ریشه علم
تکرار در قرآن: ۸۵۴(بار)
قاموس قرآن
دانستن. دانش. [بقره:60]. هر گروه محل آب خوردن خود را دانستند [بقره:32]. علم گاهى به معنى اظهار و روشن كردن آيد مثل [كهف:12]. پيداست كه خدا پيش از برانگيختن اصحاب كهف مىدانست كدام گروه از آنها مدّت توقّف خود را بهتر مىدانند و بعثت آنها براى اظهار و روشن كردن آن بود. طبرسى ذيل آيه 140 از آلعمران «وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا...» فرموده خدا قبل از اظهار مىداند كه آنها از حيث ايمان متمايز مىشوند و پس از اظهار مىداند ك متمايزاند پس تغيير در معلوم است نه در علم. و به قولى معنى آن است: تا خدا معلوم را ظاهر سازد. در الميزان ذيل «لِنَعْلَمَ اَىُّ الْحِزْبَيْنِ» فرموده: مراد علم فعلى است و آن ظهور شىء و حضورش به وجود خاصّ نزد خداست، علم به اين معنى در قرآن زياد است مثل [حديد:25]. [جن:28]. على هذا همه آيات كه در اين سياقاند مراد از علم در آنها اظهار است. *** علم گاهى به معنى دليل و حجّت آيد مثل [كهف:4و5]. يعنى دليلى به اين گفته ندارند [حج:3]. يعنى به غير دليل مجادله مىكند [لقمان :15]. [انعام:100]. دليل اينكه علم در اين آيات به معنى دليل و برهان است اولا لسان خود آيات است كه علم به معنى دانستن جور درنمى آيد. ثانياً لفظ سلطان است كه در نظير اين آيات آمده است مثل [يونس:68]. يعنى دليلى بر اين گفته نداريد. [زخرف:61]. ضمير «اِنَّهُ» راجع به عيسى «عليهالسلام» است در معنى آيه گفتهاند: چون آن حضرت بدون پدر به دنيا آمده اين نشانه آن است كه در آفريده شدن روز قيامت احتياجى به پدر نيست و انسان از زمين كه به حكم مادر است مىرويد على هذا وجود عيسى يكى از نشانههاو شواهد قيامت است. «عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ» از اسماء حسنى است و آن يازده مرتبه به لفظ فوق و دو دفعه به لفظ «عالِمُ الْغَيْبِ» در قرآن مجيد آمده است [رعد:9]. جّن:26]. عَليم: بسيار دانا. صيغه مبالغه است در مجمع از سيبويه نقل كرده: چون اراده مبالغه كنند به جاى فاعل فعيل گويند مثل عليم و رحيم. [بقره:32]. اين كلمه صد و شصت و دو بار در كلاماللَّه آمده است صد و پنجاه و شش بار درباره خدا و هشت بار درباره ديگران مثل [اعراف:112]. [يوسف:55]. [يونس:79]. [يوسف:76]. [حجر:53].[شعراء:34-37]. [ذاريات:28]. عّلام: بسيار دانا. صيغه مبالغه است [مائده:109]. و آن چهار بار و همه به صورت «عَلَّامُ الْغُيُوب» در قرآن آمده است [مائده:109-116]. [توبه:78]. [سباء:48].
(بر وزن فرس) نشانه. علامت. راغب گفته: علم اثر و نشانهايست كه شىء با آن معلوم مىشود مثل علم لشكر و علم طريق (نشانه راه) كوه را به جهت معلوم بودنش علم گفتهاند جمع آن اعلام است. [شورى:32]. [رحمن:24]. يعنى براى خداست نهرهاى جارى كه در دريا به وجود آمدهاند و مانند نشانهها و مرزهااند در «بحر» ذيل عنوان نهرهاى دريائى مفصلاً توضيح داديم كه مراد از اين آيات نهرهاى دريايى است به آنجا رجوع شود. علم به لفظ مفرد در قرآن نيامده است. عالَم: (به فتح لام) همه مخلوقات. در صحاح گفته: «اَلْعالَمُ: اَلْخَلْقُ وَ الْجَمْعُ اَلْعَوالِمُ وَالْعالَمُون» در قاموس و اقرب الموارد گويد: «اَلْعالَمُ: اَلْخَلْقُ كُلُّهُ». طبرسى رحمهاللَّه فرمايد: عالم جمع است و از لفظ خود مفرد ندارد مثل نفر و جيش و اشتقاق آن از علامت است زيرا عالم علامت وجود صانع مىباشد و آن در متعارف ميان مردم عبارت است از جميع مخلوقات. پس عالم از علامت است و مخلوقات را از آن عالم گويند كه علامت وجود خالق متعالاند به نظر نگارنده جمع آن براى افاده كثرت است وگرنه احتياج به جمع بستن نداشت و در عرف به هريك از اصناف مخلوق عالم ميگويند مثل عالم انسان، عالم نبات، عالم حيوان. خلاصه آنكه عالم به معنى همه مخلوقات است چنانكه از لغات معتبر نقل شد ديگر نبايد خويش را در كلام فلاسفه گيج كنيم از قبيل فلك محيط و غيره. بايد دانست لفظ «عالم» در قرآن به كار نرفته و فقط «عالَمين» آمده، مراد از آن گاهى همه مخلوقات است مثل [فاتحه:2]. چنانكه آمده [انعام:164]. و گاهى انسانهاست مثل [بقره:122]. [آل عمران:42]. و مثل [مائده:115]. و كلمه عالمين هفتاد و سه بار در قرآن آمده است در «مريم» خواهد آمد كه آيا «عالَمين» شامل همه انسانهاست يا مثلا «فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ» فقط شامل انسانهاى عصر بنىاسرائيل است. عالمون در معرب به حروف بودن لاحق به جمع مذكّر سالم است.
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
الْعَالَمِينَ | ۶۱ |
يَعْلَمُونَ | ۸۳ |
تَعْلَمُونَ | ۵۶ |
فَيَعْلَمُونَ | ۱ |
عَلِيمٌ | ۱۰۰ |
أَعْلَمُ | ۵۸ |
عَلَّمَ | ۴ |
عِلْمَ | ۳ |
عَلَّمْتَنَا | ۱ |
الْعَلِيمُ | ۲۸ |
عَلِمَ | ۱۰ |
عَلِمْتُمُ | ۲ |
يَعْلَمُ | ۷۲ |
يُعَلِّمُونَ | ۱ |
يُعَلِّمَانِ | ۱ |
فَيَتَعَلَّمُونَ | ۱ |
يَتَعَلَّمُونَ | ۱ |
عَلِمُوا | ۱ |
تَعْلَمْ | ۴ |
الْعِلْمِ | ۱۲ |
يُعَلِّمُهُمُ | ۳ |
لِنَعْلَمَ | ۳ |
لَيَعْلَمُونَ | ۱ |
يُعَلِّمُکُمُ | ۲ |
يُعَلِّمُکُمْ | ۱ |
اعْلَمُوا | ۲۱ |
مَعْلُومَاتٌ | ۱ |
يَعْلَمْهُ | ۲ |
فَاعْلَمُوا | ۶ |
عَلَّمَکُمْ | ۱ |
عَلَّمَهُ | ۴ |
عِلْمِهِ | ۱ |
اعْلَمْ | ۱ |
يَعْلَمُهُ | ۱ |
الْعِلْمُ | ۶ |
يُعَلِّمُهُ | ۲ |
عِلْمٌ | ۱۱ |
تُعَلِّمُونَ | ۲ |
لِلْعَالَمِينَ | ۱۲ |
لِيَعْلَمَ | ۹ |
يَعْلَمِ | ۳ |
يَعْلَمَ | ۵ |
نَعْلَمُ | ۶ |
عَلِيماً | ۲۲ |
تَعْلَمُوا | ۵ |
لَعَلِمَهُ | ۱ |
عَلَّمَکَ | ۱ |
تَعْلَمُ | ۵ |
عِلْمٍ | ۲۹ |
بِعِلْمِهِ | ۴ |
عَلَّمْتُمْ | ۱ |
تُعَلِّمُونَهُنَ | ۱ |
عَلَّمَکُمُ | ۳ |
فَاعْلَمْ | ۳ |
لِتَعْلَمُوا | ۴ |
عَلاَّمُ | ۴ |
عَلَّمْتُکَ | ۱ |
نَعْلَمَ | ۲ |
عَلِمْتَهُ | ۱ |
بِأَعْلَمَ | ۲ |
يَعْلَمُهَا | ۲ |
عَالِمُ | ۷ |
عِلْماً | ۱۴ |
عُلِّمْتُمْ | ۱ |
الْعَلِيمِ | ۴ |
بِعِلْمٍ | ۲ |
عَلِيمٍ | ۶ |
عِلْمُهَا | ۴ |
تَعْلَمُونَهُمُ | ۱ |
يَعْلَمُهُمْ | ۳ |
تَعْلَمَ | ۱ |
يَعْلَمُوا | ۵ |
عَالِمِ | ۵ |
تَعْلَمُهُمْ | ۱ |
نَعْلَمُهُمْ | ۱ |
بِعِلْمِ | ۱ |
تَعْلَمُهَا | ۱ |
عَلِمْتَ | ۳ |
لَتَعْلَمُ | ۱ |
يُعَلِّمُکَ | ۱ |
لِنُعَلِّمَهُ | ۱ |
عَلَّمَنِي | ۱ |
بِعَالِمِينَ | ۱ |
عَلِمْنَا | ۶ |
عَلَّمْنَاهُ | ۴ |
عَلِمْتُمْ | ۳ |
عَلَّمْتَنِي | ۱ |
سَيَعْلَمُ | ۲ |
عِلْمُ | ۵ |
لِيَعْلَمُوا | ۲ |
مَعْلُومٌ | ۴ |
مَعْلُومٍ | ۵ |
الْمَعْلُومِ | ۲ |
عَلاَمَاتٍ | ۱ |
الْعِلْمَ | ۱۰ |
تُعَلِّمَنِ | ۱ |
عُلِّمْتَ | ۱ |
فَسَيَعْلَمُونَ | ۲ |
لَتَعْلَمُنَ | ۲ |
فَسَتَعْلَمُونَ | ۳ |
عَالِمِينَ | ۲ |
مَعْلُومَاتٍ | ۱ |
لَعَلِيمٌ | ۱ |
لِيُعْلَمَ | ۱ |
عِلْمِي | ۱ |
يَعْلَمَهُ | ۱ |
عُلَمَاءُ | ۱ |
عُلِّمْنَا | ۱ |
عِلْمُهُمْ | ۱ |
لَيَعْلَمُ | ۱ |
لِتَعْلَمَ | ۱ |
عَلِمْتُ | ۱ |
فَعَلِمُوا | ۱ |
يَعْلَمْ | ۳ |
فَلَيَعْلَمَنَ | ۱ |
لَيَعْلَمَنَ | ۳ |
الْعَالِمُونَ | ۱ |
لِلْعَالِمِينَ | ۱ |
الْعُلَمَاءُ | ۱ |
عَلِمَتِ | ۱ |
عَالِمَ | ۱ |
کَالْأَعْلاَمِ | ۲ |
لَعِلْمٌ | ۱ |
مُعَلَّمٌ | ۱ |
فَعَلِمَ | ۲ |
تَعْلَمُوهُمْ | ۱ |
سَيَعْلَمُونَ | ۳ |
عَلِمْتُمُوهُنَ | ۱ |
لَنَعْلَمُ | ۱ |
عَلِمَتْ | ۲ |