النحل ٣٥
ترجمه
النحل ٣٤ | آیه ٣٥ | النحل ٣٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لَوْ شآءَ اللهُ ...»: (نگا: انعام / زخرف / ). «مِن شَیْءٍ»: حرف (مِنْ) زائد است. «الْمُبِینُ»: روشن. روشنگر.
تفسیر
- آيات ۲۲ - ۴۰،سوره نحل
- اعتقاد به معاد لازمه توحيد كامل است
- بيان اينكه گمراه كنندگان همانند بار گناهان ناشى از اضلالشان را بر دوش مى كشند
- چگونگى تعدد وزر و عذاب در ازاء عمل واحد
- اشاره به استفاده هاى نادرستى كه از آيه ((ليحملوا اوزارهم كاملة يوم القيمة ))
- مقصود از كسانى كه علم داده شده اند در آيه :((قال الذين اوتوا العلم ...)) معصومين عليهم السلام هستند
- معناى آيه : ((قيل للذين اتقوا ماذا انزل اليكم قالوا خيرا)) و مراد از ((الذين اتقوا))
- معناى ((طيب )) و ((طاهر)) و مقصود از طيب بودن متقين درحال توفى و مرگ
- تعلق مشيت خداوند (لوشاء الله ) به امر عدمى (ما عبدنا) در آيه و توجيه آن
- تقرير و تبيين استدلال مشركين براى بت پرستى خود
- پاسخ به دليل مشركين : تنها وظيفه پيامبران ((بلاغ مبين )) است
- تقسيم امت ها به دو طائفه هدايت يافته و گمراه
- وجه اينكه گمراهى به خلاف هدايت به خود گمراهان نسبت داده شده است
- توضيح اينكه ((ضلالت )) امر عدمى است و نمى توان گفت خدا آن را ايجاد كرده است
- تسليت و دلدارى رسول خدا(ص ): نسبت به هدايت مشركين حريص مباش
- تفسير آيه توسط جبريون و مفوضه در جهت اثبات مذهب خود
- در قيامت ياورانى هستند كه مشركين از يارى آنها بهره مند نمى شوند
- مسئله رفع اختلاف و تبين آن يكى از معرفات روز قيامت است
- اشاره به تعابير مختلف از ايجاد خداى تعالى به :قول ، كلمه ، امر، اراده و قضاى خدا در ذيل (اننقول له كن فيكون )
- بحث روايتى (رواياتى در ذيل : ((الذين اتوا العلم ))، ((... قالوا خيرا))، ((قالوااساطير الاولين )) و...)
- نقشه قريش در برابر جذابيت دعوت پيامبر اكرم (ص ) درذيل آيه ((و اذا قيل لهم ماذا...))
- روايتى درباره سلطنت و قدرت نامحدود خدا
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ «35»
«1». نساء، 31.
جلد 4 - صفحه 517
وكسانىكه شرك ورزيدند، گفتند: اگر خدا مىخواست نه ما و نه پدرانمان هيچ چيزى را غير از او نمىپرستيديم و بدون حكم او هيچ چيزى را حرام نمىكرديم. كسانىكه پيش از اينان بودند نيز اينگونه برخورد مىكردند، پس مگر جز ابلاغ روشن، وظيفه ديگرى بر پيامبران است؟
نکته ها
مسأله جبر، يكى از توجيهات نابجاى مشركان است كه مىگفتند: خدا خواسته كه ما غير او را پرستش كنيم و اگر او مىخواست، ما مشرك نبوديم. اين مطلب در آيه 148 سوره انعام و آيه 20 سوره زخرف نيز از قول مشركان مطرح شده است.
سؤال: آيا همين كه خداوند جلوى انحراف مردم را نمىگيرد، نشانه رضايت او نيست؟
پاسخ: خير، زيرا خداوند اسباب هدايت مردم را فراهم كرده است، پيامبران و كتابها فرستاده است، پس نمىخواسته كسى منحرف شود، ولى كسى را هم بر ايمان آوردن مجبور نكرده است، زيرا ايمانِ اجبارى ارزش ندارد.
پیام ها
1- آنچه از كفر و شرك خطرناكتر است، توجيه آن و نسبت دادن آن به خداست.
«قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا»
2- عقيده به جبر در ميان مشركان نيز بوده است. «لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ»
3- منحرفان علاوه بر كار خود، كار نياكان و همكيشان خود را نيز توجيه مىكنند.
«نَحْنُ وَ لا آباؤُنا»
4- برخى مردم، آداب و رسوم و عقايد نياكانشان را هر چه باشد، مىپذيرند ومىدانند. «نَحْنُ وَ لا آباؤُنا»
5- چنانكه حلال كردن حرامها جايز نيست، حرام كردن آنچه را خداوند حلال دانسته، نيز جايز نيست. «حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ»
6- توجيهگرى، كار همه منحرفان تاريخ است. «كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
جلد 4 - صفحه 518
7- تبليغ، بايد رسا و روشن باشد. «الْبَلاغُ الْمُبِينُ»
8- كار پيامبران، دعوت و تبليغ است، نه اجبار مردم به ايمان. «فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (35)
وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا: و گفتند آنان كه شريك گردانيدند با خداى تعالى الهه ديگرى. لَوْ شاءَ اللَّهُ: اگر خدا خواستى. ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ:
پرستش نكرديم ما غير از ذات سبحانى چيزى را از اصنام و اوثان. نَحْنُ وَ لا آباؤُنا: نه ما و نه پدران ما كه اقتدا نموديم بديشان. وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ: و حرام نكرديم غير از محرمات او چيزى را از بحيره و سائبه و وصيله و غير آن، بلكه خواست اين را از ما، و اراده نمود، بجا آورديم.
تبصره: آيه شريفه بيان شبهه سوم منكرين نبوت است، بدين تقرير كه:
تمسك جستند به قول به جبر براى طعن در نبوت، گفتند: اگر خدا مىخواست ايمان را هرآينه حاصل مىشد براى ما، چه تو بيائى يا نيائى، و شرك و كفر هم وقوع يافتى، چه تو مبعوث شدى يا نشدى. وقتى همه از جانب خدا بودى، پس فايده بعث تو چيست؟
حق تعالى انكار ورد قول آنها را فرمايد به اين كه: اين كار اختصاص به
جلد 7 - صفحه 198
اين جماعت ندارد، كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ: همچنين بجا آوردند آنان كه پيش از ايشان بودند از كفر و گمراهى و تكذيب پيغمبران و انكار آيات سبحانى. حاصل آن كه پيشينيان گفتند مثل قول اينان و كردند مثل آنچه اينها نمودند و عاقبت به شآمت ناهنجارى خود گرفتار شدند.
تقرير جواب: به يك كلمه جامعه، ابطال فرمود قول به جبر را به اضافه فعل كفر و انكار به آنها؛ و اين دال است بر آنكه ايشان به سوء اختيار خود كفر و الحاد را پيش گرفتند، پس به ملازمه كشف گردد كه خواست الهى بالنسبه به آنها ايمان و طاعت بوده بالاختيار، نه كفر و معصيت؛ زيرا ايمان اجبارى، منافى تكليف، و نقض غرض، و صدور آن از حكيم محال است.
بعد از آن فايده بعث انبياء را بيان مىفرمايد: فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ: (استفهام انكارى) يعنى: پس نيست بر پيغمبران مگر رسانيدن فرامين الهيه را آشكارا به مردمان، يا نيست منصب آنها مگر تبليغى كه آشكار كننده حق باشد.
تنبيه: فايده بعثت انبياء- اين مقدمه مسلم آمده كه غرض الهى از ايجاد خلق، مصلحتى است راجع به سوى خلق؛ بنابراين در حكمت لازم آيد ارشاد بندگان به آنچه مصلحت آنان و منع ايشان از آنچه مفسده ايشان است در احوال معاش و معاد، پس حكمت الهيه مقتضى شد تشريع قانونى كه جريان آن باعث نظام عالم گردد، و اگر جعل آن را واگذار به خلق نمايد، اغراض شخصيّه در كار، و سبب اختلال فراهم گردد.
