تفسیر:نمونه جلد۲۰ بخش۶۲

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۲۷ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۳۲

آيه ۱۳ - ۱۶

آيه و ترجمه

فَإِنْ أَعْرَضوا فَقُلْ أَنذَرْتُكمْ صعِقَةً مِّثْلَ صعِقَةِ عَادٍ وَ ثَمُودَ(۱۳) إِذْ جَاءَتهُمُ الرُّسلُ مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنَا لاَنزَلَ مَلَئكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَفِرُونَ(۱۴) فَأَمَّا عَادٌ فَاستَكبرُوا فى الاَرْضِ بِغَيرِ الحَْقِّ وَ قَالُوا مَنْ أَشدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِى خَلَقَهُمْ هُوَ أَشدُّ مِنهُمْ قُوَّةً وَ كانُوا بِئَايَتِنَا يجْحَدُونَ(۱۵) فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمْ رِيحاً صرْصراً فى أَيَّامٍ نحِساتٍ لِّنُذِيقَهُمْ عَذَاب الخِْزْىِ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَخْزَى وَ هُمْ لا يُنصرُونَ(۱۶)

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۳۳

ترجمه : ۱۳ - اگر آنها رويگردان شوند بگو: من شما را به صاعقه اى همانند صاعقه عاد و ثمود تهديد مى كنم !. ۱۴ - در آن هنگام كه رسولان آنها از پيش رو و پشت سر (و از هر سو) به سراغشان آمدند و آنها را به پرستش خداى يگانه دعوت كردند آنها گفتند: اگر پروردگار ما مى خواست فرشتگانى نازل مى كرد، لذا ما به آنچه شما مبعوث به آن هستيد كافريم ! ۱۵ - اما قوم عاد به ناحق در زمين تكبر ورزيدند، و گفتند چه كسى از ما نيرومندتر است ؟ آيا آنها نمى دانستند خداوندى كه آنها را آفريده از آنها قويتر است ، آنها (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مى كردند. ۱۶ - سرانجام تند بادى شديد و هول انگيز و سرد و سخت در روزهائى شوم و پر غبار بر آنها فرستاديم ، تا عذاب خوار كننده را در زندگى دنيا به آنها بچشانيم ، و عذاب آخرت از آن هم خوار كننده تر است و (از هيچ سو) يارى نمى شوند. تفسير: از صاعقه اى همچون صاعقه عاد و ثمود بترسيد! به دنبال گفتار مؤ ثرى كه در زمينه توحيد و شناسائى خداوند در آيات گذشته آمد، در آيات مورد بحث مخالفان لجوج را كه اينهمه نشانه هاى روشن و آيات بينات را ناديده مى گيرند شديدا انذار كرده و به آنان هشدار مى دهد و مى گويد: « اگر با اين همه دلائل روى گردان شوند به آنها بگو: من شما را به صاعقه اى همچون صاعقه قوم عاد و ثمود تهديد مى كنم » (فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود). از آن بترسيد كه همان صاعقه هاى مرگبار و آتش زا و در هم كوبنده به سراغ

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۳۴

شما بيايد و به زندگى ننگين شما خاتمه دهد. در آغاز اين سوره خوانديم بعضى از سران مشركان مكه مانند « وليد بن مغيره » (و به روايتى عتبة بن ربيعه ) براى تحقيق پيرامون قرآن و دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خدمتش آمدند و سؤ الاتى كردند و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ضمن پاسخ آيات آغاز اين سوره را براى آنها تلاوت كرد، هنگامى كه به آيات فوق رسيد و آنان را به صاعقه اى همچون صاعقه عاد و ثمود تهديد نمود چنان تكان خوردند و در وحشت فرو رفتند كه ديگر قادر به ادامه سخن نبودند، برخاستند به سوى گروه خود بازگشتند، و تاءثر شديد خود را از اين كلمات اضطراب انگيز بيان كردند. « صاعقه » به گفته « راغب » در « مفردات » صداى مهيبى است كه در جو ايجاد مى شود و آتش يا مرگ يا عذاب همراه دارد به همين جهت است كه گاهى صاعقه را به مرگ ، و گاه به آتش اطلاق مى كنند). « صاعقه » طبق تحقيقات دانشمندان امروز جرقه عظيم الكتريسته است كه در ميان قطعه ابرى كه بار مثبت دارد با زمين كه بار منفى دارد ايجاد مى شود و معمولا به نوك كوهها، درختان و هر شى ء مرتفع و در بيابانهاى مسطح به انسانها و چارپايان مى خورد، حرارت آن به قدرى زياد است كه هر چيزى در ميان آن قرار گيرد تبديل به خاكستر مى شود، و صداى مهيب و زمين لرزه شديدى را در همان نقطه به همراه دارد، و مى دانيم خداوند گروهى از اقوام سركش پيشين را به وسيله آن مجازات كرد، و عجيب اينكه با تمام پيشرفتهاى علمى كه نصيب بشر شده هيچ وسيله اى براى دفع آن وجود ندارد و انسان از مبارزه با آن عاجز است . اما چرا از ميان همه اقوام در اينجا انگشت روى قوم عاد و ثمود گذاشته شده است ؟.

