تفسیر:نمونه جلد۱۸ بخش۶۳: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۸ بخش۶۲ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۸ بخش۶۴}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۳۷: | خط ۳۹: | ||
<span id='link139'><span> | <span id='link139'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكرَ وَ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كرِيمٍ(۱۱) | |||
إِنَّا نحْنُ نُحْىِ الْمَوْتى وَ نَكتُب مَا قَدَّمُوا وَ ءَاثَرَهُمْ وَ كلَّ شىْءٍ أَحْصيْنَهُ فى إِمَامٍ مُّبِينٍ(۱۲) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۱۱ - تو تنها كسى را انذار ميكنى كه از اين يادآورى الهى پيروى كند، و از خداوند رحمان در پنهان بترسد، چنين كسى را به آمرزش و پاداش پر ارزش بشارت ده ! | ۱۱ - تو تنها كسى را انذار ميكنى كه از اين يادآورى الهى پيروى كند، و از خداوند رحمان در پنهان بترسد، چنين كسى را به آمرزش و پاداش پر ارزش بشارت ده ! | ||
خط ۱۱۶: | خط ۱۱۸: | ||
<span id='link143'><span> | <span id='link143'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ اضرِب لهَُم | وَ اضرِب لهَُم مَّثَلاً أَصحَب الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسلُونَ(۱۳) | ||
إِذْ أَرْسلْنَا إِلَيهِمُ اثْنَينِ | إِذْ أَرْسلْنَا إِلَيهِمُ اثْنَينِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسلُونَ(۱۴) | ||
قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلا بَشرٌ | قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلا بَشرٌ مِّثْلُنَا وَ مَا أَنزَلَ الرَّحْمَنُ مِن شىْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلا تَكْذِبُونَ(۱۵) | ||
قَالُوا | قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكمْ لَمُرْسلُونَ(۱۶) | ||
وَ مَا عَلَيْنَا إِلا الْبَلَغُ الْمُبِينُ(۱۷) | وَ مَا عَلَيْنَا إِلا الْبَلَغُ الْمُبِينُ(۱۷) | ||
قَالُوا | قَالُوا إِنَّا تَطيرْنَا بِكُمْ لَئن لَّمْ تَنتَهُوا لَنرْجُمَنَّكمْ وَ لَيَمَسنَّكم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ(۱۸) | ||
قَالُوا طئرُكُم | قَالُوا طئرُكُم مَّعَكُمْ أَ ئن ذُكرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسرِفُونَ(۱۹) | ||
<center> تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۳۹ </center> | <center> تفسير نمونه جلد ۱۸ صفحه ۳۳۹ </center> | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
خط ۱۷۶: | خط ۱۷۸: | ||
درد اصلى شما همان اسراف و تجاوزگرى شما است ، اگر توحيد را انكار كرده ، به شرك روى مى آوريد، دليل آن اسراف و تجاوز از حق است ، و اگر جامعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نيز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است ، بالاخره اگر در برابر خير خواهى خير خواهان آنها را تهديد به مرگ مى كنيد اين نيز به خاطر تجاوزگرى شما است ! پيرامون ماجراى تاريخى اين رسولان و محل وقوع اين حوادث بعد از تفسير آيات باقيمانده اين داستان مشروحا سخن خواهيم گفت . | درد اصلى شما همان اسراف و تجاوزگرى شما است ، اگر توحيد را انكار كرده ، به شرك روى مى آوريد، دليل آن اسراف و تجاوز از حق است ، و اگر جامعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نيز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است ، بالاخره اگر در برابر خير خواهى خير خواهان آنها را تهديد به مرگ مى كنيد اين نيز به خاطر تجاوزگرى شما است ! پيرامون ماجراى تاريخى اين رسولان و محل وقوع اين حوادث بعد از تفسير آيات باقيمانده اين داستان مشروحا سخن خواهيم گفت . | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۸ بخش۶۲ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۸ بخش۶۴}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۳۹
نكته ها:
از كار افتادن ابزار شناخت !
انسان براى اينكه بتواند از عالم بيرون وجود خود آگاه شود از وسائل و ابزارى بهره مى گيرد كه به آن ابزار شناخت گفته مى شود. قسمتى از آنها درون ذاتى هستند، و قسمتى برون ذاتى عقل و خرد و وجدان و فطرت از ابزار شناخت درون ذات است ، و حواس ظاهرى انسان همچون بينائى و شنوائى و مانند آن ابزار شناخت برون ذاتند. اين وسائل خداداد اگر مورد بهره بردارى صحيح قرار گيرند روز به روز قويتر و نيرومندتر مى شوند، و بهتر و دقيقتر حقايق را نشان مى دهند.
