ریشه قبل
تکرار در قرآن: ۲۹۴(بار)
قاموس قرآن
(بر وزن فلس)راغب گويد: در تقدم متصل و منفصل به كار مىرود و نيز به معنى تقدم مكانى، زمانى، رتبهاى و ترتيبى آيد. نگارنده گويد در قرآن مجيد ظاهرا همه جا در تقدم زمانى استعمال شده مثل [بقره:91]. و مثل [مائده:34]. *** قُبُل: (بر وزن عنق) گاهى به معنى جلو و پيش به كار مىرود مثل [يوسف:26]. اگر پيراهنش از جلو دريده شده زن راست مىگويد يوسف از دروغگويان است. گاهى به معنى روبرو و آشكار«رَأَيْتُهُ قُبُلاً اَىْ عَياناً وَ مُقابَلَةً» مثل [كهف:55]. مگر اينكه طريقه گذشتگان يا عذاب روبرو بر آنها آيد. *** قِبَل: (بر وزن عنب) طاقت، نزد، طرف، چنانكه در اقرب و غيره آمده مثل [نمل:37]. بر آنها لشكريانى آوريم كه طاقت مقابله با آنها را ندارند. و مثل [معارج:36]. چرا كافران نزد تو به تو خيره هستند. ممكن است آن به معنى طرف باشد يعنى چه شده كافران به سوى تو خيرهاند. در آيه [بقره:177]. بى شك مراد طرف است يعنى نيكى آن نيست كه روهاى خود را به سوى مشرق با مغرب كنيد. * [حديد:13]. «قِبَلِه» ظاهرا به معنى طرف است اين سور به نظرم واقعيت ايمان است كه از طرفى به مومنان رحمت و از طرفى به منافقان عذاب است مثل قرآن كه براى مومنان شفا و رحمت و براى كافران خسار و زيان است پس قرآن دو جهت دارد همچنين ايمان، وجود باب در حائل ظاهرا واقعيت ارتباط مومن و منافق است كه در دنيا وجود داشته و در آخرت به صورت درب آمده. يعنى: ميان مومنان و منافقان حائلى زده مىشود كه داراى درى است در باطنش رحمت و ظاهرش از جانب آن آتش است و آتش از آن سرزده در همه آيات گذشته معنى «روبرو» صحيح و صادق است. *** قبول: پذيرفتن. گرفتن. [آل عمران:37]. خدايش آن را پذيرفت پذيرفتن نيكو. اقبال: رو كردن. راغب گفته:[طور:25]. روكرده بعضى بر بعضى از هم مىپرسند، معنى آمدن نيز مىدهد كه آمدن رو كردن است [يوسف:82]. كاروانيكه در آن آمديم. *** تقّبل: پذيرفتن بر وجهى كه مقتضى ثواب باشد(مفردات)آيات قرآن مؤيد اين قول است [مائده:27]. معلوم است كه قبول خدا مقتضى ثواب است. ايضاً [بقره:127]. در آيه [آل عمران:37]. طبرسى فرموده چون در«تَقَبَّلَها» معنى قبول هست لذا مصدر آن قبول آمده است. به نظر نگارنده «تَقَبَّلَها»مقتضى ثواب و «بِقَبُولٍ» با قيد«حَسَنٍ» در جاى تقبل است و تقدير چنين است «تَقَبَّلَهاتَقَبُّلاً». قبول مصدر است گرچه لازم بود بضم قاف باشد مثل دخول و خروج و قعود ولى سيبويه گفته: پنج مصدر از اين وزن به فتح اول آمده :قبول،وضوء،طهور،وقود و ولوغ. *** تقابل: روبروشدن. [واقعة:16]. قبيل: جمع قبيله كفيل. روبرو. اين هر سه معنى در كتب لغت و تفاسير يافته است راغب گويد: قبيل جمع قبيله است و آن جماعتى است كه بعضى بر بعضى رو كنند طبرسى فرموده: قبيل جماعتى است كه از قبايل مختلف باشد و اگر به يك پدر و مادر منتهى شود قبيله گويند: [اعراف:27]. قبيل در آيه ظاهرا جمع قبيله است يعنى واقع اين است كه شيطان و اتباعش شمارا مىبينند از جائيكه شما نمىبينيد. [اسراء:92]. قبيل در آيه به معنى كفيل يا آشكار است يعنى يا خدا و فرشتگان را روبرو آورى و ببينيم يا آنها را كفيل آورى كه نبوت تو را ضمانت كنند. [حجرات:13]. شما را ملتها و طائفه قرار داديم تا همديگر را بشناسيد رجوع شود به «شعب».
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
قَبْلِکَ | ۲۸ |
قَبْلِکُمْ | ۱۸ |
قَبْلُ | ۷۰ |
يُقْبَلُ | ۲ |
قَبْلِهِمْ | ۳۶ |
تَقَبَّلْ | ۲ |
قِبْلَتِهِمُ | ۱ |
الْقِبْلَةَ | ۱ |
قِبْلَةً | ۲ |
قِبْلَتَکَ | ۱ |
قِبْلَتَهُمْ | ۱ |
قِبْلَةَ | ۱ |
قِبَلَ | ۲ |
قَبْلِهِ | ۱۵ |
قَبْلِ | ۲۵ |
قَبْلِنَا | ۲ |
فَتَقَبَّلْ | ۱ |
فَتَقَبَّلَهَا | ۱ |
بِقَبُولٍ | ۱ |
يُقْبَلَ | ۲ |
تُقْبَلَ | ۲ |
قَبْلِي | ۳ |
قَبْلَ | ۲۲ |
فَتُقُبِّلَ | ۱ |
يُتَقَبَّلْ | ۱ |
يَتَقَبَّلُ | ۱ |
تُقُبِّلَ | ۱ |
قُبُلاً | ۲ |
قَبِيلُهُ | ۱ |
يُتَقَبَّلَ | ۱ |
يَقْبَلُ | ۲ |
قُبُلٍ | ۱ |
أَقْبَلُوا | ۱ |
أَقْبَلْنَا | ۱ |
قَبْلِهِمُ | ۱ |
قَبْلِهَا | ۲ |
مُتَقَابِلِينَ | ۴ |
قَبْلَکَ | ۴ |
قَبِيلاً | ۱ |
قَبْلَهُمْ | ۱۵ |
تَقْبَلُوا | ۱ |
أَقْبِلْ | ۱ |
أَقْبَلَ | ۲ |
فَأَقْبَلَ | ۲ |
فَأَقْبَلُوا | ۱ |
قَابِلِ | ۱ |
نَتَقَبَّلُ | ۱ |
مُسْتَقْبِلَ | ۱ |
قَبَائِلَ | ۱ |
فَأَقْبَلَتِ | ۱ |
قِبَلِهِ | ۱ |
قَبْلَهُ | ۱ |
قِبَلَکَ | ۱ |