تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۷۹: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۷۸ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۸۰}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link331'><span> | <span id='link331'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
إِنَّ اللَّهَ لا يخْفَى عَلَيْهِ شىْءٌ فى الاَرْضِ وَ لا فى السمَاءِ(۵) | |||
هُوَ | هُوَ الَّذِى يُصوِّرُكمْ فى الاَرْحَامِ كَيْف يَشاءُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(۶) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۵ - هيچ چيز، در آسمان و زمين ، بر خدا مخفى نمى ماند. (بنابراين ، تدبير آنها بر او مشكل نيست ). | ۵ - هيچ چيز، در آسمان و زمين ، بر خدا مخفى نمى ماند. (بنابراين ، تدبير آنها بر او مشكل نيست ). | ||
خط ۴۲: | خط ۴۴: | ||
<span id='link335'><span> | <span id='link335'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
هُوَ | هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْك الْكِتَب مِنْهُ ءَايَتٌ محْكَمَتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَبِ وَ أُخَرُ مُتَشبِهَتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشبَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلا اللَّهُ وَ الرَّسِخُونَ فى الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كلُّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلا أُولُوا الاَلْبَبِ(۷) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۷ - او كسى است كه اين كتاب (آسمانى ) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن ، آيات «'''محكم '''» (صريح و روشن ) است ، كه اساس اين كتاب مى باشد؛ (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، بر طرف مى گردد). و قسمتى از آن ، «'''متشابه '''» است ( آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول ، احتمالات مختلفى در آن مى رود؛ ولى با توجه به آيات محكم ، تفسير آنها آشكار مى گردد). | ۷ - او كسى است كه اين كتاب (آسمانى ) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن ، آيات «'''محكم '''» (صريح و روشن ) است ، كه اساس اين كتاب مى باشد؛ (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، بر طرف مى گردد). و قسمتى از آن ، «'''متشابه '''» است ( آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول ، احتمالات مختلفى در آن مى رود؛ ولى با توجه به آيات محكم ، تفسير آنها آشكار مى گردد). | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۶: | ||
كه در پايان آيه آمده ، اشاره به اين است كه اين حقايق را تنها انديشمندان مى دانند، آنها هستند كه مى فهمند چرا قرآن بايد آيات محكم و متشابه داشته باشد، و آنها هستند كه مى فهمند بايد آيات متشابه را در كنار آيات محكم چيد و اسرار آنها را كشف نمود، و لذا از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) نقل شده كه فرمود: من رد متشابه القرآن الى محكمه هدى الى صراط مستقيم ، كسى كه آيات متشابه را به آيات محكم باز گرداند به راه راست هدايت شده است . | كه در پايان آيه آمده ، اشاره به اين است كه اين حقايق را تنها انديشمندان مى دانند، آنها هستند كه مى فهمند چرا قرآن بايد آيات محكم و متشابه داشته باشد، و آنها هستند كه مى فهمند بايد آيات متشابه را در كنار آيات محكم چيد و اسرار آنها را كشف نمود، و لذا از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) نقل شده كه فرمود: من رد متشابه القرآن الى محكمه هدى الى صراط مستقيم ، كسى كه آيات متشابه را به آيات محكم باز گرداند به راه راست هدايت شده است . | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۷۸ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۸۰}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۲۹
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۵ - ۶
آيه و ترجمه
