الأحزاب ٢٠
ترجمه
الأحزاب ١٩ | آیه ٢٠ | الأحزاب ٢١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«بَادُونَ»: جمع بادی، بادیهنشینان، صحرانشینان (نگا: حجّ / . «الأعْرَابِ»: ساکنان بادیه (نگا: توبه / ).
تفسیر
- آيات ۹ - ۲۷، سوره احزاب
- بيان آيات مربوط به داستان جن احزاب (خندق )
- حكايت ترس و بهانه تراشى منافقان و بيماردلان بعد از مشاهده لشكر انبوه دشمن و سخنپراكنى هايشان در جهت تضعيف روحيه مؤ منين
- مقصود از اينكه فرمود: ((لقد كان لكم فىرسول الله اسوة حسنة ...))
- وصف حال مؤ منين بعد از ديدن لشكريان احزاب : افزون گشتن ايمان ، وفا و استوارىبر عهده و...
- بيان وصف مؤ منينى كه به عهد خود وفا كردند
- اشاره به اينكه بسا مى شود گناه مقدمه سعادت و آمرزش مى شود
- بحث روايتى
- يكى از معجزات پيامبر اكرم (ص ) در واقعه حفر خندق
- يكى ديگر از دلائل نبوت حضرت خاتم (ص ) در واقعه خندق
- روياروئى لشكر اسلام و كفر در جنگ خندق
- آغاز درگيرى و به ميدان آمدن عمرو بن عبدود و مقابله اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با او
- پيروزى اميرالمؤ منين بر عمرو بن عبدود و بيان ارزش آن از زبان مبارك پيامبر(ص )
- نيرنگى كه يكى از مؤ منان بعد از اجازه گرفتن از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى ايجاد تفرقه بين دشمنان به كار برد
- خذيفه بن اليمان از جنگ خندق سخن مى گويد
- خاتمه جنگ احزاب و روانه شدن سپاه اسلام به سوى بنى قريظه و محاصره آنان و...
- سرانجام يهوديان بنى قريظه و حكميت سعد بن معاذ درباره آنها
- سرانجام حق ستيزى كعب بن اسيد يهودى و شاءن نزول (و انزل الذين ظاهروهم ...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا «20»
(آنها به قدرى وحشتزده شدهاند كه) مىپندارند احزاب (مشرك و يهود مهاجم) هنوز پراكنده نشدهاند و اگر (بار ديگر) دستههاى دشمن (به سراغ مسلمانان) آيد، دوست دارند كاش ميان اعراب باديه نشين بودند (و درگير جنگ نمىشدند) و تنها از اخبار (مربوط به) شما جويا مىشدند و اين افراد اگر در ميان شما بودند جز اندكى نمىجنگيدند.
نکته ها
به عربِ شهرنشين «عربى» و به عرب باديه نشين «اعرابى» گويند. كلمهى «بادُونَ» جمع «بادى» است و به كسى گفته مىشود كه در باديه و بيابان ساكن باشد.
پیام ها
1- افراد ترسو و سست ايمان، همواره دشمن را قوىتر از مسلمانان تصوّر مىكنند. (منافقان گمان مىكردند تا احزابِ يهود و مشرك مدينه را فتح نكنند پراكنده نخواهند شد). «يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا»
2- خود باختگى، قدرت فهم واقعيّات را از انسان مىگيرد. يَحْسَبُونَ ... لَمْ يَذْهَبُوا
جلد 7 - صفحه 344
3- افراد سست ايمان، زندگى در جوامع دور از فرهنگ را بر زندگى در جامعهى دينى، ترجيح مىدهند. «يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ»
4- افراد سست ايمان به جاى حضور در صحنه جامعه، به خواندن روزنامهها و شنيدن اخبار راديوها سرگرمند. «يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ»
5- افراد سست ايمان، اهل نبرد و استقامت نيستند. «ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلاً «20»
و نيز در وصف نفاق و بيان ترس ايشان مىفرمايد:
يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ: گمان مىكنند منافقان در باره احزاب- يعنى لشكرهاى كفار از قريش و غطفان و اسد و يهود و غير ايشان- كه، لَمْ يَذْهَبُوا:
بازنگشتهاند، يعنى بددلى و ترس منافقان به مثابه اين است كه با وجود آنكه مشركان فرار نموده، پندارند كه اطراف مدينه را فراگرفته و در مقام محاربه ايشانند؛ و بدين جهت از خندق فرار نموده و داخل مدينه متحصن شدهاند، هر
جلد 10 - صفحه 425
