تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۶۰
آيه ۲۰۴-۲۰۶
آيه و ترجمه
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُك قَوْلُهُ فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ يُشهِدُ اللَّهَ عَلى مَا فى قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ(۲۰۴) وَ إِذَا تَوَلى سعَى فى الاَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِك الْحَرْث وَ النَّسلَ وَ اللَّهُ لا يحِب الْفَسادَ(۲۰۵) وَ إِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالاثْمِ فَحَسبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْس الْمِهَادُ(۲۰۶) ترجمه : ۲۰۴ - و از مردم ، كسانى هستند كه گفتار آنان ، در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود، (در ظاهر، اظهار محبت شديد مى كنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مى گيرند. (اين در حالى است كه ) آنان ، سرسختترين دشمنانند. ۲۰۵ - (نشانه آن ، اين است كه ) هنگامى كه روى بر مى گردانند (و از نزد تو خارج مى شوند)، در راه فساد در زمين ، كوشش مى كنند، و زراعتها و چهارپايان را نابود مى سازند، (با اينكه مى دانند) خدا فساد را دوست نمى دارد. ۲۰۶ - و هنگامى كه به آنها گفته شود: «از خدا بترسيد!» (لجاجت آنان بيشتر مى شود)، و لجاجت و تعصب ، آنها را به گناه مى كشاند. آتش دوزخ براى آنان كافى است ، و چه بد جايگاهى است . شان نزول : براى اين آيات ، دو شان نزول ذكر شده است : ۱ - اين آيات درباره اخنس بن شريق نازل شده كه مردى زيبا و خوشزبان بود و تظاهر به دوستى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى كرد خود را مسلمان جلوه مى داد، و سوگند مى خورد كه آن حضرت را دوست دارد و به خدا ايمان آورده ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم كه مامور به ظاهر بود با او گرم مى گرفت
او را مورد محبت قرار مى داد، ولى او در باطن مرد منافقى بود، در يك ماجرا زراعت بعضى مسلمانان را آتش زد و چهارپايان آنان را كشت (و به اين ترتيب پرده از روى كار او برداشته شد) در اينجا آيات فوق نازل شد. ۲ - بعضى ديگر از ابن عباس ، نقل كرده اند كه آيات مزبور در يكى از جنگهاى اسلامى (سريه رجيع ) نازل شده كه طى آن جمعى از مبلغان اسلام كه از طرف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى تبليغ قبايل اطراف مدينه اعزام شده بودند، طى يك توطئه ناجوانمردانه شهيد شدند. ولى شاءن نزول اول با مضمون آيات ، تناسب بيشترى دارد، و در هر حال درسى كه از اين آيات فرا گرفته مى شود، عمومى و همگانى و براى هميشه است . تفسير: سرنوشت مفسدان در زمين در نخستين آيه ، اشاره سربسته اى ، به بعضى از منافقان كرده ، مى فرمايد: و بعضى از مردم چنين هستند كه گفتار او در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود (ولى در باطن چنين نيست ) و خداوند بر آنچه در قلب اوست گواه مى باشد، و او سرسختترين دشمنان است (و من الناس من يعجبك قوله فى الحيوة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الد الخصام ). «الد» به معنى كسى است كه دشمنى شديد دارد، و اصل آن از لديد گرفته شده كه به دو طرف گردن گفته مى شود، و كنايه از كسى است كه از هر طرف روى آورد، بر دشمنى غلبه مى كند، و «خصام » معنى مصدرى دارد و به معنى خصومت
و دشمنى است . سپس مى افزايد: ((نشانه دشمنى باطنى او اين است كه وقتى روى بر مى گرداند و از نزد تو خارج مى شود، كوشش مى كند كه در زمين فساد به راه بيندازد، و زراعت و چهارپايان را نابود كند (با اينكه مى داند) خدا فساد را دوست ندارد)) (و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد). آرى اين گونه خداوند پرده از روى كار آنها بر مى دارد و درون قلبشان را براى پيامبرش آشكار مى سازد، زيرا اگر اينها در اظهار دوستى و محبت ، به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و پيروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخريب نمى زدند، و به زراعتها و دامها، بيرحمانه هجوم نمى آوردند، ظاهر آنان دوستى خالصانه است ، اما در باطن ، بى رحمترين ، و سرسختترين دشمنانند. بسيارى از مفسران ، احتمال داده اند كه مقصود از جمله «اذا تولى » همان مساله قبول ولايت و حكومت است ، يعنى منافقان هنگامى كه به مرحله اى از حكومت و سلطه برسند، دست به فساد و خرابى زده و ظلم و ستم را در ميان بندگان خدا به راه مى اندازند و به خاطر ظلم و ستم آنها آباديها رو به ويرانى مى گذارد، دامها هلاك مى شوند، و جان و مال مردم بر باد مى رود. «حرث » به معنى زراعت ، و «نسل » به معنى اولاد است ، و بر اولاد انسان و غير انسان اطلاق مى شود، بنابراين هلاك كردن حرث و نسل به معنى از ميان بردن هر گونه موجود زنده است ، اعم از موجودات زنده نباتى ، يا حيوانى و انسانى .