پس به حكم عقل، وضع اين فرامين بر خداى تعالى واجب، سپس براى تبليغ آن احكام، اشخاص مخصوصى را معين فرمايد كه ايشان را پيغمبر نامند؛ و شأن رسول، ابلاغ فرامين سبحانى است، خواه مردم مطيع شوند يا مخالفت كنند. پس انبياء در مقام دعوت برآمده، اعلان نمودند به تمام مردم كه حق تعالى ايمان و طاعت را از شما خواسته نه كفر و معصيت را، و امر الهى آن است كه ذات مقدس سبحانى را به وحدانيت پرستش و ستايش كنيد ولى شما
جلد 7 - صفحه 199
بالاختيار بدون جبر و اكراه، كفر را بر ايمان و معصيت را بر طاعت اختيار نموديد، و عناد و لجاج و انكار را پيش گرفتيد، لا جرم سزا و پاداش اعمال قبيحه و افعال شنيعه خود را دريابيد، چنانچه سابقين شماها به همين شنايع جزا يافتند و به عذاب الهى گرفتار شدند. پس عاقل را تفكر در احوال گذشتگان عبرتى است تا آگاهى يابد و حق را قبول بنمايد و به عناد و لجاج خود را به هلاكت نياندازد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (35) وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (36) إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (37)
ترجمه
و گفتند آنانكه مشرك شدند اگر ميخواست خدا نمىپرستيديم غير از او هيچ چيز را ما و نه پدران ما و نه حرام ميكرديم بغير حكم او هيچ چيز را اين چنين كردند آنانكه بودند پيش از آنها پس آيا باشد بر پيغمبران مگر رسانيدن آشكار
و بتحقيق مبعوث نموديم در هر گروهى پيغمبرى را كه بپرستيد خدا را و بپرهيزيد از هر گمراه كنندهاى پس بعضى از ايشان كسى است كه هدايت نمود خدا و بعضى از آنها كسى است كه ثابت شد بر او گمراهى پس سير كنيد در زمين پس بنگريد چگونه بود انجام كار تكذيب كنندگان
اگر حرص ورزى بر هدايت آنها پس همانا خدا هدايت نميكند كسيرا كه در ضلالت گذارده و نيست مر آنها را هيچ يارى كنندگان.
تفسير
- اهل شرك در اين مقام بتعليم شيطان مغالطه عجيبى نمودند كه خداوند آنرا نقل و جواب فرموده و آن آنستكه خداوند قادر است بر هر امرى اگر خواسته بود ما و پدرانمان بت پرست نباشيم منصرف مينمود ما را از پرستش غير از خود و نيز منصرف مينمود ما را از آنكه چيزيرا بدلخواه خود حرام يا حلال نمائيم و اينكه ننموده دليل است بر آنكه خواسته است ما چنين
جلد 3 صفحه 285
باشيم پس افعال ما مرضى خدا است و كسى نبايد ما را منع نمايد و جواب آنستكه فرق است بين قدرت و مشيت و رضايت بلى خدا قادر است كه كفار را منصرف نمايد از كفر و تحريم حلال و ساير اعمال ناشايسته ولى نميخواهد آنها باجبار موحّد و صالح شوند ميخواهد باختيار و استحقاق بمقامات عاليه برسند و راضى نيست بكفر و اعمال قبيحه آنها و اين اشكال و اعمال ناشايسته از امم سابقه در مقابل انبياء گذشته واقع شد و ايشان بوظيفه خودشان كه ابلاغ احكام و معارف بود عمل نمودند و جواب گوئى كردند و ما مبعوث نموديم ايشانرا كه بامتهاى خودشان بگويند پرستش كنيد خدا را و اجتناب نمائيد از هر گمراه كنندهاى خواه شيطان باشد خواه بت خواه انسان پس بعضى از مردمان منصف عاقل قبول نمودند و خداوند هدايت نمود ايشانرا و بعضى از مردم متعصب جاهل قبول ننمودند و باقى و ثابت و مصرّ بر ضلالت شدند و خداوند آنها را معذب فرمود بانواع عذابها از قبيل خسف و غرق و صاعقه و امثال اينها اگر قبول نداريد برويد سير كنيد در زمين و آثار باقيه آنها را كه دلالت بر معذب شدن آنها دارد مشاهده نمائيد تا بدانيد كه خدا راضى بافعال آنها نبوده كه بانواع عذاب معذب و هلاكشان فرموده پس بافعال شما هم كه مانند آنها است راضى نيست و نميخواهد كفر و شرك و تحريم حلال و تحليل حرام را و قمى ره فرموده مراد از سير در ارض رجوع باخبار پيشينيان است و عياشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه خداوند مبعوث نفرمود هيچ پيغمبرى را مگر بولايت ما و برائت از دشمنان ما و مراد از كسانيكه بر ضلالت باقى ماندند تكذيب كنندگان آل محمدند و در آيه اخيره خطاب به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده كه اصرار زياد بهدايت آنها نداشته باشد همان ابلاغ و اتمام حجت كافى است خداوند گمراهانى را كه بحال خودشان واگذار فرموده براى اعراض از ذكر و عدم قابليت هدايت نخواهد فرمود و ناصر و معينى براى آنها در دنيا و آخرت نخواهد بود ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قالَ الَّذِينَ أَشرَكُوا لَو شاءَ اللّهُ ما عَبَدنا مِن دُونِهِ مِن شَيءٍ نَحنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمنا مِن دُونِهِ مِن شَيءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبلِهِم فَهَل عَلَي الرُّسُلِ إِلاَّ البَلاغُ المُبِينُ (35)
و گفتند كساني که مشرك شدند اگر خدا اراده كرده بود ما عبادت نميكرديم غير او را نه ما نه پدران ما و حرام نميكرديم از غير او از چيزي همين نحو كردند كساني که از پيش از آنها بودند پس آيا بر رسولان غير از ابلاغ آشكار تكليف
جلد 12 - صفحه 118
ديگريست، عقيده مشركين اينکه بود که عبادت اصنام و اوثان بر حسب دستور و امر الهي بوده، چنانچه در جاي ديگر ميفرمايد: از قول آنها وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدنا عَلَيها آباءَنا وَ اللّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آيه 28 و نيز ميفرمايد: وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّهِ يونس آيه 18 و الحاصل اينكه مشركين بتهاي خود را از مقربان درگاه خداوند ميدانند و بامر الهي عبادت آنها را ميكنند و اينکه عقيده از پدران خود يدا بيد و جيلا بعد جيل اتخاذ كردند، چنانچه دارد ابتداء رواج شرك شيطان آمد و بآنها گفت اينکه انبياء شما که از دار دنيا رفتند مقرب درگاه الهي بودند، چنانچه ملائكه هم مقرّب هستند و مجسمههايي بصورت انبياء و ملائكه درست كردند و بآنها سجده كردند عبادت آنها را ميكردند و اينکه دستگاه روز بروز رواج و زيادتي پيدا كرد، لذا در اينجا ميفرمايد: وَ قالَ الَّذِينَ أَشرَكُوا مشركين زمان رسول اللّه صلّي اللّه عليه و اله و سلّم لَو شاءَ اللّهُ اگر خدا امر نكرده بود بعبادت اينکه اصنام و نهي فرموده بود و نميخواست ما عبادت آنها بكنيم ما عَبَدنا مِن دُونِهِ مِن شَيءٍ ما عبادت نميكرديم غير او را اينكه عبادت ميكنيم خواسته الهي و بامر او است نَحنُ وَ لا آباؤُنا نه ما عبادت آنها را ميكرديم و نه پدران ما تمام بامر او و خواست او است و همچنين حيواناتي که ما حرام يا حلال ميدانيم که ميفرمايد: ما جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفتَرُونَ عَلَي اللّهِ الكَذِبَ مائده آيه 102 و در بسياري از آيات سوره انعام اشاره دارد مثل جمله وَ أَنعامٌ حُرِّمَت ظُهُورُها و مثل وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الأَنعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلي أَزواجِنا أَمَّا اشتَمَلَت عَلَيهِ أَرحامُ الأُنثَيَينِ آيه 140 الي 145 شرحش گذشت وَ لا حَرَّمنا مِن دُونِهِ مِن شَيءٍ تمام بدستور و امر او است كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبلِهِم از همين نوع افتراءات فَهَل عَلَي الرُّسُلِ إِلَّا البَلاغُ المُبِينُ فقط حجة بايد تمام شود و راه عذر بايد بسته شود بابلاغ آشكارا لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَ يَحيي مَن حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ انفال آيه 44.
