تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۴۸

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۱ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۴

آيه ۷ - ۱۰

آيه و ترجمه

وَ قَالُوا مَا لِ هَذَا الرَّسولِ يَأْكلُ الطعَامَ وَ يَمْشى فى الاَسوَاقِ لَوْ لا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً(۷) أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكلُ مِنْهَا وَ قَالَ الظلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلا رَجُلاً مَّسحُوراً(۸) انظرْ كيْف ضرَبُوا لَك الاَمْثَلَ فَضلُّوا فَلا يَستَطِيعُونَ سبِيلاً(۹) تَبَارَك الَّذِى إِن شاءَ جَعَلَ لَك خَيراً مِّن ذَلِك جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتِهَا الاَنْهَرُ وَ يجْعَل لَّك قُصورَا(۱۰) ترجمه : ۷ - و گفتند چرا اين رسول غذا ميخورد؟ و در بازارها راه ميرود؟ (نه سنت فرشتگان دارد و نه روش شاهان !) چرا فرشته اى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را انذار كند؟ (و گواه صدق دعوت او باشد). ۸ - يا گنجى از آسمان براى او فرستاده شود يا باغى داشته باشد كه از (ميوه )

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۵

(و امرار معاش كند) و ستمگران گفتند شما تنها از يك انسان مجنون پيروى ميكنيد! ۹ - ببين چگونه براى تو مثلها زدند و گمراه شدند، آنچنانكه قدرت پيدا كردن راه را ندارند! ۱۰ - زوال ناپذير و بزرگ است خدائى كه اگر بخواهد براى تو بهتر از اين ميدهد، باغهائى كه از زير درختانش نهرها جارى باشد و (اگر بخواهد) براى تو قصرهائى مجلل قرار ميدهد. شان نزول : در روايتى از امام حسن عسكرى (عليه السلام ) ميخوانيم كه فرمود: از پدرم امام دهم سؤ ال كردم : آيا پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با يهود و مشركان در برابر سرزنشها و بهانه گيريهايشان به بحث و گفتگو و استدلال مى پرداخت ؟ پدرم فرمود: آرى ، بارها چنين شد، از جمله اينكه روزى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در كنار خانه خدا نشسته بود، عبد الله بن ابى اميه مخزومى در برابر او قرار گرفت و گفت : اى محمد تو ادعاى بزرگى كردهاى ، و سخنان وحشتناكى ميگوئى ! تو چنين ميپندارى كه رسول پروردگار عالميانى ، اما پروردگار جهانيان و خالق همه مخلوقات شايسته نيست ، رسولى مثل تو - انسانى همانند ما - داشته باشد، تو همانند ما غذا ميخورى ، و همچون ما در بازارها راه ميروى ! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرضه داشت : بار پروردگارا تو همه سخنان را مى شنوى و به هر چيز عالمى ، آنچه را بندگان تو ميگويند ميدانى (خودت پاسخ آنها را بيان فرما) در اين هنگام آيات فوق نازل شد و به بهانه گيريهاى آنها پاسخ داد.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۶

تفسير: چرا اين پيامبر گنجها و باغها ندارد؟ از آنجا كه در آيات گذشته بخشى از ايرادهاى كفار درباره قرآن مجيد مطرح گرديد و به آن پاسخ داده شد، در آيات مورد بحث بخش ديگرى را كه مربوط به رسالت شخص پيامبر است مطرح كرده و پاسخ مى گويد. مى فرمايد: «آنها گفتند چرا اين رسول ، غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود»؟! (و قالوا ما لهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق ). اين چه پيامبرى است كه همچون افراد عادى نياز به تغذيه دارد، و در بازارها براى كسب و تجارت ، و يا خريد نيازمنديهاى خود راه مى رود اين نه سنت رسولان است ، و نه شيوه ملوك و پادشاهان ! در حالى كه او مى خواهد هم ابلاغ دعوت الهى كند و هم بر همه ما حكومت نمايد!. اصولا آنها معتقد بودند افراد با شخصيت نبايد شخصا براى رفع حوائج خود به بازارها گام بگذارند، بايد ماموران و خدمتگذاران را به دنبال اين كار بفرستند. سپس افزودند: ((چرا لااقل فرشته اى از سوى خدا بر او فرستاده نشده كه به عنوان گواه صدق دعوتش ، همراه او، مردم را انذار كند؟! (لو لا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا). بسيار خوب به فرض كه قبول كنيم رسول خدا مى تواند انسان باشد، ولى آخر چرا يك انسان تهى دست و فاقد مال و ثروت ؟ «چرا گنجى از آسمان براى او نفرستاد، و يا لااقل چرا باغى ندارد كه از آن بخورد و امرار معاش كنند»؟! (او يلقى اليه كنز او تكون له جنة ياكل منها).

