تفسیر:نمونه جلد۱۱ بخش۶۲

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۲۵ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۵۲

آيه ۸۴ - ۸۹

آيه و ترجمه وَ يَوْمَ نَبْعَث مِن كلِّ أُمَّةٍ شهِيداً ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كفَرُوا وَ لا هُمْ يُستَعْتَبُونَ(۸۴) وَ إِذَا رَءَا الَّذِينَ ظلَمُوا الْعَذَاب فَلا يخَفَّف عَنهُمْ وَ لا هُمْ يُنظرُونَ(۸۵) وَ إِذَا رَءَا الَّذِينَ أَشرَكُوا شرَكاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هَؤُلاءِ شرَكاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِن دُونِك فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكذِبُونَ(۸۶) وَ أَلْقَوْا إِلى اللَّهِ يَوْمَئذٍ السلَمَ وَ ضلَّ عَنْهُم مَّا كانُوا يَفْترُونَ(۸۷) الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ زِدْنَهُمْ عَذَاباً فَوْقَ العَذَابِ بِمَا كانُوا يُفْسِدُونَ(۸۸) وَ يَوْمَ نَبْعَث فى كلِّ أُمَّةٍ شهِيداً عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِك شهِيداً عَلى هَؤُلاءِ وَ نَزَّلْنَا عَلَيْك الْكِتَب تِبْيَناً لِّكلِّ شىْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشرَى لِلْمُسلِمِينَ(۸۹) ترجمه : ۸۴ - بخاطر بياوريد روزى را كه از هر امتى گواهى بر آنها مبعوث مى كنيم ، سپس به كافران اجازه (سخن گفتن ) داده نمى شود (چرا كه دست و پا و گوش و چشم حتى پوست تن آنها گواهى مى دهند) و توانائى بر رضايت طلبيدن (و تقاضاى ) عفو ندارند. ۸۵ - هنگامى كه ظالمان عذاب را ببينند نه به آنها تخفيف داده مى شود، و نه مهلت . ۸۶ - و هنگامى كه مشركان معبودهائى را كه شريك خدا قرار دادند مى بينند مى گويند پروردگارا اينها شريكانى است كه ما بجاى تو آنها را مى خوانديم ، در اين هنگام معبودان به آنها مى گويند شما دروغگو هستيد. ۸۷ - و در آن روز همگى در پيشگاه خدا اظهار تسليم مى كنند، و تمام آنچه را دروغ مى بستند گم و نابود مى شود!. ۸۸ - آنها كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند عذابى بر عذابشان بخاطر فسادى كه مى كردند مى افزائيم . ۸۹ - بياد آوريد روزى را كه از هر امتى گواهى از خودشان بر آنها معبوث مى كنيم ، و تو را گواه آنها قرار مى دهيم ، و ما اين كتاب (آسمانى ) را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است ، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است . تفسير : آنجا كه تمام درها به روى بدكاران بسته مى شود در تعقيب آيات گذشته كه واكنش نادرست منكران حق را در برابر نعمتهاى گوناگون پروردگار بيان مى كرد، در اين آيات به گوشه اى از مجازاتهاى دردناك آنها در جهان ديگر اشاره مى كند تا سرنوشت شوم خود را دريابند و تا دير نشده به تجديد نظر برخيزند. نخست مى گويد: ((به خاطر بياوريد روزى را كه ما از هر امتى گواهى

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۵۴

بر آنها مبعوث مى كنيم (و يوم نبعث من كل امة شهيدا). آيا با وجود علم بى پايان خدا نيازى به وجود شهيد و گواه ديگرى نيز هست ؟ اين سؤ الى است كه فورا در اينجا به ذهن مى رسد، اما با توجه به يك نكته پاسخ آن روشن مى شود، و آن اينكه اين امور غالبا جنبه روانى دارد يعنى انسان هر قدر مراقبين و گواهان بيشترى در برابر خود ببيند، بيشتر حساب كار خود را مى رسد، حداقل از شرمسارى و رسوائى در ميان افراد فزونترى نگران مى شود. سپس اضافه مى كند كه در آن دادگاه ، اجازه سخن گفتن به كافران داده نمى شود (ثم لا يؤ ذن للذين كفروا). آيا ممكن است خداوند اجازه دفاع به مجرمى ندهد؟ آرى ، در آنجا نياز به سخن گفتن با زبان نيست ، دست و پا و گوش و چشم و پوست بدن و حتى زمينى كه انسان بر آن گناه يا ثواب كرده است ، گواهى مى دهند، بنابر اين نوبت به زبان نمى رسد، اين حقيقتى است كه از آيات ديگر قرآن نيز استفاده مى شود (سوره يس آيه ۶۵ و سوره مرسلات آيه ۳۶). نه تنها به آنها اجازه سخن گفتن داده نمى شود بلكه توانائى بر جبران و اصلاح و تقاضاى عفو نيز ندارند (و لا هم يستعتبون ).

