تفسیر:نمونه جلد۱۲ بخش۵۴
«خداوندا براى من از سوى خودت سلطان و ياورى قرار ده » (و اجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا).
چرا كه من تنها هستم ، و به تنهائى كارى نمى توان انجام داد، و با اتكاء بر قدرتم در برابر اينهمه مشكلات پيروز نخواهم شد، تو مرا يارى كن و تو ياورانى براى من فراهم ساز.
به من منطقى نيرومند، دلائلى دندانشكن در برابر دشمنان ، دوستانى جانباز، اراده اى قوى ، فكرى روشن ، عقلى سرشار كه همه ياوران من در اين راه خواهند
بود مرحمت فرما، كه جز تو كسى قادر بر اين كار نيست . و از آنجا كه به دنبال «صدق » و «توكل » كه در آيه قبل به آن اشاره شد، اميد به پيروزى قطعى ، خود عامل ديگرى براى موفقيت است در آخرين آيه مورد بحث به پيامبرش مى گويد: «بگو حق فرا رسيد و باطل مضمحل و نابود شد» (و قل جاء الحق و زهق الباطل ). اصولا طبيعت باطل همين است كه مضمحل و نابود شدنى است (ان الباطل كان زهوقا). باطل جولانى دارد ولى دوام و بقائى نخواهد داشت ، و سرانجام پيروزى از آن حق و طرفداران و پيروان حق خواهد بود. نكته ها:
نماز شب يك عبادت بزرگ روحانى
غوغاى زندگى روزانه از جهات مختلف ، توجه انسان را به خود جلب مى كند و فكر آدمى را به واديهاى گوناگون مى كشاند، به طورى كه جمعيت خاطر و حضور قلب كامل ، در آن بسيار مشكل است ، اما در دل شب و به هنگام سحر و فرو نشستن غوغاى زندگى مادى ، و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقدارى خواب ، حالت توجه و نشاط خاصى به انسان دست مى دهد كه بى نظير است . آرى در اين محيط آرام و دور از هر گونه ريا و تظاهر و خودنمائى و توام با حضور قلب حالت توجهى به انسان دست مى دهد كه فوق العاده روح پرور و تكامل آفرين است .
به همين دليل دوستان خدا هميشه از عبادتهاى آخر شب ، براى تصفيه روح و حيات قلب و تقويت اراده و تكميل اخلاص ، نيرو مى گرفته اند. در آغاز اسلام نيز پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با استفاده از همين برنامه روحانى مسلمانان را پرورش داد، و شخصيت آنها را آنقدر بالا برد كه گوئى آن انسان سابق نيستند، يعنى از آنها انسانهاى تازه اى آفريد، مصمم ، شجاع ، باايمان ، پاك و بااخلاص و شايد مقام محمود كه در آيات فوق به عنوان نتيجه نافله شب آمده است اشاره به همين حقيقت نيز باشد. بررسى رواياتى كه در منابع اسلام در فضيلت نماز شب وارد شده نيز روشنگر همين حقيقت است ، به عنوان نمونه : ۱ - پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: خيركم من اطاب الكلام و اطعم الطعام و صلى بالليل و الناس نيام : «بهترين شما كسانى هستند كه در سخن گفتن مودبند گرسنگان را سير مى كنند و در شب در آن هنگام كه مردم خوابند نماز مى خوانند». امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد: قيام الليل مصحة للبدن و مرضاة للرب عز و جل و تعرض للرحمة و تمسك باخلاق النبيين : «قيام شب موجب صحت جسم و خشنودى پروردگار و در معرض رحمت او قرار گرفتن و تمسك به اخلاق پيامبران است ». ۳ - امام صادق (عليه السلام ) به يكى از يارانش فرمود: لا تدع قيام الليل فان المغبون من حرم قيام الليل : «دست از قيام شب برمدار، مغبون كسى است كه از قيام و عبادت شب محروم گردد». ۴ - رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: من صلى بالليل حسن وجهه بالنهار: ((كسى كه نماز شب بخواند صورت (و سيرتش ) در روز نيكو خواهد بود)).
