تفسیر:نمونه جلد۸ بخش۵۹
آيه ۵۷ - ۵۸
آيه و ترجمه
يَأَيهَا النَّاس قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِّمَا فى الصدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ(۵۷) قُلْ بِفَضلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِك فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيرٌ مِّمَّا يجْمَعُونَ(۵۸) ترجمه : ۵۷ - اى مردم ! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده ، و درمان آنچه در سينه هاست ، و هدايت و رحمت براى مؤ منان . ۵۸ - بگو به فضل و رحمت خدا بايد خوشحال شوند كه از آنچه گردآورى كرده اند بهتر است . تفسير : قرآن رحمت بزرگ الهى در قسمتى از آيات گذشته بحثهائى در زمينه قرآن آمده ، و گوشه اى از مخالفتهاى مشركان در آنها منعكس گرديده بود، در اين آيات به همين مناسبت سخن از قرآن به ميان آمده نخست به عنوان يك پيام همگانى و جهانى ، تمام انسانها را مخاطب ساخته مى گويد: اى مردم از سوى پروردگارتان ، موعظه و اندرزى براى شما آمد (يا ايها الناس قد جائتكم موعظة من ربكم ).
«و كلامى كه مايه شفاء بيمارى دلها است » (و شفاء لما فى الصدور). «و چيزى كه مايه هدايت و راهنمائى است » (و هدى ). «و رحمت براى مؤ منان است » (و رحمة للمؤ منين ). در اين آيه چهار صفت براى قرآن بيان شده است ، كه براى فهم بيشتر بايد نخست روى لغات آن تكيه كنيم . وعظ (و موعظه ) آنچنان كه در مفردات آمده است ، نهى آميخته به تهديد است ، ولى ظاهرا معنى موعظه وسيعتر از اين باشد، همانگونه كه از «خليل » دانشمند معروف عرب در همان كتاب مفردات نقل شده : موعظه عبارت از تذكر دادن نيكيها است كه تواءم با رقت قلب باشد، در واقع هرگونه اندرزى كه در مخاطب تاءثير بگذارد، او را از بديها بترساند و يا قلب او را متوجه نيكيها گرداند، وعظ و موعظه ناميده مى شود. البته مفهوم اين سخن آن نيست كه هر موعظه اى بايد تاءثير داشته باشد، بلكه منظور آن است كه در قلبهاى آماده بتواند چنين اثرى بگذارد. منظور از شفا دادن بيمارى دلها و يا به تعبير قرآن شفاى چيزى كه در سينه ها است ، همان آلودگيهاى معنوى و روحانى است مانند بخل و كينه و حسد و جبن و شرك و نفاق و امثال اينها كه همه از بيماريهاى روحى و معنوى است . منظور از «هدايت » راهيابى به سوى مقصود، يعنى تكامل و پيشرفت انسان در تمام جنبه هاى مثبت است . و منظور از «رحمت » همان نعمتهاى مادى و معنوى الهى است كه شامل حال انسانهاى شايسته مى شود همانگونه كه در كتاب مفردات مى خوانيم «رحمت » هرگاه به خدا نسبت داده شود به معنى نعمت بخشيدن او است و هنگامى كه به انسانها نسبت داده شود به معنى رقت قلب و عطوفت است . در واقع آيه فوق چهار مرحله از مراحل تربيت و تكامل انسان را در سايه
قرآن شرح مى دهد. مرحله اول مرحله «موعظه و اندرز» است . مرحله دوم مرحله پاكسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است . مرحله سوم مرحله هدايت است كه پس از پاكسازى انجام مى گيرد. و مرحله چهارم مرحله اى است كه انسان لياقت آن را پيدا كرده است كه مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود و هر يك از اين مراحل به دنبال ديگرى قرار دارد و جالب اينكه تمام آنها در پرتو قرآن انجام مى گيرد. قرآن است كه انسانها را اندرز مى دهد، و قرآن است كه زنگار گناه و صفات زشت را از قلب آنها مى شويد، و قرآن است كه نور هدايت را به دلها مى تاباند، و نيز قرآن است كه نعمتهاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند. على (عليهالسلام ) در گفتار جامع خود در نهج البلاغه با رساترين تعبيرى اين حقيقت را توضيح داده است آنجا كه مى فرمايد: ... فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به على لاوائكم فان فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال : «از قرآن براى بيماريهاى خود شفا بطلبيد، و به آن براى حل مشكلاتتان استعانت بجوئيد، چه اينكه در قرآن شفاى بزرگترين دردها است كه آن درد كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است ». و اين خود مى رساند كه قرآن نسخه اى است براى بهبودى فرد و جامعه از انواع بيماريهاى اخلاقى و اجتماعى و اين همان حقيقتى است كه مسلمانان آن را بدست فراموشى سپرده و به جاى اينكه از اين داروى شفا بخش بهره گيرند درمان خود را در مكتبهاى ديگر جستجو مى كنند، و اين كتاب بزرگ آسمانى را فقط يك كتاب خواندنى قرار داده اند نه انديشيدنى و عملكردنى .
در آيه بعد براى تكميل اين بحث و تاءكيد روى اين نعمت بزرگ الهى يعنى قرآن مجيد كه از هر نعمتى برتر و بالاتر است ، مى فرمايد: «بگو اى پيامبر اين مردم به فضل پروردگار و به رحمت بى پايان او و اين كتاب بزرگ آسمانى كه جامع همه نعمتها است بايد خشنود بشنوند، نه به حجم ثروتها و بزرگى مقامها و فزونى قوم و قبيله هاشان » (قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا). زيرا اين سرمايه از تمام آنچه آنها براى خود گردآورى كرده اند بهتر و بالاتر است و هيچيك از آنها قابل مقايسه با اين نيست (هو خير مما يجمعون ).
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد: ۱ - آيا قلب كانون احساسات است ظاهر آيه اول مورد بحث مانند بعضى ديگر از آيات قرآن اين است كه كانون بيماريهاى اخلاقى ، «قلب » است ، اين سخن در ابتدا ممكن است توليد اين اشكال كند كه ما مى دانيم تمام اوصاف اخلاقى و مسائل فكرى و عاطفى به روح انسان بازگشت ، قلب يك تلمبه خود كار براى نقل و انتقال خون و آبيارى و تغذيه سلولهاى بدن بيش نيست . البته حق همين است ، كه قلب تنها ماءموريت اداره جسم انسان را دارد و مسائل روانى مربوط به روح آدمى است ، اما نكته دقيقى در اينجا وجود دارد كه با توجه به آن ، رمز اين تعبير قرآن روشن مى شود و آن اينكه در جسم انسان دو كانون وجود دارد كه هر كدام مظهر بخشى از اعمال روانى انسان است ، يعنى هر يك از اين دو كانون با فعل و انفعالات روانى فورا عكس العمل نشان مى دهد يكى «مغز» است و ديگرى «قلب ». هنگامى كه در محيط روح مسائل فكرى را بررسى مى كنيم ، عكس العمل آن فورا در مغز آشكار مى شود، و به تعبير ديگر مغز ابزارى است براى كمك به روح در مساءله تفكر، و لذا به هنگام تفكر خون سريعتر در مغز گردش مى كند،
سلولهاى مغزى فعل و انفعال بيشترى دارند و غذاى بيشترى جذب مى كنند و امواج زيادترى مى فرستند، ولى به هنگامى كه پاى مسائل عاطفى مانند عشق و محبت و تصميم و اراده و خشم و كينه و حسد، عفو و گذشت به ميان مى آيد، فعاليت عجيبى در قلب انسان شروع مى شود، گاهى ضربان شديد پيدا مى كند، گاهى ضربانش بقدرى سست مى شود گويا مى خواهد از كار بايستد، گاهى احساس مى كنيم كه قلب ما مى خواهد منفجر بشود، اينها همه به خاطر پيوند نزديكى است كه قلب با اين سلسله مسائل روانى دارد. از همين رو قرآن مجيد ايمان را به قلب نسبت مى دهد (و لما يدخل الايمان فى قلوبكم ) - (حجرات - ۱۴) و يا جهل و لجاجت و عدم تسليم در مقابل حق را به عنوان نابينائى قلب تعبير مى كند (و لكن تعمى القلوب اللتى فى الصدور - حج - ۴۶). ناگفته نماند كه اين گونه تعبيرات مخصوص قرآن نيست ، در ادبيات زبانهاى گوناگون در زمانهاى گذشته و امروز نيز جلوه هاى مختلف اين مساءله ديده مى شود، غالبا به كسى كه علاقه داريم مى گوئيم در قلب ما جاى دارى و يا قلب ما متوجه تو است ، و يا قلب ما در گرو عشق تو است ، و هميشه سمبل عشق را ترسيمى از قلب انسان قرار مى دهند. همه اينها به خاطر آن است كه انسان همواره اين احساس را داشته است كه به هنگام عشق و علاقه و يا كينه و حسد و مانند اينها تاءثير و تاءثر خاصى در قلب خود احساس مى كند، يعنى نخستين جرقه اين مسائل روانى به هنگام انتقال به جسم در قلب آشكار مى شود. البته علاوه بر همه اينها، سابقا اشاره كرده ايم كه يكى از معانى قلب در لغت عقل و روح آدمى است و معنى آن منحصر به اين عضو مخصوص كه در درون سينه است نمى باشد و اين خود تفسير ديگرى براى آيات قلب مى تواند باشد اما
براى همه آنها زيرا در بعضى تصريح شده قلبه ائى كه در سينه ها است (دقت كنيد) ۲ - در اينكه ميان «فضل » و «رحمت » كه در آيه دوم به آن اشاره شده است چه تفاوتى است در ميان مفسران گفتگو بسيار است : الف - بعضى فضل الهى را اشاره به نعمتهاى ظاهرى ، و رحمت را اشاره به نعمتهاى باطنى دانسته اند، و يا به تعبير ديگر يكى نعمت مادى و ديگرى نعمت معنوى را مى گويد (كرارا در آيات قرآن جمله و ابتغوا من فضله يا لتبتغوا من فضله به معنى تحصيل روزى و درآمد مادى آمده است ). ب - بعضى ديگر گفته اند: فضل الهى آغاز نعمت ، و رحمت او و دوام نعمت است (البته با توجه به اينكه فضل به معنى بخشيدن نعمت مى باشد و با توجه به اينكه ذكر رحمت پس از آن بايد چيزى اضافه بر آن بوده باشد، تفسير فوق قابل درك است ) و اينكه در روايت متعددى مى خوانيم منظور از فضل الهى وجود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و نعمت نبوت ، و منظور از رحمت پروردگار وجود على (عليهالسلام ) و نعمت ولايت است ، نيز شايد اشاره به همين تفسير باشد، زيرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر آغاز اسلام بود و على (عليهالسلام ) سبب بقا و ادامه حيات آن شد (يكى علت محدثه و ايجاد كننده و ديگرى مبقيه و بقا دهنده ). بعضى ديگر احتمال داده اند كه فضل اشاره به نعمتهاى بهشتى ، و رحمت اشاره به آمرزش از گناه است . ج - اين احتمال نيز داده شده كه فضل اشاره به نعمت عام پروردگار به دوست و دشمن مى باشد و رحمت با توجه به كلمه «للمؤ منين » كه در آيه قبل به صورت قيد رحمت ذكر شده اشاره به رحمت ويژه او نسبت به افراد با ايمان است .
تفسير ديگرى كه براى اين دو ذكر شده اين است كه فضل پروردگار اشاره به مساءله ايمان ، و رحمت اشاره به قرآن مجيد است كه در آيه قبل از آن سخن گفته شد. البته غالب اين معانى با هم تضادى ندارند و ممكن است همه در مفهوم جامع فضل و رحمت جمع باشد.
آيه ۵۹ - ۶۱
آيه و ترجمه
قُلْ أَ رَءَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَاماً وَ حَلَلاً قُلْ ءَاللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلى اللَّهِ تَفْترُونَ(۵۹) وَ مَا ظنُّ الَّذِينَ يَفْترُونَ عَلى اللَّهِ الْكذِب يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضلٍ عَلى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثرَهُمْ لا يَشكُرُونَ(۶۰) وَ مَا تَكُونُ فى شأْنٍ وَ مَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْءَانٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلا كنَّا عَلَيْكمْ شهُوداً إِذْ تُفِيضونَ فِيهِ وَ مَا يَعْزُب عَن رَّبِّك مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فى الاَرْضِ وَ لا فى السمَاءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذَلِك وَ لا أَكْبرَ إِلا فى كِتَبٍ مُّبِينٍ(۶۱) ترجمه : ۵۹ - بگو آيا روزيهائى را كه خداوند بر شما نازل كرده مشاهده كرديد كه بعضى از آنرا حلال و بعضى را حرام كرده ايد بگو آيا خداوند به شما اجازه داده يا بر خدا افترا مى بنديد؟ (و پيش خود تحريم و تحليل مى كنيد). ۶۰ - آنها كه بر خدا افترا مى بندند درباره (مجازات ) روز رستاخيز چه مى انديشند؟ خداوند فضل (و بخشش ) نسبت به همه مردم دارد، اما اكثر آنها سپاسگزارى نمى كنند ۶۱ - در هيچ حال (و انديشه اى ) نيستى و هيچ قسمتى از قرآن را تلاوت نمى كنى ، و هيچ عملى را انجام نمى دهيد مگر اينكه ما ناظر بر شما هستيم در آن هنگام كه وارد آن مى شويد، و هيچ چيز در زمين و آسمان از پروردگار تو مخفى نمى ماند، به اندازه سنگينى ذره اى و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر از آن ، مگر اينكه (همه آنها) در كتاب آشكار (و لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است .
تفسير : همه جا ناظر او است ! در آيات گذشته سخن از قرآن و موعظه الهى و هدايت و رحمتى كه در اين كتاب آسمانى است در ميان بود، و در آيات مورد بحث به همين مناسبت از قوانين ساختگى و خرافى و احكام دروغين مشركان سخن مى گويد زيرا كسى كه ايمان به خدا دارد و مى داند همه مواهب و ارزاق از ناحيه او است بايد اين حقيقت را نيز بپذيرد كه بيان حكم اين مواهب و مجاز و غير مجاز آنها بدست پروردگار است و بدون اذن و فرمان او دخالت در اين كار ناروا است . در نخستين آيه مورد بحث ، روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى فرمايد: «به آنها بگو: چرا اين روزيهائى را كه خداوند براى شما نازل كرده است بعضى را حرام و بعضى را حلال قرار داده ايد»؟! (قل اءرايتم ما انزل الله لكم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا). و بر طبق سنن خرافى خود پاره اى از چهار پايان را تحت عنوان سائبه و بجيره و وصيله و همچنين قسمتى از زراعت و محصول كشاورزى خود را تحريم نموده ايد و خود را از اين نعمتهاى پاك محروم ساخته ، به علاوه اين مربوط به شما نيست كه چه چيز حلال و چه چيز حرام بايد باشد، اين تنها در اختيار فرمان پروردگار و خالق آنها است . «بگو آيا خداوند به شما اجازه داده است چنين قوانينى را وضع كنيد، يا بر خدا افترا مى بنديد» (قل آلله اذن لكم ام على الله تفترون ).
يعنى اين كار از دو صورت خارج نيست ، و شق سوم ندارد، يا بايد با اجازه پروردگار صورت گرفته باشد، و يا تهمت و افترا است ، و چون احتمال اول منتفى است بنابراين چيزى جز تهمت و افترا نمى تواند باشد. اكنون كه مسلم شد آنها با اين احكام خرافى و ساختگى خود علاوه بر محروم شدن از نعمتهاى الهى تهمت و افترا به ساحت مقدس پروردگار بسته اند، اضافه مى كند: «آنها كه بر خدا دروغ مى بندند، درباره مجازات روز قيامت چه مى انديشند؟ آيا تامينى براى رهائى از اين كيفر دردناك به دست آورده اند»؟ (و ما ظن الذين يفترون على الله الكذب يوم القيامة ). اما «خداوند فضل و رحمت گسترده اى بر مردم دارد» به همين دليل آنها را در برابر اين گونه اعمال زشتشان فورا كيفر نمى دهد (ان الله لذو فضل على الناس ). ولى آنها به جاى اينكه از اين مهلت الهى استفاده كنند و عبرت گيرند و شكر آن را بجا بياورند و به سوى خدا بازگردند اكثر آنان غافلند «و سپاس اين نعمت بزرگ را بجا نمى آورند» (و لكن اكثرهم لا يشكرون ). اين احتمال نيز در تفسير اين آيه وجود دارد كه حلال بودن همه اين مواهب و روزيها (بجز اشياء زيانبخش و ناپاك كه استثنا شده ) خود يك نعمت بزرگ الهى است و بسيارى از مردم بجاى سپاسگزارى در برابر اين نعمت ، ناسپاسى مى كنند و با احكام خرافى و ممنوعيتهاى بى دليل خود را از آن محروم مى دارند. و براى اينكه تصور نشود اين مهلت الهى دليل بر عدم احاطه علم پروردگار بر كارهاى آنها است ، در آخرين آيه مورد بحث اين حقيقت را به رساترين عبارت بيان مى كند كه او از تمام ذرات موجودات در پهنه آسمان و زمين و جزئيات
اعمال بندگان آگاه و با خبر است ، و مى گويد: «در هيچ حالت و كار مهمى نمى باشى ، و هيچ آيه اى از قرآن را تلاوت نمى كنى ، و هيچ عملى را انجام نمى دهيد مگر اينكه ما شاهد و ناظر بر شما هستيم در آن هنگام كه وارد آن عمل مى شويد» (و ما تكون فى شان و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه ). «شهود» جمع «شاهد» در اصل به معنى حضور تواءم با مشاهده با چشم و يا قلب و فكر است ، و تعبير به جمع اشاره به اين است كه نه تنها خدا بلكه فرشتگانى كه فرمانبردار او هستند و مراقب اعمال انسانها مى باشند نيز از همه اين كارها با خبرند و شاهد و ناظرند. و همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم تعبير به صيغه جمع در مورد خداوند با اينكه ذات پاك او از هر جهت يگانه و يكتا است براى اشاره به عظمت مقام او است و اينكه همواره مامورينى سر بر فرمان او دارند، و در اطاعت امرش آماده و حاضرند، و در واقع سخن تنها از او نيست ، بلكه از او است و آنهمه ماءموران مطيعش . سپس با تاءكيد بيشتر، مساءله آگاهى خدا را از همه چيز تعقيب كرده مى گويد: «كوچكترين چيزى در زمين و آسمان حتى به اندازه سنگينى ذره بى مقدارى ، از ديدگاه علم پروردگار تو مخفى و پنهان نمى ماند، و نه كوچكتر از اين و نه بزرگتر از اين مگر اينكه همه اينها در لوح محفوظ و كتاب آشكار علم خدا ثبت و ضبط است » (و ما يعزب عن ربك من مثقال ذره فى الارض
و لا فى السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين ). «يعزب » از ماده «عزوب » در اصل به معنى دورى و جدائى از خانه و خانواده براى يافتن مرتع از جهت گوسفندان و چهار پايان است و سپس به معنى غيبت و پنهانى بطور مطلق استعمال شده است . «ذره » به معنى جسم بسيار كوچك است و به همين جهت به مورچه هاى ريز نيز ذره گفته مى شود (براى توضيح بيشتر به جلد سوم صفحه ۳۸۹ مراجعه فرمائيد). «كتاب مبين » اشاره به علم وسيع پروردگار است كه گاهى از آن تعبير به «لوح محفوظ» مى شود (در اين باره در جلد پنجم صفحه ۲۷۱ نيز سخن گفته ايم ).
نكته ها
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: ۱ - آيات فوق در ضمن عبارات كوتاهى اين حقيقت را ثابت مى كند كه حق قانونگزارى مخصوص خدا است و هر كس بى اذن و اجازه و فرمان او اقدام به چنين كارى كند مرتكب تهمت و افتراء بر خدا شده است ، زيرا همه روزيها و مواهب عالم از ناحيه او نازل گرديده ، و در حقيقت مالك اصلى همه آنها خدا است ، بنابراين او است كه حق دارد بعضى را «مجاز» و بعضى را «غير مجاز» اعلام كند، هر چند دستورهاى او در اين زمينه در مسير منافع و تكامل بندگان است و او كمترين نيازى به اين كار ندارد، ولى به هر حال صاحب اختيار و قانونگزار او است . مگر اينكه اجازه اين كار را در حدودى كه صلاح مى داند به كسى مانند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واگذار كند. چنانكه از روايات متعددى نيز استفاده مى شود كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعضى از امور را واجب يا حرام كرده است كه در زبان روايات به عنوان «فرض النبى »
ناميده شده ، البته همه اينها طبق فرمان خداوند و اختياراتى است كه به پيامبرش واگذار كرده است . جمله «الله اذن بكم » نيز دليل بر اين است كه ممكن است خداوند چنين اجازه اى را به كسى بدهد. اين بحث مربوط به مساءله «ولايت تشريعى » است كه بخواست خدا در محل ديگرى به گونه اى مشروحتر بيان خواهيم كرد. ۲ - اينكه در آيات فوق در مورد ارزاق تعبير به نزول شده ، با اينكه مى دانيم تنها آب باران است كه از آسمان فرود مى آيد، يا به خاطر اين است كه اين قطرات حياتبخش ريشه اصلى همه روزيها را تشكيل مى دهد، و يا به خاطر اين است كه منظور «نزول مقامى » است كه سابقا هم اشاره كرده ايم ، اين تعبير در سخنان روزمره نيز ديده مى شود كه اگر از شخص بزرگى دستورى يا موهبتى به شخص كوچكى بشود، مى گويند اين برنامه از «بالا» دستور داده شده ، يا از بالا به ما رسيده است . ۳ - علماى علم اصول از جمله آلله اذن لكم ام على الله تفترون «اصل عدم حجيت ظن » را ثابت كرده اند و گفته اند اين تعبير نشان مى دهد كه هيچ حكمى از احكام الهى را بدون قطع و يقين نمى توان اثبات كرد وگرنه افترا بر خدا حرام است (البته در اين استدلال بحثهائى داريم كه در مباحث علم اصول ذكر كرده ايم ). ۴ - آيات فوق يك درس ديگر نيز به ما مى دهد و آن اينكه قانونگزارى در برابر قانون خدا، آئين جاهليت است ، كه به خود حق مى دادند با افكار نارسايشان احكامى وضع كنند، ولى يك خداپرست واقعى هرگز نمى تواند چنين بوده باشد
و اينكه مى بينيم در عصر و زمان ما گروهى هستند كه دم از ايمان به خدا و اسلام مى زنند و در عين حال دست گدائى به سوى قوانين ديگران كه قوانين غير اسلامى است دراز مى كنند، و يا به خود اجازه مى دهند كه قوانين اسلام را به عنوان اينكه قابل عمل نيست كنار بگذارند و شخصا به جعل قانون بپردازند، آنها نيز پيرو سنتهاى جاهلى هستند. اسلام واقعى تجزيه پذير نيست ، هنگامى كه گفتيم مسلمانيم بايد همه قوانين آنرا برسميت بشناسيم ، و اينكه بعضى مى گويند اين قوانين همه قابل اجرا نيست پندار بى اساسى است كه از يك نوع غربزدگى و خود باختگى ناشى شده است . البته اسلام به خاطر جامعيتى كه دارد در يك سلسله از مسائل با ذكر اصول كلى دست ما را باز گزارده است كه نيازهاى هر عصر و زمان را با شور و مشورت بر طبق آن اصول تنظيم و به اجرا در آوريم . ۵ - در آخرين آيه مورد بحث به هنگام اشاره به وسعت علم پروردگار روى سه نكته تكيه كرده و فرموده : در هيچ كار و حالى نيستى ، و هيچ آيه اى تلاوت نمى كنى ، و هيچ عملى انجام نمى دهيد مگر اينكه ما شاهد و ناظر بر شما هستيم . اين تعبيرات سه گانه در واقع اشاره به «افكار» و «گفتار» و «اعمال » انسانها است ، يعنى خداوند همانگونه كه اعمال ما را مى بيند، سخنان ما را مى شنود، و از افكار و نيات ما آگاه و با خبر است و چيزى از اينها از محيط علم پروردگار بيرون نيست . بدون شك نيت و حالات روحى در مرحله نخست قرار دارد و گفتار پشت سر آن است و كردار و عمل به دنبال آن ، و لذا در آيه نيز به همين ترتيب ذكر
شده است . ضمنا اينكه مى بينيم قسمت اول و دوم به صورت مفرد و خطاب به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ذكر شده و قسمت سوم به صورت جمع و خطاب به عموم مسلمانان است ممكن است به اين جهت باشد كه مرحله تصميم گيرى در برنامه هاى اسلامى مربوط به رهبر امت و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشد، همانگونه كه گرفتن آيات قرآن از سوى خدا و تلاوت آن بر مردم نيز از ناحيه او است ، ولى عمل كردن به اين برنامه ها به عموم ملت ارتباط دارد، و هيچكس از آن مستثنى نيست . ۶ - در آخرين آيات فوق درس بزرگى براى همه مسلمانان بيان شده است درسى كه مى تواند آنها را در مسير حق براه اندازد و از كجرويها و انحرافات باز دارد، درسى است كه توجه به آن جامعه اى صالح و پاك مى سازد، و آن اينكه : به اين حقيقت توجه داشته باشيم كه هر گامى بر مى داريم و هر سخنى كه مى گوئيم و هر انديشه اى كه در سر مى پرورانيم ، و به هر سو نگاه مى كنيم ، و در هر حالى هستيم ، نه تنها ذات پاك خدا بلكه فرشتگان او نيز مراقب ما هستند و با تمام توجه ما را مى نگرند. كوچكترين حركتى در پهنه آسمان و زمين از ديدگاه علم او مخفى و پنهان نمى ماند، نه تنها مخفى نمى ماند بلكه همه آنها ثبت مى شود در آن لوحى كه محفوظ است و اشتباه و غلط و دگرگونى در آن راه ندارد، در صفحه علم بى پايان خدا، در انديشه فرشتگان مقربين و نويسندگان اعمال آدميان ، در پرونده ما و در نامه اعمال همه ما. بى جهت نيست كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هر زمان اين آيه را تلاوت مى كرد شديدا گريه مى نمود (كان رسول الله اذا قرء هذه
الايه بكى بكاء شديدا). جائى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با آنهمه اخلاص و بندگى و آنهمه خدمت به خلق و عبادت خالق از كار خود در برابر علم خدا ترسان باشد، حال ما و ديگران معلوم است .