چند به آنها گويند مشركان فرار نموده و برگشتهاند، قبول نكنند و ياراى آن ندارند كه از منازل متحصنه خود بيرون آيند. وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ: و اگر بيايند اين لشكرها نوبت ديگر، يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ: دوست دارند منافقان، و تمنا كنند آنكه ايشان، بادُونَ فِي الْأَعْرابِ: صحرانشينان بودندى واقع در ميان عربهاى باديهنشين، يعنى از شدت ترس آرزو كنند كه در مدينه بلكه در باديه ساكن باشند. يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ: پرسيدندى از هر شخص آيندهاى از جانب مدينه از خبرهاى شما از آنچه واقع شده بر شما و تحقيق نمودندى كه حال شما چگونه است و منتظر مغلوبيت شما بودندى، وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ: و اگر بودندى در ميان شما و به مدينه مراجعت نكردى و مقاتله با دشمنان نمودى، ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا:
مقاتله ننمودى مگر كارزار اندكى از روى ريا و سمعه نه براى خدا و اعلاى دين.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً «16» قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً «17» قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً «18» أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً «19» يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلاً «20»
ترجمه
بگو فايده نميدهد شما را گريختن اگر بگريزيد از مرگ يا كشته شدن و آنگاه بر خوردار نميشويد مگر اندكى
بگو كيست آنگه نگاه ميدارد شما را از خدا اگر بخواهد براى شما بدى يا بخواهد برايتان رحمتى و نيابند براىشان غير از خدا دوستى و نه ياورى
بتحقيق ميداند خدا تا خير اندازندگان از شما را و گويندگان به برادرانشان كه بيائيد بسوى ما و نميآيند بكار زار مگر اندكى
بخيلانند بر شما پس چون آيد ترس مىبينى آنها را كه مينگرند بسوى تو ميگردد چشمهاشان چون كسيكه بيهوش شده باشد از مرگ پس چون برود ترس آزار نمايند شما را بزبانهائى تند و تيز در حاليكه بخيلانند بر مال آنها ايمان نياوردند پس باطل گردانيد خدا كردارهاشانرا و باشد اين بر خدا آسان
مىپندارند دستههاى دشمن را كه نرفتهاند و اگر آيند دستههاى دشمن دوست دارند كه كاش آنها صحرانشينان بودند در ميان عربان بيابانى كه ميپرسيدند از خبرهاى شما و اگر بودند در ميان شما كار زار نميكردند مگر اندكى
تفسير
خداوند سبحان در اين آيات به پيغمبر خود دستور فرموده كه بمنافقين مذكور در آيات سابقه بفرمايد فرار براى شما فايدهاى ندارد اگر مقصود شما فرار از مردن بمرگ طبيعى يا كشته شدن بدست مردم باشد هر دو بتقدير الهى است اجل هر كس رسيده باشد هر جا باشد ميميرد يا كشته ميشود و تقديم و تأخيرى در آن روى نخواهد داد و بر فرض بگمان شما تأخير بيفتد چند روزى بيش از زندگى بهرهمند نخواهيد شد و بعدا بعذاب اليم فرار از جنگ گرفتار خواهيد بود كيست آنكه بتواند شما را از تحت اراده و قدرت خدا خارج نمايد اگر بخواهد بشما بدى يا خوبى برساند و نخواهند يافت براى خودشان جز خدا صاحب اختيار و ياورى كه بتواند دفع نمايد از آنها مقدّر خدا را او ميداند و ميشناسد كسانيرا
جلد 4 صفحه 313
كه باز ميدارند سايرين را از جهاد در بين شما و مشغول مينمايند ايشانرا به اراجيفى از قبيل آنكه لشگر محمّد لقمهاى براى ابو سفيان و احزاب بيش نيست و كسانيرا كه ميگويند برفقا و دوستان خودشان از منافقين بيائيد پيغمبر را تسليم بدشمن نمائيم و برويم پى كارمان مانند آن اوّل منافق از مهاجرين كه برفيق و برادر خود گفت بيا محمّد را در مقابل عمرو بن عبد ود بياوريم كه او را بكشد و ما بقوم خود ملحق شويم چون كسى حريف ميدان اين مرد نيست و در تاريخ واقعه اشاره بآن شد كه يكمرتبه ديگر هم در ايّام عسرت اين اظهار را بهم مسلك خود عبد الرّحمن