حتى در بعضى از روايات مى خوانيم كه اين عبادت بقدرى اهميت دارد كه جز پاكان و نيكان موفق به آن نمى شوند!. ۵ - مردى نزد على امير مؤ منان (عليه السلام ) آمد و عرض كرد، من از نماز شب محروم شدم ، على (عليه السلام ) فرمود: انت رجل قد قيدتك ذنوبك : «تو كسى هستى كه گناهانت تو را به بند كشيده است »! ۶ - در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ان الرجل ليكذب الكذبة و يحرم بها صلوة الليل فاذا حرم بها صلوة الليل حرم بها الرزق : ((انسان گاهى دروغ مى گويد و سبب محروميتش از نماز شب مى شود، هنگامى كه از نماز شب محروم شد از روزى (و مواهب مادى و معنوى ) نيز محروم مى شود)). ۷ - با اينكه مى دانيم كسى همچون على (عليه السلام ) هرگز ترك نماز شب نمى كرد در عين حال اهميت موضوع تا آن پايه است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در وصايايش به او فرمود: اوصيك فى نفسى بخصال فاحفظها - ثم قال اللهم اعنه -... و عليك بصلوة الليل ، و عليك بصلوة الليل ، و عليك بصلوة الليل ! تو را به امورى سفارش مى كنم همه را حفظ كن - سپس فرمود: خداوندا! او را بر انجام اين وظائف يارى فرما - تا آنجا كه فرمود: بر تو باد به نماز شب ، بر تو باد به نماز شب بر تو باد به نماز شب ! ۸ - پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به جبرئيل فرمود: مرا پند ده جبرئيل گفت : يا محمد عش ما شئت فانك ميت ، و احبب ما شئت فانك مفارقه ، و اعمل ما شئت فانك ملاقيه ، و اعلم ان شرف المومن صلوته بالليل ، و عزه كفه عن اعراض الناس :
«اى محمد هر چه مى خواهى عمر كن اما بدان كه سرانجام خواهى مرد، و به هر چه مى خواهى دل ببند اما بدان سرانجام از آن جدا خواهى شد، و هر عملى مى خواهى انجام ده ولى بدان سرانجام ، عملت را خواهى ديد، و نيز بدان كه شرف مومن نماز شب او است ، و عزتش خوددارى از ريختن آبروى مردم است ». اين اندرزهاى ملكوتى جبرئيل كه همه حساب شده است نشان ميدهد كه نماز شب آنچنان شخصيت و تربيت و روحانيت و ايمانى به انسان ميدهد كه مايه شرف و آبروى او است همانگونه كه ترك مزاحمت نسبت به مردم ، سبب عزت خواهد شد ۹ - امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: ثلاثة هن فخر المؤ من و زينة فى الدنيا و الاخرة ، الصلوة فى آخر الليل و ياسه مما فى ايدى الناس و ولاية الامام من آل محمد: سه چيز است كه افتخار مؤ من و زينت او در دنيا و آخرت است نماز در آخر شب ، و بى اعتنائى به آنچه در دست مردم است ، و ولايت امام از اهلبيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ). ۱۰ - از همان امام نقل شده كه فرمود: هر كار نيكى كه انسان با ايمان انجام مى دهد پاداشش در قرآن صريحا آمده جز نماز شب كه خداوند به خاطر اهميت فوقالعاده اش آنرا با صراحت بيان نفرموده ، همينقدر فرموده است : تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ينفقون - فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون : آنها شب هنگام از بسترها برميخيزند و پروردگارشان را با بيم و اميد ميخوانند و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق ميكنند، اما هيچكس نميداند خداوند چه پاداشهائى كه موجب روشنى چشمها ميشود در برابر اعمالشان قرار داده است .
البته نماز شب آداب فراوانى دارد ولى بد نيست ساده ترين صورت آنرا در اينجا بياوريم تا عاشقان اين عمل روحانى بتوانند بهره بيشتر گيرند، نماز شب بطور كاملا ساده يازده ركعت است كه به ترتيب ذيل به سه بخش تقسيم ميشود. الف - چهار نماز دو ركعتى كه مجموعا هشت ركعت ميشود و نامش نافله شب است . ب - يك نماز دو ركعتى كه نامش نافله شفع است . ج - نماز يك ركعتى كه نامش نافله وتر است ، و طرز انجام اين نمازها درست همانند نماز صبح مى باشد، ولى اذان و اقامه ندارند و قنوت وتر را هر چه طولانيتر كنند بهتر است .