در معنى حرث و نسل ، تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر شده از جمله اينكه : منظور از «حرث » زنانند، به قرينه آيه شريفه (نسائكم حرث لكم ). و منظور از «نسل »، اولاد است ، يا اينكه منظور از حرث در اينجا، دين و آيين است ، و نسل مردم (اين تفسير مطابق حديثى است از امام صادق (عليه السلام ) كه در تفسير مجمع البيان نقل شده است ). به هر حال تعبير به «يهلك الحرث و النسل »، كلام بسيار مختصر و جامعى است كه توليد فساد را در سطح جامعه در زمينه اموال و انسانها، شامل مى شود. در آيه بعد مى افزايد: هنگامى كه او را از اين عمل زشت نهى كنند ((و به او گفته شود از خدا بترس (آتش لجاجت در درونش شعله ور مى گردد) و لجاج و تعصب ، او را به گناه مى كشاند)) (و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم ). او نه به اندرز ناصحان ، گوش فرا مى دهد، و نه به هشدارهاى الهى بلكه پيوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلافكاريهايش مى افزايد، چنين كسى را جز آتش دوزخ رام نمى كند، و لذا در پايان آيه مى فرمايد: «آتش دوزخ براى آنها كافى است و چه بد جايگاهى است » (فحسبه جهنم و لبئس المهاد). در حقيقت اين يكى از صفات زشت و ناپسند منافقان است كه بر اثر تعصب و لجاجت خشك و خشونت آميز در برابر هيچ حقيقتى تسليم نمى شوند، و همين تعصب و غرور آنها را به بدترين گناهان مى كشاند، بديهى است اين چوبهاى كج ، جز با آتش دوزخ راست نمى شوند!
به گفته بعضى از مفسران ، خداوند اين گونه اشخاص را به پنج وصف در آيات فوق توصيف كرده نخست اينكه : سخنانى فريبنده دارند، ديگر اينكه درون قلب آنها آلوده و تاريك است ، سوم اينكه سرسختترين دشمناناند، چهارم اينكه به هنگامى كه زمينه اى پيش آيد، نه بر انسانها رحم مى كنند و نه بر حيوان و زراعت ، پنجم اينكه بر اثر غرور و نخوت ، اندرز هيچ ناصحى را پذيرا نيستند.
آيه ۲۰۷
آيه و ترجمه
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشرِى نَفْسهُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوف بِالْعِبَادِ(۲۰۷) ترجمه : ۲۰۷ - بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على (عليه السلام ) در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است . شان نزول : مفسر معروف اهل تسنن «ثعلبى » مى گويد: هنگامى كه پيغمبر اسلام تصميم گرفت مهاجرت كند براى اداى دينهاى خود و تحويل دادن امانتهائى كه نزد او بود على (عليه السلام ) را به جاى خويش قرار داد و شب هنگام كه مى خواست به سوى غار «ثور» برود و مشركان اطراف خانه او را براى حمله به او محاصره كرده بودند دستور داد على (عليه السلام ) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد حضرمى ) كه مخصوص خود پيغمبر بود روى خود بكشد در اين هنگام خداوند به «جبرئيل » و «ميكائيل » وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانيتر قرار دادم كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگى ديگرى را بر خود مقدم دارد هيچكدام حاضر نشدند. به آنها وحى شد اكنون على (عليه السلام ) در بستر پيغمبر خوابيده و آماده شده جان خويش را فداى او سازد به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد. هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى على (عليه السلام ) نشسته بودند جبرئيل مى گفت : «به به آفرين بر تو اى على ! خداوند بواسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند». در اين هنگام آيه فوق نازل گرديد و به همين دليل آن شب تاريخى به نام «ليلة المبيت » ناميده شده است .