ابن عوف نمود و آنكه از ميدان ضرار فرار كرد و معلوم است اين قبيل اشخاص در جنگ حاضر نميشوند مگر ناچار شوند آنهم بقدريكه بگويند ما هم بوديم و در غنيمت شريكيم و كلمه هلمّ در مفرد و جمع استعمال ميشود و اينها از صرف مال و بذل جان در راه خدا و نصرت مسلمانان بخيلانند و مضايقه مينمايند از ايشان و چون ترس از دشمن پديدار گردد مىبينى اى پيغمبر آنها را كه نگاه ميكنند بتو در حاليكه چشمهاشان در حدقه گردش ميكند مانند كسيكه در شرف مرگ است و بحال احتضار افتاده از ترس ولى چون ترس بر طرف شد و ظفر براى مسلمانان حاصل گشت و غنيمتى بدست آمد حمله ميكنند بمسلمانان و آزار ميرسانند بايشان با زبانهاى تند و تيزشان كه زود سهم ما را بدهيد يك قيراط شما بيشتر برديد سهم ما كم شد و از اين قبيل زبان درازى و نظر تنگيها ميكنند در مال دنيا اينها واقعا ايمان بخدا و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم نياوردهاند و با اغراض دنيوى حاضر در ميدان جنگ شدهاند و الّا اين احوال از آنها بروز نمينمود لذا اگر احيانا مبارزه و جنگى هم نموده باشند چون بقصد قربت نبوده ثواب ندارد و عمل غير مؤمن مخلص مقبول درگاه احديّت نيست و اين نفاقها و اعمال ناشايسته براى خدا چيزى نيست و آسان بوده و هست و اينها از بس مرعوب شده بودند پس از فرار احزاب باز خيال ميكردند آنها فرار نكردند و از بس باطنا با مسلمانان بدند اگر دو مرتبه احزاب كه همان قبائل مختلفه از كفار قريش و غيرها باشند بر گردند براى جنگ با مسلمانان دوست دارند بروند از مدينه بيرون و محلق باعراب باديهنشين شوند و از راهگذران جوياى حال مسلمانان گردند و اگر در اين دفعه دوم هم در مدينه باشند مانند
جلد 4 صفحه 314
دفعه اوّل جنگ نميكنند مگر بهمان اندازه كم كه بيان شد براى رضاى خدا نيست بلكه براى شركت در غنيمت است
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يَحسَبُونَ الأَحزابَ لَم يَذهَبُوا وَ إِن يَأتِ الأَحزابُ يَوَدُّوا لَو أَنَّهُم بادُونَ فِي الأَعرابِ يَسئَلُونَ عَن أَنبائِكُم وَ لَو كانُوا فِيكُم ما قاتَلُوا إِلاّ قَلِيلاً «20»
گمان ميكنند اينکه منافقين و كساني که في قلوبهم مرض است اينكه احزاب که مشركين و كفار باشند که براي حرب با پيغمبر و مسلمين آمده بودند هنوز نرفتند و منصرف نشدند و حال آنكه رفته بودند و اگر دو مرتبه احزاب بيايند براي حرب اينکه منافقين دوست ميداشتند که مثل اعراب باديه نشين باشند دور دست از مسلمين و سؤال كنند از پيش آمدهاي شما مسلمين که كار بكجا كشيده و بر فرض که در ميان شما مسلمين باشند مقاتله نميكنند مگر قليلي همين اندازه که بگويند ما با شما ميباشيم از روي رياء و سمعه و نفاق.
جلد 14 - صفحه 489
خلاصه اينكه منافقين نميتوانند از مسلمين جدا شوند و ملحق به مشركين شوند زيرا بر مسلمين مكشوف ميشود كفر و نفاق آنها و مشركين هم اينها را بخود راه نميدهند زيرا احتمال، جاسوس و مفتش در آنها ميدهند و بعبارة ساده چوب هر دو سر نجس هستند و نه جرأت ميكنند که با مسلمين در دار الحرب جهاد كنند زيرا عقيده باطني ندارند که براي شهادت و نصرت دين كوشش كنند و پيش آمد قضايا را هم نميدانند آيا نصرت و ظفر و فتح و فيروزي نصيب مسلمين ميشود يا مشركين.
يَحسَبُونَ الأَحزابَ لَم يَذهَبُوا چون در ميدان جنگ نبودند و در مدينه بودند يا فرار كرده بودند خيال كردند هنوز جنگ ادامه دارد.
وَ إِن يَأتِ الأَحزابُ اگر ثانيا كفار و مشركين حمله كردند و براي جنگ با مسلمين آمدند ..
يَوَدُّوا لَو أَنَّهُم بادُونَ فِي الأَعرابِ از اعراب باديه نشين باشند نه در دسته مسلمين و نه در زمره مشركين.
يَسئَلُونَ عَن أَنبائِكُم بپرسند كار مسلمين و كفار بكجا كشيد هر طرفي که غالب شد خود را بآن ملحق كنند.
وَ لَو كانُوا فِيكُم در داخله مسلمين.
