تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۴

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۶۳

آيه ۳۶-۴۰

آيه و ترجمه

وَ مَن يَعْش عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّض لَهُ شيْطناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ(۳۶) وَ إِنهُمْ لَيَصدُّونهُمْ عَنِ السبِيلِ وَ يحْسبُونَ أَنهُم مُّهْتَدُونَ(۳۷) حَتى إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَلَيْت بَيْنى وَ بَيْنَك بُعْدَ الْمَشرِقَينِ فَبِئْس ‍ الْقَرِينُ(۳۸) وَ لَن يَنفَعَكمُ الْيَوْمَ إِذ ظلَمْتُمْ أَنَّكمْ فى الْعَذَابِ مُشترِكُونَ(۳۹) أَ فَأَنت تُسمِعُ الصمَّ أَوْ تهْدِى الْعُمْىَ وَ مَن كانَ فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۴۰) ترجمه : ۳۶ - هر كس از ياد خدا رويگردان شود شيطانى را به سراغ او مى فرستيم و همواره قرين او باشد. ۳۷ - و آنها (شياطين ) اين گروه را از راه خدا باز مى دارند، در حالى كه گمان مى كنند هدايت يافتگان حقيقى آنها هستند. ۳۸ - تا زمانى كه نزد ما حاضر شود مى گويد: ايكاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشينى هستى تو! ۳۹ - هرگز اين گفتگوها امروز به حال شما سودى ندارد، چرا كه ظلم كرديد، و همه

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۶۴

در عذاب مشتركيد. ۴۰ - آيا تو مى توانى سخن خود را به گوش كران برسانى يا كوران و كسانى را كه در ضلال مبين هستند هدايت كنى . تفسير: همنشين شياطين ! از آنجا كه در آيات پيشين سخن از دنياپرستانى بود كه همه چيز را بر معيارهاى مادى ارزيابى مى كنند، در آيات مورد بحث از يكى از آثار مرگبار دلبستگى به دنيا كه بيگانگى از خدا است سخن مى گويد. مى فرمايد: «هر كس از ياد خدا روگردان شود شيطانى را به سراغ او مى فرستيم ، و همواره با او قرين خواهد بود»! (و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين ). آرى غفلت از ذكر خدا و غرق شدن در لذات دنيا، و دلباختگى به زرق و برق آن ، موجب مى شود كه شيطانى بر انسان مسلط گردد و همواره قرين او باشد، و رشته اى در گردنش افكنده ، «مى برد هر جا كه خاطرخواه او است »! بديهى است جاى اين ندارد كه كسى تصور جبر از اين آيه كند، چرا كه اين نتيجه اعمالى است كه خود آنها انجام داده اند، بارها گفته ايم اعمال انسان ، مخصوصا غرق شدن در لذات دنيا و آلوده شدن به انواع گناهان ، نخستين

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۶۵

تاءثيرش اين است كه پرده بر قلب و چشم و گوش انسان مى افتد، او را از خدا بيگانه مى كند، و شياطين را بر او مسلط مى سازد، و تا آنجا ادامه مى يابد كه گاهى راه بازگشت به روى او بسته مى شود، چرا كه شياطين و افكار شيطانى از هر سو او را احاطه مى كنند، و اين نتيجه عمل خود انسان است هر چند نسبت آن به خداوند نيز به عنوان «سبب الاسباب » بودن صحيح مى باشد، اين همان چيزى است كه در آيات ديگر قرآن به عنوان «تزيين شيطان » (فزين لهم الشيطان اعمالهم ) (نحل - ۶۳) يا ولايت شيطان (فهو وليهم اليوم ) (نحل - ۶۳) تعبير شده است . قابل توجه اينكه جمله «نقيض » با توجه به مفهوم لغوى آن هم دلالت بر استيلاء شياطين دارد، و هم قرين بودن آنها، در عين حال جمله «هوله قرين » بعد از آن آمده تا اين معنى را تاءكيد كند كه شياطين از اينگونه افراد هرگز جدا نمى شوند! تعبير به «رحمان » اشاره لطيفى است به اينكه آنها چگونه از خدائى كه رحمت عامش همگان را فراگرفته روى گردان مى شوند، و از ياد او غافل مى گردند؟. آيا چنين كسانى جز اين سرنوشتى مى توانند داشته باشند كه همنشين شياطين ، و محكوم فرمان آنها گردند. بعضى از مفسران احتمال داده اند كه «شياطين » در اينجا معنى وسيعى دارد كه حتى شياطين انس را شامل مى شود، و آن را اشاره به «رؤ سا و سردمداران ضلالت » دانسته اند كه مستولى و مسلط بر غافلان از ياد خدا مى شوند و با آنها قرين هستند، و اين توسعه بعيد نيست . سپس به دو امر مهم كه شياطين درباره اين غافلان انجام مى دهند اشاره

