يَعْبُد

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

تذّلل با تقديس. اطاعت. در مفردات گويد: عبوديّت اظهار تذلّل و عبادت غايت تذلّل است و از عبوديّت ابلغ مى‏باشد. در مجمع فرموده:«اَلعِبادَةُ فِى اللُّغَةِ هِىَ الذِّلَّةُ» و راهى را كه با رفتن هموار شده گويند: «طَريقٌ مُعَبَّد» برده بواسطه ذلّت و انقيادش عبد گويند. در صحاح گفته: «اَصْلُ الْعُبُّودِيَةِ الْخُضُوعُ وَ الذُلُّ... وَ الْعِبادَةُ الطَّاعَةُ» عبارت قاموس چنين است: «اَلْعُبُودِيَّةُ وَ الْعُبُودَةُ وَ الْعِبادَةُ: الطَّاعَةُ» در اقرب الموارد آمده: «اَلْعِبادَةُ: اَلطَّاعَةُ وَ نِهايَةُ التَّعْظيمِ لللّهِ تَعالى». معنى جامع آين كلمه همان تذلّل و اطاعت است مثل [مريم:44]. پدرم شيطان را اطاعت مكن. [مائده:60]. يعنى طغيانگر را اطاعت كرد. درباره خداوند دو جور عبادت داريم: يكى اطاعت از فرامين او و اين كه در زندگى روزمرّه راجع به حلال و حرام و غيره از دستورات خداوند و دين او پيروى كنيم، اين عبادت به معنى طظاعت و فرمانبرى است، به احتمال قوى آيات: [فاتحه:5]. [حج:11]. [ذاريات:56]. [طه:14]. شامل اين عبادت هستند. ديگرى تذلّلى است توأم با تقديس يعنى بنده نهايت خضوع و ذلت را در برابر حق اظهار مى‏دارد و در عين حال او را از تمام نقائص پاك و به تمام كمالات دارا مى‏داند در زبان مى‏گويد: اَللّه اَكْبَرُ، سُبْحانَ اللّهِ، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ، اِيَّاكَ نَسْتَعينُ و با بدن ركوع و سجود مى‏كند. يعنى معبود من حتى بزرگتر از توصيف است، او پاك و منزّه است همه حمدها مال اوست، و از وى يارى مى‏جويم، در مقايسه عبادت خدا و عبادت بتان كه در ذيل اين بحث خواهد آمد توضيح بيشترى به اين مطلب داده خواهد شد. عبد: مطيع. بنده. از مجمع نقل شد كه او را در اثر ذلّت و انقيادش عبد گويند، پس معناى تذلّل و طاعت در آن در اصل وصف است گويند: «رجل عبد» يعنى مرد مطيع است ولى بعداً مانند اسم استعمال شده. عبد در قرآن به دو معنى آمده يكى به معنى بنده مملوك مثل [بقره:178]. [نحل:75]. آيه [مريم:93]. روشن ميكند كه همه‏انس و جن و ملك بنده و مملوك خدايند، شايد بدين علّت است كه در قاموس و اقرب گفته: عبد انسان است اعمّ از حرّ ورق راغب گويد: اين عبوديت است . «آتى» در آيه رتجع باتيان در قيامت يست بلكه مبيّن نسبت بين خدا و خلق است متوجّه خدايند در حال بندگى و عبوديت كه خدا خالق و رتزق و مدبر آنها است. و هر چه دارند از خدا دارند. ديگرى: عبد به معنى عابد و مطيع خدا در اخلاص و عبادت و اطاعت، مثل [جنّ:19]. [اسراء:3]. [ص:41]. [اسراء:1]. [كهف:1]. ولى به معنى عابد وثن در قرآن نيامده بر خلاف افعال آن مثل [يونس:18]. عبد را در قرآن دو جمع هست: عباد، عبيد [بقره:207]. [ق:29]. عباد در همه جاى قرآن در بنده خدا به كار رفته اعمّ از مملوك و مطيع مگر در آيه [نور:32].در كشّاف گويد:بعضى آن را «عبيدكم» خوانده است و نيز در آيه [آل عمران:79]. اين كلمه گاهى بر جمادات نيز اطلاق شده مثل [اعراف:194]. شايد مراد از آن مملوكيّت باشد و آيه [غافر:48]. شامل همه است اعمّ از بنده طاعتى و تسخيرى . راغب مدّعى است كه عباد جمع عبد به معنى عابد است ولى چنانكه ديديم قرآن آن را تصديق نمى‏كند در اقرب الموارد گفته: عبديكه مضاف به خداست گاهى مخصوص است به جمع به لفظ عباد و عبد مضاف به غير خدا به لفظ عبيد و غالب استعمال چنين است. امّا عبيد: [حج:10]. اين كلمه پنج بار در قرآن مجيد آمده همه با كلمه