فَضْل

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۷ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن نمودار دفعات)

آیات شامل این کلمه

«فَضْل» به معناى هر چیزى است که بیش از مقدار لازم از مواهب و نعمت ها بوده باشد و این یک مفهوم مثبت و ارزنده دارد، ولى گاه معناى مذموم و نکوهیده اى دارد و به معناى خارج شدن از حدّ اعتدال و رفتن به سوى افراط است و غالباً به صورت فُضُول (جمع فضل) به کار مى رود مانند «فُضُولُ الْکَلام» یعنى حرف هاى زیادى.

«فضل» مفهوم وسیعى دارد، و در سوره «سبأ» تمام مواهبى را که خدا به «داود» ارزانى داشته، شامل مى شود، و ذکر آن به صورت «نکره» دلیل بر عظمت آن است.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

زيادت. راغب گفته: «اَلْفَضْلُ: اَلزِّيادَةُ عَنِ الْاِقْتِصارِ»در مصباح گفته:«فَضَلَ فَضْلاً» يعنى زيادت يافت «خُذِالْفَضْلَ» يعنى زيادت را بگير در قاموس آن را ضد نقص گفته است. هرگاه در آيات قرآن دقت شود خواهيم ديد كه فضل در آن به دو معنى بكار رفته: 1- برترى. 2- عطّيه و احسان و رحمت. و هر دو از مصاديق معناى اولى است. اما اولى ممكن است معنوى باشد مثل [اعراف:39]. شما را بر ما برترى و فضيلتى نبود. [سباء:10]. و ممكن است مادّى مثل [نحل:71]. امّا دوّمى مثل [بقره:251]. ليكن خدا صاحب احسان و رحمت است بر مردمان راغب گويد: هر عطيه‏اى را كه بر معطى لازم نيست فضل گويند. يعنى احسان و رحمت و عطائى كه خدا بر بندگان مى‏كند لازم نيست بلكه از روى لطف و كرم مى‏كند لذا به آن فضل گوئيم كه زيادت است وگرنه بندگان حقى در نزد خدا ندارند. اينك به چند آيه نظر مى‏كنيم. 1- [بقره:64]. در اين آيه كلمه رحمت بعد از «فضل» آمده ايضاً در [نساء:83-113-175]. و غيره آيا رحمت در اين آيات بيان و عبارت اخراى فضل است يا معنى ديگرى دارد؟ به نظر مى‏آيد كه «رحمة» ذكر عام بعد از خاص باشد كه فضل از مصاديق رحمت است و مى‏شود با ملاحظه آيات ماقبل مصاديق آن دو را روشن كرد و در آيه فوق مى‏توان گفت: مراد از فضل تأخير عذاب و غرض از رحمةقبول توبه باشد يعنى: اى بنى اسرائيل اگر فضل خدا بر شما نبود و در عقوبت شما تعجيل مى‏كرد و اگر رحمتش در توفيق توبه نبود حتما زيانكار مى‏شديد. 2- [آل عمران:174]. در اين آيه لفظ نعمت و فضل با هم ذكر شده ايضا در آيات [آل عمران:171]. [حجرات:8]. طبرسى ذيل آيه 171 آل عمران فرموده: فضل و نعمت دو لفظ است به يك معنى. بعد مى‏گويد درباره تكرار آن در آيه دو وجه گفته‏اند يكى آنكه نعمت مقابل طاعت است و فضل زايد بر آن و ديگرى آنكه تكرار آن براى تأكيد و تمكين معنى در نفس و مبالغه است. نگارنده نيز ترجيح مى‏دهم كه هر دو به يك معنى باشند گرچه در آيه دو مصداق دارند. تفضيل انبیاء عليهم السلام‏ به صراحت قرآن انبیاء عليهم السلام از لحاظ فضيلت يكسان نيستند، بعضى بر بعضى مزيت دارند. [بقره:253]. از اين آيه سه مطلب روشن مى‏شود. اول اينكه: پيامبران بعضى از بعضى افضل اند و اين تفضيل از جانب خداست كه فرموده «فَضَّلْنا» عين همين كلمه در آيه بعدى نيز خواهد آمد. دوم اينكه: سبب تفضيل سخن گفتن خدا و تأييد با روح القدس و اعطاء معجزات است كه آيه درصدد بيان اسباب تفضيل است. سوم اينكه: علت افضليت عيسى «عليه ‏السلام» معجزات و تأييد با روح القدس بوده است. [اسراء:55]. در اين آيه نيز تفضيل از جانب خداست و علت فضيلت داود اعطاء زبور است. داود و سليمان عليهماالسلام مى‏گويند: [نمل:15]. و سليمان به مردم درباره دانستن زبان پرندگان و دارا بودن به هر شى‏ء مى‏گويد: [نمل:16]. *** چنانكه گفته شد: تفضيل پيامبران از جانب خداست به نظر مى‏آيد علت تفضيل در استعدادها و معنويات آن بزرگواران بوده كه شايستگى تفضيل را