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۶۶

كرده مى فرمايد: «آنها اين گروه را از راه خدا بازمى دارند» (و انهم ليصدونهم عن السبيل ). هر وقت اراده بازگشت كنند سنگى بر سر راه آنها مى افكنند و مانعى ايجاد مى كنند تا هرگز به صراط مستقيم بازنگردند. و آنچنان طريق گمراهى را در نظر آنها زينت مى دهند كه : «گمان مى كنند هدايت يافتگان حقيقى آنها هستند»! (و يحسبون انهم مهتدون ). همانگونه كه در آيه ۳۸ سوره عنكبوت درباره «عاد» و «ثمود» مى خوانيم : و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا مستبصرين : «شيطان اعمالشان را در نظرشان زينت داد و آنها را از راه بازداشت در حالى كه قبلا راه را پيدا كرده بودند». خلاصه اين وضع همچنان ادامه پيدا مى كند انسان غافل و بيخبر در گمراهى خويش ، و شياطين در اضلال او تا هنگامى كه پرده ها كنار مى رود، و چشم حقيقت بين او باز مى شود، «زمانى كه نزد ما حاضر مى شود مى بيند ولى و قرينش همچنان با او است ، همان كسى كه عامل همه بدبختيهاى او بوده ! فرياد مى زند و مى گويد: ايكاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود! چه بد قرين و همنشينى هستى تو»! (حتى اذا جائنا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين ). همه عذابها يك طرف ، و همنشينى با اين قرين سوء يك طرف ، همنشينى با شيطانى كه هر وقت به قيافه نفرت انگيز او مى نگرد تمام خاطره هاى گمراهى و بدبختيش در نظرش مجسم مى گردد، كسى كه زشتيها را در نظرش زيبا جلوه مى داد، و بيراهه را شاهراه ، و گمراهى را هدايت ، اى واى كه او براى هميشه

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۶۷

قرين و هم بند او است !. آرى صحنه قيامت تجسمى است گسترده از صحنه هاى اين جهان و قرين و دوست و رهبر اينجا با آنجا يكى است ، حتى به گفته بعضى از مفسران هر دو را با يك زنجير مى بندند!. پيداست كه منظور از «مشرقين » (دو مشرق ) «مشرق » و «مغرب » است زيرا طبق عادت عرب به هنگامى كه مى خواهند از دو جنس مختلف تثنيه بسازند لفظ را از يكى انتخاب مى كنند مانند «شمسين » (اشاره به خورشيد و ماه ) و «ظهرين » (اشاره به نماز ظهر و عصر) و «عشائين » (اشاره به نماز مغرب و عشاء). تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر كرده اند كه به هيچوجه در آيه مورد بحث مناسب به نظر نمى رسد، مانند مشرق آغاز زمستان و مشرق آغاز تابستان ، هر چند در موارد ديگرى مناسب است . به هر حال اين تعبير كنايهاى است از دورترين فاصله اى كه به تصور مى گنجد چرا كه «دورى مشرق و مغرب » ضرب المثل معروفى است در اين زمينه . ولى اين آرزو هرگز به جائى نمى رسد، و ميان آنها و شياطين هرگز جدائى نمى افتد، لذا در آيه بعد مى افزايد: «هرگز اين گفتگو و ندامت امروز به حال شما سودى ندارد، چرا كه شما ظلم كرديد، و در نتيجه همه در عذاب مشتركيد» (و لن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فى العذاب مشتركون ). بايد عذاب اين همنشين سوء را با عذابهاى ديگر براى هميشه ببينيد.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۶۸