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۳۵

اين به خاطر آن است كه عرب از وضع آنها آگاهى داشته ، و آثار ويرانه هاى شهرهاى آنها را با چشم خود ديده بودند، بعلاوه به حكم آنكه يك قوم بيابان گرد بودند از خطرات صاعقه به خوبى آگاهى داشتند. سپس مى افزايد: « به خاطر بياوريد هنگامى را كه پيامبران الهى از هر سو، از پيش رو و پشت سر، به سراغشان آمدند و آنها را به پرستش ‍ خداى يگانه دعوت كردند» (اذ جائتهم الرسل من بين ايديهم و من خلفهم الا تعبدوا الا الله ). تعبير « من بين ايديهم و من خلفهم » ممكن است اشاره به همان باشد كه در بالا گفتيم يعنى پيامبران الهى از تمام وسائل هدايت و تبليغ استفاده كردند، و از هر درى ممكن بود وارد شدند تا در دل اين سياهدلان نفوذ كنند. و نيز ممكن است اشاره به پيامبرانى باشد كه در زمانهاى مختلف در ميان اين اقوام آمدند و نداى توحيد سر دادند. اما ببينيم آنها در برابر تلاش عظيم و گسترده اين رسولان الهى چه پاسخى گفتند؟! مى فرمايد: « آنها گفتند: اگر پروردگار ما مى خواست فرشتگانى نازل مى كرد تا دعوت او را به ما ابلاغ كنند نه انسانهائى همانند خود ما» (قالوا لو شاء ربنا لانزل ملائكة ). اكنون كه چنين است ما به طور مسلم به آنچه شما به آن فرستاده شده ايد كافريم ، و اصلا اينها را از سوى خداوند نمى دانيم (فانا بما ارسلتم به كافرون ) مفهوم اين سخن آن نيست كه شما رسولان خدائيد و ما به رسالت شما ايمان نمى آوريم ، بلكه منظور اين است شما اصلا رسالتى نداريد فقط ادعائى بى اساس مى كنيد و به همين دليل ما تسليم سخنان شما نخواهيم شد (بنابراين منظور از جمله « ما ارسلتم به » يا استهزاء و سخريه است و يا مقصود اين است كه طبق ادعاى

