تفسیر:نمونه جلد۱۶ بخش۵۶
آيه ۷۹-۸۲
آيه و ترجمه
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فى زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا يَلَيْت لَنَا مِثْلَ مَا أُوتىَ قَرُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍ عَظِيمٍ(۷۹) وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكمْ ثَوَاب اللَّهِ خَيرٌ لِّمَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صلِحاً وَ لا يُلَقَّاهَا إِلا الصبرُونَ(۸۰) فخَسفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الاَرْض فَمَا كانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا كانَ مِنَ الْمُنتَصِرِينَ(۸۱) وَ أَصبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالاَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسط الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْ لا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسف بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكَفِرُونَ(۸۲) ترجمه : ۷۹ - (قارون ) با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه طالب حيات دنيا بودند گفتند: اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم ! به راستى كه او بهره عظيمى دارد! ۸۰ - كسانى كه علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند واى بر شما! ثواب الهى بهتر است براى كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند، اما جز صابران آنرا
دريافت نمى كنند. ۸۱ - سپس ما، او و خانه اش را در زمين فرو برديم ، و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمى توانست خويشتن را يارى دهد. ۸۲ - آنها كه ديروز آرزو مى كردند بجاى او باشند (هنگامى كه اين صحنه را ديدند) گفتند: واى بر ما گوئى خدا روزى را بر هر كس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد، يا تنگ مى گيرد، اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد! اى واى گوئى كافران هرگز رستگار نمى شوند! تفسير: جنون نمايش ثروت ! معمولا ثروتمندان مغرور گرفتار انواعى از جنون مى شوند، يك شاخه آن «جنون نمايش ثروت » است ، آنها از اينكه ثروت خود را به رخ ديگران بكشند لذت مى برند، از اينكه سوار مركب راهوار گرانقيمت خود شوند و از ميان پابرهنه ها بگذرند و گرد و غبار بر صورت آنها بيفشانند و تحقيرشان كنند احساس آرامش خاطر مى كنند! گرچه همين نمايش ثروت غالبا بلاى جانشان است زيرا كينه ها در سينه ها پرورش مى دهد، و احساسات را بر ضد آنها بسيج مى كند، و بسيار مى شود كه همين عمل زشت و شرم آور طومار زندگى آنها را درهم مى پيچد، و يا ثروتشان را بر باد مى دهد!. ممكن است اين كار جنون آميز انگيزه اى مانند «تطميع افراد طمعكار» و «تسليم افراد سركش » داشته باشد، ولى آنها حتى بدون اين انگيزه اين عمل را انجام مى دهند، اين يكنوع هوس است نه برنامه و نقشه . به هر حال قارون از اين قانون مستثنى نبود، بلكه نمونه بارز آن محسوب مى شد، قرآن در يك جمله در آيات مورد بحث آن را بيان كرده مى فرمايد: ((قارون با تمام زينت خود در برابر قومش (بنى اسرائيل ) ظاهر شد)) (فخرج
على قومه فى زينته ). تعبير به «فى زينته » گوياى اين حقيقت است كه او تمام توان و قدرت خود را به كار گرفت تا آخرين زينت و بالاترين ثروت خود را به نمايش بگذارد و ناگفته پيدا است كه مردى با اين ثروت چه ها مى تواند انجام دهد؟! در تواريخ داستانها، يا افسانه هاى زيادى در اين زمينه نقل شده است ، بعضى نوشته اند قارون با يك جمعيت چهار هزار نفرى در ميان بنى اسرائيل رژه رفت ، در حالى كه چهار هزار نفر بر اسبهاى گرانقيمت با پوششهاى سرخ سوار بودند كنيزان سپيدروى با خود آورد كه بر زينهائى طلائى كه بر استرهاى سفيد رنگ قرار داشت سوار بودند، لباسهايشان سرخ ، و همه غرق زينت آلات طلا! بعضى عدد نفرات او را هفتاد هزار نوشته اند و مسائل ديگرى از اين قبيل . ولى ما حتى اگر اينها را مبالغه آميز بدانيم باز نمى توان انكار كرد كه او چيزهاى بسيارى براى نمايش دادن در اختيار داشت . در اينجا - طبق معمول - مردم به دو گروه شدند: اكثريت دنياپرست كه اين صحنه خيرهكننده قلبشان را از جا تكان داد و آه سوزانى از دل كشيدند و آرزو كه اى كاش به جاى قارون بودند، حتى يكروز، و يكساعت ، و يك لحظه ! چه زندگى شيرين و جذابى چه عالم نشاط انگيز و لذت بخشى ؟ چنانكه قرآن مى گويد: «كسانى كه طالب زندگى دنيا بودند گفتند اى كاش ما هم مثل آنچه به قارون داده شده است داشتيم »! (قال الذين يريدون الحياة الدنيا يا ليت لنا مثل ما اوتى قارون ). «به راستى كه او بهره عظيمى از نعمتها دارد»! (انه لذو حظ عظيم ). آفرين بر قارون و بر اين ثروت سرشارش ! چه جاه و جلالى ؟ و چه حشمتى تاريخ مثل او را به خاطر ندارد، اين عظمت خدادادى است !... و مانند اين حرفها. در حقيقت در اينجا كوره عظيم امتحان الهى داغ شد، از يك سو قارون
در وسط كوره قرار گرفته ، و بايد امتحان خيره سرى خود را بدهد، و از سوى ديگر دنياپرستان بنى اسرائيل در گرداگرد اين كوره قرار گرفته اند. و البته مجازات دردناك ، مجازاتى است كه بعد از چنين نمايشى باشد، و از آن اوج عظمت به قعر زمين فرو رود! ولى در مقابل اين گروه عظيم گروه اندكى عالم و انديشمند، پرهيزگار و با ايمان كه افق فكرشان از اين مسائل برتر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، كسانى كه شخصيت را با معيار زر و زور نمى سنجيدند، كسانى كه ارزشها را در امكانات مادى جستجو نمى كردند، كسانى كه بر اينگونه نمايشهاى مسخره هميشه لبخند تمسخرآميز مى زدند، و اين مغزهاى پوك را تحقير مى كردند آرى گروهى از آنها در اينجا بودند چنانكه قرآن مى گويد: «كسانى كه علم و آگاهى به آنها داده شده بود صدا زدند واى بر شما! چه مى گوئيد؟ ثواب و پاداش الهى براى كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند بهتر است » (و قال الذين اوتوا العلم ويلكم ثواب الله خير لمن امن و عمل صالحا). و سپس افزودند: «اين ثواب الهى تنها در اختيار كسانى قرار مى گيرد كه صابر و شكيبا باشند» (و لا يلقاها الا الصابرون ). آنها كه در مقابل زرق و برقهاى هيجان انگيز و زينتهاى دنيا استقامت به خرج مى دهند، آنها كه در برابر محروميتها مردانه مى ايستند، و در مقابل ناكسان سر فرو نمى آورند، آنها كه در بوته آزمايش الهى ، آزمايش مال و ثروت و ترس و مصيبت ، همچون كوه پا بر جا مى ايستند آرى اينها لياقت ثواب الهى را دارند. مسلما منظور از جمله «الذين اوتوا العلم » دانشمندان مؤ من بنى اسرائيل است كه در ميان آنها مردان بزرگى همچون يوشع بودند، ولى جالب اين است
در برابر جمله الذين يريدون الحياة الدنيا كه در باره گروه اول آمده ، تعبير به «الذين يريدون الحياة الاخرة » نمى كند بلكه تنها تكيه بر علم مى كند، چرا كه «علم » خمير مايه و ريشه ايمان و استقامت و عشق به ثواب الهى و سراى آخرت است . ضمنا تعبير به «الذين اوتوا العلم » پاسخ كوبنده اى است به قارون كه خود را عالم مى دانست ، قرآن مى گويد: عالم اينها هستند كه افق فكرشان اين چنين بلند است ، نه تو خيره سر و مغرور! و به اين ترتيب باز هم مى بينيم كه ريشه همه بركات و خيرات به علم و دانش حقيقى بازمى گردد. قارون با اين عمل طغيان و سركشى خود را به اوج رسانيد، ولى در تواريخ و روايات در اينجا ماجراى ديگرى نقل شده است كه نشانه نهايت بيشرمى قارون است و آن اينكه : روزى موسى (عليه السلام ) به قارون گفت : خداوند به من فرمان داده كه حق نيازمندان زكات مالت را بگيرم ، قارون هنگامى كه از كم و كيف زكاة با خبر شد و با يك حساب ساده فهميد چه مبلغ هنگفتى را بايد در اين راه بپردازد سرباز زد، و براى تبرئه خويش به مبارزه با موسى (عليه السلام ) برخاست ، در ميان جمعى از ثروتمندان بنى اسرائيل برخاست و گفت : مردم ! موسى مى خواهد اموال شما را بخورد، دستور نماز آورد پذيرفتيد، امور ديگر را نيز همه پذيرفتيد، آيا زيرا اين بار هم مى رويد كه اموالتان را به او بدهيد؟! گفتند: نه ، ولى چگونه مى توان با او مقابله كرد؟ قارون در اينجا يك فكر شيطانى به نظرش رسيد، گفت من راه خوبى فكر كرده ام ، به عقيده من بايد براى او پرونده عمل منافى عفت ساخت ! بايد به سراغ زن بدكاره اى از فواحش بنى اسرائيل بفرستيم تا به سراغ موسى برود و او را متهم كند كه با او سر و سرى داشته ! آنها پسنديدند و به سراغ آن زن فرستادند و گفتند: آنچه خودت بخواهى به تو مى دهيم كه گواهى دهى موسى با تو رابطه
نامشروع داشته ! او نيز اين پيشنهاد را پذيرفت ، اين از يكسو. از سوى ديگر قارون به سراغ موسى آمد و گفت : خوب است بنى اسرائيل را جمع كنى و دستورات خداوند را بر آنها بخوانى ، موسى پذيرفت و آنها را جمع كرد. گفتند: اى موسى ! دستورات پروردگار را بازگو، گفت : خداوند به من دستور داده كه جز او را پرستش نكنيد، صله رحم بجا آوريد و چنين و چنان كنيد، و در مورد مرد زناكار دستور داده است اگر زناى محصنه باشد، سنگسار شود! آنها (ثروتمندان توطئه گر بنى اسرائيل ) در اينجا گفتند: حتى اگر خود تو باشى !! گفت : آرى ، حتى اگر خود من باشم !! در اينجا وقاحت را به آخرين درجه رساندند و گفتند: ما مى دانيم كه تو خود مرتكب اين عمل شده اى ، و به سراغ فلان زن بدكاره رفته اى ، و فورا به دنبال آن زن بدكاره فرستادند و گفتند: تو چگونه گواهى مى دهى ؟ موسى (عليه السلام ) رو به او كرد و گفت : به خدا سوگندت مى دهم حقيقت را فاش بگو! زن بدكاره با شنيدن اين سخن تكان سختى خورد، لرزيد و منقلب شد و گفت : اكنون كه چنين مى گوئى من حقيقت را فاش مى گويم ، اينها از من دعوت كردند و پاداش سنگينى قرار دادند كه تو را متهم كنم ، ولى گواهى مى دهم كه تو پاكى و رسول خدائى ! در روايت ديگرى آمده است كه آن زن گفت : واى بر من ، من هر كار خلافى را كرده ام اما تهمت به پيامبر خدا نزده ام ، و سپس دو كيسه پولى را كه به او داده بودند نشان داد و گفتنيها را گفت . موسى (عليه السلام ) به سجده افتاد و گريست ، در اينجا بود كه فرمان مجازات قارون زشت سيرت توطئه گر صادر شد. در همين روايت آمده است كه خدا فرمان «خسف » (فرو رفتن در زمين )
را در اختيار موسى (عليه السلام ) قرار داد. در اينجا قرآن مجيد مى گويد: «ما او و خانه اش را در زمين فرو برديم » (فخسفنا به و بداره الارض ). آرى هنگامى كه طغيان و سركشى و تحقير مؤ منان تهيدست ، و توطئه بر ضد پيامبر پاك خدا، به اوج خود برسد، دست قدرت الهى از آستين بيرون مى آيد و به حيات طغيانگران پايان مى دهد، چنان آنها را درهم مى كوبد كه زندگى آنها عبرتى براى همگان مى گردد. مساءله «خسف » كه در اينجا به معنى فرو رفتن و پنهان گشتن در زمين است ، بارها در طول تاريخ بشر واقع شده است كه زمين لرزه شديدى آمده و زمين از هم شكافته شده و شهر يا آبادى هائى را در كام خود فرو بلعيده است ، ولى اين خسف با موارد ديگر متفاوت بود، طعمه اصلى او فقط قارون و گنجهاى او بود. عجبا! فرعون در امواج نيل فرو مى رود، و قارون در اعماق زمين ، آبى كه مايه حيات است ماءمور نابودى فرعونيان مى شود، و زمينى كه مهد آرامش است گورستان قارون و قارونيان . مسلم است كه در آن خانه قارون تنها نبود، او و اطرافيانش ، او و هم سنگرانش او و ياران ظالم و ستمگرش همه در اعماق زمين فرو رفتند. «اما او گروهى نداشت كه وى را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمى توانست خويشتن را يارى دهد»! (فما كان له من فئة ينصرونه من دون الله و ما كان من المنتصرين ). نه جيره خوارانش ، و نه دوستان صميميش و نه اموال و ثروتش ، هيچيك او را از چنگال عذاب الهى نجات ندادند، و همه به قعر زمين فرو رفتند!.
آخرين آيه مورد بحث دگرگونى عجيب تماشاچيان ديروز را كه از مشاهده جاه و جلال قارون به وجد و سرور آمده بودند و آرزو مى كردند كه اى كاش براى هميشه يا لااقل يك لحظه به جاى او بودند منعكس مى كند كه به راستى عجيب و آموزنده است ، مى گويد: «آنها كه ديروز آرزو داشتند كه بجاى او باشند آنگاه كه صحنه فرو رفتن او و ثروتش را به قعر زمين ديدند مى گفتند: واى بر ما! گوئى خدا روزى را بر هر كس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد و بر هر كس بخواهد تنگ مى گيرد» و كليد آن تنها در دست او است (فاصبح الذين تمنوا مكانه بالامس يقولون ويكان الله يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر). امروز بر ما ثابت شد كه هيچكس از خود چيزى ندارد، هر چه هست از ناحيه او است ، نه عطايش دليل بر رضايت و خشنودى از كسى است و نه منعش دليل بر عدم ارزش او در پيشگاه خدا است . او با همين ثروتها افراد و اقوام را به آزمايش مى كشد و نهاد و سيرت آنان را آشكار مى سازد. سپس در اين فكر فرو رفتند كه اگر دعاى مصرانه آنها ديروز به اجابت مى رسيد و خدا آنها را بجاى قارون مى گذاشت ، امروز چه خاكى بر سر مى كردند؟ لذا در مقام شكر اين نعمت بر آمدند و گفتند: «اگر خداوند بر ما منت نگذارده بود، ما را هم به قعر زمين فرو مى برد»! (لو لا ان من الله علينا لخسف بنا). «اى واى ! مثل اينكه كافران هرگز رستگار نمى شوند» (و يكانه لا يفلح الكافرون ). الان حقيقت را با چشم خود مى بينيم ، و نتيجه غرور و غفلت و سرانجام كفر
و شهوت را. و نيز مى فهميم كه اين گونه زندگانيهائى كه دورنماى دل انگيزى دارد چه وحشتزا است ؟ ضمنا از جمله اخير اين داستان به خوبى روشن مى شود كه سرانجام ، قارون مغرور با كفر و بى ايمانى از دنيا رفت ، هر چند يك روز در اعداد قاريان تورات و دانشمندان بنى اسرائيل بود و خويشاوندى نزديكى با موسى داشت .
نكته ها:
۱ - قارونهاى ديروز و امروز! داستان قارون - سمبل ثروتمند مغرور - كه قرآن مجموع آن را ضمن هفت آيه به طرز بسيار جالبى بيان كرده است ، پرده از روى حقايق بسيارى در زندگى انسانها برمى دارد. اين داستان روشنگر اين حقيقت است كه غرور و مستى ثروت گاه انسان را به انواع جنون مى كشاند، جنون نمايش دادن ثروت و به رخ ديگران كشيدن جنون لذت بردن از تحقير تهيدستان ! و باز همين غرور و مستى و عشق بى حد و حصر به سيم و زر، گاه سبب مى شود كه دست به زشت ترين و ننگين ترين گناهان بزند، در مقابل پيامبر پاك خدا، قيام كند و به مبارزه و ستيز با حق و حقيقت برخيزد، و حتى بى شرمانه ترين تهمتها را به پاكترين افراد ببندد حتى با استفاده از ثروت خود از زنان آلوده هر جائى براى رسيدن به مقصدش كمك گيرد. غرور و مستى ناشى از ثروت به انسان اجازه نمى دهد كه نصيحت اندرزگويان را بشنود و سخن خيرخواهان را به كار بندد.
اين مغروران بيخبر، خود را از همه دانشمندتر و آگاهتر مى دانند، و به گمان اينكه ثروتشان كه گاه از طريق غصب حقوق ديگران به دست آمده است دليل بر عقل و هوش و درايت آنها است ، همه را نادان و خود را دانا مى پندارند! حتى كارشان به جائى مى رسد كه در برابر پروردگار اظهار وجود مى كنند و دم از استقلال مى زنند و مى گويند: آنچه را پيدا كرده ايم به ابتكار و هوش سرشار و خلاقيت و استعداد و اطلاعات بى نظير خودمان بوده است . و ديديم سرانجام اين گونه مغروران تبهكار به كجا مى رسد؟! اگر قارون با اطرافيانش و تمام ثروتش به قعر زمين فرو رفت و نابود شد ديگران به اشكال ديگرى نابود مى شوند، و گاه حتى زمين ، ثروتشان را به شكل ديگرى مى بلعد، يعنى ثروتهاى عظيم خود را تبديل به كاخها، باغها و زمينهائى مى كنند كه هرگز از آن استفاده نخواهند كرد، و گاه حتى اموال خود را مى دهند و زمينهاى باير و موات را خريدارى مى كنند، به اين خيال كه آن را تقسيم كرده و به قيمتهاى گزافى بفروشند و به اين ترتيب ، زمين ثروتشان را مى بلعد!. اين گونه افراد سبك مغز، چون راهى براى خرج كردن ثروت عظيم خود پيدا نمى كنند رو به سوى ارزشهاى خيالى مى آورند، مجموعه اى از كاسه كوزه هاى شكسته قديمى را، به عنوان عتيقه هاى گرانبها!، و گاه مجموعه اى از تابلوهاى بيرنگ و يا حتى مجموعه اى از تمبرهاى پستى ، اسكناسها و مانند آن كه متعلق به سالها و يا قرون گذشته است ، به عنوان باارزشترين كالاها در قصر و كاخ خود جمع آورى مى كنند كه اگر به دقت به آنها نگاه كنيم گاهى مى بينيم جاى آنها فقط در زباله دان است !. آنها اين زندگى تجملى و تخيلى را در حالى فراهم آورده اند كه در شهر و ديار آنها و گاه در همسايگى ديوار به ديوارشان افراد محرومى هستند كه شب گرسنه مى خوابند، و عجب اينكه چنان وجدان آنها تحليل رفته كه حتى كمترين
ناراحتى از اين وضع احساس نمى كنند! گاه حيوانات آنها داراى مرفه ترين زندگى هستند، و حتى از معلم و پزشك و دارو بهره مى گيرند، در حالى كه انسانهاى مظلومى در نزديكى آنها در بدترين شرائط زندگى مى كنند، و يا در بستر بيمارى ناله سرداده اند، نه پزشكى بر بالين آنها حاضر مى شود و نه قطره دوائى . تمام اين بحثها گاه درباره افراد معينى در يك جامعه است و گاه درباره يك كشور، يعنى يك كشور قارونى مى شود در مقابل ديگر كشورهاى دنيا! همانگونه كه در عصر خود در مورد كشورهائى همچون آمريكا و بسيارى از ممالك اروپائى مى بينيم . آنها مجلل ترين زندگى را به قيمت استثمار مردم جهان سوم و كشورهاى فقير و تهيدست براى خود فراهم ساخته اند، به طورى كه گاه مواد غذائى اضافى آنها كه به زباله دانها ريخته مى شود اگر بطور صحيحى جمع آورى مى شد براى تغذيه مليونها انسان گرسنه كافى بود. اينكه مى گوئيم كشورهاى فقير نه اين است كه حقيقتا فقير باشند اينها در حقيقت دزد زده و غارت شده اند، گاهى بهترين و گرانبهاترين منابع زير زمينى در اختيار آنها است ، اما اين ابر غارتگران همه را مى برند و آنها را بر خاك سياه مى نشانند. اينها قارونهاى زالو صفتى هستند كه پايه هاى كاخ بيدادگرى خود را بر ويرانه هاى كوخهاى مستضعفين بنا نهاده اند، و تا مستضعفين جهان دست به دست هم ندهند و آنها را همچون قارون به قعر زمين نفرستند اوضاع دنيا به همين صورت خواهد بود، آنها باده مى نوشند و خنده مستانه سر مى دهند، و اينها بايد زانوى غم در بغل گيرند و گريه كنند!
قارون اين ثروت را از كجا آورده بود.
جالب اينكه از آيه ۲۳ و ۲۴ سوره مؤ من به خوبى استفاده مى شود كه رسالت موسى (عليه السلام ) از آغاز هم براى مبارزه با سه كس بود: فرعون ، وزيرش هامان ، و ثروتمند مغرور قارون : و لقد ارسلنا موسى باياتنا و سلطان مبين الى فرعون و هامان و قارون فقالوا ساحر كذاب : «ما موسى را با آيات خود و دلائل و معجزات روشنى فرستاديم به سوى فرعون و هامان و قارون و همگى گفتند موسى ساحر دروغگوئى است ». از اين آيه استفاده مى شود كه او همكار فرعونيان بود و در خط آنها، و در تواريخ نيز مى خوانيم كه او از يكسو نماينده فرعون در بنى اسرائيل بود و از سوى ديگر خزانه دار گنجهاى فرعون . و اينجا است كه پرونده قارون روشنتر مى شود: فرعون براى اينكه بنى اسرائيل را به زنجير كشد و تمام هستى آنها را غارت كند يك نفر مرد منافق حيله باز و به اندازه كافى بيرحم ، از ميان بنى اسرائيل برگزيد و زمام اختيار آنها را به دست او سپرد، تا به نفع دستگاه جبارش آنها را استثمار كند و بر خاك سياه بنشاند، و از اين رهگذر ثروت كلانى نيز براى خود كسب كند. قرائن نشان مى دهد كه بعد از نابودى فرعونيان مقدار عظيمى از ثروت و گنجهاى آنها در دست قارون ماند، و موسى (عليه السلام ) تا آن زمان مجال اين را پيدا نكرده بود كه اين ثروت بادآورده فرعونى را به نفع مستضعفان از او بگيرد. به هر حال خواه او اين ثروت را در عصر فرعون پيدا كرده باشد، و يا از طريق غارت گنجهاى او، و يا به گفته بعضى از طريق علم كيميا، و آگاهى بر فنون
تجارت سالم ، يا آشنائى به اصول استثمار مستضعفان ، هر چه بود قارون بعد از پيروزى موسى بر فرعونيان ايمان اختيار كرد، و به سرعت تغيير چهره داد و با زبردستى خاصى كه ويژه اين گروه است خود را در صف قاريان تورات و آگاهان بنى اسرائيل جا زد، در حالى كه بعيد است ذره اى ايمان در چنين قلبى نفوذ كند. سرانجام هنگامى كه موسى (عليه السلام ) تصميم گرفت زكات از او بگيرد پرده از چهره اش كنار رفت ، و قيافه زشت و منحوسى كه در پشت ماسك فريبنده ايمان داشت بر همگان ظاهر شد، و ديديم كه اين مرد منافق عاقبت كارش به كجا منتهى گشت ؟
موضع اسلام در برابر مساءله ثروت
نبايد از آنچه گفتيم اين چنين استنباط شود كه اسلام در برابر مال و ثروت موضع منفى دارد و با آن مخالف است ، نبايد تصور كرد كه اسلام ، فقر را مى پسندد و دعوت به فقر مى كند و آن را وسيله كمالات معنوى مى داند. بلكه به عكس اسلام به عنوان يك وسيله مؤ ثر و كارساز روى آن تكيه مى كند در آيه ۱۸۰ سوره بقره از «مال » تعبير به «خير» شده است . و در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : نعم العون الدنيا على طلب الاخرة : «دنيا كمك خوبى است براى رسيدن به آخرت ». بلكه آيات مورد بحث كه شديدترين مذمت را از قارون ثروتمند مغرور مى كند شاهد گويائى بر اين موضوع است ، منتها اسلام ثروتى را مى پسندد كه بوسيله آن ابتغاء دار آخرت و طلب سراى ديگر شود، چنانكه دانشمندان
بنى اسرائيل به قارون گفتند: و ابتغ فيما آتاك الله الدار الاخرة . اسلام ثروتى را مى پسندد كه در آن «احسن كما احسن الله اليك » و نيكى به همگان باشد. اسلام ثروتى را مدح مى كند كه در آن لا تنس نصيبك من الدنيا تحقق يابد بالاخره اسلام ثروتى را خواهان است كه مايه فساد در زمين و فراموش كردن ارزشهاى انسانى و گرفتار شدن در مسابقه جنون آميز «تكاثر» نگردد، و انسان را به «خود برتربينى » و «تحقير ديگران » و حتى رؤ ياروئى با پيامبر خدا نكشاند. وسيله اى باشد براى استفاده همگان ، براى پر كردن خلاهاى موجود اقتصادى ، براى مرهم نهادن بر زخمهاى جانكاه محرومان ، و براى رسيدن به نيازها و مشكلات مستضعفان . علاقه به چنين ثروتى با چنين هدفهاى مقدسى علاقه به دنيا نيست ، علاقه به آخرت است ، چنانكه در حديثى مى خوانيم يكى از ياران امام صادق (عليه السلام ) خدمتش آمد و شكايت كرد كه ما دنبال دنيا هستيم و به آن علاقمنديم (از اين مى ترسيم كه دنياپرست باشيم ). امام (كه پاكى و تقواى آن مرد را مى دانست ) فرمود: با اين ثروت دنيا چه مى خواهى انجام دهى ؟ در پاسخ عرض كرد: هزينه خود و خانواده ام را تهيه كنم ، و به خويشاوندانم كمك نمايم ، در راه خدا انفاق كنم ، و حج و عمره بجا آورم امام فرمود: ليس هذا طلب الدنيا هذا طلب الاخرة : «اين ، دنياطلبى نيست اين طلب آخرت است ». و از اينجا فاسد بودن عقيده دو گروه : گروهى از مسلمان نماهاى بيخبر از تعليمات اسلام كه اسلام را حامى مستكبران معرفى مى كنند و گروهى از دشمنان مغرض كه مى خواهند چهره اسلام را دگرگون نشان داده و آن را ضد ثروت و طرفدار
فقر نشان دهند، روشن مى شود. اصولا يك ملت فقير، نمى تواند آزاد و سربلند زندگى كند. فقر وسيله وابستگى است . فقر مايه روسياهى در دنيا و آخرت است . و فقر انسان را به گناه و آلودگى دعوت مى كند. همانگونه كه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : غنى يحجزك عن الظلم خير من فقر يحملك على الاثم : «بى نيازى كه تو را از تجاوز به حق ديگران باز دارد از فقرى كه تو را وادار به گناه كند بهتر است ». جوامع اسلامى بايد بكوشند هر چه بيشتر، غنى و بى نياز گردند، به مرحله خودكفائى برسند و روى پاى خود بايستند و شرف و عزت و استقلال خود را بر اثر فقر، فداى وابستگى به ديگران نكنند و بدانند خط اصيل اسلام اين است .
آيه ۸۳-۸۴
آيه و ترجمه
تِلْك الدَّارُ الاَخِرَةُ نجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فى الاَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعَقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ(۸۳) مَن جَاءَ بِالحَْسنَةِ فَلَهُ خَيرٌ مِّنهَا وَ مَن جَاءَ بِالسيِّئَةِ فَلا يجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السيِّئَاتِ إِلا مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۸۴) ترجمه : ۸۳ - (آرى ) اين سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده برتريجوئى در زمين و فساد را ندارند، و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است . ۸۴ - كسى كه كار نيكى انجام دهد براى او پاداشى بهتر از آن است و به كسانى كه كار بدى انجام دهند مجازاتى جز اعمالشان داده نمى شود. تفسير: نتيجه سلطه جوئى و فساد در ارض بعد از ذكر ماجراى تكان دهنده ثروتمند جنايتكار و مستكبر يعنى قارون ، در نخستين آيه مورد بحث بيانى آمده است كه در حقيقت يك نتيجه گيرى كلى از اين ماجرا است ، مى فرمايد: «سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه نه اراده برترى جوئى در زمين دارند، و نه فساد مى كنند» (تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا). نه تنها برترى جوى و مفسد نيستند كه اراده آن را نيز نمى كنند، قلبشان
از اين امور پاك ، و روحشان از اين آلودگيها منزه است . آنچه سبب محروميت انسان از مواهب سراى آخرت مى شود در حقيقت همين دو است ، برترى جوئى (استكبار) و «فساد در زمين » كه همه گناهان در آن جمع است ، چرا كه هر چه خدا از آن نهى كرده حتما بر خلاف نظام آفرينش انسان و تكامل وجود بوده ، بنابراين ارتكاب آن نظام زندگى او را بر هم مى زند لذا مايه فساد در زمين است . حتى مساءله «استعلاء» و برترى جوئى خود يكى از مصاديق «فساد در ارض » است ، ولى اهميت فوق العاده آن سبب شده است كه بالخصوص مطرح گردد. در شرح حال و سرنوشت قارون ديديم آنچه مايه بدبختى و هلاك و نابودى او شد همان استكبار و برتريجوئى بود. در روايات اسلامى مخصوصا روى اين مساءله بسيار تكيه شده است ، تا آنجا كه در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : ان لرجل ليعجبه ان يكون شراك نعله اجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها!: ((گاه مى شود كه انسان از اين لذت مى برد كه بند كفش او از بند كفش دوستش بهتر باشد و به خاطر همين داخل تحت اين آيه مى شود، (چرا كه اينهم شاخه كوچكى از برتريجوئى است !). جالب اينكه صاحب تفسير «كشاف » بعد از ذكر اين حديث جمله اى مى گويد كه : ((بعضى از طمعكاران علو را در آيه مورد بحث به فرعون مى زنند به مقتضى ان فرعون علا فى الارض (قصص - ۴) و فساد را به قارون به مقتضاى و لا تبغ الفساد فى الارض (قصص - ۷۷) و مى گويند كسى كه مثل فرعون و قارون نباشد بهشت و سراى جاويدان از آن او است ، و به اين ترتيب تنها فرعون و قارون و امثال اين دو را از بهشت بيرون مى فرستند، و بقيه را از آن خود مى دانند! اينها
جمله و العاقبة للمتقين كه در ذيل اين آيه آمده است مورد دقت قرار نداده اند، آنگونه كه على (عليه السلام ) در آن دقت فرموده )). مطلبى را كه بايد بر اين سخن بيفزائيم اين است كه اين گروه حتى در شناخت فرعون و قارون گرفتار اشتباه شده اند، چرا كه فرعون هم علو در ارض كرد و هم مفسد بود «انه كان من المفسدين » (قصص - ۴) و قارون نيز فساد در زمين كرد و هم علو و برترى جوئى به مقتضاى «فخرج على قومه فى زينته » (قصص - ۷۹). در حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) چنين آمده است كه به هنگام خلافت ظاهرى شخصا در بازارها قدم مى زد، گم شده ها را راهنمائى مى كرد، ضعيفان را كمك مى نمود و از كنار فروشندگان و كسبه رد مى شد و اين آيه را براى آنها مى خواند: تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا، سپس مى فرمود: نزلت هذه الاية فى اهل العدل و التواضع من الولاة ، و اهل القدرة من الناس : «اين آيه در باره زمامداران عادل و متواضع و همچنين ساير قدرتمندان از توده هاى مردم نازل شده است ». يعنى همانگونه كه من حكومت را وسيله برتريجوئى خودم قرار نداده ام شما نيز نبايد قدرت مالى خود را وسيله سلطه بر ديگران قرار دهيد كه سرانجام و عاقبت نيك از آن گروهى است كه نمى خواهند برتريجوئى و فساد كنند. همانگونه كه قرآن در پايان آيه مورد بحث مى فرمايد: «و عاقبت از آن پرهيزكاران است » (و العاقبة للمتقين ). «عاقبت » به مفهوم وسيع كلمه ، سرانجام نيك ، پيروزى در اين جهان ،
بهشت و نعمتهايش در جهان ديگر است ، ديديم كه قارونها و فرعونها چه عاقبتى پيدا كردند با اينكه قدرت آنها بى نظير بود؟ چون تقوى نداشتند به دردناكترين سرنوشت مبتلا شدند. سخن را در باره اين آيه با حديثى كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده پايان مى دهيم و آن اينكه هنگامى كه امام (عليه السلام ) اين آيه را تلاوت نمود شروع به گريه كرد و فرمود: ذهبت و الله الامانى عند هذه الاية : «با وجود اين آيه همه آرزوها بر باد رفته است »! و دسترسى به سراى آخرت مشكل است !. بعد از ذكر اين واقعيت كه سراى آخرت و نعمتهايش از آن سلطه جويان و مستكبران نيست بلكه مخصوص پرهيزكاران متواضع و حق طلب است ، در دومين آيه مورد بحث به بيان يك قانون كلى كه آميزه اى است از «عدالت » و «تفضل » در مورد پاداش و كيفر پرداخته مى گويد: «كسى كه كار نيكى انجام دهد، پاداشى بهتر از آن دارد» (من جاء بالحسنة فله خير منها). اين همان مرحله «تفضل » است يعنى خداوند همچون مردم تنگ چشم نيست كه به هنگام رعايت عدالت ، سعى مى كنند مزد و پاداش درست به اندازه عمل باشد او گاهى ده برابر و گاه صدها برابر و گاه هزاران برابر، از لطف بى كرانش پاداش عمل مى دهد، و حداقل آن همان ده برابر است ، چنانكه در آيه ۱۶۰ سوره انعام مى خوانيم : من جاء بالحسنة فله عشر امثالها، و حداكثر آن را تنها خدا مى داند كه گوشه اى از آن در مورد انفاق در راه خدا، در آيه ۲۶۱ سوره بقره آمده است . البته اين مضاعف ساختن اجر و پاداش بى حساب نيست ، بستگى به ميزان پاكى عمل و اخلاص و حسن نيت و صفاى قلب دارد، اين مرحله تفضل الهى درباره
نيكوكاران سپس به ذكر مجازات بدكاران پرداخته ، مى گويد «به كسانى كه كار بد كنند مجازاتى جز اعمالشان داده نمى شود»! (و من جاء بالسيئة فلا يجزى الذين عملوا السيئات الا ما كانوا يعملون ). و اين مرحله «عدل » پروردگار است ، چرا كه ذره اى بيش از آنچه انجام داده اند كيفر نمى شوند. جالب اين است كه مى گويد: اعمال خود آنها كيفر آنها است ، يعنى اين عملشان كه طبق قانون بقاء موجودات در عالم هستى ، آثارش چه در درون جان ، و چه در بيرون ، در اين عالم باقى مى ماند و در قيامت كه روز آشكار شدن پنهانيها (يوم البروز) است در شكلى مناسب خود تجسم مى يابد و با گنهكاران همراه خواهد بود و آنها را شكنجه و آزار مى دهد. در اينجا سه سؤ ال وجود دارد كه بايد به آنها پاسخ گفت : ۱ - چرا سيئة در اين آيه دو بار تكرار شده است ؟ ممكن است دليلش اين باشد كه قرآن مى خواهد روى اين مطلب تكيه كند كه در برابر «سيئات » كيفرى جز همان عمل را كه انجام داده اند دامنشان را نمى گيرد. و به تعبير ديگر «خود كرده را تدبير نيست ». ۲ - آيا «حسنه » در آيه فوق ايمان و توحيد را نيز شامل مى شود؟ اگر چنين است معنى اين جمله كه مى گويد بهتر از آن را پاداش آن قرار مى دهيم چيست ؟ مگر چيزى بهتر از آن پيدا مى شود كه پاداش آن باشد؟ در پاسخ مى گوئيم بدون ترديد حسنه معنى وسيعى دارد و هم برنامه هاى اعتقادى و هم گفتار و هم اعمال خارجى را شامل مى شود، و اما بهتر از اعتقاد به توحيد رضا و خشنودى پروردگار است كه پاداش نيكوكاران مى باشد چنانكه در آيه ۷۲ سوره توبه مى خوانيم : و رضوان من الله اكبر: «خشنودى خدا از هر پاداشى برتر است ».
۳ - چرا «حسنه » در آيه فوق به صورت مفرد است و «سيئات » به صورت جمع ؟ بعضى معتقدند اين تفاوت تعبير اشاره به فزونى گنهكاران و كمى نيكو كاران است . اين احتمال نيز وجود دارد كه حسنات در حقيقت توحيد، خلاصه مى شوند و تمام حسنات به ريشه توحيد باز مى گردد، در حالى كه سيئات به ريشه شرك باز مى گردد كه مركز پراكندگى و تشتت و تعدد و كثرت است .