و به اين ترتيب اميد آنها را در مورد جدائى از شياطين براى هميشه مبدل به ياس مى كند و چه طاقتفرساست تحمل اين همنشينى ؟! در تفسير اين آيه احتمالات ديگرى نيز داده شده از جمله اينكه گاه انسان از ديدن دردمندان ديگر دردش تخفيف پيدا مى كند، چرا كه معروف است البلية اذا عمت طابت : «هنگامى كه بلا عمومى شد گوارا مى شود!» اما به اينها گفته مى شود در آنجا چنين تسلى خاطرى نيست چنان غرق عذابيد كه عذاب شيطان هم بند شما مايه تسلى شما نخواهد شد. اين احتمال را نيز داده اند كه گاه مصيبتى فرا مى رسد و انسان پيامدهاى آن را ميان خود و دوستان تقسيم مى كند، و بار مصيبت سبك مى شود، ولى در آنجا اين مساءله نيز وجود ندارد، چرا كه هر كدام سهم وافرى از عذاب الهى دارند بى آنكه از ديگرى چيزى كاسته شود!. ولى با توجه به اينكه اين آيه تكميلى است براى آيه قبل همان تفسير اول كه انتخاب كرديم مناسبتر است . در اينجا قرآن اين گروه را به حال خود مى گذارد و روى سخن را به سوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده از غافلان كوردلى كه پيوسته او را تكذيب مى كردند، و از قماش همان گروهى بودند كه در آيات قبل از آنها سخن گفته شد، بحث كرده ، مى فرمايد: «آيا تو مى توانى سخن خود را به گوش كران برسانى ؟ و يا كوران را هدايت كنى ؟ و كسانى را كه در ضلال مبين هستند و احساس نمى كنند به راه راست دعوت نمائى »؟! (ا فانت تسمع الصم او تهدى العمى و من كان فى ضلال مبين ). شبيه اين معنى در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز آمده است ، كه افراد

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۶۹

لجوج و هدايت ناپذير، و هواپرستان بى بصيرت و غرق گناه را، به كران و كوران ، و گاه به مردگان ، تشبيه كرده است . در آيه ۴۲ سوره يونس مى خوانيم : ا فانت تسمع الصم و لو كانوا لا يعقلون : «آيا تو مى توانى صداى خود را به گوش كران برسانى هر چند تعقل نمى كنند» و در آيه ۸۰ نمل آمده است : انك لا تسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرين : «تو نمى توانى سخنت را به گوش ‍ مردگان برسانى ، و نمى توانى كران را هنگامى كه روى برمى گردانند و پشت مى كنند متوجه سخنان خودسازى همچنين آيات ديگر. اين تعبيرات همه به خاطر آن است كه قرآن براى انسان ((دو نوع گوش و چشم و حيات » قائل است : گوش و چشم و حيات ظاهر، و گوش و چشم و حيات باطن . و مهم بخش دوم از درك و ديد و حيات است ، كه وقتى از كار بيفتد، نه پند و اندرز مفيد خواهد بود و نه انذار و هشدار! قابل توجه اينكه : در آيات گذشته ، اين گروه از مردم ، به افرادى تشبيه شده بودند كه چشمانى ضعيف و ديد محدود دارند، و در آيه اخير آنها را به كران و كوران تشبيه مى كند، اين به خاطر آن است كه انسان هنگامى كه مشغول به دنيا مى شود به كسى مى ماند كه چشمانش درد مختصرى پيدا كرده هر قدر اشتغالش ‍ به دنيا بيشتر، و تمايلش به ماديات شديدتر، و بى اعتنائيش به روحانيات فزونتر مى گردد، از آن درد چشم به نقصان ديد، و از آن ، به مرحله كورى مى رسد اين همان چيزى است كه دلائل قطعى در زمينه تشديد روحيات منفى و مثبت در انسان و رسوخ ملكات در وجود او بر اثر تكرار و اصرار بر عمل به ثبوت رسانده است و قرآن نيز همين ترتيب را رعايت فرموده .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۷۰