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۷

و باز به اينها قناعت نكردند و سرانجام با يك نتيجه گيرى غلط او را متهم به جنون ساختند چنانكه در پايان همين آيه مى خوانيم : و ستمگران گفتند اى مردمى كه به او ايمان آورده ايد شما تنها از يك انسان مجنون و كسى كه مورد سحر ساحران قرار گرفته است پيروى مى كنيد))! (و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا). چرا كه آنها معتقد بودند ساحران مى توانند در فكر و هوش افراد دخالت كنند و سرمايه عقل را از آنها بگيرند!. از مجموع آيات فوق چنين استفاده مى شود كه آنها در واقع چند ايراد واهى به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشتند كه مرحله به مرحله از گفتار خود عقب نشينى مى كردند. نخست معتقد بودند اصلا او بايد فرشته باشد، اينكه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود مسلما فرشته نيست ! بعد گفتند: بسيار خوب اگر فرشته نيست لااقل فرشته اى به عنوان معاونت همراه او از سوى خدا اعزام گردد. باز هم از اين هم تنزل كردند و گفتند به فرض كه پيامبر خدا بشر باشد بايد گنجى از آسمان به سوى او انداخته شود!، تا دليل بر اين باشد كه او مورد توجه خدا است ! و در آخرين مرحله گفتند: به فرض كه هيچيك از اينها را نداشته باشد لااقل بايد آدم فقيرى نباشد، مانند يك كشاورز مرفه ، باغى در اختيارش ‍ باشد كه از آن زندگى خود را تامين كند! اما متاسفانه او فاقد همه اينها است و باز هم مى گويد پيغمبرم !! و در پايان نتيجه گيرى كردند كه اين ادعاى بزرگ او در چنين شرائطى دليل بر آن است كه عقل سالمى ندارد!

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۸

آيه بعد پاسخ همه اينها را در يك جمله كوتاه چنين بيان مى كند: «ببين چگونه براى تو مثلها زدند، و به دنبال آن گمراه شدند، آنچنان كه قدرت پيدا كردن راه را ندارند» (انظر كيف ضربوا لك الامثال فضلوا فلا يستطيعون سبيلا). اين جمله تعبير گويائى است از اين واقعيت كه آنها در مقابل دعوت حق و قرآنى كه محتواى آن شاهد گوياى ارتباطش با خدا است به يك مشت سخنان واهى و بى اساس دست زده و مى خواهند با اين حرفهاى بى پايه ، چهره حقيقت را بپوشانند. اين درست به اين ماند كه شخصى در مقابل استدلالات منطقى ما به يك مشت بهانه جوئيها كه آثار سستى آن كاملا نمايان است دست بزند، ما بى اينكه بخواهيم تك تك از سخنان او را پاسخ دهيم مى گوئيم ببين با چه حرفهاى واهى مى خواهد در مقابل دليل منطقى بايستد؟! و براستى سخنان آنها در تمام قسمتهايش چنين بود، زيرا: اولا: چرا پيامبر از جنس فرشتگان باشد؟ بلكه به عكس عقل و دانش ‍ مى گويد بايد انسان رهبر انسان باشد، تا همه دردها، خواستها، نيازها، مشكلات و مسائل زندگى او را كاملا درك كند، تا يك سرمشق عملى براى او در همه زمينه ها باشد، تا مردم بتوانند از او در همه برنامه ها الهام گيرند، اگر فرشته اى نازل مى شد مسلما اين هدفها تامين نمى گشت ، مردم مى گفتند: اگر او سخن از زهد و بى اعتنائى به دنيا مى گويد فرشته است و نيازى ندارد، اگر دعوت به پاكدامنى و عفت مى كند از طوفان غريزه جنسى خبر ندارد، و دهها اگر همانند آن . ثانيا: چه لزومى دارد همراه بشر فرشته اى براى تصديق او بيايد؟ مگر

