ریشه صدق
تکرار در قرآن: ۱۵۵(بار)
قاموس قرآن
به كسر و فتح (ص) راست گفتن. و به كسر (ص): راست مقابل دروغ (اقرب). [اسراء:80]. اين راستى در عمل است. [زمر:33]. مراد از صدق خبر راست است به عبارت ديگر: حقّ و مراد از تصديق ايمان به آن مىباشد. * تصديق به معنى اذغان و اعتقاد و راست دانستن مطلب و سخن است [سباء:20]. يعنى شيطان ظنّ خويش را كه به اغواء ايشان داشت تصديق كرد و دانست كه اغواء مىتواند كرد. [صافات:37]. بلكه حق راآورد و مرسلين را در نبوّت تصديق كرد. در مجمع فرموده: بشارات پيامبران را درباره خود تحقيق و اثبات كرد يعنى بشارات آنها به وسيله او به جاى خود را گرفت. * صدقه: چيزى است كه انسان از مال خود قربة الى اللّه مىدهد. و آن اعمّ از زكوة است صدقه به واجب و مستحب هر دو گفته مىشود ولى زكوة فقط اسم واجب است (مجمع) [توبه:103]. درباره صدقه واجبى است [توبه:104] ظاهراًاعم از واجب و نداب است. افعال صدقه از باب تفعل مىايد. نحو [توبه:75]. اقرب الموارد در علت اين تسميه گويد: كه بنده به وسيله آن صدق عبوديّت خويش را اظهار مىكند. * صَدُقَة: به فتح (ص) و ضم (د) مهريّه زن است جمع آن در قرآن صدقات آمده [نساء:4]. يعنى مهر زنان را در حاليكه عطيهاى است از جانب خدا، بدهيد. شايد علت اين تسميه آن باشد كه شخص با دادن مهر صدق احترام و حق زن يا دستور خدا را ظاهر مىكند. * صديق:رفيق.آن كه دوستى و محبتش راست است [شعراء:101-102]. * صدّيق: پيوسته راست گو و راست كن صيغه مبالغه است طبرسى آن را بسيار تصديق كننده حق و به قولى كثير الصدق فرموده است. راغب آن را بسيار راستگو گفته و سه قول درباره آن نقل كرده است. كسى كه اصلاً دروغ نمىگويد.آن كه دروغ از او سر نمىزند كه به صدق عادت دارد.آن كه در قول و عقيده راست، و راستى خويش را به فعلش اثبات كند. نا گفته نماند: چون صدق در قول و فعل هر دو هست و صدّيق مبالغه كسى است كه راست گو و راست كن باشد و خلاف راستى اصلا نگويد و نكند مؤيد اين مطلب آن است كه صدّيق وصف پيامبران آمده و قول و فعل آنها همواره راست بوده است و نيز در وصف مريم آمده «صدّيقه» و اين حاكى است كه مريم در ولادت عيسى و در گفتارش دروغى ندارد و راست راست است. [يوسف:46]، [مريم:41]و در خصوص مريم نيز اين كلمه به كار رفته است [مائده:75]. * [صافات:104-105] و ندايش كرديم كهاى ابراهيم آن خواب را تصديق كردى و در خارج به وجود آوردى. از اين معلوم مىشود كه آن حضرت به ذبح امر نشده بود و گرنه «قَدْ صَدَّقْتَ» نمىآمد مگر پس از ذبح فرزندش. * [احزاب:8]. ما قبل آيه چنين است [احزاب:7]. مراد از اين ميثاق ظاهراً همان است كه در آيه 81 آل عمران است. مىشود گفت غرض از «صِدْقِهِمْ» ميثاق است يعنى: خدا از آنها پيمان گرفت كه يكديگر را تصديق و به هم ديگر يارى كنند تا اين تمهيد آن شود كه از صادقين (پيامبران) درباره آن پيمان راست سؤال كند كه آيا به آن عمل كردند يا نه؟ چنانكه مىشود آن را از [اعراف:6]. تاستفاده كرد. و در «سئل» گذشت. صديقون كدامند؟ نا گفته نماند صدّيق در قرآن مجيد در وصف حضرت ابراهيم و يوسف و مريم به كار رفته چنانكه كذشت و در خصوص حضرت ادريس فرموده [مريم:56]. اطلاق آن به حضرت يوسف گرچه از مرد مصرى و رفيق زندانى يوسف است ولى قرآن آن را به صورت قبول نقل مىكند. حتال كه اين را دانستيم، مقتضاى آيه [نساء:69]. آن است كه صدّيقين غير از پيامبران و گواهان اعمال اند زيرا كه ظاهر آنها افاده تعدّد است. پس بايد ديد آنهاكدام اند در آيه ديگرى مىخوانيم [حديد:19]. از اين آيه به دست مىآيد كه صدّيقون و شهداء اعمال هر دو يك صنف اند و به اعتبارآن كه دروغ و خلاف را در اقوال و اعمالشان مدخلى نيست صدّيق و شهداء اند. گرچه پيامبران نيز صدّيق و شهيد اند ولى چون اين دو وصف منحصر به آنهانيست، بايد گفت مراد از اين سه گروه انبياء داراى هر سه وصف نبوت، صدّيق و شهيدان اند ولى اوصياء فقط دو وصف اخير را دارند. «الصّالحين». تيز پيروان مخصوص آنها نى باشند. لذا منظور از «وَالَّذينَ آمَنُوا...» در آيه اخير بايد مؤمنان به خصوصى باشند كه ايمان به خدا و رسل مقان صدّيق و شهيد را به آنهاداده است. در الميزان از كافى از حضرت باقر عليه السلام نقل شده: نبى از ماست. صدّيق از ماست. شهداء و صالحين از ما اند . يكى از بزرگان درباره آيه اخير فرموده: «وَالَّذينَ آمَنُوا...» صديقون و شهداء نيستند بلكه ملحق به آنها هستند به قرينه «عِنْدِ رَبَّهُمْ» به نظر ايشان «لَهُمْ» راجع به «اَلَّذينَ آمَنوا» و ضمير «اَجْرُهُمْ» راجع به صدّيقون و شهداء است يعنى براى مؤمنين به خدا و رسل اجرى مثل اجر آن دو طايفه است. اين نظر بسيار بعيد است بلكه «اُولئِكَ هُمُ الصِّدّيقُونِ وَ الشُّهَداءذ» اين دو وصف را به «اَلَّذينَ آمَنُوا...» منحصر مىكند. مطلب همان است كه گفتيم: بايد «اَلَّذينَ آمَنوا» را گروه بخصوصى دانست. بعضىها گفتهاند: «واو» در «وَالشُّهَداءُ» استيناف و آن مبتدا و خبرش «عِنْدَ رَبِّهِمْ»است و «لَهُمْ اَجْرُهُمْ» خبر دوم است. در خاتمه: شايد «وَالَّذينَ آمَنُوا» در آيهاخير به بعضى از بندگان خدا كه از اوصياء نيستند شامل باشد امثال شهيدان راه حق و غير هم. صدقات درباره «اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لَلْفُقَراءِ وَالْمَساكينِ» و محل مصرف هشتگانه صدقات در زكو» سخن گفتهايم به آنجا رجوع شود.
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
صَادِقِينَ | ۳۱ |
مُصَدِّقاً | ۱۳ |
مُصَدِّقٌ | ۴ |
صَدَقُوا | ۵ |
صَدَقَةٍ | ۲ |
صَدَقَاتِکُمْ | ۱ |
الصَّدَقَاتِ | ۵ |
تَصَدَّقُوا | ۱ |
الصَّادِقِينَ | ۱۹ |
صَدَقَ | ۴ |
صَدَقَکُمُ | ۱ |
صَدُقَاتِهِنَ | ۱ |
الصِّدِّيقِينَ | ۱ |
أَصْدَقُ | ۲ |
يَصَّدَّقُوا | ۱ |
بِصَدَقَةٍ | ۱ |
تَصَدَّقَ | ۱ |
صِدِّيقَةٌ | ۱ |
صَدَقْتَنَا | ۱ |
صِدْقُهُمْ | ۱ |
مُصَدِّقُ | ۱ |
صِدْقاً | ۱ |
لَصَادِقُونَ | ۴ |
الصَّدَقَاتُ | ۱ |
لَنَصَّدَّقَنَ | ۱ |
صَدَقَةً | ۲ |
صِدْقٍ | ۷ |
تَصْدِيقَ | ۲ |
فَصَدَقَتْ | ۱ |
الصِّدِّيقُ | ۱ |
تَصَدَّقْ | ۱ |
الْمُتَصَدِّقِينَ | ۲ |
صِدِّيقاً | ۲ |
صَادِقَ | ۱ |
صَدَقْنَاهُمُ | ۱ |
صَدِيقِکُمْ | ۱ |
صَدِيقٍ | ۱ |
صَدَقْتَ | ۱ |
يُصَدِّقُنِي | ۱ |
صِدْقِهِمْ | ۱ |
بِصِدْقِهِمْ | ۱ |
الصَّادِقَاتِ | ۱ |
الْمُتَصَدِّقَاتِ | ۱ |
صَدَّقَ | ۵ |
الْمُصَدِّقِينَ | ۱ |
صَدَّقْتَ | ۱ |
بِالصِّدْقِ | ۲ |
صَدَقَنَا | ۱ |
صَادِقاً | ۱ |
الصِّدْقِ | ۱ |
الصَّادِقُونَ | ۲ |
لَصَادِقٌ | ۱ |
تُصَدِّقُونَ | ۱ |
الْمُصَّدِّقِينَ | ۱ |
الْمُصَّدِّقَاتِ | ۱ |
الصِّدِّيقُونَ | ۱ |
صَدَقَاتٍ | ۱ |
فَأَصَّدَّقَ | ۱ |
صَدَّقَتْ | ۱ |
يُصَدِّقُونَ | ۱ |