آيه ۴۱-۴۵

آيه و ترجمه

فَإِمَّا نَذْهَبنَّ بِك فَإِنَّا مِنهُم مُّنتَقِمُونَ(۴۱) أَوْ نُرِيَنَّك الَّذِى وَعَدْنَهُمْ فَإِنَّا عَلَيهِم مُّقْتَدِرُونَ(۴۲) فَاستَمْسِك بِالَّذِى أُوحِىَ إِلَيْك إِنَّك عَلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ(۴۳) وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّك وَ لِقَوْمِك وَ سوْف تُسئَلُونَ(۴۴) وَ سئَلْ مَنْ أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك مِن رُّسلِنَا أَ جَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ ءَالِهَةً يُعْبَدُونَ(۴۵) ترجمه : ۴۱ - هر گاه تو را از ميان آنها ببريم حتما آنها را مجازات خواهيم كرد. ۴۲ - يا اگر زنده بمانى و آنچه را از عذاب آنان وعده داده ايم به تو ارائه دهيم باز ما بر آنها مسلطيم . ۴۳ - آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيم هستى . ۴۴ - و اين مايه يادآورى تو و قوم تو است و به زودى سؤ ال خواهيد شد. ۴۵ - از رسولانى كه قبل از تو فرستاديم بپرس ، آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش آنها قرار داديم ؟! تفسير: آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير در تعقيب آيات گذشته كه از كفار لجوج و هدايتناپذير و ستمگر سخن

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۷۱

مى گفت ، در آيات مورد بحث ، روى سخن را، به پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، اين گروه را شديدا تهديد و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را تسلى و آرامش ‍ خاطر مى بخشد مى فرمايد: «هر گاه تو را از ميان آنها ببريم ، حتما از آنها انتقام خواهيم گرفت و مجازاتشان مى كنيم »! (فاما نذهبن بك فانا منهم منتقمون ). منظور از بردن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ميان آن قوم ، خواه وفات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد و يا هجرت او از مكه به مدينه ، در هر حال اشاره به اين است كه اگر تو هم شاهد و ناظر نباشى ، و آنها به راه خود همچنان ادامه دهند ما شديدا آنها را مجازات مى كنيم ، چرا كه «انتقام » در اصل به معنى مجازات و كيفر دادن است ، هر چند از آيات متعدد ديگرى كه در همين معنى در قرآن نازل شده استفاده مى شود كه منظور از بردن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وفات او است ، چنانكه در آيه ۴۶ سوره يونس آمده است : و اما نرينك بعض الذى نعدهم او نتوفينك فالينا مرجعهم ثم الله شهيد على ما يفعلون : اگر ما پاره اى از مجازاتهائى را كه به آنها وعده داده ايم در حال حياتت به تو نشان دهيم يا تو را از دنيا ببريم و آنها را نبينى ، در هر حال بازگشتشان به سوى خداست و خداوند گواه اعمالى است كه آنها انجام مى دهند. همين معنى در سوره رعد آيه ۴۰، و سوره غافر آيه ۷۷ نيز آمده است ، و به اين ترتيب تفسير آيه به مساءله هجرت مناسب به نظر نمى رسد. سپس مى افزايد: «اگر هم زنده بمانى و آنچه را از عذاب به آنان وعده داده ايم به تو نشان دهيم باز ما بر آنها مسلط هستيم » (او نرينك الذى وعدناهم فانا عليهم مقتدرون ). به هر حال آنها در چنگال قدرت ما هستند چه در ميان آنها باشى و چه نباشى ، و مجازات و انتقام الهى در صورت ادامه كارهايشان حتمى است ، چه در

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۷۲

حيات تو باشد و چه بعد از وفات تو، دير و زود دارد اما تخلف ندارد. اين تاءكيدهاى قرآنى ممكن است از يكسو اشاره به بى صبرى كفار باشد كه مى گفتند: «اگر راست مى گوئى پس چرا بلا بر ما نازل نمى شود»؟! و از سوى ديگر انتظار مرگ پيامبر را مى كشيدند به گمان اينكه هر گاه پاى او در ميان نباشد همه چيز پايان مى يابد. بعد از اين هشدارها به پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد «آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيم قرار دارى »! (فاستمسك بالذى اوحى اليك انك على صراط مستقيم ). كمترين اعوجاج و كجى در كتب و برنامه تو نيست ، و عدم پذيرش گروهى از آنان دليل بر نفى حقانيت تو نخواهد بود تو با نهايت جديت به راه خويش ادامه ده ، بقيه با ما است . سپس مى افزايد «اين قرآنى كه بر تو وحى شده مايه يادآورى تو و قوم تو است » (و انه لذكر لك و لقومك ). هدف از نزول آن بيدار ساختن انسانها و آشنا نمودن آنها به وظائفشان است . و به زودى مورد سؤ ال قرار خواهيد گرفت كه با اين برنامه الهى و اين وحى آسمانى چه كرديد؟! (و سوف تسئلون ). مطابق اين تفسير «ذكر» در آيه فوق به معنى «ذكرالله » و آشنائى و آگاهى بر تكاليف دينى است ، همان گونه كه در آيات ۵ و ۳۶ اين سوره نيز به همين معنى آمده است ، مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن . اصولا يكى از نامه اى قرآن مجيد همان «ذكر» است ، ذكر به معنى