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۵۵

چرا كه آنجا سراى برخورد با نتيجه ها و بازتابهاى عمل است نه جاى انجام عمل و يا جبران و اصلاح ، درست همانند ميوه اى كه از شاخه جدا مى شود كه دوران رشد و نموش پايان گرفته است . آيه بعد اضافه مى كند اين ظالمان ستم پيشه هنگامى كه از مرحله حساب گذشته و در برابر عذاب الهى قرار گرفتند گاهى تقاضاى تخفيف و گاهى تقاضاى مهلت مى كنند، اما هنگامى كه ظالمان مجازات را ببينند نه به آنها تخفيف عذاب داده مى شود و نه مهلت (و اذا راء الذين ظلموا العذاب فلا يخفف عنهم و لا هم ينظرون ). نكته جالب توجه اينكه در اين دو آيه به چهار مرحله از حالات مجرمان اشاره شده كه مشابه آنرا در اين جهان نيز با چشم خود مى بينيم : نخستين مرحله اينكه مجرم مى كوشد با پشت هم اندازى خود را تبرئه كند. هنگامى كه به اين هدف نائل نشد در مرحله دوم تلاش مى كند كه طرف را بر سر مهر آورد، سرزنشهاى او را به جان بخرد و رضايت او را حاصل كند. اگر اين مرحله نيز كارگر نشد، در مرحله سوم تقاضاى تخفيف عذاب مى كند، مى گويد مجازات بكن اما كمتر؟ اگر آنهم به خاطر عظمت گناهش موثر نيفتاد تقاضاى مهلت مى كند، و اين آخرين تلاش براى نجات از مجازات است . ولى قرآن مى گويد: اعمال اين ستمكاران آنقدر زشت و بار گناهانشان سنگين است كه نه اجازه دفاع مى يابند، نه موفق به جلب رضايت مى شوند، نه تخفيفى در كارشان است ، و نه مهلتى !.

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۵۶

در آيه بعد همچنان ، سخن از آينده شوم مشركان ، به خاطر پرستيدن بتها است ، مى فرمايد، در صحنه قيامت كه معبودهاى ساختگى و انسانهائى كه همچون بت پرستش مى شدند در كنار پرستش كنندگان قرار مى گيرند، هنگامى كه اين عابدان ، معبودان خود را مى بينند مى گويند پروردگارا! اينها همان ، شريكانى هستند كه ما براى تو ساختيم و به جاى خواندن تو آنها را مى خوانديم (و اذا راء الذين اشركوا شركائهم قالوا ربنا هولاء شركاونا الذين كنا ندعوا من دونك ). اين معبودان نيز، ما را در اين كار وسوسه كردند و در حقيقت شريك جرم ما بودند، بنابر اين سهمى از عذاب و مجازات ما را براى آنها قرار ده . در اين هنگام به فرمان خدا، بتها به سخن در مى آيند و به عابدان خود مى گويند شما قطعا دروغگو هستيد! (فالقوا اليهم القول انكم لكاذبون ). ما نه شريك خدا بوديم و نه شما را وسوسه كرديم و نه محكوم به پذيرش بخشى از مجازاتتان هستيم . در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: ۱ - تعبير به شركاؤ هم (شركاى بت پرستان ) به جاى شركاء الله (شريكان خدا) به خاطر اين است كه بتها هرگز شريك پروردگار نبودند، بلكه اين شركاء تخيلى و پندارى و كاذب را بت پرستان براى خود ساخته بودند، و چه بهتر كه به خود آنها نسبت داده شود نه به خدا. علاوه بر اين چنانكه در گذشته ديديم ، بت پرستان بخشى از چهارپايان و زراعتهاى خود را به بتها اختصاص مى دادند و آنها را شريك خود مى ساختند. ۲ - از آيه فوق استفاده مى شود كه بتها نيز در عرصه قيامت ، ظاهر مى شوند

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۵۷

نه تنها انسانهائى كه همچون فرعون و نمرود، معبود واقع شدند بلكه بتهاى بيجان نيز در آنجا حضور دارند. در آيه ۹۸ از سوره انبياء خطاب به مشركان مى خوانيم انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم : شما و آنچه را غير از خدا پرستش مى كنيد آتشگيره جهنمند. ۳ - در آيه بالا مى خوانيم مشركان در آن روز مى گويند ما اين معبودها را پرستش مى كرديم البته اين سخن دروغى نيست كه بتها بخواهند آنها را تكذيب كنند. ولى ممكن است اين تكذيب به خاطر آن باشد كه معبودهاى ساختگى ، لياقت خود را براى پرستش تكذيب مى كنند، و يا اينكه عابدين ، جمله ديگرى را هم اضافه مى كردند كه خدايا اين معبودها نيز در وسوسه كردن ما شريك بودند و در جواب مى شنوند كه شما دروغ ميگوئيد، ما قدرت بر وسوسه نداشتيم . ۴ - تعبير به «فالقوا اليهم القول » (سخن به آنها مى افكنند) به جاى «قالوا لهم » (به آنها مى گويند) شايد به خاطر آن است كه بتها قدرتى بر سخن گفتن از خود ندارند و اگر سخنى مى گويند به خاطر القاى پروردگار است ، يعنى خداوند سخنى به آنها القا مى كند و آنها همان را به پرستش كنندگان خود القا مى نمايند. در آيه بعد اضافه مى كند كه بعد از اين سخن و شنيدن پاسخ همگى در پيشگاه خدا اظهار تسليم مى كنند و غرور و نخوت و تعصبهاى كوركورانه اين عابدان نادان با ديدن چهره حق كنار مى رود و سر تعظيم در پيشگاهش فرود مى آورند

