تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۹

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۳۵ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۸۷

ََآيه ۱۵ - ۲۵

آيه و ترجمه

فَلا أُقْسِمُ بِالخُْنَّسِ(۱۵) الجَْوَارِ الْكُنَّسِ(۱۶) وَ الَّيْلِ إِذَا عَسعَس (۱۷) وَ الصبْح إِذَا تَنَفَّس (۱۸) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسولٍ كَرِيمٍ(۱۹) ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ(۲۰) مُّطاعٍ ثمَّ أَمِينٍ(۲۱) وَ مَا صاحِبُكم بِمَجْنُونٍ(۲۲) وَ لَقَدْ رَءَاهُ بِالاُفُقِ المُْبِينِ(۲۳) وَ مَا هُوَ عَلى الْغَيْبِ بِضنِينٍ(۲۴) وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شيْطنٍ رَّجِيمٍ(۲۵)

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۸۸

ترجمه : ۱۵ - سوگند به ستارگانى كه باز مى گردند. ۱۶ - حركت مى كنند و از ديده ها پنهان مى شوند. ۱۷ - و قسم به شب هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد، ۱۸ - و صبح هنگامى كه تنفس كند، ۱۹ - كه اين (قرآن ) كلام فرستاده بزرگوارى است (جبرييل امين ). ۲۰ - كه صاحب قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش مقام والا دارد. ۲۱ - فرمانروا و امين است . ۲۲ - و مصاحب شما (پيامبر) ديوانه نيست . ۲۳ - او رسول الهى (جبرئيل ) را در افق روشن مشاهده كرد. ۲۴ - او نسبت به آنچه از طريق وحى دريافت داشته بخل ندارد. ۲۵ - اين (قرآن ) گفته شيطان رجيم نيست . تفسير : پيك وحى الهى بر او نازل شده به دنبال آيات گذشته كه سخن از معاد و مقدمات رستاخيز و بخشى از حوادث آن روز بزرگ مى گفت ، در اين آيات به بحث از حقانيت قرآن و صدق گفتار پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى پردازد، و در حقيقت آنچه را در آيات قبل پيرامون معاد آمده است تاءكيد مى كند و با ذكر قسمهاى آگاهى بخش ، مطلب را مؤ كد مى سازد. نخست مى فرمايد: «قسم به ستارگانى كه باز مى گردند» (فلا اقسم بالخنس ).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۸۹

«حركت مى كنند و از ديده ها پنهان مى شوند» (الجوار الكنس ). «خنس » جمع «خانس » از ماده «خنس » (بر وزن شمس ) در اصل به معنى انقباض و باز گشت و پنهان شدن است ، و شيطان را از اين جهت «خناس » مى گويند كه خود را مخفى مى كند، و هنگامى كه نام خدا برده شود منقبض مى شود همان گونه كه در حديث آمده است الشيطان يوسوس الى العبد فاذا ذكر الله خنس «شيطان پيوسته بندگان خدا را وسوسه مى كند و هنگامى كه خدا را ياد كنند بر مى گردد». «جوار» جمع «جاريه » به معنى رونده سريع است . «كنس » جمع «كانس » از ماده «كنس » (بر وزن شمس ) به معنى مخفى شدن است و «كناس » (بر وزن پلاس ) به لانه پرندگان و مخفيگاه آهوان و حيوانات وحشى گفته مى شود. در اينكه منظور از اين سوگندها چيست بسيارى از مفسران معتقدند كه اشاره به پنج ستاره سيار منظومه شمسى است كه با چشم غير مسلح ديده مى شود (عطارد، زهره ، مريخ ، مشترى ، و زحل ). توضيح اينكه اگر در چند شب متوالى چشم به آسمان بدوزيم به اين معنى پى مى بريم كه ستارگان آسمان دستجمعى تدريجا طلوع مى كنند و با هم غروب مى نمايند بى آنكه تغييرى در فواصل آنها به وجود آيد، گويى مرواريدهايى هستند كه روى يك پارچه سياه در فواصل معينى دوخته شده اند، و اين پارچه را از يك طرف بالا مى آورند و از طرف ديگر پايين مى كشند، تنها پنج ستاره است كه از اين قانون كلى مستثنا است ، يعنى در لابلاى ستارگان ديگر حركت