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۷۳

يادآورى و ذكر الله ، و كرارا اين جمله را در سوره قمر مى خوانيم : و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر: ما قرآن را براى يادآورى سهل و آسان ساختيم ، آيا كسى هست كه متذكر شود (آيات ۱۷ - ۲۲ - ۳۲ و ۴۰ سوره قمر). از اين گذشته جمله «و سوف تسئلون » گواهى مى دهد كه منظور سؤ ال از عمل به اين برنامه الهى است . اما با اينهمه عجيب اين است كه بسيارى از مفسران تفسير ديگرى براى اين آيه برگزيده اند كه تناسبى با آنچه گفتيم ندارد از جمله گفته اند معنى آيه اين است كه اين قرآن مايه شرف و آبرو يا ذكر خير براى تو و قوم تو است ، و عرب و قريش يا امت تو را شرافت مى بخشد، چرا كه به لغت آنان نازل شده است و به زودى از اين نعمت الهى سؤ ال مى شود. درست است كه قرآن مجيد آوازه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و عرب بلكه همه مسلمانان را در جهان بلند ساخت ، و بيش از چهارده قرن است كه نام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به عظمت هر صبح و شام بر ماءذنه ها مى برند، و قوم بى نام و نشان عرب جاهلى در سايه آن نام و نشان يافت و امت اسلامى در پرتو آن در جهان بلند آوازه شد. و نيز درست است كه «ذكر» گاه به اين معنى در قرآن مجيد آمده ، ولى بدون شك معنى اول در آيات قرآنى گسترده تر و با هدف نزول قرآن و آيات مورد بحث سازگارتر است . بعضى از مفسران آيه ۱۰ سوره انبيا را شاهد بر تفسير دوم گرفته اند لقد انزلنا اليكم كتابا فيه ذكركم افلا تعقلون : «ما كتابى بر شما نازل كرديم كه وسيله تذكر شما در آن است آيا انديشه نمى كنيد»؟!.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۷۴

در حالى كه آن آيه نيز متناسب تفسير اول است چنانكه در جلد سيزدهم تفسير نمونه ذيل همان آيه شرح داده ايم . رواياتى در ذيل اين آيه در منابع حديث وارد شده است كه در بحث نكات خواهد آمد. سپس براى نفى بت پرستى و ابطال عقائد مشركين به دليل ديگرى پرداخته ، مى گويد: «از رسولانى كه قبل از تو فرستاديم بپرس ، آيا غير از خداوند رحمن ، معبودهائى براى پرستش آنها قرار داديم »؟! (و اسئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة يعبدون ). اشاره به اينكه تمام انبياى الهى دعوت به توحيد كرده اند، و همگى به طور قاطع بت پرستى را محكوم نموده اند، بنابراين پيامبر اسلام در مخالفتش با بتها كار بى سابقه اى انجام نداده ، بلكه سنت هميشگى انبيا را احيا نموده است ، اين بت پرستان و مشركانند كه بر خلاف مكتب تمام انبيا گام برمى دارند. مطابق اين تفسير، سؤ ال كننده هر چند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، ولى منظور تمام امت و حتى مخالفان او هستند. و كسانى كه مورد سؤ ال واقع مى شوند پيروان انبياى پيشينند، پيروان راستين و مورد اطمينان آنها، و حتى افراد عادى آنها، چرا كه از مجموعه سخنان آنها خبر متواتر به دست مى آيد كه بيانگر مكتب توحيدى انبياء است . لازم به يادآورى است كه حتى منحرفان از اصل توحيد (مانند مسيحيان