داشته‏اند گرچه همه انبیاء عليهم السلام داراى فضل بوده‏اند قرآن فرموده: [انعام:124]. آيه در جواب كسانى است كه مى‏گفتند: بايد به ما هم وحى و رسالت داده شود خدا در جواب فرمود: خدا داناتر است كه رسالت خويش را در كجا قرار مى‏دهد و به كدام كس محول مى‏كند. يعنى جعل رسالت احتياج به استعداد دارد و خدا بهتر مى‏داند كدام شخص داراى استعداد است و در عين حال صاحبان استعداد نيز بعضى بر بعضى مزيت دارند. *** درباره رسول خدا«صلى اللَّه عليه و آله» بايد بدانيم آن حضرت خاتم پيامبران و آورنده دين كاملتر از اديان گذشته است و كتابش چنانكه خواهيم گفت حافظ كتابهاى گذشته است در اينصورت بى شك از ديگران افضل خواهد بود و ذيلاً خواهيم ديد كه آن حضرت جامع اسباب فضيلت و سهمش رويهم از ديگران زياد بود و از مصاديق «وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ» و يا مصداق منحصربفرد آن بود. درباره تأييد به روح القدس آمده [تحريم:4]. ايضاً [بقره:97]. اما در خصوص سخن گفتن خدا با آن حضرت بايد دانست خدا با پيامبران سه نحو سخن مى‏گويد: وحى، سخن گفتن با ايجاد صدا، فرستادن ملك. اين آيه هر سه را بيان مى‏كند: [شورى:51]. در آيه مابعد تصريح شده كه خدا با حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» با هر سه قسم سخن گفته است زيرا آيه مابعد چنين شروع شده «وَ كَذلِكَ اَوْحَيْنا اِلَيْكَ رُوحاً مَنْ اَمْرِنا...» لفظ «كَذالِكَ» اشاره به آيه قبل و سه قسم وحى است يعنى: به تو دينى با هر سه قسم وحى كرديم. على هذا آن حضرت از «مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ» نيز مى‏باشد. از طرف ديگر به قول بعضى مراد از «رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ» آن حضرت است و درباره حضرتش آمده: [سباء:28]. [انبیاء:107]. وآنگهى كتاب آن حضرت ناظر و حافظ كتابهاى ديگر است [المائده:48]. ايضاً آيه اسراء و آيات سوره نجم درباره معراج از ادل دليل بر افضليت آن حضرت است اگر كمى در آيه [اسراء:1]. و آيات [نجم:13-18]. دقت كنيم در افضل بودن آن حضرت شكى نخواهيم داشت. در آيه [احزاب:7]. آن حضرت از همه پيامبران اولوالعزم جلوتر ذكر شده مى‏شود آن هم دليل مطلب باشد اينها همه راجع به استفاده از آيات است در اين زمينه رواياتى نيز وارد شده كه در كتابها از جمله بحار طبع جديد جلد 16 ص 402 - 420 منقول اند. فضيلت كسبى‏ آنچه گفته شد راجع به فضيلت تفضلى و خدائى است كه روى استعداد شخص از خداوند افاضه مى‏شود چنانكه از «فَضَّلْنا» و «اَللَّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رَسالَتَهُ» روشن گرديد، اما راجع به فضيلت كسبى مى‏شود گفت كه هر يك از آن بزرگواران عليهم السلام داراى مزيتى بودند كه در ديگرى وجود نداشت مثلا نوح «عليه السلام» مدت نهصد و پنجاه سال تبليغ كرده و از اين لحاظ منحصربفرد است [عنكبوت:14]. درباره پيامبران آمده [صافات:181]. [نمل:59]. و درباره بعضى بالخصوص آمده: [صافات:109-120-130]. ولى درباره نوح «عليه‏السلام» آمده: [صافات:79]. اين «فِى‏الْعالَمينَ» ظاهراً به علت آن است كه اولين پايه گذار مبارزه با بت پرستى آن بزرگوار است و نسبت به رسولان آينده فتح الباب كرده است «فِى‏الْعالَمين» ظاهراً حال است از «سَلامٌ» يعنى سلام بر نوح سلامى كه پيوسته در ميان مردمان خواهد ماند. ايضاً جريان ذبح اسماعيل «عليه‏السلام» و اسكان ذريه در وادى غير ذى زرع و انداخته شدن به آتش نسبت به ابراهيم «عليه السلام» و هكذا صبر ايوب «عليه السلام» كه فرموده: [ص:44]. و نيز تلاشها و مجاهدتهاى موسى «عليه السلام». اگر از اين جهت حالات رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» را بررسى كنيم خواهيم ديد آن حضرت نيز در نوبت