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۲۹

معجزات ، مخصوصا معجزه بزرگى همچون قرآن براى درك اين واقعيت كافى نيست ؟! ثالثا: غذا خوردن همانند ساير انسانها و راه رفتن در بازارها، سبب مى شود كه بيشتر با مردم بياميزد و در اعماق زندگى آنها فرو برود و رسالت خود را بهتر انجام دهد، اين ضررى ندارد بلكه كمك او است . رابعا: عظمت و شخصيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به گنج و گنجينه نيست ، و به باغهاى خرم و سرسبز ميوه نمى باشد، اين طرز تفكر انحرافى كفار است كه شخصيت و حتى قرب به خدا را در سرمايه دار بودن مى داند، در حالى كه پيامبران آمده اند تا بگويند اى انسان ارزش ‍ وجود تو با اينها نيست با علم و ايمان و تقواست . خامسا: با چه معيارى او را «مسحور» و «مجنون » مى دانستند؟! كسى كه عقلش به شهادت تاريخ زندگى و انقلاب بزرگ او و بنيانگذارى تمدن اسلامى به وسيله او فوق العاده بود چگونه مى توان او را با اين برچسبهاى مسخره متهم ساخت ؟ مگر اينكه بگوئيم بت شكنى كردن و كوركورانه دنبال نياكان نيفتادن دليل بر جنون است ! بنابر آنچه گفتيم روشن شد كه امثال در اينجا، بخصوص با قرائن موجود در آيه ، به معنى سخنان سست و بى پايه است ، و تعبير به امثال شايد به خاطر آنست كه آن را در لباس حق و مثل و مانند دليل منطقى در آورده اند در حالى كه واقعا چنين نيست .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۰

به اين نكته نيز بايد توجه كرد كه دشمنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گاهى او را به ساحر بودن و گاه مسحور بودن متهم مى كردند، گر چه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه مسحور به معنى ساحر بوده باشد (زيرا گاه اسم مفعول به معنى فاعل آمده است ) ولى ظاهر اين است كه اين دو با هم فرق دارند. اگر ساحرش مى خواندند به خاطر نفوذ فوق العاده كلام او در دلها بود، چون نمى خواستند اين حقيقت را بپذيرند متوسل به اتهام ساحر بودن مى شدند. اما مسحور به معنى كسى است كه ساحران در عقلش دخل و تصرف كرده و مايه اختلال حواس او را فراهم ساخته اند، اين اتهام از آنجا ناشى مى شد كه او سنت شكن بود و مخالف عادات و رسوم خرافى و مصلحت انديشى هاى فردى گام برمى داشت . اما پاسخ همه اين اتهامات از سخنان بالا روشن شد. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چرا مى فرمايد: فضلوا فلا يستطيعون سبيلا (آنها گمراه شدند و قادر بر پيدا كردن راه حق نيستند). پاسخ اين است كه انسان در صورتى مى تواند به حق راه يابد كه خواهان حق و جوياى حق باشد، اما آن كس كه با پيشداوريهاى غلط و گمراه كننده اى كه از جهل و لجاج و عناد سرچشمه مى گيرد تصميم خود را قبلا گرفته است ، نه تنها حق را پيدا نخواهد كرد بلكه هميشه در برابر آن موضع گيرى مى كند. آخرين آيه مورد بحث همانند آيه قبل روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده - به عنوان تحقير سخنان آنها، و اينكه قابل جوابگوئى نيست - مى فرمايد: بزرگ