ظّلام و همه در نفى ظلم از خداوند، ظاهراً آن به معنى عباد است اعّم از مطيع و مملوك. راغب گويد: آن جمع عبد به معنى مملوك است ولى ديگران چنين نگفته‏اند در صحاح و اقرب جمع عبد را عبدون، عباد، عبدان، اعبد و غيره خوانده و گفته‏اند عبيد جمع عزيز و كمياب است. عابد و عابدون: آنگاه كه نسبت به خدا داده شده شامل مطلق مطيع است اعم از فرمانبر و تنزيه كننده گاهى به معنى خدمتكار و برده نيز آمده است نظير: «فَقالُوا اَنُؤمِنُ لِبَشَرَينِ مِثْلِنا وَ قُومُهُما لَنا عابِدُونَ» كه به معنى خدمتكار و برده است لذاست كه موسى «عليه السلام» به فرعون فرمود: [شعراء:22]. تعبيد برده كردن است يعنى آن نعمت را بر من از اين جهت منّت ميهنى كه بنى اسرائيل را برده و خدمتكار كرده‏اى. * [زخرف:81]. يعنى اگر خدا را فرزندى باشد من اولين مطيع او مى‏شوم ولى او را فرزندى نيست از نفى اطاعت به نفى وجود فرزند استدلال شده است. عبادت خدا عبادت به خدا چنان كه گفتيم تذلّل در پيشگاه اوست با تقديس ذات وقدّسش و آن مخصوص خداست و غير او مبرّى از نقائص نيست «لا اِلهَ اَلَّا هُوَ الرَّحمنُ الرَّحيمُ» و «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ الَّا بِاللَّه». ولى آن غير از احترام و تواضع است كه درباره بزرگان دين و قبور آنها و حتى در استلام و بوسيدن حجر الاسود انجام داده مى‏شود، احترام و تواضع در واقع «خود كم بينى» در مقابل چيز است ولى عبادت تقديس و تنزيه طرف مى‏باشد و چون اين مخصوص خداست لذا عبادت مخصوص اوست. بت پرستان معبودات خويش را تقديس كرده و آنها را در تدبير عالم دخيل مى‏دانستند و شفعاء و مقرّب خيال مى‏كردند چنان كه مشروحاً در «شرك» گذشت قرآن در مقام ردّ مى‏فرمايد: اينها نمى‏بينند و نمى‏شنوند و نفع و ضررى ندارند و شفيع و مقرّب نمى‏باشند و دخالتى در تدبير عالم ندارند، شما بى جا و از خودتان چنين چيزها را تراشيده‏ايد. [نجم:23]. از طرف ديگر با كمى توجه خواهيم ديد كه عبادت خاص خداست زيرا بشر يا به جماد عبادت خواهد كرد و يا به زنده مثلاً به جماد و بت ستايش كند كار بى فايده كرده و آن چه در كى و شعورى ندارد تذلّل كرده و تقديس نموده و مقام بشريت و عقل را پائين آورده است. و اگر به زنده عبادت كند مثلاً به بشرى مثل خود، چرا عبادت كند مگر او مثل خودش محكوم به فنا نيست مگر بوى بد ندارد، مگر جزئى از بدنش قازورات نيست مگر سر تا پا فقر و احتياج نيست؟! چرا در مقابل چنين موجود تذلّل كند و او را تقديس بى جا و باطل است. ولى اگر عبادت كند به وجودى كه از همه نقائص منزّه و با همه كمالات آراسته است، وجودى كه عزّت و ذلّت دست اوست حقّا كه بايد چنين وجودى را عبادت كرد و آن كارى است مطابق واقع، تفصيل مطلب در «شرك» ديده شود. اگر گوئى: مگر بت پرستان نمى‏دانستند كه اين بت‏ها سود و زيانى ندارند پس چرا به آنها عبادت مى‏كردند و تقديس مى‏نمودند؟! گوئيم: چون اكثريت بشر جاهل اند و نوعاً پى سؤال و تحقيق نمى‏روند وقتى كه چيزى ميان مردم رسميت پيدا كرد مردم آن را حقيقت مى‏دانند بايد بيدارشان كرد. مردمان بيشترى عقيده دارند جهيدن از روى آتش در آخرين شب چهارشنبه سال در دفع نحو است اثر دارد، بيرون شدن در روز سيزده بدر سبب خوشحالى در تمام ايّام سال است، دم روباه كه راننده‏ها به ماشين مى‏زنند موجب كثرت مشترى است و ده‏ها نظير اينها كه خداى نكرده قرآن از محيط ما برود در مدت كمى ده‏ها معبودات باطله سر برخواهند داشت عقيده بر جهيدن از روى آتش نظير عقيده به قدرت بت است.