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۵۸

(و القوا الى الله يومئذ السلم ). و در اين هنگام كه همه چيز همچون آفتاب روشن مى گردد تمام دروغها و افتراهاى اين گروه بيخرد، گم و نابود مى شود (و ضل عنهم ما كانوا يفترون ). هم نسبت دروغين شريك خدا بودن ، محو و بى رنگ مى شود، و هم پندار شفاعت بتها در پيشگاه خدا، چرا كه به خوبى مى بينند، نه تنها كارى از بتها ساخته نيست ، بلكه همانها آتش گيره هاى دوزخ مى شوند و به جان پرستش كنندگانشان مى افتند! تا اينجا بيان حال مشركان گمراهى بود كه در شرك و انحراف خود غوطه ور بودند، بى آنكه ديگرى را به اين راه بخوانند، سپس حال كسانى را بيان مى كند كه در عين گمراهى به گمراه ساختن ديگران نيز اصرار دارند، و مى فرمايد كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، مجازاتى ما فوق مجازات كفرشان بر آنها مى افزائيم در برابر آنچه فساد مى كردند. (الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله زدناهم عذابا فوق العذاب بما كانوا يفسدون ). آنها هم بار مسئوليت خويش را بر دوش مى كشند و هم شريك جرم ديگران هستند، چرا كه عامل فساد در روى زمين و گمراهى خلق خدا، و مانع از پيمودن راه حق شدند. تاكنون كرارا يادآور شده ايم كه از نظر منطق اجتماعى اسلام ، هر كس ‍ سنت نيك و بدى بگذارد در تمام عمل عاملان به آن سنت شريك است ، در حديث

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۵۹

مشهورى مى خوانيم «هر كس سنت نيكى بگذارد، پاداش كسانى كه به آن عمل كنند براى او هست بى آنكه از پاداش آنها كاسته شود، و هر كس سنت بدى بگذارد، گناه همه كسانى كه به آن عمل مى كنند بر او نوشته مى شود، بى آنكه از گناه آنها چيزى كاسته شود». و به هر حال اين تعبيرهاى تكان دهنده قرآن و احاديث ، مسئوليت رهبران را در برابر خدا و خلق خدا آشكار مى سازد. سپس به دنبال سخنى كه از وجود گواه در امتى در چند آيه قبل به ميان آمد مجددا به سراغ آن بحث با توضيح بيشترى مى رود، و مى گويد: به خاطر بياوريد آن روز را كه ما از ميان هر امتى گواهى از خود آنها بر آنها مبعوث مى كنيم (و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم ). با اينكه علم خدا به همه چيز احاطه دارد، اما وجود اين گواهان مخصوصا از كسانى كه از ميان خود امتها برخاسته اند تاكيد بيشترى بر نظارت دائمى بر اعمال انسانها است ، و هشدارى است بر اين مراقبت قطعى و هميشگى . گرچه اين حكم عام شامل مسلمانان و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز مى شود، ولى براى تاكيد بيشتر خصوصا آنرا مطرح كرده مى فرمايد: و ما تو را شاهد و گواه بر اين گروه مسلمانان قرار مى دهيم (و جئنابك شهيدا على هولاء). بنابر آنچه گفته شد منظور از هؤ لاء مسلمانانى است كه در عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى زيستند و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ناظر و شاهد و گواه اعمال آنها بود، و طبعا بعد از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بايد كسى در ميان امت باشد كه شاهد و گواه اعمال آنها گردد. شاهدى باشد پاك از هر گونه گناه و خطا تا حق شهادت را به خوبى بتواند ادا كند. و از همين رو بعضى از مفسران (اعم از علماى تشيع و تسنن ) خواسته اند آيه

