إِفْک

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۰۷ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن نمودار دفعات)

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

ساخته. برگرداندن چيزى از حقيقتش [نور:12] گفتند اين، ساخته و دروغ آشكار است. دروغ را از آن اِفك گويند كه از واقعيتش برگردانده شده در جوامه الجامع فرموده، «الافك:ابلغ الكذب» و اصل آن از فلك به معنى برگرداندن است. در نهايه گفته است: «اَفَكَهُ يَأْفِكذهُ اِفْكاً: اذا صرعه عن الشيئى وَ قَلَبّه» و در مفردات گويد: افك چيزى است كه از حقيقتش برگردانده شده باشد (ساخته) ناگفته نماند اين معنى جامع همه معانى است. در قرآن كريم به معنى ساخته، دروغ و برگرداندن بكار رفته. مصدر و فعل آن به معنى برگرداندن و اسم مصدرش به معنى برگردانده شده (ساخته) است و فعل آن لازم و متعدى هر دو آمده است [احقاف:22]، گفتند: آيا آمده‏اى تا ما را از خدايانمان برگردانى؟ [اعراف:117] عصايت را بيانداز، پس آنكه عصا، آنچه به دروغ مى‏ساختند مى‏گرفت [جاثية:7]، واى بر هر دروغ ساز گناهكار، اَفّاكَ صيغه مبالغه است. [منافقون:4]، خدا آنها را بكشد هز حق و خدا: يك جا برگردانده مى‏شوند [ذاريات:8-9] ظاهر معنى آيه اين است كه: شما اهل مكّه درباره قرآن و آورنده آن سخن گوناگون داريد: برگردانده مى‏شود از ايمان به آن، هر كه برگردانده شود از تكبر و تدبّر صحيح به نظر مى‏آيد كه تقدير آن چنين باشد «يُؤفَكُ عن الايمان بالقرآن من اذفِكَ عن عن التدبر و التفكر» مؤيد اين احتمال آيات ما قبل و ما بعد است كه تفكر در موجودات طبيعت را به ميان كشيده است. [نجم:53]، [حاقة:9] مؤتفكات در لغت به معنى بادهائى است كه از مسير خود بر مى‏گردند و محل وزيدن خود را عوض مى‏كنند و يا زمينهائى كه زير و رو مى‏شوند. و ظاهراً مراد از آن در قرآن شهرهاى ويران و زيرو رو شده است نظير شهدهاى لوط و غيره معنى آيه اول: مؤتفكه (قراء زير و رو شونده) را ساقط كرد. داستان افك‏ حديث افك كه در سوره نور از آيه 11 تا آيه 26 به آن اشاره شده و از طرف خدا تكذيب گرديده و احكام و نصايحى نيز در آن ضمن، گفته شده است دروغى بود كه منافقان آن را شهرت دادند و خاطر شريف حضرت رسول «صلى اللّه عليه وآله و سلم» را به درد آورند، آيات وحى آنرا تكذيب كرد و چند نفر از جمله عبداللّه بن ابىّ، مسطح بن اثاثه، حسان بن ثابت و حمنة خواهر زينب دختر جحش در آن افتراء تازيانه خوردند «حدِ قَذْف» و قضيه خاتمه يافت. و خلاصه جريان چنانكه تفاسير و تواريخ نوشته‏اند از اين قرار بود حضرت رسول «صلى اللّه عليه وآله و سلم» در يكى از جنگها زنش عايشه را با خود همراه برد وقت برگشتن كه در منزلى نزول كرده بودند، عايشه گردن بند خود را گم كرد، براى پيدا كردن آن از لشگريان دور رفت، مسلمانان پنداشتند كه او در كجاوه خود است، شترش را حركت دادند و رفتند، عايشه برگشت و ديد لشگريانش رفته‏اند، در همتن جا نشست، يكى از مسلمانان بنام صفوان بن معطّل سلّمى كه عقب مانده بود رسيد و عايشه را شناخت شتر خود را خوابانيد و او را سوار كرد و برد بى آنكه حرفى بزند، چون به لشگريان رسيدند، اين ماجرا براى منافقان و بعضى از مريض القلبها عنوان شد و عايشه را نعوذ باللّه متهم بفجور با آن مرد كردند، و در اين امر، عبداللّه بن ابى رئيس منافقين از همه بيشتر آن را شهرت مى‏داد، تا آيات قرآن اين ساخته را تكذيب كرد. نگارنده: از نقل اين داستان ناراحتم، و چون بعضى از مغرضين اهل سنّت نعوذ باللّه، شيعه را كه از عايشه خوشش نمى‏آيد، به اين كار متّهم مى‏كنند و مى‏گويند: شيعه نعوذ باللّه به عايشه چنين نسبت مى‏دهند از اين جهت اين را نوشتم و از طرف خودم و شيعه اثنا عشريه مى‏گويم: هر كه به عايشه چنين نسبت بدهد او كافر و تكذيب كننده قرآن است، زيرا قرآن اين نسبت را تكذيب كرده است. آرى شيعه، عايشه را گناهكار مى‏داند. زيرا با امام بر حق على بن ابيطالب «عليه السلام» به مبارزه برخاست و خون مسلمانان را به هدر ريخت و تا آخر عمر در عداوت آن حضرت پايدار ماند و آيه [تحريم:4] درباره او و حفصه نازل شد و غير ذلك. ولى اين كجا؟ نعوذ باللّه. خداوند به عبداللّه بن اُبىّ لعنت كند كه سبب آزردگى قلب نازنين رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله وسلم» شد.


در حال بارگیری...