تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۴: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۳ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۵}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link32'><span> | <span id='link32'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يَقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنى وَ قَد | وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يَقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنى وَ قَد تَّعْلَمُونَ أَنى رَسولُ اللَّهِ إِلَيْكمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الْفَسِقِينَ(۵) | ||
وَ إِذْ قَالَ عِيسى ابْنُ مَرْيمَ يَبَنى إِسرءِيلَ إِنى رَسولُ | وَ إِذْ قَالَ عِيسى ابْنُ مَرْيمَ يَبَنى إِسرءِيلَ إِنى رَسولُ اللَّهِ إِلَيْكم مُّصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَى مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشرَا بِرَسولٍ يَأْتى مِن بَعْدِى اسمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۶) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۵ - بياد آوريد هنگامى را كه موسى به قومش گفت اى قوم من ! چرا مرا آزار مى دهيد با اينكه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم ؟ هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت ، و خدا فاسقان را هدايت نمى كند. | ۵ - بياد آوريد هنگامى را كه موسى به قومش گفت اى قوم من ! چرا مرا آزار مى دهيد با اينكه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم ؟ هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت ، و خدا فاسقان را هدايت نمى كند. | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۷: | ||
<span id='link39'><span> | <span id='link39'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ مَنْ أَظلَمُ | وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ الْكَذِب وَ هُوَ يُدْعَى إِلى الاسلَمِ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ(۷) | ||
يُرِيدُونَ لِيُطفِئُوا نُورَ | يُرِيدُونَ لِيُطفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كرِهَ الْكَفِرُونَ(۸) | ||
هُوَ | هُوَ الَّذِى أَرْسلَ رَسولَهُ بِالهُْدَى وَ دِينِ الحَْقِّ لِيُظهِرَهُ عَلى الدِّينِ كلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشرِكُونَ(۹) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۷ - چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد (و تكذيب كند) در حالى كه دعوت به اسلام مى شود، خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند. | ۷ - چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد (و تكذيب كند) در حالى كه دعوت به اسلام مى شود، خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند. | ||
خط ۱۶۱: | خط ۱۶۳: | ||
<span id='link42'><span> | <span id='link42'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
يَأَيهَا | يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى تجَرَةٍ تُنجِيكم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(۱۰) | ||
تُؤْمِنُونَ | تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ تجَهِدُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِكمْ وَ أَنفُسِكُمْ ذَلِكمْ خَيرٌ لَّكمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(۱۱) | ||
يَغْفِرْ لَكمْ ذُنُوبَكمْ وَ يُدْخِلْكمْ | يَغْفِرْ لَكمْ ذُنُوبَكمْ وَ يُدْخِلْكمْ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ وَ مَسكِنَ طيِّبَةً فى جَنَّتِ عَدْنٍ ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۱۲) | ||
وَ أُخْرَى | وَ أُخْرَى تحِبُّونهَا نَصرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشرِ الْمُؤْمِنِينَ(۱۳) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۱۰ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارتى كنم كه از عذاب از عذاب دردناك شما را رهائى مى بخشد؟! | ۱۰ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارتى كنم كه از عذاب از عذاب دردناك شما را رهائى مى بخشد؟! | ||
خط ۲۲۵: | خط ۲۲۷: | ||
شرح ديگرى در اين زمينه در تفسير سوره توبه داده ايم . | شرح ديگرى در اين زمينه در تفسير سوره توبه داده ايم . | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۳ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۵}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۵۰
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۵-۶
آيه و ترجمه
وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يَقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنى وَ قَد تَّعْلَمُونَ أَنى رَسولُ اللَّهِ إِلَيْكمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الْفَسِقِينَ(۵) وَ إِذْ قَالَ عِيسى ابْنُ مَرْيمَ يَبَنى إِسرءِيلَ إِنى رَسولُ اللَّهِ إِلَيْكم مُّصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَى مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشرَا بِرَسولٍ يَأْتى مِن بَعْدِى اسمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۶) ترجمه : ۵ - بياد آوريد هنگامى را كه موسى به قومش گفت اى قوم من ! چرا مرا آزار مى دهيد با اينكه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم ؟ هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت ، و خدا فاسقان را هدايت نمى كند. ۶ - و به ياد آوريد هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت : اى بنى اسرائيل ! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده يعنى تورات مى باشم ، و بشارت دهنده به رسولى هستم كه بعد از من مى آيد،
و نام او احمد است ، هنگامى كه او (احمد) با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمد گفتند اين سحرى است آشكار! تفسير: من بشارت ظهور احمد را آورده ام ! در تعقيب دو دستورى كه در آيات قبل درباره «هماهنگى گفتار و كردار» و «وحدت صفوف » آمده بود در اين آيات براى تكميل اين معنى به گوشه اى از زندگى دو پيامبر موسى (عليه السلام ) و مسيح (عليه السلام ) اشاره مى كند كه متاءسفانه نمونه هاى روشنى از «جدائى گفتار و عمل » و «عدم انسجام صفوف » در زندگى پيروان آن دو ديده مى شود، با سرنوشت شومى كه به دنبال آن پيدا كردند. نخست مى فرمايد: «به ياد آوريد هنگامى را كه موسى به قومش گفت : اى قوم من ! چرا مرا آزار مى دهيد با اينكه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم »؟! (و اذ قال موسى لقومه يا قوم لم تؤ ذوننى و قد تعلمون انى رسول الله اليكم ). اين آزار ممكن است اشاره به تمام مخالفتها و بهانه جوئيهائى باشد كه بنى اسرائيل در طول حيات موسى (عليه السلام ) با اين پيامبر بزرگ داشتند، و يا اشاره به ماجرائى همچون ماجراى «بيت المقدس » كه به موسى گفتند ما حاضر نيستيم وارد اين شهر شويم و با «عمالقه » كه جمعى نيرومند و جبارند بجنگيم ، تو و پروردگارت برويد و آنجا را فتح كنيد تا ما وارد شويم ! (مائده - ۲۴): و همين امر سبب شد كه ساليان دراز در وادى «تيه » بمانند، و طعم تلخ ادعاهاى واهى و سستى در امر جهاد را بچشند. ولى با توجه به آنچه در آيه ۶۹ سوره احزاب وارد شده به نظر مى رسد كه اين ايذا، و آزار اشاره به نسبتهاى ناروائى است كه به موسى مى دادند و خداوند
موسى را از آن مبرا ساخت ، در اين آيه مى خوانيم يا ايها الذين آمنوا لا تكونوا كالذين آذوا موسى فبراءه الله مما قالوا و كان عند الله وجيها: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد همانند كسانى نباشيد كه موسى را آزار دادند و خداوند او را (از آنچه در حق او مى گفتند) مبرا ساخت )). اين نسبتها بسيار بود، گاه او را متهم به قتل برادرش هارون كردند! و گاه (العياذ بالله ) به روابط نامشروع با يك زن بدكار (توطئه اى كه توسط قارون حيله گر چيده شده بود تا زير بار فرمان زكات نرود!) و گاه او را متهم به سحر و جنون ، و يا پاره اى از عيوب جسمانى كه شرح آن ذيل آيه فوق در سوره احزاب آمده است كردند. چگونه ممكن است كسى مدعى ايمان به پيامبرى باشد، و چنين نسبتهائى را به او بدهند؟ آيا اين روشنترين نمونه جدائى گفتار از كردار نيست ؟ و لذا موسى مى گويد: با اينكه شما يقين داريد من رسول خدا هستم اين سخنان ناروا چيست ؟! ولى اين عمل بدون مجازات نماند چنانكه در پايان آيه مورد بحث مى خوانيم : ((هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت ، و خدا فاسقان را هدايت نمى كند (فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لا يهدى القوم الفاسقين ). چه مصيبتى از اين بزرگتر؟ كه انسان از هدايت الهى محروم گردد و قلبش از حق منحرف شود؟ از اين تعبير استفاده مى شود كه هدايت و ضلالت ، هر چند از ناحيه خداوند است اما زمينه ها و مقدمات و عوامل آن ، از ناحيه خود انسان است ، زيرا از يكسو
مى فرمايد: «هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوب آنها را منحرف ساخت » يعنى گام اول را آنها برداشتند، و از سوى ديگر مى گويد: «خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند» نخست فسق و گناهى سرمى زند كه انسان مستحق سلب توفيق و هدايت الهى مى گردد و سپس گرفتار اين محروميت بزرگ مى شود. بحث مشروحى در اين زمينه در ذيل آيه ۳۶ سوره زمر آمده است (به جلد ۱۹ تفسير نمونه از صفحه ۴۶۱ تا ۴۶۸ مراجعه فرمائيد). در آيه بعد به مساءله رسالت حضرت عيسى (عليه السلام ) و كارشكنى و تكذيب بنى اسرائيل در مقابل او اشاره كرده ، مى افزايد: ((و به ياد آوريد هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت : اى بنى اسرائيل ! من فرستاده خدا به سوى شما هستم ، اين در حالى است كه تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده (تورات )، مى باشم )) (و اذ قال عيسى بن مريم يا بنى اسرائيل انى رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدى من التوراة ). «و نيز بشارت دهنده به رسولى هستم كه بعد از من مى آيد و نام او ((احمد» است )) (و مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد). بنابراين من حلقه اتصالى هستم كه امت موسى و كتاب او را، به امت پيامبر آينده (پيامبر اسلام ) و كتاب او، پيوند مى دهم . به اين ترتيب ، حضرت مسيح (عليه السلام ) ادعائى جز رسالت الهى ، آن هم در مقطع خاصى از زمان نداشت ، و آنچه به او درباره الوهيت يا فرزند خدا بودن بسته اند، همه كذب و دروغ است . گرچه جمعى از بنى اسرائيل به اين پيامبر موعود ايمان آوردند، اما گروه عظيمى سرسختانه در برابر او ايستادند، و حتى معجزات آشكار او را انكار
كردند و لذا در پايان آيه مى افزايد: ((هنگامى كه او (احمد) با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمد گفتند: اين سحرى است آشكار))! (فلما جاءهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين ). عجب اينكه : طايفه يهود، قبل از مشركان عرب ، اين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را شناخته بودند و حتى براى شوق ديدار او ترك وطن نموده ، و طوائفى از آنها در سرزمين مدينه ساكن شدند، اما با اينهمه بسيارى از بت پرستان ، سرانجام اين پيامبر موعود را شناخته و ايمان آوردند ولى بسيارى از يهود بر لجاج و عناد و انكار باقى ماندند. گروهى از مفسران ضمير در فلما جائهم را به پيامبر اسلام (احمد) همانگونه كه در بالا آورديم ، برگردانده اند، ولى بعضى معتقدند كه ضمير به حضرت عيسى (عليه السلام ) برمى گردد، يعنى هنگامى كه عيسى (عليه السلام ) معجزات روشن را براى بنى اسرائيل آورد آنرا انكار كرده ، سحرش خواندند. ولى آيات بعد نشان مى دهد كه تفسير اول صحيحتر است ، چرا كه در اين آيات تكيه روى اسلام و پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شده است .
نكته ها:
رابطه بشارت و تكامل دين
تعبير «بشارت » در مورد خبر دادن مسيح (عليه السلام ) از ظهور اسلام اشاره لطيفى به تكامل اين آئين نسبت به آئينهاى پيشين است ، بررسى آيات قرآن و مقايسه معارف و تعليمات اسلام در زمينه عقائد، احكام ، قوانين و مسائل اخلاقى و اجتماعى با آنچه در كتب عهدين (تورات و انجيل ) آمده است اين برترى را به وضوح نشان مى دهد. گرچه در آيه فوق ذكرى از اين سخن به ميان نيامده كه اين بشارت
در متن كتاب آسمانى مسيح بوده يا نه ، ولى آيات ديگر قرآن گواه بر ذكر آن در خود انجيل است در آيه ۱۵۶ اعراف مى خوانيم : الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل ...: «آنها كه از فرستاده خدا، پيامبر امى پيروى مى كنند، همان كس كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است مكتوب مى بينند...» و بعضى آيات ديگر. ۲ - بشارات عهدين و تعبير « فارقليطا» بدون شك آنچه امروز در دست يهود و نصارى به نام تورات و انجيل است كتابهاى نازل شده بر پيامبران بزرگ خدا يعنى موسى و مسيح نيست ، بلكه مجموعه اى است از كتبى كه به وسيله ياران آنها يا افرادى كه بعد از آنها پا به عرصه وجود گذاشتند تاليف يافته ، يك مطالعه اجمالى در اين كتابها گواه زنده اين مدعا است ، خود مسيحيان و يهود نيز ادعائى جز اين ندارند. ولى با اين حال شك نيست كه قسمتى از تعليمات موسى و عيسى و محتواى كتب آسمانى آنها در ضمن گفته هاى پيروانشان به اين كتابها انتقال يافته است ، به همين دليل نمى توان همه آنچه را در عهد قديم (تورات و كتابهاى وابسته به آن ) و عهد جديد (انجيل و كتب وابسته به آن ) آمده است پذيرفت ، و نه همه آن قابل انكار است ، بلكه مخلوطى است از تعليمات اين دو پيامبر بزرگ ، با افكار و انديشه هاى ديگران . به هر حال در كتابهاى موجود تعبيرات فراوانى كه بشارت به ظهور بزرگى كه نشانه هاى آن جز بر اسلام و آورنده آن تطبيق نمى كند ديده مى شود. قابل توجه اينكه : غير از پيشگوئيهائى كه در اين كتب ديده مى شود، و بر شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صدق مى كند، در سه مورد از انجيل «يوحنا»
روى كلمه «فارقليط» تكيه شده است كه در ترجمه هاى فارسى ، به «تسلى دهنده » ترجمه شده است ، اكنون به متن انجيل يوحنا توجه كنيد: «و من از پدر خواهم خواست و او ((تسلى دهنده ديگر به شما خواهد داد كه تا به ابد با شما خواهد ماند». و در باب بعد آمده : «و چون آن ((تسلى دهنده » بيايد كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، يعنى روح راستى كه از طرف پدر مى آيد او درباره من شهادت خواهد داد)). و در باب بعد نيز مى خوانيم : «ليكن به شما راست مى گويم كه شما را مفيد است كه من بروم كه اگر من نروم ، آن ((تسلى دهنده » به نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد))! مهم اين است كه در متن سريانى اناجيل كه از اصل يونانى گرفته شده بجاى تسلى دهنده «پارقليط»ا آمده ، و در متن يونانى «پيركلتوس » آمده كه از نظر فرهنگ يونانى به معنى «شخص مورد ستايش » است «معادل محمد، احمد». ولى هنگامى كه ارباب كليسا ديدند انتشار چنين ترجمه اى به تشكيلات آنها ضربه شديدى وارد مى كند، بجاى «پيركلتوس »، «پاراكلتوس » نوشتند!، كه به معنى «تسلى دهنده » است ، و با اين تحريف آشكار، اين سند زنده را دگرگون ساختند، هر چند با وجود اين تحريف ، نيز بشارت روشنى از يك ظهور بزرگ در آينده است .
در جلد اول تفسير نمونه ، شهادت گوياى يكى از كشيشان معروف مسيحى را كه بعد از مدتى اسلام را پذيرا شده (فخرالاسلام نويسنده كتاب معروف انيس الاعلام ) به نقل از استاد بزرگش در تفسير «فارقليطا»، نقل كرديم ، كه روشن مى سازد، اين بشارتها درباره شخصى به نام «احمد» و «محمد» (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده است . در اينجا شما را به ترجمه مطلبى كه در دائرة المعارف بزرگ فرانسه ، در اين باره آمده است جلب مى كنيم : «محمد مؤ سس دين اسلام و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است ، كلمه ((محمد» به معنى بسيار حمد شده است ، و از ريشه «حمد» كه به معنى تجليل و تمجيد است مشتق گرديده ، و بر اثر تصادف عجيب ، نام ديگرى كه آن هم از ريشه «حمد» است و مرادف لفظ محمد مى باشد، يعنى «احمد» ذكر شده كه احتمال قوى مى رود، مسيحيان عربستان ، آن لفظ را بجاى «فارقليط» به كار مى بردند، احمد يعنى بسيار ستوده شده و بسيار مجلل ، ترجمه لفظ «پيركلتوس » است كه اشتباها لفظ «پاراكلتوس » را جاى آن گذاردند، به اين ترتيب نويسندگان مذهبى مسلمان مكرر گوشزد كرده اند كه مراد از اين لفظ بشارت ظهور پيامبر اسلام است ، قرآن مجيد نيز آشكار در آيه شگفت انگيز سوره صف به اين موضوع اشاره مى كند)). كوتاه سخن اينكه معنى «فارقليطا» روح القدس يا تسلى دهنده نيست ، بلكه مفهومى معادل «احمد» دارد (دقت كنيد).
۳ - مگر نام پيامبر اسلام «احمد» است ؟ سؤ ال مهمى كه در اينجا مطرح مى شود اين است كه نام معروف پيامبر اسلام «محمد» مى باشد، در حالى كه در آيه مورد بحث به عنوان «احمد» ذكر شده ، اين دو چگونه با هم سازگار است ؟ در پاسخ اين سؤ ال لازم است به نكات زير توجه شود: الف - در تواريخ آمده است كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از كودكى دو نام داشت ، و حتى مردم او را با هر دو نام خطاب مى كردند، يكى «محمد» و ديگرى «احمد» اولى را جدش عبدالمطلب براى او برگزيده بود و دومى را مادرش آمنه . اين مطلب در سيره حلبى مشروحا ذكر شده است . ب - از كسانى كه مكرر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را با اين نام ياد كردند عمويش ابوطالب بود، هم امروز در كتابى كه به نام «ديوان ابوطالب » در دست ما است اشعار زيادى ديده مى شود كه در آن از پيغمبر گرامى اسلام به عنوان «احمد» ياد شده مانند: ارادوا قتل احمد ظالموهم و ليس بقتلهم فيهم زعيم «ستمگران آنها تصميم قتل او را داشتند ولى براى اين كار رهبرى نيافتند». و ان كان احمد قد جائهم بحق و لم ياتهم بالكذب «قطعا احمد آئين حقى براى آنها آورد و هرگز آئين دروغ نياورد». در غير ديوان ابوطالب نيز اشعارى از اءبوطالب در اين زمينه نقل شده مانند: لقد اكرم الله النبى محمدا فاكرم خلق الله فى الناس احمد خداوند پيامبر خود محمد را گرامى داشت و لذا گرامى ترين خلق خدا در ميان مردم احمد است .
ج - در اشعار «حسان بن ثابت » شاعر معروف عصر پيامبر نيز اين تعبير ديده مى شود: مفجعة قد شفها فقد احمد فظلت لالاء الرسول تعدد «مصيبت زده اى كه فقدان احمد او را لاغر كرده بود و پيوسته عطايا و مواهب رسولخدا را برمى شمرد». اشعارى كه از ابوطالب يا غير او نام احمد (به جاى محمد) در آن آمده آن قدر فراوان است كه مجال نقل همه آنها در اينجا نيست ، اين بحث را با شعر جالب ديگرى از فرزند ابوطالب يعنى على (عليه السلام ) پايان مى دهيم : اتاءمرنى بالصبر فى نصر «احمد» و والله ما قلت الذى قلت جازعا ساسعى لوجه الله فى نصر «احمد» نبى الهدى المحمود طفلا و يافعا «آيا به من مى گوئى در يارى احمد شكيبائى كنم ؟ به خدا سوگند من آنچه را گفتم از روى جزع و بى صبرى نگفتم ». «من براى خاطر خدا در يارى ((احمد» مى كوشم همان پيامبر هدايت كه در طفوليت و جوانى پيوسته محمود و ستوده بود)). د - در رواياتى كه در مساءله معراج وارد شده بسيار مى خوانيم كه خداوند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در شب معراج بارها به عنوان «احمد» خطاب كرد، و شايد از اينجا است كه مشهور شده نام آن حضرت در آسمانها «احمد» و در زمين «محمد» (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است . در حديثى از امام «باقر» (عليه السلام ) نيز آمده است كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ده نام داشت كه پنج نام آن در قرآن آمده «محمد» و «احمد» و «عبدالله » و «يس » و «ن ».
ه - هنگامى كه پيامبر آيات فوق (آيات سوره صف را) براى مردم مدينه و مكه خواند و قطعا به گوش اهل كتاب نيز رسيد هيچكس از مشركان و اهل كتاب ايراد نكردند كه انجيل بشارت از آمدن «احمد» داده نام تو «محمد» است ، اين سكوت خود دليل بر شهرت اين اسم در آن محيط است ، زيرا اگر اعتراضى شده بود براى ما نقل مى شد، چه اينكه اعتراضهاى دشمنان ، حتى در مواردى كه بسيار زننده بوده ، نيز در تاريخ ثبت است . از مجموع اين بحث نتيجه مى گيريم كه نام احمد از نامهاى معروف پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده است .
آيه ۷-۹
آيه و ترجمه
وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ الْكَذِب وَ هُوَ يُدْعَى إِلى الاسلَمِ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ(۷) يُرِيدُونَ لِيُطفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كرِهَ الْكَفِرُونَ(۸) هُوَ الَّذِى أَرْسلَ رَسولَهُ بِالهُْدَى وَ دِينِ الحَْقِّ لِيُظهِرَهُ عَلى الدِّينِ كلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشرِكُونَ(۹) ترجمه : ۷ - چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد (و تكذيب كند) در حالى كه دعوت به اسلام مى شود، خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند. ۸ - آنها مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولى خدا نور خود را كامل مى كند هر چند كافران خوش نداشته باشند! ۹ - او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند. تفسير: مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند؟! در آيات گذشته خوانديم كه چگونه گروهى معاند و لجوج على رغم بشارت پيامبر پيشين حضرت مسيح (عليه السلام ) درباره ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و على رغم
توام بودن دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با «بينات » و دلائل روشن و معجزات ، چگونه به مقابله و انكار برخاستند، در آيات مورد بحث عاقبت كار اين افراد، و سرنوشت آنها را تشريح مى كند. نخست مى فرمايد: «چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ بندد در حالى كه دعوت به سوى اسلام مى شود» (و من اظلم ممن افترى على الله الكذب و هو يدعى الى الاسلام ). آرى چنين كسى كه دعوت پيامبر الهى را دروغ ، و معجزه او را سحر، آئين او را باطل ، مى شمرد ستمكارترين مردم است ، چرا كه راه هدايت و نجات را به روى خود و ساير بندگان خدا مى بندد، و آنها را از اين سرچشمه فيض الهى كه ضامن سعادت ابدى آنها است محروم مى سازد. و در پايان آيه مى افزايد: «خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند» (و الله لا يهدى القوم الظالمين ). كار خدا هدايت است ، و ذات پاكش نور و روشنائى معنوى است «الله نور السموات و الارض » ولى هدايت زمينه مى خواهد، و اين زمينه در كسانى كه دشمن حقيقت اند وجود ندارد. اين آيه بار ديگر تاءكيدى است بر اين حقيقت كه هدايت و ضلالت هر چند از ناحيه خدا است ولى مقدمات آن از ناحيه خود انسان شروع مى شود، و به همين دليل هرگز جبر لازم نمى آيد. جمله «و هو يدعى الى الاسلام » اشاره به اين است كه دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) متضمن سلامت دنيا و آخرت و نجات انسانها است ، با اينحال چگونه انسان تيشه بر ريشه سعادت خويش مى زند؟ تعبير به من اظلم (چه كسى ستمكارتر است ...) پانزده بار در قرآن مجيد تكرار شده كه آيه مورد بحث آخرين آنها است ، گرچه موارد آنها ظاهرا
متفاوت است ، و همين امر ممكن است منشاء اين سؤ ال شود كه مگر «ظالمترين مردم » بيش از يك گروه مى تواند باشد؟ اما دقت در اين آيات نشان مى دهد كه همه بازگشت به تكذيب آيات الهى و مانع شدن مردم از راه حق است و در واقع ستمى بالاتر از اين نيست كه مردم را از رسيدن به چنين برنامه اى كه راه خوشبختى در همه زمينه ها است بازدارند. سپس براى اين كه نشان دهد دشمنان حق قادر نيستند آئين او را برچينند ضمن تشبيه جالبى مى فرمايد: «آنها مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولى خداوند نور خود را كامل مى كند هر چند كافران خوش نداشته باشند»! (يريدون ليطفؤ ا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون ). آنها به كسى مى مانند كه مى خواهد نور آفتاب عالمتاب را با پف كردن خاموش سازد، آنها خفاشانى هستند كه گمان مى كنند اگر چشم از آفتاب فرو پوشند و خود را در پرده هاى ظلمت شب فرو برند مى توانند به مقابله با اين چشمه نور برخيزند. تاريخ اسلام سند زنده اى است بر تحقق عينى اين پيشگوئى بزرگ قرآن ، چرا كه از نخستين روز ظهور اسلام توطئه هاى گوناگون براى نابودى آن چيده شد: گاه از طريق سخريه و ايذاء و آزار دشمنان . گاه از طريق محاصره اقتصادى و اجتماعى . گاه از طريق تحميل جنگهاى گوناگون در ميدان هاى احد و احزاب و حنين و... گاه از طريق توطئه هاى داخلى منافقان .
گاه از طريق ايجاد اختلاف در ميان صفوف مسلمين . گاه از طريق جنگهاى صليبى . گاه از طريق اشغال سرزمين قدس و قبله اول مسلمين . گاه از طريق تقسيم كشور عظيم اسلامى به بيش از چهل كشور! گاه از طريق برنامه تغيير خط و بريدن جوانان اسلام از فرهنگ كهن خويش . گاه از طريق نشر فحشاء و وسائل فساد اخلاق و انحراف عقيده در ميان قشرهاى جوان . گاه از طريق استعمار نظامى و سياسى و اقتصادى . و گاه از طرق ديگر... ولى همانگونه كه خداوند اراده كرده بود اين نور الهى روز به روز در گسترش است و دامنه اسلام هر زمان به گذشته وسيعتر مى شود، و آمارها نشان مى دهد كه جمعيت مسلمانان جهان على رغم تلاشهاى مشترك «صهيونيستها» و «صليبيها» و «ماترياليستهاى شرق » رو به افزايش است ، آرى آنها پيوسته مى خواهند كه نور خدا را خاموش سازند ولى خداوند اراده ديگرى دارد. و اين يك معجزه جاودانى قرآن است . قابل توجه اينكه اين مضمون دو بار در آيات قرآن مجيد ذكر شده با اين تفاوت كه در يك مورد «يريدون ان يطفئوا» آمده است (توبه ۳۲) ولى در اينجا «يريدون ليطفئوا» مى باشد. «راغب » در «مفردات » در توضيح اين تفاوت مى گويد: آيه نخست اشاره به خاموش كردن بدون مقدمه است ، ولى دومى اشاره به خاموش كردن با توسل به مقدمات است .
يعنى خواه آنها مقدمه چينى كنند يا نكنند قادر به خاموش كردن نور الهى نيستند! در آخرين آيه مورد بحث براى تاءكيد بيشتر با صراحت مى گويد: «او كسى است كه فرستاده خود را با هدايت و دين حق فرستاده تا او را بر همه اديان غالب كند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند» (هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون ). تعبير به «ارسل رسوله بالهدى و دين الحق » به منزله بيان رمز پيروزى و غلبه اسلام است ، زيرا در طبيعت «هدايت » و «دين حق » اين پيروزى نهفته است ، اسلام و قرآن نور الهى است و نور هر جا باشد آثار خود را نشان مى دهد و مايه پيروزى است ، و كراهت مشركان و كافران نمى تواند سدى در اين راه ايجاد كند. جالب اينكه اين آيه نيز با مختصر تفاوتى سه بار در قرآن مجيد آمده : يك بار در سوره توبه (آيه ۳۳) و يك بار در سوره فتح (آيه ۳۸) و يك بار در همين سوره صف . ولى نبايد فراموش كرد كه اين تكرار و تاءكيد در زمانى بود كه هنوز اسلام در جزيره عربستان جا نيفتاده بود، تا چه رسد به نقاط ديگر جهان ، اما قرآن در همان وقت مؤ كدا روى اين مساءله تكيه كرد و حوادث آينده صدق اين پيشگوئى بزرگ را ثابت نمود و سرانجام اسلام هم از نظر منطق ، و هم از نظر پيشرفت عملى بر مذاهب ديگر غالب شد، و دشمنان را از قسمتهاى وسيعى از جهان عقب زد و جاى آنها را گرفت و هم اكنون نيز در حال پيشروى است . البته مرحله نهائى اين پيشروى به عقيده ما با ظهور حضرت مهدى
ارواحنا فداه تحقق مى يابد كه اين آيات خود دليلى بر آن ظهور عظيم است . درباره محتواى اين آيه و اينكه منظور غلبه منطقى يا غلبه قدرت است ؟ و ارتباط آن با ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) چگونه است ؟ بحثهاى بيشترى ذيل آيه ۲۳ سوره توبه آورده ايم .
آيه ۱۰-۱۳
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى تجَرَةٍ تُنجِيكم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(۱۰) تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ تجَهِدُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِكمْ وَ أَنفُسِكُمْ ذَلِكمْ خَيرٌ لَّكمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(۱۱) يَغْفِرْ لَكمْ ذُنُوبَكمْ وَ يُدْخِلْكمْ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ وَ مَسكِنَ طيِّبَةً فى جَنَّتِ عَدْنٍ ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۱۲) وَ أُخْرَى تحِبُّونهَا نَصرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشرِ الْمُؤْمِنِينَ(۱۳) ترجمه : ۱۰ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارتى كنم كه از عذاب از عذاب دردناك شما را رهائى مى بخشد؟! ۱۱ - به خدا و رسول او ايمان بياوريد، و در راه خداوند با اموال و جانهايتان جهاد كنيد، اين براى شما از هر چيز بهتر است بدانيد. ۱۲ - اگر اين كار كنيد گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهائى از بهشت داخل مى كند
كه نهرها از زير درختانش جارى است ، و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد و اين پيروزى عظيمى است . ۱۳ - و نعمت ديگرى كه آن را دوست داريد به شما مى بخشد و آن يارى خداوند و پيروزى نزديك است و مؤ منان را بشارت ده ! تفسير: تجارتى پر سود و بى نظير! همانگونه كه در آغاز سوره گفتيم ، يكى از اهداف مهم اين سوره ، دعوت به ايمان و جهاد است ، آيات مورد بحث نيز تاءكيدى است به اين دو اصل ، بامثال لطيفى كه انگيزه حركت الهى را در جان انسان به وجود مى آورد، انگيزه اى كه شرط پيروزى اسلام بر تمام اديان است كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود. نخست مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى دلالت كنم كه از عذاب اليم ، نجاتتان مى دهد»؟ (يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم على تجارة تنجيكم من عذاب اليم ). با اينكه «ايمان » و «جهاد» از واجبات قطعيه اند، ولى در اينجا آن را نه به صورت امر، بلكه به صورت پيشنهاد تجارت ، مطرح مى كند، آن هم آميخته با تعبيراتى كه از لطف بى پايان خدا حكايت دارد. بدون شك نجات از «عذاب اليم »، از مهمترين خواسته هاى هر انسانى است ، و لذا اين سؤ ال كه آيا مى خواهيد شما را به تجارتى رهنمون شوم كه شما را از عذاب اليم رهائى مى بخشد؟ براى همه ، جالب توجه است . هنگامى كه با اين سؤ ال دلها را به سوى خود جذب كرد، بى آنكه منتظر پاسخ آنها باشد، به شرح آن تجارت پرسود پرداخته ، مى افزايد: «و آن اينكه
به خدا و رسول او ايمان بياوريد و در راه خداوند با اموال و جانهايتان جهاد كنيد» (تؤ منون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم ). بدون شك خدا نيازى به اين تجارت پرسود ندارد، بلكه تمام منافع آن دربست به مؤ منان تعلق مى گيرد، لذا در پايان آيه مى فرمايد: «اين براى شما از هر چيز بهتر است اگر بدانيد» (ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون ). قابل توجه اينكه مخاطب ، مؤ منانند، به قرينه يا ايها الذين آمنوا و در عين حال آنها را به دو اصل «ايمان » و «جهاد» دعوت مى كند، ممكن است اين تعبير اشاره به اين باشد كه ايمان اسمى و سطحى كافى نيست ، ايمان عميق و خالص لازم است كه بتواند سرچشمه ايثار و فداكارى و جهاد گردد، و نيز ممكن است ذكر ايمان به خدا و رسول در اينجا شرحى باشد بر ايمان كه به طور اجمال در آغاز آيه گذشته آمده بود. به هر حال ، ايمان به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ايمان به خدا جدا نيست ، همانگونه كه جهاد با جان ، از جهاد با مال نمى تواند جدا باشد، زيرا تمام نبردها نياز به وسائل و امكاناتى دارد كه از طريق كمكهاى مالى بايد تاءمين شود، بعضى قادر بر هر دو نوع جهادند، و بعضى تنها قادر بر جهاد با مال و در پشت جبهه اند، و گاه تنها جان دارند و آماده بذل جان . اما به هر صورت بايد اين دو نوع جهاد با يكديگر تواءم گردد تا پيروزى فراهم شود و اگر مى بينيم جهاد با مال مقدم داشته شده نه به خاطر آن است كه از جهاد با جان مهمتر مى باشد، بلكه به خاطر اين است كه مقدمه آن محسوب مى شود چرا كه ابزار جهاد از طريق كمكهاى مالى فراهم مى گردد.
تا اينجا سه ركن اساسى از اركان اين تجارت بزرگ و بى نظير مشخص شد: «خريدار» خدا است ، و «فروشنده » انسانهاى با ايمان ، و «متاع » جانها و اموالشان ، اكنون نوبت به ركن چهارم مى رسد كه بهاى اين معامله عظيم است . مى فرمايد: «هر گاه چنين كنيد خداوند گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهائى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد، و اين پيروزى عظيمى است » (يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار و مساكن طيبة فى جنات عدن ذلك الفوز العظيم ). در مرحله پاداش اخروى نخست به سراغ آمرزش گناهان مى رود چرا كه بيشترين ناراحتى فكر انسان از گناهان او است ، وقتى آمرزش و غفران مسلم شد غصه اى ندارد، اين تعبير نشان مى دهد كه نخستين هديه الهى به شهيدان راهش اين است كه تمام گناهانشان را مى بخشد. اما آيا اين تنها ناظر به «حق الله » است ، و يا «حق الناس » را نيز شامل مى شود؟ مطلق بودن آيه دليل بر عموميت است ، ولى با توجه به اينكه خداوند حق الناس را به خود آنها واگذار كرده بعضى در عموميت آيه ترديد كرده اند. به اين ترتيب در آيات فوق دو شاخه از ايمان (ايمان به خدا و رسول ) و دو شاخه از جهاد (جهاد با مال و جان ) و دو شاخه از پاداشهاى اخروى
(آمرزش گناهان و دخول در بهشت جاودان ) و چنانكه خواهيم ديد دو شاخه از مواهب الهى در دنيا نيز در آيه بعد آمده است . آنجا كه مى فرمايد: «و نعمت ديگرى كه آن را دوست داريد و مورد علاقه است به شما مى بخشد، و آن يارى خداوند، و پيروزى نزديك است » (و اخرى تحبونها نصر من الله و فتح قريب ). چه تجارت پرسود و پربركتى ؟ كه سراسرش فتح و پيروزى و نعمت و رحمت است ، و به همين دليل از آن به عنوان «فوز عظيم » و پيروزى بزرگ ياد كرده . سپس به همين دليل به مؤ منان در مورد اين تجارت بزرگ تبريك مى گويد و بشارت مى دهد و مى افزايد: ((و مؤ منان را بشارت ده (و بشر المؤ منين ). در حديثى آمده است هنگامى كه در «ليله عقبة » (شبى كه پيامبر در نزديكى مكه مخفيانه با جمعى از مردم مدينه ملاقات كرد و از آنان بيعت گرفت ) ميان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانان مدينه پيمان بسته شد «عبدالله بن رواحه » عرض كرد هر شرطى مى خواهى در ضمن اين پيمان براى پروردگارت و براى خودت بكن . پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: «اما براى پروردگارم شرط اين است كه به هيچوجه چيزى را شريك او قرار ندهيد، اما براى خودم همانگونه كه از خود و اموالتان دفاع مى كنيد از من نيز دفاع كنيد. ((عبدالله » گفت : در مقابل آن به ما چه داده خواهد شد؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: بهشت !
عبدالله گفت : ربح البيع لا نقيل و لا نستقيل : ((چه معامله پرسودى ؟ نه ما از اين معامله بازمى گرديم و نه اگر بازگشتى از ما بخواهند مى پذيريم ! (نه فسخ مى كنيم و نه فسخ را پذيرا مى شويم )
نكته ها:
۱ - «فتح قريب » كدام است ؟ پيروزى موعود در اين آيات هم در جنبه هاى منطقى ، و هم در ميدانهاى نبرد به طور مكرر عائد مسلمانان شد. و در اينكه منظور از «فتح قريب » كدام فتح است مفسران احتمالات متعددى داده اند بسيارى آن را به «فتح مكه » تفسير كرده اند، و بعضى به «فتح بلاد ايران و روم » و بعضى به كل فتوحات اسلامى كه به فاصله نزديكى به دنبال ايمان و جهاد مسلمين به دست آمد. و از آنجا كه مخاطب تنها اصحاب و ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيستند، بلكه همه مؤ منان در طول تاريخ مخاطب به اين خطاب مى باشند، جمله «نصر من الله و فتح قريب » معنى وسيع و گسترده اى دارد، و بشارتى است به همه آنها هر چند در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و به هنگام نزول اين آيات مصداق روشن آن فتح مكه بود. ۲ - مساكن طيبه چيست ؟ در ميان نعمتهاى بهشتى در اينجا به خصوص روى مساءله مسكن پاكيزه و مرفه ، آنهم مسكنى در باغهاى بهشت جاويدان تكيه شده ، و اين به خاطر آن
است كه يكى از شروط اساسى آسايش و آرامش انسان همان مساءله مسكن است ، آنهم مسكنى پاك و پاكيزه از هرگونه آلودگى ظاهرى و باطنى كه انسان با خيال راحت در آن بيارامد. «راغب » در «مفردات » مى گويد: معنى «طيب » در اصل چيزى است كه حواس ظاهر و باطن از آن لذت برد، و اين معنى جامعى است كه همه شرائط مناسب يك مسكن را در بر مى گيرد. قابل توجه اينكه در قرآن سه چيز مايه آرامش شمرده شده است : تاريكى شب و جعل الليل سكنا (انعام - ۹۶). خانه هاى مسكونى و الله جعل لكم من بيوتكم سكنا (نحل - ۸۰). و همسران يكدل ، و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها (روم - ۲۱). ۳ - دنيا تجارتخانه اولياء خدا است در نهج البلاغه مى خوانيم على (عليه السلام ) در مقابل شخص پر ادعائى كه به اصطلاح «جا نماز آب مى كشيد» و پشت سر هم مذمت دنيا مى كرد، فرمود: اشتباه كردى دنيا براى آنها كه بيدار و آگاهند سرمايه بزرگى است ، و سپس شرحى در اين زمينه بيان فرمود از جمله اينكه : دنيا «متجر اولياءالله » و تجارتخانه دوستان خدا است . بنابراين اگر در يكجا دنيا به «مزرعه » آخرت تشبيه شده ، در اينجا به تجارتخانه تشبيه گرديده است كه انسان سرمايه هائى را كه از خدا گرفته به گرانترين قيمت به خود او مى فروشد، و در برابر متاع ناچيزى بزرگترين نعمت را از او دريافت مى دارد.
اصولا تعبير به تجارت آنهم تجارتى پرسود براى تحريك مهمترين انگيزه هاى انسان است ، انگيزه جلب منفعت و دفع ضرر، زيرا اين تجارت الهى تنها سودآور نيست بلكه «عذاب اليم » را نيز دفع مى كند. نظير همين معنى در آيه ۱۱۱ سوره توبه نيز آمده است ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة : «خداوند از مؤ منان جانها و اموالشان را خريدارى مى كند و در برابر آن بهشت به آنها مى دهد». شرح ديگرى در اين زمينه در تفسير سوره توبه داده ايم .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |