المدثر ٥٣
کپی متن آیه |
---|
کَلاَّ بَلْ لاَ يَخَافُونَ الْآخِرَةَ |
ترجمه
المدثر ٥٢ | آیه ٥٣ | المدثر ٥٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«کلاّ»: نه چنان است!
تفسیر
- آيات ۴۹ - ۵۶، سوره مدثّر
- تشبيه كفّار اعراض كننده از قرآن ، به گورخران رميده از شير، و بيان انگيزه آنان درتكذيب
- پاسخ به دو توقع بيجاى كافران در امر رسالت ونزول كتاب آسمانى
- فعل اختيارى نسبت به انسان ممكن و نسبت به خدا ضرورى التحقق است
- چند روايتى درباره مراد از اينكه كقار مى خواستند به هر كدام صحفى منشّره داده شود
- رواياتى درباره معناى ((هو اهل التقوى و اهل المغفرة ))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ «48» فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ «49» كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ «50» فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ «51» بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً «52» كَلَّا بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ «53» كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ «54» فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «55»
پس شفاعت شافعان سودشان ندهد. چه شده آنان را كه از تذكّر (قرآن) روى گردانند؟ گويا آنان گورخرانى هستند كه از شير مىگريزند. بلكه هريك از آنان توقّع دارد كه نامه هايى سرگشاده (از سوى خدا) به او داده شود. چنين نيست، بلكه آنان از آخرت نمىترسند. چنين نيست، همانا آن (قرآن) تذكّرى ارزشمند است. پس هركس خواست، با آن تذكّر يابد.
نکته ها
«حُمُرٌ» جمع «حمار» به الاغ وحشى گفته مىشود و معادل فارسى آن گورخر است. كلمه «گور» به معناى صحرا و گورخر يعنى الاغ صحرايى.
در تشبيه فرار كفّار از قرآن، به فرار گورخر از شير نكاتى نهفته است:
الف) فرار گورخر از شير بر اساس عقل و شعور نيست.
ب) اين فرار با وحشت همراه است.
ج) فرار با هدف خاصى صورت نمىگيرد.
د) فرار كننده توان و فرصتى براى تجديد قوا ندارد و عاقبت اسير خواهد شد.
«قَسْوَرَةٍ» از «قسر» به معناى قهر و غلبه و يكى از نامهاى شير است و در برخى موارد به معناى شكارچى نيز آمده است. به نظر مىرسد مراد، فرار گورخر از شير يا صيّاد باشد.
در برخى روايات آمده است كه ابوجهل و جماعتى از قريش به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله گفتند: ما به تو ايمان نمىآوريم مگر آن كه نامهاى از آسمان بياورى كه عنوانش اين باشد: از پروردگار
جلد 10 - صفحه 298
جهانيان به فلان فرزند فلان و در آن رسماً به ما دستور داده شود كه به تو ايمان آوريم. «1»
در آياتى از قرآن كريم از توقّع نابجاى كفّار كه مىگفتند: «وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ» «2» ما هرگز به تو ايمان نمىآوريم مگر آنكه بر ما كتابى نازل كنى كه ما بخوانيم. سخن به ميان آمده است. در سوره انعام نيز مشابه آيه 52 را مىخوانيم كه گفتند:
«لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ» «3» ايمان نمىآوريم مگر آن كه آنچه براى انبيا آمده است، براى ما نيز بيايد. در پاسخ اين توقّعات نابجا خداوند مىفرمايد: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» «4» خداوند بهتر مىداند كه رسالتش را كجا قرار دهد.
شفاعت كنندگان در قيامت
در قرآن و روايات مىخوانيم كه خداوند در قيامت به افرادى اجازه مىدهد تا براى ديگران شفاعت كنند. در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم: «انا اول شافع» «5» اوّلين كسى كه شفاعت (امّت خود را) مىكند، من هستم.
قرآن. اميرالمؤمنين على عليه السلام مىفرمايد: روز قيامت، قرآن از شفاعت كنندگان است. «6»
انبيا. در روايات آمده است كه انبيا در قيامت شفاعت مىكنند: «يشفع الانبياء» «7»
امامان معصوم و شيعيان واقعى. در روايتى از امام معصوم عليه السلام مىخوانيم: در قيامت، شفاعت براى ما و شيعيان ما خواهد بود. «لنا شفاعة و لاهل مودتنا شفاعة» «8»
فرشتگان. در روز قيامت، به فرشتگان و شهدا اجازه داده مىشود تا (از كسانى كه
«1». تفسير مراغى.
«2». اسراء، 93.
«3». انعام، 124.
«4». انعام، 125.
«5». صحيحمسلم، ج 2، ص 130.
«6». نهجالبلاغه، خطبه 176.
«7». مسنداحمد، ج 3، ص 12.
«8». خصال، ص 624.
جلد 10 - صفحه 299
مىخواهند) شفاعت كنند: «يؤذن للملائكة و الشهداء ان يشفعوا» «1»
شهدا. در قيامت هر شهيد هفتاد نفر از خانواده خود را شفاعت مىكند. «2»
عبادات. عبادات بندگان، از اسباب شفاعت در قيامت خواهد بود: «الصيام و القرآن شفيعان للعبد يوم القيامة» «3»
شرايط شفاعت شوندگان
قرآن و روايات، كسانى را مشمول شفاعت معرفى مىكنند كه داراى شرايط زير باشند:
الف) اهل ايمان و نماز و انفاق در راه خدا باشند و عمر را به هدر نداده باشند. «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ»
ب) خداوند به شفاعت آنان اذن داده باشد. «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» «4»
ج) با ايمان از دنيا برود.
د) رابطهاى ميان شفيع و شفاعت شونده وجود داشته باشد. كسى كه با شافعان ارتباطى مكتبى نداشته باشد، مشمول شفاعت قرار نمىگيرد.
پیام ها
1- تساهل در نماز و انفاق و اطعام نيازمندان و هدر دادن عمر، سبب محروم شدن از شفاعت در قيامت مىشود. فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ ...
2- خداوند در قيامت به افرادى اجازه مىدهد تا براى ديگران شفاعت كنند ولى بسيارى از مردم، شرائط دريافت شفاعت را ندارد. «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ»
3- در قيامت، شفاعت كنندگان متعدّدند: انبيا، اوصيا، شهدا، قرآن و ... «الشَّافِعِينَ»
4- مخالفان اسلام، هيچ دليلى براى نپذيرفتن آيات الهى و سخن وحى ندارند.
«فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ»
5- اعراض كنندگان از سخن حق، از عقل و خرد بهرهاى ندارند. «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ»
6- داشتن توقّعات نابجا از خداوند (نظير درخواست نامه از خداوند)، نشانه حماقت است. كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ ... يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ ...
7- كفّار مغرورند و انتظار دارند كه براى هدايت هريك از آنان به راه حق، دعوت نامهاى خاص فرستاده شود. «بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً»
«1». مسند احمد، ج 5، ص 43.
«2». سننابىداود، ج 3، ص 15.
«3». مسند احمد، ج 2، ص 174.
«4». بقره، 255.
جلد 10 - صفحه 300
8- به توقّعات نابجا قاطعانه پاسخ منفى دهيد. (خدا با فرستادن برهان و معجزه اتمام حجّت كرده است و نيازى به فرستادن نامه خصوصى نيست.) «كَلَّا»
9- درخواستهاى نابجاى كفّار براى ايمان آوردن، بهانهاى بيش نيست. يُرِيدُ ...
كَلَّا
10- بى پروايى نسبت به قيامت سبب انكار نبوّت است. عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ ... بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ
11- انسان در انتخاب عقيده و انديشه، مختار و داراى اراده است. «فَمَنْ شاءَ»
12- قرآن بستر مناسبى براى هدايت بشر است، لكن هدايت شدن و بهره بردن از اين بستر، مشروط به خواست خود انسان است. «فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
كَلاَّ بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ (53)
كَلَّا: ردع است از اراده مذكوره، يعنى ندهند ايشان را چنين صحيفه.
و اگر بر سبيل فرض اين صحيفه بدهند، باز ايمان نياورند. پس امتناع آنها نه به
جلد 13 - صفحه 388
جهت ندادن صحيفه باشد. بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ: بلكه نمىترسند از عذاب آخرت، اگر مىترسيدند ايمان مىآوردند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
كَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32) وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33) وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34) إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ (35) نَذِيراً لِلْبَشَرِ (36)
لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ (37) كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (38) إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ (39) فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ (40) عَنِ الْمُجْرِمِينَ (41)
ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (42) قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (43) وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (44) وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ (45) وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (46)
حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ (47) فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ (48) فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ (49) كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50) فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51)
بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً (52) كَلاَّ بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ (53) كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ (54) فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ (55) وَ ما يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (56)
ترجمه
نه چنين است سوگند بماه
و سوگند بشب وقتى كه پشت كند و منقضى گردد
و سوگند بصبح چون روشن شود
همانا آن يكى از بزرگترين موجبات تذكّر است
بيم دهندهاى است براى انسان
براى هر كه بخواهد از شما كه مقدّم شود در ايمان يا مؤخر گردد
هر كس بآنچه كسب كرده در گرو است
مگر ياران دست راست
در بهشتهائى ميپرسند
از گناهكاران
چه چيز در آورد شما را در دوزخ
گويند نبوديم از نماز گزاران
و نبوديم كه اطعام كنيم درويش را
و بوديم كه وارد در باطل و بيهوده گوئى ميشديم با بيهوده گويان
و بوديم كه تكذيب مينموديم
جلد 5 صفحه 305
روز جزا را
تا آنكه آمد ما را يقين
پس سود نمىبخشد آنها را شفاعت شفاعتكنندگان
پس چيست آنها را كه از موجبات تذكّر و پند رو گردانند
گوئيا آنها خرهاى رمندهاند
كه گريخته باشند از شير
بلكه ميخواهد هر مردى از آنها كه باو داده شود نامههاى گشاده
نه چنين است بلكه نميترسند از آخرت
نه چنين است همانا آن مايه پند است
پس هر كه بخواهد پند ميگيرد از آن
و پند نميگيرند از آن مگر آنكه بخواهد خدا او سزاوار است كه بترسند مردم از او و سزاوار بآمرزش است.
تفسير
خداوند متعال ردع و منع فرموده است كسانيرا كه منكر سقر و زبانيه و موجب تذكر بودن آيات قرآنيه شدند ميفرمايد نه چنين است كه شما تصوّر نموديد يا انكار فرموده متذكّر شدن آنانرا بمواعظ الهيه و ميفرمايد نه چنين است كه شما متذكّر شويد قسم بماه تابان كه رفعت و عظمت آن مشهود است و قسم بشب وقتى كه پشت كند كه زمان راز و نياز با خدا است و منقضى شود يا بيايد در دنبال روز و موجب آسايش خلق گردد چون اذا دبر با الف و بىهمزه نيز قرائت شده است و آن با معناى اخير انسب است و قسم بصبح وقتى كه عالم را بنور خود منوّر نمايد كه آن سقر يا آيات قرآنيه يكى از بزرگترين موجبات تذكّر بشر متذكّر است و در حديث سابق كه ذكرى بولايت امير المؤمنين عليه السّلام در آن تفسير شده بود احدى الكبر هم بآن تفسير شده و كبر جمع كبرى بمعناى عظمى است و آن موجب ترس و بيم انسان از خدا است نه تمامى بلكه كسانيكه بخواهند پيش قدم در امر خير شوند يا پيروى از ايشان نمايند و در رتبه متأخره بآنها ملحق گردند و زود يا دير قبول اسلام نمايند و در حديث سابق بكسانيكه تقدّم يافتند بولايت و مؤخر شدند از سقر و كسانيكه تأخر يافتند از ولايت و مقدّم شدند بسقر تفسير شده و بعضى تقدّم را عبارت از ايمان و اطاعت و تأخر را عبارت از كفر و معصيت دانسته و گفتهاند مؤمن و مطيع مقدّم است در عقول و درجات و كافر و عاصى مؤخر است در آنها و هر نفسى گرو اعمال خود نزد خدا است و تا از عهده تكاليف الهيّه برنيايد خلاصى براى او متصوّر نيست مگر كسانيكه نامه اعمالشان بدست راستشان داده شد كه برات آزادى از جهنّم را از خدا گرفته و خود را از گرو بيرون