اما اگر مدتى در مسيرهاى انحرافى قرار گيرند، و يا اصلا از آنها استفاده نشود، تدريجا تحليل رفته و يا به كلى دگرگون مى شوند و حقايق را وارونه نشان مى دهند، درست همانند آئينه صافى كه گرد و غبار ضخيمى آن را بپوشاند، و يا خراشهاى زياد و عميقى بر چهره آن وارد شود كه ديگر نمى تواند چيزى را نشان دهد، و اگر نشان دهد هرگز با واقعيت آن تطبيق نمى كند. اين اعمال نادرست و موضعگيريهاى انحرافى انسان است كه نعمت بزرگ ابزار شناخت را از او مى گيرد، و به همين دليل مقصر اصلى خود او و گناه آن نيز بر گردن خود او است . آيات فوق ترسيم گويائى از همين مساله مهم و سرنوشت ساز است ، هوسبازان مستكبر، و خود خواهان متعصب ، و دنباله روان بى قيد و شرط را به كسانى تشبيه ميكند كه از يكسو در غل و زنجير گرفتارند، اين همان زنجيرهاى هوس و كبر و غرور و تقليد كوركورانه است كه خود بر دست و گردن خويش نهاده اند، و بر كسانى تشبيه ميكند كه در محاصره دو سد نيرومند و غير قابل عبور قرار گرفته اند. و از سوى ديگر چشمانشان نيز بسته و نابينا است . غل و زنجير به تنهائى براى جلوگيرى از حركت آنها كافى است ، آن دو سد عظيم نيز به تنهائى مانع فعاليت آنها است ، نداشتن چشم و نابينائى خود نيز عامل مستقلى است . اين دو سد گوئى به قدرى بلند و نزديك است كه به تنهائى قدرت ديد آنها را مى گيرد همانگونه كه قدرت حركت را از آنها سلب ميكند. كرارا گفته ايم هدايتپذيرى انسان تا زمانى است كه به اين مرحله نرسيده باشد، اما هنگامى كه به اين مرحله برسد اگر تمام انبياء و اوليا نيز جمع شوند و تمام كتب آسمانى را بر او بخوانند موثر نخواهد شد!
و اينكه در روايات اسلامى و همچنين در آيات قرآن تاكيد شده كه اگر لغزشى براى انسان پيدا شد و گناهى از او سر زد فورا توبه كند و به سوى خدا باز گردد، و از تسويف و تاخير و اصرار و تكرار بپرهيزد براى اين است كه به اين مرحله نرسد، زنگارها را بشويد، موانع كوچك را قبل از تبديل شدن به يك سد بزرگ ويران كند، و راه پيشرفت و حركت را باز نگهدارد و گرد و غبار را از مقابل ديدگان خود فرو بنشاند تا نظر تواند كرد.
سدهائى از پيش و پس !
اين سؤ ال براى بعضى از مفسران مطرح شده است كه مانع اصلى براى ادامه حركت سدهاى پيش رو است ، سد پشت سر چه معنى دارد؟ بعضى پاسخ گفته اند: انسان داراى دو گونه هدايت است ، هدايت نظرى و استدلالى ، و هدايت فطرى و وجدانى ، سد پيش رو اشاره به اين است كه او از هدايت نظرى محروم ميگردد، ميخواهد به عقب باز گردد و به هدايت فطرى نظر بيفكند، سد و مانع پشت سر، او را از بازگشت به فطرت باز مى دارد. بعضى ديگر گفته اند سد پيش رو اشاره به موانعى است كه او را از وصول به آخرت و سعادت جاويدان باز مى دارد، و سد پشت سر چيزى است كه او را حتى از رسيدن به سعادت و آرامش در دنيا مانع مى شود. اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه انسان هنگامى كه در طريق به سوى مقصد به مانعى برخورد كند به عقب بر مى گردد، تا راه ديگرى به سوى مقصد پيدا كند، اما وقتى در دو طرف سدى ايجاد شده است از پيدا كردن راه به سوى مقصد به هر حال محروم مى شود.
ضمنا پاسخ اين سؤ ال كه چرا سخنى از سد در طرف راست و چپ به ميان نيامده ؟ نيز روشن شد، زيرا رفتن به راست و چپ هرگز انسان را به مقصد نميرساند بايد راهى به پيش بگشايد. بعلاوه معمولا سد را در جائى ايجاد ميكنند كه طرف راست و چپ آن بسته است تنها گذرگاهى ميان آن دو قرار دارد كه با ايجاد سد آن گذرگاه نيز بسته مى شود، و عملا انسان در محاصره قرار مى گيرد.
محروميت از سير آفاقى و انفسى
براى شناخت خداوند معمولا دو راه براى مطالعه وجود دارد مطالعه در نشانه هاى خدا كه در جسم و جان انسان است ، و آن را آيات انفسى مى نامند و مطالعه در آياتى كه در بيرون وجود او در زمين و آسمان و ثوابت و سيارات و كوه و دريا وجود دارد، و آن را «آيات آفاقى » مى گويند كه قرآن مجيد در آيه ۵۳ سوره فصلت به آن اشاره كرده ، ميفرمايد سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق به زودى آيات خود را در آفاق و انفس به آنها نشان ميدهيم تا براى آنها ثابت شود كه خداوند حق است . هنگامى كه قدرت شناخت انسان از كار مى افتد هم طريق مشاهده آيات انفسى بر او بسته مى شود، و هم مشاهده آيات آفاقى . در آيات فوق جمله انا جعلنا فى اعناقهم اغلالا فهى الى الاذقان فهم مقمحون اشاره به معنى اول است ، زيرا غلها چنان سر آنها را به بالا نگاه مى دارد كه حتى قدرت ديدن خويشتن را ندارند، و سدهاى پيش و پس چنان چشم آنها را از مشاهده اطراف خود باز مى دارد كه هر چه نگاه مى كنند جز ديوار سد چيزى را نمى بينند و از مشاهده آيات آفاقى محروم مى شوند.