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۶۰

را دليلى بر وجود گواه و حجت عادلى در هر عصر و زمان بدانند، البته تفسير آن طبق عقيده شيعه دائر به وجود امام معصوم در هر زمان كاملا روشن است ، ولى براى علماى مذهب تسنن توجيه آن چندان آسان نيست . و شايد به خاطر همين مشكل ، فخر رازى در تفسيرش گرفتار توجيهى شده كه خالى از اشكال نيست ، او مى گويد: از اين آيه نتيجه مى گيريم كه هيچ عصرى از اعصار خالى از شاهد و گواهى بر مردم نيست ، شاهد و گواه بايد جائز الخطا نباشد وگرنه او هم نياز به شاهد و گواه ديگرى دارد، و اين امر به صورت تسلسل تا بى نهايت ادامه خواهد يافت ، نتيجه اينكه در هر عصرى بايد جمعيتى باشند كه گفتارشان حجت باشد و اين راهى ندارد جز اينكه بگوئيم اجماع امت ، حجت است (يعنى مجموع مردم هر زمان بطور دستجمعى هرگز راه خطا نمى پويند). اگر فخر رازى كمى از محدوده عقائد خويش گام بيرون مى نهاد مسلما گرفتار چنين سخن تعصب آميزى نمى شد، زيرا قرآن مى گويد براى هر امتى يك گواه از جنس آنها قرار داديم نه اينكه مجموع امت براى فرد فرد امت ، حجت و گواه است . البته همانگونه كه در سوره نساء ذيل آيه ۴۱ مشروحا بيان كرديم دو احتمال ديگر در تفسير هولاء داده شده : نخست اينكه هولاء اشاره به شهداء امتهاى پيشين يعنى انبياء و اوصياى آنها بوده باشد و به اين ترتيب پيامبر اسلام هم گواه بر اين امت است و هم بر پيامبران گذشته ، ديگر اينكه منظور از شاهد و گواه شاهد عملى بودن است ، يعنى كسى كه وجودش ، الگو و ميزان سنجش حق و باطل است (براى توضيح بيشتر به جلد سوم تفسير نمونه صفحه ۳۹۱ به بعد مراجعه فرمائيد).

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۶۱

و از آنجا كه قرار دادن شهيد و گواه ، فرع بر اين است كه قبلا برنامه كامل و جامعى در اختيار افراد قرار داده شده باشد، بطورى كه حجت بر همگى تمام شود، تا به دنبال آن ، مساله نظارت و مراقبت مفهوم صحيحى پيدا كند، لذا بلافاصله مى گويد: و ما اين كتاب آسمانى (قرآن ) را بر تو نازل كرديم كه بيان همه چيز در آن است (و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء). هم هدايت است و هم رحمت ، و هم مايه بشارت براى همه مسلمانان جهان (و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين ). نكته ها: ۱ - قرآن بيانگر همه چيز است . از مهمترين مباحثى كه در آيات فوق به ميان آمده تبيان كل شى ء بودن قرآن است . «تبيان » (به كسر «ت » يا فتح آن ) معنى مصدرى دارد، يعنى بيان كردن و از اين تعبير با توجه به وسعت مفهوم «كل شى ء» به خوبى مى توان استدلال كرد كه در قرآن ، بيان همه چيز هست ، ولى با توجه به اين نكته كه قرآن يك كتاب تربيت و انسانسازى است كه براى تكامل فرد و جامعه در همه جنبه هاى معنوى و مادى نازل شده است روشن مى شود كه منظور از همه چيز، تمام امورى است كه براى پيمودن اين راه لازم است ، نه اينكه قرآن يك دائرة المعارف بزرگ است كه تمام جزئيات علوم رياضى و جغرافيائى و شيمى و فيزيك و گياه شناسى و مانند آن در آن آمده است ، هر چند قرآن يك دعوت كلى به كسب

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۶۲

همه علوم و دانشها كرده كه تمام دانشهاى ياد شده و غير آن در اين دعوت كلى جمع است ، به علاوه گاه گاهى به تناسب بحثهاى توحيدى و تربيتى ، پرده از روى قسمتهاى حساسى از علوم و دانشها برداشته است ، ولى با اين حال آنچه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلى و نهائى قرآن را تشكيل مى دهد، همان مساله انسانسازى است ، و در اين زمينه چيزى را فروگذار نكرده است . گاهى انگشت روى جزئيات اين مسائل گذارده و تمام ريزه كاريها را بيان مى كند (مانند احكام نوشتن قراردادهاى تجارتى و اسناد بدهكارى كه در طولانى ترين آيه قرآن يعنى آيه ۲۸۲ سوره بقره طى ۱۸ حكم ! بيان شده است ). و گاهى مسائل حياتى انسان را به صورتهاى كلى و كلى تر مطرح مى كند، مانند آيه اى كه به دنبال بحث ، تفسير آن فرا مى رسد ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى : خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزديكان مى دهد و شما را از هر گونه زشتى و منكر و ستم ، نهى مى كند. وسعت اين مفاهيم مانند وسعت مفهوم وفاى به عهد در آيه «ان العهد كان مسئولا - اسراء آيه ۳۴» و «وفاى به عقد» در آيه اوفوا بالعقود (مائده آيه ۱) و «لزوم اداء حق جهاد» در آيه «و جاهدوا فى الله حق جهاده » (حج آيه ۷۸) و «اقامه قسط و عدل » در آيه «ليقوم الناس بالقسط» (حديد آيه ۴۵) و «توجه به نظم در تمام زمينه ها» در آيه و السماء رفعها و وضع الميزان الا تطغوا فى الميزان و اقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان (سوره الرحمن ۷ - ۸ - ۹) و «خوددارى از هر گونه فساد در روى زمين » در آيه «و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها» (اعراف آيه ۸۵) و «دعوت به تدبر و تفكر

