تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۷۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۷۲ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۷۴}}
__TOC__
__TOC__


خط ۷: خط ۹:
<span id='link187'><span>
<span id='link187'><span>
==آيه و ترجمه ==
==آيه و ترجمه ==
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَسلَكَهُ يَنَبِيعَ فى الاَرْضِ ثُمَّ يخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مخْتَلِفاً أَلْوَنُهُ ثمَّ يَهِيجُ فَترَاهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يجْعَلُهُ حُطماً إِنَّ فى ذَلِك لَذِكْرَى لاُولى الاَلْبَبِ(۲۱)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَسلَكَهُ يَنَبِيعَ فى الاَرْضِ ثُمَّ يخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مخْتَلِفاً أَلْوَنُهُ ثمَّ يَهِيجُ فَترَاهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يجْعَلُهُ حُطماً إِنَّ فى ذَلِك لَذِكْرَى لاُولى الاَلْبَبِ(۲۱)
أَ فَمَن شرَحَ اللَّهُ صدْرَهُ لِلاسلَمِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَسِيَةِ قُلُوبهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئك فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۲۲)
أَ فَمَن شرَحَ اللَّهُ صدْرَهُ لِلاسلَمِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَسِيَةِ قُلُوبهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئك فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۲۲)
ترجمه :
ترجمه :
۲۱ - آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد، و آن را به صورت چشمه هائى در زمين وارد نمود سپس با آن زراعتى را خارج مى سازد كه الوان مختلف دارد بعد اين گياه خشك مى شود، به گونه اى كه آن را زرد و بى روح مى بينى ، سپس آن را در هم مى شكند و خرد مى كند، در اين ماجرا تذكرى براى صاحبان مغز است .
۲۱ - آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد، و آن را به صورت چشمه هائى در زمين وارد نمود سپس با آن زراعتى را خارج مى سازد كه الوان مختلف دارد بعد اين گياه خشك مى شود، به گونه اى كه آن را زرد و بى روح مى بينى ، سپس آن را در هم مى شكند و خرد مى كند، در اين ماجرا تذكرى براى صاحبان مغز است .
خط ۷۳: خط ۷۵:
<span id='link191'><span>
<span id='link191'><span>
==آيه و ترجمه ==
==آيه و ترجمه ==
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسنَ الحَْدِيثِ كِتَباً مُّتَشبِهاً مَّثَانىَ تَقْشعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يخْشوْنَ رَبهُمْ ثمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِك هُدَى اللَّهِ يهْدِى بِهِ مَن يَشاءُ وَ مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(۲۳)
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسنَ الحَْدِيثِ كِتَباً مُّتَشبِهاً مَّثَانىَ تَقْشعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يخْشوْنَ رَبهُمْ ثمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِك هُدَى اللَّهِ يهْدِى بِهِ مَن يَشاءُ وَ مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(۲۳)
أَ فَمَن يَتَّقِى بِوَجْهِهِ سوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ قِيلَ لِلظلِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ(۲۴)
أَ فَمَن يَتَّقِى بِوَجْهِهِ سوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ قِيلَ لِلظلِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ(۲۴)
كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمُ الْعَذَاب مِنْ حَيْث لا يَشعُرُونَ(۲۵)
كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمُ الْعَذَاب مِنْ حَيْث لا يَشعُرُونَ(۲۵)
فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الخِْزْى فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَكْبرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ(۲۶)
فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الخِْزْى فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَكْبرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ(۲۶)
ترجمه :
ترجمه :
۲۳ - خداوند بهترين سخن را نازل كرده ، كتابى كه آياتش (از نظر لطف و زيبائى و عمق محتوا) همانند يكديگر است ، آياتى مكرر دارد (تكرارى شوق انگيز) كه از
۲۳ - خداوند بهترين سخن را نازل كرده ، كتابى كه آياتش (از نظر لطف و زيبائى و عمق محتوا) همانند يكديگر است ، آياتى مكرر دارد (تكرارى شوق انگيز) كه از
خط ۱۵۲: خط ۱۵۴:
البته ممكن است انسان گاهى از شدت خوف مدهوش شود، ولى اين با كارهاى صوفيان كه جلساتى براى ذكر و ورد به شكلى كه در بالا گفتيم تشكيل مى دهند فرق بسيار دارد.
البته ممكن است انسان گاهى از شدت خوف مدهوش شود، ولى اين با كارهاى صوفيان كه جلساتى براى ذكر و ورد به شكلى كه در بالا گفتيم تشكيل مى دهند فرق بسيار دارد.


'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۷۲ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۷۴}}


[[رده:تفسیر نمونه]]
[[رده:تفسیر نمونه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۰۲

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۲۱

ََآيه ۲۱ - ۲۲

آيه و ترجمه

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَسلَكَهُ يَنَبِيعَ فى الاَرْضِ ثُمَّ يخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مخْتَلِفاً أَلْوَنُهُ ثمَّ يَهِيجُ فَترَاهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يجْعَلُهُ حُطماً إِنَّ فى ذَلِك لَذِكْرَى لاُولى الاَلْبَبِ(۲۱) أَ فَمَن شرَحَ اللَّهُ صدْرَهُ لِلاسلَمِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَسِيَةِ قُلُوبهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئك فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۲۲) ترجمه : ۲۱ - آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد، و آن را به صورت چشمه هائى در زمين وارد نمود سپس با آن زراعتى را خارج مى سازد كه الوان مختلف دارد بعد اين گياه خشك مى شود، به گونه اى كه آن را زرد و بى روح مى بينى ، سپس آن را در هم مى شكند و خرد مى كند، در اين ماجرا تذكرى براى صاحبان مغز است . ۲۲ - آيا كسى كه خدا سينه اش را براى اسلام گشاده كرده ، و بر فراز مركبى از نور الهى قرار گرفته (همچون كوردلانى است كه نور هدايت به قلبشان راه نيافته ) واى بر آنها كه قلبهائى سخت در برابر ذكر خدا دارند، آنها در گمراهى آشكارند.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۲۲

تفسير: آنها كه بر فراز مركبى از نورند در اين آيات بار ديگر قرآن به دلائل توحيد و معاد باز مى گردد، و بحثهائى را كه در آيات گذشته پيرامون كفر و ايمان بود تكميل مى كند. از ميان آثار عظمت و ربوبيت پروردگار در نظام جهان هستى ، انگشت روى مساءله «نزول باران » از آسمان مى گذارد، سپس پرورش ‍ «هزاران رنگ » از گياهان را از اين «آب بى رنگ » و طى مراحل حيات ، و رسيدن به مرحله نهائى شرح مى دهد. روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، به عنوان سرمشقى براى همه مؤ منان ، مى فرمايد: «آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى نازل كرد سپس آن را به صورت چشمه هائى در زمين وارد نمود؟!» (ا لم تر ان الله انزل من السماء ماء فسلكه ينابيع فى الارض ). قطره هاى حياتبخش باران از آسمان نازل مى شود، قشر «نفوذپذير» زمين آنها را به درون مى پذيرد و تا به قشر «نفوذناپذير» مى رسد، و آنها را متوقف مى سازد و ذخيره مى كند، سپس به صورت چشمه ها و قناتها و چاهها بيرون مى فرستد. جمله «سلكه » (آب باران را در مجارى زمين وارد ساخت ) اشاره اى است فشرده به آنچه در بالا گفتيم . «ينابيع » جمع «ينبوع » از ماده «نبع » به معنى جوشش آب از زمين است . هرگاه زمين يك قشر نفوذناپذير بيشتر نداشت ذره اى از آب باران را در خود ذخيره نمى كرد، و همه بعد از نزول از آسمان به درياها مى ريختند، نه چشمه اى

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۲۳

وجود داشت ، و نه كاريز و چاهى ، و اگر تنها يك قشر نفوذپذير داشت همگى به اعماق زمين فرو مى رفتند به طورى كه دسترسى به آن ممكن نبود، تنظيم قشر زمين از اين دو لايه نفوذپذير، و نفوذناپذير، با اين فاصله حساب شده ، از نشانه هاى قدرت او است ، و جالب اينكه گاهى به صورت لايه هاى متعدد نفوذپذير و نفوذناپذير است كه روى هم قرار گرفته ، كه در حفر چاه هاى «سطحى » و «نيمه عميق » و «عميق » از آن استفاده مى شود. بعد مى افزايد: «سپس خداوند به وسيله آن زراعت گياهى را خارج مى سازد كه الوان مختلف دارد» (ثم يخرج به زرعا مختلفا الوانه ). هم انواع آن مختلف است ، همچون گندم و جو و برنج و ذرت ، و هم كيفيتهاى آن متفاوت است ، و هم رنگ ظاهرى آن ، بعضى سبز تيره بعضى سبز كمرنگ ، بعضى داراى برگهاى پهن و گسترده ، و بعضى برگهاى باريك و لطيف و همچنين . با توجه به اينكه «زرع » به گياهى گفته مى شود كه ساقه قوى ندارد در مقابل «شجر» كه غالبا به درختانى كه داراى ساقه نيرومندند اطلاق مى شود، «زرع » مفهوم وسيعى دارد كه گياهان غير غذائى را نيز در بر مى گيرد، انواع گلها و گياهان زينتى و داروئى و مانند آن كه فوق العاده متنوع ، و داراى الوان و چهره هاى گوناگون مى باشد، حتى گاه در يك شاخه ، بلكه در يك گل ، اين رنگهاى مختلف به شكل بسيار جالب و ظريفى در كنار هم قرار گرفته اند، و با زبان بى زبانى نغمه توحيد و تسبيح خدا را سر داده اند. بعد به مراحل ديگر حيات اين گياه پرداخته مى گويد: «اين گياه سپس ‍ خشك مى شود به گونه اى كه آن را زرد و بى روح مى بينى »! (ثم يهيج فتراه مصفرا).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۲۴

تندباد از هر سو مى وزد، و آن را كه سست شده است از جا مى كند، «سپس خداوند آن را در هم مى شكند و خرد مى كند» (ثم يجعله حطاما). «آرى در اين ماجرا تذكر و يادآورى براى صاحبفكران و انديشمندان است » (ان فى ذلك لذكرى لاولى الالباب ). تذكرى است از نظام حساب شده و با عظمت عالم هستى و ربوبيت پروردگار در اين صحنه عظيم ، و نيز تذكرى است از پايان زندگى و خاموش شدن شعله هاى حيات ، و سپس مساءله رستاخيز، و تجديد حيات مردگان . اين صحنه گر چه در عالم گياهان است ، ولى به انسانها هشدار مى دهد كه همانند آن در عمر و حيات شما تكرار مى شود، ممكن است مدت آن متفاوت باشد، اما اصول آن يكى است تولد، نشاط و جوانى ، و بعد پژمردگى و پيرى و سرانجام مرگ ! به دنبال اين درس بزرگ توحيد و معاد به مقايسه اى در ميان مؤ من و كافر پرداخته تا اين حقيقت را روشن سازد كه قرآن و وحى آسمانى نيز همچون دانه هاى باران است كه بر سرزمين دلها نازل مى شود، همانگونه كه تنها زمينهاى آماده از قطرات حياتبخش باران منتفع مى شود تنها دلهائى از آيات الهى بهره مى گيرد كه در سايه لطف او و خودسازى آمادگى و گسترش پيدا كرده است ، مى فرمايد: «آيا كسى كه خدا سينه اش را براى پذيرش اسلام گشاده ساخته ، و بر فراز مركبى از نور الهى قرار گرفته ، همچون سنگدلان بى نورى است كه هدايت الهى به قلبشان راه نيافته است ؟!» (افمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۲۵

من ربه ). سپس مى افزايد «واى بر آنها كه قلبهاى سخت و نفوذناپذيرى دارند و ذكر خدا در آن اثر نمى گذارد» (فويل للقاسية قلوبهم من ذكر الله ). نه مواعظ سودمند در آن مؤ ثر است ، نه انذار و بشارت ، نه آيات تكان دهنده قرآن آن را به حركت در مى آورد، نه باران حياتبخش وحى گلهاى تقوى و فضيلت را در آن مى روياند، خلاصه «نه طراوتى نه برگى نه گلى نه سايه دارند!.» آرى «آنها در ضلال مبين و گمراهى آشكارند» (اولئك فى ضلال مبين ). «قاسيه » از ماده «قسوة » به معنى خشونت و سختى و نفوذناپذيرى است ، لذا سنگهاى خشن را «قاسى » مى گويند، و از همين رو به دلهائى كه در برابر نور حق و هدايت انعطافى از خود نشان نمى دهد، و نرم و تسليم نمى گردد، و نور هدايت در آن نفوذ نمى كند «قلبهاى قاسيه » يا قساوتمند گفته مى شود، و در فارسى از آن به سنگدلى تعبير مى كنيم . به هر حال اين تعبير در مقابل «شرح صدر» و گشادگى سينه و فراخى روح قرار گرفته ، چرا كه گستردگى كنايه از آمادگى براى پذيرش ‍ است ، يك بيابان و خانه گسترده و وسيع آماده پذيرش انسانهاى بيشترى است ، و يك سينه فراخ و روح گشاده آماده پذيرش حقايق فزونترى مى باشد. در روايتى مى خوانيم كه «ابن مسعود» مى گويد از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از تفسير اين آيه سؤ ال كرديم افمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه : چگونه انسان شرح صدر پيدا مى كند؟ فرمود: «اذا دخل النور فى القلب انشرح و انفتح »: «هنگامى كه نور

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۲۶

به قلب انسان داخل شد گسترده و باز مى گردد!» عرض كرديم اى رسول خدا نشانه آن چيست ؟ فرمود: الانابة الى دار الخلود، و التجافى عن دار الغرور، و الاستعداد للموت قبل نزوله : «نشانه آن توجه به سراى جاويد و جدا شدن از سراى غرور، و آماده گشتن براى استقبال از مرگ پيش از نزول آن است .» در تفسير على بن ابراهيم مى خوانيم كه جمله «افمن شرح الله صدره للاسلام » درباره امير مؤ منان على (عليه السلام ) نازل شده ، و در بعضى از تفاسير آمده است كه جمله فويل للقاسية قلوبهم درباره «ابولهب و فرزندانش » مى باشد. روشن است كه اين شان نزولها در حقيقت از باب تطبيق مفهوم كلى بر مصداقهاى واضح آن است . جالب توجه اينكه در جمله «فهو على نور من ربه » نور و روشنائى به منزله مركبى ذكر شده كه مؤ منان بر آن سوار مى شوند، سرعت سيرش ‍ عجيب ، و مسيرش روشن ، و قدرت جولانش همه جهان را فرا مى گيرد. نكته ها: عوامل «شرح صدر» و «قساوت قلب » انسانها در پذيرش حق و درك مطالب و خودجوشى يكسان نيستند، بعضى با يك اشاره لطيف يا يك كلام كوتاه حقيقت را به خوبى درك مى كنند، يك تذكر آنها را بيدار مى سازد، و يك موعظه و اندرز در روح آنها طوفانى بپا مى كند.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۲۷

در حالى كه بعضى ديگر شديدترين خطابه ها و گوياترين دلائل و نيرومندترين اندرز و مواعظ در وجودشان كمترين اثرى نمى گذارد، و اين مساله ساده اى نيست . چه تعبير جالبى دارد قرآن در اين زمينه كه بعضى را صاحب شرح صدر و گستردگى روح و بعضى را داراى تنگى و ضيق صدر معرفى مى كند چنانكه در آيه ۱۲۵ سوره انعام مى گويد: «فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء:»: «آنكس را كه خدا مى خواهد هدايتش كند سينه اش را براى اسلام گشاده مى سازد، و آنكس را كه بخواهد گمراه نمايد سينه اش را چنان تنگ مى كند كه گوئى مى خواهد به آسمان بالا رود!» اين موضوعى است كه با مطالعه حالات افراد كاملا مشخص است بعضى آنچنان روحشان باز و گشاده است كه هر قدر از حقايق در آن وارد شود به راحتى پذيرا مى شود، اما بعضى به عكس آنچنان روح و فكرشان محدود است كه گوئى هيچ جائى براى هيچ حقيقتى در آن نيست ، گوئى مغزشان را در يك محفظه با ديوارهاى نيرومند آهنى قرار داده اند. البته هر يك از اين دو عواملى دارد: مطالعات پيگير و مستمر و ارتباط مداوم با دانشمندان و علماى صالح ، خودسازى و تهذيب نفس پرهيز از گناه و مخصوصا غذاى حرام ، و ياد خدا كردن از عوامل شرح صدر است . بر عكس جهل و گناه و لجاجت و جدال و مراء و همنشينى با بدان و فاجران و مجرمان و دنياپرستى و هواپرستى باعث تنگى روح و قساوت قلب مى شود. و اينكه قرآن مى گويد: آنكس را كه خدا بخواهد هدايت كند شرح صدر مى دهد، يا اگر خدا بخواهد گمراه سازد ضيق صدر مى دهد، اين خواستن

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۲۸

و «نخواستن » بى دليل نيست ، سرچشمه هاى آن از خود ما شروع مى شود. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : اوحى الله عز و جل الى موسى يا موسى لا تفرح بكثرة المال ، و لا تدع ذكرى على كل حال ، فان كثرة المال تنسى الذنوب ، و ان ترك ذكرى يقسى القلوب : ((خداوند متعال به موسى (عليه السلام ) وحى فرستاد كه اى موسى ! از فزونى اموال خوشحال مباش ، و ياد مرا در هيچ حال ترك مكن ، چرا كه فزونى مال غالبا موجب فراموش كردن گناهان است ، و ترك ياد من قلب را سخت مى كند!.)) در حديث ديگرى از امير مؤ منان (عليه السلام ) آمده است : ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب ، و ما قست القلوب الا لكثرة الذنوب !: «اشكها خشك نمى شوند مگر به خاطر سختى دلها و دلها سخت و سنگين نمى شود مگر به خاطر فزونى گناه !.» در حديث ديگرى آمده است كه از جمله پيامهاى پروردگار به موسى (عليه السلام ) اين بود: يا موسى لا تطول فى الدنيا املك ، فيقسو قلبك ، و القاسى القلب منى بعيد: ((اى موسى آرزوهايت را در دنيا دراز مكن كه قلبت سخت و انعطاف ناپذير مى شود، و سنگدلان از من دورند!. و بالاخره در حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) چنين آمده است : لمتان : لمة من الشيطان و لمة من الملك ، فلمة الملك الرقة و الفهم ، و لمة الشيطان السهو و القسوة : دو گونه القاء وجود دارد: ((القاى شيطانى و القاى فرشته القاى فرشته باعث نرمى قلب و فزونى فهم مى شود، و القاى شيطانى موجب سهو و قساوت قلب مى گردد.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۲۹

به هر حال براى به دست آوردن شرح صدر و رهائى از قساوت قلب بايد به درگاه خدا روى آورد تا آن نور الهى كه پيامبر وعده داده در قلب بتابد بايد آئينه قلب را از زنگار گناه صيقل داد و سراى دل را از زباله هاى هوا و هوس پاك كرد تا آماده پذيرائى محبوب گردد، اشك ريختن از خوف خدا، و از عشق آن محبوب بى مثال تاءثير عجيبى در رقت قلب و نرمش و گسترش روح دارد، و جمود چشم از نشانه هاى سنگدلى است .

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۳۰

ََآيه ۲۳ - ۲۶

آيه و ترجمه

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسنَ الحَْدِيثِ كِتَباً مُّتَشبِهاً مَّثَانىَ تَقْشعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يخْشوْنَ رَبهُمْ ثمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِك هُدَى اللَّهِ يهْدِى بِهِ مَن يَشاءُ وَ مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(۲۳) أَ فَمَن يَتَّقِى بِوَجْهِهِ سوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ قِيلَ لِلظلِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ(۲۴) كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمُ الْعَذَاب مِنْ حَيْث لا يَشعُرُونَ(۲۵) فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الخِْزْى فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَكْبرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ(۲۶) ترجمه : ۲۳ - خداوند بهترين سخن را نازل كرده ، كتابى كه آياتش (از نظر لطف و زيبائى و عمق محتوا) همانند يكديگر است ، آياتى مكرر دارد (تكرارى شوق انگيز) كه از

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۳۱

شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان خاشعند مى افتد سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذكر خدا مى شود، اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمائى مى كند، و هر كس را خداوند گمراه سازد راهنمائى براى او نخواهد بود! ۲۴ - آيا كسى كه با صورت خود عذاب دردناك (الهى ) را دور مى سازد (همانند كسى است كه هرگز آتش دوزخ به او نمى رسد؟) و به ظالمان گفته مى شود بچشيد آنچه را به دست مى آورديد. ۲۵ - كسانى كه قبل از آنها بودند نيز آيات ما را تكذيب نمودند، و عذاب الهى از جائى كه فكر نمى كردند به سراغ آنها آمد. ۲۶ - خداوند خوارى را در زندگى اين دنيا به آنها چشانيد و عذاب آخرت شديدتر است اگر مى دانستند. شاءن نزول : بعضى از مفسران از «عبد الله بن مسعود» نقل كرده اند كه روزى جمعى از صحابه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه ملالت خاطرى پيدا كرده بودند عرض كردند: اى رسولخدا! چه مى شد حديثى براى ما بيان مى كردى تا زنگار ملالت از دلهاى ما بزدايد؟ در اينجا نخستين آيه از آيات فوق نازل شد و قرآن را به عنوان «احسن الحديث » معرفى كرد. تفسير: در آيات گذشته سخن از بندگان در ميان بود كه مطالب را مى شنوند بهترين آنها را برمى گزينند، و نيز سخن از شرح صدر و سينه هاى گشاده اى مطرح بود كه آماده پذيرش كلام حق است . در آيات مورد بحث به همين مناسبت سخن از قرآن به ميان مى آيد تا ضمن

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۳۲

تكميل بحثهاى گذشته حلقه هاى توحيد و معاد را با ذكر دلائل «نبوت » تكامل بخشد. نخست مى گويد: خداوند بهترين حديث و نيكوترين سخن را نازل كرده است (الله نزل احسن الحديث ). سپس به شرح مزاياى قرآن پرداخته و ضمن بيان سه توصيف امتيازات بزرگ اين كتاب آسمانى را شرح مى دهد نخست مى گويد: «كتابى است كه آياتش هماهنگ و همصدا، و از نظر لطف و زيبائى و عمق بيان همانند يكديگر است » (كتابا متشابها). منظور از «متشابه » در اينجا كلامى است كه قسمتهاى مختلف آن با يكديگر همرنگ و هماهنگ مى باشد، هيچگونه تضاد و اختلافى در ميان آن نيست ، خوب و بد ندارد، بلكه يكى از يكى بهتر است . اين درست بر خلاف كلمات انسانها است كه هر قدر در آن دقت شود هنگامى كه گسترده و وسيع گردد خواه ناخواه اختلافات و تناقضها و تضادهائى در آن پيدا مى شود، بعضى در اوج زيبائى است ، و بعضى عادى و معمولى ، بررسى آثار نويسندگان معروف و بزرگ اعم از نثر و نظم نيز گواه زنده اين مطلب است . اما كلام خدا قرآن مجيد اينچنين نيست ، انسجام فوق العاده و همبستگى مفاهيم و فصاحت و بلاغت بى نظيرى كه در همه آياتش ‍ حاكم است گواهى مى دهد كه از كلام انسانها نيست . سپس مى افزايد ويژگى ديگر اين كتاب اين است كه مكرر است (مثانى ). اين تعبير ممكن است اشاره به تكرار مباحث مختلف داستانها، سرگذشتها، مواعظ و اندرزها بوده باشد، اما تكرارى كه هرگز ملالت آور نيست ، بلكه شوق انگيز است و نشاط آفرين ، و اين يكى از اصول مهم فصاحت است كه انسان به هنگام

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۳۳

لزوم چيزى را براى تاءثير عميق بخشيدن تكرار كند، اما هر زمان به شكلى تازه و صورتى نو كه ملالت خيز نباشد. بعلاوه مطالب مكرر قرآن مفسر يكديگر است ، و بسيارى از مشكلات از اين طريق حل مى شود. بعضى آن را نيز اشاره به تكرار تلاوت قرآن و كهنه نشدن بر اثر تكرار تلاوت دانسته اند. و بعضى اشاره به تكرار نزول قرآن كه يكبار به صورت دفعى بر قلب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در شب قدر نازل شده ، و يكبار هم به صورت تدريجى طى ۲۳ سال . اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد تكرار حقيقت قرآن در هر زمان و تجلى تازه اى از غيبت از آن با گذشت سال و ماه است . از ميان اين تفسيرها تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد، هر چند تضادى در ميان آنها نيست و جمع همه آنها ممكن است . بعد از اين توصيف به آخرين ويژگى قرآن در اين بحث يعنى مساءله نفوذ عميق و فوق العاده آن پرداخته ، مى گويد: از شنيدن آيات اين قرآن لرزه بر اندام خاشعان از پروردگار مى افتد (و مو بر تنشان راست مى شود) سپس پوست و قلبشان ، برون و درونشان نرم و آماده پذيرش ذكر خدا مى گردد، و آرام و مطمئن مى شود (تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر الله ). چه ترسيم جالب و زيبائى از نفوذ عجيب آيات قرآن در دلهاى آماده ، نخست در آن خوف و ترسى ايجاد مى كند، خوفى كه مايه بيدارى و آغاز حركت است ، و ترسى كه انسان را متوجه مسئوليتهاى مختلفش ‍ مى سازد.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۳۴

در مرحله بعد حالت نرمش و پذيرش سخن حق به او مى بخشد و به دنبال آن آرامش مى يابد. اين حالت دوگانه كه مراحل مختلف و منازل «سلوك الى الله » را نشان مى دهد كاملا قابل درك است ، آيات غضب و مقام انذار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دلها را به لرزه در مى آورد سپس آيات رحمت به آن آرامش مى دهد. انديشه در ذات حق و مساءله ابديت و ازليت و نامتناهى بودن ذات پاك او انسان را در وحشت فرو مى برد كه چگونه مى توان او را شناخت ، اما مطالعه آثار و دلائل آن ذات مقدس در آفاق و انفس به او نرمش و آرامش ‍ مى بخشد. تاريخ اسلام پر است از نشانه هاى نفوذ عجيب قرآن در دلهاى مؤ منان و حتى غير مؤ منان كه قلبهائى آماده داشتند، و اين نفوذ و جذبه فوق العاده دليل روشنى است بر اينكه اين كتاب از طريق وحى نازل شده است . در حديثى از «اسماء» نقل شده كه مى گويد: كان اصحاب النبى حق اذا قرء عليهم القرآن - كما نعتهم الله - تدمع اعينهم و تقشعر جلودهم !: «ياران پيامبر هنگامى كه قرآن بر آنها تلاوت مى شد - همانگونه كه خدا آنها را توصيف كرده است - چشمهايشان اشكبار مى گشت و لرزه بر اندامشان مى افتاد» و.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۳۵

امير مؤ منان على (عليه السلام ) درباره پرهيزگاران اين حقيقت را به عاليترين وجهى توصيف فرموده است آنجا كه مى گويد: اما الليل فصافون اقدامهم تالين لاجزاء القران يرتلونها ترتيلا يحزنون به انفسهم و يستثيرون به دواء دائهم ، فاذا مروا باية فيها تشويق ركنوا اليها طمعا و تطلعت نفوسهم اليها شوقا، و ظنوا انها نصب اعينهم ، و اذا مروا باية فيها تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى اصول آذانهم : ((آنها شب هنگام بپا مى خيزند، قرآن را شمرده و با تفكر تلاوت مى كنند، جان خويش را با آن در غمى دلپذير فرو مى برند، و داروى درد خود را از آن مى طلبند، هر گاه به آيه اى كه در آن تشويق است برخورد كنند به آن دل مى بندند چشم جانشان با شوق تمام در آن خيره مى شود، و آنرا نصب العين خود مى سازند، و هر گاه به آيه اى برسند كه در آن تخويف و انذار باشد گوش دل به آن فرا مى دهند گوئى صداى ناله ها و به هم خوردن زبانه هاى آتش مهيب جهنم در گوششان طنين انداز است . در پايان آيه ، بعد از بيان اين اوصاف مى گويد: در اين كتاب مايه هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد به وسيله آن هدايت مى كند (ذلك هدى الله يهدى به من يشاء). درست است كه قرآن براى هدايت همگان نازل شده اما تنها حق طلبان و حقيقت جويان و پرهيزگاران از نور هدايتش بهره مى گيرند، و آنها كه دريچه هاى قلب خود را عمدا به روى آن بسته اند و تاريكى تعصب و لجاجت بر روح آنها حكمفرماست نه تنها بهره اى از آن نمى گيرند، بلكه بر اثر عناد و دشمنى بر ضلالتشان افزوده مى شود، لذا در دنبال اين سخن مى فرمايد: «و هر كس را خداوند گمراه سازد هادى و راهنمائى براى او نخواهد بود» (و من يضلل الله فما له من هاد).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۳۶

ضلالتى كه پايه هاى آن به دست خود او گذارده شده ، و زيربنايش به وسيله اعمال نادرستشان استحكام يافته ، و به همين دليل كمترين منافاتى با اصل اختيار و آزادى اراده انسانها ندارد. در آيه بعد گروه ظالمان و مجرمان را با گروه مؤ منانى كه وضع حالشان قبلا بيان شد مقايسه مى كند، تا در اين مقايسه واقعيتها بهتر روشن گردد، مى فرمايد: آيا كسى كه با صورت خود عذاب دردناك الهى را دور مى سازد همانند كسى است كه در آن روز در نهايت امنيت به سر مى برد و هرگز آتش دوزخ به او نمى رسد؟! (افمن يتقى بوجهه سوء العذاب يوم القيامة ). نكته اى كه توجه به آن در اينجا ضرورت دارد، اين است كه مى گويد: با صورت خود عذاب را از خويش مى راند اين تعبير به خاطر آن است كه «وجه » (صورت ) اشرف اعضاى انسان است ، و حواس مهم انسان (چشم و گوش و بينى و زبان ) در آن قرار گرفته ، و اصولا شناسائى انسانها از طريق صورت انجام مى گيرد، و روى اين جهات هنگامى كه خطرى متوجه آن مى شود دست و بازو و ساير اعضاى پيكر خود را سپر در مقابل آن قرار مى دهند تا خطر را دور سازند. اما حال ظالمان دوزخى در آن روز به گونه اى است كه بايد با صورت از خود دفاع كنند، چرا كه دست و پاى آنها در غل و زنجير است ، چنانكه در آيه ۸ سوره يس مى خوانيم : ((ما در گردن آنها غلهائى قرار داديم (كه دستهايشان نيز در وسط آن قرار دارد) اين غلها تا چانه هايشان ادامه دارد لذا سرهاى آنها به بالا نگاه داشته شده است )). بعضى نيز گفته اند اين تعبير به خاطر آن است كه آنها را به صورت در آتش

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۳۷

مى افكنند، لذا نخستين عضوى از آنها كه به آتش مى رسد همان صورت است چنانكه در آيه ۹۰ سوره نمل آمده : «من جاء بالسيئة فكبت وجوههم فى النار» كسانى كه كار بدى انجام دهند به رو در آتش ‍ افكنده مى شوند. گاه نيز گفته شده است كه اين تعبير تنها كنايه از عدم توانائى آنها بر دفاع از خويشتن در مقابل آتش دوزخ است . اين تفسيرهاى سه گانه منافاتى با هم ندارند و ممكن است در مفهوم آيه جمع باشند. سپس در پايان آيه مى افزايد: در آن روز به ظالمان گفته مى شود: بچشيد آنچه را به دست مى آورديد! (و قيل للظالمين ذوقوا ما كنتم تكسبون ). آرى فرشتگان عذاب اين واقعيت دردناك را براى آنها بيان مى كنند كه اينها همان اعمال شما است كه در كنار شما قرار گرفته ، و آزارتان مى دهد، و اين بيان خود شكنجه روحى ديگرى براى آنها است . قابل توجه اينكه نمى گويد: كيفر اعمالتان را بچشيد، بلكه مى گويد: اعمالتان را بچشيد، و اين خود شاهد ديگرى بر مساءله «تجسم اعمال » است . آنچه تاكنون گفته شد اشاره كوتاهى بود به عذابهاى دردناك آنان در قيامت ، آيه بعد سخن از عذاب دنياى آنها مى گويد، مبادا تصور كنند كه در اين زندگى دنيا در امان خواهند بود، مى فرمايد: «كسانى كه قبل از آنها بودند آيات ما را تكذيب كردند، و عذاب الهى از جائى كه فكر نمى كردند دامانشان را گرفت » (كذب الذين من قبلهم فاتاهم العذاب من حيث لا يشعرون ). اگر انسان از جائى ضربه خورد كه انتظار آن را دارد زياد دردناك نخواهد بود دردناكتر از آن اين است كه از جائى ضربه خورد كه انتظار آن را هرگز

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۳۸

ندارد، مثلا از نزديكترين دوستانش ، از محبوبترين وسائل زندگيش ، از آبى كه مايه حيات او است ، از نسيمى كه مايه نشاط او است ، از زمين آرامى كه جايگاه استراحت و اءمن و اءمان او محسوب مى شود. آرى نزول عذاب الهى از اين طرق بسيار دردناك است ، و اين همان است كه درباره قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و فرعون و قارون و مانند آنها مى خوانيم كه هر كدام از يكى از اين طرق كه هرگز انتظارش را نمى كشيدند گرفتار عذاب شدند. در آخرين آيه مورد بحث نشان مى دهد كه عذاب دنيوى آنها تنها جنبه جسمانى نداشته ، بلكه كيفر روانى نيز بوده است مى فرمايد: «خداوند خوارى را در زندگى اين دنيا به آنها چشانيد» (فاذاقهم الله الخزى فى الحياة الدنيا). آرى اگر انسان گرفتار مصيبتى شود اما آبرومند و سر بلند جان بسپارد مهم نيست ، مهم آن است كه با خوارى و ذلت جان دهد، و با بى آبروئى و رسوائى گرفتار چنگال عذاب شود. «ولى با اينهمه عذاب آخرت سخت تر و شديدتر و دردناكتر است اگر مى دانستند» (و لعذاب الاخرة اكبر لو كانوا يعلمون ). تعبير به «اكبر» (بزرگتر) كنايه از شدت و سختى عذاب است . نكته : در ذيل اين آيات رواياتى وارد شده كه افقهاى وسيعترى از مفاهيم آيات رادر برابر ما مجسم مى كند.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۳۹

در حديثى «عباس » عموى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از آن حضرت نقل مى كند كه فرمود: اذا اقشعر جلد العبد من خشية الله تحاتت عند ذنوبه كما يتحات عن الشجرة اليابسة ورقها: «هنگامى كه بدن بنده اى از خوف خدا لرزان شود گناهش فرو مى ريزد همانگونه كه برگ خشك از درختان ». روشن است كسى كه از ترس الهى چنين متاءثر مى شود حال توبه و انابه براى او حاصل است ، و چنين كسى مسلما مورد آمرزش پروردگار قرار مى گيرد. در حديث ديگرى كه از «اسماء» نقل شده ، و در تفسير آيات آورديم مى خوانيم : هنگامى كه از او درباره ياران رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سؤ ال مى كنند مى گويد: هنگامى كه قرآن را مى خواندند - همانگونه كه خداوند آنها را توصيف كرده - چشمانشان اشكبار و بدنشان لرزان مى شد، سپس «راوى » مى گويد از «اسماء» پرسيدم كسانى نزد ما هستند كه وقتى آيات قرآن را مى شنوند حالت غشوه به آنها دست مى دهد و مست و مدهوش ‍ مى شوند، «اسماء» گفت : اعوذ بالله تعالى من الشيطان (اين يك عمل شيطانى است !). اين حديث در حقيقت پاسخى است به كسانى كه دم از تصوف مى زنند و جلسات و حلقاتى تشكيل مى دهند و آيات و اذكارى مى خوانند سپس حركاتى به خود داده ، و به اصطلاح به حال وجد و سرور مى آيند و نعره مى كشند و صيحه مى زنند و خود را به حالت غشوه مى اندازند، و شايد بعضى هم غش مى كنند، اينگونه مسائل در حالات ياران پيامبر هرگز نقل نشده و از بدعتهاى متصوفه است .

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۴۴۰

البته ممكن است انسان گاهى از شدت خوف مدهوش شود، ولى اين با كارهاى صوفيان كه جلساتى براى ذكر و ورد به شكلى كه در بالا گفتيم تشكيل مى دهند فرق بسيار دارد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←