مقام محمود چيست ؟
مقام محمود چنانكه از لفظش پيداست معنى وسيعى دارد كه شامل هر مقامى كه درخور ستايش باشد ميشود ولى مسلما در اينجا اشاره به مقام ممتاز و فوق العادهاى است كه براى پيامبر در سايه عبادتهاى شبانه و نيايش در دل سحر حاصل ميشده است . معروف در ميان مفسرين - چنانكه سابقا گفتيم - اين است كه اين مقام همان شفاعت كبراى پيامبر است . اين تفسير در روايات متعددى نيز وارد شده است : در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام ) يا امام صادق (عليه السلام ) ميخوانيم كه در تفسير جمله عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا فرمود: هى الشفاعة
بعضى از مفسران كوشش كرده اند كه از مفهوم خود آيه اين حقيقت را دريابند: آنها معتقدند كه جمله عسى ان يبعثك دليل بر اين است كه اين مقامى است كه خدا در آينده به تو خواهد داد. مقامى است كه ستايش همگان را برمى انگيزد، زيرا سودش به همگان ميرسد، (چرا كه محمود در جمله بالا مطلق است و هيچگونه قيد و شرطى ندارد). از اين گذشته حمد و ستايش در برابر يك عمل اختيارى است ، و چيزى كه واجد همه اين صفات باشد چيزى جز شفاعت عامه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيست . اين احتمال نيز وجود دارد كه مقام محمود همان نهايت قرب به پروردگار است كه يكى از آثارش شفاعت كبرى ميباشد (دقت كنيد). گرچه مخاطب در اين آيه ظاهرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، ولى از يك نظر ميتوان حكم آن را تعميم داد و گفت همه افراد با ايمان كه برنامه الهى روحانى تلاوت و نماز شب را انجام ميدهند سهمى از مقام محمود خواهند داشت ، و به ميزان ايمان و عمل خود به بارگاه قرب پروردگار راه خواهند يافت ، و به همان نسبت ميتوانند شفيع و دستگير واماندگان در راه شوند. زيرا مى دانيم هر مؤ منى در شعاع ايمان خود از مقام شفاعت برخوردار خواهد بود، ولى مصداق اتم و اكمل اين آيه شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است .
عوامل سه گانه پيروزى
غالبا در ميدانهاى مبارزه حق و باطل لشكر باطل از عده و عده بيشترى برخوردار است ، و در عين حال لشكر حق با كمى نفرات و كمبود وسائل ظاهرى از پيروزيهاى چشمگيرى برخوردار ميشود كه نمونه هاى آن را در جنگهاى اسلامى بدر و احزاب و حنين و مانند آن و همچنين در عصر خود ما در انقلابهاى پيروزمند
ملتهاى مستضعف در برابر ابرقدرتهاى مستكبر مشاهده ميكنيم . اين به خاطر آن است كه حاميان حق از نيروى معنوى خاصى برخوردارند كه از يك انسان يك امت ميسازد. در آيات فوق به سه عامل مهم پيروزى اشاره شد عواملى كه مسلمانان امروز غالبا از آن فاصله گرفته اند و به همين دليل شاهد شكستهاى پى در پى از دشمنان مستكبرند. اين سه عامل عبارتند از: ورود صادقانه و صميمانه در كارها، و ادامه اين برنامه تا پايان كار (رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق ). تكيه بر قدرت پروردگار و اعتماد به نفس و ترك هر گونه اتكاء و وابستگى ديگران (و اجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا). و به اين ترتيب هيچ سياستى در مسير پيروزى مؤ ثرتر از صدق و راستى نيست و هيچ تكيه گاهى برتر از استقلال و نفى وابستگى و توكل بر خدا نمى باشد مسلمانان چگونه ميخواهند بر دشمنانى كه سرزمينهايشان را غصب كرده اند، و منابع حياتيشان را به غارت مى برند پيروز شوند، در حالى كه نظر نظامى و اقتصادى و سياسى وابسته به همانها هستند؟ آيا ميتوان با سلاحى كه از دشمن خريدارى مى كنيم بر دشمن پيروز شويم چه خيال خام و فكر باطلى ؟!.