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۷۵

امروز كه طرفدار تثليثند) باز دم از توحيد مى زنند، و مى گويند تثليث ما با توحيد كه آئين همه انبيا است منافاتى ندارد! و به اين ترتيب مراجعه به اين امتها براى ابطال دعوى مشركان كافى است . ولى جمعى از مفسران احتمال ديگرى در تفسير آيه با الهام از بعضى از روايات داده اند و آن اينكه سؤ ال كننده شخص پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و سؤ ال شونده خود انبياى پيشين هستند، سپس افزوده اند كه اين موضوع در شب معراج تحقق يافت ، چرا كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با ارواح انبياى پيشين تماس گرفت ، و براى تاءكيد امر توحيد اين سؤ ال را مطرح نمود، و پاسخ شنيد. بعضى نيز افزوده اند كه در غير شب معراج هم اين ارتباط براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ممكن بوده ، چرا كه فاصله هاى زمانى و مكانى در ارتباط پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با ارواح انبيا هرگز مانعى ايجاد نخواهد كرد، و آن بزرگوار در هر لحظه و هر مكان مى توانست با آنها ارتباط گيرد. البته اين تفسيرها هيچ مشكل عقلى ندارد، ولى از آنجا كه هدف از آيه نفى مذهب مشركان است نه آرامش روح پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، چرا كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مساءله توحيد چنان غرق بود و از شرك بيزار كه نيازى به سؤ ال نداشت ، و براى استدلال در مقابل مشركان تماس روحانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با ارواح انبياى پيشين قانع كننده نبود، لذا تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد، و تفسير دوم ممكن است اشاره به بطون آيه باشد نه ظاهر آن ، چرا كه آيات قرآن ظاهرى دارد و بطونى . اين موضوع نيز قابل توجه است كه از ميان نامهاى خداوند در آيه فوق

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۷۶

روى نام «رحمن » تكيه شده ، اشاره به اينكه چگونه ممكن است خداوندى را كه رحمت عامش همه را فرا گرفته رها كنند و به سراغ بتهائى بروند كه مبداء هيچ سود و زيانى نيستند.

نكته :

قوم پيامبر كيانند؟ در اينكه منظور از «قوم » در آيه «و انه لذكر لك و لقومك » چه اشخاصى هستند؟ سه احتمال وجود دارد: نخست مجموع امت اسلامى ، و ديگر قوم عرب ، و سوم قبيله قريش . و از آنجا كه «قوم » در منطق قرآن در بسيارى از موارد به امتهاى انبياء يا اقوام معاصر آنها اطلاق شده به نظر مى رسد كه در آيه فوق نيز همين معنى مورد نظر باشد. بنابراين قرآن مايه ذكر و آگاهى است براى همه امت اسلامى (طبق تفسير اول ) و مايه افتخار و شرف است براى همه آنها (طبق تفسير دوم ). ولى در روايات متعددى كه از منابع اهل بيت رسيده مى خوانيم كه ائمه معصومين مى فرمودند كه منظور از قوم در اين آيه ما خاندان پيغمبريم . اما بعيد نيست كه اينها از قبيل بيان مصداقهاى روشن بوده باشد، خواه مفهوم قوم مجموع امت اسلامى بوده باشد، و يا قوم عرب ، و يا طائفه پيامبر اسلام ، در هر صورت ائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) از واضحترين مصداقهاى آن محسوب مى شوند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۷۷

آيه ۴۶ - ۵۰

آيه و ترجمه

وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مُوسى بِئَايَتِنَا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ فَقَالَ إِنى رَسولُ رَب الْعَلَمِينَ(۴۶) فَلَمَّا جَاءَهُم بِئَايَتِنَا إِذَا هُم مِّنهَا يَضحَكُونَ(۴۷) وَ مَا نُرِيهِم مِّنْ ءَايَةٍ إِلا هِىَ أَكبرُ مِنْ أُخْتِهَا وَ أَخَذْنَهُم بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(۴۸) وَ قَالُوا يَأَيُّهَ الساحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّك بِمَا عَهِدَ عِندَك إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ(۴۹) فَلَمَّا كَشفْنَا عَنهُمُ الْعَذَاب إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ(۵۰) ترجمه : ۴۶ - ما موسى را با آيات خود به سوى فرعون و درباريان او فرستاديم (به آنها) گفت : من فرستاده پروردگار عالميانم . ۴۷ - ولى هنگامى كه او آيات ما را براى آنها آورد از آن مى خنديدند. ۴۸ - ما هيچ آيه (و معجزه اى ) به آنها نشان نمى داديم مگر اينكه از ديگرى بزرگتر (و مهمتر) بود، و آنها را با مجازات هشدار داديم شايد بازگردند. ۴۹ - (هنگامى كه گرفتار بلا شدند) گفتند: اى ساحر! پروردگارت را به عهدى كه با تو