جلد 5 صفحه 306
آوردهاند و در حديث سابق بشيعيان اهل بيت اطهار با تأكيد بقسم تفسير شده و قمّى ره آنرا تأييد نموده است و ايشان در بهشتها از يكديگر سؤال مينمايند از حال گناهكاران يا در آنجا سؤال ميكنند از گناهكاران كه در جهنمند چون ميبينند آنها را كه چه موجب شد كه شما جهنمى شديد و آنها جواب ميدهند كه ما در دنيا از نماز گزاران نبوديم و در بعضى از روايات به اين معنى تصريح شده و در بعضى بترك تبعيّت از ائمه اطهار چون مراد از سابقون در قول خداوند و السّابقون السّابقون اولئك المقرّبون ايشانند و اينجا مراد از مصلّى تابع است و در بعضى بترك تولّاى ايشان و ترك صلوات بر آن ذوات مقدّسه تفسير يا تأويل شده است و از اطعامات واجبه بمساكين و فقرا خوددارى مينموديم و قمّى ره آنرا از قول امام عليه السّلام به نپرداختن خمس آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تفسير نموده است و شايد مراد بيان تعميم آن باشد و ما با اهل معصيت همكارى مينموديم و با اينهمه خطا و گناه منكر روز جزا هم بوديم كه بالاتر از همه است و از اينجا ميتوان استدلال نمود بر آنكه كفار معاقبند بفروع چنانچه معاقبند باصول و به اين باقى بوديم تا آنكه مرگ گريبان ما را گرفت و يقين كرديم آنچه انبيا و اوليا فرمودند و ما باور نميكرديم راست بود خدا ميفرمايد پس هيچ يك از شفعاء روز جزا از انبيا و اوليا و علما و صلحا از چنين اشخاصى شفاعت نميكنند و بر فرض هم بنمايند پذيرفته نخواهد شد و بحال آنها فائده ندارد پس چه ميشود آنها را كه از قرآن رو گردان شدند و در بعضى از روايات تذكره بولايت مولى تفسير شده گويا آنها خرهاى وحشى هستند كه از شير فرار نمودهاند تشبيه فرموده كسانيرا كه اعراض از حق و تنفّر از استماع آيات قرآن نمودند بخرهاى وحشى كه از مشاهده شير فرار ميكنند و اگر مراد از تذكره ولايت مولى باشد كه ذكر شد تشبيه از دو طرف است يعنى آنها بخرها و مولى بشير تشبيه شده و لطفش زيادتر خواهد بود و چون گفتهاند آنها از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواسته بودند كه براى هر يك نامهاى از خدا بياورد كه در آن نوشته باشد اى فلان بمحمد ايمان بياور تا ايمان بياورند خدا فرموده اينها بمعجزاتى كه از تو در اينمدت ظاهر شده ايمان نميآورند بلكه
جلد 5 صفحه 307
هر يك از آنها منتظرند از آسمان بر ايشان نامههاى سر گشادهاى باسم و رسم بيايد و بخوانند آنها را و ايمان بياورند چنين نخواهد شد خدا تقاضاى بيجا را نمىپذيرد اينها بهانه است جهت اعراض آنها آنستكه ترس از آخرت ندارند و براى اين از قرآن اعراض نمودند و چنين نيست كه آنها ميگويند كه قرآن كافى براى تذكّر ما نيست همانا موجب تذكّر و تنبّه بنحو اتمّ و اكمل همان قرآن است پس كسيكه طالب تذكّر باشد متذكّر و متّعظ ميشود بآن و متذكّر و متّعظ نشوند بآن مگر آنانكه بخواهد خدا تذكّر و اتّعاظ آنها را بآن باراده و اختيار خودشان چون اراده الهيّه سابق بر اراده خلق است و هر عمل خيرى بايد بتوفيق الهى انجام يابد و جبر و تفويض نيست بلكه امر بين امرين است و خداوند سزاوار است كه بندگان از او بترسند و از معصيت او پرهيز نمايند و سزاوار است كه اگر توبه نمايند از تقصير آنها بگذرد و آنانرا بيامرزد در توحيد از امام صادق عليه السّلام در اين آيه نقل شده كه خدا فرموده من سزاوارم كه بندگان از من بترسند و چيزى را با من شريك قرار ندهند و من سزاوارم كه اگر آنها چيزى را با من شريك قرار ندادند داخل نمايم آنانرا در بهشت و آنكه خداوند قسم ياد فرموده بعزّت و جلال خود كه اهل توحيد را هيچوقت معذّب بآتش نفرمايد در ثواب الاعمال و مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه سوره مدّثر را در نماز واجب خود قرائت نمايد حق است بر خدا كه قرار دهد او را با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در درجه آنحضرت و هيچوقت او را در دنيا بدبخت نفرمايد و الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على محمّد و آله الطاهرين.
جلد 5 صفحه 308
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
كَلاّ بَل لا يَخافُونَ الآخِرَةَ (53)
هرگز چنين نيست بلكه اينها خوف از آخرت ندارند.