حق پيروز است و باطل نابود است
در آيات فوق به يك اصل كلى و اساسى ديگر و يك سنت جاودان الهى برخورد مى كنيم كه مايه دلگرمى همه پيروان حق است و آن اينكه سرانجام حق پيروز است و باطل به طور قطع نابود شدنى است ، باطل صولت و دولتى دارد، رعد و برقى ميزند، كر و فرى نشان ميدهد ولى عمرش كوتاه است ، و سرانجام به دره نيستى
سقوط مى كند. و يا به گفته قرآن همچون كفهاى روى آب چشمكى ميزند، غوغائى ميكند و خاموش ميگردد، و آب كه مايه حيات است ميماند (فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض ) (رعد - ۱۸) دليل اين موضوع در باطن كلمه باطل نهفته شده ، زيرا چيزى است كه با قوانين عالم آفرينش هماهنگ نيست و سهمى از واقعيت و حقيقت ندارد. ساختگى است ، قلابى است ، بى ريشه است ، ميان تهى است ، و مسلما چيزى كه داراى اين صفات است نميتواند براى مدتى طولانى باقى بماند. اما حق عين واقعيت است توأ م با راستى و درستى و داراى عمق و ريشه و هماهنگ با قوانين خلقت است و چنين چيزى بايد باقى بماند!. پيروان حق متكى به سلاح ايمان ، منطق وفاى به عهد، صدق حديث ، فداكارى و گذشت ، و آمادگى براى جانبازى تا سر حد شهادتند، نور آگاهى قلبشان را روشن كرده ، از هيچ چيز جز الله نمى ترسند، و به غير او متكى نيستند، و همين است رمز پيروزى آنها!.
آيه جاء الحق ... و قيام مهدى (عليه السلام )
در بعضى از روايات جمله جاء الحق و زهق الباطل به قيام مهدى تفسير شده است هنگامى امام باقر (عليه السلام ) فرمود: مفهوم اين سخن الهى اين است كه : اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل : هنگامى كه امام قائم (عليه السلام ) قيام كند دولت باطل برچيده ميشود. در روايت ديگرى ميخوانيم مهدى به هنگام تولد بر بازويش اين جمله نقش بسته بود: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا
مسلما مفهوم اين احاديث انحصار معنى وسيع آيه به اين مصداق نيست بلكه قيام مهدى از روشنترين مصداقهاى آن است كه نتيجه اش پيروزى نهائى حق بر باطل در سراسر جهان مى باشد. در حالات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم كه در روز فتح مكه وارد مسجد الحرام شد و ۳۶۰ بت كه از قبائل عرب بر گرد خانه كعبه چيده شده بود هر يك را پس از ديگرى با عصاى خود سرنگون مى ساخت و پيوسته ميفرمود: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا. كوتاه سخن اينكه اين قانون كلى الهى و ناموس تخلف ناپذير آفرينش در هر عصر و زمانى مصداقى دارد، و قيام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و پيروزيش بر لشكر شرك و بت پرستى و همچنين قيام مهدى (عليه السلام ) ارواحنا له الفداء بر ستمگران و جباران جهان از چهره هاى روشن و تابناك اين قانون عمومى است . و همين قانون الهى است كه رهروان راه حق را در برابر مشكلات اميدوار و نيرومند و قوى و پر استقامت ميدارد و به ما در همه تلاشهاى اسلاميمان نشاط و نيرو مى بخشد.
آيه ۸۲
آيه و ترجمه وَ نُنزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظلِمِينَ إِلا خَساراً(۸۲) ترجمه : ۸۲ - قرآن را نازل ميكنيم كه شفا و رحمت براى مؤ منان است و ستمگران را جز خسران (و زيان ) نمى افزايد. تفسير: قرآن نسخه شفا بخش از آنجا كه در آيات گذشته ، بحث از توحيد و حق و مبارزه با شرك و باطل بود، در نخستين آيه مورد بحث به تاثير فوق العاده قرآن و نقش سازنده آن در اين رابطه پرداخته ميگويد: ما قرآن را نازل مى كنيم كه مايه شفا و رحمت مؤ منان است (و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤ منين ). ولى ستمگران (مانند هميشه به جاى اينكه از اين وسيله هدايت بهره گيرند) جز خسران و زيان بيشتر چيزى بر آنها نمى افزايد (و لا يزيد الظالمين الا خسارا). نكته ها:
مفهوم كلمه من در من القرآن
مى دانيم كلمه من در اينگونه موارد، براى تبعيض مى آيد، ولى از آنجا كه شفاء و رحمت مخصوص قسمتى از قرآن نيست بلكه اثر قطعى همه آيات قرآن است ، مفسران بزرگ كلمه من را در اينجا بيانيه دانسته اند. ولى بعضى اين احتمال را داده اند كه من در اينجا نيز به همان معنى
تبعيض است ، و اشاره به نزول تدريجى قرآن مى باشد (بخصوص اينكه جمله ننزل فعل مضارع است ) در اين صورت معنى جمله رويهم رفته چنين ميشود: ما قرآن را نازل ميكنيم و هر بخشى از آن كه نازل ميشود به تنهائى مايه شفاء و رحمت است ... (دقت كنيد).