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۳۶

شما چنين رسالتى داريد). اين همان بهانه اى است كه قرآن كرارا از منكران دعوت انبيا نقل مى كند كه انتظار داشتند پيامبر الهى هميشه فرشته اى باشد، گوئى بشر هرگز شايستگى اين مقام را ندارد، چنانكه در آيه ۷ سوره فرقان نيز آمده است ، و قالوا ما لهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق لو لا انزل عليه ملك فيكون معه نذيرا: « آنها گفتند: چرا اين پيامبر غذا مى خورد، و در بازارها راه مى رود؟ چرا لااقل فرشته اى بر او نازل نشده تا همراه وى مردم را انذار كند» ؟! بى خبر از آنكه رهبر انسان بايد از نوع انسان باشد، تا به دردها و نيازها و مشكلات و مسائل مختلف زندگى او آشنائى داشته باشد، تا بتواند قدوه و اسوه او گردد، لذا قرآن در آيه ۸ سوره انعام تصريح مى كند كه « اگر او را فرشته قرار مى داديم حتما وى را به صورت انسانى در مى آوريم » ! (و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا). در آيات بعد چنانكه روش قرآن است بعد از ذكر اجمال به تفصيل درباره عاد و ثمود پرداخته ، مى گويد اما قوم عاد در زمين بدون حق تكبر كردند. (و هر كبرى ناحق است ) تا آنجا كه گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است )) ؟! (فاما عاد فاستكبروا فى الارض بغير الحق و قالوا من اشد مناقوة ). مى دانيم آنها جمعيتى بودند كه در سرزمين احقاف در ناحيه « حضرموت » در جنوب « جزيره عربستان » زندگى داشتند، و از نظر قدرت جسمانى ، و تمكن مالى ، و تمدن مادى كم نظير بودند، قصرهاى زيبا و قلعه هاى محكم مى ساختند، مخصوصا بر مكانهاى مرتفع بناهائى كه نشانه قدرت و وسيله خودنمائى بود بر پا مى كردند، مردمانى خشن و جنگجو بودند، و اين قدرت ظاهرى آنها را سخت مغرور كرده بود چنانكه خود را جمعيتى شكست ناپذير و برتر از همه مى پنداشتند،

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۳۷

و به همين دليل در برابر خدا و پيامبرشان « هود» به طغيان و سركشى و تكذيب و انكار برخاستند. اما قرآن در پاسخ اين ادعا مى گويد: آيا آنها نمى دانستند خداوندى كه آنان را آفريده از آنها قويتر است )) ؟! (او لم يروا ان الله الذى خلقهم هو اشد منهم قوة ). نه تنها خالق آنها كه خالق تمام آسمانها و زمين است ، اصلا اين دو قدرت قابل مقايسه نيست ، قدرت ناچيز وابسته فانى كجا، و قدرت بى انتهاى جاودانى و ذاتى حق كجا؟ و خاك را با آفريننده افلاك چه نسبت ؟ ما للتراب و رب الارباب ؟. در پايان آيه مى افزايد: « آنها بر اثر اين پندار بى اساس پيوسته آيات ما را انكار مى كردند» (و كانوا باياتنا يجحدون ). آرى انسان بى مايه و كم ظرفيت هنگامى كه مختصر قدرتى در خود احساس كند سر به طغيان بر مى دارد، و حتى گاه از بى خردى به مبارزه با قدرت خدا برمى خيزد، و خداوند بزرگ چقدر ساده و آسان با يك اشاره عوامل حياتشان را به عامل مرگشان تبديل مى كند، چنانكه در همين ماجراى عاد در آيه بعد اضافه مى كند: « سرانجام تند بادى شديد و پر صدا و هول انگيز و سرد و سخت ، در روزهائى شوم و پرغبار، بر آنها فرستاديم ، تا عذاب خوار كننده را در زندگى دنيا به آنها بچشانيم » (فارسلنا عليهم ريحا صرصرا فى ايام نحسات لنذيقهم عذاب الخزى فى الحيوة الدنيا). اين تند باد عجيب چنانكه در آيات ديگر قرآن آمده چنان آنها را از زمين

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۳۸

بلند مى كرد و زمين مى كوبيد، همچون تنه هاى درخت خرما كه از ريشه كنده شده باشد. اين تند باد هفت شب و هشت روز مى وزيد، و تمام زندگى اين قوم جبار خود خواه مغرور را در هم مى كوبيد، و جز ويرانه اى از آن قصرهاى پرشكوه و زندگى مرفه و اموال سرشار باقى نماند. در پايان آيه مى گويد: تازه اين عذاب دنيا است ، « و عذاب آخرت از آن هم خوار كننده تر است » (و لعذاب الاخرة اخزى ). به گونه اى كه تمام اين مجازاتهاى دردناك در مقابل آن جرقه اى است در برابر درياى آتش ! و از همه سختتر اينكه « هيچكس به يارى آنها نمى شتابد، و از هيچ سو يارى نمى شوند» (و هم لا ينصرون ). آرى آنها يك عمر تلاش كردند كه خود را بزرگ نشان دهند، خداوند هم به هنگام عذاب مجازاتى خوار كننده در اين دنيا و جهان ديگر براى آنان قائل شده است ، تا بينى اين متكبران مغرور را بر خاك بمالد. « صرصر» (بر وزن دفتر) در اصل از ماده صر (بر وزن شر) به معنى محكم بستن است ، و به همين جهت كيسه اى را كه در آن پول مى گذاردند و در آن را محكم مى بستند صره (بر وزن طره ) مى ناميدند، سپس به بادهاى بسيار سرد يا پر سر و صدا، و يا مسموم و كشنده ، اطلاق شده است ، و شايد تند باد عجيبى كه قوم عاد را در هم كوبيد داراى همه اين صفات سه گانه بوده است . « ايام نحسات » به معنى روزهاى نحس و شوم است ، و بعضى آن را به معنى روزهاى پر گرد و غبار، يا روزهاى بسيار سرد دانسته اند، جمع اين سه معنى نيز در آيات مورد بحث ممكن است .