كلا اينکه هايي که ميگويند صحف بر اينها نازل شود بهانه است مثل ساير بهانههايي که بانبياء ميگرفتند مثل اينكه گفتند: لَو لا أُنزِلَ إِلَيهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً أَو يُلقي إِلَيهِ كَنزٌ أَو تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأكُلُ مِنها فرقان آيه 8 و 9، يا گفتند: فَلَو لا أُلقِيَ عَلَيهِ أَسوِرَةٌ مِن ذَهَبٍ أَو جاءَ مَعَهُ المَلائِكَةُ مُقتَرِنِينَ زخرف آيه 53، قالُوا لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّي تَفجُرَ لَنا مِنَ الأَرضِ يَنبُوعاً أَو تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ خِلالَها تَفجِيراً أَو تُسقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمتَ عَلَينا كِسَفاً أَو تَأتِيَ بِاللّهِ وَ المَلائِكَةِ قَبِيلًا أَو يَكُونَ لَكَ بَيتٌ مِن زُخرُفٍ أَو تَرقي فِي السَّماءِ وَ لَن نُؤمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّي تُنَزِّلَ عَلَينا كِتاباً نَقرَؤُهُ اسراء آيه 92 الي 95 و امثال اينکه عذرها و بهانهها بلكه منشأ عدم ايمان آنها اينکه است که در بند آخرت نيستند و خوف از آخرت ندارند اهميتي نميدهند که ميفرمايد:
كَلّا بَل لا يَخافُونَ الآخِرَةَ چنانچه بعين مشاهده ميكنيم امروز در اينکه جوانها و خانمهاي تحصيل كرده آنچه از قيامت بر آنها گفته شود خردلي بقلوب آنها اثر نميگذارد ميگويند: كي و كجا، قلب که سياه شد قساوت گرفت اگر هزار معجزه هم مشاهده كند ايمان نميآورد مثل يهود عنود که ميفرمايد: وَ لَئِن أَتَيتَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبلَتَكَ بقره آيه 145.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 53)- و لذا در این آیه میافزاید: «چنین نیست» که آنها میگویند (کلا).
نازل شدن کتاب آسمانی بر آنها و مطالب دیگری از این قبیل همه بهانه است.
«آنها از آخرت نمیترسند» (بل لا یخافون الآخرة).
به حق باید گفت که ایمان به جهان رستاخیز و پاداش و کیفر قیامت شخصیت تازهای به انسان میبخشد، و میتواند افراد بیبند و بار و متکبر و خودخواه و ظالم را به انسانی متعهد و متقی و متواضع و عدالت پیشه تبدیل کند.
نکات آیه
۱ - مشروط دانستن ایمان به رسالت پیامبر(ص)، به نازل شدن نامه هاى سرگشاده از سوى خداوند در تأییدِ آن، بهانه اى از سوى کافران بود. (بل یرید کلّ امرىء منهم ... کلاّ)
۲ - نازل شدن نامه اى سرگشاده از سوى خداوند، براى یکایک انسان ها در اثبات رسالت پیامبر(ص)، درخواستى نابجا و غیرمنطقى (بل یرید کلّ امرىء منهم ... کلاّ)
۳ - بى ایمانى و بى پروایى نسبت به روز جزا، عامل مخالفت کافران با رسالت پیامبر(ص) و نپذیرفتن تعالیم قرآن (بل لایخافون الأخرة)
۴ - عقیده به قیامت و روز جزا، از ارکان مهم دین (بل لایخافون الأخرة) مطلب یاد شده، از اختصاص به ذکر یافتن انکار معاد از سوى کافران - از میان دیگر اندیشه ها و عقاید اسلامى - به دست مى آید.
۵ - وجود ارتباط وثیق و ناگسستنى، میان عقیده به روز جزا و دیگر عقاید دینى و معارف الهى (بل لایخافون الأخرة) برداشت یاد شده، به سبب این نکته است که با تکذیب قیامت از سوى کافران، دیگر عقاید دینى نادیده انگاشته مى شد.
موضوعات مرتبط
- ایمان: آثار بى ایمانى به قیامت ۳; شرایط ایمان به محمد(ص) ۱
- دین: اصول دین ۴
- عقیده: آثار عقیده به قیامت ۵; اهمیت عقیده به قیامت ۴
- قرآن: عوامل تکذیب قرآن ۳
- کافران: بهانه جویى کافران ۱; خواسته هاى کافران ۲; شرایط ایمان کافران ۱; عوامل مخالفت کافران ۳
- محمد(ص): دلایل حقانیت محمد(ص) ۲; عوامل مخالفت با محمد(ص) ۳
- نامه: بى منطقى درخواست نامه سرگشاده ۲; درخواست نامه سرگشاده ۱
منابع