فرق ميان شفاء و رحمت
مى دانيم شفا معمولا در مقابل بيماريها و عيبها و نقصها است ، بنابر اين نخستين كارى كه قرآن در وجود انسانها ميكند همان پاكسازى از انواع بيماريهاى فكرى و اخلاقى فرد و جامعه است . پس از آن مرحله رحمت فرا ميرسد كه مرحله تخلق به اخلاق الهى ، و جوانه زدن شكوفه هاى فضائل انسانى در وجود افرادى است كه تحت تربيت قرآن قرار گرفته اند. به تعبير ديگر شفا اشاره به پاكسازى ، و رحمت اشاره به نو سازى است ، و يا به تعبير فلاسفه و عرفاء اولى به مقام تخليه اشاره ميكند و دومى به مقام تحليه .
چرا ظالمان نتيجه معكوس ميگيرند؟
نه تنها در اين آيه كه در بسيارى ديگر از آيات قرآن ميخوانيم دشمنان حق بجاى اينكه از نور آيات الهى دل و جان خود را روشن سازند و تيره گيها را بزدايند، بر جهل و شقاوتشان افزوده ميشود. اين به دليل آنست كه خميرمايه وجودشان بر اثر كفر و ظلم و نفاق به شكل ديگرى درآمده ، لذا هر جا نور حق را مى بينند به ستيز با آن برمى خيزند، و اين مقابله و ستيز با حق ، بر پليدى آنها مى افزايد، و روح طغيان و سركشى را در آنها
تقويت ميكند. يك غذاى نيرو بخش را اگر به عالم مجاهد و دانشمند مبارزى بدهيم از آن نيروى كافى براى تعليم و تربيت و يا جهاد در راه حق ميگيرد، ولى همين غذاى نيروبخش را اگر به ظالم بيدادگرى بدهيم از نيروى آن براى ظلم بيشتر استفاده ميكند، تفاوت در غذا نيست ، تفاوت در مزاجها و طرز تفكرها است !: آيات قرآن طبق مثل معروف همچون قطره هاى حياتبخش باران است كه در باغها، لاله ميرويد، و در شورهزارها خس ! و درست به همين دليل ، براى استفاده از قرآن بايد قبلا آمادگى پذيرش را پيدا كرد، و به اصطلاح علاوه بر فاعليت فاعل ، قابليت محل نيز شرط است . و از اينجا پاسخ اين سؤ ال كه چگونه قرآن كه مايه هدايت است اين افراد را هدايت نميكند روشن ميگردد، زيرا قرآن بدون شك مايه هدايت گمراهان است اما به يك شرط، گمراهانى كه در جستجوى حق هستند، به همين انگيزه به سراغ دعوت قرآن مى آيند، و انديشه خود را براى درك حق به كار مى گيرند اما متعصبان لجوج و دشمنان قسم خورده حق كه با حالت صددرصد منفى به سراغ قرآن مى آيند مسلما بهره اى از آن نخواهند داشت ، بلكه بر عناد و كفرشان افزوده ميشود چرا كه تكرار عمل خلاف به آن عمق بيشتر در جان آدمى ميدهد.
يك داروى مؤ ثر براى همه دردهاى اجتماعى و اخلاقى
بدون شك بيماريهاى روحى و اخلاقى انسان ، شباهت زيادى با بيماريهاى جسمى او دارد، هر دو كشنده است ، هر دو نياز به طبيب و درمان و پرهيز دارد، هر دو گاهى سبب سرايت به ديگران ميشود، هر دو بايد ريشه يابى شوند و پس از شناخت ريشه اصلى بايد به درمان هر دو پرداخت .
هر دو گاهى به مرحله اى ميرسند كه غير قابل علاجند ولى در بيشتر موارد ميتوان آنها را درمان كرد. چه تشبيه جالب و پر معنى و پرمايه اى ؟ آرى قرآن نسخه حياتبخشى است براى آنها كه ميخواهند با جهل و كبر و غرور و حسد و نفاق به مبارزه برخيزند. قرآن نسخه شفابخشى است براى بر طرف ساختن ضعفها و زبونيها و ترسهاى بى دليل . اختلافها و پراكندگيها. قرآن داروى شفا بخشى است . براى آنها كه از بيمارى عشق به دنيا، وابستگى به ماديات . تسليم بى قيد و شرط در برابر شهوتها رنج ميبرند. قرآن نسخه شفابخشى است براى دنيائى كه آتش جنگها در هر سوى آن افروخته است ، و در زير بار مسابقه تسليحاتى كمرش خم شده ، و مهمترين سرمايه هاى اقتصادى و انسانى خود را در پاى غول جنگ و تسليحات مى ريزد. و سرانجام قرآن نسخه شفا بخشى است براى آنها كه پرده هاى ظلمانى شهوات آنها را از رسيدن به قرب پروردگار مانع شده است . در آيه ۵۷ سوره يونس مى خوانيم : قد جائتكم موعظة من ربكم و شفاء لما فى الصدور: از سوى پروردگارتان اندرز و شفا دهنده دلها نازل شد. در آيه ۴۴ سوره فصلت نيز ميخوانيم : قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء: به اين لجوجان تيرهدل بگو اين قرآن براى مؤ منان مايه هدايت و شفاء است . على (عليه السلام ) در سخن بسيار جامع خود در نهج البلاغه اين حقيقت را با شيواترين عبارات بيان فرموده است : فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به على لاوائكم ، فان فيه شفاء من اكبر الداء، و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال : از اين كتاب بزرگ آسمانى براى بيماريهاى خود شفا بخواهيد و براى حل مشكلاتتان از آن يارى بطلبيد، چرا كه در اين كتاب درمان بزرگترين دردها است : درد كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت !
و در عبارت ديگرى از همان حضرت ميخوانيم : الا ان فيه علم ما ياتى و الحديث عن الماضى و دواء دائكم و نظم ما بينكم : آگاه باشيد در اين خبرهاى آينده است ، و بيان حوادث اقوام گذشته ، و درمان بيماريهاى شما و برنامه نظم زندگى اجتماعى شما. و در جاى ديگر از همان امام بزرگ ميخوانيم : و عليكم بكتاب الله فانه الحبل المتين و النور المبين و الشفاء النافع ، و الرى النافع ، و العصمة للمتمسك و النجاة للمتعلق ، لا يعوج فيقام ، و لا يزيغ فيستعتب ، و لا تخلقه كثرة الرد و ولوج السمع ، من قال به صدق و من عمل به سبق : كتاب خدا را محكم بگيريد، زيرا رشته اى است بسيار مستحكم ، و نورى است آشكار، داروئى است شفا بخش و پر بركت ، و آب حياتى است كه عطش تشنگان حق را فرو مينشاند هر كس به آن تمسك جويد او را حفظ ميكند، و آنكس كه بدامنش چنگ زند نجاتش مى بخشد، انحراف در آن راه ندارد تا نياز به راست نمودن داشته باشد، و هرگز خطا نمى كند تا از خوانندگانش پوزش بطلبد، تكرارش موجب كهنگى و يا ناراحتى گوش نميگردد (و هر قدر آن را بخوانند، شيرينتر و دلپذيرتر خواهد بود) كسى كه با قرآن سخن بگويد راست ميگويد و كسى كه به آن عمل كند گوى سبقت را از همگان مى برد. اين تعبيرهاى رسا و گويا كه نظير آن در سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ساير گفته هاى على (عليه السلام ) و ائمه هدى (عليهمالسلام ) كم نيست ، به خوبى ثابت ميكند كه قرآن نسخه اى است براى سامان بخشيدن به همه نابسامانيها، بهبودى فرد و جامعه از انواع بيماريهاى اخلاقى و اجتماعى .
بهترين دليل براى اثبات اين واقعيت ، مقايسه وضع عرب جاهلى با تربيت شدگان مكتب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آغاز اسلام است ، ديديم چگونه آن قوم خونخوار و جاهل و نادان كه انواع بيماريهاى اجتماعى و اخلاقى سر تا پاى وجودشان را فرا گرفته بود، با استفاده از اين نسخه شفا بخش نه تنها درمان يافتند، بلكه آنچنان قوى و نيرومند شدند كه ابرقدرتهاى جبار جهان را به زانو در آوردند. و اين درست همان حقيقتى است كه مسلمانان امروز آن را از ياد برده اند، و به اين حال و روزگار كه ميدانيم و ميدانيد گرفتار گشته اند. تفرقه در ميانشان غوغا ميكند، غارتگران بر منابعشان مسلط شده اند، سرنوشتشان به دست ديگران تعيين ميشود، و انواع وابستگيها آنها را به ضعف و زبونى و ذلت كشانده است . و اين است سرانجام كار كسانى كه نسخه شفا بخش در خانه هاشان باشد و براى شفاى دردهاى خود دست به سوى كسانى دراز كنند كه از آنها بيمارترند! قرآن نه فقط شفا ميبخشد، بلكه بعد از بهبودى يعنى در دوران نقاهت بيماران را با پيامهاى گوناگونش تقويت ميكند چرا كه بعد از شفا، رحمت است . جالب اينكه داروهاى دردهاى جسمانى غالبا اثرهاى نامطلوبى روى ارگانهاى بدن ميگذارند تا آنجا كه در حديث معروفى آمده : هيچ داروئى نيست مگر اينكه خود سرچشمه بيمارى ديگر است (ما من دواء الا و يهيج داء). اما اين داروى شفابخش هيچگونه اثر نامطلوب روى جان و فكر و روح آدمى ندارد، بلكه به عكس تمام آن خير و بركت است . در يكى از عبارات نهج البلاغه ميخوانيم : شفاء لا تخشى اسقامه : قرآن
داروى شفابخشى است كه هيچ بيمارى از آن برنمى خيزد. كافى است يكماه خود را متعهد به پيروى از اين نسخه شفابخش كنيم ، فرمانش را در زمينه علم و آگاهى و عدل و داد و تقوى و پرهيزگارى ، اتحاد و صميميت ، از خود گذشتگى و جهاد و... پذيرا گرديم ، خواهيم ديد به سرعت نابسامانى هامان سامان مى يابد. ذكر اين نكته : نيز ضرورت دارد كه اين نسخه مانند نسخه هاى ديگر وقتى مؤ ثر است كه به آن عمل شود و الا صد بار اگر بهترين نسخه هاى شفا بخش را بخوانيم و روى سر بگذاريم ولى به آن عمل نكنيم ، نتيجه اى نخواهيم گرفت .
آيه ۸۳ - ۸۴
آيه و ترجمه وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلى الانسنِ أَعْرَض وَ نَئَا بجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسهُ الشرُّ كانَ يَئُوساً(۸۳) قُلْ كلُّ يَعْمَلُ عَلى شاكلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سبِيلاً(۸۴) ترجمه : ۸ - هنگامى كه به انسان نعمت مى بخشيم (از حق ) روى مى گرداند، و متكبرانه دور ميشود، و هنگامى كه كمترين بدى به او ميرسد (از همه چيز) مايوس ميگردد. ۸۴ - بگو هر كس طبق روش (و خلق و خوى خود عمل ميكند پروردگار شما! آنها را كه راهشان نيكوتر است بهتر مى شناسد. تفسير: هر كسى بر فطرت خود مى تند بعد به يكى از ريشه دارترين بيماريهاى اخلاقى انسانهاى تربيت نايافته اشاره كرده مى گويد: هنگامى كه به اين انسان نعمت مى بخشيم (غرور و استكبار به او دست مى دهد) به پروردگار خود پشت ميكند و با حالت تكبر، دور ميشود (و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نا بجانبه ). اما هنگامى كه نعمت را از او سلب كنيم ، و حتى مختصر ناراحتى به او برسد ياس و نوميدى سر تا پاى او را فرا ميگيرد (و اذا مسه الشر كان يؤ سا) اعرض از ماده اعراض به معنى رويگردانيدن ، و منظور در اينجا روى برگردانيدن از خدا و حق است .
نا از ماده ناى (بر وزن رأ ى ) به معنى دور شدن است ، و با اضافه كلمه بجانبه معنى تكبر و غرور و موضعگيرى خصمانه را مى رساند. از مجموع اين جمله استفاده ميشود كه انسانهاى بى ايمان و يا ضعيف الايمان به هنگام روى آوردن نعمتها آنچنان مغرور ميشوند كه به كلى بخشنده نعمتها را بدست فراموشى مى سپارند، نه تنها فراموشش ميكنند بلكه يك حالت بى اعتنائى و اعتراض و استكبار در برابر او به خود ميگيرند. جمله مسه الشر اشاره به كمترين ناراحتى است كه به انسان دست ميدهد، يعنى آنها بقدرى كمظرفيتند كه با مختصر گرفتارى ، دست و پاى خود را گم مى كنند و رشته افكارشان به كلى در هم مى ريزد و ظلمت ياس و نوميدى بر قلبشان سايه مى افكند. دومين آيه روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ميفرمايد: بگو هر كس بر طبق روش و خلق و خوى خود عمل ميكند (قل كل يعمل على شاكلته . مؤ منانى كه از آيات قرآن ، شفا مى طلبند و رحمت كسب مى كنند، و ظالمانى كه جز خسارت و زيان ، بهره اى از آن نمى گيرند، و انسانهاى كم ظرفيتى كه در حال نعمت مغرورند و در مشكلات مايوس و زبون ، همه اينها طبق روحياتشان عمل ميكنند، روحياتى كه بر اثر تعليم و تربيت و اعمال مكرر خود انسان شكل گرفته است . و در اين ميان خداوند شاهد و ناظر حال همه است : آرى پروردگار شما آگاهتر است به كسانى كه راهشان بهتر و از نظر هدايت پربارتر است (فربكم اعلم بمن هو اهدى سبيلا).
نكته ها:
غرور و ياس دو بيمارى خطرناك اخلاقى
اين سخن را بسيار از ديگران شنيده ايم و يا به ديگران گفته ايم كه فلان كس ديگر خدا را بنده نيست ، چرا كه به نوائى رسيده . و نيز بسيار ديده ايم كه همين گونه اشخاص تازه به نوا رسيده و خدا را فراموش كرده ، هنگامى كه از آن حال سقوط ميكنند يا گرفتار شدائد ميشوند، چنان بيچاره و زبون و دستپاچه و مايوس مى گردند كه انسان باور نميكند اينها همان آدمهاى سابقند! آرى چنين است حال همه افراد كوته فكر، بيايمان و كمظرفيت ، به عكس دوستان خدا كه روحشان همچون اوقيانوس است و سختترين طوفانها در آنان اثر نميكند، چون كوه در مقابل حوادث سخت ايستاده اند و چون كاه در مقابل فرمان خدا، دنيا را به آنها ببخشى دست و پاى خود را گم نمى كنند و جهان را از آنها بگيرى خم به ابرو نمى آورند! عجب اينكه اين انسانهاى خود باخته كم تحمل كه حالاتشان در بسيارى از سوره هاى قرآن آمده است (يونس ۱۲ - لقمان ۳۲ - فجر - ۱۴ و ۱۵ - فصلت ۴۸ و ۴۹) در حال سختى ، خداپرست مى شوند و به فطرت الهى ، و خويشتن خويش باز مى گردند، اما با فرو نشستن طوفان حادثه ، چنان تغيير جهت ميدهند كه گوئى هرگز نام خدا را نشنيده اند. اين بلاى بزرگى است ، زيرا سبب ميشود كه هرگز نتوانند در زندگى موضعگيرى مستقل و صحيحى داشته باشند، تنها راه درمان اين بيمارى خطرناك بالا بردن سطح فكر در پرتو علم و ايمان ، و ترك وابستگى و اسارت در چنگال ماديات ، و قبول زهد و پارسائى به معنى سازنده است . ضمنا پاسخ اين سؤ ال از بيان فوق ، روشن شد كه ميگويند: آيات مورد