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۹۰

مى كند گويى پنج مرواريد ندوخته روى اين پارچه آزاد قرار گرفته اند، و در لابلاى آنها مى غلطند! اينها همان پنج ستاره بالا است كه عضو خانواده منظومه شمسى مى باشد، و حركات آنها به خاطر نزديكيشان با ما است ، و گرنه ساير ستارگان آسمان نيز داراى چنين حركاتى هستند اما چون از ما بسيار دورند ما نمى توانيم حركات آنها را احساس كنيم ، اين از يكسو. از سوى ديگر: توجه به اين نكته لازم است كه علماى هيئت اين ستارگان را «نجوم متحيره » ناميده اند زيرا حركات آنها روى خط مستقيم نيست ، و به نظر مى رسد كه مدتى سير مى كنند بعد كمى بر مى گردند، دو مرتبه به سير خود ادامه مى دهند كه درباره علل آن در علم «هيئت » بحثهاى فراوانى شده است . آيات فوق ممكن است اشاره به همين باشد كه اين ستارگان داراى حركتند (الجوار) و در سير خود رجوع و باز گشت دارند (الخنس ) و سرانجام به هنگام طلوع سپيده صبح و آفتاب مخفى و پنهان مى شوند، شبيه آهوانى كه شبها در بيابانها براى به دست آوردن طعمه مى گردند، و به هنگام روز از ترس صياد و حيوانات وحشى در «كناس » خود مخفى مى شوند (الكنس ). اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از «كنس » پنهان شدن آنها در شعاع خورشيد است ، به اين معنى كه به هنگام گردش در اطراف خورشيد گاه به نقطه اى مى رسند كه در كنار خورشيد قرار مى گيرند و مطلقا پيدا نيستند كه علماء نجوم از آن تبير به «احتراق » مى كنند، و اين نكته لطيفى است كه با توجه و دقت در وضع اين ستارگان روشن مى شود. بعضى نيز «كنس » را اشاره به قرار گرفتن اين ستارگان در برجهاى آسمانى مى دانند كه شباهت به پنهان شدن آهوان در لانه هايشان دارد البته معلوم است كه سيارات منظومه شمسى منحصر به اين پنج ستاره نيستند، و سه ستاره ديگر

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۹۱

به نامهاى «اورانوس » «پلوتون » «و نپتون » وجود دارد كه تنها با دوربينهاى نجومى قابل مشاهده اند و با كره زمين مجموعا نه سياره منظومه شمسى را تشكيل مى دهند (البته بسيارى از اين سيارات نهگانه «قمر» يا «قمرهايى » دارند كه حساب آنها از اين جمع جدا است ). ضمنا تعبير به «جوارى » جمع «جاريه » كه يكى از معانى آن كشتيهاى در حال حركت است تعبير لطيفى است كه شباهت حركت اين ستارگان را در اوقيانوس آسمان به حركت كشتيها بر صفحه درياها نشان مى دهد. به هر حال گويا قرآن مجيد مى خواهد با اين سوگندهاى پر معنى و آميخته با نوعى ابهام انديشه ها را به حركت در آورد و متوجه وضع خاص و استثنايى اين سيارات در ميان خيل عظيم ستارگان آسمان كند، تا بيشتر در آن فكر كنند و به عظمت پديد آورنده اين دستگاه عظيم آشناتر شوند. بعضى از مفسران تفسيرهاى ديگرى براى آيات فوق كرده اند كه چون قابل ملاحظه نبود از ذكر آن خوددارى شد. در حديثى از امير مؤ منان نيز آمده است كه در تفسير اين آيات فرمود: هى خمسة انجم : زحل ، و المشترى و المريخ ، و الزهره ، و عطارد: «آنها پنج ستاره اند: زحل و مشترى و مريخ و زهره و عطارد». سپس به دومين سوگند پرداخته ، مى گويد: «قسم به شب هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد» (و الليل اذا عسعس ). «عسعس » از ماده «عسعسة » در اصل به معنى تاريكى رقيق است و از آنجا كه در ابتدا و انتهاى شب تاريكى رقيق تر مى شود اين معنى در مورد روى

