ریشه نزل
تکرار در قرآن: ۲۹۳(بار)
قاموس قرآن
اصل نزول به معنى فرود آمدن است چنانكه در مفردات و مصباح و اقرب گفته است عبارت راغب چنين است: «النُّزوُلُ فِى الْاَصْلِ: هُوَانْحِطاطٌ مِنْ عُلُوّ» در باره باران آمده [واقعة:69]. آيا شما آن را از ابر فرود آوردهايد يا ما فرود آورندگانيم؟ ايضا [مائده:114]. خدايا به ما از آسمان مائدهاى فرود آور. * [حديد:25]. [زمر:6]. [اعراف:26]. [طلاق:10]. مىدانيم كه آهن درسنگهاست، انعام ثمانيه در زميناند، لباس از زمين تهيه مىشود و رسول در عالم ما است پس علت آمدن «اِنزال» در اينها چيست: به نظر مىآيدكه جواب همه اينها در [حجر:21]. باشد در اين آيه به هر چيز انزال اطلاق شده و چون تدبير همه از جانب خداوند است اطلاق انزال برهمه صحيح مىباشد. مىشود گفت: ذرات آهن در اشعه كيهانى و گازهاى هواو غيره است و از آسمان به زمين مىبارد، مىشود گفت: نطفه حيوانات ازهوا مىبارد همانطور كه ميكروبها بر گوشتها و پنيرها مىبارد و مخمرها بر آب انگور مىبارند،بعضىها «رَسُولاً» را جبرئيل گفتهاند ولى جمله «يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ» آن را رد مىكند. *** نُزُل (به ضم ن،ز): آنچه براى ميهمان آماده شده تا بر آن نازل شود چنانكه در قاموس گويد، آنرا منزل نيز گفتهاند راغب گويد:«اَلْنُّزُلُ: مايُعْدُّ لِلنّازِلِ مِنَ الزَّادِ». [كهف:107]. به اهل ايمان و عمل جنات فردوس منزل يا مهيا شده است. [واقعة:92-94]. اما اگر از مكذبين و گمراهان باشد پس براى اوست آماده شدهاى از آب جوشان و انداخته شدن به آتش بزرگ. [كهف:102]. نَزْلَة: يكبار نازل شده [نجم:13]. دريك نزول ديگر او را ديده است. مُنْزَل: (بصيغه مفعول) مصدر ميمى و اسم مفعول است [مومنون:29]. بگو پروردگارا مرا از كشتى فرود آور فرود آوردن مباركى و در آيه [آل عمران:124]. اسم مفعول است. تَنَزُّل: در صحاح، قاموس و اقرب آن را نزول با مهلت و تأنى گفته است [شعراء:210]. قرآن راشياطيننازل نكردهاند مىشود مهلت و تدريج را از آيه [طلاق:12]. فهميد كه نزول امر تدريجى است. تنزيل و انزال راغب مىگويد: تنزيل در آنجاست كه نازل كردن تدريجى و دفعهاى بعد از دفعه ديگر باشد ولى انزال اعم است و به انزال تدريجى و دفعى اطلاق مىشود در اقرب الموارد مىگويد: بقولى تنزيل، تدريجى و مرةّ بعد اخرى است و انزال اعم مىباشد.در صحاح ترتيب را از معانى تنزيل شمرده است ولى عدهاى از اهل لغت مابين انزال و تنزيل فرقى قائل نشدهاند. مىشود فرق مابين آن دو را از بعضى آيات استفاده كرد مثلا در آيه [اسراء:106]. «فَرَقْناهُ» و «عَلى مُكْثٍ» قرينه است بر اينكه مراد از «نَزَلْناهُ» انزال تدريجى است. نزول قرآن مجيد به ضرورت مىدانيم كه نزول قرآن به رسول خدا «صلىالله عليه واله» به تدريج و در عرض بيست وسه سال بوده است. ولى در قرآن آياتى داريم كه ظهور بلكه صريح آنها نزول تمام قرآن در يك ماه و يك شب است مثل [بقره:185]. اين آيه روشن است در اينكه قرآن بتمامه در ماه رمضان نازل شده و آيه [دخان:3]. دلالت دارد كه دريك شب از ماه رمضان نازل گشته و آيه [قدر:1]. صريح است در اينكه آن شب شب قدر بوده است، بنابراين توفيق ميان اين دو مطلب چطور است؟ به نظر بعضى مراد از نزول قرآن در رمضان و در شب قدر ابتدا نزول آن است يعنى شروع نزول در ليلةالقدر بوده و ازآن پس تا بيست و سه سال پايان يافته است. به نظر ديگر مراد آن است كه در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنيانازل گشته و از آن درعرض 23 سال به تدريج بر آن حضرت نازل شده است ابن عباس، سعيدبن جبير و ديگران بر اين عقيدهاند، ظاهرا در اين باره فقط يك روايت از امام صادق «عليه السلام» نقل شده كه در مقدمه نهم تفسير صافى و در تفسير برهان ذيل آيه «شَهْرُرَمَضانَ ألَّذى...» نقل شده است و آن را حفص بن غياث عامى از آن حضرت روايت مىكند. و مضمون روايت آن است كه قرآن در ماه رمضان به بيت المعمور نازل گشته و سپس در طول بيست و سه سال نازل گرديده است. در اين حديث آسمان دنيا نيست و به جاى آن بيت المعمور است لذا فيض مرحوم در صافى احتمال داده كه مراد از بيت المعمور قلب حضرت رسول خدا«صلى الله عليه واله» باشد. متن روايت در اصول كافى كتاب فضل القرآن چنين است «عَلِىٌ بْنُ اِبْراهيمَ عَنْ اَبيه وَ مُحْمَّدِبْنِ القاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ سُلَيْمانَ، عَنْ داوُدَ، عَنْ حَفْصِ بْنِ غِياثٍ عَنْ اَبى عَبْدِاللَّهِ «عليه السلام» قالَ: سَأَلْتهُ عَنْ قَوْلِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ «شَهْرُرَمَضانَ الَّذى أُنْزِلُ فيه الْقُرآنُ» وَاِنَّما أُنْزِلَ فى عِشْرينَ سَنَةً مِنْ أَوَّلِهِ اِلى آخِرِهِ؟ فَقالَ اَبُوعَبْدِاللَّهِ «عليه السلام»: نَزَلَ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً فى شَهْرِ رَمَضانَ اِلَى الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ ثُمَّ نَزَلَ فى طوُلِ عِشْرينَ سَنَةً...» اين روايت ازاهل سنت نيز به چندين وجه نقل شده است از جمله در تفسير ابن كثيرذيل آيه «شَهْرُرَمَضانَ ألَّذى...» نقل كرده: «عَنْ ابْنِ عَبَّاسِ قالَ أُنْزِلَ الْقُرْآنُ. فِى النِصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ اِلى سَماء الدُّنْيا فَجَعَلَ فى بَيْتِ الْعِزَّةِ ثُمَّ أُنْزِلَ عَلى رَسُولِ اللَّهِ «صلى الله عليه و اله» فى عِشْرينَ سَنَةٍ لِجَوابِ كَلامِالنَّاسِ». ازاين رو احتمال تقيه در روايت حفص بن غياث بيشتر است، باقى روايات چنانكه در صافى و برهان و غيره نقل شدهدلالت بر نزول دفعى قرآن دارند و شايد مراد از بيت معمور در روايت حفص چنانكه صافى احتمال داده قلب رسول خدا «صلى الله عليه واله» باشد. *** در بيان توفيق بين دو مطلب فوق، قولى هست بسيار متين و دقيق و آن اينكه قرآن مجيد دو دفعه نازل شده. يكدفعه بطور فشرده و بسيط و دفعه ديگر بطور تدريج و تفصيل و درعرض بيست و سه سال. و آياتى از قبيل [بقره:185]. و [قدر:1]. راجع به نزول اول است و آيات [اسراء:106]. راجع به نزول دوّم مىباشد مىباشد و آياتی كه راجع به نزول دفعىاند بلفظ انزال آمده كه دلالت بردفعى بودن دارند چنانكه آيات تدريج نوعاً با لفظ «تنزيلاند». در توضيح اين مطلب مثلى مىآوريم. فرض كنيد شخصى دوهزارمترمربع زمين دارد،دفعةً بخاطر او مىافتد. كه اين زمين را ده دستگاه خانه ساخته و بفروشد اكنون همه آن خانهها بطور فشرده و بسيط در ذهن اين شخص هست ولى نمىداند كوچه كجاست، راه روها كدام اند، حياطها در كدام جهت خواهندبود، اطاقها، حمامها، انبارها و... در كجاها قرار خواهند گرفت. مهندسى مىآيد و آن طرح را روى كاغذ مىآورد و نقشه مىكشد و همه آنچه را كه گفته شد روى كاغذ مشخص مىكند. يا انسان مىخواهد كتابى بنويسد يا سخنرانى بكند مطالب بطور فشرده و بسيط در قلب او موجود است سپس بوسيله قلم يا زبان آنها را توضيح و تفصيل مىدهد. همچنين قرآن بطور بسيط و فشرده در يك شب به قلب مبارك آن حضرت نازل گشته ولى احتياج به تفصيل داشته است و بر حسب موارد و اتفاقات بار ديگر جبرييل آنها را مشروحاً و مفصلا بر آن حضرت نازل كرده سپس بوسيله آن