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۷۸

كرده بخوان (تا ما را از اين درد و رنج برهاند) كه ما هدايت خواهيم يافت . ۵۰ - اما موقعى كه عذاب را از آنها بر طرف مى ساختيم پيمان خود را مى شكستند! تفسير: فرعونيان مغرور و پيمانشكن در اين آيات به گوشه اى از ماجراى پيغمبر خدا موسى بن عمران و برخورد او با فرعون اشاره شده ، تا پاسخى باشد به گفتار بى اساس مشركان كه اگر خدا مى خواست پيامبرى بفرستد چرا مردى را از ثروتمندان مكه و طائف براى اين ماءموريت بزرگ انتخاب نكرد))؟ زيرا «فرعون » نيز همين ايراد را به موسى داشت ، و منطق او عينا همين منطق بود، فرعون او را به خاطر لباس پشمينهاش و نداشتن زيورآلات طلا مورد ملامت و سرزنش قرار داد. در آيه نخست مى فرمايد: «ما موسى را با آيات و نشانه هاى خود به سوى فرعون و اطرافيان و درباريان او فرستاديم » (و لقد ارسلنا موسى باياتنا الى فرعون و ملائه ). «موسى به آنها گفت من فرستاده پروردگار جهانيانم » (فقال انى رسول رب العالمين ). منظور از «آيات » معجزاتى است كه موسى در دست داشت ، و حقانيت خود را به وسيله آن اثبات مى كرد كه مهمترين آنها معجزه «عصا» و «يد بيضا» بود. و «ملاء» (بر وزن خلاء) چنانكه قبلا هم گفته ايم از ماده «ملا» (بر وزن خلع ) به معنى گروهى است كه هدف مشتركى را تعقيب مى كنند و ظاهر آنها چشم پر كن است ، اين كلمه در قرآن مجيد معمولا به اشراف و ثروتمندان يا درباريان گفته مى شود. تكيه بر عنوان «رب العالمين » در حقيقت از قبيل بيان مدعا تواءم با دليل

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۷۹

است ، زيرا تنها كسى كه پروردگار جهانيان است و مالك و مربى آنها است شايسته عبوديت است ، نه مخلوقات محتاج و نيازمندى همچون فراعنه و بتها! اكنون ببينيم اولين برخورد فرعون و فرعونيان با دلائل منطقى و معجزات روشن موسى چه بود؟ قرآن در آيه بعد مى گويد: «هنگامى كه موسى با آيات ما به سراغ آنها آمد همگى از آن مى خنديدند» فلما جائهم باياتنا اذا هم منها يضحكون ). اين نخستين برخورد همه طاغوتها و جاهلان مستكبر در برابر رهبران راستين است ، جدى نگرفتن دعوت و دلائل آنها، و همه را به سخريه و مضحكه پاسخ گفتن ، تا به ديگران بفهمانند كه اصلا دعوت آنها قابل بررسى و مطالعه و جوابگوئى نيست ، و ارزش ‍ يك برخورد جدى را ندارد. اما ما براى اتمام حجت آيات خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم و هيچ آيه اى و معجزه اى به آنها نشان نمى داديم مگر اينكه از ديگرى بزرگتر و مهمتر بود (و ما نريهم من آية الا هى اكبر من اختها). خلاصه نشانه هاى خود را كه هر يك از ديگر مهمتر و گوياتر و كوبنده تر بود به آنها ارائه داديم ، تا هيچ بهانه اى براى آنها باقى نماند، و از مركب غرور و نخوت و خودخواهى پياده شوند. و به اين ترتيب بعد از معجزه «عصا» و «يد بيضا» معجزات «طوفان » و «جراد» و «قمل » و «ضفادع » و غير اينها را به آنها نشان داديم .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۸۰