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۶۳

و تعقل » كه در بسيارى از آيات قرآن وارد شده است ، و امثال اين برنامه هاى انسان شمول كه مى تواند راهگشا در همه زمينه ها باشد، دليل روشنى است بر اينكه در قرآن بيان همه چيز هست . حتى فروع اين دستورهاى كلى را نيز بلاتكليف نگذارده ، و مجرائى كه بايد از آن مجرا اين برنامه ها تبيين شود بيان كرده و مى گويد: و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا: «آنچه پيامبر به شما دستور مى دهد اجرا كنيد و آنچه شما را از آن نهى مى كند باز ايستيد» (حشر آيه ۷). هر قدر انسان در اقيانوس بيكرانه قرآن ، بيشتر شناور شود و به اعماق آن براى استخراج گوهرهاى برنامه هاى سعادت بخش ، فروتر رود، عظمت اين كتاب آسمانى و شمول و جامعيت آن آشكارتر مى شود. و درست به همين دليل آنها كه در زمينه اين برنامه ها دست نياز به اين سو و آن سو، دراز مى كنند، مسلما قرآن را نشناخته اند، و آنچه خود دارند، از بيگانه تمنا مى كنند. اين آيه علاوه بر اينكه اصالت و استقلال تعليمات اسلام را در همه زمينه ها مشخص مى كند بار مسئوليت مسلمانان را سنگين تر مى گرداند، و به آنها مى گويد: با بحث مستمر و پيگير در قرآن ، هر چه را لازم داريد از آن استخراج كنيد. در روايات اسلامى مخصوصا روى جامعيت قرآن به مناسبت همين آيه و مانند آن بسيار تاكيد شده است . از جمله در حديثى از امام صادق (عليهالسلام ) مى خوانيم ان الله تبارك و تعالى انزل فى القرآن تبيان كل شى ء حتى و الله ما ترك شيئا تحتاج اليه العباد، حتى لا يستطيع عبد يقول لو كان هذا، انزل فى القرآن ، الا و قد انزله الله فيه : «خداوند در قرآن هر چيزى را بيان كرده است ، به خدا سوگند

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۶۴

چيزى كه مورد نياز مردم بوده است كم نگذارده ، تا كسى نگويد اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل مى شد، آگاه باشيد همه نيازمنديهاى بشر را خدا در آن نازل كرده است ». در حديث ديگرى از امام باقر (عليهالسلام ) مى خوانيم : ان الله تبارك و تعالى لم يدع شيئا تحتاج اليه الامة الا انزله فى كتابه و بينه لرسوله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و جعل لكل شى ء حدا، و جعل عليه دليلا يدل عليه ، و جعل على من تعدى ذلك الحد حدا: «خداوند متعال چيزى را كه مورد نياز اين امت است در كتابش فرو گذار نكرده ، و براى رسولش ‍ تبيين نموده است ، و براى هر چيزى حدى قرار داده ، و دليل روشنى براى آن نهاده ، و براى هر كسى كه از اين حد تجاوز كند، حد و مجازاتى قائل شده است ». حتى در روايات اسلامى اشاره روشنى به اين مساله شده كه علاوه بر ظاهر قرآن و آنچه توده مردم و دانشمندان از آن مى فهمند، باطن قرآن نيز اقيانوسى است كه بسيارى از مسائلى كه فكر ما به آن نمى رسد در آن نهفته است ، اين بخش از قرآن ، علم خاص و پيچيده اى دارد كه در اختيار پيامبر و اوصياى راستين او است ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليهالسلام ) مى خوانيم ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل فى كتاب الله عز و جل و لكن لا تبلغه عقول الرجال : «تمام امورى كه حتى دو نفر در آن اختلاف دارند، اصل و ضابطه اى در قرآن دارد ولى عقل و دانش مردم به آن نمى رسد». عدم دسترسى عموم به اين بخش كه آنرا مى توان تشبيه به وجدان ناخود آگاه آدمى كرد، هرگز مانع از آن نخواهد بود كه بخش خود آگاه و ظاهرش

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۶۵

مورد استفاده همگان قرار گيرد. ۲ - چهار مرحله هدايت جالب اينكه در آيه فوق ، چهار تعبير براى هدف نزول قرآن ذكر شده است : ۱ - تبيانا لكل شى ء: «قرآن بيانگر همه چيز است ». ۲ - مايه هدايت است (هدى ). ۳ - اسباب رحمت است (و رحمة ). ۴ - در آخرين مرحله مى گويد موجب بشارت براى عموم مسلمانان است (و بشرى للمسلمين ). اگر درست بينديشيم پيوند منطقى روشنى در ميان اين چهار مرحله وجود دارد، زيرا در مسير هدايت و راهنمائى انسانها، نخستين مرحله ، بيان و آگاهى است ، و مسلم است كه بعد از آگاهى ، هدايت و راهيابى قرار دارد، و به دنبال آن عملكردها است كه مايه رحمت خواهد بود، و سرانجام كه انسان عمل مثبت و صالح انجام داد خود را در برابر پاداش ‍ بى پايان خدا مى بيند كه مايه بشارت و سرور همه رهروان اين راه است .

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۶۶

آيه ۹۰

آيه و ترجمه إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاحْسنِ وَ إِيتَاى ذِى الْقُرْبى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظكُمْ لَعَلَّكمْ تَذَكَّرُونَ(۹۰) ترجمه : ۹۰ - خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزديكان ميدهد، و از فحشاء و منكر و ظلم و ستم نهى ميكند، خداوند به شما اندرز ميدهد شايد متذكر شويد. تفسير : جامع ترين برنامه اجتماعى در تعقيب آيه گذشته كه قرآن را بيانگر همه چيز ميشمرد، در اين آيات نمونه اى از جامعترين تعليمات اسلام در زمينه مسائل اجتماعى ، و انسانى و اخلاقى بيان شده است . در نخستين آيه به شش اصل مهم كه سه اصل ، جنبه مثبت و مامور به ، و سه اصل جنبه منفى و منهى عنه دارد، ديده ميشود. در آغاز مى گويد: خداوند فرمان به عدل و احسان ميدهد و (همچنين ) بخشش به نزديكان (ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى ). چه قانونى از «عدل » وسيعتر و گيراتر و جامعتر تصور ميشود؟ عدل همان قانونى است كه تمام نظام هستى بر محور آن ميگردد، آسمانها و زمين و همه موجودات با عدالت بر پا هستند (بالعدل قامت السماوات و الارض ). جامعه انسانى كه گوشه كوچكى از اين عالم پهناور است نيز نميتواند از اين قانون عالم شمول ، بر كنار باشد، و بدون عدل به حيات سالم خود ادامه دهد. ميدانيم عدل به معنى واقعى كلمه آنست كه هر چيزى در جاى خود باشد

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۶۷

بنابر اين هر گونه انحراف ، افراط، تفريط، تجاوز از حد، تجاوز به حقوق ديگران بر خلاف اصل عدل است . يك انسان سالم كسى است كه تمام دستگاه هاى بدن او هر يك كار خودش را بدون كم و زياد انجام دهد، اما به محض اينكه يك يا چند دستگاه در انجام وظيفه كوتاهى كرد يا در مسير تجاوز گام نهاد، فورا آثار اختلال در تمام بدن نمايان ميشود، و بيمارى حتمى است . كل جامعه انسانى نيز همانند بدن يك انسان است ، كه بدون رعايت اصل عدالت بيمار خواهد بود. اما از آنجا كه عدالت با همه قدرت و شكوه و تاثير عميقش در مواقع بحرانى و استثنائى به تنهائى كارساز نيست ، بلافاصله دستور به احسان را پشت سر آن مى آورد. به تعبير روشنتر در طول زندگى انسانها مواقع حساسى پيش مى آيد كه حل مشكلات به كمك اصل عدالت به تنهائى امكان پذير نيست ، بلكه نياز به ايثار و گذشت و فداكارى دارد، كه با استفاده از اصل «احسان » بايد تحقق يابد. فى المثل دشمن غدارى به جامعه اى حمله كرده است ، و يا طوفان و سيل و زلزله ، بخشى از كشورى را ويران نموده ، اگر مردم در چنين شرائطى بخواهند در انتظار آن بنشينند كه مثلا مالياتهاى عادلانه و ساير قوانين عادى ، مشكل را حل كند، امكان پذير نيست ، اينجاست كه بايد همه كسانى كه داراى امكانات بيشتر از نظر نيروى فكرى و جسمانى و مالى هستند، دست به فداكارى بزنند، و تا آنجا كه در قدرت دارند، ايثار كنند، و گرنه دشمن جبار ممكن است كل جامعه آنها را از بين ببرد و يا حوادث دردناك طبيعى ، جمع كثيرى را به كلى فلج كند. اتفاقا اين دو اصل در سازمان بدن يك انسان نيز بطور طبيعى حكومت

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۶۸

ميكند، در حال عادى تمام دستگاههاى بدن نسبت به يكديگر خدمت متقابل دارند و هر عضوى براى كل بدن كار ميكند و از خدمات اعضاى ديگر نيز بهره مند است (اين همان اصل عدالت است ). ولى گاه عضوى مجروح ميشود و توان متقابل را از دست ميدهد، آيا ممكن است در اين حال ، بقيه اعضاء او را به دست فراموشى بسپارند، به خاطر اينكه از كار افتاده است ؟ آيا ممكن است دست از حمايت و تغذيه عضو مجروح بردارند؟ مسلما نه (و اين همان احسان است ). در كل جامعه انسانى نيز اين دو حالت بايد حاكم باشد و گرنه جامعه سالمى نيست . در اخبار اسلامى و همچنين گفتار مفسران در فرق ميان اين دو يعنى عدل و احسان بيانات مختلفى ديده ميشود كه شايد غالبا به آنچه در بالا گفتيم باز ميگردد. در حديثى از على (عليهالسلام ) ميخوانيم العدل الانصاف ، و الاحسان التفضل : عدل آنست كه حق مردم را به آنها برسانى ، و احسان آن است كه بر آنها تفضل كنى اين همان است كه در بالا اشاره شد. بعضى گفته اند عدل ، اداء واجبات و احسان انجام مستحبات است . بعضى ديگر گفته اند عدل ، توحيد است ، و احسان اداء واجبات (طبق اين تفسير عدل به اعتقاد اشاره ميكند و احسان به عمل ). بعضى گفته اند عدالت ، هماهنگى ظاهر و باطن است ، و احسان آن است كه باطن انسان از ظاهر او بهتر باشد. بعضى ديگر عدالت را مربوط به جنبه هاى عملى دانسته اند و احسان را مربوط به گفتار:

