روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۷۴۲

آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، كِتَابُ الْمَعِيشَة

روي صفوان بن يحيي عن سلمه الحناط قال قال ابو عبد الله ع :

وَ مَا عَمَلُكَ فَقُلْتُ حَنَّاطٌ وَ رُبَّمَا قَدِمْتُ عَلَى نَفَاقٍ وَ رُبَّمَا قَدِمْتُ عَلَى كَسَادٍ فَحَبَسْتُهُ‏ قَالَ فَمَا يَقُولُ مَنْ قِبَلَكُمْ فِيهِ قُلْتُ يَقُولُونَ مُحْتَكِرٌ قَالَ يَبِيعُهُ أَحَدٌ غَيْرُكَ قُلْتُ مَا أَبِيعُ أَنَا مِنْ أَلْفِ جُزْءٍ جُزْءاً فَقَالَ لاَ بَأْسَ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ رَجُلٌ مِنْ‏ قُرَيْشٍ‏ يُقَالُ لَهُ‏ حَكِيمُ‏ بْنُ حِزَامٍ‏ وَ كَانَ إِذَا دَخَلَ اَلطَّعَامُ‏ اَلْمَدِينَةَ اِشْتَرَاهُ كُلَّهُ‏ فَمَرَّ عَلَيْهِ‏ اَلنَّبِيُّ ع‏ فَقَالَ لَهُ يَا حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ‏ إِيَّاكَ أَنْ تَحْتَكِرَ

ترجمه

‏محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۴ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۳۶۰

سلمه گندم فروش گويد: امام صادق عليه السّلام از من سؤال فرمود: كارت چيست؟ عرض كردم گندم فروش هستم و پاره‏اى اوقات بازار رواج و خوبى دارد و پاره‏اى اوقات كساد است و ناچار آن را انبار مى‏كنم، فرمود: در باره آن علماى آن ديار چه مى‏گويند؟ عرض كردم مى‏گويند: محتكر است، فرمود: غير از تو كسى هست كه آن را بفروشد؟ عرض كردم: «من از هزار جزء، جزئى بيش نمى‏فروشم» (يعنى من از هزار فروشنده، يك فروشنده بيش نيستم). فرمود: در اين صورت اشكالى ندارد، مطلب چنين است كه مردى از قريش بود كه به او حكيم ابن حزام مى‏گفتند و شيوه‏اش اين بود كه هر گاه گندم و خواربار وارد مدينه مى‏شد او همه آن را خود يك جا مى‏خريد، و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گذرش بر وى افتاد او را نصيحت كرده، فرمود: اى حكيم پسر حزام زنهار از اينكه ارزاق مردم را انبار كنى و به انتظار گران شدن آن باشى.