119
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 35)- این آیه به یکی از منطقهای سست و بیاساس مشرکان اشاره کرده، میگوید: «و مشرکان گفتند: اگر خدا میخواست نه ما و نه نیاکان ما هیچ چیز غیر او را عبادت نمیکردیم» و به سراغ بتها نمیرفتیم (وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا).
«و چیزی را بدون اذن او تحریم نمینمودیم» (وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ).
این جمله اشاره به قسمتی از چهارپایانی است که مشرکان در عصر جاهلیت، از پیش خود تحریم کرده بودند. آنها میخواستند چنین استدلال کنند که اگر اعمال ما مورد رضای خدا نیست پس چرا قبلا پیامبرانی نفرستاد و از همان روز اول به نیاکان ما نگفت من به این کار راضی نیستم این سکوت او دلیل بر رضای اوست! لذا در پاسخ میفرماید: «پیشینیان آنها نیز همین کارها را انجام دادند (و به همین بهانهها متوسل شدند) ولی آیا پیامبران الهی وظیفهای جز ابلاغ آشکار دارند؟» (کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
و این چنین است راه و رسم همه رهبران راستین که در اصل دعوت هرگز از سخنان دو پهلو استفاده نمیکنند، در بیان حقیقت چیزی فرو گذار نمینمایند و تمام عواقب این صراحت و قاطعیت را نیز به جان پذیرا هستند.
نکات آیه
۱- مشرکان مکه، بت پرستى خود و پدرانشان را برخاسته از مشیت خداوند مى دانستند. (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء نحن و لا ءاباؤنا) با توجه به مکى بودن سورهء نحل و نیز قرینه «کذلک فعل الذین من قبلهم» مراد از «الذین أشرکوا» مشرکان مکه است.
۲- مشرکان مکه، جبرى مسلک بوده و عمل خود را بر اساس مشیت خداوند مى دانستند. (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء)
۳- مشرکان مکه، درصدد تقویت پایگاه عقیدتى خویش با استناد به ریشه تاریخى داشتن آن (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء نحن و لا ءاباؤنا) ذکر «و لا ءاباؤنا» در کلام مشرکان در حالى که بحثى از آنها در میان نبوده است، مى تواند مشعر به نکته یاد شده باشد.
۴- مشرکان مکه، باورمند به مشیت خداوند بودند و تفسیر نادرستى از آن داشتند. (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء)
۵- مشرکان، انبیا را مورد استهزا و تمسخر قرار مى دادند. (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء) برداشت فوق، مبتنى بر این احتمال است که سخن مشرکان (لو شاء الله ما عبدنا من دونه) از روى اعتقاد و ایمان نباشد; چه اینکه در صورت عقیده به خدا و ربوبیت او مشرک نبودند; بلکه از روى استهزا و تمسخر آن را گفته باشند.
۶- مشرکان با استدلال مغالطه آمیز، درصدد بودند تا اعمال و عقاید شرک آلود خود را توجیه کنند. (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء) در حالى که خداوند به طور تشریعى از مشرکان خواستار اصلاح عقیده خود و گزینش توحید شده است، آنان براى نفى این خواسته، آن را با اراده تکوینى در هم مى آمیزند تا از خود رفع تکلیف کنند.
۷- مشرکان مکه، على رغم عقیده به خدایان متعدد، اظهار عقیده به خداوند کرده و قضاى او را در عالم نافذ مى دانستند. (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء)
۸- مشرکان، برخى اشیاى مباح را بدون دلیل تحریم مى کردند. (و لاحرّمنا من دونه من شىء)
۹- مشرکان، دخالت خود را در تحریم مباحها، برخاسته از مشیت خداوند معرفى مى کردند. (لو شاء الله ... و لاحرّمنا من دونه من شىء)
۱۰- مشرکان قبل از اسلام نیز همچون مشرکان صدراسلام، مباحها را بى جهت تحریم مى کردند. (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء نحن و لا ءاباؤنا و لاحرّمنا من دونه من شىء کذلک فعل الذین من قبلهم)
۱۱- شرک در عبادت و تحریم مباحها و اسناد آن به مشیت خداوند، از سنتهاى رایج مشرکان در طول تاریخ (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء نحن و لا ءاباؤنا و لاحرّمنا من دونه من شىء کذلک فعل الذین من قبلهم)
۱۲- جبرگرایى، مسلک مشرکان در طول تاریخ (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء نحن و لا ءاباؤنا و لاحرّمنا من دونه من شىء کذلک فعل الذین من قبلهم)
۱۳- انسانها در پذیرش دین و یا رد آن، مختارند. (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء ... فهل على الرسل إلاّ البلغ المبین) آوردن عبارت «فهل على الرسل إلاّ البلاغ...» در پایان آیه، مى تواند جواب ادعاى مشرکان درباره جبرى بودن عقیده شان باشد; به این صورت که خداوند در جواب آنان مى فرماید: پیامبران فقط براى ابلاغ پیام خداوند فرستاده شده اند و جبرى در کار نیست.