((ابن عباس مى گويد اين آيه هنگامى كه پيغمبر از مشركان كناره گرفته بود و با ابو بكر به سوى غار مى رفت درباره على (عليه السلام ) كه در بستر پيغمبر خوابيده بود نازل شد. «ابو جعفر اسكافى » مى گويد: (همانطور كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه جلد ۳ صفحه ۲۷۰ ذكر كرده است ) جريان خوابيدن على (عليه السلام ) در بستر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به تواتر ثابت شده و غير از كسانى كه مسلمان نيستند و افراد سبك مغز آن را انكار نمى كنند در جلد دوم «الغدير» ذيل آيه مورد بحث (صفحه ۴۸ به بعد) مى نويسد: «غزالى » در كتاب احياء العلوم جلد سوم صفحه ۲۳۸ و گنجى در كتاب «كفاية الطالب » صفحه ۱۱۴ و «صفورى » در «نزهة المجالس » جلد دوم صفحه ۲۰۹ و ابن «صباغ مالكى » در كتاب «الفصول المهمة » صفحه ۳۳، «سبط ابن جوزى حنفى » در «تذكرة الخواص » صفحه ۲۱ «شبلنجى » در «نور الابصار» صفحه ۸۶ و احمد در «مسند» جلد يك صفحه ۳۴۸ و «تاريخ طبرى » جلد دوم صفحه ۹۹ تا ۱۰۱ و «ابن هشام » در «سيرة » جلد دوم صفحه ۲۹۱ و «حلبى » در «سيره » خود و «تاريخ يعقوبى » جلد دوم صفحه ۲۹ جريان «ليلة المبيت » را نقل كرده اند. تفسير: فداكارى بزرگ در شب تاريخى هجرت گرچه آيه فوق همانطور كه در شان نزول آن ذكر شد، مربوط به ماجراى هجرت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و فداكارى على (عليه السلام ) و خوابيدن او در بستر آن حضرت نازل شده ، ولى همچون ساير آيات قرآن ، مفهوم و محتواى كلى و عمومى دارد. و در واقع نقطه مقابل چيزى است كه در آيات قبل در مورد منافقان وارد شده بود. مى فرمايد: «از ميان مردم كسانى هستند كه جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند، و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است »
(و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ ف بالعباد). آن گروه مردمى خودخواه و خودپسند و لجوج و معاند بودند كه از راه نفاق در بين مردم آبروئى كسب مى كردند، و در ظاهر خود را مؤ من و خيرخواه نشان مى دادند، اما كردارشان پرده از روى گفتارشان بر مى داشت چرا كه جز فساد در زمين و نابود كردن حرث و نسل كار ديگرى نداشتند. ولى اين گروه تنها با خدا معامله مى كنند و هر چه دارند حتى جان خود را به او مى فروشند و جز رضا و خشنودى او چيزى خريدار نيستند. و با فداكارى و ايثار آنهاست كه امر دين و دنيا اصلاح و حق زنده و پايدار مى شود و زندگى انسان گوارا و درخت اسلام بارور مى گردد. جمله «و الله رؤ ف بالعباد» كه در حقيقت نقطه مقابل چيزى است كه در آيات قبل درباره منافقان مفسد فى الارض آمده بود «فحسبه جهنم و لبئس المهاد» ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوند در عين اينكه بخشنده جان به انسان است همان را خريدارى مى كند و بالاترين بها را كه همان خشنودى خويش است به انسان مى پردازد. قابل توجه اينكه فروشنده «انسان » و خريدار خدا و متاع «جان » و بهاى معامله خشنودى ذات پاك اوست . در حالى كه در موارد ديگرى بهاى اينگونه معاملات را بهشت جاويدان و نجات از دوزخ ذكر كرده است مثلا مى فرمايد: ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون ، «خدا از مومنان جانها و مالهايشان را خريدارى مى كند كه بهشت از آن آنها باشد، در راه خدا پيكار مى كنند مى كشند و كشته مى شوند» و شايد به همين جهت است كه آيه مورد بحث با كلمه من تبعيضيه (و من الناس ) شروع شده يعنى تنها بعضى از مردم هستند كه قادرند به اين كار فوق العاده
