بِالْخُنّس
«خُنَّس» جمع «خانس» از مادّه «خنس» (بر وزن شمس) در اصل به معناى انقباض، بازگشت و پنهان شدن است; و شیطان را از این جهت «خَنّاس» مى گویند که خود را مخفى مى کند، و هنگامى که نام خدا برده شود، منقبض مى شود.
ریشه کلمه
قاموس قرآن
كنار رفتن. وا پس ماندن. پنهان شدن. [تكوير:15-19]. معناى اوّلى خنس و خنوس در قاموس و صحاح و تفسير بيضالوى و كشّاف ذيل سوره ناس، تأخّر و واپس ماندن ذكر شده است. در نهايه گفته و از ابن عباس نقل كرده كه محضر رسول خدا صلى اللّه عليسه و آله و سلم رفتن مىخواست نماز بخواند مرا پيش روى خود نشاند «فَلَمّا اَقْبَلَ عَلب صَلوتِهِ اِنْخذنَسْتُ» يعنى چون شروع به نماز كرد كنار شدم. راغب نيز انقباض و تأخير انداختن گفته است در اقرب الموارد، رجوع، كنار شدن، واپس ماندن و انقباض آمده است. در مجمع البيان مىگويد: خنس و كنس هر دو در اصل به معنى ستر و پوشاندن است شيطان را خنّاس گويند كه هنگام ياد خدا كنار مىرود و پنهان مىگردد كناس بضّم كاف خانهاى است كه پرنده وحشى براى خود اتّخاذ كرده و در آن مخفى مىشود و در تفسير سوره النّاس فرموده: خنوس پنهان شدن بعد از ظهور است. خلاصه آن كه: خنس و خنوس به معنى كنار رفتن، واپس ماندن و پنهان شدن است و اين معانى قريب بهماند. كنس نيز به معنى نهان شدن است درباره آهو كه در نهانگاه خود پنهان مىشود گويند: «كَنَسَ الظَّبىءُ اِذا تَغَيَّبَ وَ اسْتَتَرَفى كِنْاسِهِ» (نهايه) «عَسْعَسَ اللَّيْلُ» يعنى شب روى آورد و شب رفت در دو ضدّ به كار رفته است (مجمع). ناگفته نماند «اَلْجَوارِ الْكُنَّسِ» صفت «الْخَنَّسِ» است و در نتيجه هر سه به موصوفهائى دلالت دارند كه داراى هر سه صفتاند. موصوفاتى كه واپس شونده و داراى انقباض و نهان شوندهاند و نيز در جريان و حركتاند و اين اوصاف لازم و ذاتى آنها است نه آنى و زمانى. ستارگان بى شمار آسمان چنان كه دانشمندان مىگويند چنيناند آنها پيوسته در حال تحوّل و انقلاباند، سوخت خويش را تمام مىكنند بعضى در آخر در نيمه راه زندگىاند بعضى در آخر عمر و بعضى در ابتداى تشكيل: لذا آنها را به گروههاى مختلف از قبيل ستارگان تپنده (كه قشر ظاهر آنها مانند ضربان نبض آهسته و منظّم است) غولهاى آبى، غولهاى سرخ، كوتولوهاى سرخ، كوتولوهاى سفيد كه مواد آنها پيوسته در انفعال و تبدّل است و درباره كوتولوهاى سفيد گفتهاند كه در مراحل آخر زندگى هستند. از طرف ديگر آمدن و رفتن دائمى شب و روشن شدن روز حكايت از تحوّل و انقلاب دائمى جهان دارد. در اوّل سوره تكوير از تكوير و خاموش شدن آفتاب و از منكدر و تيره شدن نجوم و تبخير درياها و غيره سخن رفته پس از آن به خنّس و كنّس قسم ياد شده كه اين سخنان از فرشته وحى است نه ساخته پيامبر «صلى اللّه عليه و آله» بنابراين به نظر مىآيد كه اين اوصاف درباره ستارگان و خورشيدهاى بىشمار جهان است كه پيوسته در حال انقلاباند و حكايت از انهدام عالم دارند معنى آيه شريفه چنين مىشود: پس نه، قسم به واپس شوندگان روان و نهان شونده و به شب كه مىآيد و مىرود و به صبح كه مىدمد و گسترش مىيابد كه اين سخنان قول فرشته بزرگوار است. اينكه مفسّران آنها را سيّارات و عموم ستارگان گرفته و گفتهاند: در شب آشكار مىشوند و در روز غائب مىگردند. به نظر مىآيد كه اين سخن خيلى سطحى است و اين اوصاف درباره غايب شدن در روز و برگشتن در شب نيست و اين چندان دلالت به قيامت ندارد. ولى ما هم اگر در زمان گذشته مىبوديم مانند آنها رحمهم اللّه مىگفتيم زيرا گذشت زمان و ترقّى علم در نماياندن مفاهيم عاليه قرآن سهم بسزائى دارد. * [ناس:4] درباره خنّاس گفتهاند نام شيطان است كه چون خدا ياد شود منقبض و نهان مىگردد. ولى ناگفته نماند: خنّاس در آيه شريفه صفت وسواس است [ناس:1-6] وسوسه در سينه و قلب آدمى است و بسيار بسيار مخفى و نهان است كه آدمى كمتر وجود آنرا حسّ مىكند. لذا بايد گفت خنّاس به معنى سخت نهان و صفت وسوسه است نه صفت شيطان آرى در ذيل سوره فرموده كه اين وسوسه از جنّ و مردم قلب آدمى راه پيدا مىكند. معنى آيات چنين است: بگو پناه مىبرم به پروردگار مردم... از شرّ وسوسه كه بسيار نهان و پوشيده است و در سينههاى مردم رفت و آمد مىكند. و وسواس اسم وسوسه و جمع آن وساوس است و صفت نيست.