۱۴- برخوردهاى مشرکان با انبیا و تعالیم آسمانى در طول تاریخ، همسو و یکنواخت بوده است. (کذلک فعل الذین من قبلهم ... و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ... کذلک فعل الذین من قبلهم)
۱۵- وظیفه همه انبیاى الهى، تنها ابلاغ پیام خداوند به صورت روشن و صریح بوده است و نه اجبار مردم به قبول آن. (فهل على الرسل إلاّ البلغ المبین)
۱۶- همه انبیا، داراى وظیفه اى واحد و هماهنگ بوده اند. (فهل على الرسل إلاّ البلغ المبین)
۱۷- مشرکان مکه، با اشاعه فکر جبرگرایى، درصدد اثبات عبث بودن بعثت انبیا بودند. (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء ... فهل على الرسل إلاّ البلغ المبین) عبارت «فهل على الرسل إلاّ البلاغ المبین» پس از بیان اعتقادات مشرکان، مى تواند جوابى براى آنان باشد; با این توضیح که مشرکان مى خواستند با استناد ایمان و کفر به خداوند، بیان کنند که با چنین امرى، جایى براى آمدن انبیا نیست و خداوند با «فهل على الرسل...» جواب آنان را مى دهد که آمدن پیامبران، بیهوده نیست و براى ابلاغ پیام الهى است.
موضوعات مرتبط
- انبیا: استهزاگران انبیا ۵; روش برخورد با انبیا ۱۴; روش تبلیغ انبیا ۱۵; محدوده مسؤولیت انبیا ۱۵، ۱۶; مسؤولیت انبیا ۱۶; هماهنگى انبیا ۱۶
- انسان: اختیار انسان ۱۳
- بدعتگذاران ۸:
- تبلیغ: صراحت در تبلیغ ۱۵
- جبرواختیار ۱۳، ۱۵:
- خدا: آثار مشیت خدا ۱، ۲، ۹، ۱۱
- دین: اختیار در دین ۱۳; تبلیغ دین ۱۵; روش برخورد با دین ۱۴
- عقیده: آثار عقیده به جبر ۱۷; تاریخ عقیده ۱۲; عقیده به مشیت خدا ۴
- مباحات: تحریم مباحات ۸، ۹، ۱۰، ۱۱
- مشرکان: استهزاهاى مشرکان ۵; بدعتگذارى مشرکان ۸، ۹، ۱۰، ۱۱; بدعتگذارى مشرکان صدراسلام ۱۰; توجیه عقیده مشرکان ۶; توجیه عمل ناپسند مشرکان ۶; توجیه گرى مشرکان ۶; جبرگرایى مشرکان ۹، ۱۱، ۱۲; روش برخورد مشرکان ۱۱; شرک عبادى مشرکان ۱۱; عقیده مشرکان ۱۲; مشرکان و انبیا ۱۴; مشرکان و دین ۱۴; هماهنگی مشرکان ۱۰، ۱۴
- مشرکان مکه: بینش مشرکان مکه ۱، ۲; تقویت عقیده مشرکان مکه ۳; تلاش مشرکان مکه ۳; جبرگرایى مشرکان مکه ۱، ۲، ۱۷; خداشناسى مشرکان مکه ۷; دشمنى مشرکان مکه ۱۷; عقیده مشرکان مکه ۴، ۷; مبانى عقیدتى مشرکان مکه ۳; مشرکان مکه و مشیت خدا ۴، ۷; منشأ بت پرستى مشرکان مکه ۱