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۳۹

امير مؤ منان على (عليه السلام ) به عنوان يك درس بيدار كننده اخلاقى در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه انگشت روى همين داستان قوم عاد گذارده چنين مى فرمايد: و اتعظوا فيها بالذين قالوا: من اشد منا قوة حملوا الى قبورهم ، فلا يدعون ركبانا، و انزلوا الاجداث فلا يدعون ضيفانا، و جعل لهم من الصفيح اجنان ، و من التراب اكفان ، و من الرفات جيران : (( در اين دنيا از كسانى پند گيريد كه مى گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است ؟ اما همانها را به سوى قبرهايشان حمل كردند، در حالى كه اختيارى از خود نداشتند، و درون قبرها وارد شدند، در حالى كه ميهمان ناخوانده اى بودند، در دل سنگها خانه هاى قبر براى آنان ساخته شد، و از خاك كفنها، و از استخوانهاى پوسيده همسايگان !

نكته ها:

۱ - عامل نابودى قوم عاد چه بود؟ مطابق آيه ۱۳ همين سوره قوم عاد و ثمود هر دو با صاعقه نابود شدند، در حالى كه آيات مورد بحث مى گويد: آنها با تند باد سرد و شديد (صرصر) از ميان رفتند، آيا اين دو منافاتى با يكديگر ندارد؟ در پاسخ بايد گفت : مفسران و ارباب لغت براى صاعقه دو معنى ذكر كرده اند: معنى عام ، و خاص « صاعقه » به معنى عام به معنى هر چيزى است كه انسان را هلاك مى كند و به گفته مجمع البيان : « المهلكة من كل شى ء» . معنى خاص جرقه عظيم آتشينى است كه از آسمان فرود مى آيد، و هر چيزى را كه در مسير آن قرار گيرد مى سوزاند كه شرح آن را در تفسير همين

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۴۰

آيات بيان كرديم (اين جرقه بزرگ از مبادله الكتريسته ميان ابر و زمين حاصل مى شود). بنابراين اگر « صاعقه » به معنى اول باشد هيچ منافاتى با تند باد ندارد. راغب در مفردات مى گويد: بعضى گفته اند كه صاعقه سه گونه است : صاعقه به معنى مرگ ، و به معنى عذاب ، و به معنى آتش ، مخصوصا در آيه « انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود» به معنى عذاب تفسير شده است ، سپس « راغب » مى افزايد: همه اينها در يك معنى جمع مى شود: « صاعقه صداى شديدى است كه از جو برمى خيزد كه گاه تنها در آن آتش است ، و گاه عذاب ديگر، و گاه مرگ ، صاعقه يك چيز است و اينها اثرات آن است . اين احتمال نيز وجود دارد كه قوم عاد گرفتار دو گونه عذاب شدند، نخست تند بادى كوبنده كه همه چيز آنها را در يك مدت طولانى در هم مى كوبيد بر ديار آنها مسلط شد، سپس صاعقه آتشين مرگبار به فرمان خدا آنها را فرو گرفت . ولى پاسخ اول با در نظر گرفتن آيات ديگر قرآن كه از مجازات قوم عاد سخن مى گويد مناسبتر است . ۲ - روزهاى نحس قوم عاد گروهى معتقدند روزهاى سال بر دو گونه است : روزهاى نحس و شوم ، و روزهاى سعد و بركت ، و به آيات فوق استدلال كرده اند، آنها مى گويند: تاءثير مرموز و ناشناخته اى در روزها و شبها وجود دارد كه آثار آن را احساس مى كنيم ، اما علل آن براى ما مبهم است . در حالى كه بعضى ديگر (( ايام نحسات » را در آيات مورد بحث به معنى

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۴۱

روزهاى پر گرد و غبار تفسير كرده اند. و قوم عاد گرفتار چنين تند بادى شدند، به گونه اى كه يكديگر را با چشم نمى ديدند، چنانكه از آيه ۲۴ سوره احقاف نيز استفاده مى شود، مى فرمايد: هنگامى كه تند باد به سوى آنها حركت كرد آنچنان تاريك و پر غبار بود كه آنها گمان كردند ابرى پر باران به سوى آنها مى آيد، ولى به آنها گفته شد اين همان عذابى است كه درباره آن عجله داشتيد، اين تند بادى است كه در آن عذاب دردناكى نهفته است . به خواست خداوند درباره ايام سعد و نحس بحث مشروحترى در ذيل آيه ۱۹ سوره قمر خواهد آمد.

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۴۲

آيه ۱۷ - ۱۸

آيه و ترجمه

وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَهُمْ فَاستَحَبُّوا الْعَمَى عَلى الهُْدَى فَأَخَذَتهُمْ صعِقَةُ الْعَذَابِ الهُْونِ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۱۷) وَ نجَّيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ(۱۸) ترجمه : ۱۷ - اما ثمود را هدايت كرديم ، ولى آنها نابينائى را بر هدايت ترجيح دادند، لذا صاعقه ، آن عذاب خوار كننده ، به خاطر اعمالى كه انجام مى دادند آنها را فرو گرفت . ۱۸ - و كسانى را كه ايمان آوردند و تقوا را پيشه داشتند نجات بخشيديم . تفسير: سرنوشت قوم سركش ثمود بعد از توضيحى كه در آيات گذشته پيرامون قوم عاد آمد در دو آيه مورد بحث از قوم ثمود سخن به ميان آورده مى گويد: (( اما ثمود را هدايت كرديم (پيامبران صالح را با دلائل روشن به سوى آنها فرستاديم ) ولى آنها نابينائى و گمراهى را بر هدايت ترجيح دادند)) ! (و اما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمى على الهدى ). « لذا صاعقه عذاب خوار كننده به خاطر اعمالى كه انجام مى دادند دامان آنها را فرو گرفت » (فاخذتهم صاعقة العذاب الهون بما كانوا يكسبون ). آنها گروهى بودند كه در سرزمين « وادى القرى » (منطقه اى ميان مدينه

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۴۳

و شام ) زندگى داشتند، خداوند زمينهائى آباد و خرم و سرسبز و باغهائى پر نعمت به آنها داده بود، در كشاورزى ابتكار و قدرت فراوان به خرج مى دادند، عمرهائى طولانى ، اندامهائى قوى و نيرومند داشتند، در ساختن بناهاى محكم و پيشرفته چنان ماهر بودند كه قرآن در آيه ۸۲ سوره حجر مى گويد: در دل كوهها خانه هاى امن و امان مى ساختند پيامبر بزرگشان با منطق نيرومند و تواءم با محبت فراوان ، و همراه با معجزه الهى ، به سراغ آنان آمد، اما اين قوم مغرور و از خود راضى نه تنها دعوت او را نپذيرفتند بلكه براى او و ياران اندكش ، ناراحتيهاى فراوان به وجود آوردند نتيجه آن اين شد كه خداوند اين مغروران را به عذابى سخت و خوار كننده گرفتار ساخت . در سوره اعراف آيه ۷۸ مى خوانيم زمين لرزه اى شديد آنها را فرو گرفت ، و صبحگاهان جسمهاى بى جانشان در خانه هاشان باقى مانده بود « فاخذتهم الرجفة فاصبحوا فى دارهم جاثمين » . و در سوره حاقه آيه ۵ آمده است كه « قوم ثمود به وسيله يك عامل ويرانگر نابود شدند» « فاما ثمود فاهلكوا بالطاغية » . و در سوره هود آيه ۶۷ مى خوانيم كه « قوم ستمگر ثمود به وسيله صيحه آسمانى از ميان رفتند، در خانه هاشان به رو افتادند و مردند» « و اخذ الذين ظلموا الصيحة فاصبحوا فى ديارهم جاثمين » . اما در آيات مورد بحث چنانكه ديديم تعبير به « صاعقه » شده است . ممكن است در ابتدا تصور شود كه ميان اين تعبيرات منافاتى وجود دارد، ولى كمى دقت نشان مى دهد كه چهار تعبير فوق به يك حقيقت بازگشت مى كند: زيرا « صاعقه » چنانكه قبلا هم اشاره كرديم هم داراى صداى وحشتناكى است