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۹۲

آوردن يا پشت كردن شب به كار مى رود، و اطلاق كلمه «عسس » به ماءموران شب گرد نيز به همين مناسبت است . گرچه اين واژه همانگونه كه گفتيم دو معنى كاملا مختلف دارد، ولى در اينجا به قرينه آيه بعد كه سخن از صبح مى گويد منظور همان پايان گرفتن شب است ، و در حقيقت شبيه سوگندى است كه در آيه ۳۳ سوره مدثر آمده و الليل اذا ادبر. اصولا شب همانگونه كه قبلا اشاره كرده ايم يكى از مواهب بزرگ الهى است ، هم مايه آرامش روح و جسم است ، و هم سبب تعديل حرارت آفتاب و ادامه حيات موجودات ، ولى تكيه روى پايان شب ممكن است به خاطر اين باشد كه رو به سوى روشنايى و نور مى رود، و از اين گذشته بهترين زمان براى نيايش و عبادت پروردگار است ، و آغاز حركت و جنبش در عالم حيات . و سرانجام به سراغ سومين و آخرين قسم رفته ، مى فرمايد: «و سوگند به صبح هنگامى كه تنفس كند»! (و الصبح اذا تنفس ). چه تعبير جالبى ؟ صبح را به موجود زنده اى تشبيه كرده كه نخستين تنفسش با طلوع سپيده آغاز مى شود، و روح حيات در همه موجودات مى دمد، گويى در زير دست و پاى لشكر زنگى شب نفسش بريده بود، و با درخشيدن اولين شعاع نور از زير چنگال او آزاد مى شود و نفس تازه مى كند!. اين تعبير شبيه تعبيرى است كه در سوره مدثر بعد از سوگند به شب آمده است كه مى فرمايد: و الصبح اذا اسفر: «سوگند به صبح هنگامى كه نقاب از چهره بر گيرد» گويى ظلمت شب همچون نقاب سياهى بر صورت صبح افتاده ، به هنگام سپيده دم نقاب را كنار مى زند و چهره نورانى و پر فروغ خود را كه نشانه

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۹۳

زندگى و حيات است به جهانيان نشان دهد. در آيه بعد به چيزى كه تمام اين سوگندها به خاطر آن ياد شده پرداخته مى فرمايد: ((يقينا اين قرآن كلام فرستاده بزرگوارى است (جبرييل امين ) كه از سوى خداوند براى پيامبرش آورده )) (انه لقول رسول كريم ). و اين پاسخى است به آنها كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را متهم مى كردند كه قرآن را خود ساخته و پرداخته ، و به خدا نسبت داده است . در اين آيه و آيات بعد پنج وصف براى جبرييل پيك وحى خدا بيان شده ، كه در حقيقت اوصافى است كه براى هر فرستاده جامع الشرائط لازم است . نخست توصيف او به «كريم » بودن كه اشاره به ارزش وجودى او است ، آرى او نزد خداوند بزرگ وجودى است با ارزش و با اهميت . سپس به اوصاف ديگر او پرداخته ، مى افزايد: «او صاحب قدرت است ، و نزد خداوند صاحب عرش مقامى والا دارد» (ذى قوة عند ذى العرش مكين ) «ذى العرش » اشاره به ذات پاك خداوند است ، گرچه او صاحب تمام عالم هستى است ولى از آنجا كه عرش خواه به معنى عالم ماوراء طبيعت باشد، و يا مقام علم مكنون خداوند، اهميت بيشترى دارد، او را به صاحب عرش بودن