ما قاتَلُوا إِلّا قَلِيلًا فقط يك هاي و هويي بيش ندارند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 20)- این آیه ترسیم گویاتری از حالت جبن و ترس این گروه است، میگوید: «آنها (به قدری وحشتزده شدهاند که) گمان میکنند هنوز لشکر احزاب نرفتهاند» (یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا).
کابوس وحشتناکی بر فکر آنها سایه افکنده، گویی سربازان کفر مرتبا از مقابل چشمانشان رژه میروند، شمشیرها را برهنه کرده و نیزهها را به آنها حواله میکنند! سپس اضافه میکند: «و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست میدارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند» (وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ).
آری! بروند و در آنجا بمانند «و (مرتبا) از اخبار شما جویا گردند» (یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ). لحظه به لحظه از هر مسافری جویای آخرین خبر شوند، مبادا احزاب به منطقه آنها نزدیک شده باشند، و سایه آنها به دیوار خانه آنها بیفتد! و این منت را بر سر شما بگذارند که همواره جویای حال و وضع شما بودیم! و در آخرین جمله میافزاید: «و اگر در میان شما باشند جز اندکی پیکار نمیکنند» (وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا).
نه از رفتن آنها نگران باشید، نه از وجودشان خوشحال، که افرادی بیارزش و بیخاصیتند و نبودنشان از بودنشان بهتر!
نکات آیه
۱ - منافقان مدینه، مى پنداشتند که احزاب متّحد، تا مدینه را فتح نکنند، پراکنده نخواهند شد. (یحسبون الأحزاب لم یذهبوا)
۲ - منافقان مدینه، حتى پس از هزیمت احزاب متّحد و عزیمت شان از اطراف مدینه، گمان مى کردند که آنان نرفته اند. (یحسبون الأحزاب لم یذهبوا)
۳ - اذیت و آزار زبانى مسلمانان، در غزوه احزاب، از سوى منافقان، ناشى از این بود که مى پنداشتند احزاب متّحد، نرفته اند و در اطراف مدینه خواهند ماند. (سلقوکم بألسنة حداد ... یحسبون الأحزاب لم یذهبوا) بنابراین احتمال که «یحسبون...» حال براى ضمیر فاعلى «سلقوا» باشد، نکته یاد شده فهمیده مى شود.
۴ - منافقان مدینه، دوست داشتند که در صورت تکرار هجوم احزاب متّحد به مدینه، در بیابان و در میان بادیه نشینان باشند. (و إن یأت الأحزاب یودّوا لو أنّهم بادون فى الأعراب)
۵ - منافقان مدینه، به شدت از کشته شدن و آسیب دیدن، واهمه داشتند. (و إن یأت الأحزاب یودّوا لو أنّهم بادون فى الأعراب) این که مى فرماید: «دوست داشتند در بیابان باشند» کنایه از این است که نمى خواستند در مدینه باشند تا از جنگ، آسیبى به آنها برسد و یا کشته شوند.
۶ - منافقان مدینه، در عین ترس از حضور در مدینه، به هنگام حمله دشمن، دوست داشتند از اخبار مربوط به مسلمانان آگاه باشند. (و إن یأت الأحزاب یودّوا لو أنّهم بادون فى الأعراب یسئلون عن أنبائکم)
۷ - منافقان مدینه، به پى گیرى تحولات و رخدادهاى مدینه، علاقه مند بودند. (یسئلون عن أنبائکم)
۸ - در صورت حضور منافقان مدینه، در جبهه مسلمانان، جز اندکى در جنگ و جهاد، شرکت نمى کردند. (و لو کانوا فیکم ما قتلوا إلاّ قلیلاً)
۹ - منافقان مدینه، افرادى راحت طلب بودند. (فإذا جاء الخوف رأیتهم ینظرون إلیک تدور أعینهم ... و إن یأت الأحزاب یودّوا لو أنّهم ... و لو کانوا فیکم ما قتلوا إلاّ قلیلاً)
موضوعات مرتبط
- ترس: ترس از مرگ ۵
- غزوه احزاب: احزاب صدراسلام در غزوه احزاب ۳; شکست احزاب صدراسلام در غزوه احزاب ۲; منافقان در غزوه احزاب ۳
- مدینه: احزاب صدراسلام در مدینه ۱
- مسلمانان: اذیت مسلمانان ۳
- منافقان مدینه: آسایش طلبى منافقان مدینه ۹; اذیتهاى منافقان مدینه ۳; پندارهاى منافقان مدینه ۱، ۲، ۳; ترس منافقان مدینه ۵، ۶; علایق منافقان مدینه ۴، ۶، ۷; منافقان مدینه و جهاد ۸; منافقان مدینه و حوادث ۶، ۷; منافقان مدینه و غزوه احزاب ۱، ۴