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۱

و پر بركت است خدائى كه اگر بخواهد براى تو بهتر از آنچه اينها مى گويند قرار مى دهد، باغهائى كه از زير درختانش نهرها جارى باشد، و نيز اگر بخواهد براى تو قصرهاى مجللى قرار مى دهد (تبارك الذى ان شاء جعل لك خيرا من ذلك جنات تجرى من تحتها الانهار و يجعل لك قصورا). مگر باغها و قصرهاى ديگران را چه كسى به آنها داده جز خدا؟ اصولا چه كسى اين همه نعمت و زيبائى را در اين عالم آفريده جز پروردگار؟ آيا براى چنين خداوند قادر و منانى ممكن نيست كه بهتر از اينها را در اختيار تو بگذارد؟! ولى او هرگز نمى خواهد مردم شخصيت تو را در مال و ثروت و قصر و باغ بدانند، و از ارزشهاى واقعى غافل شوند. او مى خواهد زندگى تو همانند افراد عادى و مستضعفان و محرومان باشد، تا بتوانى پناهگاهى براى همه اينها و براى عموم مردم باشى . اما چرا مى گويد باغها و قصرها بهتر از آن است كه آنان مى خواستند، زيرا گنج به تنهائى مشكل گشا نيست ، بلكه بايد پس از زحمات زياد تبديل به باغها و قصور شود، از اين گذشته آنها مى گفتند تو باغى داشته باشى كه زندگيت را تامين كند، اما قرآن مى گويد: خدا مى تواند باغها و قصرها براى تو قرار دهد، اما هدف از بعثت و رسالت تو چيز ديگرى است . در خطبه قاصعه از نهج البلاغه بيان رسا و گويائى در اين زمينه آمده است : آنجا كه امام (عليه السلام ) مى فرمايد: موسى بن عمران با برادرش (هارون ) بر فرعون وارد شدند، در حالى كه لباسهاى پشمين به تن داشتند، و در دست هر كدام عصائى بود، با او شرط كردند - كه اگر تسليم فرمان پروردگار شوى - حكومت و ملكت باقى مى ماند و عزت و قدرتت دوام مى يابد، اما او گفت : آيا از اين دو تعجب نمى كنيد؟ كه با من شرط مى كنند بقاء ملك و دوام

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۲

عزتم بستگى به خواسته آنها داشته باشد، در حالى كه خودشان فقر و بيچارگى از سر و وضعشان مى بارد (اگر راست مى گويند) چرا دستبندهائى از طلا به آنها داده نشده است ؟ اين سخن را فرعون به خاطر بزرگ شمردن طلا، و جمع آورى آن و تحقير پشم و پوشيدن آن گفت : ولى اگر خدا مى خواست ، هنگام مبعوث ساختن پيامبرانش درهاى گنجها و معادن طلا و باغهاى خرم و سرسبز را به روى آنان بگشايد، مى گشود، و اگر مى خواست پرندگان آسمان و حيوانات وحشى زمين را همراه آنان گسيل دارد، مى داشت ، اگر اين كار را مى كرد امتحان از ميان مى رفت ، پاداش و جزاء بى اثر مى شد، وعده و وعيدهاى الهى بيفايده مى گرديد، و براى پذيرندگان ، اجر و پاداش آزمودگان واجب نمى شد، و مؤ منان استحقاق ثواب نيكوكاران را نمى يافتند، و اسماء و نامها با معانى خود همراه نبودند،... اما خداوند پيامبران خويش را از نظر عزم و اراده قوى ، و از نظر ظاهر فقير و ضعيف قرار دارد، ولى تواءم با قناعتى كه قلبها ۵۰۴۰۰۲۳۶۸۲۰و چشمها را پر از بى نيازى مى كرد هر چند فقر ظاهرى آنها چشمها و گوشها را از ناراحتى مملو مى ساخت . اگر پيامبران داراى آنچنان قدرتى بودند كسى خيال مخالفت با آنان را نمى كرد و توانائى و عزتى داشتند كه هرگز مغلوب نمى شدند و سلطنت و شوكتى دارا بودند كه همه چشمها به آنان دوخته مى شد و از راههاى ۲۵۲۳۹۰دور، بار سفر به سوى آنان مى بستند، اعتبار و ارزش آنها براى مردم كمتر و متكبران سر تعظيم در برابرشان فرود مى آوردند و اظهار ايمان مى نمودند. اما اين ايمان به خاطر علاقه به هدف آنان نبود بلكه به خاطر ترسى كه بر آنها چيره مى شد و يا به واسطه ميل و علاقه اى كه به ماديات آنها داشتند انجام مى گرفت ، و در اين صورت در نيتهاى آنها خلوص يافت نمى شد و غير از خدا در

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۳

اعمالشان شركت داشت . توجه به اين نكته نيز لازم است كه بعضى گفته اند منظور از باغ و قصر، باغ و قصر آخرت است ولى اين تفسير به هيچوجه با ظاهر آيه سازگار نيست .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۴

آيه ۱۱ - ۱۶

آيه و ترجمه

بَلْ كَذَّبُوا بِالساعَةِ وَ أَعْتَدْنَا لِمَن كذَّب بِالساعَةِ سعِيراً(۱۱) إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكانِ بَعِيدٍ سمِعُوا لهََا تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً(۱۲) وَ إِذَا أُلْقُوا مِنهَا مَكاناً ضيِّقاً مُّقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِك ثُبُوراً(۱۳) لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً وَحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كثِيراً(۱۴) قُلْ أَ ذَلِك خَيرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَت لهَُمْ جَزَاءً وَ مَصِيراً(۱۵) لهَُّمْ فِيهَا مَا يَشاءُونَ خَلِدِينَ كانَ عَلى رَبِّك وَعْداً مَّسئُولاً(۱۶) ترجمه : ۱۱ - (اينها همه بهانه است ) بلكه آنها قيامت را تكذيب كرده اند و ما براى كسى كه قيامت را انكار كند آتش سوزانى مهيا كرده ايم . ۱۲ - هنگامى كه اين آتش آنها را از دور مى بيند صداى وحشتناك و خشم آلود او را كه با نفس زدن شديد همراه است مى شنوند. ۱۳ - و هنگامى كه در مكان تنگ و محدودى از آن افكنده مى شوند، در حالى كه در غل

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۵

و زنجيرند، فرياد واويلاى آنها بلند مى شود! ۱۴ - امروز يكبار واويلا نگوئيد، بلكه بسيار واويلا سر دهيد! ۱۵ - بگو آيا اين بهتر است يا بهشت جاويدانى كه به پرهيزگاران وعده داده شده ؟ بهشتى كه پاداش اعمال آنها و قرارگاهشان است . ۱۶ - هر چه بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است ، جاودانه در آن خواهند ماند، اين وعده اى است مسلم كه پروردگارت بر عهده گرفته است . تفسير: مقايسه اى از بهشت و دوزخ در اين آيات - به دنبال بحثى كه از انحراف كفار در مساله توحيد و نبوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آيات قبل بود - سخن از بخش ‍ ديگرى از انحرافات آنها در زمينه معاد مى گويد، و در حقيقت با بيان اين بخش روشن مى شود كه آنها در تمام اصول دين گرفتار تزلزل و انحراف بودند، هم در توحيد و هم در نبوت و هم در معاد، كه دو قسمت آن در آيات گذشته آمده ، و اكنون سومين بخش را مى خوانيم . نخست مى گويد: بلكه آنها قيامت را تكذيب كردند (بل كذبوا بالساعة ). ذكر كلمه بل كه در اصطلاح ادبى براى اضراب است به اين معنى است كه آنها آنچه در زمينه نفى توحيد و نبوت مى گويند بهانه هائى است كه در حقيقت از انكار معاد سرچشمه گرفته است ، چرا كه اگر كسى ايمان به چنان دادگاه عظيم و پاداش و كيفر الهى داشته باشد اين چنين بى پروا حقايق را به باد مسخره نمى گيرد و با ذكر بهانه هاى واهى از دعوت پيامبرى كه دلائل نبوتش آشكار است سر نمى پيچد، و در برابر بتهائى كه با دست خود ساخته و پرداخته ، سر تعظيم فرود نمى آورد. اما قرآن در اينجا به پاسخ استدلالى نپرداخته چرا كه اين گروه اهل

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۶

منطق و استدلال نبودند، بلكه آنها را با تهديدهاى تكان دهنده و كوبنده مواجه مى كند، و آينده شوم و دردناك آنها را در برابر چشمشان مجسم مى سازد، كه گاه اين منطق براى اين گونه افراد مؤ ثرتر است . نخست مى گويد: ما براى كسى كه قيامت را انكار كند آتش سوزانى مهيا كرده ايم (و اعتدنا لمن كذب بالساعة سعيرا). سپس توصيف عجيبى از اين آتش سوزان كرده مى گويد: هنگامى كه اين آتش آنها را از راه دور ببيند چنان به هيجان مى آيد كه صداى وحشتناك و خشم آلود او را كه با نفس زدن شديد همراه است مى شنوند! (اذا رأ تهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيظا و زفيرا). در اين آيه تعبيرات متعدد گويائى است كه از شدت اين عذاب الهى خبر مى دهد: ۱ - نمى گويد آنها آتش دوزخ را از دور مى بينند بلكه مى گويد آتش آنها را مى بيند، گوئى چشم و گوش دارد، چشم بر راه دوخته و انتظار اين گنهكاران را مى كشد! ۲ - نياز به اين ندارد كه آنها نزديك آن شوند تا به هيجان در آيد، بلكه از فاصله دور - كه طبق بعضى از روايات يك سال راه است - از خشم فرياد مى زند. ۳ - از اين آتش سوزان توصيف به تغيظ شده است ، و آن عبارت از حالتى است كه انسان خشم خود را با نعره و فرياد آشكار مى سازد. ۴ - براى آتش دوزخ زفير قائل شده يعنى شبيه آن حالتى كه انسان نفس ‍ را در سينه فرو مى برد، آنچنان كه دنده ها به طرف بالا رانده مى شوند و اين

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۷

معمولا در حالى است كه انسان بسيار خشمگين مى گردد. مجموع اين حالات نشان مى دهد كه آتش سوزان دوزخ همچون حيوان درنده گرسنه اى كه در انتظار طعمه خويش است انتظار اين گروه را مى كشد (پناه بر خدا). اين وضع دوزخ است به هنگامى كه آنها را از دور مى بيند اما وضع آنها را در آتش دوزخ چنين توصيف مى كند: هنگامى كه در مكان تنگ و محدودى از آتش در حالى كه در غل و زنجيرند افكنده شوند فرياد واويلاشان بلند مى شود (و اذا القوا منها مكانا ضيقا مقرنين دعوا هنالك ثبورا). اين به خاطر كوچك بودن دوزخ نيست چرا كه طبق آيه ۳۰ سوره ق هر چه در قيامت به جهنم مى گوئيم آيا پر شده اى ؟ باز طلب بيشتر مى كند (يوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزيد). بنابراين مكان وسيعى است اما آنها را در اين مكان وسيع آنچنان محدود مى كنند كه طبق بعضى از روايات وارد شدنشان در دوزخ همچون وارد شدن ميخ در ديوار است !. ضمنا واژه ثبور در اصل به معنى هلاك و فساد است ، و به هنگامى كه انسان در برابر چيز وحشتناك و مهلكى قرار مى گيرد گاهى فرياد وا ثبورا! بلند مى كند كه مفهومش اى مرگ بر من است .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۸

اما بزودى به آنها گفته مى شود: امروز يكبار وا ثبورا نگوئيد، بلكه بسيار ناله وا ثبورا سر دهيد (لا تدعوا اليوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا كثيرا). و در هر حال اين ناله شما به جائى نخواهد رسيد و مرگ و هلاكى در كار نخواهد بود، بلكه بايد زنده بمانيد و مجازاتهاى دردناك را بچشيد. اين آيه در حقيقت شبيه آيه ۱۶ سوره طور است كه مى فرمايد: اصلوها فاصبروا او لا تصبروا سواء عليكم انما تجزون ما كنتم تعملون : در آتش ‍ دوزخ بسوزيد مى خواهيد شكيبائى كنيد يا نكنيد، براى شما تفاوتى نمى كند، شما جزاى اعمال گذشته خود را مى بينيد. در اينكه گوينده اين سخن با كافران كيست ؟ قرائن نشان مى دهد فرشتگان عذابند چرا كه سر و كارشان با آنها است . و اما اينكه چرا به آنها گفته مى شود يك بار وا ثبورا نگوئيد، بلكه بسيار بگوئيد، ممكن است به خاطر اين باشد كه عذاب دردناك آنها موقتى نيست كه با گفتن يك وا ثبورا پايان يابد، بلكه بايد در طول اين مدت همواره اين جمله را تكرار كنند، بعلاوه مجازات الهى درباره اين ستمگران جنايتكار آنچنان رنگارنگ است كه در برابر هر مجازاتى مرگ خود را با چشم مى بينند و صداى وا ثبورا ايشان بلند مى شود و گوئى مرتبا مى ميرند و زنده مى شوند. سپس روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده دستور مى دهد آنها را به يك داورى دعوت كند، مى فرمايد: بگو آيا اين سرنوشت دردناك بهتر است يا بهشت جاويدانى كه به پرهيزكاران وعده داده شده است ؟ بهشتى كه هم پاداش اعمال آنها است و هم جايگاه و قرارگاهشان (قل اءذلك خير ام جنة الخلد التى وعد المتقون كانت لهم جزاء و مصيرا).

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۹

همان بهشتى كه هر چه در آن بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است (لهم فيها ما يشائون ). همان بهشتى كه براى هميشه در آن خواهند ماند (خالدين ). اين وعده اى است مسلم بر پروردگارتان كه آن را بر عهده گرفته است (كان على ربك وعدا مسئولا). اين سؤ ال و داورى طلبيدن نه به خاطر آن است كه كسى ترديد در اين امر داشته باشد، و نه اينكه آن عذابهاى دردناك وحشتناك قابل موازنه و مقايسه با اين نعمتهاى بى نظير باشد، بلكه اين گونه سؤ الها و داورى طلبيدنها براى بيدار ساختن وجدانهاى خفته است كه آنها را در برابر يك امر بديهى و بر سر دو راهى قرار دهند. اگر در پاسخ بگويند آن نعمتها بهتر است و برتر است (كه حتما بايد بگويند) خود را محكوم كرده اند كه اعمالشان بر ضد آن است ، و اگر بگويند آن عذاب بر اين نعمت برترى دارد سند بى عقلى خود را امضاء نموده اند، و اين درست به آن ميماند كه ما به جوان گريزپائى كه مدرسه و دانشگاه را ترك گفته ، هشدار مى دهيم و مى گوئيم ببين آنها كه از علم و دانش فرار كردند و در آغوش فساد افتادند جايشان زندان است آيا زندان بهتر است يا رسيدن به مقامات عالى ؟!

نكته ها:

۱ - نخست به اين نكته بايد توجه كرد كه در آيات فوق در يكجا خلد و جاودانگى را به عنوان صفتى براى بهشت بيان كرده و در جاى ديگر خالد بودن را حال براى بهشتيان ، تا تاكيدى باشد بر اين حقيقت كه هم بهشت جاودانى است و هم ساكنان آن . ۲ - جمله لهم فيها ما يشائون (هر چه بخواهند در بهشت هست ) نقطه

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۰

مقابل چيزى است كه در مورد دوزخيان در آيه ۵۴ سوره سبا آمده است و حيل بينهم و بين ما يشتهون (ميان آنها و آنچه مى خواهند مانع و حائلى قرار داده شده ). ۳ - تعبير به مصير (جايگاه و محل بازگشت ) بعد از تعبير به جزاء در مورد بهشت همه جنبه تاكيد دارد بر آنچه در مفهوم جزاء افتاده ، و همه نقطه مقابلى است در برابر جايگاه دوزخيان كه در آيات قبل از آن آمده بود كه آنها دست و پا در غل و زنجير در مكان تنگ و محدودى افكنده مى شوند. ۴ - جمله كان على ربك وعدا مسئولا اشاره به اين است كه مؤ منان در دعاهاى خود بهشت را با تمام نعمتهايش از خداوند تقاضا كرده اند، آنها سائلند و خدا مسئول عنه چنانكه در آيه ۱۹۴ سوره آل عمران از قول مؤ منان مى خوانيم : ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك : پروردگارا آنچه را به رسولانت درباره ما وعده فرموده اى به ما مرحمت فرما. همه مؤ منان نيز با زبانحال چنين تقاضائى را از خداوند دارند زيرا هر كس اطاعت فرمان او مى كند چنين تقاضائى را با زبانحال دارد. فرشتگان نيز چنين درخواستى را از خدا درباره مؤ منان مى نمايند چنانكه (در آيه ۸ سوره مؤ من ) مى خوانيم : ربنا و ادخلهم جنات عدن التى وعدتهم : پروردگارا! مؤ منان را در باغهاى جاودانى بهشت كه به آنها وعده داده اى داخل كن ! تفسير ديگرى در اينجا نيز وجود دارد و آن اينكه كلمه مسئولا تاكيدى است بر اين وعده حتمى خداوند، يعنى آنچنان اين وعده قطعى است كه مؤ منان مى توانند آن را از خدا مطالبه كنند، و درست به اين مى ماند كه ما به كسى وعده اى داده و در ضمن به او حق مى دهيم كه از ما طلبكارى نمايد.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۱

البته هيچ مانعى ندارد كه همه اين معانى در مفهوم وسيع مسئولا جمع باشد. ۵ - با توجه به جمله لهم ما يشائون (هر چه بخواهند در آنجا هست ) اين سؤ ال براى بعضى پيدا شده كه اگر مفهوم گسترده اين جمله را در نظر بگيريم ، نتيجه اش اين مى شود كه بهشتيان مثلا اگر مقام انبياء و اولياء را بخواهند به آنها داده مى شود، و يا اگر نجات دوستان و بستگان گنهكارشان را كه مستحق دوزخند طلب كنند به آن مى رسند، و مانند اين خواسته ها. اما با توجه به يك نكته جواب اين سؤ ال روشن مى شود و آن اينكه : پرده ها از برابر چشمان بهشتيان كنار مى رود، حقايق را بخوبى درك مى كنند و تناسبها در نظر آنان كاملا واضح مى شود، آنها هرگز به فكرشان نمى گذرد كه چنين تقاضاهائى از خدا كنند و اين درست به اين مى ماند كه ما در دنيا تقاضا كنيم كه يك كودك دبستانى استاد دانشگاه شود، و يا يك دزد جنايتكار قاضى دادگاه ، آيا اين گونه امور به فكر هيچ عاقلى در دنيا مى رسد؟ در آنجا نيز چنين است ، از اين گذشته آنها تمام خواسته هايشان تحت الشعاع خواست خدا است و همان مى خواهند كه خدا مى خواهد.