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۹۴

توصيف مى كند. تعبير به «ذى قوة » (صاحب قدرت ) درباره جبرييل به خاطر آن است كه براى دريافت چنين پيام بزرگ و ابلاغ دقيق آن قدرت و نيروى عظيمى لازم است ، و اصولا هر رسول و فرستاده اى بايد در حدود رسالت خود صاحب قدرت باشد، مخصوصا بايد از هر گونه فراموشكارى در زمينه پيامى كه مسؤ ول ابلاغ آن است بر كنار باشد. «مكين » به معنى كسى است كه صاحب منزلت و «مكانت » است ، اساسا بايد رسول شخص بزرگ و فرد بر جسته اى باشد كه بتواند نمايندگى و رسالت او را به عهده گيرد، و كاملا مقرب و نزديك به او باشد، و مسلما تعبير به «عند» (نزد) به معنى حضور مكانى نيست ، چرا كه خداوند مكان ندارد بلكه حضور مقامى و قرب معنوى است . و در چهارمين و پنجمين توصيف مى گويد: «او فرمانرواى فرشتگان و امين است » (مطاع ثم امين ). تعبير به «ثم » كه براى اشاره به بعيد به كار مى رود ناظر به اين حقيقت است كه پيك وحى خدا در عالم فرشتگان نافذ الكلمه و مورد اطاعت است ، و از همه اينها گذشته در ابلاغ رسالت خويش نهايت امانت را دارد. از روايات استفاده مى شود كه گاه جبرييل امين براى ابلاغ آيات قرآن از سوى گروه عظيمى از فرشتگان همراهى مى شد و مسلما در ميان آنها مطاع بود و يك رسول بايد در ميان همراهانش مطاع باشد. در حديثى آمده است به هنگام نزول اين آيات پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به جبرييل فرمود: ما احسن ما اثنى عليك ربك !: ذى قوة عند ذى العرش

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۹۵

مكين مطاع ثم امين ، فما كانت قوتك ؟ و ما كانت امانتك ؟: «چه خوب خداوند تو را ستوده است كه فرموده : صاحب قدرت است ، و در نزد خداوند صاحب عرش قرب و مقام دارد و در آنجا فرمانروا است و امين ، نمونه اى از قدرت و امانت خود را بيان كن »! جبرييل در پاسخ عرض كرد: اما نمونه قوت من اينكه ماءمور نابودى شهرهاى قوم لوط شدم ، و آن چهار شهر بود، در هر شهر چهار صد هزار مرد جنگجو وجود داشت ، به جز فرزندان آنها، من اين شهرها را از بين برداشتم و به آسمان بردم تا آنجا كه فرشتگان آسمان صداى حيوانات آنها را شنيدند، سپس به زمين آوردم ، و زير و رو كردم ! و اما نمونه امانت من اين است كه هيچ دستورى به من داده نشده كه از آن دستور كمترين تخطى كرده باشم . سپس به نفى نسبت ناروايى كه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى دادند پرداخته مى افزايد: مصاحب شما ديوانه نيست (و ما صاحبكم بمجنون ). تعبير به «صاحب » كه به معنى ملازم و رفيق و همنشين است ، علاوه بر اينكه از مقام تواضع پيامبر نسبت به همه مردم حكايت مى كند، كه او هرگز قصد برترى جويى نداشت ، اشاره به اين است كه او ساليان دراز در ميان شما زندگى كرده ، و همنشين با افراد شما بوده است ، و او را به عقل و درايت و امانت شناخته ايد، چگونه نسبت جنون به او مى دهيد؟! جز اينكه او بعد از بعثت ، تعليماتى با خود آورده كه با تعصبها و تقليدهاى كوركورانه و هوا و هوسهاى شما سازگار نيست ،

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۹۶

لذا براى اينكه خود را از اطاعت دستورات او معاف كنيد چنين نسبت ناروايى را به او مى دهيد. نسبت «جنون » از جمله نسبتهايى است كه طبق آيات قرآن به همه پيامبران الهى از سوى دشمنان لجوج و معاند داده شده : كذلك ما اتى الذين من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون : «اينگونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اينكه گفتند ساحر است يا ديوانه » (ذاريات - ۵۲). عاقل در منطق آنها كسى بود كه همرنگ با محيط فاسد باشد، و دنباله رو شهوات آنها، نان را به نرخ روز خورد، و از هر حركت اصلاحى و انقلابى دورى كند، و با اين معيار و ضابطه ، همه پيامبران از ديدگاه تاريك دنيا پرستان ديوانه بودند. بعد براى تاءكيد ارتباط پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با جبرييل امين مى افزايد: «او به طور مسلم جبرييل را در افق روشن و آشكار مشاهده كرد» (و لقد رآه بالافق المبين ) منظور از افق مبين همان «افق اعلى » و افق آشكار كننده فرشتگان است كه پيامبر جبرييل را در آن مشاهده كرد. بعضى آيه ۷ سوره نجم را كه مى فرمايد: و هو بالافق الاعلى شاهد بر اين تفسير دانسته اند، ولى همانگونه كه در تفسير سوره نجم بيان كرديم اين آيه همچون ساير آيات اين سوره حقيقت ديگرى را بازگو مى كند كه با مراجعه به آن روشن خواهد شد. بعضى نيز گفته اند: پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جبرييل را در صورت اصليش دو بار مشاهده كرد: يكى در آغاز بعثتش كه جبرييل بر آن حضرت در افق بالا ظاهر گشت ، و تمامى شرق و غرب را پوشانده بود، و آنچنان عظمت داشت كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۹۷

هيجان آمد. مرتبه دوم در جريان معراج بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) او را در آسمانهاى بالا، در صورت اصليش مشاهده كرد، و آيه مورد بحث را نيز اشاره به آن مى دانند. اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور مشاهده خداوند از طريق شهود باطنى بوده باشد براى توضيح بيشتر در اين زمينه به جلد ۲۲ صفحه ۴۸۶ به بعد (سوره نجم آيات ۵ تا ۱۳) مراجعه فرماييد، سپس مى افزايد: «پيامبر نسبت به آنچه از طريق وحى از عالم غيب دريافت داشته بخيل نيست » (و ما هو على الغيب بضنين ). همه را بى كم و كاست در اختيار بندگان خدا مى نهد، او مانند بسيارى از مردم نيست كه وقتى به حقيقت مهمى دست مى يابند اصرار در كتمان آن دارند، و غالبا از بيان آن بخل مى ورزند، و چه بسا آن معلومات را با خود به گور مى برند. پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نيست ، او با سخاوت تمام آنچه را از طريق وحى دريافت داشته در اختيار همه نيازمندان مى گذارد، و حتى در اختيار كسانى كه براى آن ارج و قربى قائل نيستند، به اميد اينكه شايد هدايت شوند و راه حق را پيش گيرند. «ضنين » از ماده «ضنه » (بر وزن منه ) به معنى بخل در مورد اشياء نفيس و گرانبها است ، و اين صفتى است كه هرگز در پيامبران وجود ندارد، و اگر ديگران به خاطر علوم محدودشان چنين صفتى را دارند پيامبر كه سر چشمه علمش اوقيانوس بيكران علم خدا است از اينگونه صفات مبرا است و نيز مى افزايد: «و آن گفته شيطان رجيم نيست » (و ما هو بقول شيطان رجيم ).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۹۸

اين آيات قرآنى هرگز مانند سخنان كاهنان كه از طريق ارتباط با شياطين دريافت مى داشتند نمى باشد، و نشانه هاى اين حقيقت در آن ظاهر است ، چرا كه سخنان كاهنان آميخته با دروغ و اشتباهات فراوان بود، و بر محور اميال و مطامعشان دور مى زند: و اين هيچ نسبتى با قرآن مجيد ندارد. در حقيقت پاسخى است به يكى از نعمتهاى ديگر مشركان كه مى گفتند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كاهن است ، و آنچه را آورده از شياطين گرفته ، در حالى كه سخن شيطانى تاريك است و گمراه كننده ، ولى آيات قرآنى - همانگونه كه در اولين بر خورد براى هر كس روشن مى شود سراسر نور و هدايت و روشنايى است . واژه «رجيم » در اصل از ماده «رجم » و «رجام » (بر وزن لجام ) به معنى سنگ گرفته شده ، و سپس به پرتاب سنگ براى راندن شخص يا حيوانى اطلاق گرديده ، و بعد از آن به معنى هر گونه طرد كردن و دور كردن آمده ، و منظور از «شيطان رجيم » در اينجا همين معنى است ، يعنى شيطانى كه از درگاه خداوند مطرود است . نكته : نكته : شرايط رسول شايسته صفات پنجگانه اى كه در آيات فوق براى جبرييل امين به عنوان فرستاده خداوند به سوى پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده ، صفاتى است كه با در نظر گرفتن سلسله مراتب در هر رسول و فرستاده اى ضرورت دارد. نخست كرامت و داشتن صفات برجسته نفسانى است كه او را لايق رسالت مهمى كند. سپس دارا بودن قدرت (ذى قوة ) تا در امر رسالت خويش با قاطعيت و توانايى پيش رود، و از هر ضعف و فتور و سستى بر كنار باشد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۹۹

سپس داشتن مقام و منزلت در نزديكى كسى كه از طرف او رسالتى را پذيرفته (مكين ) تا بتواند پيامها را به خوبى دريافت دارد، و چنانچه جوابى لازم بود بدون هيچگونه ترس و واهمه اى ابلاغ كند. و در مرحله چهارم چنانچه امر رسالت مهم باشد بايد معاونانى داشته باشد كه او را در اين كار يارى كنند، معاونانى گوش به فرمان و هماهنگ و فرمانبردار (مطاع ) و در مرحله نهايى دارا بودن امانت تا كسانى كه مى خواهند پيام را از آن رسول بگيرند بر او اعتماد كنند، و گفتار او بى كم و كاست گفتار كسى محسوب شود كه از ناحيه او آمده است . هنگامى كه اين اصول پنجگانه تاءمين گردد حق رسالت ادا خواهد شد، و لذا در حالات پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تاريخ زندگى او مى بينيم كه رسولان خود را با دقت زياد از ميان كسانى كه واجد اين صفات بودند انتخاب مى كرد كه يك نمونه زنده آن رسالت امير مؤ منان على (عليه السلام ) از سوى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ابلاغ آيات آغاز سوره برائت به مشركان مكه در آن شرايط خاص است كه شرح آن در تفسير سوره برائت آمد. على (عليه السلام ) مى فرمايد: رسولك ترجمان عقلك و كتابك ابلغ ما ينطق عنك : «فرستاده تو نمايانگر عقل تو است ، و نامه تو گوياترين سخنگويت ».

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۰۰

ََآيه ۲۶ - ۲۹

آيه و ترجمه

فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ(۲۶) إِنْ هُوَ إِلا ذِكْرٌ لِّلْعَلَمِينَ(۲۷) لِمَن شاءَ مِنكُمْ أَن يَستَقِيمَ(۲۸) وَ مَا تَشاءُونَ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ رَب الْعَلَمِينَ(۲۹) ترجمه : ۲۶ - پس به كجا مى رويد؟! ۲۷ - اين قرآن چيزى جز تذكرى براى جهانيان نيست . ۲۸ - براى آنها كه مى خواهند راه مستقيم در پيش گيرند. ۲۹ - و شما اراده نمى كنيد مگر اينكه خداوند پروردگار جهانيان بخواهد. تفسير : اى غافلان به كجا مى رويد؟! در آيات گذشته اين حقيقت روشن شد كه قرآن مجيد كلام خدا است ، چرا كه محتوايش نشان مى دهد كه گفتار شيطانى نيست بلكه سخن رحمانى است ، كه به وسيله پيك وحى خدا با قدرت و امانت كامل بر پيامبرى كه در نهايت اعتدال عقل است نازل شده ، پيامبرى كه در ابلاغ رسالت هرگز بخل نورزيده ، و آنچه به او تعليم شده بى كم و كاست بيان كرده است . در آيات مورد بحث مخالفان را به خاطر عدم پيروى از اين كلام بزرگ

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۰۱

مورد توبيخ قرار مى دهد، يك استفهام توبيخى مى گويد: «با اين حال شما به كجا مى رويد»؟ (فاين تذهبون ). چرا راه راست را رها كرده ، به بيراهه گام مى نهيد؟ و چرا پشت به اين چراغ فروزان نموده رو به سوى تاريكى مى رويد؟! مگر دشمن سعادت و سلامت خويش هستيد؟ سپس مى افزايد: «اين قرآن جز تذكر براى جهانيان نيست » (ان هو الا ذكر للعالمين ). همه را اندرز مى دهد، هشدار مى دهد، تا از خواب غفلت بيدار شوند. و از آنجا كه براى هدايت و تربيت تنها فاعليت فاعل كافى نيست ، بلكه قابليت قابل نيز شرط است ، در آيه بعد مى افزايد: «قرآن مايه بيدارى است براى آنها كه مى خواهند راه مستقيم را بپويند» (لمن شاء منكم ان يستقيم ). قابل توجه اينكه در آيه قبل مى گويد: «قرآن مايه ذكر و بيدارى براى همه جهانيان است » و در اين آيه تنها گروه خاصى را ذكر مى كند همانها كه تصميمى بر قبول هدايت و پيمودن راه راست گرفته اند، اين تفاوت به خاطر آن است كه آيه قبل عموميت اين فيض الهى را بيان مى كند، و اين آيه شرط بهره گيرى از اين فيض را، و تمام مواهب عالم چنين است كه اصل فيض عام است ولى استفاده از آن مشروط به اراده و تصميم است . شبيه همين معنى در آيه ۲ سوره بقره آمده است ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين : «اين كتاب هيچگونه ترديدى در آن نيست ، و مايه هدايت پرهيزگاران است ». به هر حال اين آيه از آياتى است كه نشان مى دهد خداوند انسان را آزاد

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۰۲

و مختار آفريده ، و تصميم نهايى براى پيمودن راه حق و باطل با خود او است . تعبير به «يستقيم » تعبير جالبى است كه نشان مى دهد راه اصلى كه در پيش روى انسان قرار دارد راه مستقيم هدايت و سعادت است ، و بقيه راهها همه انحرافى است ، تمامى نيروهاى درون و برون انسان همه بسيج شده اند كه او را در اين راه مستقيم به حركت در آورند، و اگر افراط و تفريطها، وسوسه هاى شيطانى ، و تبليغات گمراه كننده در كار نباشد انسان با نداى فطرت در همين مسير مستقيم گام مى نهد مى دانيم خط مستقيم هميشه نزديكترين راه به مقصد است . اما از آنجا كه تعبير به مشيت و اراده انسان ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه انسان چنان آزاد است كه هيچ نيازى در پيمودن اين راه به خداوند و توفيق الهى ندارد، در آيه بعد كه آخرين آيه اين سوره است به بيان نفوذ مشيت پروردگار پرداخته مى فرمايد: «شما اراده نمى كنيد مگر اينكه خداوندى كه پروردگار جهانيان است بخواهد» (و ما تشاءون الا ان يشاء الله رب العالمين ). در حقيقت مجموع اين دو آيه همان مساءله دقيق و ظريف «امر بين الامرين » را بيان مى كند، از يكسو مى گويد تصميم گيرى به دست شما است ، از سوى ديگر مى گويد: تا خدا نخواهد شما نمى توانيد تصميم بگيريد، يعنى اگر شما مختار و آزاد آفريده شده ايد اين اختيار و آزادى نيز از ناحيه خدا است ، او خواسته است كه شما چنين باشيد. انسان در اعمال خود نه مجبور است ، و نه صد در صد آزاد، نه طريقه «جبر» صحيح است و نه طريقه «تفويض » بلكه هر چه او دارد، از عقل و هوش و توانايى جسمى و قدرت تصميم گيرى همه از ناحيه خدا است ، و همين واقعيت است كه او را از يكسو دائما نيازمند به خالق مى سازد، و از سوى ديگر به مقتضاى آزادى و اختيارش به او تعهد و مسؤ وليت مى دهد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۰۳

تعبير به «رب العالمين » به خوبى نشان مى دهد كه مشيت الهى نيز در مسير تربيت و تكامل انسان و همه جهانيان است ، او هرگز نمى خواهد كسى گمراه شود، يا گناه كند و از جوار قرب خدا دور افتد، او به مقتضاى ربوبيتش همه كسانى را كه بخواهند در مسير تكامل گام بردارند يارى مى دهد. عجب اينكه طرفداران مسلك جبر تنها به آيه دوم چسبيده اند در حالى كه طرفداران تفويض نيز ممكن است به آيه اول متوسل شوند، اين جداسازى آيات از يكديگر كه غالبا معلول پيشداوريهاى نادرست است مايه گمراهى است آيات قرآن را بايد در كنار هم گذاشت ، و از مجموع استفاده كرد. جالب اينكه بعضى از مفسران نقل كرده اند كه وقتى آيه اول (لمن شاء منكم ان يستقيم ) نازل شد، ابوجهل كه عملا از طرفداران عقيده تفويض ‍ بود گفت خوب شد همه اختيارات با ما است ، و اينجا بود كه آيه دوم نازل گرديد و ما تشاءون الا ان يشاء الله رب العالمين . خداوندا مى دانيم پيمودن راه حق جز با توفيق تو ميسر نمى شود، ما را در پيمودن اين راه موفق دار. پروردگارا! ما آرزو كرده ايم كه در راه هدايت گام بگذاريم ، تو نيز اراده فرما كه دست ما را در اين راه بگيرى . بارالها! صحنه محشر و دادگاه عدل تو بسيار هولناك و نامه اعمال ما از حسنات خالى است ، ما را در پناه عفو و فضلت جاى ده ، نه در برابر ميزان عدالت آمين رب العالمين .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۰۴
تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۰۵

َسوره انفطار

ََمقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۱۹ آيه است

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۰۶

محتواى سوره «انفطار» اين سوره مانند بسيارى از سوره هاى ديگر جزء آخر قرآن بر محور مسائل مربوط به قيامت دور مى زند، و رويهمرفته در آيات نوزدهگانه آن به پنج موضوع در اين رابطه اشاره شده : ۱ - اشراط الساعة : يعنى حوادث عظيمى كه در پايان جهان و در آستانه قيامت رخ مى دهد. ۲ - توجه انسان به نعمتهاى خداوند كه سراسر وجود او را فرا گرفته ، و شكستن غرور او، تا خود را براى معاد آماده سازد. ۳ - اشاره به فرشتگانى كه ماءمور ثبت اعمال انسانها هستند. ۴ - سر نوشت نيكان و بدان در قيامت . ۵ - گوشه اى از سختيهاى آن روز بزرگ . فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء هاتين السورتين «اذا السماء انفطرت » و اذا السماء انشقت و جعلهما نصب عينه فى صلاة الفريضة و النافلة لم يحجبه من الله حجاب ، و لم يحجزه من الله حاجز، و لم يزل ينظر الى الله و ينظر الله اليه حتى يفرغ من حساب الناس : ((هر كس اين دو سوره : سوره انفطار و سوره انشقاق را تلاوت كند، و آن دو را

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۰۷

در نماز فريضه و نافله برابر چشم خود قرار دهد هيچ حجابى او را از خدا محجوب نمى دارد، و چيزى ميان او و خداوند حائل نمى شود، پيوسته (با چشم دل ) به خدا مى نگرد و خدا (با لطفش ) به او نگاه مى كند، تا از حساب مردم فارغ شود)). مسلما نعمت بزرگ حضور در پيشگاه خدا، و از ميان رفتن حجابها او و پروردگار، براى كسى است كه اين دو سوره را در عمق جانش جاى دهد و خود را بر اساس آن بسازد، نه اينكه به لقلقه زبان اكتفا كند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←