آيه ۱۱ - ۱۲
آيه و ترجمه
إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكرَ وَ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كرِيمٍ(۱۱) إِنَّا نحْنُ نُحْىِ الْمَوْتى وَ نَكتُب مَا قَدَّمُوا وَ ءَاثَرَهُمْ وَ كلَّ شىْءٍ أَحْصيْنَهُ فى إِمَامٍ مُّبِينٍ(۱۲) ترجمه : ۱۱ - تو تنها كسى را انذار ميكنى كه از اين يادآورى الهى پيروى كند، و از خداوند رحمان در پنهان بترسد، چنين كسى را به آمرزش و پاداش پر ارزش بشارت ده ! ۱۲ - ما مردگان را زنده ميكنيم ، و آنچه را از پيش فرستاده اند و تمام آثار آنها را مى نويسيم ، و همه چيز را در «كتاب » احصا كرده ايم . تفسير: چه كسانى انذار تو را مى پذيرند؟ در آيات گذشته سخن از گروهى در ميان بود كه به هيچوجه آمادگى پذيرش انذارهاى الهى را ندارند و انذار و عدم انذار در برابر آنها يكسان است ، اما آيات مورد بحث از گروه ديگرى كه درست در نقطه مقابل آنها قرار گرفته اند سخن مى گويد، تا با مقايسه با يكديگر - همانگونه كه روش قرآن در بحث است - مساله روشنتر شود. مى فرمايد «تو تنها كسى را انذار ميكنى كه از ((ذكر» پيروى كند، و از خداوند رحمن در پنهان بترسد)) (انما تنذر من اتبع الذكر وخشى
الرحمن بالغيب ). «و كسى كه چنين است او را بشارت به مغفرت و پاداش پر ارزش ده » (فبشره بمغفرة و اجر كريم ). در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت : ۱ - در اين آيه دو وصف براى كسانى كه انذار و اندرز پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در آنها موثر است ذكر شده : پيروى از ذكر، و خشيت از خداوند در پنهان ، البته منظور از بيان اين دو وصف همان آمادگى و جنبه بالقوه آن است ، يعنى انذار تنها در كسانى موثر واقع ميشود كه گوش شنوا و قلب آماده دارند، انذار در آنها دو اثر ميگذارد: نخست پيروى از ذكر و قرآن ، و ديگر احساس ترس در برابر پروردگار و مسئوليتها. و به تعبير ديگر اين دو حالت بالقوه در آنها وجود دارد، اما بعد از انذار به فعليت ميرسد بر خلاف كوردلان لجوج و غافل كه هرگز نه گوش شنوا دارند نه آماده خشيت اند. اين آيه درست مانند آيات نخستين سوره بقره است كه مى گويد: ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين : «اين كتاب آسمانى شكى در آن نيست و مايه هدايت پرهيزكاران است ». ۲ - منظور از «ذكر» به عقيده بسيارى از مفسران قرآن مجيد است ، زيرا اين كلمه به همين صورت كرارا در قرآن در همين معنى به كار رفته است . ولى مانعى ندارد كه منظور معنى لغوى آن يعنى هر گونه يادآورى بوده
باشد، كه شامل آيات قرآن و ساير انذارهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و رهبران الهى مى شود. ۳ - «خشيت »، چنانكه در گذشته نيز گفته ايم ، به معنى ترسى است كه آميخته با احساس عظمت باشد، و تعبير به «رحمان » كه مظهر رحمت عامه خداوند است در اينجا نكته لطيفى در بر دارد، و آن اينكه : در عين ترس از عظمت خداوند بايد اميد به رحمت او نيز داشته باشند، تا دو كفه خوف و رجا كه عامل حركت مستمر تكاملى است متوازن گردد. جالب اين است كه در بعضى از آيات قرآن در مورد «رجا و اميد» نام «الله » ذكر شده كه مظهر هيبت و عظمت است (لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر - احزاب - ۲۱) اشاره به اينكه هم رجا بايد با خوف آميخته شود و هم خوف با رجا (دقت كنيد). ۴ - تعبير «بالغيب » در اينجا اشاره به شناخت خداوند از طريق استدلال و برهان است ، چرا كه ذات پاك او از حواس انسان پنهان مى باشد، تنها با چشم دل و از لابلاى آثارش مى توان جمال و جلال او را مشاهده كرد. اين احتمال نيز وجود دارد كه «غيب » در اينجا به معنى پنهان از چشم مردم است ، يعنى مقام «خشيت » و ترس او جنبه ريائى و در حضور مردم نداشته باشد، بلكه در نهان نيز داراى خشيت باشد. بعضى نيز آن را به معنى «قيامت » تفسير كرده اند، چرا كه از مصداقهاى روشن امورى است كه از حس ما پنهان است ، ولى معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد. ۵ - جمله «فبشره » در حقيقت تكميل انذار است ، زيرا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
در آغاز انذار ميكند، و هنگامى كه پيروى از فرمان خدا و ترس آميخته با عظمت نسبت به او پيدا شد و اثراتش در قول و فعل انسان ظاهر گشت بشارت مى دهد. به چه چيز بشارت ميدهد؟ نخست به چيزى كه بيشتر از هر موضوع ديگر فكر انسان را به خود مشغول ميدارد، و آن لغزشهائى است كه احيانا از او سر زده ، به او بشارت ميدهد كه خداى بزرگ همه آنها را بخشوده است ، سپس به اجر كريم و پاداش پر ارزش كه هيچكس جز خداوند ابعاد آن را نمى داند. جالب اينكه هم «مغفرت » به صورت نكره ذكر شده ، همچنين «اجر كريم » و مى دانيم نكره آوردن در اينگونه موارد براى بيان عظمت است . ۶ - بعضى از مفسران معتقدند كه «فاء» در جمله «فبشره » كه براى تفريع است اشاره به اين مى باشد كه آن دو عمل (پيروى از ذكر، و خشيت از پروردگار) نتيجه اش اين دو اثر است : مغفرت ، و اجر كريم ، كه اولى از اول سرچشمه ميگيرد، و دومى از دوم . سپس به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون اجر و پاداش پر ارزش مومنان و پذيرندگان انذارهاى انبياء آمده بود در آيه بعد به مساله معاد و رستاخيز و ثبت و ضبط اعمال براى حساب و جزا اشاره كرده ، مى فرمايد: ما مردگان را زنده مى كنيم (انا نحن نحى الموتى ). تكيه روى عنوان «نحن » (ما) اشاره به اين است كه با قدرت عظيمى كه همه در ما سراغ داريد ديگر جاى بحث و گفتگو نيست كه چگونه استخوانهاى پوسيده و عظام رميم از نو جان ميگيرد، و لباس حيات در تن مى پوشد؟ نه تنها مردگان را زنده ميكنيم بلكه تمام آنچه را از پيش فرستاده اند
و تمام آثار آنها را مى نويسيم (و نكتب ما قدموا و آثارهم ). بنا بر اين چيزى فروگذار نخواهد شد مگر اينكه در نامه اعمال براى روز حساب محفوظ خواهد بود. جمله «ما قدموا» (آنچه را از پيش فرستادند) اشاره به اعمالى است كه انجام داده اند و اثرى از آن باقى نمانده ، اما تعبير به «و آثارهم » اشاره به اعمالى است كه از انسان باقى مى ماند و آثارش در محيط منعكس ميشود، مانند صدقات جاريه (بناها و اوقاف و مراكزى كه بعد از انسان باقى ميماند و مردم از آن منتفع مى شوند). اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه «ما قدموا» اشاره به اعمالى است كه جنبه شخصى دارد، «و آثارهم » اشاره به كارهائى است كه سنت ميشود و بعد از انسان نيز موجب خير و بركت ، و يا شر و زيان و گناه مى گردد. البته مفهوم آيه گسترده است و ممكن است هر دو تفسير در مفهوم جمع باشد. و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد ما همه چيز را در كتاب آشكار احصا كرده ايم (و كل شى ء احصيناه فى امام مبين ). غالب مفسران «امام مبين » را در اينجا به عنوان لوح محفوظ همان كتابى كه همه اعمال و همه موجودات و حوادث اين جهان در آن ثبت و محفوظ است تفسير كرده اند. و تعبير به «امام » ممكن است از اين نظر باشد كه اين كتاب در قيامت رهبر و پيشوا است براى همه ماموران ثواب و عقاب و معيارى است براى سنجش ارزش اعمال انسانها و پاداش و كيفر آنها. جالب اينكه اين تعبير (امام ) در بعضى ديگر از آيات قرآن در مورد «تورات » به كار رفته ، آنجا كه مى فرمايد: افمن كان على بينة من ربه
و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب موسى اماما و رحمة : ((آيا آنكس كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد و به دنبال آن شاهدى از سوى او ميباشد، و پيش از آن كتاب موسى كه امام و رحمت بود گواهى بر آن ميدهد (همچون كسى است كه چنين نباشد). اطلاق كلمه «امام » در اين آيه بر تورات به خاطر معارف و احكام و دستورات آن است ، و همچنين به خاطر نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه در آن آمده ، و در تمام اين امور ميتوانست رهبر و پيشواى خلق باشد بنا بر اين كلمه مزبور در هر مورد متناسب با آن مفهومى دارد. نكته ها: ۱ - انواع كتابهاى ثبت اعمال از آيات قرآن مجيد چنين استفاده ميشود كه اعمال انسان در چند كتاب ثبت و ضبط ميگردد، تا به هنگام حساب هيچگونه عذر و بهانه اى براى كسى باقى نماند. نخست «نامه اعمال شخصى » است كه ثبت كننده تمام كارهاى يك فرد در سراسر عمر او است ، قرآن مى گويد: روز قيامت به هر كس گفته مى شود: اقرء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا: «خودت نامه اعمالت را بخوان ، كافى است كه خود حسابگر خويش باشى » (اسراء - ۱۴). اينجاست كه فرياد مجرمان بلند ميشود و مى گويند: واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آن را ثبت و احصا كرده است ؟! «يقولون يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها» (كهف - ۴۹). اين همان كتابى است كه ((نيكوكاران آن را در دست راست دارند و بدكاران
در دست چپ (حاقه - ۱۹ و ۲۵). دوم كتابى است كه «نامه اعمال امتها» است ، و بيانگر خطوط اجتماعى زندگى آنها ميباشد چنانكه قرآن مى گويد: كل امة تدعى الى كتابها: روز قيامت هر امتى به نامه اعمالش فرا خوانده ميشود (جاثيه - ۲۸). و سومين كتاب همان كتاب نامه جامع و عمومى لوح محفوظ است كه نه تنها اعمال همه انسانها از اولين و آخرين ، بلكه همه حوادث جهان در آن يكجا ثبت است ، و گواه ديگرى در آن صحنه بزرگ بر اعمال آدمى است ، و در حقيقت امام و رهبر براى فرشتگان حساب ، و ملائكه پاداش و عقاب است . ۲ - همه چيز ثبت مى شود حتى ... در حديث گويا و بيدار كننده اى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم : ان رسول الله نزل بارض قرعاء، فقال لاصحابه : ائتوا بحطب ، فقالوا: يا رسول الله نحن بارض قرعاء! قال فليات كل انسان بما قدر عليه ، فجاءوا به حتى رموا بين يديه ، بعضه على بعض ، فقال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) هكذا تجمع الذنوب ثم قال اياكم و المحقرات من الذنوب ، فان لكل شى ء طالبا الاوان طالبها يكتب ما قدموا و آثارهم و كل شى ء احصيناه فى امام مبين : ((رسول خدا وارد زمين بى آب و علفى شد، به يارانش فرمود: هيزم بياوريد، عرض كردند: اى رسول خدا! اينجا سرزمين خشكى است كه هيچ هيزم در آن نيست ، فرمود: برويد، هر كدام هر مقدار ميتوانيد جمع كنيد، هر يك از آنها مختصر هيزم يا چوب خشكيدهاى با خود آورد، و همه را پيش روى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روى هم ريختند (شعله اى در آن افكند و آتشى عظيم از آن زبانه كشيد) سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اينگونه گناهان (كوچك ) روى هم متراكم مى شوند (و شما براى
تك تك آنها اهميتى قائل نيستيد!) سپس فرمود: بترسيد از گناهان كوچك كه هر چيزى طالبى دارد، و طالب آنها آنچه را از پيش فرستادند، و آنچه را از آثار باقى گذاشته اند مى نويسد و همه چيز را در كتاب مبين ثبت كرده . اين حديث تكان دهنده ترسيمى است گويا از تراكم گناهان كم اهميت و آتش عظيمى كه از مجموع آنها زبانه مى كشد. در حديث ديگرى آمده است كه قبيله «بنو سلمه » در نقطه دور دستى از شهر مدينه قرار داشتند، تصميم گرفتند به نزديكى مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل مكان كنند، آيه فوق نازل شد انا نحن نحى الموتى ... و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنها فرمود: ان آثاركم تكتب آثار شما (گامهاى شما به سوى مسجد) در نامه اعمالتان نوشته خواهد شد (و پاداش خواهيد گرفت ) هنگامى كه بنو سلمه اين سخن را شنيدند صرفنظر كردند و در جاى خود ماندند. روشن است كه آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه هر يك از اين امور مصداقى از آن است . آنچه ممكن است در بدو نظر ناهماهنگ با تفسير فوق تصور شود رواياتى است از طرق اهل بيت (عليهمالسلام ) كه امام مبين در آن به امير مؤ منان على (عليهالسلام ) تفسير شده است . از جمله در حديثى از امام باقر (عليهالسلام ) از پدرش از جدش (عليهمالسلام ) نقل شده است كه فرمود: هنگامى كه اين آيه و كل شى ء احصيناه فى امام مبين نازل شد
ابو بكر و عمر برخاستند و عرض كردند: اى پيامبر! آيا منظور از آن تورات است ؟ فرمود: نه ، عرض كردند انجيل است ؟ فرمود: نه ، عرض كردند: منظور قرآن است ؟ فرمود: نه ، در اينحال امير مؤ منان على (عليهالسلام ) به سوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد هنگامى كه چشم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر او افتاد فرمود: هو هذا! انه الامام الذى احصى الله تبارك و تعالى فيه علم كل شى ء: «امام مبين اين مرد است ! او است امامى كه خداوند متعال علم همه چيز را در او احصا فرموده »!. در تفسير على بن ابراهيم از ابن عباس از خود امير مؤ منان نيز نقل شده است كه فرمود: انا و الله الامام المبين ، ابين الحق من الباطل ورثته من رسول الله «به خدا سوگند منم امام مبين كه حق را از باطل آشكار مى سازم ، اين علم را از رسول خدا به ارث برده و آموخته ام ». گرچه بعضى از مفسران همچون آلوسى از نقل اين گونه روايات از طريق شيعه وحشت كرده ، و آن را به نادانى و بيخبرى از تفسير آيه نسبت داده اند، ولى با كمى دقت روشن مى شود كه اين گونه روايات منافاتى با تفسير امام مبين به لوح محفوظ ندارد، زيرا قلب پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در درجه اول و قلب وسيع جانشين او در درجه بعد آئينه هائى است كه لوح محفوظ را منعكس مى كند، و قسمت عظيمى از آنچه در لوح محفوظ است از سوى خدا به آن الهام مى گردد، به اين ترتيب نمونه اى از لوح محفوظ ميباشد، و بنا بر اين اطلاق امام مبين بر آن مطلب عجيبى نيست ، چرا كه فرعى است كه از آن اصل گرفته شده ، و شاخه هاى است كه به آن ريشه باز مى گردد. از اين گذشته وجود انسان كامل - چنانكه مى دانيم - عالم صغيرى است كه عالم كبير را در خود خلاصه كرده است ، و طبق شعر معروف منسوب
به على (عليهالسلام ). اتزعم انك جرم صغير؟ و فيك انطوى العالم الاكبر! آيا گمان ميكنى كه تو موجود كوچكى هستى در حالى كه عالم بزرگ در تو خلاصه شده است ؟ و نيز ميدانيم كه عالم هستى از يك نظر صفحه علم خدا و لوح محفوظ است . عجب اينكه «آلوسى » با اينكه روايات فوق را شديدا انكار ميكند تفسير اخير را چندان بعيد نشمرده است ، و به هر حال در اينكه منظور از امام مبين «لوح محفوظ» است شكى نيست ، روايات فوق نيز قابل تطبيق بر آن مى باشد (دقت كنيد).
آيه ۱۳ - ۱۹
آيه و ترجمه
وَ اضرِب لهَُم مَّثَلاً أَصحَب الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسلُونَ(۱۳) إِذْ أَرْسلْنَا إِلَيهِمُ اثْنَينِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسلُونَ(۱۴) قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلا بَشرٌ مِّثْلُنَا وَ مَا أَنزَلَ الرَّحْمَنُ مِن شىْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلا تَكْذِبُونَ(۱۵) قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكمْ لَمُرْسلُونَ(۱۶) وَ مَا عَلَيْنَا إِلا الْبَلَغُ الْمُبِينُ(۱۷) قَالُوا إِنَّا تَطيرْنَا بِكُمْ لَئن لَّمْ تَنتَهُوا لَنرْجُمَنَّكمْ وَ لَيَمَسنَّكم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ(۱۸) قَالُوا طئرُكُم مَّعَكُمْ أَ ئن ذُكرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسرِفُونَ(۱۹)
ترجمه : ۱۳ - براى آنها «اصحاب قريه » را مثال بزن ، هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند. ۱۴ - هنگامى كه دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستاديم ، اما آنها رسولان (ما) را تكذيب كردند، لذا براى تقويت آن دو، شخص سومى فرستاديم ، آنها همگى گفتند ما فرستادگان (خدا) به سوى شما هستيم . ۱۵ - اما آنها (در جواب ) گفتند : شما جز بشرى همانند ما نيستيد، و خداوند رحمان چيزى نازل نكرده ، شما فقط دروغ ميگوئيد! ۱۶ - آنها گفتند پروردگار ما آگاه است كه ما قطعا فرستادگان (او) به سوى شما هستيم . ۱۷ - و بر عهده ما چيزى جز ابلاغ آشكار نيست . ۱۸ - آنها گفتند ما شما را به فال بد گرفته ايم (و وجود شما شوم است ) و اگر از اين سخنان دست برنداريد شما را سنگسار خواهيم كرد، و مجازات دردناكى از ما به شما خواهد رسيد. ۱۹ - گفتند شومى شما از خودتان است اگر درست بينديشيد! بلكه شما گروهى اسرافكاريد. تفسير: سرگذشت «اصحاب القريه » براى آنها عبرتى است در تعقيب بحثهائى كه در زمينه قرآن و نبوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مؤ منان راستين و منكران لجوج گذشت در آيات مورد بحث نمونه اى از وضع امتهاى پيشين در همين زمينه مطرح شده ، و در ضمن اين آيات و چندين آيه بعد كه مجموعا ۱۸ آيه را تشكيل ميدهد سرگذشتى از چند تن از پيامبران پيشين كه مامور هدايت قوم مشرك و بت پرستى بودند كه قرآن از آنها به عنوان اصحاب القريه ياد كرده و آنها به مخالفت برخاستند و آنان را تكذيب كردند و سرانجام به عذاب دردناكى گرفتار شدند بيان مى كند، تا هم هشدارى باشد براى مشركان مكه ، و هم تسلى و دلدارى باشد براى پيامبر و مومنان اندك آن روز، به هر حال
تكيه بر اين سرگذشت در قلب اين سوره كه خود قلب قرآن است به خاطر شباهت تمامى است كه با موقعيت مسلمانان آن روز دارد. نخست مى فرمايد: ((براى آنها اصحاب قريه را مثال بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند (و اضرب لهم مثلا اصحاب القريه اذ جائها المرسلون ). «قريه » در اصل نام براى محلى است كه مردم در آن جمع ميشوند، و گاهى به خود انسانها نيز قريه گفته ميشود، بنا بر اين مفهوم گسترده اى دارد كه هم شهرها را شامل ميگردد و هم روستاها را، هر چند در زبان فارسى معمولى تنها به روستا اطلاق ميشود، ولى در لغت عرب و در قرآن مجيد كرارا به شهرهاى مهم و عمده مانند «مصر» و «مكه » و امثال آن اطلاق شده است . در اينكه اين شهر كداميك از شهرها بوده است معروف و مشهور در ميان مفسران اين است كه «انطاكيه » از شهرهاى شامات بوده است ، و اين شهر يكى از شهرهاى بسيار معروف روم قديم بوده ، و هم اكنون از نظر جغرافيائى جزء قلمرو كشور تركيه است كه شرح بيشتر در باره آن را در نكات بيان خواهيم كرد. به هر حال از آيات اين سوره به خوبى بر مى آيد كه اهل اين شهر بتپرست بودند و اين رسولان براى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه با شرك آمده بودند. سپس قرآن بعد از اين بيان اجمالى و سربسته ، به شرح ماجرا پرداخته ، چنين مى گويد: در آن زمان كه دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستاديم ،
اما آنها رسولان ما را تكذيب كردند، لذا براى تقويت آن دو شخص سومى ارسال نموديم ، آنها همگى گفتند ما فرستادگان به سوى شما از طرف پروردگاريم (اذ ارسلنا اليهم اثنين فكذبوهما فعززنا بثالث فقالوا انا اليكم مرسلون . به اين ترتيب سه نفر از رسولان پروردگار (دو نفر در آغاز و يكنفر در اثناء براى تقويت آنها) به سوى اين قوم گمراه آمدند. در اينكه اين رسولان چه كسانى بودند در ميان مفسران گفتگو است ، جمعى گفته اند: نام آن دو نفر شمعون و يوحنا بود و نام سومين بولس و بعضى نامهاى ديگرى براى آنها ذكر كرده اند. و نيز در اينكه آنها پيامبران و رسولان خداوند بودند و يا فرستادگان حضرت مسيح (عليهالسلام ) (و اگر خداوند ميفرمايد ما آنها را فرستاديم به خاطر آنست كه رسولان مسيح هم رسولان او هستند) باز در ميان مفسران گفتگو است ، هر چند ظاهر آيات فوق موافق تفسير اول است ، گرچه تفاوتى در نتيجه اى كه قرآن مى خواهد بگيرد نمى كند. اكنون ببينيم آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واكنشى نشان دادند، قرآن مى گويد: همان بهانه اى را كه بسيارى از كافران سركش در برابر پيامبران الهى پيش كشيدند مطرح نمودند گفتند: شما بشرى همانند ما هستيد، و خداوند رحمان چيزى نازل نكرده سرمايه شما چيزى جز دروغ نيست ! (قالوا ما انتم الا بشر مثلنا و ما انزل الرحمن من شى ء ان انتم الا تكذبون ). اگر بنا بود فرستاده اى از طرف خدا بيايد بايد فرشته مقربى باشد نه انسانى همچون ما، و همين را دليل براى تكذيب رسولان و انكار نزول فرمان الهى پنداشتند.
در حالى كه شايد خودشان نيز مى دانستند كه در طول تاريخ همه پيامبران از نسل آدم بوده اند، از جمله ابراهيم را كه همگى به رسالت مى شناختند مسلما انسان بود، و از اين گذشته مگر نيازها و مشكلات و دردهاى انسانها را جز انسان مى تواند درك كند؟. در اينكه چرا در آيه روى صفت «رحمانيت » خداوند تكيه شده ، ممكن است از اين نظر باشد كه خداوند ضمن نقل سخن آنها مخصوصا روى اين صفت تكيه مى كند كه پاسخ آنها در نقل گفته خودشان نهفته باشد، زيرا چگونه ممكن است خداوندى كه رحمت عامش سراسر عالم را فرا گرفته است پيامبرانى براى تربيت نفوس و دعوت به رشد و تكامل انسان نفرستد؟ اين احتمال نيز داده شده است كه آنها مخصوصا روى وصف رحمان تكيه كردند كه بگويند خداوند مهربان كار بندگان خود را با فرستادن پيامبران و تنظيم تكاليف مشكل نميكند! آنها را آزاد ميگذارد! اين منطق سست و بى پايه با سطح افكار اين گروه متناسب بود. به هر حال اين پيامبران از مخالفت سرسختانه آن قوم گمراه مايوس نشدند و ضعف و سستى به خود راه ندادند، و در پاسخ آنها چنين گفتند: پروردگار ما مى داند كه ما قطعا فرستادگان او به سوى شما هستيم (قالوا ربنا يعلم انا اليكم لمرسلون ). «و بر عهده ما چيزى جز ابلاغ رسالت به طور آشكار و روشن نيست » (و ما علينا الا البلاغ المبين ).
