الْبَصَر
ریشه کلمه
- بصر (۱۴۸ بار)
قاموس قرآن
(بر وزن فرس) قوه بينائى. چشم. علم (اقرب الموارد) در صحاح گويد: بصر حسّ بينائى... و علم است. راغب گفته: بصر هم به چشم گفته مىشود و هم بقوّه بينائى در اينجا توضيح است. 1- همانطور كه گفته شد: بصر هم به چشم گفته مىشود و هم بحسّ بينائى مثل [نحل:77]، امر قيامت نيست مگر مانند اشاره چشم و مثل [اسراء:36]، گوش و چشم و قلب همه مسئولند. در قرآن مجيد ظاهراً بصر تنها در قوه بينايى به طوريكه چشم منظور نباشد بكار نرفته است گرچه اطلاق بصر به چشم به لحاظ بينائى آن است، ولى افعال آن اكثراً در معنى بينائى و ديدن به كار رفته است مثل [اعراف:179]، و مثل [واقعة:85]، جمع بصر ابصار است مثل [نحل:78] ابصار به معنى بصيرتها و معرفتها نيز آمده كه در بند دوّم خواهيم گفت. 2- بصيرت به معنى بينائى دل است، راغب (بر وزن فرس )گويند اين معنى، مرادف معرفت و درك است و همان است كه از صحاح و اقرب الموارد نقل شد كه يكى از معانى بصر، علم است. طبرسى در آيه [يوسف:108]، آن را معرفت و بينائى دل فرموده است. و از اينجاست كه بصيرت را عقل و زيركى معنى كردهاند. در صحاح و قاموس و غيره حجّت و دليل را يكى از معانى بصيرت شمردهاند، اين ظاهراً بدان جهت است كه حجت و دليل سبب بصيرت و بينائى دل است، مىشود گفت كه نام مسبّب را به سبب گذاشتهاند. جمع بصيرت، بَصائِر و ابصار هر دو آمده است مثل [انعام:104]، و آن پنج بار در قرآن تكرار شده و به معنى بصيرتها و دليلهاست و مثل [آل عمران:13]، طبرسى و بيضاوى آن را: «ذوى البصائر و ذوقى العقول» گفتهاند و مثل [حشر:2]، [ص:45] صاحبان نيروها در اطاعت حق و صاحبان بصيرتها بودند. در اوّل اين بند از راغب نقل شد كه به درك دل بصيرت و بَصَر گويند. بنابراين، ابصار بايد جمع بَصَر به معنى بصيرت هر دو باشد. 3- بصر از باب كَرُمَ يكرم و از باب عَلِمَ يعلم به معنى علم آمده كه يكى از معانى بصر است و از باب افعال به معنى ديدن به كار رفته است. در اقرب الموارد گويد، «بصر به (از دو باب فوق): عَلِمَ به» جوهرى گويند: «بَصُرْتُ بالشيئى: عَلِمَه». راغب گويد: در بصر به معنى بصيرت و علم گفته مىشود اَبصرت و بصرت و در معنى ديدن بصرت كم گفته مىشود بلكه ابصرت گويند. على هذا معنى آيه [طه:96]، اين است كه: دانستم آنچه زمخشرى و بيضاوى آن را (دانستم) گفتهاند طبرسى در ذيل اين آيه در بحث لغت گفته: «بَصُرَ بالشيئى» در مقام علم گفته مىشود و «اَبْصَرَ» در مقام ديدن. در آيه [قصص:11] «بصرت» را ديدنى معنى كردهاند يعنى: خواهر موسى او را از گوشه ديد، من گمان مىكنم اينجا هم به معنى علم باشد يعنى خواهر موسى چون به كاخ فرعون نزديك و يا وارد شد از جنب و جوش و رفت و آمد فهميد كه صندوق موسى را گرفتهاند، بعد وارد منزل شد و ديد درباره مرضعه در ماندهاند گفت «هَلْ اَدُلُّكُمْ عَلى اَهلِبَيتٍ يَكْفُلُنَهُ لَكُمْ» و اما اينكه گفتيم فعل بصر از باب افعال به معنى ديدن آمده شواهد آن از قرآن بسيار است، بلكه به استثناى دو آيه فوق و آيه [معارج:11]، كه از باب تفعيل است، تمام افعال بصر در قرآن مجيد از باب افعال به كار رفتهاند [طور:15]، [مريم:42]، [بقره:17]. 4- [قيامة:14-15] بعضىها گفتهاند: تاء «بصيره» براى مبالغه است و بعضى آن را به معنى دليل گرفته و گفته است: بلكه انسان شاهد و حجّت نفس خودش است هر چند عذرهايش را هم القاء كند، به نظر مىآيد كه با ملاحظه آيه قبل «يُنَبَّاءُ الْاِنْسانُ يَومَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ آخَرَ» معناى اوّل بهتر باشد، زيرا انسان به آنچه عمل كرده خبر داده مىشود، بعد در مقام اعراض مىفرمايد: بلكه انسان بر نفس خود يكپارچه بصيرت و بينانى است هر چند در مقام دفاع عذرهائى هم بياورد. 5- [كهف:26] كلمه «اَبْصِر بَهَ وَ اَسْمِعْ» صيغه تعجّب به معنى (چه بينا چه شنوا) است چنانكه اهل تفسير تصريح كردهاند داناتر است، غيب آسمانها و زمين براى اوست، چه بينا و چه شنواست جز او دوستى برايشان نيست. همچنين كلمه «اَسْمِع بِهِمْ وَ اَبْصِرْ) در آيه [مريم:38]، چه شنوا و بينايند روزى كه پيش ما مىآيند. 6- بصير: بينا [بقره:96]، [يونس:67]، [اسراء:59]، كلمه «مبصر و مبصرة» را در دو آيه فوق و نحو آن، روشن و آشكار معنى كردهاند جوهرى درباره آيه [نمل:13]، از اخفش نقل مىكند كه مبصرة را بينائى دهنده گفته است. به نظر نگارنده: اين معنى از همه بهتر است و راغب آن را از بعضى نقل كرده. على هذا «مبصر» اسم فاعل از باب افعال و متعدى است و ماده بصر از اين باب لازم و متعدى هر دو آمده است (رجوع باقرب الموارد) «نهار» را از آن جهت مبصر گوئيم كه بينائى مىدهد زيرا نور وسيله بينائى است «ناقة و آيات» را مبصرة گوئيم زيرا كه بينائى مىدهد و با بصيرت مىكنند. تبصرة يعنى بينائى دادن، واضح نمودن [ق:8]. [عنكبوت:38]، مجمع البيان آن را عقلاء معنى كردهاند يعنى با آنكه عاقل و متمكن از دقّت و اعمال نظر بودند شيطان از راه خدا بازشان داشت. صاحب الميزان فرموده: مراد آن است كه پيش از فريب شيطان اهل آن است كه پيش از فريب شيطان اهل توحيد بودند.