سپس مى افزايد: آنها را به عذابها و مجازاتهاى هشدار دهنده گرفتار نموديم شايد بيدار شوند و به راه حق بازگردند (و اخذناهم بالعذاب لعلهم يرجعون ). خشكسالى و قحطى و كمبود ميوه ها چنانكه در آيه ۱۳۰ سوره اعراف آمده ، و لقد اخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات به سراغ آنها آمد. گاه رنگ آب نيل به رنگ خون درآمد كه نه براى شرب قابل استفاده بود، و نه براى كشاورزى ، و گاه آفات نباتى غلات آنها را نابود كرد. اين حوادث تلخ و دردناك گر چه موقتا آنها را بيدار مى كرد و دست به دامن موسى مى زدند هنگامى كه طوفان حادثه فرو مى نشست همه چيز را به دست فراموشى مى سپردند و موسى را آماج انواع تيرهاى تهمت قرار مى دادند. چنانكه در آيه بعد مى خوانيم : «آنها گفتند اى ساحر! پروردگارت را به عهدى كه با تو كرده است بخوان ، تا ما را از اين درد و رنج و بلا و مصيبت رهائى بخشد، و مطمئن باش كه ما راه هدايت را پيش خواهيم گرفت »! (و قالوا يا ايها الساحر ادع لنا ربك بما عهد عندك اننا لمهتدون ). چه تعبير عجيبى ؟ از يكسو ساحرش مى خوانند، و از سوى ديگر براى رفع بلا دست به دامنش مى زنند! و از سوى سوم به او وعده قبول هدايت مى دهند! و عدم تناسب اين امور سه گانه در ظاهر با يكديگر، سبب تفسيرهاى گوناگونى شده است : بعضى گفته اند ساحر در اينجا به معنى عالم است ، چرا كه در آن زمان و مخصوصا در محيط مصر ساحران را محترم مى شمردند، و به عنوان دانشمندانى به آنها مى نگريستند. بعضى احتمال داده اند سحر در اينجا به معنى انجام يك كار مهم است ،

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۸۱

همانگونه كه در تعبيرات روزمره مى گوئيم : فلان كس در كار خود آنقدر ماهر است گوئى سحر مى كند!. و گاه گفته اند منظور ساحر در افكار گروهى از مردم است . و امثال اين تفسيرها. اما كسانى كه با طرز فكر و سخن گفتن جاهلان از خود راضى ، و مستكبران مغرور و طاغوتهاى مستبد آشنا باشند، مى دانند آنها از اينگونه تعبيرات ضد و نقيض فراوان دارند، و تعجب نيست كه در آغاز ساحرش بخوانند، سپس دست به دامنش بزنند، و در پايان وعده قبول هدايت مى دهند. بنابراين ظاهر تعبيرات آيه را بايد حفظ كرد و نيازى به توجيه و تفسيرهاى ديگر به نظر نمى رسد. و به هر حال از لحن آنها پيدا بوده كه در عين احساس نياز به موسى (عليه السلام ) وعده دروغين به او مى دادند، و حتى به هنگام بيچارگى و عرض حاجت باز از مركب غرور پياده نمى شدند، به همين جهت تعبير به ربك (پروردگارت ) و بما عهد عندك (به عهدى كه با تو كرده ) كردند، و هرگز نگفتند پروردگار ما، و وعده اى كه به ما فرموده ، با اينكه موسى (عليه السلام ) به آنها صريحا گفته بود من فرستاده پروردگار عالميانم ، نه پروردگار خودم . آرى سبك مغزان مغرور هنگامى كه بر اريكه قدرت مى نشينند چنين است منطقشان و راه و رسمشان . ولى به هر حال موسى به خاطر اين تعبيرات نيشدار و موهن هرگز دست از هدايت آنها برنداشت ، و از خيره سرى آنها ماءيوس و خسته نشد، همچنان به كار خود ادامه داد بارها دعا كرد تا طوفان بلاها فرونشيند و فرو نشست ، اما چنانكه آيه بعد مى گويد: هنگامى كه عذاب را از آنها بر طرف مى ساختيم آنها پيمانهاى خود

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۸۲

را مى شكستند و به لجاجت و انكار خود ادامه مى دادند)) (فلما كشفنا عنهم العذاب اذا هم ينكثون ). اينها همه درسهائى است زنده و گويا براى مسلمانان و تسليت خاطرى است براى شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه از لجاجت و سرسختى مخالفان هرگز خسته نشوند، و گرد غبار ياءس و نوميدى بر روح و جانشان ننشيند و بدانند: رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور و با استقامت و پايمردى هر چه بيشتر به راه خود ادامه دهند، همانگونه كه موسى (عليه السلام ) و بنى اسرائيل ادامه دادند و سرانجام بر فرعونيان پيروز گشتند. و نيز هشدارى است به دشمنان لجوج و سرسخت كه آنها هرگز از فرعون و فرعونيان قويتر و قدرتمندتر نيستند، سرانجام كار آنها را ببينند و در عاقبت كار خويش بينديشند.