مسلما آنها تكيه بر ادعا نكردند، و تنها به سوگند قناعت ننمودند، بلكه از تعبير «بلاغ مبين » اجمالا استفاده مى شود كه دلائل و معجزاتى از خود نشان دادند، و گرنه ابلاغ آنها مصداق بلاغ مبين نبود، زيرا بلاغ مبين بايد چنان باشد كه واقعيت را به همه برساند، و اين جز به كمك دلائل متقن و معجزات گويا ممكن نيست . در بعضى از روايات نيز آمده است كه آنها همانند حضرت مسيح (عليهالسلام ) بعضى از بيماران غير قابل علاج را به فرمان خدا - شفا دادند. ولى اين كوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسليم نشدند، بلكه بر خشونت خود افزودند، و از مرحله تكذيب پا فراتر نهاده به مرحله تهديد و شدت عمل گام نهادند گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ايم ، وجود شما شوم است و مايه بدبختى شهر و ديار ما! (قالوا انا تطيرنا بكم ). ممكن است مقارن آمدن اين پيامبران الهى بعضى مشكلات در زندگى مردم آن ديار بر اثر گناهانشان و يا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد، چنانكه بعضى از مفسران نيز نقل كرده اند كه مدتى نزول باران قطع شد ولى آنها نه تنها عبرتى نگرفتند بلكه اين حادثه را به دعوت رسولان پيوند دادند. باز به اين هم قناعت نكردند، بلكه با تهديدى صريح و آشكار نيات شوم و زشت خود را ظاهر ساختند، و گفتند: «اگر از اين سخنان دست برنداريد مسلما شما را سنگسار خواهيم كرد، و مجازات دردناكى از ما به شما خواهد رسيد»!
(لئن لم تنتهوا لنرجمنكم و ليمسنكم منا عذاب اليم ). آيا مجازات دردناك (عذاب اليم ) تاكيدى است بر مساله سنگسار كردن (رجم ) و يا مجازاتى افزون بر آنست ؟ دو احتمال وجود دارد. احتمال دوم نزديكتر به نظر مى رسد، چرا كه سنگسار كردن كه يكى از بدترين انواع عذاب و شكنجه هاست كه گاهى منتهى به مرگ ميشود، ممكن است ذكر عذاب اليم اشاره به اين باشد كه سنگسار نمودن شما را آنقدر ادامه مى دهيم تا مايه مرگ شما شود، يا اينكه علاوه بر سنگسار كردن انواع ديگرى از شكنجه ها را كه جنايتكاران پيشين انجام مى دادند مانند ميله هاى داغ در چشم فرو كردن يا فلز گداخته در حلق ريختن و امثال اينها را در باره شما انجام خواهيم داد. بعضى از مفسران اين احتمال را نيز داده اند كه سنگسار كردن عذاب جسمانى بوده ، اما عذاب اليم عذاب معنوى و روحى بوده است . اما تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد. آرى طرفداران باطل و حاميان ظلم و فساد چون منطق قابل عرضهاى ندارند هميشه تكيه بر تهديد و فشار و خشونت ميكنند، غافل از آنكه رهروان راه الله هيچگاه در برابر اين تهديدها تسليم نخواهند شد، بلكه بر استقامتشان خواهد افزود، آن روز كه آنها پا به اين ميدان گذاشتند جان خود را بر كف گرفتند و آماده ايثار گشتند. اينجا بود كه رسولان الهى با منطق گوياى خود به پاسخ هذيانهاى آنها پرداختند، و گفتند: شومى شما از خود شما است و اگر درست بينديشيد.
به اين حقيقت واقف خواهيد شد (قالوا طائركم معكم اءئن ذكرتم ). اگر بدبختى و تيره روزى و حوادث شوم محيط جامعه شما را فرا گرفته ، و بركات الهى از ميان شما رخت بربسته ، عامل آن را در درون جان خود، در افكار منحط و اعمال زشت و شومتان جستجو كنيد، نه در دعوت ما، اين شما هستيد كه با بت پرستى و هوا پرستى و بيدادگرى و شهوترانى فضاى زندگى خود را تيره و تار كرده ، و بركات خدا را از خود قطع كرده ايد. جمعى از مفسران جمله «اءئن ذكرتم » را اشاره به مطلب مستقلى دانسته اند و گفته اند مفهومش اين است كه آيا اگر پيامبران الهى بيايند و شما را تذكر دهند و انذار كنند جزايش اين است كه آنها را تهديد به عذاب و مجازات كنيد، و وجودشان را شوم پنداريد، آنها براى شما نور و هدايت و خير و بركت به ارمغان آورده اند، آيا پاسخ چنين خدمتى آن تهديدها و سخنان زشت است . و سرانجام آخرين سخن اين فرستادگان پروردگار به آنان اين بود كه شما گروهى اسرافكار و متجاوزيد (بل انتم قوم مسرفون ). درد اصلى شما همان اسراف و تجاوزگرى شما است ، اگر توحيد را انكار كرده ، به شرك روى مى آوريد، دليل آن اسراف و تجاوز از حق است ، و اگر جامعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نيز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است ، بالاخره اگر در برابر خير خواهى خير خواهان آنها را تهديد به مرگ مى كنيد اين نيز به خاطر تجاوزگرى شما است ! پيرامون ماجراى تاريخى اين رسولان و محل وقوع اين حوادث بعد از تفسير آيات باقيمانده اين داستان مشروحا سخن خواهيم گفت .