بزرگوار بر مردم ابلاغ شده است. [هود:1]. ظاهر «اُحْمِكَتْ» راجع به نزول اوّل و حالت بساطت آن و «فُصِّلَتْ» راجع به نزول دوّم و جدا جدا بودن آن است. نزول دوم به حكم نقشه كشى مهندسی است. مرحوم ابوعبدالله زنجانى در تاريخ قرآن ص 31 ترجمه سحاب مىگويد: علاوه بر اين ممكن است بگوييم روح قرآن و اغراض كليه ايكه قرآن مجيد به آن توجه دارد در دل پاك پيغمبر «صلى الله عليه واله» در شب قدر تجلى نموده كه [شعراء:193]. سپس به زبان مباركش آيه آيه و جدا جدا در طول سنوات ظهور نموده است. محقق طالقانى در تفسير پرتوى از قرآن ذيل «اِنَّاأَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِالْقَدْرِ» مىنويسد: از آن آياتيكه قرآن و نزول آن را توصيف و تعريف مىنمايند به وضوح بر مىآيد كه قرآن به دو صورت مشخص و در دو مرتبه نازل شده است: اول: به صورت و نزول بسيط و جمع و پيوسته. دوم به صورت باز و تدريجى و تفصيلى. صاحب الميزان نيز در ذيل «شَهْرُرَمَضانَ ألَّذى أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ»اين مطلب را قبول و بر آن استدلال كرده است. استدلال طرز استدلال به مطلب فوق اين است كه انزال و تنزيل گرچه هر دو به يك معنى اند ولى غالب در باب افعال دفعى بودن و در باب تفعيل تدريج است. آياتيكه در اول بحث نقل شد از قبيل [قدر:1]. [دخان:3]. [بقره:185]. همه ظهورشان در انزال دفعى است ايضا آيه [هود:1].هكذا آيات [بروج:21-22]. [واقعة:77-80]. ظاهر در يكپارچگى قرآن اند. آيه [اعراف:52]. روشن مىكند كه تفصيل عارض بر كتاب است پس آمدن كتاب راجع به نزول اول، و تفصيل راجع به نزول دوم مىباشد. ايضا آيه [يونس:37]. اگر مراد از «الْكِتاب» قرآن باشد. و نيز از آيه [طه:114]. به نظر مىآيد كه قرآن قبلا در قلب آن حضرت بوده ولى خواندن و ابلاغ منوط به وحى دوم بوده است هكذا آيه [قيامة:16-19]. دلالت دارد بر اينكه آن حضرت قبلا قرآن را مىدانسته است ولى خدا فرمود عجله نكن اول بايد ما بخوانيم سپس تو مانند خواندن ما بخوانى. و اينكه مشركان در مقام اقتراح مىگفتند: [فرقان:32]. [اسراء:93]. منظورشان اين بود كه قرآن بصورت كتاب مجلد نازل شود و آن غير از نزول دفعى بر قلب پاك آن حضرت است. اما آيات [اسراء:106]. [فرقان:32]. صريحشان در نزول تدريجى است.
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
أُنْزِلَ | ۴۹ |
أَنْزَلَ | ۵۸ |
نَزَّلْنَا | ۹ |
أَنْزَلْتُ | ۱ |
أَنْزَلْنَا | ۳۷ |
فَأَنْزَلْنَا | ۳ |
يُنَزِّلَ | ۳ |
نَزَّلَهُ | ۲ |
يُنَزَّلَ | ۲ |
نَزَّلَ | ۱۲ |
أَنْزَلْتَ | ۲ |
أُنْزِلَتِ | ۱ |
تُنَزَّلَ | ۲ |
مُنْزَلِينَ | ۱ |
يُنَزِّلْ | ۴ |
نُزُلاً | ۶ |
تُنَزِّلَ | ۲ |
أَنْزَلَهُ | ۳ |
يُنَزَّلُ | ۱ |
أَنْزِلْ | ۱ |
مُنَزِّلُهَا | ۱ |
نُزِّلَ | ۷ |
أَنْزَلْنَاهُ | ۱۴ |
سَأُنْزِلُ | ۱ |
مُنَزَّلٌ | ۱ |
يُنَزِّلُ | ۱۰ |
فَأَنْزَلَ | ۳ |
أُنْزِلَتْ | ۵ |
مَنَازِلَ | ۲ |
الْمُنْزِلِينَ | ۲ |
نُنَزِّلُ | ۲ |
نُنَزِّلُهُ | ۱ |
لَنَزَّلْنَا | ۱ |
نَزَلَ | ۴ |
نَزَّلْنَاهُ | ۲ |
تَنْزِيلاً | ۴ |
نَتَنَزَّلُ | ۱ |
لَأَنْزَلَ | ۲ |
أَنْزِلْنِي | ۱ |
مُنْزَلاً | ۱ |
أَنْزَلْنَاهَا | ۱ |
نُنَزِّلْ | ۱ |
لَتَنْزِيلُ | ۱ |
تَنَزَّلَتْ | ۱ |
تَنَزَّلُ | ۳ |
مُنْزِلُونَ | ۱ |
تَنْزِيلُ | ۵ |
يَنْزِلُ | ۲ |
تَنْزِيلَ | ۱ |
مُنْزِلِينَ | ۱ |
تَنْزِيلٌ | ۴ |
تَتَنَزَّلُ | ۱ |
نُزِّلَتْ | ۱ |
نَزْلَةً | ۱ |
نُزُلُهُمْ | ۱ |
أَنْزَلْتُمُوهُ | ۱ |
الْمُنْزِلُونَ | ۱ |
فَنُزُلٌ | ۱ |
يَتَنَزَّلُ | ۱ |