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۶۹

ولى همانگونه كه گفتيم بعضى از اين تفسيرها با تفسيرى كه در بالا آورديم هماهنگ است و بعضى ديگر نيز منافات با آن ندارد و قابل جمع : اما مساله نيكى به نزديكان (ايتاء ذى القربى ) در واقع بخشى از مساله احسان است با اين تفاوت كه احسان در كل جامعه است ، و ايتاء ذى القربى در خصوص خويشاوندان و بستگان كه جامعه كوچك محسوب ميشود، و با توجه به اينكه جامعه بزرگ از جامعه كوچكتر يعنى جامعه فاميلى تركيب شده ، هر گاه ، اين واحدهاى كوچكتر از انسجام بيشترى برخوردار گردند، اثر آن در كل جامعه ظاهر ميشود، و در واقع وظائف و مسئوليتها به صورت صحيحى در ميان مردم تقسيم ميگردد، چرا كه هر گروه در درجه اول به ضعفاى بستگان خود ميپردازد، و از اين طريق همه اين گونه اشخاص زير پوشش حمايت نزديكان خود قرار ميگيرند. در بعضى از احاديث اسلامى ميخوانيم كه منظور از ذى القربى ، نزديكان پيامبر يعنى امامان اهلبيتند، و منظور از ايتاء ذى القربى ، اداء خمس ميباشد. اين تفسير هرگز نميخواهد مفهوم آيه را محدود كند، بلكه هيچ مانعى ندارد آيه به مفهوم وسيعش باقى باشد و اين قسمت نيز يكى از مصاديق روشن آن مفهوم عام محسوب گردد. بلكه اگر ما «ذى القربى » را به معنى مطلق نزديكان اعم از نزديكان در فاميل و نسب و يا نزديكان ديگر بدانيم ، آيه مفهوم وسيعترى پيدا ميكند كه حتى همسايگان و دوستان و مانند آن را شامل ميشود (هر چند معروف در معنى ذى القربى ، خويشاوندان است ) مساله كمك به جامعه هاى كوچك (يعنى بستگان و خويشاوندان ) از آن نظر كه از پشتوانه عاطفى نيرومندى برخوردار است ، از ضمانت اجرائى بيشترى

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۷۰

بهره مند خواهد بود. بعد از تكميل اين سه اصل مثبت به سه اصل منفى و منهى ميپردازد و مى گويد: «خداوند از فحشاء و منكر و بغى ، نهى ميكند» (و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى ). پيرامون اين تعبيرات سه گانه «فحشاء» «منكر» و «بغى » نيز مفسران سخن بسيار گفته اند، اما آنچه مناسبتر با معنى لغوى و قرينه مقابله اين صفات با يكديگر به نظر ميرسد آنست كه «فحشاء» اشاره به گناهان پنهانى منكر اشاره به گناهان آشكار، و بغى ، هر گونه تجاوز از حق خويش و ظلم و خود برتربينى نسبت به ديگران است . بعضى از مفسران گفته اند: سرچشمه انحرافات اخلاقى ، سه قوه است : قوه شهوانى و غضبى و نيروى وهمى شيطانى . اما قوه شهوانى ، انسان را به لذتگيرى هر چه بيشتر ميخواند، و غرق در «فحشاء» و زشتيها ميكند. قوه غضبيه ، انسان را به انجام منكرات و آزار مردم وا ميدارد. اما قوه وهميه شيطانيه ، حس برتريطلبى و رياست خواهى و انحصار جوئى و تجاوز به حقوق ديگران را در انسان زنده ميكند و او را به اين اعمال وا ميدارد. خداوند با تعبيرهاى سه گانه فوق نسبت به طغيان اين غرائز، هشدار داده و با يك بيان جامع كه همه انحرافات اخلاقى را در بر ميگيرد به راه حق ، هدايت نموده است . و در پايان آيه ، به عنوان تاكيد مجدد روى تمام اين اصول ششگانه ميفرمايد: خداوند به شما اندرز ميدهد شايد متذكر شويد (يعظكم لعلكم تذكرون ).

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۷۱

جامعترين آيات خير و شر جاذبه محتواى اين آيه و طرز بيان آن چنان است كه در روايتى ميخوانيم ، «عثمان بن مظعون » كه از صحابه معروف پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) است مى گويد: ((من در آغاز، اسلام را تنها به طور ظاهرى پذيرفته بودم نه با قلب و جان ، دليل آن هم اين بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرارا پيشنهاد اسلام به من كرد و من هم از روى حيا پذيرفتم ، اين وضع همچنان ادامه يافت تا اينكه روزى خدمتش بودم ، ديدم سخت در انديشه فرو رفته است ناگهان چشم خود را به طرف آسمان دوخت ، گوئى پيامى را دريافت ميدارد، وقتى به حال عادى بازگشت از ماجرا پرسيدم ، فرمود: آرى هنگامى كه با شما سخن ميگفتم ناگهان جبرئيل را مشاهده كردم كه اين آيه را براى من آورد ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى ... پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آيه را تا آخر براى من خواند، چنان محتواى آيه در قلب من اثر گذاشت كه از همان ساعت اسلام در جان من نشست ، من به سراغ ابو طالب عموى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمدم و جريان را به او خبر دادم ، فرمود: اى طايفه قريش از محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيروى كنيد كه هدايت خواهيد شد، زيرا او شما را جز به مكارم اخلاق دعوت نميكند، سپس به سراغ وليد بن مغيره (دانشمند معروف عرب و يكى از سران شرك ) آمدم و همين آيه را بر او خواندم ، او گفت اگر اين سخن از خود محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است بسيار خوب گفته و اگر از پروردگار او است باز هم بسيار خوب است )). در حديث ديگرى ميخوانيم كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين آيه را براى وليد بن مغيره خواند، وليد گفت : فرزند برادر دو باره بخوان ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تكرار

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۷۲

كرد، وليد گفت : ان له لحلاوة ، و ان عليه لطلاوة ، و ان اعلاه لمثمر، و ان اسفله لمغدق ، و ما هو قول البشر: «شيرينى خاصى دارد و زيبائى و درخشندگى مخصوصى ، شاخه هايش پر بار، و ريشه هايش پر بركت است ، و اين گفتار بشر نيست ». در حديث ديگر از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ميخوانيم جماع التقوى فى قوله تعالى ان الله يامر بالعدل و الاحسان : مجموعه تقوا در اين گفتار خدا است ، كه ميفرمايد: خداوند به عدل و احسان فرمان ميدهد. از احاديث بالا و احاديث متعدد ديگر به خوبى استفاده ميشود كه آيه فوق به عنوان يك دستور العمل كلى اسلامى و يكى از مواد قانون اساسى اسلام و منشور جهانى آن ، همواره مورد توجه مسلمانان بوده است ، تا آنجا كه طبق حديثى ، هر گاه امام باقر (عليهالسلام ) نماز جمعه ميخواند آخرين سخنش در خطبه نماز همين آيه بود و به دنبال آن چنين دعا ميكرد: اللهم اجعلنا ممن يذكر فتنفعه الذكرى : خداوندا ما را از كسانى قرار ده كه اندرزها را ميشنوند و به حالشان مفيد است سپس از منبر فرود مى آمد. احياى اصول سه گانه عدل و احسان و ايتاء ذى القربى و مبارزه با انحرافات سه گانه فحشاء و منكر و بغى در سطح جهانى ، كافى است كه دنيائى آباد و آرام و خالى از هر گونه بدبختى و فساد بسازد، و اگر از ابن مسعود صحابى معروف نقل شده كه اين آيه جامعترين آيات خير و شر در قرآنست به همين دليل است .

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۷۳

محتواى آيه فوق ما را به ياد حديث تكان دهنده اى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى اندازد كه فرمود: صنفان من امتى اذا صلحا صلحت امتى و اذا فسدا فسدت امتى : «دو گروه از امت منند كه اگر اصلاح شوند امت من اصلاح ميشوند و اگر فاسد شوند امت من فاسد ميشوند». عرض كردند اى رسولخدا اين دو گروه كيانند فرمود: الفقهاء و الامراء: «دانشمندان و زمامداران »! مرحوم «محدث قمى » در «سفينة البحار» بعد از نقل اين حديث ، حديث مناسب ديگرى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل ميكند: قال تكلم النار يوم القيامة ثلاثة : اميرا، و قاريا، و ذا ثروة من المال ، فيقول للامير يا من وهب الله له سلطانا فلم يعدل ، فتزدرده كما تزدرد الطير حب السمسم ، و تقول للقارى يا من تزين للناس و بارز الله بالمعاصى فتزدرده ، و تقول للغنى يا من وهب الله له دنيا كثيرة واسعة فيضا و سئله الحقير اليسير قرضا فابى الا بخلا فتزدرده : «در روز رستاخيز آتش دوزخ با سه گروه سخن مى گويد، زمامداران ، دانشمندان و ثروتمندان : به زمامداران مى گويد اى كسانى كه خدا به شما قدرت داد اما اصول عدالت را به كار نبستيد، و در اين هنگام آتش آنها را ميبلعد همانگونه كه پرندگان دانه كنجد را! و به دانشمند مى گويد اى كسى كه ظاهر خود را براى مردم زيبا ساختى ، اما به معصيت خدا پرداختى ، سپس او را ميبلعد. و به ثروتمند مى گويد اى كسى كه خداوند به تو امكانات وسيعى بخشيد و از تو خواست مختصرى از آنرا انفاق كنى اما تو بخل كردى سپس او را نيز

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۳۷۴

مى بلعد». در زمينه عدالت كه يك ركن بسيار مهم اسلامى است در ذيل آيه ۸ سوره مائده بحث مشروحى آورديم (به جلد چهارم تفسير نمونه صفحه ۲۹۹ مراجعه شود).


→ صفحه قبل صفحه بعد ←