تفسیر:نمونه جلد۱۶ بخش۶۶
آيه ۸-۱۰
آيه و ترجمه
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فى أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنهُمَا إِلا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُّسمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاى رَبِّهِمْ لَكَفِرُونَ(۸) أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كانُوا أَشدَّ مِنهُمْ قُوَّةً وَ أَثَارُوا الاَرْض وَ عَمَرُوهَا أَكثرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَاءَتْهُمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَمَا كانَ اللَّهُ لِيَظلِمَهُمْ وَ لَكِن كانُوا أَنفُسهُمْ يَظلِمُونَ(۹) ثُمَّ كانَ عَقِبَةَ الَّذِينَ أَسئُوا السوأَى أَن كذَّبُوا بِئَايَتِ اللَّهِ وَ كانُوا بهَا يَستَهْزِءُونَ(۱۰) ترجمه : ۸ - آيا آنها در دل خود نينديشيدند كه خداوند آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است ، جز به حق و براى زمان معينى نيافريده ، ولى بسيارى از مردم (رستاخيز و) لقاى پروردگارشان را منكرند. ۹ - آيا در زمين سير نكردند و ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند چگونه شد؟، آنها
نيروئى بيش از اينان داشتند، و زمين را (براى زراعت و آبادى ) دگرگون ساختند، و بيش از آنچه اينان آباد كردند، عمران نمودند، و پيامبرانشان با دلائل روشن به سراغشان آمدند (اما آنها انكار كردند و كيفر خود را ديدند) خداوند هرگز به آنها ستم نكرد، آنها به خودشان ستم مى كردند. ۱۰ - سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جائى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنرا به سخريه گرفتند. تفسير: عاقبت بدكاران در آخرين آيه بحث گذشته سخن از ظاهربينانى بود كه تنها افق فكرشان به محدوده دنيا و جهان ماده تعلق دارد، و از قيامت و عالم ماوراء طبيعت بيخبرند. در آيات مورد بحث و آيات آينده به ذكر مطالب متنوعى پيرامون مبدء و معاد مى پردازد نخست به صورت يك استفهام اعتراض آميز مى گويد: «آيا آنها در درون جان خويش تفكر نكردند كه خداوند آسمان و زمين و آنچه را در ميان اين دو است جز به حق نيافريده ؟ و براى آن اجل و پايان معينى قرار داده است » (ا و لم يتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السموات و الارض الا بالحق و اجل مسمى ). يعنى اگر آنها درست بينديشند و به وجدان خود و داورى عقلشان مراجعه كنند به خوبى از اين دو امر آگاه مى شوند كه اولا جهان بر اساس حق آفريده شده ، و نظاماتى بر آن حاكم است كه دليل بر وجود عقل و قدرت كامل در خالق اين جهان است . و ثانيا اين جهان رو به زوال و فنا مى رود و از آنجا كه خالق حكيم ممكن نيست بيهوده آن را آفريده باشد دليل بر اين است كه جهان ديگرى كه سراى بقا است بعد از اين جهان مى باشد، و گرنه آفرينش اين جهان مفهوم نداشت ، و اين
خلقت طويل و عريض تنها براى اين چهار روز زندگى دنيا بى معنى بود، و از اينجا به وجود آخرت پى ميبرند. بنابراين دقت در نظم و حقانيت اين جهان دليل بر وجود مبدء است و دقت در داشتن «اجل مسمى » دليل بر معاد است (دقت كنيد). لذا در پايان آيه اضافه مى كند: «بسيارى از مردم به لقاى پروردگارشان كافرند» (و ان كثيرا من الناس بلقاء ربهم لكافرون ). يا اصلا منكر معادند، همانگونه كه مكرر در آيات قرآنى از قول مشركان نقل شده كه مى گفتند: آيا هنگامى كه ما خاك شديم مجددا به زندگى باز مى گرديم ؟ اين حرف عجيبى است ؟ اين غير ممكن است ! اين دليل جنون گوينده آن است ! (سوره رعد آيه ۵، سوره مؤ منون آيه ۳۵، سوره نمل آيه ۶۷، و سوره ق آيه ۳). و يا اينكه با زبان منكر نيستند اما عملشان آنچنان آلوده و ننگين است كه نشان مى دهد آنها اعتقادى به معاد ندارند، چرا كه اگر معتقد بودند نبايد اين چنين فاسد و مفسد باشند. ضمنا تعبير «فى انفسهم » به اين معنى نيست كه آنها در باره اسرار وجود خويش مطالعه كنند آنچنانكه فخر رازى در تفسير خود گفته ، بلكه منظور اين است كه آنها در درون جان از طريق عقل و وجدان به آفرينش آسمانها و زمين بينديشند. تعبير «بالحق » ممكن است دو معنى داشته باشد: يكى تواءم بودن آفرينش با حق و قانون و نظم است ، و ديگر اينكه هدف آفرينش هدف حقى بوده است و البته اين دو تفسير با هم منافات ندارند. تعبير به «لقاء ربهم » همانگونه كه بارها گفته ايم اشاره به قيامت و رستاخيز
است كه در آنجا حجابها كنار مى رود و انسان با شهود باطنى خدا را به عظمت مى شناسد. و از آنجا كه تعبيرها به اجل مسمى بيانگر اين حقيقت است كه به هر حال زندگى اين جهان دوام بقائى ندارد و اين هشدارى است به همه دنياپرستان در آيه بعد چنين اضافه مى كند «آيا آنها سير در زمين نكردند تا بنگرند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند به كجا كشيده شد» (اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ). «همانها كه نيروئى بيشتر از اينان داشتند، و زمين را دگرگون ساختند و بيش از آنچه اينها آباد كردند آنها عمران نمودند» (كانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها). «و پيامبران آنها با دلائل آشكار به سوى آنها آمدند» (و جائتهم رسلهم بالبينات ). اما آنها خيره سرى كردند، و در برابر حق تسليم نشدند و به مجازات دردناك الهى مبتلا گشتند. «خداوند به آنها هرگز ستم نكرد، ولى آنها به خويشتن ظلم و ستم مى كردند» (و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون ). در واقع قرآن اشاره به اقوامى مى كند كه نسبت به مشركان معاصر پيامبر برترى چشمگيرى از نظر قدرت و نيروى جسمى و مالى داشتند، و سرنوشت دردناك آنها را درس عبرتى براى اينها قرار مى دهد. جمله اثاروا الارض (زمين را زير و رو كردند) ممكن است اشاره به شخم كردن زمين براى زراعت و درختكارى ، يا كندن نهرها و قناتها، و يا بيرون آوردن شالوده عمارتهاى بزرگ و يا همه اينها باشد، چرا كه جمله «اثاروا الارض » مفهوم
وسيعى دارد كه تمام اين امور را كه مقدمه عمران و آبادى است شامل مى شود. و از آنجا كه در دنياى آن روز بيشترين قدرت در دست كسانى بود كه از نظر كشاورزى پيشرفته تر بودند و از نظر ساختن عمارتها، ترقى چشمگيرى داشتند، برترى اين اقوام را نسبت به مشركان مكه كه قدرتشان از اين نظر بسيار محدود بود روشن مى سازد. اما آنها با اينهمه توانائى هنگامى كه آيات الهى را انكار، و پيامبران را تكذيب كردند قدرت فرار از چنگال مجازات نداشتند شما چگونه مى توانيد فرار كنيد؟! و اين مجازاتهاى دردناك و محصول اعمال و فرآورده دست خود آنها بود آنها بودند كه بر خويشتن ظلم كردند و خداوند هرگز ظلم و ستمى بر كسى روا نمى دارد. آخرين آيه مورد بحث آخرين مرحله كفر آنها را بيان مى كند و مى گويد: «سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد انجام دادند بجائى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند، و از آن بدتر به استهزاء و مسخره كردن آن برخاستند» (ثم كان عاقبة الذين اساؤ ا السؤ ى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزئون ). آرى گناه و آلودگى همچون بيمارى خوره به جان انسان مى افتد، و روح ايمان را مى خورد و از بين مى برد، و كار به جائى مى رسد كه سر از تكذيب آيات الهى در مى آورد، و از آن هم فراتر مى رود، و او را به استهزاء و سخريه پيامبران و آيات الهى وامى دارد، و به مرحله اى مى رسد كه ديگر هيچ وعظ و اندرز و انذارى مؤ ثر نيست و جز تازيانه عذاب دردناك الهى راهى باقى نمى ماند!
