الصافات ٣٧

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

چنین نیست، او حقّ را آورده و پیامبران پیشین را تصدیق کرده است!

|بلكه او حق را آورده و پيامبران را تصديق كرده است
ولى نه! [او] حقيقت را آورده و فرستادگان را تصديق كرده است.
(چنین نیست که آنها پنداشتند) بلکه (محمّد صلی الله علیه و آله پیغمبر بزرگی است که برای تعلیم و هدایت خلق عالم) با برهان روشن حق آمد و (حجت و معجزاتش) صدق پیغمبران پیشین را نیز اثبات کرد.
[چنین نیست که می پندارید] بلکه او حق را آورده و پیامبران را تصدیق کرده است.
نه، آن پيامبر حق را آورد و پيامبران پيشين را تصديق كرد.
حق این است که او [پیامبر] حق را به میان آورد و پیامبران [پیشین‌] را تصدیق کرد
بلكه [آن پيامبر] به حق آمد- يا حق را آورد- و [ديگر] پيامبران را باور داشت.
(امّا او شاعر و مجنون نیست و) بلکه حق را آورده و پیغمبران را تصدیق کرده است. (محتوای دعوت محمّد و هماهنگی آن با دعوت انبیاء، دلیل صدق گفتار او است).
بلکه تمامی حق (حقیقت) را آورده و فرستادگان (خدا) را تصدیق نموده است.
بلکه آمد به راستی و تصدیق کرد به فرستادگان‌


الصافات ٣٦ آیه ٣٧ الصافات ٣٨
سوره : سوره الصافات
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْحَقِّ»: مراد آئین اسلام است که عین حقیقت است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ «36» بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ «37»

و مى‌گفتند: آيا ما به خاطر شاعرى ديوانه خدايانمان را رها كنيم؟ (هرگز چنين نيست) بلكه او حقّ آورده و انبيا (پيشين) را تصديق نموده است.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ (37)

بَلْ جاءَ بِالْحَقِ‌: بلكه آمد بسوى ايشان حق و حقانيت، يا آورد به ايشان دين حق و كتاب حق را، وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ‌: و تصديق كرد پيغمبرانى كه‌

جلد 11 - صفحه 117

پيش از او بودند به اين معنى كه به ايشان آورد آنچه انبياء به آن مبعوث شدند از كلمه توحيد، يا آنچه بشارت داده بودند از ظهور دين اسلام.

آنگاه خطاب به كفار فرمايد كه:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ (31) فَأَغْوَيْناكُمْ إِنَّا كُنَّا غاوِينَ (32) فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (33) إِنَّا كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ (34) إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قِيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ (35)

وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (36) بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ (37) إِنَّكُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِيمِ (38) وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (39) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (40)

ترجمه‌

پس لازم شد بر ما وعده پروردگار ما همانا ما چشندگانيم‌

پس گمراه كرديم شما را همانا ما بوديم گمراهان‌

پس بدرستيكه آنها در چنين روز در عذاب شريكانند

همانا ما اين چنين رفتار ميكنيم با گناهكاران‌

بدرستيكه آنها بودند كه وقتى گفته ميشد بآنها نيست معبودى جز خداوند تكبّر و سركشى مينمودند

و ميگفتند آيا همانا ما ترك‌كنندگان باشيم خدايان خود را براى شاعرى ديوانه‌

نه چنين است بلكه آورد دين حقّ را و تصديق نمود پيمبران را

همانا شما هر آينه چشندگان عذاب دردناكيد

و جزا داده نميشويد جز آنچه بوديد كه ميكرديد

مگر بندگان خدا كه خالص شدگانند.

تفسير

بعد از معارضه گمراه‌شدگان با گمراه كنندگان كه در آيات سابقه ذكر شد گمراه كنندگان اوّلا اقرار نموده‌اند كه ما مستحق عذاب شديم و لازم شد كه بچشيم طعم آتش جهنّم را كه خداوند قول داده بود بكفار بچشاند و ثانيا اعتراف كرده‌اند كه ما گمراه‌شدگان را گمراه نموديم چون خودمان گمراه بوديم خواستيم آنها را هم مثل خودمان كنيم تا امثال ما در دنيا كم نباشند ولى خدا بآنها عقل داده بود نبايد گوش بحرف ما بدهند بايد بعقل خودشان رجوع نمايند و دريابند بطلان قول ما را و خدا فرموده هر دو دسته امروز با يكديگر در عذاب شريكند نهايت آنكه گمراه كنندگان بيشتر براى گناه گمراه شدن و گمراه كردن و بعدا خدا ميفرمايد ما كلّيّه گناهكاران را باين نحو مجازات ميكنيم كه عذر غير موجّه آنها را نمى‌پذيريم چه رسد بمشركين مكّه چون آنها اشخاصى بودند كه وقتى پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بآنها فرمود بگوئيد لا اله الا اللّه رستگار شويد تكبّر و سركشى و تعصّب بيجا و عناد و لجاج وادار نمود آنها را كه بگويند آيا ما دست از بتها و معبودهاى خود و پدرانمان برداريم بقول يكنفر شاعر ديوانه با آنكه ديده بودند معجزات او را و او دين حق ثابت محقّق بادلّه و براهين عقليّه آورده بود و تصديق نموده بود انبياء سابق را بقول و بوجود خود و كتابش چون منطبق بودند با معرّفى ايشان از آندو در كتب خودشان و بطريقه‌اش كه دعوت بتوحيد نمود چنانچه انبياء عليهم السلام مينمودند و از اعاظم ايشان حضرت ابراهيم و اسمعيل عليهما السلام جدّ اعلاى اينها بودند كه مؤسّس توحيد در عالم شدند و اين ناخلفان‌


جلد 4 صفحه 430

مشرك شدند پس ميگوئيم بايد بچشيد عذاب اليم آتش دائم جهنّم را و دم نزنيد اين جزاى اعمال شما است كه مرتكب شديد نه زيادتر از آن چون خداوند زياده از ميزان استحقاق جزا نميدهد مگر به بندگان خالص شده از لوث معاصى كه بفضل خود بآنها زيادتر از ميزان استحقاق هم جزاء ميدهد و بنابراين استثناء متّصل و مستثنا مفهوم از كلام است يا خطاب بعموم بندگان ميباشد و محتمل است منقطع باشد يعنى شما معذّب خواهيد بود ليكن بندگانيكه خالص نمودند وجود خود و نيّات خودشان را براى عبادت و اطاعت خدايا خدا ايشانرا موفّق بخلوص نيّت فرموده براى خود مثاب و مأجورند بتفصيلى كه بيايد انشاء اللّه تعالى.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


بَل‌ جاءَ بِالحَق‌ِّ وَ صَدَّق‌َ المُرسَلِين‌َ (37)

بلكه‌ ‌اينکه‌ پيغمبر اكرم‌ ‌از‌ جانب‌ خداوند عالم‌ آمده‌ بحق‌ و واقعيت‌ و تصديق‌ فرموده‌ پيغمبران‌ ‌را‌ ‌که‌ قبل‌ ‌از‌ ‌آن‌ آمده‌ بودند.

(توضيح‌ كلام‌) اينكه‌ ‌اگر‌ ‌اينکه‌ قرآن‌ مجيد و تصديق‌ ‌اينکه‌ پيغمبر اكرم‌ نبود هيچ‌ دليلي‌ ‌بر‌ نبوت‌ احدي‌ ‌از‌ انبياء سلف‌ نداشتيم‌ و ‌ما ‌اينکه‌ مطلب‌ ‌را‌ ‌در‌ مجلد اول‌ كلم‌ الطيب‌ ‌از‌ صفحه 260 ‌الي‌ صفحه 300 ‌در‌ چهل‌ صفحه‌ مفصلا بيان‌ كرده‌ايم‌ البته‌ لطفا مراجعه‌ فرمائيد و خلاصه‌ ‌آن‌ اينست‌ ‌که‌ اما انبياء قبل‌ موسي‌ نه‌ امتي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ هست‌ و نه‌ كتابي‌ ‌در‌ دست‌ هست‌ و نه‌ سندي‌ ‌بر‌ دعوي‌ نبوت‌ ‌آنها‌ داريم‌ و اما موسي‌ و تورية ‌او‌ و دعاوي‌ يهود ‌از‌ جهاتي‌ باطل‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ كتب‌ عهد قديم‌ ‌که‌ يهود تمام‌ ‌آنها‌ ‌را‌ معتقد هستند ثابت‌ كرده‌ايم‌ يكي‌ ‌از‌ جهت‌ قطع‌ تواتر ‌آنها‌ سه‌ مرتبه‌ و سر ‌آنها‌ ‌در‌ شرك‌ و خرابي‌ بيت‌ المقدس‌ و اورشليم‌ و غارت‌ سلاطين‌ مشركين‌ تمام‌ آنچه‌ ‌در‌ ‌آنها‌ ‌بود‌ ‌که‌ ديگر اسمي‌ ‌از‌ تورية و موسي‌ باقي‌ نماند ‌که‌ ‌در‌ مرتبه اول‌ سند تورية منتهي‌ ميشود بالقياء كاهن‌ ‌که‌ ‌گفت‌ ‌من‌ تورية ‌را‌ ‌در‌ كثافات‌ بيت‌ المقدس‌ يافتم‌ سپس‌ باب‌ شرك‌ رواج‌ پيدا كرد و ‌در‌ دفعه دوم‌ سند منتهي‌ ميشود بعزراي‌ كاهن‌ و ‌در‌ دفعه سوم‌ باز ‌از‌ ‌بين‌ رفت‌ يك‌ نفر قسي‌ القلبي‌ ‌گفت‌ تورية نزد ‌من‌ ‌است‌ بعلاوه‌ تناقضاتي‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ تورية دست‌ يهود هست‌ و اموري‌ ‌که‌ ‌بر‌ خلاف‌ عقل‌ دارد ‌که‌ نميتواند انكار كنند و اما انجيل‌ اولا چهار انجيل‌ دارند ‌که‌ ‌بين‌ ‌آنها‌ تناقضات‌ و كفريات‌ بسياري‌ هست‌ و ‌هر‌ يك‌ ‌آنها‌ مستند بيك‌ نفر ‌از‌ حواريون‌ عيسي‌ ميشود آنهم‌ ‌در‌ عهد جديد

جلد 15 - صفحه 146

‌خود‌ نصاري‌ ‌آن‌ قدر مذمت‌ ‌از‌ اين‌ها ‌شده‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ صاحبان‌ اناجيل‌ ‌از‌ قابليت‌ تصديق‌ افتاده‌ فقط قرآن‌ مجيد و تصديق‌ ‌اينکه‌ پيغمبر ‌است‌ ‌بر‌ انبياء سلف‌ ‌که‌ ميفرمايد بَل‌ جاءَ بِالحَق‌ِّ وَ صَدَّق‌َ المُرسَلِين‌َ و مشركين‌ و يهود و نصاري‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ قرآن‌ ‌را‌ قبول‌ ندارند و ‌اينکه‌ پيغمبر ‌را‌ معتقد نيستند هيچگونه‌ مدركي‌ ‌براي‌ انبياء سلف‌ ندارند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 37)- سپس قرآن برای نفی این سخنان بی‌اساس و دفاع از مقام وحی و رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله می‌افزاید: «چنین نیست، او حق آورده و پیامبران پیشین را تصدیق کرده است» (بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ).

محتوای سخنان او از یک سو، و هماهنگی آن با دعوت انبیا از سوی دیگر دلیل صدق گفتار اوست.

نکات آیه

۱ - قرآن، کتابى سراسر حق و پیراسته از هرگونه باطل (بل جاء بالحقّ) مقصود از «حق» قرآن است و «ال» در آن، مى تواند براى استغراق صفات افراد باشد (مانند «ال» در «زید الرجل»); یعنى، قرآن در حق بودن کامل است و کاستى ندارد.

۲ - آنچه پیامبر اسلام(ص) به عنوان دین به مردم ارائه فرموده، صددرصد حق است. (بل جاء بالحقّ)

۳ - پیامبر(ص)، تأیید کننده رسولان الهى پیشین و گواه بر درستى تعالیم آنان (و صدّق المرسلین)

۴ - تصدیق و تأیید رسولان پیشین از سوى پیامبراکرم(ص)، نشانه درستى رسالت آن حضرت و حقانیت قرآن (بل جاء بالحقّ و صدّق المرسلین) خداوند در این آیه به دو مطلب اشاره فرموده است: ۱- تأیید حقانیت آنچه پیامبر(ص) آورده است (قرآن); ۲- توصیف آن حضرت به تصدیق کننده رسولان پیشین. بیان هم زمان این دو مطلب، مى تواند دلیلى بر راستى رسالت پیامبراکرم(ص) و لزوم تصدیق آن حضرت باشد.

۵ - ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص)، منزه از جنون و سخنان ایشان پیراسته از شعرسرایى (و یقولون ... لشاعر مجنون . بل جاء بالحقّ و صدّق المرسلین) برداشت یاد شده از آن جا است که «بل» براى اضراب ابطالى است.

۶ - توحید و یکتاپرستى، عقیده اى کاملاً حق (إذا قیل لهم لا إله إلاّ اللّه یستکبرون ... بل جاء بالحقّ و صدّق المرسلین)

۷ - توحید و یکتاپرستى، دعوت مشترک همه رسولان الهى (إذا قیل لهم لا إله إلاّ اللّه یستکبرون ... بل جاء بالحقّ و صدّق المرسلین)

۸ - هماهنگى تعالیم ادیان توحیدى و آموزه هاى رسولان الهى (و صدّق المرسلین)

۹ - آشنایى مشرکان صدر اسلام با رسولان پیشین و دعوت آنان به توحید و یکتاپرستى* (و إذا قیل لهم لا إله إلاّ اللّه یستکبرون ... و صدّق المرسلین) خداوند، براى درستى رسالت پیامبراسلام(ص)، به تصدیق کردن پیامبران گذشته از سوى آن حضرت استدلال فرمود. این مطلب بیانگر آشنایى مردم صدر اسلام به رسالت پیامبران پیشین است.

موضوعات مرتبط

  • ادیان آسمانى: هماهنگى ادیان آسمانى ۸
  • اسلام: حقانیت اسلام ۲
  • انبیا: تصدیق انبیاى پیشین ۳، ۴; گواهان حقانیت انبیا ۳; هماهنگى انبیا ۷، ۸
  • توحید: اهمیت توحید عبادى ۷; حقانیت توحید عبادى ۶
  • قرآن: تنزیه قرآن ۱; حقانیت قرآن ۱; دلایل حقانیت قرآن ۴; ویژگیهاى قرآن ۱
  • محمد(ص): تنزیه محمد(ص) ۵; حقانیت تعالیم محمد(ص) ۲; دلایل حقانیت محمد(ص) ۴; گواهى محمد(ص) ۳; محمد(ص) و جنون ۵; محمد(ص) و شعر ۵
  • مشرکان: مشرکان صدراسلام و انبیا ۹; مشرکان صدراسلام و توحید عبادى ۹

منابع