إِنَّ اللَّهَ لا يخْفَى عَلَيْهِ شىْءٌ فى الاَرْضِ وَ لا فى السمَاءِ(۵) هُوَ الَّذِى يُصوِّرُكمْ فى الاَرْحَامِ كَيْف يَشاءُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(۶) ترجمه : ۵ - هيچ چيز، در آسمان و زمين ، بر خدا مخفى نمى ماند. (بنابراين ، تدبير آنها بر او مشكل نيست ). ۶ - او كسى است كه شما را در رحم (مادران )، آن چنان كه مى خواهد تصوير مى كند. معبودى جز خداوند عزيز و حكيم ، نيست . تفسير: علم و قدرت بى پايان خداوند اين آيات در حقيقت ، تكميل آيات قبل است ، زيرا در آيات گذشته خوانديم : خداوند حى و قيوم است و تدبير جهان هستى به دست او است ، و كافران لجوج و سرسخت را (هر چند كفر و بى ايمانى خود را آشكار نكنند) كيفر مى دهد، مسلما اين كار نياز به علم و قدرت فوق العاده اى دارد، به همين دليل در نخستين آيه مورد بحث اشاره به علم او، و در آيه دوم ، اشاره به توانائى او مى كند. نخست مى فرمايد: «هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى ماند» (ان الله لا يخفى عليه شى ء فى الارض و لا فى السماء). چگونه ممكن است چيزى بر او مخفى بماند در حالى كه او در همه جا حاضر و ناظر است و به حكم اينكه وجودش از هر نظر بى پايان و نامحدود است جائى از او خالى نيست و به ما از خود ما نزديك تر است ، بنابراين در عين اينكه محل و مكانى ندارد به همه چيز احاطه دارد، اين احاطه و حضور او نسبت به همه
چيز و در همه جا به معنى علم و آگاهى او بر همه چيز است آن هم «علم حضورى »، نه «علم حصولى ». سپس به گوشه اى از علم و قدرت خود كه در حقيقت يكى از شاهكارهاى عالم آفرينش و از مظاهر بارز علم و قدرت خدا است اشاره كرده ، مى فرمايد: ((او كسى است كه شما را در رحم (مادران ) آن گونه كه مى خواهد تصوير مى كند)) (هو الذى يصوركم فى الارحام كيف يشاء). «آرى هيچ معبودى جز آن خداوند عزيز و حكيم نيست » (لا اله الا هو العزيز الحكيم ). صورت بندى انسان در شكم مادر و نقش بر آب زدن در آن محيط تاريك ظلمانى آن هم نقشه اى بديع و عجيب و پى در پى ، راستى شگفت آور است ، مخصوصا با آن همه تنوعى كه از نظر شكل و صورت و جنسيت و انواع استعدادهاى متفاوت و صفات و غرايز مختلف وجود دارد. و اگر مى بينيم معبودى جز او نيست به خاطر همين است ، كه شايسته عبوديت جز ذات پاك او نمى باشد، بنابراين چرا بايد مخلوقاتى همچون مسيح (عليه السلام ) مورد عبادت قرار گيرند و گويى اين تعبير اشاره به شاءن نزولى است كه در آغاز سوره ذكر شده كه مسيحيان خودشان قبول دارند مسيح در رحم مادرى همچون مريم تربيت شده پس او مخلوق است ، نه خالق ، بنابراين چگونه ممكن است معبود
واقع شود.
نكته ها
۱ - نشانه هاى قدرت و عظمت خدا در مراحل جنين امروز عظمت مفهوم اين آيه با توجه به پيشرفتهاى علم جنينشناسى از هر زمانى آشكارتر است چه اينكه «جنين » كه در آغاز به صورت يك موجود تك سلولى است ، هيچگونه شكل و اندام و اعضاء و دستگاه مخصوصى در آن ديده نمى شود و با سرعت عجيبى در مخفيگاه رحم هر روز شكل و نقش تازه اى به خود مى گيرد، گويا جمعى نقاش ماهر و چيره دست در كنار آن نشسته ، و شب و روز روى آن كار مى كنند، و از اين ذره ناچيز در مدت بسيار كوتاهى انسانى مى سازند كه ظاهرش بسيار آراسته و در درون وجودش دستگاه هائى بسيار ظريف و پيچيده و دقيق و حيرت انگيز ديده مى شود اگر از مراحل جنين عكس بردارى شود (همان طور كه شده است ) و از مقابل چشم انسان اين عكسها يكى بعد از ديگرى عبور كند انسان به عظمت آفرينش و قدرت آفريدگار آشنائى تازه اى پيدا مى كند و بى اختيار اين شعر معروف را زمزمه خواهد كرد: زيبنده ستايش ، آن آفريدگارى است كارد چنين دل آويز نقشى ز ماء و طين و عجيب اين است كه تمام اين نقشها بر روى آب كه معروف است كه نقشى به خود نمى گيرد مى شود «كه كرده است در آب صورتگرى ؟!». قابل توجه اين كه هنگامى كه عمل لقاح انجام شد و جنين به صورت نخستين خود در آمد، خيلى سريع با تقسيم و افزايش تصاعدى ، به شكل يك دانه ميوه توت كه دانه هاى آن بهم متصل است مى شود كه آن را «مرولا» مى نامند، همزمان با اين پيشرفت لخته خونى به نام جفت در كنار آن در حال تكامل است ، جفت از يك طرف با دو شريان و يك وريد به قلب مادر اتصال دارد و از طرف ديگر
با جنين از راه بند ناف ارتباط داشته و جنين از تمام مواد غذائى كه در خون جفت موجود است تغذيه مى نمايد. كم كم بر اثر تغذيه و تكامل و روى آوردن سلولها به خارج و «مرولا» تو خالى مى شود كه آن را «بلاستولا» مى نامند، طولى نمى كشد كه شماره سلولهاى «بلاستولا» زياد شده تشكيل يك كيسه دو ديواره مى دهد و سپس فرورفتگى پيدا مى كند و در نتيجه جنين به دو ناحيه «سينه » و «شكم » تقسيم مى شود. جالب اين كه تا اين مرحله تمام سلولها به يكديگر شبيه هستند و از نظر ظاهر اختلافى ندارند ولى از اين مرحله به بعد صورتگرى جنين آغاز مى شود و اجزاى آن به تناسب كارهائى كه در آينده بايد انجام بدهند در آنها تغييراتى صورت مى گيرد و بافتها و دستگاههاى مختلف ظاهر مى شوند و هر گروه از سلولها عهده دار ساختن يكى از دستگاههاى بدن مانند دستگاه اعصاب ، گردش خون ، گوارش و... مى شوند در نتيجه جنين پس از اين مراحل در مخفى گاه رحم به صورت انسانى موزون صورتگرى مى شود (شرح تكامل جنين و مراحل مختلف آن به خواست خداوند در ذيل آيه ۱۲ سوره مؤ منون خاطر نشان خواهد شد). ۲ - «ارحام » جمع «رحم » (بر وزن خشن ) در اصل به معنى محلى است از شكم مادر كه بچه در آن پرورش مى يابد، سپس به تمام نزديكانى كه در اصل از يك مادر متولد شده اند اطلاق شده است . و از آنجا كه در ميان آنها پيوند و محبت و دوستى است اين واژه به هر گونه عطوفت و محبت اطلاق شده است ، بعضى نيز عقيده اى بر عكس اين دارند و مى گويند مفهوم اصلى آن همان رقت قلب و عطوفت و محبت است و از آنجا كه خويشاوندان نزديك داراى چنين عطوفتى نسبت به يكديگر هستند به محل پرورش فرزند، رحم گفته شده است .
آيه ۷
آيه و ترجمه
هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْك الْكِتَب مِنْهُ ءَايَتٌ محْكَمَتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَبِ وَ أُخَرُ مُتَشبِهَتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشبَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلا اللَّهُ وَ الرَّسِخُونَ فى الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كلُّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلا أُولُوا الاَلْبَبِ(۷) ترجمه : ۷ - او كسى است كه اين كتاب (آسمانى ) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن ، آيات «محكم » (صريح و روشن ) است ، كه اساس اين كتاب مى باشد؛ (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، بر طرف مى گردد). و قسمتى از آن ، «متشابه » است ( آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول ، احتمالات مختلفى در آن مى رود؛ ولى با توجه به آيات محكم ، تفسير آنها آشكار مى گردد). اما آنها كه در قلوبشان انحراف است ، به دنبال متشابهات اند، تا فتنه انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند)، و تفسير (نادرستى ) براى آن مى طلبند؛ در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم ، نمى دانند. (آنها كه به دنبال فهم و درك اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى ) مى گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم ، همه از طرف پروردگار ماست .» و جز صاحبان عقل ، متذكر نمى شوند (و اين حقيقت را درك نمى كنند). شان نزول : در تفسير نور الثقلين جلد اول صفحه ۳۱۳ از كتاب معانى الاخبار از امام باقر (عليه السلام ) حديثى به اين مضمون نقل شده كه : چند نفر از يهود به اتفاق «حى بن اخطب » و برادرش خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمدند و حروف مقطعه «الم » را دست آويز خود قرار داده ، گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى يك و لام مساوى
۳۰ و ميم مساوى ۴۰ مى باشد و به اين ترتيب خبر داده اى كه دوران بقاى امت تو بيش از هفتاد و يك سال نيست ! پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى جلوگيرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم » را محاسبه كرده ايد مگر در قرآن «المص و الر» و ساير حروف مقطعه نيست ، اگر اين حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمى كنيد؟! (در صورتى كه منظور از اين حروف چيز ديگرى است ) سپس آيه فوق نازل شد. در تفسير فى ضلال القرآن شان نزول ديگرى نيز براى آيه نقل شده كه از نظر نتيجه با شاءن نزول فوق هم آهنگ است و آن اينكه جمعى از نصاراى نجران خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمدند و تعبير قرآن درباره مسيح «و كلمته ... و روح منه » را دستاويز خود قرار داده و مى خواستند براى مساله «تثليث » و «خدائى » مسيح از آن سوء استفاده كنند و آن همه آياتى كه با صراحت تمام هر گونه شريك و شبيه را از خداوند نفى مى كند ناديده انگارند، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ قاطع داد. تفسير: محكم و متشابه در قرآن در آيات پيشين سخن از نزول قرآن به عنوان يكى از دلايل آشكار نبوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ميان آمده بود، و در اين آيه يكى از ويژگيهاى قرآن و چگونگى بيان مطالب در اين كتاب بزرگ آسمانى آمده است ، نخست مى فرمايد: ((او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن آيات محكم (صريح و روشن ) است كه اساس و شالوده اين كتاب است ، (و آيات پيچيده ديگر را تفسير مى كند) و بخشى از آن متشابه است )) آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا جهات ديگر، در آغاز پيچيده به نظر مى رسد (هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات
هن ام الكتاب و اخر متشابهات ). اين آيات متشابه محكى است براى آزمايش افراد كه عالمان راستين و فتنه گران لجوج را از هم جدا مى سازد، لذا به دنبال آن مى فرمايد: ((اما كسانى كه در قلوبشان انحراف است پيروى از متشابهات مى كنند تا فتنه انگيزى كنند و تفسير (نادرستى بر طبق اميال خود) براى آن مى طلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالى كه تفسير آن را جز خدا و راسخان در علم نمى دانند)) (فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون فى العلم ). سپس مى افزايد: آنها هستند كه بر اثر درك صحيح معنى محكمات و متشابهات ((مى گويند ما به همه آنها ايمان آورده ايم (چرا كه ) همه از سوى پروردگار ما است )) (يقولون آمنا به كل من عند ربنا). (((آرى ) جز صاحبان فكر و خردمندان متذكر نمى شوند)) (و ما يذكر الااولوا الالباب ).
نكته ها
در اين آيه مباحث مهمى است كه بايد هر يك به طور مستقل مورد بحث قرار گيرد.
منظور از آيات محكم و متشابه چيست ؟
واژه «محكم » در اصل از «احكام » به معنى ممنوع ساختن ، گرفته شده است و به همين دليل به موجودات پايدار و استوار، محكم مى گويند، زيرا عوامل انحرافى را مى زدايند و نيز سخنان روشن و قاطع كه هر گونه احتمال خلاف را از
خود دور مى سازد محكم مى گويند (راغب در مفردات مى گويد: حكم (و حكمه ) در اصل به معنى منع است ) و دانش را از اين جهت حكمت مى گويند كه انسان را از بديها باز مى دارد. بنابراين مراد از «آيات محكمات »آياتى است كه مفهوم آن به قدرى روشن است كه جاى گفتگو و بحث در آن نيست ، آياتى همچون قل هو الله احد «بگو او است خداى يگانه »، ليس كمثله شى ء «هيچ چيز همانند او نيست »، الله خالق كل شى ء «خداوند آفريننده و آفريدگار همه چيز است »، للذكر مثل حظ الانثيين «سهم ارث پسر معادل سهم دو دختر است » و هزاران آيه مانند آنها درباره عقايد و احكام و مواعظ و تواريخ ، همه از محكمات مى باشند. اين آيات (محكمات ) در قرآن «ام الكتاب » ناميده شده ، يعنى اصل و مرجع و مفسر و توضيح دهنده آيات ديگر است . واژه «متشابه » در اصل به معنى چيزى است كه قسمتهاى مختلف آن ، شبيه يكديگر باشد، به همين جهت به جمله ها و كلماتى كه معنى آنها پيچيده است و گاهى احتمالات مختلف درباره آن داده مى شود، «متشابه » مى گويند، و منظور از متشابهات قرآن همين است ، يعنى آياتى كه معانى آن در بدو نظر پيچيده است ، و در آغاز، احتمالات متعددى در آن مى رود، اگر چه با توجه به آيات محكم ، تفسير آنها روشن است . گرچه درباره محكم و متشابه ، مفسران احتمالات زيادى داده اند ولى آنچه
ما در بالا گفتيم هم با معنى اصلى اين دو واژه كاملا مناسب است ، و هم با شاءن نزول آيه ، و هم با رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده ، و هم با خود آيه مورد بحث ، سازگارتر مى باشد. زيرا در ذيل آيه فوق مى خوانيم كه افراد مغرض ، هميشه آيات متشابه را دستاويز خود قرار مى دهند، بديهى است آنها از آياتى سوء استفاده مى كنند كه در بدو نظر تاب تفسيرهاى متعددى دارد و اين خود مى رساند كه «متشابه » به آن معنى است كه در بالا گفته شد. براى نمونه آيات متشابه ، قسمتى از آيات مربوط به صفات خدا و چگونگى معاد را مى توان ذكر كرد، مانند «يد الله فوق ايديهم » «دست خدا بالاى دستهاى آنها است » كه درباره قدرت خداوند مى باشد «و الله سميع عليم »«خداوند شنوا و دانا است » كه اشاره به علم خدا است و مانند «و نضع الموازين القسط ليوم القيمة »«ترازوهاى عدالت را در روز رستاخيز قرامى دهيم » كه درباره وسيله سنجش اعمال سخن مى گويد: بديهى است نه خداوند دست (به معنى عضو مخصوص ) دارد و نه گوش (به همين معنى ) و نه ترازوى سنجش اعمال ، شبيه ترازوهاى ماست ، بلكه اينها اشاره به مفاهيم كلى قدرت و علم و وسيله سنجش مى باشد. اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه محكم و متشابه ، به معنى ديگرى نيز در قرآن آمده است ، در اول سوره هود مى خوانيم «كتاب احكمت آياته » در اين آيه تمام آيات قرآن ، «محكم » قلمداد شده است ، و منظور از آن ارتباط و به هم پيوستگى آيات قرآن است . و در آيه ۲۳ سوره «زمر» مى خوانيم «كتابا متشابها... يعنى كتابى كه تمام آيات آن ، متشابه است ، ((متشابه » در اينجا يعنى همانند يكديگر
از نظر درستى و صحت و حقانيت . از آنچه درباره محكم و متشابه گفتيم معلوم شد كه يك انسان واقع بين و حقيقتجو براى فهم كلمات پروردگار، راهى جز اين ندارد كه همه آيات را در كنار هم بچيند و از آنها حقيقت را دريابد، و اگر در ظواهر پاره اى از آيات ، در ابتداى نظر، ابهام و پيچيدگى بيابد، با توجه به آيات ديگر، آن ابهام و پيچيدگى را برطرف سازد و به كنه آن برسد. در حقيقت ، «آيات محكم » از يك نظر همچون شاهراههاى بزرگ و «آيات متشابه » همانند جاده هاى فرعى هستند، روشن است كه اگر انسان در جاده هاى فرعى ، احيانا سرگردان شود، سعى مى كند خود را به نخستين شاهراه برساند و از آنجا مسير خود را اصلاح كرده و راه را پيدا كند. تعبير از محكمات به «ام الكتاب » نيز مؤ يد همين حقيقت است ، زيرا واژه «ام » در لغت به معنى اصل و اساس هر چيزى است و اگر «مادر» را «ام » مى گويند به خاطر اين است كه ريشه خانواده و پناهگاه فرزندان در حوادث و مشكلات مى باشد و به اين ترتيب ، محكمات ، اساس و ريشه و مادر آيات ديگر محسوب مى گردد.
چرا بخشى از آيات قرآن ، متشابه اند؟
با اينكه قرآن نور و روشنائى و سخن حق و آشكار است و براى هدايت عموم مردم آمده ، چرا آيات متشابه دارد؟ چرا محتواى بعضى از آيات آن پيچيده است كه موجب سوء استفاده فتنه انگيزها شود؟ اين موضوع بسيار با اهميتى است كه شايان دقت است ، بطور كلى ممكن است جهات ذيل ، فلسفه وجود آيات متشابه در قرآن باشد: الف ) الفاظ و عباراتى كه در گفتگوهاى انسانها به كار مى رود تنها براى نيازمنديهاى روزمره به وجود آمده ، و به همين دليل ، به محض اينكه از دايره زندگى
محدود مادى بشر خارج مى شويم و مثلا سخن درباره آفريدگار كه نامحدود از هر جهت است به ميان مى آيد، به روشنى مى بينيم كه الفاظ ما قالب آن معانى نيست و ناچاريم كلماتى را به كار بريم كه از جهات مختلفى نارسائى دارد، همين نارسايى هاى كلمات ، سرچشمه قسمت قابل توجهى از متشابهات قرآن است ، آيات «يد الله فوق ايديهم » يا «الرحمن على العرش استوى » يا «الى ربها ناظرة » كه تفسير هر كدام در جاى خود خواهد آمد از اين نمونه است و نيز تعبيراتى همچون «سميع » و «بصير» همه از قبيل مى باشد كه با مراجعه به آيات محكم ، تفسير آنها به خوبى روشن مى شود. ب ) بسيارى از حقايق مربوط به جهان ديگر، يا جهان ماوراى طبيعت است كه از افق فكر ما دور است و ما به حكم محدود بودن در زندان زمان و مكان ، قادر به درك عمق آنها نيستيم ، اين نارسائى افكار ما و بلند بودن افق آن معانى ، سبب ديگرى براى تشابه قسمتى از آيات است ، مانند بعضى از آيات مربوط به قيامت و امثال آن . و اين درست به آن مى ماند كه كسى بخواهد براى كودكى كه در عالم جنين زندگى مى كند، مسائل اين جهان را تشريح كند، اگر سخنى نگويد، كوتاهى كرده و اگر هم بگويد ناچار است مطالب را به صورت سربسته ادا كند زيرا شنونده در آن شرايط، توانائى و استعداد بيشتر از اين را ندارد. ج ) يكى ديگر از اسرار وجود متشابه در قرآن ، به كار انداختن افكار و انديشه ها و به وجود آوردن جنبش و نهضت فكرى در مردم است ، و اين درست به مسائل فكرى پيچيده اى مى ماند كه براى تقويت افكار انديشمندان ، طرح مى شود
تا بيشتر به تفكر و انديشه و دقت و بررسى در مسائل بپردازند. د) نكته ديگرى كه در ذكر متشابه در قرآن وجود دارد و اخبار اهل بيت (عليهم السلام ) آنرا تاءييد مى كند، اين است كه وجود اين گونه آيات در قرآن ، نياز شديد مردم را به پيشوايان الهى و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اوصياى او روشن مى سازد و سبب مى شود كه مردم به حكم نياز علمى به سراغ آنها بروند و رهبرى آنها را عملا به رسميت بشناسند و از علوم ديگر و راهنمايى هاى مختلف آنان نيز استفاده كنند، و اين درست به آن مى ماند كه در پاره اى از كتب درسى ، شرح بعضى از مسائل به عهده معلم و استاد گذارده مى شود، تا شاگردان ، رابطه خود را با استاد قطع نكنند و بر اثر اين نياز، در همه چيز از افكار او الهام بگيرند و در واقع قرآن ، مصداق وصيت معروف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه فرمود: ((انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و اهل بيتى و انهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض ): «دو چيز گرانمايه را در ميان شما به يادگار مى گذارم : كتاب خدا و خاندانم و اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا در قيامت در كنار كوثر به من برسند». ه ) مساءله آزمايش افراد و شناخته شده فتنه انگيزان از مؤ منان راستين نيز فلسفه ديگرى است كه در آيه به آن اشاره شده است . ۳ - تاويل چيست ؟ درباره معنى «تاويل » سخن بسيار گفته اند، آنچه به حقيقت نزديك تر است اين است كه تاويل در اصل لغت به معنى «بازگشت دادن چيزى » است ، بنابراين هر كار و يا سخنى را كه به هدف نهايى برسانيم تاءويل ناميده مى شود، مثلا اگر كسى اقدامى كند و هدف اصلى اقدام او روشن نباشد و در پايان آن را مشخص كند اين
كار را «تاويل » مى گويند، همانطور كه در سرگذشت موسى (عليه السلام ) و آن مرد دانشمند مى خوانيم كه او كارهائى در سفر خود انجام داد كه هدف آن روشن نبود (مانند شكستن كشتى ) و به همين دليل موسى ناراحت و متوحش گرديد، اما هنگامى كه هدف خود را در پايان كار و به هنگام جدائى براى او تشريح كرد و گفت منظورش نجات كشتى از چنگال سلطان غاصب و ستمگرى بوده است اضافه كرد: «ذلك تاويل ما لم تسطع عليه صبرا». «اين هدف نهايى كارى است كه تو در برابر آن صبر و تحمل نداشتى ». همچنين اگر انسان خوابى مى بيند كه نتيجه آن روشن نيست سپس با مراجعه به كسى ، يا مشاهده صحنه اى تفسير آن خواب را دريابد به آن «تاويل » گفته مى شود، همانطور كه يوسف (عليه السلام ) پس از آنكه خواب مشهورش در خارج تحقق يافت و به اصطلاح به نهايت بازگشت ، گفت : هذا تاويل رؤ ياى من قبل «اين تفسير و نتيجه و پايان خوابى است كه ديدم ». و نيز هر گاه انسان ، سخن بگويد و مفاهيم خاص و اسرارى در آن نهفته باشد كه هدف نهايى آن سخن را تشكيل دهد به آن تاءويل مى گويند. در آيه مورد بحث ، منظور از تاءويل همين معنى است يعنى در قرآن آياتى است كه اسرار و معانى عميقى دارد، منتها افرادى كه افكارشان منحرف است ، و اغراض فاسدى دارند از پيش خود، تفسير و معنى نادرستى براى آن ساخته و براى اغفال خود يا ديگران ، روى آن تكيه مى كنند. بنابراين منظور از جمله «و ابتغاء تاويله »اين است كه آنها مى خواهند تاءويل آيات را به شكلى غير از آنچه هست منعكس سازند (و ابتغاء تاويله على خلاف الحق ).
مانند آنچه در شاءن نزول آيه خوانديم كه جمعى از يهود، از حروف مقطعه قرآن ، سوء استفاده كرده ، آن را به معنى كوتاه بودن مدت آيين اسلام تفسير كرده بودند و يا مسيحيان كلمه «روح منه » را دستاويز قرار داده و براى الوهيت عيسى به آن استدلال كرده بودند، تمام اينها از قبيل «تاويل به غير حق » و بازگشت دادن آيه به هدفى غير واقعى و نادرست محسوب مى شود. ۴ - «راسخون در علم » چه كسانى هستند؟ در قرآن مجيد در دو مورد، اين تعبير به كار رفته است يكى در اينجا و ديگرى در سوره نساء آيه ۱۶۲ آنجا كه مى فرمايد: «لكن الراسخون فى العلم منهم و المؤ منون يؤ منون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك » «دانشمندان و راسخان در علم از اهل كتاب ، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل گرديده است ايمان مى آورند». همانطور كه از معنى لغوى اين كلمه استفاده مى شود منظور از آن ، كسانى هستند كه در علم و دانش ، ثابت قدم و صاحب نظرند. البته مفهوم اين كلمه يك مفهوم وسيع است كه همه دانشمندان و متفكران را در بر مى گيرد، ولى در ميان آنها افراد ممتازى هستند كه درخشندگى خاصى دارند و طبعا در درجه اول ، در ميان مصاديق اين كلمه قرار گرفته اند و هنگامى كه اين تعبير ذكر مى شود قبل از همه نظرها متوجه آنان مى شود. و اگر مشاهده مى كنيم در روايات متعددى «راسخون فى العلم » به پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه هدى (عليهمالسلام ) تفسير شده ، روى همين نظر است ، زيرا بارها گفته ايم كه آيات و كلمات قرآن مفاهيم وسيعى دارد كه در ميان مصاديق آن افراد
نمونه و فوق العاده اى ديده مى شود كه گاهى در تفسير آنها تنها از آنان نام مى برند. در اصول كافى از امام باقر يا امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: پيامبر خدا بزرگترين راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل كرده بود از تاءويل و تنزيل قرآن مى دانست ، خداوند هرگز چيزى بر او نازل نكرد كه تاءويل آن را به او تعليم نكند و او و اوصياى وى همه اينها را مى دانستند. روايات فراوان ديگرى در كتاب اصول كافى و ساير كتب حديث در اين زمينه آمده است كه نويسندگان تفسير «نور الثقلين » و تفسير «برهان » در ذيل اين آيه آنها را جمع آورى نموده اند و همانطور كه اشاره شد تفسير «راسخون فى العلم » به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه هدى (عليهمالسلام ) منافاتى با وسعت مفهوم اين تعبير ندارد، لذا از ابن عباس نقل شده كه مى گفت : من هم از راسخان در علم هستم ، منتها هر كس به اندازه وسعت دانشش از اسرار و تاءويل آيات قرآن ، آگاه مى گردد، و آنان كه علمشان از علم بى پايان پروردگار سرچشمه مى گيرد طبعا به همه اسرار و تاءويل قرآن آشنا هستند در حالى كه ديگران تنها قسمتى از اين اسرار را مى دانند. ۵ - «راسخان در علم » از معنى متشابهات آگاهند در اينجا بحث مهمى در ميان مفسران و دانشمندان ديده مى شود كه آيا و «الراسخون فى العلم » آغاز جمله مستقلى است و يا عطف بر «الا الله » مى باشد، و به عبارت ديگر آيا معنى آيه اين است كه : «تاءويل قرآن را جز خدا و راسخون در علم نمى دانند» و يا معنى آن اين است كه «تاءويل قرآن را فقط خدا مى داند، اما راسخون در علم مى گويند گرچه تاءويل آيات متشابه را نمى دانيم ، اما در برابر همه آنها تسليم هستيم و همه از طرف پروردگار ما است ».
طرفداران هر يك از اين دو نظر براى اثبات عقيده خود شواهدى آورده اند، اما آنچه با قرائن موجود در آيه و روايات مشهور هماهنگ مى باشد آن است كه و الراسخون فى العلم عطف بر الله است زيرا: اولا بسيار بعيد به نظر مى رسد كه در قرآن آياتى باشد كه اسرار آن را جز خدا نداند. مگر اين آيات براى تربيت و هدايت مردم نازل نشده است چگونه ممكن است حتى پيامبرى كه قرآن بر او نازل شده از معنى و تاويل آن بى خبر باشد؟! اين درست به آن مى ماند كه شخصى كتابى بنويسد كه مفهوم بعضى از جمله هاى آن را جز خودش هيچكس نداند! ثانيا همانطور كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى گويد: هيچگاه در ميان دانشمندان اسلام و مفسران قرآن ديده نشده است كه از بحث درباره تفسير آيه اى خوددارى كنند و بگويند اين آيه از آياتى است كه جز خدا معنى نهايى آن را نمى داند، بلكه دائما براى كشف اسرار و معانى قرآن همگى تلاش و كوشش داشتهاند. ثالثا اگر منظور اين باشد كه راسخون در علم در برابر آنچه نمى دانند، تسليم هستند مناسبتر اين بود كه گفته شود: راسخون در ايمان چنين هستند، زيرا راسخ در علم بودن متناسب با دانستن تاويل قرآن است نه با ندانستن و تسليم بودن . رابعا روايات فراوانى كه در تفسير آيه نقل شده همگى تاءييد مى كند كه راسخون در علم ، تاويل آيات قرآن را مى دانند، بنابراين بايد عطف بر كلمه الله باشد. تنها چيزى كه در اينجا باقى ميماند اين است كه از جملهاى در خطبه اشباح از نهج البلاغه استفاده مى شود كه راسخون در علم تاويل آيات را نميدانند، و به عجز و ناتوانى خود معترفاند: و اعلم ان الراسخين فى العلم هم الذين اغناهم عن اقتحام السدد المضروبة دون الغيوب الاقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب :
بدان راسخان در علم ، كسانى هستند كه اعتراف به عجز در برابر اسرار غيبى و آنچه از تفسير آن عاجزند، آنان را از كاوش در پيرامون آنها بى نياز ساخته است . ولى علاوه بر اين كه اين جمله با بعضى از روايات كه از خود آن حضرت نقل شده ، كه راسخون در علم را بر الله معطوف دانسته و آنها را آگاه از تاويل قرآن معرفى نموده ، سازگار نيست ، با دلايل فوق نيز تطبيق نمى كند بنابراين بايد اين جمله از خطبه اشباح را چنان توجيه و تفسير كرد كه با مدارك ديگرى كه در دست ما است منافات نداشته باشد.
نتيجه سخن در تفسير آيه
از مجموع آنچه درباره تفسير آيه فوق گفته شد چنين استفاده مى شود كه : آيات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آيات آن چنان روشن است كه جاى هيچگونه انكار و توجيه و سوء استفاده در آن نيست ، و آنها را محكمات گويند و قسمتى به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا گفتگو درباره عوالمى كه از دسترس ما بيرون است مانند عالم غيب ، و جهان رستاخيز و صفات خدا، چنان هستند كه معنى نهايى و اسرار و كنه حقيقت آنها نياز به سرمايه خاص علمى دارد كه آنها را متشابهات گويند. افراد منحرف معمولا مى كوشند اين آيات را دستاويز قرار داده و تفسيرى بر خلاف حق براى آنها درست كنند، تا در ميان مردم ، فتنه انگيزى نمايند، و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم ، اسرار اين آيات را مى دانند و براى مردم تشريح مى كنند، آنها در پرتو علم وسيعشان آيات متشابه را همانند آيات
محكم درك مى كنند و به همين دليل در مقابل همه تسليم اند و مى گويند: همه آيات از طرف پروردگار ما است ، چه اينكه همه آنها اعم از محكم و متشابه در پرتو علم و دانش آنان روشن است چنانكه در متن آيه آمده است : «يقولون آمنا به كل من عند ربنا» و به اين ترتيب رسوخ در علم سبب مى شود كه انسان هر چه بيشتر از اسرار قرآن آگاه گردد. و البته آنها كه از نظر علم و دانش در رديف اولند (همچون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه هدى (عليهمالسلام ) از همه اسرار آن آگاهند در حالى كه ديگران هر يك به اندازه دانش خود از آن چيزى مى فهمند، و همين حقيقت است كه مردم حتى دانشمندان را به دنبال معلمان الهى براى درك اسرار قرآن مى فرستد. ۷ - جمله «و ما يذكر الا اولوا الالباب » كه در پايان آيه آمده ، اشاره به اين است كه اين حقايق را تنها انديشمندان مى دانند، آنها هستند كه مى فهمند چرا قرآن بايد آيات محكم و متشابه داشته باشد، و آنها هستند كه مى فهمند بايد آيات متشابه را در كنار آيات محكم چيد و اسرار آنها را كشف نمود، و لذا از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) نقل شده كه فرمود: من رد متشابه القرآن الى محكمه هدى الى صراط مستقيم ، كسى كه آيات متشابه را به آيات محكم باز گرداند به راه راست هدايت شده است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |