تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۵۹

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۱ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۴۱

آيه ۶۰ - ۶۸

آيه و ترجمه

فَأَتْبَعُوهُم مُّشرِقِينَ(۶۰) فَلَمَّا تَرءَا الْجَمْعَانِ قَالَ أَصحَب مُوسى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ(۶۱) قَالََكلا إِنَّ مَعِىَ رَبى سيهْدِينِ(۶۲) فَأَوْحَيْنَا إِلى مُوسى أَنِ اضرِب بِّعَصاك الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكانَ كلُّ فِرْقٍ كالطوْدِ الْعَظِيمِ(۶۳) وَ أَزْلَفْنَا ثَمَّ الاَخَرِينَ(۶۴) وَ أَنجَيْنَا مُوسى وَ مَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ(۶۵) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الاَخَرِينَ(۶۶) إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً وَ مَا كانَ أَكْثرُهُم مُّؤْمِنِينَ(۶۷) وَ إِنَّ رَبَّك لهَُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(۶۸)

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۴۲

ترجمه : ۶۰ - آنها (فرعونيان ) به تعقيب بنى اسرائيل پرداختند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسيدند. ۶۱ - هنگامى كه هر دو گروه يكديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم . ۶۲ - (موسى ) گفت : چنين نيست ، پروردگار من با من است ، به زودى مرا هدايت خواهد كرد. ۶۳ - و به دنبال آن به موسى وحى كرديم عصايت را به دريا زن ، دريا از هم شكافته شد، و هر بخشى همچون كوه عظيمى بود! ۶۴ - و در آنجا ديگران را نيز به دريا نزديك ساختيم . ۶۵ - موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم . ۶۶ - سپس ديگران را غرق كرديم . ۶۷ - در اين جريان نشانه روشنى است (براى آنها كه حق طلبند) ولى اكثر آنها ايمان نياوردند. ۶۸ - و پروردگار تو عزيز و رحيم است . تفسير: عاقبت دردناك فرعونيان ! در اين آيات آخرين صحنه از اين بخش از داستان موسى و فرعون مطرح است ، و آن چگونگى نابودى فرعونيان و پيروزى و نجات بنى اسرائيل است . چنانكه در آيات گذشته خوانديم ، فرعون ماموران خود را به شهرهاى مصر گسيل داشت ، و به اندازه كافى لشكر و نيرو آماده ساخت ، بعضى از مفسران نوشته اند ششصد هزار نفر را به عنوان مقدمه لشكر فرستاد و خود با يك مليون نفر به دنبال آنها به راه افتاد! شب را با سرعت به دنبال آنها حركت كردند، و به هنگام طلوع آفتاب به

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۴۳

لشكر موسى رسيدند چنانكه نخستين آيه مورد بحث مى گويد: فرعونيان آنها را تعقيب كردند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسيدند (فاتبعوهم مشرقين ). هنگامى كه دو گروه يكديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: به طور قطع ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم و راه نجاتى وجود ندارد (فلما تراء الجمعان قال اصحاب موسى انا لمدركون ). در پيش روى ما دريا و امواج خروشان آب ، و در پشت سر ما دريائى از لشكر خونخوار با تجهيزات كامل ، جمعيتى كه سخت از ما خشمگينند و امتحان خونخوارى خود را در كشتن فرزندان بيگناه ما ساليان دراز داده اند و خود فرعون نيز بقدر كافى مردى خيره سر و ستمگر و خونخوار است ، بنابراين به سرعت همه ما را محاصره مى كنند و از دم تيغ و شمشير مى گذرانند، يا اسير كرده و با شكنجه باز مى گرداند و تمام قرائن نشان مى داد كه مطلب همين گونه است . در اينجا لحظات دردناكى بر بنى اسرائيل گذشت ، لحظاتى كه تلخى آن غير قابل توصيف است شايد جمع زيادى در ايمان خود متزلزل شده ، و سخت روحيه خود را باخته بودند. اما موسى (عليه السلام ) همچنان آرام و مطمئن بود، و مى دانست وعده هاى خدا درباره نجات بنى اسرائيل و نابودى قوم سركش تخلف ناپذير است . لذا با يكدنيا اطمينان و اعتماد رو به جمعيت وحشتزده بنى اسرائيل كرد و گفت : چنين نيست آنها هرگز بر ما مسلط نخواهند شد، چرا كه پروردگار

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۴۴

من با من است و به زودى مرا هدايت خواهد كرد (قال كلا ان معى ربى سيهدين ). اين تعبير ممكن است اشاره به همان وعده اى بوده باشد كه خداوند به هنگام ماموريت دادن به موسى و هارون فرمود: انى معكما اسمع و ارى : من همه جا با شما هستم مى شنوم و مى بينم (سوره طه آيه ۴۶). او مى داند خدا همه جا با او است مخصوصا تكيه روى نام رب خداوند مالك و مصلح ) نشان مى دهد كه او مى دانست كه اين راه را نه با پاى خود مى پيمايد كه با لطف خداوند قادر مهربان طى مى كند. در اين هنگام كه شايد بعضى با ناباورى سخن موسى را شنيدند و همچنان در انتظار فرا رسيدن آخرين لحظات زندگى بودند فرمان نهائى صادر شد چنانكه قرآن مى گويد: ما به موسى وحى كرديم كه عصايت را به دريا زن (فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر). همان عصائى كه يك روز آيت انذار است و روز ديگر نشانه رحمت و نجات . موسى (عليه السلام ) چنين كرد و عصا را به دريا زد، در اينجا صحنه عجيبى نمايان گشت كه برق شادى در چشمهاى و دلهاى بنى اسرائيل نمايان گرديد: ناگهان دريا شكافته شد، آبها قطعه قطعه شدند، و هر بخشى همچون كوهى عظيم روى هم انباشته گشت ! و در ميان آنها جاده ها نمايان شد (فانفلق فكان كل فرق كالطود العظيم ). انفلق از ماده فلق (بر وزن فرق ) به معنى شكافته شدن است ، و فرق (بر وزن رزق ) از ماده فرق (بر وزن حلق ) به معنى جدا شدن است ، به تعبير ديگر (به گونه اى كه راغب در مفردات گويد) فرق فلق و فرق اين است كه اولى اشاره به شكافتن مى كند و دومى جدا شدن ، و لذا فرقه

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۴۵

و فرق به قطعه يا جماعتى گفته مى شود كه از بقيه جدا گردد. طود به معنى كوه عظيم است ، و توصيف مجدد آن به عظيم در آيه فوق تاكيدى بر اين معنى است . به هر حال خداوندى كه فرمانش بر همه چيز نافذ است و آبها اگر طغيان مى كنند به فرمان او است ، و طوفانها اگر به حركت در مى آيند به امر او است همان خدائى كه نقش هستى نقشى از ايوان او است ، و آب و باد و خاك سرگردان او است ، چنين فرمانى را به امواج دريا داد، و امواج به سرعت پذيرا گشتند و روى هم انباشته شدند، و در ميان آنها جاده ها نمايان گشت و هر گروهى از بنى اسرائيل در جاده اى روان شدند. فرعون و فرعونيان كه از ديدن اين صحنه ، مات و مبهوت شده بودند و چنين معجزه روشن و آشكارى را مى ديدند باز هم از مركب غرور پياده نشدند، باز هم به تعقيب موسى و بنى اسرائيل پرداختند و به سوى سرنوشت نهائى خود پيش رفتند، چنانكه قرآن مى گويد: و در آنجا ديگران را نيز به دريا نزديك ساختيم (و ازلفنا ثم الاخرين ). و به اين ترتيب فرعونيان نيز وارد جاده هاى دريائى شدند، و همچنان مغرورانه به دنبال بردگان قديمى خود كه سر به طغيان برافراشته بودند مى دويدند، غافل از اينكه لحظات آخر عمر آنها فرا رسيده و فرمان عذاب به زودى صادر مى شود. آيه بعد مى گويد ما موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم (و انجينا موسى و من معه اجمعين ).

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۴۶

درست هنگامى كه آخرين نفر از بنى اسرائيل از دريا بيرون آمد و آخرين نفر از فرعونيان داخل دريا شد فرمان داديم آبها به حال اول بازگردند امواج خروشان يكمرتبه فرو ريختند و سر بر هم نهادند فرعون و لشكرش را همچون پرهاى كاه با خود به هر جا بردند، در هم كوبيدند و نابود كردند. قرآن در يك عبارت كوتاه اين ماجرا را بيان كرده مى گويد سپس ديگران را غرق كرديم (ثم اغرقنا الاخرين ). و به اين ترتيب همه چيز در يك لحظه پايان گرفت ، بردگان اسير آزاد شدند و جباران مغرور گرفتار و نابود گشتند، تاريخ ورق خورد، تمدنى خيره كننده كه بر ويرانه هاى خانه هاى مستضعفان پيريزى شده بود از صفحه عالم محو گشت ، دوران آن مستكبران پايان گرفت و مستضعفان وارث ملك و حكومت آنها شدند. آرى در اين ماجرا نشانه روشن و درس عبرت بزرگى است ، اما اكثر آنها ايمان نياوردند گوئى چشمها بسته و گوشها كر و قلبها در خواب فرو بسته است (ان فى ذلك لايه و ما كان اكثرهم مؤ منين ). جائى كه فرعونيان با ديدن آن صحنه هاى عجيب ايمان نياوردند از اين قوم مشرك تعجب مكن ، و از عدم ايمانشان نگران مباش كه تاريخ از اين صحنه ها بسيار به خاطر دارد. تعبير به اكثر اشاره به اين است كه گروهى از فرعونيان دست به دامن آئين موسى زدند و به جمع ياران او پيوستند، نه تنها آسيه همسر فرعون و دوست با وفاى موسى كه در قرآن از او به عنوان مؤ من آل فرعون ياد شده ، بلكه جمع ديگرى همانند ساحران توبه كار به او پيوستند. آخرين آيه مورد بحث در يك جمله كوتاه و پر معنى به قدرت و رحمت

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۴۷

بى پايان خدا اشاره كرده مى گويد پروردگار تو هم عزيز است و هم رحيم (و ان ربك لهو العزيز الرحيم ). از عزت او است كه هر زمان اراده كند فرمان نابودى اقوام ياغى را صادر مى كند، و براى نابود كردن يك قوم جبار نياز به اين ندارد كه لشكر فرشتگان را از آسمان اعزام كند به همان آبى كه مايه حيات آنها است فرمان مرگ آنها را مى دهد، و همان درياى نيل كه مايه ثروت و قدرت فرعونيان بود قبرستان آنها مى شود!. و از رحمت او است كه در اين كار هرگز عجله نمى كند، بلكه سالها مهلت مى دهد، معجزه مى فرستد، اتمام حجت مى كند، و نيز از رحمت او است كه اين بردگان ستمديده را از چنگال آن اربابان قلدر و زورگو رهائى مى بخشد.

نكته ها:

۱ - عبورگاه بنى اسرائيل : در قرآن مجيد بارها اين مطلب تكرار شده است كه موسى بنى اسرائيل را به فرمان خدا از بحر عبور دارد و در چند مورد تعبير به يم شده است . اكنون سخن در اين است كه منظور از بحر و يم در اينجا چيست ؟ آيا اشاره به رود پهناور و عظيم نيل است كه تمام آبادى سرزمين مصر از آن سرچشمه مى گرفته ، يا اشاره به درياى احمر (و به تعبير ديگر بحر قلزم ) است . از تورات كنونى و همچنين كلمات بعضى از مفسران چنين برمى آيد كه اشاره به درياى احمر است ، ولى قرائنى در دست داريم كه نشان مى دهد منظور همان نهر

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۴۸

عظيم نيل است زيرا بحر در لغت - چنانكه راغب در مفردات مى گويد - در اصل به معنى آب فراوان و وسيع است ، و يم نيز همين معنى را مى رساند، بنابراين اطلاق اين دو كلمه بر نيل هيچ مانعى ندارد، و اما قرائنى كه اين نظر را تاييد مى كند: ۱ - محل سكونت فراعنه كه مركز آباد شهرهاى مصر بوده حتما نقطه اى بوده است كه با رود نيل فاصله زيادى نداشته ، و اگر معيار را محل فعلى اهرام يا حوالى آن بگيريم بنى اسرائيل ناچار بودند براى رسيدن به سرزمين مقدس نخست از نيل عبور كنند زيرا اين منطقه در غرب نيل واقع شده و براى رسيدن به سرزمين مقدس بايد آنها به سوى شرق بروند (دقت كنيد). ۲ - فاصله مناطق آباد مصر كه طبعا در نزديكى نيل است با درياى احمر به قدرى است كه بسيار بعيد به نظر مى رسد بنى اسرائيل بتوانند آنرا در يك شب و يا نصف يك شب طى كنند (از آيات گذشته اين مطلب روشن شد كه آنها شبانه سرزمين فراعنه را پشت سر گذاشتند و قاعدتا در دل شب اين كار را كردند و لشكر فرعون نيز به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسيدند). ۳ - براى گذشتن از سرزمين مصر و رسيدن به اراضى مقدس نيازى نيست كه از درياى احمر بگذرند، چرا كه قبل از حفر كانال سوئز باريكه خشك قابل ملاحظه اى در آنجا وجود داشته است ، مگر اينكه دست به دامن اين فرضيه بزنيم كه در زمانهاى بسيار قديم درياى احمر با درياى مديترانه متصل بوده و در اينجا خشكى وجود نداشته است و اين فرضيه بهيچوجه ثابت نيست . ۴ - قرآن در داستان افكندن موسى به آب تعبير به يم كرده است (طه ۳۹) و چنانكه گفتيم در مورد غرق فرعونيان نيز تعبير به يم كرده است و با توجه به اينكه هر دو در يك داستان ، و حتى در يك سوره (سوره طه ) است ، و هر دو بطور مطلق نقل شده به نظر مى رسد كه هر دو يكى باشد. و با توجه به اينكه

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۴۹

مادر موسى قطعا او را به دريا نيفكند بلكه طبق تواريخ و همچنين قرائن عادى به نيل سپرد بنابراين معلوم مى شود غرق فرعونيان در نيل بوده است (دقت كنيد).

چگونگى نجات بنى اسرائيل و غرق فرعونيان .

بعضى از مفسران كه مايل نيستند زير بار معجزات بروند اصرار دارند كه حادثه غرق فرعونيان و نجات بنى اسرائيل را كه در آيات گذشته بود به نحوى توجيه كنند كه با اسباب طبيعى و عادى بسازد! لذا گاه گفته اند كه اين امر قابل تطبيق با پلهاى متحرك است كه امروز معمول مى باشد. بعضى ديگر گفته اند كه موسى (عليه السلام ) به راهها آشنائى داشته و از برزخهائى كه در درياى سوف (خليج سوئز) وجود داشته مى توانسته بگذرد، و به جزيره سينا وارد گردد، و انفلاق بحر كه در آيات آمده نيز اشاره به همين است . بعضى ديگر شايد اين احتمال را تقويت كرده اند كه موسى درست به هنگام پايان جزر دريا به آن نقطه رسيد، و توانست كه از نقاط خشك بگذرد، اما بلافاصله مد شروع شد و فرعونيان در امواج آب فرو غلطيدند و هلاك شدند! ولى حق اين است كه هيچ يك از اين احتمالات با ظاهر آيات قرآن ، اگر نگوئيم با صريح آن ، سازگار نيست ، و با قبول مساله اعجاز كه بارها در شرح حالات پيامبران در قرآن آمده خصوصا داستان همين عصاى موسى هيچ لزومى بر چنين توجيهات وجود ندارد، چه مانعى دارد كه به فرمان خدا كه حاكم بر قانون عليت در جهان هستى است آبهاى نيل بعد از نواختن عصا تحت جاذبه مرموزى به فرمان الهى جمع و متراكم گردند، به گونه اى كه راه قابل عبور در ميان آن آشكار شود، و بعد از مدتى اين جاذبه خنثى گردد و آبها به حال طبيعى

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۵۰

اول بازگردند. اين استثناء در قانون عليت نيست ، بلكه اعتراف به تاثير علل غير عادى مى باشد كه براى ما - با معلومات محدودى كه داريم - ناشناخته است .

در عين قدرت رحيم است

اين نكته نيز قابل دقت است آخرين آيه مورد بحث كه يك نوع نتيجه گيرى از مجموع كار موسى و فرعون و پيروزى لشكر حق و نابودى لشكر باطل است خداوند را به عزت و رحمت توصيف مى كند، اولى اشاره به شكست ناپذيرى قدرت او است و دومى وسعت رحمتش را نسبت به همه بندگان مى رساند، و مخصوصا عزيز را بر رحيم مقدم داشته ، تا اين تو هم پيش نيايد كه رحمتش از موضع ضعف است ، بلكه در عين قدرت رحيم است . البته بعضى از مفسران معتقدند كه توصيف به عزت اشاره به شكست دشمنان و توصيف به رحمت اشاره به پيروزى دوستان او است ، ولى هيچ مانعى ندارد كه هر دو صفت شامل هر دو گروه گردد چرا كه همه از رحمتش استفاده مى كنند حتى گناهكاران و همه از سطوتش بيمناكند حتى نيكوكاران !

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۵۱

آيه ۶۹ - ۸۲

آيه و ترجمه

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَهِيمَ(۶۹) إِذْ قَالَ لاَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ(۷۰) قَالُوا نَعْبُدُ أَصنَاماً فَنَظلُّ لهََا عَكِفِينَ(۷۱) قَالَ هَلْ يَسمَعُونَكمْ إِذْ تَدْعُونَ(۷۲) أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضرُّونَ(۷۳) قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا كَذَلِك يَفْعَلُونَ(۷۴) قَالَ أَ فَرَءَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ(۷۵) أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكمُ الاَقْدَمُونَ(۷۶) فَإِنهُمْ عَدُوُّ لى إِلا رَب الْعَلَمِينَ(۷۷) الَّذِى خَلَقَنى فَهُوَ يهْدِينِ(۷۸) وَ الَّذِى هُوَ يُطعِمُنى وَ يَسقِينِ(۷۹) وَ إِذَا مَرِضت فَهُوَ يَشفِينِ(۸۰) وَ الَّذِى يُمِيتُنى ثُمَّ يحْيِينِ(۸۱) وَ الَّذِى أَطمَعُ أَن يَغْفِرَ لى خَطِيئَتى يَوْمَ الدِّينِ(۸۲)

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۵۲

ترجمه : ۶۹ - و بر آنها خبر ابراهيم را بخوان . ۷۰ - هنگامى كه به پدرش و قومش گفت : چه چيز را پرستش ‍ مى كنيد؟ ۷۱ - گفتند: بتهائى را مى پرستيم و همه روز ملازم عبادت آنانيم . ۷۲ - گفت : آيا هنگامى كه آنانرا مى خوانيد صداى شما را مى شنوند؟ ۷۳ - يا سودى به شما مى رسانند، يا زيانى ؟! ۷۴ - گفتند: فقط ما نياكان خود را يافتيم كه چنين مى كنند. ۷۵ - گفت : آيا ديديد چيزى را كه شما عبادت مى كرديد؟ ۷۶ - شما و پدران پيشين شما. ۷۷ - همه آنها دشمن منند مگر پروردگار عالميان ! ۷۸ - آن كسى كه مرا آفريد و هدايت مى كند. ۷۹ - و كسى كه مرا غذا مى دهد و سيراب مى نمايد. ۸۰ - و هنگامى كه بيمار شوم مرا شفا مى دهد. ۸۱ - و كسى كه مرا مى ميراند و سپس زنده مى كند. ۸۲ - و كسى كه اميد دارم گناهانم را در روز جزا به بخشد. تفسير: من چنين خدائى را پرستش مى كنم : چنانكه در آغاز اين سوره گفتيم خداوند شرح حال هفت تن از پيامبران بزرگ و مبارزات آنها را براى هدايت اقوام گمراه بازگو كرده ، تا هم مايه

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۵۳

تسلى خاطر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان اندك در آن ايام باشد، و هم هشدارى به همه دشمنان حق و مستكبران . لذا به دنبال داستان عبرت انگيز موسى و فرعون به سرگذشت الهام بخش ابراهيم (عليه السلام ) و مبارزاتش با مشركان مى پردازد، و اين مطلب را از گفتگوى ابراهيم به عمويش آذر و قوم گمراه آغاز مى كند. نخست مى گويد: خبر ابراهيم را بر آنها بخوان (و اتل عليهم نبا ابراهيم ). و از ميان تمام اخبار مربوط به اين پيامبر بزرگ روى اين قسمت تكيه مى كند: هنگامى كه به پدر و قومش گفت : چه چيز را شما مى پرستيد؟! (اذ قال لابيه و قومه ما تعبدون ). مسلما ابراهيم مى دانست آنها چه مى پرستند هدفش اين بود كه آنها را به سخن در آورد و به كار خود اعتراف كنند ضمنا تعبير به ما (چه چيز) بيانگر يكنوع تحقير است . آنها بلافاصله در پاسخ گفتند: ما بتهائى را مى پرستيم و همه روز به آنها توجه داريم و با نهايت احترام ملازم عبادت آنانيم (قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاكفين ). اين تعبير نشان مى دهد كه آنها نه تنها احساس شرمندگى از كار خود نداشتند بلكه بسيار به كار خود افتخار مى كردند كه بعد از جمله نعبد اصناما (ما بتهائى را

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۵۴

مى پرستيم ) كه براى بيان مقصودشان كافى بود اضافه كردند: فنظل لها عاكفين (ما همه روز سر بر آستان آنها مى سائيم ). جمله نظل معمولا به كارهائى كه در روز انجام مى شود اطلاق مى گردد و ذكر آن به صورت صيغه مضارع اشاره به استمرار و دوام است . عاكف از ماده عكوف است كه به معنى توجه به چيزى و ملازمت آميخته با احترام نسبت به آن است و تاكيد بيشترى بر معنى سابق است . اصنام جمع صنم به معنى مجسمه اى بوده است كه از طلا و نقره يا چوب و مانند آن مى ساختند و به پرستش آن مى پرداختند، و آن را مظهر مقدسين و مقدسات مى پنداشتند. به هر حال ابراهيم (عليه السلام ) با شنيدن اين سخن آنها را زير رگبار اعتراضات شديد خود قرار داد و با دو جمله كوبنده آنها را با يك بن بست منطقى رو به رو ساخت . گفت : آيا آنها سخن شما را مى شوند هنگامى كه آنها را مى خوانيد؟! (قال هل يسمعونكم اذ تدعون ). يا اينكه آنها سودى به شما مى رسانند يا زيانى ؟! (او ينفعونكم او يضرون ). حداقل چيزى كه در معبود لازم است اين است كه نداى عابد خويش را بشنود، و در گرفتاريها به ياريش بشتابد، يا لااقل از مخالفت فرمان او واهمه اى باشد. اما در اين بتها چيزى كه نشان دهد آنها كمترين درك و شعورى دارند، و يا كمترين تاثيرى در سرنوشت انسانها، به چشم نمى خورد، فلزات يا سنگ و چوبهاى بى ارزشى هستند كه خرافات و نيروى توهم و پندار به آنها چنين موقعيتى

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۵۵

بخشيده است . ولى بت پرستان متعصب در برابر اين سؤ ال منطقى به همان پاسخ قديمى و تكرارى خود پرداختند و گفتند: اين مسائل مطرح نيست ، مهم آن است كه ما نياكان خود را يافتيم كه چنين مى كنند! (قالوا بل وجدنا آبائنا كذلك يفعلون ). اين پاسخ كه بيانگر تقليد كوركورانه آنها از نياكان جاهل و نادانشان بود تنها پاسخى بود كه مى توانستند به گفته ابراهيم (عليه السلام ) بدهند، پاسخى كه دليل بطلانش در آن نهفته است و هيچ عاقلى به خود اجازه نمى دهد چشم و گوش بسته به دنبال ديگران بيفتد، به خصوص اينكه معمولا تجربيات آيندگان از گذشتگان بيشتر است ، و دليلى بر تقليد كوركورانه از آنان وجود ندارد. تعبير به كذلك يفعلون : آنها چنين مى كردند تاكيد بيشترى بر تقليد آنها است ، يعنى هر چه آنها مى كردند ما مى كنيم ، عبادت بت باشد يا چيز ديگر! در اين هنگام ابراهيم لبه تيز حمله خود را متوجه بتها كرد و گفت آيا اين چيزى را كه شما پيوسته عبادت مى كرديد مشاهده نموديد؟ (قال افرأ يتم ما كنتم تعبدون ). هم شما و هم پدران پيشين شما (انتم و آباؤ كم الاقدمون ). همه آنها دشمن منند مگر پروردگار عالميان (فانهم عدو لى الا رب العالمين ). آرى همه آنها با من دشمنند و من با آنها دشمن آشتى ناپذير.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۵۶

قابل توجه اينكه ابراهيم مى گويد: آنها با من دشمنند هر چند لازمه آن اين است كه من نيز با آنها عداوت دارم ، ولى اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه عبادت بتها مايه بدبختى و گمراهى و عذاب دنيا و آخرت انسان است . و اين در حكم عداوت آنها محسوب مى شود بعلاوه از آيات متعددى از قرآن استفاده مى شود كه بتها در قيامت از عابدان خود بيزارى مى جويند و به دشمنى آنها بر مى خيزند، به فرمان خدا به سخن در مى آيند و تنفر خود را ابراز مى دارند. استثناء رب العالمين با اينكه در معبودهاى آنها وارد نبود (و به اصطلاح استثناى منقطع است ) به منظور تاكيد بر توحيد خالص است ، اين احتمال نيز وجود دارد كه در ميان آنها كسانى بودند كه علاوه بر بتها خدا را نيز پرستش مى كردند، ابراهيم براى رعايت اين موضوع ، پروردگار جهانيان را استثناء مى كند. ذكر ضمير هم كه معمولا براى جمع عاقل است در مورد بتها به همان دليل است كه در بالا اشاره شد. سپس ابراهيم (عليه السلام ) به توصيف پروردگار جهانيان و ذكر نعمتهاى معنوى و مادى او مى پردازد تا با مقايسه با بتها كه نه دعاى عابدان را ميشنوند، و نه سود و زيانى دارند مطلب كاملا روشن شود. نخست از نعمت آفرينش و هدايت ، شروع كرده ، مى گويد: او كسى است كه مرا آفريد، و هم او مرا هدايت مى كند (الذى خلقنى فهو يهدين ).

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۵۷

هم در عالم تكوين هدايت كرده و وسائل حيات مادى و معنوى در اختيارم گذارده ، و هم در عالم تشريع ، وحى و كتاب آسمانى ، براى من فرستاده است . ذكر كلمه فاء بعد از آفرينش ، اشاره به اين است كه هدايت از خلقت جدا نيست و دوش به دوش آن ، همه جا پيش مى رود، و جمله يهدين كه به صورت فعل مضارع آمده است دليل روشنى بر استمرار هدايت و نياز انسان به او در تمام عمر است . گوئى ابراهيم (عليه السلام ) با اين سخن ، بيانگر اين حقيقت است كه من از لحظه خلقتم ، هميشه با او بوده ام و در همه حال با اويم ، حضور او را در زندگى خود احساس مى كنم ، او دوستى است كه رشته اى در گردنم افكنده و مى برد هر جا كه خاطر خواه او است ! پس از بيان نخستين مرحله ربوبيت ، يعنى هدايت بعد از آفرينش ، به نعمتهاى مادى پرداخته مى گويد: او كسى است كه مرا غذا مى دهد و سيراب مى كند (و الذى يطعمنى و يسقين ). آرى من همه نعمتها را از او مى بينم ، پوست و گوشت من ، آب و غذاى من ، همه از بركات او است . نه تنها در حالت صحتم مشمول نعمتهاى اويم ، بلكه هنگامى كه بيمار شوم او است كه مرا شفا مى دهد (و اذا مرضت فهو يشفين ). با اينكه بيمارى نيز گاهى از ناحيه او است ، اما براى رعايت ادب در سخن آن را به خود نسبت مى دهد.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۵۸

سپس از مرحله زندگى دنيا پا را فراتر گذارده ، به زندگى جاويدان در سراى آخرت مى پردازد تا روشن سازد كه من همه جا بر سر خوان نعمت او نشسته ام نه فقط در دنيا كه در آخرت نيز هم . مى گويد: او كسى است كه مرا مى ميراند و بار ديگر زنده مى كند (و الذى يميتنى ثم يحيين ). آرى هم مرگ من از او است و هم بازگشت مجدد به زندگى از ناحيه او است . و هنگامى كه وارد عرصه محشر شوم ، چشم اميدم به او دوخته شده چرا كه او كسى است كه طمع دارم گناهم را در روز جزا بيامرزد (و الذى اطمع ان يغفر لى خطيئتى يوم الدين ). بدون شك پيامبران معصومند و گناهى ندارند كه بخشوده شود، ولى چنانكه در گذشته هم گفته ايم گاهى حسنات نيكان ، گناه مقربان محسوب مى شود، و در مقام والاى آنان گاه انجام يك كار خوب نيز قابل بازخواست است ، چرا كه از كار نيكوترى جلوگيرى كرده ، و لذا ترك اولايش مى نامند. او هرگز تكيه بر اعمال نيك خود نمى كند كه اينها در جنب كرم الهى ، هيچ است و در مقابل نعمتهايش قابل ذكر نيست ، بلكه تنها تكيه اش بر لطف خدا است ، و اين آخرين مرحله انقطاع الى الله است . كوتاه سخن اينكه : ابراهيم براى مشخص ساختن معبود حقيقى ، نخست به سراغ خالقيت پروردگار مى رود، سپس مقام ربوبيت او را در همه مراحل روشن مى سازد. نخست مرحله هدايت است ، سپس مرحله نعمتهاى مادى - اعم از ايجاد

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۵۹

شرائط و دفع موانع - و سرانجام مرحله زندگى جاودانى در سراى ديگر كه در آنجا نيز ربوبيتش در چهره بخشش مواهب و آمرزش گناه جلوه گر مى شود، و به اين ترتيب بر پندار خرافى خدايان متعدد و ارباب انواع خط بطلان مى كشد و سر تعظيم بر آستان پروردگار فرود مى آورد.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۶۰

آيه ۸۳ - ۸۷

آيه و ترجمه

رَب هَب لى حُكماً وَ أَلْحِقْنى بِالصلِحِينَ(۸۳) وَ اجْعَل لى لِسانَ صِدْقٍ فى الاَخِرِينَ(۸۴) وَ اجْعَلْنى مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ(۸۵) وَ اغْفِرْ لاَبى إِنَّهُ كانَ مِنَ الضالِّينَ(۸۶) وَ لا تخْزِنى يَوْمَ يُبْعَثُونَ(۸۷) ترجمه : ۸۳ - پروردگارا! به من علم و دانش مرحمت فرما، و مرا به صالحان ملحق كن . ۸۴ - و براى من در ميان امتهاى آينده زبان صدق (و ذكر خير) قرار ده . ۸۵ - و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان . ۸۶ - و پدرم (عمويم ) را بيامرز كه او از گمراهان بود. ۸۷ - و مرا در روزى كه مردم مبعوث مى شوند، شرمنده و رسوا مكن تفسير: دعاهاى پر بار ابراهيم (عليه السلام ) در اينجا دعاهاى ابراهيم و تقاضاهاى او از پيشگاه خدا شروع مى شود، گوئى پس از دعوت آن قوم گمراه به سوى پروردگار، و بيان جلوه هاى ربوبيت او در عالم هستى يكباره از آنها بريده و رو بدرگاه خدا مى آورد و هر چه مى خواهد از او مى خواهد تا به قوم بت پرست نشان دهد هر چه براى دنيا و آخرت مى خواهيد بايد از او بطلبيد ضمنا تاكيد ديگرى است بر ربوبيت مطلقه خداوند. نخستين تقاضائى كه از پيشگاهش مى كند اين است : پروردگارا! به من علم و دانش و حق بينى مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق كن (رب هب لى حكما و الحقنى بالصالحين )

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۶۱

در اينجا نخست مقام حكم مى خواهد، و سپس ملحق شدن به صالحان . حكم و حكمت از يك ريشه است ، و حكمت همانگونه كه راغب در مفردات گفته رسيدن به حق از طريق علم و آگاهى است و شناخت موجودات و افعال نيك ، و به تعبير ديگر معرفت ارزشها و معيارهائى كه انسان به وسيله آن بتواند، حق را هر كجا هست بشناسد، و باطل را در هر لباس تشخيص دهد، اين همان چيزى است كه بعضى از فلاسفه از آن به عنوان كمال قوه نظريه تعبير كرده اند. اين همان حقيقتى است كه لقمان از ناحيه خدا دريافت داشته بود: و لقد آتينا لقمان الحكمة (لقمان - ۱۲) و به عنوان خير كثير در آيه ۲۶۹ سوره بقره از آن ياد شده است : و من يؤ ت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا و به نظر مى رسد كه حكم مفهومى برتر از حكمت داشته باشد، يعنى آگاهى توأ م با آمادگى براى اجرا، و به تعبير ديگر قدرت بر داورى صحيح كه خالى از هوا - پرستى و خطا باشد. آرى ابراهيم (عليه السلام ) قبل از هر چيز از خدا شناخت عميق و صحيح توأ م با حاكميت تقاضا مى كند، چرا كه هيچ برنامه عملى بدون چنين زير بنائى امكان پذير نيست . و به دنبال آن ملحق شدن به صالحين را از خدا تقاضا مى كند كه اشاره به جنبه هاى عملى و به اصطلاح حكمت عملى است ، در مقابل تقاضاى قبل كه ناظر به حكمت نظرى بود. بدون شك ابراهيم (عليه السلام ) هم داراى مقام حكم بود و هم در زمره صالحان پس چرا چنين تقاضائى از خدا مى كند؟ پاسخ اين است كه نه حكمت داراى حد معينى است و نه صالح بودن او تقاضا مى كند روز به روز به مراتب بالاتر و والاتر از علم و عمل برسد، حتى به موقعيت

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۶۲

يك پيامبر اولواالعزم در اين جنبه ها قانع نيست ! بعلاوه او مى داند همه اينها از ناحيه خدا است و هر لحظه امكان لغزش ‍ و سلب اين مواهب وجود دارد، لذا ادامه آن را علاوه بر تكامل از خدا مى طلبد، همانگونه كه ما - با اينكه انشاء الله در صراط مستقيم ايمان گام بر مى داريم - همه روز از خدا هدايت به صراط مستقيم را در نمازهايمان مى طلبيم ، و تقاضاى ادامه اين راه و تكامل داريم . بعد از اين دو تقاضا، درخواست مهم ديگرى با اين عبارت مى كند: خداوندا براى من در ميان امتهاى آينده لسان صدق و ذكر خير قرار ده (و اجعل لى لسان صدق فى الاخرين ) آنچنان كن كه ياد من در خاطره ها بماند و خط و برنامه من در ميان آيندگان ادامه يابد، اسوه و الگوئى باشم كه به من اقتدا كنند، و پايه گذار مكتبى باشم كه بوسيله آن راه تو را بياموزند، و در خط تو حركت كنند. خداوند اين دعاى ابراهيم را نيز به اجابت رساند همانگونه كه قرآن مى گويد: و جعلنا لهم لسان صدق عليا: ما براى ابراهيم و اسحاق و يعقوب ذكر خير و لسان صدق برجسته و والائى قرار داديم (مريم - ۵۰). بعيد نيست كه اين تقاضا شامل همان چيزى باشد كه ابراهيم بعد از بناى خانه كعبه از خدا خواست و عرض كرد: ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم : پروردگارا در ميان فرزندان ما (من و اسماعيل ) پيامبرى مبعوث كن كه آيات تو را بر آنها بخواند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد و آنها را پاكيزه كند و رشد دهد (بقره - ۱۲۹). و مى دانيم اين تقاضا با ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تحقق يافت و ذكر خير ابراهيم از اين طريق در اين امت بزرگ تداوم گرفت .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۶۳

سپس افق ديد خود را از اين دنيا برگرفته و متوجه سراى جاودانه آخرت مى كند و به دعاى چهارمى پرداخته چنين مى گويد: خداوندا مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده (و اجعلنى من ورثة جنة النعيم ) بهشتى كه نعمتهاى معنوى و مادى در آن موج مى زند، نعمتهائى كه نه زوالى دارد، و نه ملالى ، نعمتهائى كه براى ما زندانيان جهان دنيا حتى قابل درك نيست نه از مغزهايمان گذشته و نه چشمهايمان ديده و نه گوشهايمان شنيده است !. سابقا گفته ايم تعبير به ارث در مورد بهشت يا به خاطر آنست كه ارث به معنى دستيابى به نعمتى است بى رنج و تعب و مسلما آنهمه نعمتهاى بهشتى در برابر طاعات ناچيز ما موهبتى بى رنج و تعب است ، و يا به خاطر آنست كه طبق روايات هر انسانى خانه اى در بهشت و خانه اى در دوزخ دارد هنگامى كه دوزخى شود خانه بهشتيش به ديگران مى رسد. در پنجمين دعا نظرش را متوجه عموى گمراهش كرده و طبق وعده اى كه به او قبلا داده بود كه من براى تو استغفار مى كنم چنين مى گويد: خداوندا! پدرم (عمويم ) را بيامرز كه او از گمراهان بود (و اغفر لابى انه كان من الضالين ). اين وعده را ابراهيم طبق صريح آيه ۱۱۴ سوره توبه و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعدة وعده اياه قبلا به او داده بود و هدفش اين بود كه از اين طريق بتواند در قلب او نفوذ كند، و او را به سوى ايمان بكشاند، لذا به او چنين قولى داد و به اين قول نيز عمل كرد، و طبق روايتى از ابن عباس نقل شده كرارا براى آزر استغفار نمود، اما هنگامى كه آزر در حال كفر از دنيا رفت و دشمنى او در برابر آئين حق مسلم شد ابراهيم استغفار را قطع كرد

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۶۴

چنانكه در ذيل همان آيه فوق مى خوانيم فلما تبين انه عدو لله تبرء منه : هنگامى كه آشكار شد كه او دشمن خدا است از او بيزارى جست . سرانجام ششمين و آخرين دعاى خود را كه آن هم پيرامون روز بازپسين است اين چنين به پيشگاه خدا عرضه مى دارد: خداوندا مرا در روزى كه مردم برانگيخته مى شوند رسوا مكن (و لا تخزنى يوم يبعثون ) لا تخزنى از ماده خزى (بر وزن حزب ) به طورى كه راغب در مفردات گويد به معنى شكست روحى (و شرمسارى ) است كه يا از ناحيه خود انسان است كه به صورت حياء مفرط جلوه گر مى شود، و يا از ناحيه ديگرى است كه بر انسان تحميل مى كند. اين تعبير از ناحيه ابراهيم (عليه السلام )، علاوه بر اينكه درس و سرمشقى است براى ديگران نشانه نهايت احساس مسئوليت و اعتماد بر لطف پروردگار است .