يك نگاه به صفحات تاريخ زندگى بسيارى از ياغيان و جانيان نشان مى دهد كه آنها در آغاز كار چنين نبودند حداقل نور ضعيفى از ايمان در قلب آنها مى تابيد ولى ارتكاب گناهان پيدرپى سبب شد كه روز به روز از ايمان و تقوا فاصله بگيرند و سرانجام به آخرين مرحله كفر برسند. در خطبه معروف حضرت زينب شير زن كربلا (عليهاالسلام ) كه در شام در مقابل يزيد ايراد فرمود نيز اين آيه با همان برداشتى كه در بالا گفتيم آمده است . زيرا آن حضرت هنگامى كه ديد يزيد با گفتن كلمات كفرآميز و اشعار معروف «لعبت هاشم بالملك ...» كه بيانگر عدم ايمان او به اساس اسلام بود همه چيز را به سخريه گرفته ، بعد از حمد الهى و درود بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين فرمود: صدق الله كذلك يقول ثم كان عاقبة الذين اساؤ ا السؤ ى ان كذبوا بايات الله و كانوابها يستهزئون ... يعنى اگر تو امروز با اين اشعار كفرآميز اسلام و ايمان را انكار مى كنى و به نياكان مشركت كه در جنگ بدر به دست مسلمانان كشته شدند مى گوئى اى كاش بوديد و انتقامگيرى مرا از خاندان بنى هاشم مى ديديد، جاى تعجب نيست اين همان چيزى است كه خدا فرموده كه مجرمان سرانجام آيات ما را تكذيب مى كنند... و در اين زمينه مطالب فراوانى فرمود (براى توضيح بيشتر به جلد ۴۵ بحار الانوار صفحه ۱۵۷ مراجعه فرمائيد.
آيه ۱۱-۱۶
آيه و ترجمه
اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثمَّ يُعِيدُهُ ثمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(۱۱) وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ يُبْلِس الْمُجْرِمُونَ(۱۲) وَ لَمْ يَكُن لَّهُم مِّن شرَكائهِمْ شفَعَؤُا وَ كانُوا بِشرَكائهِمْ كفِرِينَ(۱۳) وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ يَوْمَئذٍ يَتَفَرَّقُونَ(۱۴) فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ فَهُمْ فى رَوْضةٍ يُحْبرُونَ(۱۵) وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا وَ لِقَاى الاَخِرَةِ فَأُولَئك فى الْعَذَابِ محْضرُونَ(۱۶) ترجمه : ۱۱ - خداوند آفرينش را آغاز مى كند سپس آن را تجديد مى نمايد، سپس به سوى او باز مى گرديد. ۱۲ - آن روز كه قيامت بر پا مى شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى روند. ۱۳ - و براى آنها شفيعانى از معبودانشان نخواهد بود و نسبت به معبودهائى كه آنها را شريك خدا قرار داده بودند كافر مى شوند.
۱۴ - آن روز كه قيامت بر پا مى گردد (مردم ) از هم جدا مى شوند. ۱۵ - اما آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغى از بهشت شاد و مسرور خواهند بود. ۱۶ - و اما آنها كه به آيات ما و لقاى آخرت كافر شدند در عذاب الهى احضار مى شوند. تفسير: سرنوشت مجرمان در قيامت در آيات گذشته سخن از تكذيب كنندگانى به ميان آمد كه آيات خدا را به باد مسخره مى گرفتند، و در آيات مورد بحث با بيان گوشه اى از مباحث معاد و سرنوشت مجرمان در قيامت بحثهائى را كه قبل از اين در باره معاد در آيات قبل گفته شد تكميل مى كند. نخست مى فرمايد: «خداوند آفرينش را آغاز نموده سپس اعاده مى كند، و بعد به سوى او بازميگرديد» (الله يبدء الخلق ثم يعيده ثم اليه ترجعون ). در آيه يك استدلال كوتاه و پر معنى براى مساءله معاد بيان شده كه در آيات ديگر قرآن نيز به عبارات ديگرى تكرار گرديده است ، و آن اينكه : همان كسى كه قدرت بر آفرينش نخستين داشت قدرت بر معاد هم دارد، و قانون عدالت و همچنين حكمت خداوند ايجاب مى كند كه اين آفرينش مجدد تحقق يابد. جمله ثم اليه ترجعون اشاره به اين است كه بعد از زندگى قيامت همگى به سوى دادگاه پروردگار و پاداش و ثواب او باز مى گرديد، و از اين فراتر مؤ منانى كه در خط تكامل الهى قرار گرفته اند همچنان در تكامل خويش به سوى بى نهايت و به سوى ذات پاك پروردگار پيش مى روند. آيه بعد وضع مجرمان را چنين مجسم مى كند: «آن روز كه قيامت بر پا
مى شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى روند» (و يوم تقوم الساعة يبلس المجرمون ). «يبلس » از ماده «ابلاس » در اصل به معنى غم و اندوهى است كه از شدت ياس و نوميدى دست مى دهد. بديهى است اگر چيزى كه انسان از آن نااميد مى شود امرى ضرورى نباشد نوميديش مهم نيست ، اما غم و اندوه نشان مى دهد كه در اين موارد از يك امر ضرورى نوميد شده است ، لذا بعضى از مفسران ضرورى بودن را جزء ماده «ابلاس » مى دادند. «ابليس » را نيز به همين مناسبت ابليس گفته اند كه از رحمت خدا مايوس و غمناك شد. به هر حال مجرمان حق دارند كه در آن روز مايوس و غمناك شوند، چرا كه نه ايمان و عمل صالحى با خود به عرصه محشر آورده اند، نه يار و ياورى دارند و نه امكان بازگشت به دنيا و جبران گذشته وجود دارد. لذا در آيه بعد مى افزايد: «آنها شفيعانى از معبودانشان ندارند» (و لم يكن لهم من شركائهم شفعاء). همان بتها و معبودهاى ساختگى كه هر وقت از آنها سؤ ال مى شد چرا اينها را مى پرستيد؟ مى گفتند: هؤ لاء شفعائنا عند الله : «اينها شفيعان ما در پيشگاه خدايند» (سوره يونس آيه ۱۸). در آنجا مى فهمند كه هيچ خاصيتى بر وجود اين معبودهاى تو خالى و بى ارزش مترتب نيست . به همين جهت نسبت به معبودهائى كه آنها را شريك خدا قرار داده بودند
كافر مى شوند و از آنها تنفر و بيزارى مى جويند)) (و كانوا بشركائهم كافرين ). چرا كافر نشوند؟ با اينكه مى بينند اين معبودها نه تنها گرهى از كارشان نمى گشايند بلكه به گفته قرآن به تكذيب آنها برمى خيزند و مى گويند: پروردگارا! ما كانوا ايانا يعبدون : «اينها ما را پرستش نمى كردند» (بلكه هواى نفس خويش را مى پرستيدند) (آيه ۶۳ سوره قصص ). و از اين بالاتر اينكه ، معبودان كمر دشمنى آنها را مى بندند چنانكه در آيه ۶ سوره احقاف مى خوانيم : و اذا حشر الناس كانوا لهم اعداء و كانوا بعبادتهم كافرين : ((هنگامى كه مردم (مشرك ) محشور مى شوند معبودان دروغين دشمن آنان مى شوند و عبادت آنها را انكار مى كنند)). سپس به گروه هاى مختلف مردم در آن روز اشاره كرده ، مى گويد: «روزى كه قيامت بر پا مى شود مردم از هم جدا مى گردند» (و يوم تقوم الساعة يومئذ يتفرقون ). «گروهى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها در باغى از بهشت متنعم و شاد و مسرور خواهند بود، آنچنان كه آثار شادى در چهره هايشان هويدا مى گردد» (فاما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فهم فى روضة يحبرون ). «يحبرون » از ماده «حبر» (بر وزن قشر) به معنى اثر جالب و خوب است ، و به حالت شادى و سرورى كه آثار آن در چهره ظاهر گردد نيز گفته مى شود و از آنجا كه قلب بهشتيان چنان مالامال از شادى و سرور است كه آثار آن در تمام وجودشان ظاهر مى گردد اين تعبير در مورد آنها به كار رفته . «روضة » به معنى محلى است كه آب و درخت فراوان دارد، لذا به باغهاى خرم و سرسبز «روضة » اطلاق مى شود، و اگر مى بينيم در اينجا اين كلمه به -
صورت نكره آمده است براى تعظيم و بزرگداشت آن است ، يعنى در بهترين و برترين باغهاى زيبا و سرورانگيز بهشت غرق نعمت خواهند بود. «و اما آنها كه كافر شدند و آيات ما و لقاى آخرت را تكذيب كردند آنها براى عذاب الهى احضار مى شوند» (و اما الذين كفروا باياتنا و لقاء الاخرة فاولئك فى العذاب محضرون ). جالب اينكه در مورد بهشتيان تعبير به «يحبرون » آمده كه نشان رضايت همه جانبه آنها است ، ولى در باره دوزخيان به «محضرون » تعبير مى كند كه دليل بر نهايت كراهت و ناخوشايندى آنها است ، زيرا احضار كردن در مواردى اطلاق مى شود كه بر خلاف ميل باطنى انسان صورت مى گيرد. نكته ديگر اينكه : در مورد بهشتيان «ايمان » و «عمل صالح » را هر دو قيد مى كند، در حالى كه در مورد دوزخيان تنها به عدم ايمان (انكار مبداء و معاد) قناعت نموده است ، اشاره به اينكه براى ورود در بهشت تنها ايمان كافى نيست ، عمل صالح نيز لازم است ، اما براى دخول در دوزخ عدم ايمان كافى است هر چند گناهى از او سر نزده باشد، چرا كه كفر خود بزرگترين گناه است !.
نكته :
چرا يكى از نامهاى قيامت ساعة است توجه به اين نكته نيز لازم است كه در بسيارى از آيات قرآن و از جمله در دو آيه از آيات مورد بحث از قيام قيامت تعبير به «قيام ساعت » شده است ، اين به خاطر آن است كه ساعة در اصل به معنى جزئى از زمان يا لحظاتى زودگذر است ، و از آنجا كه از يكسو وقوع رستاخيز به صورت ناگهانى و برق آسا است ، و از سوى ديگر به مقتضاى «سريع الحساب » بودن خداوند، حساب بندگان را در
آن روز به سرعت مى رسد، اين تعبير در مورد قيامت به كار رفته تا مردم موقعيت رستاخيز را همواره در نظر داشته باشند. «ابن منظور» در «لسان العرب » مى گويد: «ساعة » اسم براى زمانى است كه صيحه پايان جهان زده مى شود، و همگى ناگهان مى ميرند، و نيز نام براى وقتى است كه مردم در قيامت برانگيخته مى شوند، اين نام از آن جهت براى پايان جهان و وقوع رستاخيز انتخاب شده كه در صيحه نخستين كه خداوند در آيه ان كانت الا صيحة واحده فاذا هم خامدون اشاره كرده بطور ناگهانى همگى مى ميرند (و در نفخه دوم ناگهان همه بپا مى خيزند و قيامت بر پا مى شود). «زبيدى » در «تاج العروس » از بعضى نقل مى كند كه «ساعة » سه گونه است : «ساعت كبرى » روز رستاخيز و زنده شدن مردم براى حساب . و «ساعت وسطى » روز مرگ ناگهانى اهل يك زمان (به مجازاتهاى الهى و عذابهاى استيصال ). و «ساعت صغرى » روز مرگ هر انسانى .
آيه ۱۷-۱۹
آيه و ترجمه
فَسبْحَنَ اللَّهِ حِينَ تُمْسونَ وَ حِينَ تُصبِحُونَ(۱۷) وَ لَهُ الْحَمْدُ فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظهِرُونَ(۱۸) يخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يخْرِجُ الْمَيِّت مِنَ الْحَىِّ وَ يحْىِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتهَا وَ كَذَلِك تخْرَجُونَ(۱۹) ترجمه : ۱۷ - منزه است خداوند به هنگامى كه شام مى كنيد و صبح مى كنيد. ۱۸ - و حمد و ستايش مخصوص اوست در آسمان و زمين ، و تسبيح و تنزيه براى اوست به هنگام عصر و هنگامى كه ظهر مى كنيد. ۱۹ - او زنده را از مرده خارج مى كند، و مرده را از زنده ، و زمين را بعد از مرگ حيات مى بخشد، و به همين گونه روز قيامت برانگيخته مى شويد! تفسير: تسبيح و حمد در همه حال براى خدا است بعد از بحثهاى فراوانى كه در آيات گذشته در مورد مبدء و معاد و بخشى از پاداش مؤ منان و كيفر مشركان آمد، در آيات مورد بحث به تسبيح و حمد پروردگار و تنزيه و تقديس او از هرگونه شرك و نقص و عيب پرداخته مى فرمايد: تسبيح و تنزيه از آن خدا است به هنگامى كه شام مى كنيد و هنگامى كه صبح مى كنيد (فسبحان الله حين تمسون و حين تصبحون )
«و حمد و ستايش مخصوص ذات پاك او است در آسمان و زمين ، و منزه است به هنگام عصر، و هنگامى كه وارد ظهر مى شويد» (و له الحمد فى السموات و الارض و عشيا و حتى تظهرون ). به اين ترتيب در اين دو آيه چهار وقت براى تسبيح پروردگار بيان شده : آغاز شب (حين تمسون ). طلوع صبح (و حين تصبحون ). عصرگاهان (و عشيا). و به هنگام زوال ظهر (و حين تظهرون ). اما «حمد» از نظر مكان تعميم يافته و پهنه آسمان و زمين را شامل شده است . ذكر اين چهار وقت در آيات فوق ممكن است كنايه از دوام و هميشگى تسبيح باشد، چنانكه در فارسى مى گوئيم هر صبح و شام از فلان كس مراقبت كن (يعنى هميشه و در هر زمان ). اين احتمال نيز از ناحيه بعضى از مفسران اظهار شده است كه اوقات چهار گانه فوق اشاره به وقتهاى نماز است ، ولى اين سؤ ال را پاسخ نگفته اند كه چرا بجاى پنج وقت تنها از چهار وقت سخن گفته است (و از وقت عشا سخنى به ميان نيامده ). ولى ممكن است پاسخ داده شود كه چون وقت نماز مغرب و عشاء نسبتا به هم نزديك است ، و فاصله ميان آن دو در حدود يك الى يك ساعت و نيم مى باشد هر دو يكجا آمده است ، در حالى كه فاصله وقت فضيلت ظهر و عصر نسبتا زياد و چند ساعت است . اما اگر تسبيح و حمد را به معنى وسيع كلمه در آيات فوق بگيريم محدود
به نمازهاى پنجگانه نخواهد شد، هر چند اين نمازها از مصداقهاى روشن آن است . ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله هاى «سبحان الله » «وله الحمد» مى تواند انشاء تسبيح و حمدى از ناحيه خداوند باشد، همانگونه كه در آيه ۱۴ سوره مؤ منون مى فرمايد «فتبارك الله احسن الخالقين »: «جاويد و پر بركت است خداوندى كه بهترين خالقها است ». و ممكن است اين حمد و تسبيح به معنى امر باشد، يعنى او را تسبيح و حمد گوئيد (سبحوه و احمدوا له ) و اين تفسير نزديكتر به نظر مى رسد كه آيات فوق دستورى باشد به همه بندگان كه براى زدودن آثار شرك و گناه از دل و جان ، هر صبح و شام ، و هر ظهر و عصر، حمد و تسبيح خدا گويند، به وسيله نماز و غير نماز. در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده است : «هر كس دو آيه فوق و آيه ما بعد از آن را صبحگاهان بخواند آنچه را در روز از او فوت مى گردد جبران خواهد كرد، و هر كس آن را در آغاز شب بخواند آنچه را در شب از او فوت شود جبران خواهد كرد». در آيه بعد باز به مساءله معاد بازميگردد، و از طريق ديگرى به استبعاد منكران چنين پاسخ مى گويد: «خداوند همواره زنده را از مرده ، و مرده را از زنده خارج مى كند، و زمين را بعد از مرگ حيات مى بخشد، و همينگونه روز قيامت مبعوث و خارج مى شويد» (يخرج الحى من الميت و يخرج الميت من الحى و يحيى الارض بعد موتها و كذلك تخرجون ). يعنى «صحنه معاد» و «صحنه پايان دنيا» كه يكى خروج «حّى از ميت » است و ديگرى «ميت از حّى » مرتبا در برابر چشم شما تكرار مى شود، بنابراين
چه جاى تعجب كه در پايان جهان همه موجودات زنده بميرند و در رستاخيز همه انسانها به زندگى جديدى بازگردند؟! امّا «خروج حّى از ميت » در مورد زمينهاى مرده كه بارها در قرآن براى مساءله معاد روى آن تكيه شده ، براى همه روشن است كه در فصل زمستان زمين به صورت مرده درمى آيد، نه گياهى از آن مى رويد، نه گلى مى خندد، و نه شكوفهاى مى شكفد، اما در فصل بهار با تعادل هوا و فرو ريختن قطرات حياتبخش باران جنبشى در زمين پيدا مى شود، همه جا گياهان مى رويند، گلها مى خندند و شكوفه ها بر شاخها آشكار مى شوند، و اين صحنه معاد است كه در اين جهان مى بينيم . و اما در مورد خارج ساختن مرده از زنده آنهم چيز پوشيده و پنهانى نيست دائما در سطح كره زمين درختانى مى ميرند و به چوب خشكيدهاى تبديل مى شوند انسانها و حيوانات حيات خود را از دست داده و به جسد بيجانى مبدل مى گردند. و اما در مورد «بيرون آمدن موجود زنده از مرده » بعضى از مفسران آن را به خروج انسان و حيوان