دست زنند، و تنها بهائى را كه براى ايثار جان طالب باشند، همان خشنودى خدا بوده باشد، ولى در آيه ۱۱۱ سوره توبه كه در بالا آورديم همه مومنان به معامله با خدا، در برابر بهشت جاويدان دعوت شده اند. اين احتمال نيز در تفسير جمله «و الله رؤ ف بالعباد» و تناسب آن با آغاز آيه وجود دارد كه مى خواهد اين حقيقت را روشن سازد كه وجود اين چنين افراد وفادار و ايثارگر در ميان مردم ، از رافت و مهربانى خدا نسبت به بندگانش سرچشمه گرفته ، زيرا اگر چنين انسانهاى از خود گذشته در جوامع انسانى وجود نداشته باشند، اركان دين و اجتماع فرو مى ريزد، ولى خداوند مهربان با اين دوستان ايثارگر خود، جلو خرابكارى دشمنان را مى گيرد. به هر حال اين آيه با توجه به شاءن نزولى كه مشروحا گفته شد، يكى از بزرگترين فضايل على (عليه السلام ) است كه در اكثر منابع اسلامى آمده ، و به قدرى چشمگير است كه معاويه ، به خاطر دشمنى خاصى كه با على (عليه السلام ) داشت طبق روايتى چنان از اين فضيلت ناراحت بود كه «سمرة بن جندب » را با چهارصد هزار درهم تطميع كرد كه بگويد اين آيه درباره عبدالرحمن بن ملجم ، قاتل على (عليه السلام ) (طبق حديث مجعولى ) نازل شده ، و آن منافق جنايت پيشه نيز چنين كرد، ولى همانطور كه انتظار مى رفت حتى يك نفر اين حديث مجعول را نپذيرفت
آيه ۲۰۸ - ۲۰۹
آيه و ترجمه
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ادْخُلُوا فى السلْمِ كافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطوَتِ الشيْطنِ إِنَّهُ لَكمْ عَدُوُّ مُّبِينٌ(۲۰۸) فَإِن زَلَلْتُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْكمُ الْبَيِّنَت فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكيمٌ(۲۰۹) ترجمه : ۲۰۸ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى در صلح و آشتى در آييد! و از گامهاى شيطان ، پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شماست ! ۲۰۹ - و اگر بعد از (اين همه ) نشانه هاى روشن ، كه براى شما آمده است ، لغزش كرديد (و گمراه شديد)، بدانيد (از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانيد كرد،) كه خداوند، توانا و حكيم است . تفسير: اسلام آيين صلح و صفاست بعد از اشاره به دو گروه (گروه مومنان بسيار خالص و منافقان مفسد) در آيات گذشته ، همه مومنان را در نخستين آيه مورد بحث مخاطب ساخته ، مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى در صلح و آشتى در آئيد» (يا ايها الذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافة ). «سلم » و «سلام »، در لغت به معنى صلح و آرامش است و بعضى آن را به معنى اطاعت تفسير كرده اند، و اين آيه همه افراد با ايمان را به صلح و سلام و تسليم بودن در برابر فرمان خدا دعوت مى كند. از مفهوم اين آيه چنين استفاده مى شود كه صلح و آرامش تنها در پرتو ايمان امكانپذير است ، و تنها به اتكاء قوانين مادى هرگز جنگ و ناامنى و اضطراب از دنيا بر چيده نخواهد شد، زيرا عالم ماده ، و علاقه به آن ، همواره
كشمكشها و تصادمها است ، و اگر نيروى معنوى ايمان ، آدمى را كنترل نكند، صلح غير ممكن است . بلكه مى توان گفت از دعوت عمومى اين آيه ، كه همه مومنان را بدون استثناء از هر زبان و نژاد و منطقه جغرافيائى و قشر اجتماعى ، به صلح و صفا دعوت مى كند، استفاده مى شود كه در پرتو ايمان به خدا، تشكيل حكومت واحد جهانى كه صلح در سايه آن همه جا آشكار گردد امكانپذير است . اصولا در مقابل عوامل پراكندگى (زبان و نژاد و...) يك حلقه محكم اتصال در ميان قلوب بشر لازم است ، و اين حلقه اتصال تنها ايمان به خداست كه ما فوق اين اختلافات است . ايمان به خدا، و تسليم در برابر فرمان او، نقطه وحدت جامعه انسانيت ، و رمز ارتباط اقوام و ملتها است ، و نمونه جالبى از آن را در مراسم حج مى توان مشاهده كرد كه چگونه انسانهايى با رنگهاى مختلف ، از نژادهاى متفاوت و داراى زبان و قوميت و منطقه جغرافيائى ناهماهنگ ، همگى برادروار در كنار هم قرار گرفته و در آن مراسم بزرگ روحانى شركت دارند، و در نهايت صلح و صفا به هم مى نگرند، و اگر آن را با نظامى كه بر كشورهاى فاقد ايمان به خدا حاكم است كه چگونه ناامنى از نظر جان و مال و عرض و ناموس ، حاكم مى باشد، مقايسه كنيم ، تفاوت ميان جوامع با ايمان و بى ايمان از نظر سلم و صلح و سلام و آرامش ، روشن مى شود. اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه بعضى از اهل كتاب (يهود و نصارى ) هنگامى كه وارد اسلام مى شدند، نسبت به بعضى از عقايد يا برنامه هاى پيشين خود وفادار بودند و لذا به آنها دستور داده شد كه با تمام وجود وارد اسلام