خود بى نظير است: ايستادگى در راه خدا، استقامت در برابر تحريم اقتصادى سه ساله قريش در شعب ابى‏طالب «عليه السلام» مهاجرت در راه خدا و براى خدا، شركت در جنگ‏هاى متعدد و برداشتن زخمها، صبر بر زحمات و نادانيهاى قوم، تشكيل حكومت دينى، نجات مردم از بت پرستى، تحكيم پايه‏هاى توحيد و غيره و غيره كه با شمردن به طول خواهد انجاميد تنها اگر جريان شعب ابى‏طالب «عليه السلام» را در نظر بگيريم به استقامت ممتاز آن حضرت صلوات اللَّه و سلامه عليه و آله پى خواهيم برد در مدت آن سه سال چنان در مضيقه واقع شدند كه يكى از يارانش مى‏گويد: شب چيز نرمى زير پايم احساس كردم آن را به دهان گذاشته و از كثرت گرسنگى بلعيدم و اكنون كه دو سال از آن زمان مى‏گذرد هنوز نمى‏دانم آن چيز چه بود. *** درباره مفاضله ميان انبیاء و ائمه عليهم السلام از جنبه وحى و طرف خطاب خدا بودن انبيا افضل اند ولى از جنبه كسبى بايد اندازه تلاش آنان را در نظر گرفت و روى آن حساب كرد مثلا زكريا و على بن ابيطالب عليهم االسلام را در نظر مى‏گيريم قطع نظر از جنبه وحى: - على «عليه السلام» مروج شريعت قرآن بود. - زكريا «عليه السلام» مروج شريعت تورات. - على «عليه السلام» شريعت مستقل نداشت. - زكريا «عليه السلام» شريعت مستقل نداشت. - على «عليه السلام» در راه خدا بارها جنگيد. - زكريا «عليه السلام» در هيچ جنگى شركت نكرد. - على «عليه السلام» به هنگام مرگ بدنش پر از جاى زخمهاى جنگى بود. - زكريا «عليه السلام» اثرى از زخم نداشت. رويهم رفته اگر تلاشهاو فعاليت‏هاى على «عليه السلام» را در راه خدا با تلاشهاى زكريا «عليه السلام» مقايسه كنيم علائم طور ديگر جابه جا خواهد شد. پس ما در بيان فضيلت كسى بايد سراغ تلاشها و زحمات شخص وى برويم تا نتيجه مطلوب به دست آيد. وانگهى مطابق روايات، ائمه عليهم السلام نيز صداى ملائكه را مى‏شنيدند ولى خود آنها را نمى‏ديدند و نيز به قلوبشان الهام مى‏شد كافى ج 1 ص 270 «بابُ اَنَّ الْاَئِمَّةَ مُحَدَّثُونَ» مفيدرحمه اللَّه در كتاب اوائل المقالات مى‏گويد: قومى از اماميه قطع كرده‏اند كه امامان اهل بيت از همه انبیاء جز پيامبر ما افضل اند، و عده‏اى از اماميه آنها را به استثناى اولوالعزم از همه افضل گفته‏اند گروهى از آنها از هر دو قول امتناع كرده و همه انبیاء عليهم السلام را از امامان عليهم السلام افضل دانسته‏اند اين بابى است كه عقول را در ايجاب و منع آن مجال نيست و بر هيچ يك از اقوال اجماعى منعقد نشده...در قرآن مواضعى است كه قول اول را تقويت مى‏كند...نگارنده گويد آنچه در واقع و در علم خدا هست بدان تسليم هستيم. فضيلت يهود يعنى چه؟! درباره بنى اسرائيل آمده: [بقره:47-122]. موسى «عليه السلام» جواب سؤال آنها كه گفتند: اى موسى همانطور كه اين مردم بتهائى و معبودهائى دارند براى ما نيز معبودى بساز «يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا اِلهاً كَمالَهُمْ آلِهَةٌ» فرمود: [اعراف:140]. مراد از اين تفضيل چيست؟ با آنكه قرآن به شديدترين وجهى مثالب يهود را برشمرده و آنها را كوبيده است. وانگهى مراد از «العالمين» همه مردمان در هر عصر است يا مردمان زمان يهود؟ بايد دانست: در ميان قوم يهود پيامبران بيشتر از هر قوم بوده‏اند از 25 نفر پيغمبرى كه در قرآن نام برده شده بيشترشان از يهوداند مانند يوسف، موسى، هارون، داود، سليمان، زكريا، يحيى، عيسى، اسمعيل، صادق الوعد، يونس، اسحق، يعقوب. از طرف ديگر معجزات واقعه در بنى اسرائيل بيشتر از هر قوم بود از قبيل: عصاى موسى «عليه السلام» و يد بيضاى او، شكافتن دريا و گذشتن بنى اسرائيل از آن و غرق فرعونيان، شكافته شدن دوازده چشمه آب از سنگ، آمدن من و سلوى، بلند شدن كوه بالاى سر بنى اسرائيل، زنده شدن مقتول در جريان بقره، زنده شدن آن عده كه به موسى گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان بده، آمدن طوفان، جراد، قمل، خون، قورباغه‏ها بر فرعونيان و...ايضاً معجزات سائر انبیاء بين اسرائيل از قبيل تسبيح كوهها و پرندگان با داود، دانستن زبان پرندگان «عُلِّمْنا مَنطِقَ الطَّيْرِ» تسخير باد و جن به دست سليمان، زنده شدن مردگان به دست عيسى و... چنانكه در مابعد آيه 47 بقره مقدارى از آنها شمرده شده است. و موسى «عليه السلام» به آنها فرمود: [مائده:20]. اين آيه خلاصه و فشرده مطلب ماقبل است يعنى: برخاستن پيامبران از آنها. اعطاى آزادى و استقلال پس از آنكه در دست فرعون بردگان بودند. و رسيدن به چيزى كه احدى از مردمان بدان نرسيده‏اند به نظرم مراد از آن كثرت معجزات و غيره است. نتيجه اينكه: به نظر نگارنده مراد از تفضيل بنى اسرائيل، بودن پيامبران زياد و معجزات زياد در ميان آنهاست در اينصورت آنها از ايندو جهت از همه اقوام برتراند و هيچ مانعى ندارد كه «العالمين» شامل همه مردمان در هر عصر باشد زيرا اينهمه پيامبران و معجزات در هيچ قومى نه قبل از بنى اسرائيل و نه بعد از آنها واقع نشده است. ولى اين مطلب ربطى به فضيلت فرد فرد آنها ندارد كه آنها از نظر افراد به تصريح قرآن و تجربه، اشخاص بدكار و حيله‏گر و «غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» و «باءُ و بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ» بوده و هستند، آيات فقط مى‏گويد كه اين تفضيل در اين قوم واقع شده است. از طرف ديگر مى‏شود از كثرت پيامبران و معجزات خشونت و جهالت بنى اسرائيل را كشف كرد زيرا اگر غرق در جهالت و عصيان نبودند احتياج به آنهمه پيغمبر و معجزات نداشتند. فضيلت انسان‏ آيه زير نيز قابل دقت و بررسى است [اسراء:70]. تكريم به معنى گرامى داشتن و محترم كردن است و آن ظاهراً به واسطه عقل و تفكر و اختيار است كه خداوند به انسان عطا فرموده و به همان وسيله لياقت خليفةاللَّه بودن را پيدا كرده است. چنانكه ابليس در اين باره به خدا عرض كرد: [اسراء:62]. مرا خبر ده از اينكه بر من برترى دادى و گرامى داشتى. نظر ابليس از تكريم همان خلافت آدم است و آن نبود مگر در اثر استعداد انسان و نيروى عقل و تفكر و طرز ساختمان بدن او. جمله «وَ حَمَلْناهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ» از نتائج تكريم است كه بشر بدان وسيله به اينها دست يافت. اما جمله «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً» به احتمال قوى اين تفضيل نيز از نتائج تكريم است و اگر نيروى عقل و تفكر در بشر نبود اين تفضيل عايد او نمى‏شد و آن تفضيل ثوابى و اخروى نيست بلكه تفضيل از حيث استعداد و تصرف در عالم و تسخير موجودات مادى و استفاده از آنها است، على هذا اين مسئله به ميان نمى‏آيد كه بشر افضل است يا ملك؟ مراد از «مِمَّنْ خَلَقْنا» عموم مخلوق است اعم از فرشتگان و غيره و از اينكه: بشر از بسيارى از مخلوقات از حيث استعداد و تسخير برتر است لازم مى‏آيد كه بعضى از مخلوقات از بشر از جهاتى برتر باشند، در اينجا نبايد فقط به سراغ ملك رفت بلكه ملك و بسيارى از جبندگان از جهاتى از بشر برترند امروز در كاوشهاى علمى روشن شده كه امثال مورچه‏ها، موريانه‏ها، زنبوران عسل و غيره و غيره طورى در عالم تصرف مى‏كنند كه از بشر ساخته نيست و نخواهد بود. خلاصه اينكه به نظر نگارنده: تفضيل از متفرّعات تكريم و از نتائج آن مى‏باشد به عبارت ديگر: تكريم راجع به ذات انسان و اراده و تفكر او و تفضيل راجع به تصرفات او در عالم ماده و مهار كردن و زير فرمان كشيدن موجودات جهان است. درباره اين آيه مطالب ديگرى نيز گفته شده وى نگارنده به آنچه گفته دلگرم است. واللَّه العالم.


در حال بارگیری...