تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۱

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ای مسلمانان! با همسران پيامبر«ص»، از پشت پرده، سخن بگویید

«وَ إِذَا سأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَسئَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»:

ضمير «هُنَّ»، به همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» بر مى گردد، و درخواست متاع از ايشان، كنايه است از اين كه مردم با ايشان درباره حوائجى كه دارند، سؤال كنند.

و معنايش اين است كه: اگر به خاطر حاجتى كه برايتان پيش آمده، ناگزير شديد با يكى از همسران آن جناب صحبتى بكنيد، از پس پرده صحبت كنيد.

«ذَلِكُم أطهَرُ لِقُلُوبِكُم وَ قُلُوبِهِنَّ». اين جمله، مصلحت حكم مزبور را بيان مى كند، و مى فرمايد: براى اين كه وقتى از پشت پرده با ايشان صحبت كنيد، دل هايتان دچار وسوسه نمى شود، و در نتيجه اين رويه، دل هايتان را پاكتر نگه مى دارد.

«وَ مَا كانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً...»:

شما را نمى سزد كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را با مخالفت كردن دستوراتش - چه آن ها كه در خصوص همسرانش داده، و چه غير آن ها - او را اذيت كنيد. و نيز سزاوار نيست كه شما بعد از درگذشت او، با يكى از همسرانش ازدواج كنيد. چون اين عمل، نزد خدا جرمى است بزرگ.

در اين آيه، إشعارى هست به اين كه گويا بعضى از مسلمانان گفته اند كه بعد از درگذشت او، همسرانش را مى گيريم، و به طورى كه در بحث روايتى آينده خواهيد خواند، همين طور هم بوده.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۷

«إِن تُبْدُوا شيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شئٍ عَلِيماً»:

معناى اين آيه روشن است و در حقيقت، تنبيهى است با لحن تهديد عليه كسانى كه آن جناب را اذيت مى كرده اند، و يا مى گفته اند كه پس از وى، با فلان همسرش ازدواج خواهيم كرد.

«لا جُنَاحَ عَلَيهِنَّ فى آبَائهِنَّ...»:

ضمير «عَلَيهِنّ»، باز به همسران آن جناب بر مى گردد، و در حقيقت، آيه شريفه در معناى استثنايى است از عموميت حكم حجاب.

مى فرمايد: اين كه گفتيم مسلمان ها بايد از پس حجاب با ايشان گفتگو كنند، شامل پدران، فرزندان، و برادران، برادرزادگان، خواهرزادگان، و خلاصه محرم هاى ايشان نمى شود. نامبردگان مى توانند بدون حجاب با آنان گفتگو كنند.

بعضى از مفسران گفته اند: اگر عموها و دايی هاى آنان را نام نبرد، براى اين است كه ممكن بود عموى يكى از زنان رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، بعد از گفتگوى با او برود، و براى پسرش تعريف كند، كه برادرزاده و يا خواهرزاده من فلانى، چنين و چنان است.

و نيز زنان قوم و خويش ايشان را نيز استثناء كرده، و اين كه فرموده: «زنان ايشان»، اشاره دارد به اين كه مراد از زنان ايشان، تنها آن زنان از فاميل ايشان است كه ايمان داشته باشند، نه كفار. همچنان كه در تفسير كلمۀ «أو نِسَائِهِنّ» نيز، اين معنا خاطرنشان شده، و نيز از كسانى كه استثناء شده اند، كنيزان و غلامان خود ايشان است.

«وَ اتَّقِينَ اللهَ إنَّ اللهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَئٍ شَهِيداً» - در اين جمله، حكم مذكور تأكيد شده، و بخصوص از جهت التفاتى كه از غيبت به خطاب شده، و با اين كه سياق قبل از اين جمله، زنان را غايب گرفته بود، در اين جمله خطاب به خود ايشان كرده كه: «وَ اتَّقِينَ اللهَ: از خدا بترسيد»، اين تأكيد روشن تر به چشم مى خورد.

معناى صلوات خدا و فرشتگان و مؤمنان، بر پيامبر اكرم «ص»

«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائكتَهُ يُصَلُّونَ عَلى النَّبىِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسلِيماً»:

قبلا گفتيم كه كلمۀ «صلوة»، در اصل به معناى انعطاف بوده، و «صلوة خدا» بر پيغمبر، به معناى انعطاف او به وى است، به وسيله رحمتش. البته انعطافى مطلق. چون در آيه شريفه، «صلات» را مقيد به قيدى نكرده.

و همچنين «صلوة ملائكه» او بر آن جناب، انعطاف ايشان است بر وى، به اين كه او را تزكيه نموده و برايش استغفار كنند.

و «صلوة مؤمنان» بر او، انعطاف ايشان است به وسيله درخواست رحمت براى او.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۸

و در اين كه قبل از امر به مؤمنان كه بر او صلوات بفرستيد، نخست صلات خود و ملائكه خود را ذكر كرده، دلالتى هست بر اين كه صلوات مؤمنان بر آن جناب، به پيروى خداى سبحان و متابعت ملائكه اوست، و اين خود نهى آينده را تأكيد مى كند.

از طريق شيعه و سنى هم روايت بسيار زياد رسيده، در اين كه طريق صلوات فرستادن مؤمنان بر آن جناب، اين است كه از خدا بخواهند بر او و آل او، صلوات بفرستد.

«إنَّ الَّذِينَ يُؤذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِى الدُّنيَا وَ الآخِرَةِ وَ أعَدَّ لَهُم عَذَاباً مُهِيناً»:

همه مى دانيم كه خداى تعالى، منزّه است از اين كه كسى او را بيازارد، و يا هر چيزى كه بويى از نقص و خوارى داشته باشد به ساحت او راه يابد. پس اگر در آيه مورد بحث مى بينيم كه خدا را در اذيت شدن با رسولش شريك كرده، مى فهميم كه خواسته است از رسول خود احترام كرده باشد.

و نيز اشاره كند به اين كه هر كس قصد سويى نسبت به رسول كند، در حقيقت نسبت به خدا هم كرده، چون رسول بدان جهت كه رسول است، هدفى جز خدا ندارد. پس هر كس او را قصد كند، چه به خير و چه به سوء، خدا را قصد كرده است.

معناى لعنت کردن خداوند، آزاردهندگان پيامبر«ص» را در دنيا و آخرت

در آيه مورد بحث، افرادى كه در صدد بر مى آيند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را اذيت كنند، به لعنت در دنيا و آخرت وعده داده شده اند، و «لعنت»، به معناى دور كردن از «رحمت» است، و چون رحمت مخصوص به مؤمنان، عبارت است از هدايت به سوى عقايد حق، و ايمان حقيقى و به دنبال آن عمل صالح.

در نتيجه، دورى از رحمت در دنيا، به معناى محروميت او از اين هدايت است، و اين محروم ساختن، جنبه كيفر دارد. و در نتيجه، همان طبع قلوبى است كه در آيه: «لَعَنَّاهُم وَ جَعَلنَا قُلُوبَهُم قَاسِيَة»، و آيه: «وَلكِن لَعَنَهُمُ اللهُ بِكُفرِهِم فَلَا يُؤمِنُونَ إلّا قَلِيلاً»، و آيه: «أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللهُ فَأصَمَّهُم وَ أعمَى أبصَارَهُم» به آن اشاره نموده، و آيه شريفه مورد بحث با اين آيات منطبق است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۹

اين معناى «لعنت در دنيا».

و اما «لعنت در آخرت»، به معناى دور كردن از رحمت قرب است، كه باز در جاى ديگر فرموده: «كَلَّا إنَّهُم عَن رَبِّهِم يَومَئِذٍ لَمَحجُوبُون».

در آيه مورد بحث، بعد از لعنت آزار كنندگان رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، در دنيا و آخرت اين تهديد را كرده كه براى آنان و براى آخرتشان عذابى خوار كننده، تهيه كرده است.

و اگر عذابشان را به وصف «خوار كننده» توصيف كرده، بدان جهت است كه تلافى استكبار آنان باشد. چون اينان در دنيا، به خدا و رسول اهانت مى كردند، در مقابل اين رفتارشان، عذابشان خوار كننده خواهد بود.

«وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيرِ مَا اكتَسبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَاناً وَ إِثْماً مُّبِيناً»:

در اين آيه، ايذاء مؤمنان و مؤمنات را در گناه بودن، مقيد كرده به قيد «بِغَيرِ مَا اكتَسَبُوا: بدون اين كه تقصيرى كرده باشند»، و اين براى آن است كه شامل صورت قصاص و حد شرعى و تعزير نشود. چون ايذاى مؤمنان و مؤمنات، در اين چند صورت گناه نيست. زيرا خود شارع اجازه داده، تا مظلوم از ظالم خود قصاص بگيرد، و به حاكم شرع اجازه داده تا بعضى از گنهكاران را حد بزند، و بعضى ديگر را تنبيه كند.

و اما در غير اين چند صورت، خداى تعالى، آزار مؤمنان و مؤمنات را «احتمال» (: زير بارِ وبال رفتن) و «بهتان» و «اثم مبين» خوانده.

و «بهتان»، عبارت است از دروغ بستن به كسى در پيش روى خود او، و اگر ايذاى مؤمنان را «بهتان» خوانده، وجهش اين است كه آزار دهندۀ مؤمنان، حتما پيش خودش علتى براى اين كار درست كرده، علتى كه از نظر او جرم است. مثلا پيش خودش گفته: «فلانى چرا چنين گفت، و چرا چنين كرد»، گفته و كردۀ او را جرم حساب مى كند، در حالى كه در واقع جرمى نيست. و اين همان دروغ بستن و نسبت جرم، به بى گناهى دادن است. و گفتيم كه اين طور نسبت دادن، «بهتان» است.

و اگر آن را «إثم مبين» خواند، بدين جهت است كه گناه بودن افتراء و بهتان، از چيزهايى است كه عقل انسان آن را درك مى كند، و احتياجى ندارد به اين كه از ناحيه شرع، نهيى در مورد آن صادر شود.

«يَا أَيُّهَا النَّبىُّ قُل لاَزْوَاجِك وَ بَنَاتِك وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ...»:

كلمۀ «جلابيب»، جمع جلباب است، و آن جامه اى است سرتاسرى كه تمامى بدن را مى پوشاند، و يا روسرى مخصوصى است كه صورت و سر را ساتر مى شود.

و منظور از جملۀ «پيش بكشند مقدارى از جلباب خود را»، اين است كه آن را طورى بپوشند كه زير گلو و سينه هايشان در انظار ناظرين پيدا نباشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۱۰

«ذَلِكَ أدنَى أن يُعرَفنَ فَلَا يُؤذَينَ» - يعنى پوشاندن همه بدن به شناخته شدن به اين كه اهل عفت و حجاب و صلاح و سدادند، نزديكتر است. در نتيجه وقتى به اين عنوان شناخته شدند، ديگر اذيت نمى شوند، يعنى اهل فسق و فجور متعرض آنان نمى گردند.

بعضى از مفسران در معناى آن گفته اند: اين پوشيدگى، نزديكتر بودن ايشان به مسلمان بودن و آزاد بودن را مى شناساند. چون زنان غير مسلمان، و نيز كنيزان در آن دوره حجاب نداشتند، و «حجاب»، علامت زنان مسلمان بود، و در نتيجه كسى متعرض آنان نمى شد. و حتى كسى نمى پنداشت كه ايشان كنيز و يا غير مسلمان اند، و از ملت يهود و نصارا هستند، ليكن معناى اول، به ذهن نزديكتر است.


تهديد منافقين و بيماردلان و شايعه پرااكنان به اخراج از شهر و مدور ساختن خونشان ،اگر از فساد دست نكشند

لَّئن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَفِقُونَ وَ الَّذِينَ فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فى الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّك بِهِمْ ...

كلمه "انتهاء" به معناى امتناع از عملى و ترك كردن آن است ، و كلمه "مرجفون" جمع اسم فاعل از "ارجاف" است ، و "ارجاف" به معناى اشاعه باطل ، و در سايه آن استفاده هاى نامشروع بردن است ، و يا حداقل مردم را دچار اضطراب كردن است و كلمه "لنغرينك" از "اغراء" است ، و "اغراء" به معناى تحريك كسى است به انجام عملى و معناى آيه اين است كه : سوگند مى خورم ، اگر منافقين و بيماردلان دست از فساد انگيزى بر ندارند، و كسانى كه اخبار و شايعات دروغى در بين مردم انتشار مى دهند، تا از آب گل آلود اغراض شيطانى خود را بدست آورند، و يا حداقل در بين مسلمانان دلهره و اضطراب پديد آورند، تو را ماءمور مى كنيم تا عليه ايشان قيام كنى ، و نگذارى در مدينه در جوارت زندگى كنند، بلكه از اين شهر بيرونشان كنى ، و جز مدتى كم مهلتشان ندهى ، و منظور از اين مدت كم فاصله بين مامور شدن ، و ماءموريت را انجام دادن است

مَّلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً

كلمه "ثقفوا" مجهول ماضى از ماده "ثقف" است ، كه به معناى ادراك ، و ظفر يافتن به چيزى است ، و جمله مورد بحث حاليه است ، كه حال منافقين و آن دو طايفه ديگر را بيان مى كند، و حاصل مجموع اين حال و آن صاحب حال ، اين مى شود كه اگر سه طايفه مذكور دست از فساد برندارند، تو را عليه آنان مى شورانيم ، در حالى كه اين سه طايفه هر جا كه يافت شوند ملعون باشند، و خونشان براى همه مسلمانان هدر باشد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۱۱

سنَّةَ اللَّهِ فى الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَ لَن تجِدَ لِسنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً كلمه "سنه" به معناى طريقه معمول و رايج است ، كه به طبع خود غالبا يا دائما جارى باشد خداى سبحان مى فرمايد: اين عذاب و نكالى كه به منافقين و آن دو طايفه ديگر وعده داديم و گفتيم كه تبعيدشان مى كنيم و خونشان را هدر مى سازيم ، سنتى است از خدا كه در امتهاى پيشين نيز جارى ساخته ، هر وقت قومى به راه فساد انگيزى و ايجاد فتنه افتادند، و خواستند تا بمنظور استفاده هاى نامشروع ، در بين مردم اضطراب افكنده ، تا در طغيان و سركشى بى مانع باشند، ما آنان را به همين طريق گرفتيم ، و تو هرگز دگرگونى در سنت خدا نخواهى يافت ، پس در شما امت همان جارى مى شود كه در امتهاى قبل از شما جارى شد

بحث روايتى

چند روايت درباره احكام و آداب طلاق در كتاب فقيه آمده كه عمرو بن شمر، از جابر، از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرد كه در ذيل كلام خداى عزوجل "ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فما لكم عليهن من عده تعتدونها فمتعوهن و سرحوهن سراحا جميلا" فرموده : "متعوهن" معنايش اين است كه تا آن جا كه مى توانيد به ايشان نيكى كنيد، چون زن طلاق گرفته با نكبت ، وحشت ، اندوه بزرگ ، و شماتت دشمنان ، به خانه خود بر مى گردد، و چون خدا خودش كريم و با حياء است ، اهل كرامت و حياء را دوست مى دارد، و گرامى ترين شما كسى است كه نسبت به همسر خود كرامت و بزرگوارى بيشترى داشته باشد و در كافى به سند خود از حلبى ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده ، كه در پاسخ اين مساله كه مردى همسرش را قبل از آنكه عمل زناشويى با وى انجام دهد طلاق داده ، فرمود: اگر مهرش را معين كرده ، نصف آن را بايد بدهد، و اگر معين نشده ، بايد به مقدار پولى كه معمولا به مثل چنين زنى مى دهند، او را بهره مند سازد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۱۲

مؤ لف : روايات در اين معنا بسيار است ، و همه آنها بر اين اساس صحيح است كه همانطور كه در تفسير آيه گفتيم - آيه شريفه با آيه سوره بقره تخصيص خورده باشد و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد، از حبيب بن ثابت روايت كرده كه گفت : مردى نزد على بن الحسين (عليهماالسلام) آمد، و از او درباره شخصى سوال كرد كه گفته است اگر من با فلان زن ازدواج كنم او خود بخود مطلقه باشد، حال آيا مى تواند با او ازدواج كند؟ فرمود: اين سخن او هيچ اثرى ندارد، چون طلاق بعد از ازدواج است ، و قبل از ازدواج اثرى ندارد، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: "يا ايها الذين آمنوا اذا نكحتم المومنات ثم طلقتموهن" مؤ لف : اين روايت را صاحب مجمع البيان نيز از حبيب بن ثابت از آن جناب نقل كرده و نيز در الدر المنثور است كه ابن ماجه ، و ابن مردويه ، از مسور بن مخرمه ، از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند كه فرمود: طلاق قبل از نكاح ، و آزاد كردن برده قبل از مالك شدن وى ، باطل است و اثرى ندارد مؤ لف : مثل اين را از جابر و عايشه از آن جناب روايت كرده

رواياتى در ذيل آيات مربوط به ازدواج پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و احكام مربوط به همسران آن جناب (صلى الله عليه و آله و سلم)

و در كافى به سند خود از حضرمى ، از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه ((يا ايها النبى انا احللنا لك ازواجك (( در پاسخ كسى كه پرسيد: خداوند چند همسر را براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حلال كرد؟ فرمودند: هر چه مى خواست مى توانست بگيرد و در همان كتاب به سند خود از حلبى ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : از آن جناب پرسيدم كه معناى آيه "لا يحل لك النساء من بعد و لا ان تبدل بهن من ازواج" چيست ؟ فرمود: براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) جايز بود كه هر قدر مى خواست زن بگيرد، از دختران عموها و عمه ها، و دختران دايى ها و دختران خاله ها، با داشتن زنانى كه با خود او مهاجرت كردند

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۱۳

و نيز حلال بود براى او اينكه با همسران مؤ منين (البته بعد از طلاق يا بعد از مرگ شوهرشان)، بدون مهر ازدواج كند، و اين جنبه بخشش ‍ وهبه را داشت ، كه زنى خود را به او مى بخشيد، و اين از خصايص آن جناب بود، و بر ساير مسلمانان جايز نيست و نمى توانند بدون مهر زن بگيرند. اين خصيصه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) همان است كه قرآن در جمله "و امراه مومنه ان وهبت نفسه اللنبى" بدان اشاره مى كند و در الدر المنثور است كه ابن سعد، ابن ابى شيبه ، عبد بن حميد، ابن جرير، ابن منذر، و طبرانى ، از على بن الحسين (عليهماالسلام ) روايت كرده اند، كه در ذيل جمله ((و امراه مومنه (( فرمود: اين جمله در باره ام شريك ازدى نازل شد، كه خود را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بخشيد مؤ لف : روايت شده كه نام آن زن خوله دختر حكيم بوده ، و نيز آمده كه ليلى دختر حطيم بوده ، و نيز آمده كه وى ميمونه بود، و ظاهرا زنانى چند بوده اند كه خود را به آن جناب بخشيده اند شاءن نزول آيه "و امراء مؤ منة ان وهبت نفسها للنبى ..."بنقل از كتاب شريف كافى و در كافى با ذكر سند، از محمد بن قيس ، از ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: زنى از انصار نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد، و عرضه داشت : يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر چند رسم نيست كه زن به خواستگارى شوهر رود، ولى من از آن جايى كه زنى رسيده هستم ، و سالها است كه شوهر ندارم ، و فرزند دار نشده ام ، آيا شما ميل دارى مرا بگيرى ؟ اگر حاجتى به من داشته باشى ، من خود را به تو مى بخشم ، در صورتى كه قبول كنى ، و رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روى خوش به او نشان داد، و دعاى خير كرد آن گاه فرمود: اى خواهر انصار، خدا از ناحيه رسول خود به همه شما جزاى خير دهد، مردان شما مرا يارى كردند، و زنانشان به من رغبت نمودند، حفصه (دختر عمر و همسر آن جناب) به آن زن گفت : چقدر حياى تو كم است ، و چقدر پر رو وبى اختيارى در مقابل مردان ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اى حفصه دست از او بردار كه او از تو بهتر است ، براى اينكه او به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رغبت كرده ، و تو او را سرزنش مى كنى ، و از او عيب مى گيرى

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۱۴

آن گاه به آن زن فرمود: برگرد، خدا رحمتت كند، برگرد كه خدا بهشتش را بر تو واجب كرد، به همين جهت كه در من رغبت كردى و دوستدار من شدى ، و مرا خوشحال ساختى ، به زودى خبر من به تو خواهد رسيد ان شاء الله دنبال اين ماجرا بود كه آيه ((و امراه مومنه ان وهبت نفسها للنبى ان اراد النبى ان يستنكحها خالصه لك من دون المؤ منين (( نازل شد، آن گاه امام فرمود: خدا با اين پيامش اين عمل را كه زنى خود را به پيامبر هبه كند براى آن جناب حلال كرد، ولى براى غير او حلال نكرد و در مجمع البيان گفته بعضى گفته اند كه : وقتى آن زن خود را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بخشيد، عايشه گفت : زنان را چه شده كه خود را بدون مهر مى بخشند؟ پس اين آيه نازل شد، و عايشه گفت : چقدر خدا موافق ميل تو عمل مى كند؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: تو هم اگر خدا را اطاعت كنى ، به ميل و خواهش تو هم عمل مى كند و نيز در مجمع البيان در ذيل جمله ((ترجى من تشاء منهن و تووى اليك من تشاء(( از امام ابى جعفر، و امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمودند: هر يك را كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ارجاء مى كرد در حقيقت طلاقش داده بود، و هر يك را كه منزل مى داد نگهش داشته بود و در كافى به سند خود از حضرمى ، از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه ((لا يحل لك النساء من بعد(( فرمود: منظور اين است كه : بعد از آنكه در آيه ((حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و خالاتكم ...(( عده اى از زنان حرام شدند ديگر بر تو حلال نيست كه با يكى از آنان ازدواج كنى چون اگر معناى آيه آن طور بود كه مردم مى گويند، بايد زنانى كه بر شما حلال است بر آن جناب حلال نباشد، چون شما مى توانيد زن خود را عوض كنيد، يكى را طلاق داده يكى ديگر را بگيريد، آن وقت چگونه ممكن است اين عمل براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) جايز نباشد؟ پس معناى آيه آن نيست كه مردم مى گويند، بلكه خداى عزوجل براى پيامبرش حلال كرده كه هر زنى را خواست بگيرد، تنها آنهايى را كه در آيه سوره نساء نام برده بر او و همه مسلمانان حرام كرده است

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۱۵

و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد، ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، از طريق على بن زيد، از حسن روايت كرده ، كه در ذيل جمله ((و لا ان تبدل بهن من ازواج (( گفته است : خداى تعالى در اين آيه زنان را بر آن جناب حرام كرد، مگر همان نه نفرى كه تا روز رحلتش داشت على مى گويد: من اين شنيده خود را، به على بن الحسين (عليهماالسلام ) گفتم ، فرمود: آن جناب اگر مى خواست مى توانست غير از آن نه نفر، زنان ديگرى را بگيرد. و در روايت عبد بن حميد به اين عبارت آمده : آن جناب باز هم مى توانست غير از آن نه نفر زنان ديگر بگيرد

شاءن نزول آيه (يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى ...)

و در تفسير قمى است كه فرمود: اما اينكه خداى عز و جل فرموده : ((يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا ان يوذن لكم (( سبب نزولش ‍ اين بود كه چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با زينب دختر جحش ازدواج كرد، و او را دوست مى داشت ، پس وليمه اى درست كرد و اصحابش را به آن وليمه دعوت كرد، و اصحاب بعد از خوردن غذا دوست مى داشتند بنشينند، و با هم گفتگو كنند، و آن جناب دلش ‍ مى خواست ميهمانان خانه را براى او و همسرش خلوت كنند، پس ‍ خداى عز و جل اين آيه را فرستاد كه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! داخل خانه هاى رسول نشويد، مگر بعد از آنكه به شما اجازه داده شود، چون قبلا بدون اجازه هم داخل مى شدند، و اين آيه اين كار را منع كرد، و نيز گفتگو كردن با همسران آن جناب را بدون پرده و حائل منع نمود مؤ لف : تفصيل اين قصه به چند طريق مختلف از انس روايت شده و در الدر المنثور است كه ابن سعد، از صالح بن كيسان ، روايت كرده كه گفت : حجاب همسران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در ذى القعده سال پنجم از هجرت نازل شد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۱۶

مؤ لف : اين حديث را ابن سعد، از انس نيز روايت كرده ، و در آن آمده كه سال پنجم همان سالى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با زينب ازدواج كرد و نيز در آن كتاب در ذيل آيه ((و ما كان لكم ان توذوا(( آمده كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت : به ما چنين رسيده ، كه طلحه بن عبيد الله گفته : محمد ما را از گرفتن دختر عموهايمان منع مى كند، آن وقت بعد از ما زنان ما را مى گيرد؟! ما هم صبر مى كنيم تا او بميرد، زنان او را بعد از او مى گيريم ، پس آيه مورد بحث در باره اش نازل شد مؤ لف : در اينكه آيه مذكور در باره اين قصه نازل شده ، چند روايت رسيده ، كه در بعضى از آنها آمده كه : منظور طلحه ، عايشه ، و ام سلمه بوده

چند روايت درباره معناى صلوات خدا و ملائكه و مؤ منين بر پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم ) و كيفيت صلوات فرستادن بر آن حضرت

و در كتاب ثواب الاعمال از ابى المعزا از حضرت ابى الحسن (عليه السلام ) روايتى نقل شده كه در ضمن حديثى كه از آن جناب سوال شد معناى صلوات خدا و صلات ملائكه و صلات مومن بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) چيست ؟ فرموده : صلات خدا، رحمت خدا است ، و صلات ملائكه ، تزكيه ايشان وى راست ، و صلات مومن دعايشان براى او است و در كتاب خصال ، از امير المؤ منين (عليه السلام ) در ضمن حديث معروف به اربع مائه (چهار صد) آمده كه فرمود: صلوات را بر محمد و آل او بفرستيد كه خداى تعالى دعاى شما را هنگامى كه نام محمد را ببريد، و حق او را رعايت كنيد، مستجاب مى كند، پس وقتى مى خوانيد ((ان الله و ملائكته يصلون على النبى (( چه در نماز آن را بخوانيد، و چه در غير نماز، صلوات را بفرستيد و در الدر المنثور است كه : عبدالرزاق ، ابن ابى شيبه ، احمد، عبد بن حميد، بخارى ، مسلم ، ابو داوود، ترمذى ، نسائى ، ابن ماجه ، و ابن مردويه ، از كعب بن عجره ، روايت كرده كه گفت : مردى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيد: ما سلام كردن به تو را فهميديم كه چگونه است ، بفرماييد ببينم صلوات را چگونه بفرستيم ؟ فرمود: ((بگو اللهم صل على محمد و على آل محمد كما صليت على آل ابراهيم انك حميد مجيد اللهم بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على ابراهيم انك حميد مجيد((

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۱۷

مؤ لف : سيوطى در الدر المنثور غير از اين حديث هجده حديث ديگر آورده ، كه همه دلالت دارند بر اينكه بايد ((آل (( را نيز در صلات اضافه نمود، يعنى بايد گفت : ((اللهم صل على محمد و آل محمد(( و اين روايات را صاحبان سنن ، و جوامع حديث ، از عده اى از صحابه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آن جمله ابن عباس ، طلحه ، ابو سعيد خدرى ، ابو هريره ، ابو مسعود، كعب بن عجره ، و على (عليه السلام ) نقل كرده اند، و اما روايات شيعه از حد شمار بيرون است و در آن كتاب است كه احمد و ترمذى از حسين بن على (عليهماالسلام ) روايت كرده اند كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: بخيل كسى است كه نام من نزد او برده شود، و صلوات نفرستد

دو روايت در ذيل آيه مربوط به حجاب زنان و درذيل آيه متضمن تهديد منافقان و بيمار دلان و شايعه پراكنان

و در تفسير قمى در ذيل آيه ((يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المومنين يدنين عليهن من جلابيبهن (( از معصوم نقل كرده كه فرموده : سبب نزول اين آيه چنين بود، كه زنان از خانه بيرون مى شدند تا به مسجد آيند، و دنبال رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نماز بخوانند، و چون شب مى شد، و زنان براى نماز مغرب و عشاء بيرون مى آمدند، جوانان سر راه آنان مى نشستند، و متعرض ايشان مى شدند، خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود و در الدر المنثور است كه عبد الرزاق ، عبد بن حميد، ابو داود، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، و ابن مردويه ، از ام سلمه روايت كرده اند كه گفت : وقتى آيه ((يدنين عليهن من جلابيبهن (( نازل شد، زنان انصار طورى از خانه ها بيرون شدند كه گويى كلاغ سياهند، چون كيسه اى سياه به خود پوشانده بودند كه سراپايشان گرفته بود و در تفسير قمى در ذيل آيه ((لئن لم ينته المنافقون (( از معصوم نقل كرده كه فرموده : اين آيه درباره مردمى از منافقين نازل شد كه در مدينه زندگى مى كردند، و همواره به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) زخم زبان مى زدند، و چون آن جناب مى خواست به جنگى برود، در بين مسلمانان انتشار مى دادند كه باز هم مرگ و اسيرى ، و مسلمانان اندوهناك مى شدند، و نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شكايت مى كردند، خداى تعالى در اين آيه تا جمله ((الا قليلا(( دستور داد جز اندكى از ايشان همگى را از مدينه بيرون كند

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۱۸

((ملعونين اين ما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتيلا((. و در روايت ابى الجارود از ابى جعفر (عليه السلام ) آمده كه فرمود: معناى ((ملعونين (( اين است كه به فرمان خدا واجب شده است بر آنان لعنت بعد از لعنت

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۱۹

آيات ۶۳ - ۷۳ سوره احزاب

يَسئَلُك النَّاس عَنِ الساعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَ مَا يُدْرِيك لَعَلَّ الساعَةَ تَكُونُ قَرِيباً(۶۳) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَفِرِينَ وَ أَعَدَّ لهَُمْ سعِيراً(۶۴) خَلِدِينَ فِيهَا أَبَداً لا يجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً(۶۵) يَوْمَ تُقَلَّب وُجُوهُهُمْ فى النَّارِ يَقُولُونَ يَلَيْتَنَا أَطعْنَا اللَّهَ وَ أَطعْنَا الرَّسولا(۶۶) وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطعْنَا سادَتَنَا وَ كُبرَاءَنَا فَأَضلُّونَا السبِيلا(۶۷) رَبَّنَا ءَاتهِمْ ضِعْفَينِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنهُمْ لَعْناً كَبِيراً(۶۸) يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَكُونُوا كالَّذِينَ ءَاذَوْا مُوسى فَبرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَ كانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهاً(۶۹) يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سدِيداً(۷۰) يُصلِحْ لَكُمْ أَعْمَلَكمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَن يُطِع اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِيماً(۷۱) إِنَّا عَرَضنَا الاَمَانَةَ عَلى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَينَ أَن يحْمِلْنهَا وَ أَشفَقْنَ مِنهَا وَ حَمَلَهَا الانسنُ إِنَّهُ كانَ ظلُوماً جَهُولاً(۷۲) لِّيُعَذِّب اللَّهُ الْمُنَفِقِينَ وَ الْمُنَفِقَتِ وَ الْمُشرِكينَ وَ الْمُشرِكَتِ وَ يَتُوب اللَّهُ عَلى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيمَا(۷۳)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۲۰
«ترجمه آیات»

مردم از تو از قيامت مى پرسند، بگو علم آن تنها نزد خدا است ، و تو چه مى دانى شايد قيامت نزديك باشد (۶۳) به درستى خدا كافران را لعنت كرده ، و براى آنها عذابى سوزان تهيه ديده است (۶۴) در حالى كه جاودان در آن باشند، و سرپرستى و ياورى نيابند (۶۵) روزى كه رويهايشان در آتش دگرگون شود، و بگويند: اى كاش خدا را اطاعت كرده بوديم ، اى كاش پيغمبر را اطاعت كرده بوديم (۶۶) و گفتند: پروردگارا! ما بزرگان و سالخوردگان خود را اطاعت كرديم ، و آنها ما را گمراه كردند (۶۷) پروردگارا! پس عذابشان را دو برابر كن ، و به لعنتى بزرگ لعنتشان فرما (۶۸) هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همانند كسانى نباشيد كه موسى را اذيت كردند، و خدا موسى را از آنچه آنان گفتند تبرئه كرد، و او نزد خدا آبرويى داشت (۶۹) هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا بترسيد و سخن سنجيده بگوييد (۷۰) تا خدا اعمالتان را به سودتان اصلاح كند، و گناهانتان را برايتان بيامرزد، و هر كس خدا و رسولش را اطاعت كند مسلما به رستگارى عظيمى رستگار شده است (۷۱) ما آن امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم ، پس آنها از تحمل آن امتناع كردند، و ترسيدند، و انسان آن را حمل كرد، چون انسان ستم پيشه و جاهل بود (۷۲) تا خدا منافقان و زنان منافق و مشركان و زنان مشرك را عذاب نموده و بر مومنين و زنان با ايمان ببخشايد، و خدا همواره آمرزنده رحيم است (۷۳)


→ صفحه قبل صفحه بعد ←