تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۴۹

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۸

آيه ۱۸

آيه و ترجمه

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسجُدُ لَهُ مَن فى السمَوَتِ وَ مَن فى الاَرْضِ وَ الشمْس وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الجِْبَالُ وَ الشجَرُ وَ الدَّوَاب وَ كثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَاب وَ مَن يهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشاءُ (۱۸) ترجمه : ۱۸ - آيا نديدى كه سجده مى كنند براى خدا تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان ، و بسيارى از مردم ، اما بسيارى ابا دارند و فرمان عذاب در باره آنها حتمى است ، و هر كسى را خدا خوار كند كسى او را گرامى نخواهد داشت ، خداوند هر كار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام مى دهد. تفسير: همه موجودات جهان در پيشگاه او سجده مى كنند از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مبداء و معاد بود، آيه مورد بحث با طرح مساءله توحيد و خداشناسى ، حلقه مبدء و معاد را تكميل مى كند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مخاطب ساخته مى گويد: «آيا نديدى تمام كسانى كه در آسمانها و تمام كسانى كه در زمين هستند براى خدا سجده مى كنند، و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان »؟! (الم تر ان الله يسجد له من فى السماوات و من فى الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب ). «و نيز بسيارى از مردم براى او سجده مى كنند، در حالى كه بسيار

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۴۹

ديگر ابا دارند و مستحق عذابند» (و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب ). سپس اضافه مى كند: «اينها نزد پروردگار بى ارزشند و هر كس را خدا بى ارزش ‍ سازد هيچكس نمى تواند او را گرامى دارد و مشمول سعادت و ثواب كند» (و من يهن الله فما له من مكرم ). آرى «خداوند هر كارى را بخواهد و مصلحت بداند انجام مى دهد» مؤ منان را گرامى و منكران را خوار مى سازد (ان الله يفعل ما يشاء). نكته ها:

اين سجود همگانى چگونه است ؟

- در قرآن مجيد در آيات مختلف سخن از «سجود» عمومى موجودات جهان و همچنين «تسبيح » و «حمد» و «صلوة » (نماز) به ميان آمده است و تاءكيد شده كه اين عبادات چهار گانه مخصوص انسانها نيست ، بلكه حتى موجودات ظاهرا بى جان نيز در آن شركت دارند. گر چه در ذيل آيه ۴۴ سوره اسراء (در جلد دوازدهم ) پيرامون حمد و تسبيح عمومى موجودات عالم به طور مشروح بحث كرده ايم ، و همچنين در جلد دهم ذيل آيه ۱۵ سوره رعد از سجده عمومى موجودات عالم سخن گفته ايم باز در اينجا لازم است اشاره اى به اين مساءله مهم بشود: با توجه به آنچه در آيه مورد بحث آمده موجودات عالم داراى دو گونه سجودند، «سجود تكوينى » و «سجود تشريعى ». خضوع و تسليم بى قيد و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكم بر اين جهان همان سجود تكوينى آنها است كه تمام ذرات موجودات را شامل مى شود، حتى سلولهاى مغز فرعونها و نمرودها و منكران لجوج ، و تمام ذرات وجود آنها مشمول اين سجود تكوينى هستند. به گفته جمعى از محققان تمامى ذرات جهان داراى نوعى درك و شعورند،

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۰

و به موازات آن در عالم خود، حمد و تسبيح خدا مى گويند، و سجود و صلات دارند (شرح اين سخن را در ذيل آيه ۴۴ سوره اسراء آورديم ) و اگر اين نوع درك و شعور را نپذيريم لااقل تسليم و خضوع آنها در برابر همه نظامات هستى به هيچوجه قابل انكار نيست . اما «سجود تشريعى » همان نهايت خضوعى است كه از صاحبان عقل و شعور و درك و معرفت در برابر پروردگار تحقق مى يابد. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر برنامه سجود عمومى موجودات همه انسانها را در بر مى گيريد چرا در آيه فوق به گروهى از انسانها تخصيص داده شده است ؟. اما با توجه به اينكه سجده در اين آيه در يك مفهوم جامع ميان «تشريع » و «تكوين » استعمال شده پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، زيرا سجده در مورد خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان ، فرد تكوينيش منظور است ، اما در مورد انسانها تشريعى است كه بسيارى آن را انجام مى دهند و گروهى سرپيچى كرده و مصداق «كثير حق عليه العذاب » هستند، و مى دانيم استعمال يك لفظ در مفهوم جامع و عام با حفظ مصاديق مختلف هيچ مانعى ندارد، حتى نزد آنها كه استعمال لفظ را در بيشتر از يك معنى جايز نمى دانند، تا چه رسد به ما كه استعمال لفظ مشترك را در معانى متعدد مجاز مى دانيم (دقت كنيد).

آيا سجود فرشتگان تشريعى است ؟

بى شك در «جمله يسجد له من فى السماوات » فرشتگان داخلند، ولى آيا سجده آنها تكوينى است يا تشريعى ؟ با توجه به اينكه آنها داراى عقل و شعور و معرفت و اراده اند، سجود آنها جنبه تشريعى دارد يعنى عبادت و خضوعى است كه با اراده و اختيار انجام مى گيريد قرآن در باره فرشتگان مى گويد: لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون :

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۱

«آنها هيچيك از فرمانهاى الهى را عصيان نمى كنند و آنچه را كه او دستور داده انجام مى دهند» (تحريم - ۶).

پاسخ به چند سؤ ال

۱ - با توجه به اينكه «من فى الارض »، شامل همه انسانها مى شود، چرا بعد از آن جمله «كثير من الناس » آمده است ؟ در پاسخ اين سؤ ال مى توان گفت كه اين جمله در حقيقت توضيحى است براى «من فى الارض » يعنى ساكنان زمين دو گروهند، گروهى مؤ من و خاضع در برابر خدا و گروهى كافر و متمرد و سركش . اين احتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه تعبير «من فى الارض » كه جنبه عمومى دارد اشاره به سجود تكوينى است كه همه انسانها حتى كافران جزء جزء وجودشان در آن شركت دارند، ولى جمله «كثير من الناس و...» اشاره به سجود تشريعى است كه در آن با هم مختلفند. اين احتمال نيز وجود دارد كه «من فى الارض » اشاره به فرشتگان ساكن زمين باشد مانند «من فى السماء» كه اشاره به فرشتگان ساكن آسمانها است ، در حالى كه جمله بعد، از انسانهاى ساكن زمين سخن مى گويد. ۲ - چرا در اين آيه از ساكنان آسمان و زمين ، سخن به ميان آمده نه از خود آسمان و زمين . در پاسخ مى گوئيم آسمانها همان ستارگانند كه در كلمه «نجوم » جمعند، و ذكر «جبال » (كوهها) كه قسمت مهمى از كره زمين را تشكيل مى دهند اشاره به خود زمين است . ۳ - بالاخره آخرين سؤ ال اين است كه چرا «الم تر» (آيا نمى بينى )

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۲

فرموده ، با اينكه سجده عمومى موجودات چيزى نيست كه با چشم ديده شود؟ اما با توجه به اينكه «رؤ يت » در لسان عرب گاهى به معنى «علم » مى آيد پاسخ اين سؤ ال نيز روشن مى شود، بعلاوه گاه از مسائل بسيار روشن تعبير به مشاهده مى كنيم و مثلا مى گويند آيا نمى بينى كه فلان انسان ، حسود و بخيل است ، يا فلان انسان عالم و عادل است (در حالى كه اين صفات جنبه حسى ندارد) منظور درك قطعى است .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۳

آيه ۱۹ - ۲۴

آيه و ترجمه

هَذَانِ خَصمَانِ اخْتَصمُوا فى رَبهِمْ فَالَّذِينَ كفَرُوا قُطعَت لهَُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصب مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الحَْمِيمُ(۱۹) يُصهَرُ بِهِ مَا فى بُطونهِمْ وَ الجُْلُودُ(۲۰) وَ لهَُم مَّقَمِعُ مِنْ حَدِيدٍ(۲۱) كلَّمَا أَرَادُوا أَن يخْرُجُوا مِنهَا مِنْ غَمٍ أُعِيدُوا فِيهَا وَ ذُوقُوا عَذَاب الحَْرِيقِ(۲۲) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتِهَا الاَنْهَرُ يحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَساوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤ اً وَ لِبَاسهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ(۲۳) وَ هُدُوا إِلى الطيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صرَطِ الحَْمِيدِ(۲۴) ترجمه : ۱۹ - اينها دو گروهند كه در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند: كسانى كه كافر شدند لباسهائى از آتش براى آنها بريده مى شود، و مايع سوزان و جوشان بر سر آنها فرو مى ريزند. ۲۰ - آنچنان كه هم درونشان را آب مى كند و

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۴

۲۱ - و براى آنها گرزهائى از آهن است . ۲۲ - هر گاه بخواهند از غم و اندوه هاى دوزخ خارج شوند آنها را به آن باز مى گردانند و (به آنها گفته مى شود) بچشيد عذاب سوزان را! ۲۳ - خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است ، آنها با دستبندهائى از طلا و مرواريد زينت مى شوند و لباسهايشان در آنجا از حرير است . ۲۴ - آنها به سوى سخنان پاكيزه هدايت مى شوند و به راه خداوند شايسته ستايش راهنمائى مى گردند. شاءن نزول : جمعى از مفسران شيعه و اهل تسنن شاءن نزولى براى نخستين آيه از آيات فوق نقل كرده اند كه فشرده اش اين است : ((روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على (عليه السلام ) و حمزه ، و عبيدة بن حارث بن عبد المطلب ) به ميدان نبرد آمدند و به ترتيب «وليد بن عتبه » و «عتبة بن ربيعه » و «شيبة بن ربيعه » را از پاى در آوردند، آيه فوق نازل شد و سرنوشت اين مبارزان را بيان كرد. و نيز نقل كرده اند كه «ابوذر» سوگند ياد مى كرد كه اين آيه در باره مردان فوق نازل شده . ولى همان گونه كه بارها گفته ايم وجودشان نزول خاص هرگز مانع عموميت مفهوم آيه نمى شود. تفسير: دو گروه متخاصم در برابر هم ! در آيات گذشته به گروه مؤ منان و طوائف مختلفى از كفار اشاره شده بود،

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۵

و مخصوصا آنها را به صورت شش گروه بيان كرد، در اينجا مى فرمايد: اين دو دسته - مؤ منان و غير مؤ منان - در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند (هذان خصمان اختصموا فى ربهم ). طوائف پنجگانه كفار از يكسو و مؤ منان راستين از سوى ديگر، و اگر درست دقت كنيم مى بينيم كه اساس اختلافات همه اديان به اختلاف در باره ذات و صفات خدا باز مى گردد و نتيجه آن به مساءله نبوت و معاد كشيده مى شود، بنابراين لزومى ندارد كه ما در اينجا كلمه «دين » را در تقدير بگيريم و بگوئيم مخاصمه آنها در دين پروردگارشان است بلكه واقعا ريشه اختلافات به اختلاف در توحيد باز مى گردد، و اصولا تمام اديان تحريف يافته و باطل به نوعى از شرك گرفتارند كه آثارش در همه عقائد آنها ظاهر مى شود. سپس چهار نوع مجازات كافرانى را كه دانسته و آگاهانه حق را انكار كردند بيان مى كند: نخست از لباس آنها شروع كرده مى گويد: «كسانى كه كافر شدند لباسهائى از آتش براى آنها بريده مى شود» (فالذين كفروا قطعت لهم ثياب من نار). اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه واقعا قطعاتى از آتش به صورت لباس ‍ براى آنها بريده و دوخته مى شود!، و يا كنايه از اين باشد كه آتش دوزخ از هر سو آنها را مانند لباس احاطه مى كند. ديگر اينكه مايع سوزان و جوشان «حميم دوزخ » بر سر آنها ريخته مى شود)) (يصب من فوق رؤ سهم الحميم ).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۶

اما اين آب سوزان و جوشان در بدن آنها آنچنان نفوذ مى كند كه «هم درونشان را ذوب مى نمايد و هم برونشان را»! (يصهر به ما فى بطونهم و الجلود). سوم اينكه «تازيانه ها يا گرزهائى از آهن سوزان براى آنها آماده است » (و لهم مقامع من حديد). «و هرگاه بخواهند از دوزخ و غم و اندوههاى آن خارج شوند آنها را به آن باز مى گردانند، و به آنان گفته مى شود، بچشيد عذاب سوزان را»! (كلما ارادوا ان يخرجوا منها من غم اعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق ). و اين چهارمين مجازات آنها است . در آيات بعد با استفاده از «روش مقابله » حال مؤ منان صالح را بيان مى كند تا از طريق مقايسه ، وضع هر دو گروه كاملا مشخص شود، و در اينجا پنج نوع پاداش ‍ آنها را بازگو مى كند: نخست مى گويد: «خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است »

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۷

(ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار). گروه اول در شعله هاى آتش سوزان غوطهورند و اينها در باغهاى بهشت در كنار نهرهاى جارى آرميده اند. سپس به زينت و لباس آنها پرداخته ، مى گويد: «آنها با دستبندهائى از طلا و مرواريد زينت مى يابند و لباسشان در آنجا از حرير است » (يحلون فيها من اساور من ذهب و لؤ لؤ ا و لباسهم فيها حرير). و اين دو پاداش ديگر آنها است . به اين ترتيب در بهشت ، زيباترين لباسهائى را كه در دنيا از آن محروم بودند در تن مى كنند و دستبندهاى جواهر نشان در دست دارند، اگر در اين جهان از پوشيدن اين گونه لباسها و زينتها ممنوع بودند به خاطر آن بود كه مايه غرور و غفلت مى شد و سبب محروميت گروه ديگر مى گشت ، ولى در آنجا كه اين مسائل مطرح نيست اين ممنوعيتها برداشته مى شود و جبران مى گردد. البته با توجه به اينكه الفباى زندگى در آن جهان با اينجا متفاوت است اين الفاظ مفاهيمى برتر و بالاتر از آنچه ما در اين جهان مى انديشيم خواهد داشت (دقت كنيد). و بالاخره چهارمين و پنجمين موهبتى كه خدا به آنها ارزانى مى دارد و صرفا جنبه روحانى دارد اين است كه «آنها به سخنان پاكيزه هدايت مى شوند» (و هدوا

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۸

الى الطيب من القول ). سخنانى روح پرور، و جمله ها و الفاظى نشاط آفرين و كلماتى پر از صفا و معنويت كه روح را در مدارج كمال سير مى دهد و جان و دل انسان را مى نوازد و پرورش ‍ مى دهد. و همچنين «به سوى راه خداوند حميد و شايسته ستايش هدايت مى گردند» (و هدوا الى صراط الحميد). راه شناسائى خدا و نزديك شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او، راه عشق و عرفان . آرى خداوند مؤ منان را با هدايت كردن به سوى اين معانى به آخرين درجه لذات روحانى سوق مى دهد. در حديثى كه على بن ابراهيم مفسر معروف ، در تفسير خود آورده است چنين مى خوانيم كه منظور از «طيب من القول » توحيد و اخلاص است و منظور از «صراط الحميد» ولايت و قبول رهبرى رهبران الهى است (البته اين يكى از مصاديق روشن آيه است ). ضمنا از تعبيرات مختلفى كه در آيات فوق و همچنين در شاءن نزول آنها وارد شده چنين بر مى آيد كه آن عذابهاى سخت و سنگين براى گروه خاصى از كافران

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۹

است كه به مخاصمه در باره پروردگار برمى خيزند و براى گمراهى ديگران كوشش ‍ دارند، آنها افرادى هستند از سردمداران كفر، همچون كسانى كه در ميدان جنگ بدر به مقاتله با على (عليه السلام ) و حمزة بن عبدالمطلب و عبيدة بن حارث برخاستند.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۶۰

آيه ۲۵

آيه و ترجمه

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ الَّذِى جَعَلْنَهُ لِلنَّاسِ سوَاءً الْعَكِف فِيهِ وَ الْبَادِ وَ مَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادِ بِظلْمٍ نُّذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(۲۵) ترجمه : ۲۵ - كسانى كه كافر شدند و مؤ منان را از راه خدا و از مسجدالحرام ، كه آن را براى همه مردم مساوى قرار داديم اعم از كسانى كه در آنجا زندگى مى كنند و يا از نقاط دور وارد مى شوند، باز مى دارند (مستحق عذابى درد ناكند) و هر كس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف گردد و دست به ستم زند ما از عذاب دردناك به او مى چشانيم . تفسير:

مانعان خانه خدا!

در آيات گذشته سخن از كفار به طور مطلق در ميان بود، ولى در آيه مورد بحث ، اشاره به گروه خاصى از آنان شده است كه داراى تخلفات و گناهان سنگين مخصوصا در رابطه با مسجدالحرام و مراسم پرشكوه حج هستند. نخست مى گويد: «كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا، جلوگيرى مى كنند...» (ان كفروا و يصدون عن سبيل الله ). «همچنين مردم با ايمان را از كانون بزرگ توحيد، مسجدالحرام باز مى دارند، همان مركزى كه آن را براى همه مردم يكسان قرار داده ايم ، چه آنها كه در آن سرزمين زندگى مى كنند و چه آنها كه از نقاط دور به سوى آن مى آيند مستحق عذابى دردناكند» (و المسجد الحرام الذى جعلناه للناس سواءالعاكف

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۶۱

فيه و الباد). «و هر كس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف گردد، دست به ظلم و ستم بيالايد ما از عذاب دردناك به او مى چشانيم » (و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم ). در واقع اين گروه از كافران علاوه بر انكار حق ، مرتكب سه جنايت بزرگ شده اند: ۱ - جلوگيرى از راه خدا و ايمان و طاعت او ۲ - جلوگيرى از عبادت كنندگان و زوار خانه خدا و قرار دادن امتيازى براى خود ۳ - در اين سرزمين مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مى زنند. خداوند اين گروه را كه مستحق عذاب اليمند كيفر مى دهد. نكته ها: ۱ - در اين آيه ، «كفر» اين گروه به صورت فعل ماضى ، و «جلوگيرى از طريق خدا» به صورت «فعل مضارع » آمده است ، اشاره به اينكه كفر آنها قديمى است و اما تلاش و كوششان براى گمراه ساختن مردم ، هميشگى و مستمر است ، به تعبير ديگر جمله اول از اعتقاد باطل آنها كه يك امر ثابت است سخن مى گويد، و جمله دوم از عمل آنها كه تكرار «صد عن سبيل الله » است . ۲ - منظور از «صد عن سبيل الله »، هر گونه تلاش و كوشش براى جلوگيرى مردم از ايمان و اعمال صالح است ، و تمام برنامه هاى تبليغاتى و عملى كه در جهت تخريب اعتقادات و انحراف آنها از راههاى صحيح و اعمال پاك انجام مى گيريد در اين مفهوم وسيع جمع است . ۳ - همه مردم در اين مركز عبادت يكسانند

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۶۲

در تفسير جمله «سواء العاكف فيه و الباد» مفسران بيانات گوناگونى دارند: بعضى گفته اند منظور اين است كه همه مردم در مراسم عبادت در اين كانون توحيد يكسانند، و هيچكس حق مزاحمت به ديگرى در امر حج و عبادت در كنار خانه خدا ندارد. در حالى كه بعضى معنى وسيعترى براى اين جمله قائل شده اند و گفته اند نه تنها در مراسم عبادت مردم يكسانند بلكه در استفاده كردن از زمين و خانه هاى اطراف مكه براى استراحت و ساير نيازهاى خود نيز بايد مساوات باشد، به همين جهت جمعى از فقهاء خريد و فروش و اجاره خانه هاى مكه را تحريم كرده اند و آيه فوق را شاهد بر آن مى دانند. در روايات اسلامى نيز تاءكيد شده كه نبايد زوار خانه خدا را از سكونت در خانه ها و منازل مكه جلوگيرى كرد كه بعضى به صورت تحريم و بعضى به صورت كراهت است . در نهج البلاغه در نامه اى كه على (عليه السلام ) به «قثم بن عباس » فرماندار مكه نگاشت چنين مى خوانيم : و مر اهل مكه ان لاياخذوا من ساكن اجرا، فان الله سبحانه يقول : «سواء العاكف فيه والباد» فالعاكف المقيم به ، و البادى الذى يحج اليه من غير اهله : «به مردم مكه دستور ده تا از كسانى كه در اين شهر سكنى مى كنند اجاره بها نگيرند، زيرا خداوند مى فرمايد: در اين سرزمين كسانى كه مقيمند يا از بيرون مى آيند يكسانند، منظور از ((عاكف » كسى است كه در آنجا اقامت دارد، و از «بادى » كسى است كه از نقاط ديگر به قصد حج مى آيد)). در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير همين آيه مى خوانيم كانت

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۶۳

مكه ليست على شى ء منها باب ، و كان اول من علق على بابه المصراعين ، معاوية بن ابى سفيان ، و ليس ينبغى لاحد ان يمنع الحاج شيئا من الدور و منازلها: «در آغاز خانه هاى مكه ، در نداشت ، نخستين كسى كه براى خانه خود در گذاشت معاويه بود، و سزاوار نيست هيچكس حجاج را از خانه ها و منازل مكه منع كند». از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود كه زوار خانه خدا حق دارند از حياط خانه ها تا پايان مناسك حج استفاده كنند. البته اين حكم تا حدود زيادى با بحث آينده ارتباط دارد كه منظور از مسجدالحرام در اين آيه خصوص آن مسجد است ، يا تمام مكه را شامل مى شود، در صورتى كه قول اول را بپذيريم نوبت به خانه هاى مكه نمى رسد، ولى در صورتى كه تمام مكه را در مفهوم آيه داخل بدانيم تحريم خريد و فروش و يا اجاره گرفتن از خانه هاى مكه براى حجاج مطرح مى شود و از آنجا كه اين مطلب از نظر منابع فقهى و روايات و تفسير مسلم نيست حكم به تحريم مشكل است ، ولى بدون شك سزاوار است اهل مكه هر گونه تسهيلاتى براى زوار خانه خدا قائل شوند و هيچگونه اولويت و امتيازى براى خود نسبت به آنها حتى در خانه ها قائل نشوند، و روايات نهج البلاغه و مانند آن نيز ظاهرا اشاره به همين است . و به هر حال قول به تحريم در ميان فقهاى شيعه و اهل تسنن ، طرفداران زيادى ندارد (براى توضيح بيشتر به جلد ۲۰ جواهر الكلام صفحه ۴۸ به بعد در احكام منى مراجعه شود). اين معنى نيز مسلم است كه هيچكس حق ندارد به عنوان متولى خانه خدا يا عناوين ديگر، كمترين مزاحمتى براى زائر اين خانه ايجاد كند، و يا آن را بيك پايگاه اختصاصى براى تبليغات و برنامه هاى خود تبديل نمايد.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۶۴

۴ - منظور از مسجدالحرام در اين آيه چيست ؟ بعضى گفته اند منظور همان ظاهر آن است يعنى خانه كعبه و كل مسجدالحرام ، ولى بعضى آن را اشاره به تمام «مكه » مى دانند، و آيه اول سوره اسراء را كه درباره معراج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است دليل بر آن مى دانند، زيرا در اين آيه تصريح شده كه آغاز معراج از مسجدالحرام بود در حالى كه تاريخ مى گويد از «خانه خديجه » يا «شعب ابى طالب » يا «خانه ام هانى » بوده است ، معلوم مى شود منظور از مسجدالحرام كل مكه است . ولى از آنجا كه شروع معراج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از بيرون مسجدالحرام مسلم نيست ، و احتمال دارد كه از خود مسجد، صورت گرفته باشد، ما دليلى نداريم كه آيه مورد بحث را از ظاهرش بازگردانيم ، بنابراين موضوع بحث در اين آيه خود مسجدالحرام است . و اگر در روايات فوق خوانديم كه به همين آيه براى مساوات مردم در خانه هاى مكه استدلال شده است به خاطر اين است كه حكم مزبور ظاهرا يك حكم استحبابى است و در يك حكم استحبابى توسعه موضوع روى تناسبها مانعى ندارد (دقت كنيد). ۵ -«الحاد به ظلم » چيست ؟ «الحاد» در لغت به معنى انحراف از حد اعتدال است و «لحد» را از اين جهت لحد گويند كه حفرهاى در كنار قبر و خارج از حد وسط آن است . بنابراين منظور از جمله فوق كسانى است كه با توسل به ظلم از حد اعتدال خارج مى شوند، و در آن سرزمين مرتكب خلاف مى گردند، منتهى بعضى ظلم را در اينجا منحصرا به معنى شرك تفسير كرده اند، و بعضى حلال شمردن محرمات ،

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۶۵

در حالى كه بعضى ديگر از مفسران آن را به معنى وسيع كلمه يعنى هر گونه گناه و ارتكاب حرام حتى دشنام و بدگوئى به زير دستان را در مفهوم آن داخل مى دانند، و مى گويند ارتكاب هر گونه گناه در آن سرزمين مقدس كيفرش شديدتر و سنگينتر است . در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه يكى از يارانش از تفسير اين آيه سؤ ال كرد امام فرمود: كل ظلم يظلم الرجل نفسه بمكه من سرقة او ظلم احد او شى ء من الظلم فانى اراه الحادا، و لذلك كان ينهى ان يسكن الحرم : ((هرگونه ستمى كه انسان به خودش در سرزمين مكه كند اعم از سرقت و ظلم به ديگران و هرگونه ستم ، من همه اينها را الحاد (و مشمول اين آيه ) مى دانم ، و لذا امام افراد را از اينكه مكه را مسكن خود سازند نهى مى كرد (چرا كه گناه در اين سرزمين مسؤ ليت سنگينترى دارد). روايات ديگرى نيز به همين معنى نقل شده ، و با اطلاق ظاهر آيه نيز هماهنگ است . به همين دليل بعضى از فقهاء احتمال داده اند كه اگر كسى در حرم مكه مرتكب گناهى شود كه در اسلام حد براى آن تعيين شده است بايد علاوه بر حد تعزير و مجازات اضافى نيز بشود و به جمله نذقه من عذاب اليم استدلال كرده اند. از آنچه گفتيم روشن مى شود كسانى كه آيه فوق را منحصرا به معنى نهى از احتكار يا داخل شدن در منطقه حرم بدون احرام ، تفسير كرده اند منظورشان بيان يك مصداق روشن بوده است ، و هيچ دليلى بر محدود كردن مفهوم وسيع آيه در دست نيست .