از نطفه تفسير كرده اند و بعضى به تولد مؤ من از كافر و بعضى به بيدار شدن خفتگان . ولى ظاهر اين است كه معنى اصلى آيه هيچكدام از اين معانى نيست ، چرا كه نطفه خود موجود زنده اى است ، و مساءله ايمان و كفر نيز جزء بطون آيه است نه ظاهر آيه ، و موضوع خواب و بيدارى جنبه مجازى دارد زيرا حيات و مرگ حقيقى نيست . ظاهر آيه اين است كه خداوند همواره موجودات زنده را از موجودات مرده خارج مى سازد، و موجودات بى جان را مبدل به جاندار مى كند. گرچه طبق مسلمات علم امروز در حال حاضر حداقل در آزمايشهاى بشرى و مشاهدات روزمره موردى ديده نشده است كه موجودات زنده از موجودات بيجان
تولد يابند، بلكه همواره موجودات زنده از تخم يا بذر يا نطفه موجودات زنده ديگرى متولد مى شوند، ولى مسلما در آغاز كه اين كره خاكى يك پارچه آتش بود، موجود زندهاى وجود نداشت ، بعدا در شرائط خاصى كه علم هنوز آن را به درستى كشف نكرده است موجودات زنده از مواد بيجان با يك جهش بزرگ متولد شدند، اما اين موضوع در شرائط فعلى كره زمين در آنجا كه در دسترس علم و دانش بشر است ديده نمى شود (البته شايد در اعماق اقيانوسها در پارهاى از شرائط هم اكنون نيز اين جهش بزرگ صورت پذيرد). اما آنچه براى ما محسوس و كاملا قابل لمس و درك است اين است كه موجودات مرده دائما جزء اندام موجودات زنده مى شوند و لباس حيات در تن مى پوشانند، آب و غذائى كه ما مى خوريم موجود زندهاى نيست ، اما جزء بدن ما كه شد تبديل به يك موجود زنده مى شود، و سلولهاى تازهاى بر سلولهاى بدن ما افزوده مى گردد چنانكه طفل شيرخوار از همين راه به جوان نيرومند قوى پيكرى تبديل مى گردد. آيا اين خارج كردن زندگى از دل مرگ ، و حى از ميت نيست ؟! بنابراين مى توان گفت : دائما در نظام عالم طبيعت زندگى از دل مرگ و مرگ از دل زندگى بيرون مى آيد به همين دليل خدائى كه آفريننده طبيعت است قادر به احياى مردگان در جهان ديگر مى باشد. البته - همانگونه كه گفتيم - آيه فوق از نظر بعد معنوى نيز تفسيرهاى ديگرى دارد، از جمله تولد مؤ من از كافر، و كافر از مؤ من ، عالم از جاهل ، و جاهل از عالم ، صالح از مفسد، و مفسد از صالح است ، همانگونه كه در بعضى از روايات اسلامى نيز به آن اشاره شده است . اين معانى ممكن است از بطون آيه باشد، چرا كه مى دانيم آيات قرآن ظاهر و باطنى دارد، و نيز ممكن است مرگ و حيات معنى جامع و وسيعى داشته
باشد كه هم جنبه مادى و هم جنبه معنوى را شامل شود. در روايتى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) در تفسير آيه يحيى الارض بعد موتها چنين آمده است : ليس يحييها بالقطر و لكن يبعث الله رجالا فيحيون العدل فتحى الارض لاحياء العدل ، و لاقامة العدل فيه انفع فى الارض من القطر اربعين صباحا: ((منظور اين نيست كه خداوند زمين را به وسيله باران زنده مى كند، بلكه مردانى را برمى انگيزد كه اصول عدالت را احيا كنند، و زمين با احياى عدالت زنده مى شود، (بدانيد) اقامه عدل در زمين از چهل روز باران نافعتر است )). روشن است اينكه امام (عليه السلام ) مى فرمايد منظور نزول باران نيست نفى انحصار است ، يعنى آيه را منحصرا نبايد به باران تفسير كرد چرا كه احياى معنوى زمين به عدالت از نزول باران نيز پراهميت تر است .