هر چيز اشاره به آن دو مصداق روشن مى كند، و در عين حال مانع از شمول سوره نسبت به ساير افراد مؤ من و منافق نيست .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۹۱

آيه ۱-۳

آيه و ترجمه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ أَضلَّ أَعْمَلَهُمْ(۱) وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ ءَامَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلى محَمَّدٍ وَ هُوَ الحَْقُّ مِن رَّبهِمْ كَفَّرَ عَنهُمْ سيِّئَاتهِمْ وَ أَصلَحَ بَالهَُمْ(۲) ذَلِك بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّبَعُوا الحَْقَّ مِن رَّبهِمْ كَذَلِك يَضرِب اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَلَهُمْ(۳) ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند اعمالشان را نابود مى كند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۹۲

۲ - و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به آنچه بر محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده ، و همه حق است و از سوى پروردگار، نيز ايمان آوردند خداوند گناهانشان را مى بخشد و كارشان را اصلاح مى كند. ۳ - اين به خاطر آن است كه كافران از باطل پيروى كردند و مؤ منان از حقى كه از سوى پروردگارشان بود، اينگونه خداوند براى مردم زندگيشان را توصيف مى كند. تفسير: مؤ منان پيرو حقند و كافران پيرو باطل اين سه آيه در حقيقت مقدمه اى است براى يك دستور مهم جنگى كه در آيه چهارم داده شده است . در آيه نخست وضع حال كافران ، و در آيه دوم وضع حال مؤ منان را بيان كرده ، و در آيه سوم آن دو را با هم مقايسه مى كند، تا با روشن شدن اين خطوط آمادگى براى پيكار مكتبى با دشمنان بيرحم و ستمگر حاصل شود. نخست مى فرمايد: «كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند خداوند اعمالشان را به نابودى مى كشاند و گم مى كند» (الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله اضل اعمالهم ). اين اشاره به سردمداران كفر و مشركان مكه است كه آتش افروزان جنگهاى ضد اسلامى بودند، نه تنها خودشان كافر بودند كه ديگران را نيز با انواع حيل و نقشه ها از راه خدا بازمى داشتند. گر چه بعضى از مفسران مانند زمخشرى در «كشاف » «صد» را در اينجا به معنى «اعراض » از ايمان تفسير كرده اند، در مقابل آيه بعد كه از ايمان سخن مى گويد، ولى با توجه به موارد استعمال اين كلمه در قرآن مجيد بايد معنى اصلى آن را كه همان منع و جلوگيرى است حفظ كرد. منظور از «اضل اعمالهم » اين است كه آن را نابود و حبط مى كند،

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۹۳

زيرا گم كردن كنايه از بى سرپرست ماندن چيزى است كه لازمه آن از بين رفتن است . به هر حال بعضى از مفسران اين جمله را اشاره به كسانى مى دانند كه در روز جنگ بدر شترهائى را نحر كرده به مردم انفاق كردند، ابو جهل ده شتر، صفوان ده شتر، و سهل بن عمرو ده شتر براى لشكر سر بريدند. اما چون اين اعمال در طريق شرك و برنامه هاى شيطانى بود همگى حبط شد. ولى ظاهر اين است كه محدود به اين معنى نيست ، بلكه تمام اعمالى را كه ظاهرا به عنوان كمك به مستمندان يا ميهمان نوازى يا غير آنها انجام مى دادند به خاطر عدم ايمانشان همگى حبط مى شود. از اين گذشته اعمالى را كه آنها براى محو اسلام و درهم شكستن مسلمين انجام مى دادند خداوند همه آنها را نيز گم و نابود كرد و از رسيدن به مقصد و هدف بازداشت . آيه بعد توصيفى است از وضع مؤ منان كه در نقطه مقابل كفارى كه اوصافشان در آيه قبل آمده است قرار دارند مى فرمايد: ((و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، و به آنچه بر محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده كه حق است و از سوى پروردگار است نيز ايمان آوردند خداوند گناهانشان را مى بخشد و كارشان را در دنيا و آخرت اصلاح مى كند)) (و الذين آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزل على محمد و هو الحق من ربهم كفر عنهم سيئاتهم و اصلح بالهم ). ذكر ايمان به آنچه بر پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده بعد از ذكر ايمان

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۹۴

به طور مطلق تاءكيدى است بر برنامه هاى اين پيامبر بزرگ ، و از قبيل ذكر خاص بعد از عام است ، و بيانگر اين واقعيت است كه بدون ايمان به آنچه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده هرگز ايمان به خدا تكميل نمى شود. اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله اول اشاره به ايمان به خدا است ، و جنبه اعتقادى دارد، و اين جمله اشاره به ايمان به محتواى اسلام و تعليمات آنحضرت است و جنبه عملى دارد. و به تعبير ديگر ايمان به خدا به تنهائى كافى نيست ، بلكه بايد ايمان به «ما انزل عليه » نيز داشته باشند، ايمان به قرآن ، ايمان به جهاد، ايمان به نماز و روزه ، ايمان به ارزشهاى اخلاقى كه بر او نازل شده است . ايمانى كه مبداء حركت ، و تاءكيدى بر عمل صالح بوده باشد. قابل توجه اين است كه بعد از ذكر اين جمله مى گويد: «و هو الحق من ربهم » «در حالى كه آنچه بر او نازل شده حق است و از سوى پروردگار». يعنى ايمان آنها بى حساب و بى دليل نيست ، چون حق را در آن تشخيص داده اند ايمان آورده اند. و تعبير من ربهم (از سوى پروردگارشان ) تاءكيدى است بر اين واقعيت كه هميشه حق از سوى پروردگار است ، از او سرچشمه مى گيرد و به او بازمى گردد. قابل توجه اينكه در مقابل دو كيفرى كه براى كفار بازدارنده از راه خدا ذكر شده بود دو پاداش براى مؤ منان صالح العمل بيان مى كند كه نخستين آنها پوشاندن لغزشها و بخشودگى خطاهائى است كه به هر حال هر انسان غير معصومى از آن خالى نيست ، و ديگر «اصلاح » بال است . «بال » به معانى مختلفى آمده است به معنى حال ، كار، قلب ، و به گفته راغب در مفردات به معنى «حالات پر اهميت » است ، بنابراين «اصلاح بال » به معنى

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۹۵

سر و سامان دادن به تمام شئون زندگى و امور سرنوشت ساز مى باشد كه طبعا هم پيروزى در دنيا را شامل است ، و هم نجات در آخرت را، به عكس سرنوشتى كه كفار دارند كه به حكم «اضل اعمالهم » تلاشها و كوششهايشان به جائى نمى رسد و به جز شكست نصيب و بهره اى ندارند. و مى توان گفت آمرزش گناهان نتيجه ايمان آنها، و اصلاح بال نتيجه اعمال صالح آنها است . مؤ منان هم داراى آرامش فكرند، و هم پيروزى در برنامه هاى عملى كه اصلاح بال دامنه گسترده اى دارد و همه اينها را شامل است ، و چه نعمتى از اين بالاتر كه انسان روحى آرام و قلبى مطمئن و برنامه هائى مفيد و سازنده داشته باشد. در آخرين آيه نكته اصلى اين پيروزى و آن شكست را در يك مقايسه فشرده و گويا بيان كرده ، مى فرمايد: «اين به خاطر آن است كه كافران از باطل پيروى كردند، و مؤ منان از حقى كه از سوى پروردگارشان بود» (ذلك بان الذين كفروا اتبعوا الباطل و ان الذين آمنوا اتبعوا الحق من ربهم ). جان مطلب اينجا است كه دو خط «ايمان » و «كفر» از دو خط «حق » و «باطل » منشعب مى شود، «حق » يعنى واقعيتهاى عينى كه از همه بالاتر ذات پاك پروردگار است ، و به دنبال آن حقائق مربوط به زندگى انسان ، و قوانينى حاكم بر رابطه او با خدا، و روابط آنها با يكديگر است . «باطل » يعنى پندارها، خيالها، نيرنگها، افسانه هاى خرافى ، كارهاى بيهوده و بى هدف ، و هر گونه انحراف از قوانين حاكم بر عالم هستى . آرى مؤ منان پيروى از حق مى كنند، به همان معنى كه گفته شد و كفار از باطل ، و همين دليل بر پيروزى آنها و شكست اينها است . قرآن مجيد مى گويد: و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا:

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۹۶

آسمان و زمين و آنچه را در ميان آن دو است باطل نيافريده ايم (سوره ص - ۲۷). بعضى «باطل » را به معنى «شيطان »، و بعضى به معنى «بيهوده » تفسير كرده اند، ولى همانگونه كه گفتيم «باطل » معنى وسيعى دارد كه همه اينها و غير آن را شامل مى شود. و در پايان آيه مى افزايد: «اينگونه خداوند براى مردم مثلهاى زندگيشان را بيان مى كند» (كذلك يضرب الله للناس ‍ امثالهم ). يعنى همينگونه كه خطوط زندگى مؤ منان و كفار، و اعتقادات و برنامه هاى عملى و نتائج كار آنها را در اين آيات بيان فرموده ، سرنوشت حيات و عاقبت كار آنها را مشخص ‍ مى سازد. «راغب » در «مفردات » مى گويد: «مثل » به معنى سخنى است كه درباره چيزى گفته شود همانند سخنى كه درباره مطلب مشابه آن گفته شده ، تا يكى ديگر را تبيين كند. از سخنان ديگر او نيز استفاده مى شود كه اين كلمه گاه به معنى «مشابهت » به كار مى رود، و گاه به معنى «توصيف ». و ظاهرا در آيه مورد بحث منظور معنى دوم است ، يعنى خداوند اينگونه توصيف حال مردم مى كند، همانگو نه كه در آيه ۱۵ سوره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده : مثل الجنة التى وعد المتقون : «توصيف بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده چنين است ...». به هر حال از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه هر اندازه به حق نزديكتر باشيم به ايمان نزديكتريم ، و به هر اندازه اعتقاد و عمل ما گرايش به باطل داشته باشد از حقيقت ايمان دورتريم و به كفر نزديكتر!، كه خط ايمان و كفر همان خط حق و باطل است .