شويد و در برابر تمام دستورات تسليم باشيد. سپس مى افزايد: از گامهاى شيطان پيروى نكنيد كه او دشمن آشكار شما است (و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين ). همانگونه كه در تفسير آيه ۱۶۸ همين سوره ، اشاره شد، بسيارى از انحرافات و وسوسه هاى شيطانى به صورت تدريجى انجام مى گيرد، و هر مرحله در حقيقت گامى از گامهاى شيطان است . «خطوات » جمع «خطوة » بر وزن «سفره » به معنى گام و قدم است در اينجا نيز اين حقيقت تكرار شده كه انحراف از صلح و عدالت و تسليم شدن در برابر انگيزه هاى دشمنى و عداوت و جنگ و خونريزى از مراحل ساده و كوچك شروع مى شود، و به مراحل حاد و خطرناك ، منتهى مى گردد، و مطابق ضرب المثل معروف عرب «ان بدو القتال اللطام » (آغاز جنگ يك سيلى است ) گاهى يك حركت كوچك از روى عداوت ، آتش جنگ ويرانگرى را بر مى انگيزد، لذا افراد با ايمان كه مخاطب در اين آيه اند، بايد از همان آغاز بيدار باشند و جرقه هاى كوچك عداوت و دشمنى را خاموش سازند. قابل توجه اينكه اين تعبير، پنج بار در قرآن مجيد آمده ، و در موارد مختلفى روى آن تكيه شده است . بعضى از مفسران نقل كرده اند كه «عبد الله بن سلام » و يارانش كه يهودى بودند و اسلام را پذيرا شده بودند از پيامبر اسلام اجازه مى خواستند كه تورات را در نماز بخواند، و به پاره اى از دستورات آن عمل كنند، آيه فوق نازل شد و آنها را از
پيروى خطوات الشيطان ، نهى كرد. اين شاءن نزول نيز نشان مى دهد كه شيطان گام به گام در انسان نفوذ مى كند و بايد در همان گامهاى نخستين ، در برابر او ايستاد تا به مراحل خطرناك نرسد. جمله «انه لكم عدو مبين » متضمن استدلال زنده و روشنى است ، مى گويد: دشمنى شيطان با شما چيزى مخفى و پوشيده نيست ، او از آغاز آفرينش آدم براى دشمنى با او كمر بست و سوگند ياد كرده است كه اگر بتواند، همه را جز مخلصين كه از تيررس او به دورند گمراه كند با اين حال چگونه تسليم وسوسه هاى او مى شويد؟ در آيه بعد به همه مومنان هشدار مى دهد كه : ((اگر بعد از (اين همه ) نشانه ها و برنامه هاى روشن كه به سراغ شما آمده لغزش كنيد و تسليم وسوسه هاى شيطان شويد و گامى بر خلاف صلح و سلام برداريد بدانيد (از پنجه عدالت خداوند فرار نتوانيد كرد) چرا كه خداوند توانا و شكستناپذير و حكيم است )) (فان زللتم من بعد ما جاءتكم البينات فاعلموا ان الله عزيز حكيم ). برنامه روشن ، راه روشن و مقصد هم معلوم است با اين حال جائى براى لغزش و قبول وسوسه هاى شيطانى نيست ! اگر منحرف شويد قطعا مقصر خود شمائيد و بدانيد خداوند قادر حكيم شما را مجازات عادلانه خواهد كرد. «بينات » به معنى دلايل روشن است و مفهوم گستردهاى دارد كه هم دلايل عقلى را شامل مى شود و هم آنچه از طريق وحى يا معجزات براى مردم تبيين شده است .
آيه ۲۱۰
آيه و ترجمه
هَلْ يَنظرُونَ إِلا أَن يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فى ظلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَ الْمَلَئكةُ وَ قُضىَ الاَمْرُ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ(۲۱۰) ترجمه : ۲۱۰ - آيا (پيروان فرمان شيطان ، پس از اين همه نشانه ها و برنامه هاى روشن ) انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان ، در سايه هائى از ابرها به سوى آنان بيايند (و دلايل تازهاى در اختيارشان بگذارند؟! با اينكه چنين چيزى محال است !) و همه چيز انجام شده ، و همه كارها به سوى خدا باز مى گردد. تفسير: انتظار بيجا و نامعقول اين آيه گر چه از آيات پيچيده قرآن به نظر مى رسد لكن دقت روى تعبيرات آن ابهام را بر طرف مى سازد. در اينجا روى سخن به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و در واقع به دنبال بحث آيه قبل كه مى فرمود آيا اين همه نشانه ها و دلايل روشن براى جلوگيرى از لغزش آدمى و رهائى او از چنگال عدو مبين يعنى شيطان كافى نيست ، خداوند در اين آيه مى فرمايد: «آيا آنها انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان در سايه هاى ابرها به سوى آنها بيايند» و دلايل ديگرى در اختيارشان بگذارند با اينكه چنين چيزى محال است و به فرض كه محال نباشد چه ضرورتى دارد (هل ينظرون الا ان ياتيهم الله فى ظلل من الغمام و الملائكة ). «در حالى كه كار پايان يافته است » (و قضى الامر). در اينكه منظور از پايان يافتن كار چيست ؟
مرحوم «طبرسى » در «مجمع البيان »، آن را به معنى پايان يافتن حساب انسانها در قيامت و قرار گرفتن اهل بهشت در بهشت ، و اهل دوزخ در دوزخ مى داند، و به اين ترتيب ناظر به آخرت خواهد بود، در حالى كه ظاهر آيه ، مربوط به اين جهان است ، بنابراين بعيد نيست كه اشاره به نزول عذاب الهى به كافران لجوج باشد كه در كلام طبرسى و ديگران نيز به عنوان يك احتمال آمده است . اين معنى نيز ممكن است كه منظور اشاره به پايان گرفتن كار تبليغ و بيان همه حقايق باشد كه در آيه قبل تحت عنوان بينات به آن اشاره شده بود و با وجود اين ، ديگر انتظار آنها، بى معنى است و به فرض محال كه ممكن باشد خداوند و فرشتگان نزد آنها حضور يابند نيازى به آن احساس نمى شود، زيرا همه چيز براى هدايت آنها به قدر كافى در اختيارشان قرار داده شده و مطابق اين تفسير، هيچگونه تقديرى در آيه وجود ندارد، و عين الفاظ آيه گوياست ، بنابراين استفهام موجود در آيه ، انكارى مى باشد. ولى جمعى از مفسران ، استفهام را انكارى ندانسته و آن را يك نوع تهديد براى گنهكاران و كسانى كه پيروى از برنامه هاى شيطانى كرده اند مى دانند، خواه اين تهديد، تهديد به عذاب آخرت باشد يا دنيا، و لذا قبل از كلمه الله ، كلمه امر را مقدر مى دانند كه روى هم رفته معنى آيه چنين مى شود: آيا اينها، با اين اعمالشان مى خواهند، امر خدا و فرشتگان او براى مجازات و عذابشان ، فرا رسد و به عذاب دنيا يا آخرت گرفتار شوند، و به كار آنها خاتمه داده شود. ولى تفسيرى كه در بالا گفته شد، مناسبتر به نظر مى رسد، و نياز به تقدير هم ندارد. كوتاه سخن اينكه : درباره آيه سه تفسير وجود دارد: ۱ - منظور آن است كه خداوند به قدر كافى اتمام حجت كرده ، و نبايد افراد لجوج در انتظار اين باشند كه خدا و فرشتگان نزد آنها آيند و حقايق را بازگو كنند كه
اين امر محال است ، و اگر هم ممكن بود نيازى به آن نبود. ۲ منظور اين است كه آيا آنها با اين لجاجت در عدم ايمان در انتظار اين هستند كه فرمان عذاب الهى و فرشتگان عذاب فرا رسند و آنها را ريشه كن سازند. ۳ - منظور اين است كه آيا آنها با اين كار خود در انتظارند كه قيامت بر پا شود و فرمان عذاب همراه فرشتگان الهى فرا رسد و به حساب همگى رسيدگى گردد، و به كيفر خود گرفتار شوند. تعبير به «ظلل من الغمام » (در سايه هاى ابرهاى سفيد) بنابر تفسير دوم و سوم - به گفته بسيارى از مفسران - اشاره به اين است كه عذاب الهى بطور ناگهانى همچون ابرها بر سر آنها سايه افكن مى شود و مخصوصا از آنجا كه انسان با مشاهده ابر انتظار ريزش باران رحمت را دارد، هنگامى كه عذابى به صورت صاعقه و مانند آن از آن فرود آيد دردناكتر است (توجه داشته باشيد كه عذاب بعضى از اقوام پيشين نيز به صورت صاعقه هائى بود كه از ابرها فرود آمد). اما بنابر تفسير اول ممكن است اشاره به عقيده خرافى كفار باشد كه گمان مى كردند خداوند گاهى از آسمان نازل مى شود، در حالى كه ابرها بر او سايه افكن مى باشند. و در پايان آيه ، مى فرمايد: و همه كارها به سوى خدا باز مى گردد (و الى الله ترجع الامور). امور مربوط به ارسال پيامبران و نزول كتابهاى آسمانى و تبيين حقايق بازگشت به او مى كند همانگونه كه امر حساب و مجازات و كيفر و پاداش به او باز مى گردد.
نكته :
رؤ يت خداوند غير ممكن است ! بى شك مشاهده حسى تنها در مورد اجسامى صورت مى گيرد كه داراى رنگ و مكان و محل است بنابراين در مورد ذات خداوند كه مافوق زمان و مكان است معنى ندارد. ذات پاك او نه در دنيا با اين چشم ديده مى شود و نه در آخرت دلايل عقلى اين مساله به قدرى روشن است كه ما را بينياز از شرح و بسط مى كند: ولى با اين حال متاسفانه جمعى از دانشمندان اهل سنت به استناد بعضى از احاديث ضعيف و پارهاى از آيات متشابه اصرار بر اين دارند كه خداوند در قيامت با همين چشم ديده مى شود و در قالب جسمى در مى آيد و داراى رنگ و مكان است و بعضا آيه مورد بحث را ناظر به اين معنى دانسته اند و شايد توجه به اين حقيقت ندارند كه چه مفاسد و مشكلاتى از اين رهگذر به وجود مى آيد. البته مشاهده خداوند با چشم دل هم در اين جهان ممكن است و هم در جهان ديگر و مسلما در قيامت كه ذات پاك او ظهور و بروز قويترى دارد اين مشاهده قويتر خواهد بود. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در پاسخ اين سوال آيا خداوند در قيامت ديده مى شود فرمود: منزه است خداوند از چنين چيزى و بسيار منزه است سپس افزود ان الابصار لا تدرك الا ما له لون و كيفية و الله تعالى خالق الالوان و الكيفية ، چشمها جز چيزهائى كه داراى رنگ و كيفيت است نمى بيند در حالى كه خداوند خالق رنگها و كيفيتها است . درباره عدم امكان رويت خداوند در دنيا و آخرت ذيل آيات مختلف تفسير نمونه از جمله ذيل آيه ۱۰۳ سوره انعام (لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار) شرح كافى داده شده و از آن مشروحتر در جلد چهارم پيام قرآن از صفحه ۲۲۱ تا ۲۵۰ بحث شده است
آيه ۲۱۱
آيه و ترجمه
سلْ بَنى إِسرءِيلَ كَمْ ءَاتَيْنَهُم مِّنْ ءَايَةِ بَيِّنَةٍ وَ مَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(۲۱۱) ترجمه : ۲۱۱ - از بنى اسرائيل بپرس : ((چه اندازه نشانه هاى روشن به آنها داديم ؟ (ولى آنان ، نعمتها و امكانات مادى و معنوى را كه خداوند در اختيارشان گذاشته بود، در راه غلط به كار گرفتند). و كسى كه نعمت خدا را، پس از آنكه به سراغش آمد، تبديل كند (و در مسير خلاف به كار گيرد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد) كه خداوند شديد العقاب است . تفسير: تبديل نعمت به عذاب اين آيه در حقيقت ، يكى از مصاديق آيات گذشته است ، چرا كه در آيات گذشته سخن از مومنان و كافران و منافقان بود، كافرانى كه بر اثر لجاجت ، آيات و دلايل روشن را ناديده گرفته به بهانه جوئى مى پرداختند، و بنى اسرائيل يكى از مصاديق واضح اين معنى هستند. مى فرمايد: «از بنى اسرائيل بپرس ، چه نشانه هاى روشنى به آنها داديم ؟» ولى آنها اين نشانه هاى روشن را ناديده گرفتند، و نعمتهاى الهى را در راه غلط صرف كردند (سل بنى اسرائيل كم آتيناهم من آية بينة ). سپس مى افزايد: ((كسى كه نعمت خدا را بعد از آنكه به سراغ او آمد تبديل كند (و از آن سوء استفاده نمايد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد) زيرا خداوند شديد العقاب است )) (و من يبدل نعمة الله من بعد ما جاءته فان الله شديد العقاب ). منظور از «تبديل نعمت » اين است كه انسان امكانات و منابع مادى و معنوى را كه در اختيار دارد، در مسيرهاى انحرافى و گناه به كار گيرد، و ميدانيم خداوند
بنى اسرائيل انواع نعمتها را ارزانى داشت ، پيامبران بزرگ ، زمامداران نيرومند، امكانات مادى فراوان ، ولى آنها نه از آن مربيان الهى بهره گرفتند، و نه از مواهب مادى استفاده صحيح كردند و به اين ترتيب مرتكب تبديل نعمت شدند، و نيز به همين دليل در دنيا سرگردان گشتند و در قيامت عذاب دردناكى در انتظار دارند. اينكه مى فرمايد: «سل بنى اسرائيل » (از بنى اسرائيل بپرس ) براى اين است كه هم از آنها اعتراف گرفته شود و هم درس عبرتى براى مسلمانان و هشدار به كسانى باشد كه از نعمتها و مواهب الهى بهره گيرى لازم را نمى كنند. مساله تبديل نعمت ، و سرنوشت دردناك ناشى از آن منحصر به بنى اسرائيل نيست ، هر قوم و ملتى گرفتار آن شود، گرفتار عذاب شديد الهى در اين جهان و جهان ديگر خواهد شد. هم اكنون دنياى صنعتى گرفتار اين بدبختى بزرگ است زيرا با اينكه خداوند مواهب و نعمتها و امكاناتى در اختيار انسان امروز قرار داده كه در هيچ دورانى از تاريخ سابقه نداشته است ولى به خاطر دورى از تعليمات الهى پيامبران گرفتار تبديل نعمت شده و آنها را به صورت وحشتناكى در راه فنا و نيستى خود به كار گرفته و از آن مخربترين اسلحه ها را براى ويرانى جهان ساخته و يا از قدرت مادى خويش براى توسعه ظلم و استعمار و استثمار بهره گرفته و دنيا را به جايگاهى نا امن از هر نظر مبدل كرده است . نعمت خدا در اين آيه مى تواند اشاره به آيات الهى باشد، و تبديل آن همان تحريف آن است ، و يا معنى وسيعى داشته باشد كه امكانات و مواهب الهى را نيز شامل گردد، و ترجيح با معنى دوم است .
آيه ۲۱۲
آيه و ترجمه
زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا وَ يَسخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِسابٍ(۲۱۲) ترجمه : ۲۱۲ - زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است ، از اين رو افراد با ايمان را (كه گاهى دستشان تهى است )، مسخره مى كنند، در حالى كه پرهيزكاران در قيامت بالاتر از آنان هستند، (چرا كه ارزشهاى حقيقى در آن جا آشكار مى گردد، و صورت عينى به خود مى گيرد،) و خداوند، هر كس را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد. شان نزول : «ابن عباس » مفسر معروف مى گويد: اين آيه درباره اقليت اشرافى و روساى قريش نازل شد كه زندگى بسيار مرفه اى داشتند، و جمعى از مومنان ثابت قدم آغاز اسلام همچون عمار و بلال و... را كه از نظر زندگى مادى فقير و تهيدست بودند به باد استهزاء و مسخره مى گرفتند و مى گفتند اگر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شخصيتى داشت و از طرف خدا بود، اشراف و بزرگان از او پيروى مى كردند، آيه فوق نازل شد و به سخنان بى اساس آنها پاسخ داد. تفسير: كافران دنياپرست شاءن نزول بالا كه مى گويد آيه ناظر به اشراف خودخواه قريش است مانع از آن نيست كه يك قاعده كلى و عمومى از آن استفاده كرده يا آن را مكمل آيه پيشين درباره يهود بدانيم . آيه مى گويد: «زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است » (زين للذين كفروا الحيوة الدنيا). لذا از باده غرور سر مست شده «و افراد با ايمان را كه احيانا دستشان تهى
است به باد مسخره مى گيرند» (و يسخرون من الذين آمنوا). اين در حالى است «كه اين افراد با ايمان و تقوا در قيامت برتر از آنها هستند» (آنها در اعلى عليين بهشت اند و اينها در دركات جهنم ) (و الذين اتقوا فوقهم يوم القيمة ). زيرا در آن جهان مقامات معنوى صورت عينى به خود مى گيرد و مومنان در درجات بالايى قرار خواهند گرفت ، آنها گوئى بر فراز آسمانها سير مى كنند در حالى كه اينها در اعماق زمين مى روند. و اين جاى تعجب نيست زيرا خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى دهد (و الله يرزق من يشاء بغير حساب ). اينها در حقيقت بشارت و آرامش است براى مومنان فقير و هشدار و تهديدى است براى ثروتمندان مغرور و بى ايمان . اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله اخير اشاره به اين باشد كه خداوند در آينده به مومنان روزى بى حساب مى دهد همانگونه كه با پيشرفت اسلام اين معنى تحقق يافت . بى حساب بودن روزى خداوند به افراد با ايمان اشاره به اين است كه هرگز پاداشها و مواهب الهى به اندازه اعمال ما نيست بلكه مطابق كرم و لطف اوست و مى دانيم لطف و كرمش حد و حدود ندارد.
نكته :
هميشه افراد بى ايمان و دنياپرست كه سخت فريفته زرق و برق دنيا مى باشند و افق ديدشان از چهار ديوارى ماده فراتر نمى رود امكانات مادى را مقياس ارزيابى همه ارزشها مى دانند و به همين دليل در فكر كوتاه و عليل آنها كسانى كه دستشان از ثروت تهى است فاقد شخصيت هستند و لذا آنها را به باد مسخره مى گيرند در حالى كه صاحبنظران با ايمان كه بدين مشت خاك نظرى ندارند
ارزشهاى مادى را در برابر ارزشهاى معنوى بيرنگ مى بينند و به آنها همچون بازيچه كودكان مى نگرند. و اگر طالب مواهب مادى دنيا هستند براى اين است كه آخرت را در لابلاى آن جستجو مى كنند. در اينجا يك سوال باقى مى ماند كه فعل مجهول «زين » (زينت داده شده است ) چه معنى دارد و فاعل آن كيست ؟ كيست كه زندگى دنيا را در نظر كافران زينت داده است ؟ پاسخ اين سوال را در ذيل آيه ۱۴ سوره آل عمران مطالعه خواهيد نمود.