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۴۴

كه از آن ميتوان به « صيحه » آسمانى تعبير كرد، و نيز آتش سوزانى همراه دارد، و هم بر نقطه اى كه فرود مى آيد توليد لرزه شديد مى كند، و هم يك وسيله ويرانگر است . در حقيقت بلاغت قرآن ايجاب مى كند كه ابعاد مختلف يك عذاب را با تعبيرات گوناگون در آيات مختلف بيان كند تا در نفوس انسانها تاءثير عميقترى بخشد، در واقع آنها با عوامل مختلف مرگ آور در يك حادثه روبرو شدند كه هر كدام به تنهائى براى نابوديشان كافى بود « صيحه اى مرگبار» « زمين لرزهاى كشنده » « آتشى سوزان » و بالاخره « صاعقه اى وحشتناك » . ولى از آنجا كه گروهى هر چند اندك به صالح ايمان آورده بودند و ممكن است كسانى سؤ ال كنند: پس سرنوشت آنها در ميان موج وحشتناك صاعقه چه شد؟ آيا آنها نيز به آتش ديگران سوختند؟ قرآن در آيه بعد مى افزايد: « كسانى را كه ايمان آوردند و تقوى پيشه داشتند نجات بخشيديم » (و نجينا الذين آمنوا و كانوا يتقون ). اين گروه را ايمان و تقوايشان نجات داد، و آن گروه طاغى را كفر و اعمال سوئشان گرفتار عذاب الهى ساخت ، و هر كدام مى توانند الگوئى براى گروهى از اين امت باشند. بعضى از مفسران گفته اند: از ميان آنهمه جمعيت تنها يكصد و ده نفر! به صالح ايمان آوردند، و خداوند آن گروه اندك را حفظ كرد و به موقع نجات داد.

نكته :

انواع هدايت الهى مى دانيم هدايت بر دو گونه است : « هدايت تشريعى » كه همان « ارائه طريق » و نشان دادن راه با تمام نشانه هاست ، و « هدايت تكوينى » كه « ايصال به مطلوب »

تفسير نمونه ، جلد: ۲۰، صفحه : ۲۴۵

و رسانيدن به مقصود است . در آيات مورد بحث هر دو يكجا جمع شده است نخست مى گويد: « ما قوم ثمود را هدايت كرديم » اين هدايت همان هدايت تشريعى و ارائه طريق است ، سپس مى افزايد: « آنها نابينائى را بر هدايت ترجيح دادند» اين همان هدايت تكوينى و ايصال به مقصود است . به اين ترتيب هدايت به معنى اول كه وظيفه مسلم انبياى الهى است حاصل شد، اما هدايت به معنى دوم كه به اراده و اختيار هر انسانى بستگى دارد از سوى اين قوم مغرور و خود خواه حاصل منتفى شد، چرا كه آنها گمراهى را بر هدايت ترجيح دادند « فاستحبوا العمى على الهدى » . اين خود دليل روشن و بارزى است بر مساءله آزادى اراده انسان و عدم اجبار او در اعمالش ، و عجب اينكه با اين صراحت و روشنى آيات باز بعضى از مفسران همچون فخر رازى به خاطر پيشداوريهائى كه در مورد ترجيح مكتب جبر داشته اند در اينجا اصرار و پافشارى بر انكار دلالت آيه كرده اند و سخنانى گفته اند كه از شاءن يك محقق دور است .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←