الْبِحَار: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
=== ریشه کلمه === | === ریشه کلمه === | ||
*[[ریشه بحر | بحر]] (۴۲ بار) [[کلمه با ریشه:: بحر| ]] | *[[ریشه بحر | بحر]] (۴۲ بار) [[کلمه با ریشه:: بحر| ]] | ||
=== قاموس قرآن === | |||
دريا. آب وسيع [اعراف:138] بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم در قاموس گويد: «البحر: الماء الكثير» راغب گويد: آن در اصل هر محل وسيعى است كه شامل آب زياد باشد، و به اعتبار سعه در معانى ديگر نيز به كار رفته است مثلاً به اسب تندر و به اعتبار سعه سيرش گويند: «فَرَسٌ بَحْرٌ» نقل است كه حضرت رسول «صلى اللّه عليعه و آله و سلم» به اسبى سوار شد و فرمود «وَجَدْتُهُ بَحْراً» و به آن كه معلوماتش وسيع است گويند: «بحر و متّبحر» و به شترى كه گوش آنرا مىشكافند به جهت سعه شكاف مىگفتند: «بحيرة». زمخشرى در فائق نقل كرده: سعدبن عباده درباره عبداللّه ابن ابىّ به حضزت رسول «صلى اللّه عليه وآله و سلم» گفت: «... جاءَ اللّهذ بِالْحَقِّ وَ لَقْدَ اِصْطَلَحَ اَهْلذ البَحرَة على اَنْ يَعصِبوهُبِالْعِصابَةِ» يعنى خدا حق را آورد در حاليكه اهل مدينه توافق كرده بودند عمامه (تاج) حكومت را به سر او ببندند. در اين سخن مراد از بحر، مدينه است در نهايه به جاى بحر، بحيرة آمده است و نيز در نهايه گويد: عرب شهرها و دهات را بحار گويند. لازم است در اينجا چند آيه را بررسى كنيم: 1- [مائده:103]، مراد از بحيره شترى است كه گوش او را وسيعاً مىشكافند در مجمع البيان از زجاج نقل شده: چون ناقهاى پنج بار مىزائيد و بچّه پنجمى نر مىبود، گوش آن ناقه را مىشكافتند ديگر به آن سوار نمىشدند و ذبح نمىكردند و در چراگاه و آبشخور مزاحم آن نمىشدند و اگر درماندهاى آنرا مىديد سوار نمىشد. سلئبه شتريست كه نذر مىكردند در صورت آمدن مسافر و شفاى آن را به سر خود رها كنند. در تفسير اين دو كلمه، اقوال ديگرى نيز هست. 2- [روم:41]، ظاهر آيه، چنان كه در تبيان و در الميزان گفته مىرساند كه مراد از بَرّ مطلق خشكى و از بحر درياست و ظهور فساد در آن دو عبارت است از نا امنى، سيلها و قتل و غارتها و امثال اينها. اعمّ از طبيعى و غير طبيعى. و از مسلّميّات قرآن است كه همه اينها مربوط به اعمال آدمى است لذا فرموده «بِما كَسَبَتْ اَيْدِى النّاس». ولى بسيارى از مفسّران بحر را در آيه فوق به معنى شهر يا آباديهاى كنار دريا گرفتهاند. گويند: مراد از برّ صحرا و مسكن قبائل و از بحر شهرها يا آباديهائى است كه در كنار دريا واقع اند. به نظر مىآيد: چون تصوّر ظهور فساد در دريا برايشان مشكل بوده بحر را به معناى شهر گرفتهاند. ولى تصوّر فساد در دريا آسان است مخصوصاً در اين زمان. گرچه مىشود بحر را به معنى شهر گرفت ولى از ظهور آيه نمىتوان صرف نظر نمود. 3- [رحمن:19]، مَرَجَ فعل، فاعل آن خداست و بحرين مفعول آن است: يعنى خدا دو دريا را فرستاد مخلوط كرد كه پيوسته به هم مىپيوندند ميانشان حايلى است كه به هم تجاوز نمىكنند. (مزرج به معنى ارسال و تخليط هر دو آمده است) دو دريا كداماند؟ تجاوز نمىكنند يعنى چه؟ برزخ چيست؟. نظير اين آيه، آيه: 61 از سوره نمل است «وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَنِ حاجِزاً» ميان دو دريا مانعى قرار داد. نا گفته نماند: بسيارى از درياها در محل مخصوصى به هم مىپيوندند مثل بحر احمر و اقيانوس هند كه در باب المندب به هم متصل مىشوند و مانند اقيانوس اطلس و درياى مديترانه كه به وسيله تنگه جبل الطارق به هم مىپيوندند و همچون درياى سرخ و عقبه، و نيز رنگ آب درياها مختلف است بعضى لاجوردى، بعضى مايل به سبزى، بعضى زرد، اين اختلاف بجهت املاح و مواد شيميايى است كه در آب دريا محلول است. مثلاً ملاحظه مىشود رنگ ديگرى سياه و در محل التفاء هر چند طوفانها و امواج آنها را به هم مىزند باز مىبينيم رنگ مخصوص هر دو باقى است و از بين نمىرود و اين در اثر مواد شيميايى مخصوص است كه به يكديگر تجاوز نمىكنند و يكى به آن ديگرى مبدّل نمىشود مثل نفت و آب، كه مخلوط نمىشود. بنابراين مىشود گفت: مراد از دو دريا در آيات فوق مثلاً اقيانوس هند و بحر احمر است و مراد از برزخ، اختلاف مواد و املاح اين دو درياست كه در نتيجه، به يكديگر تجاوز نمىكنند و اثر هم ديگر را از بين نمىبرند. ولى اصل مطلب در آيه بعدى خواهد آمد. طنطاوى و مراغى در تفسير خود راجع به آيه :19 سوره رحمن، محلّ التفاء رود نيل و مديترانه را مثل زده و گويند: نه آب تلخ و شور دريا آب شيرين را شور مىكند و نه بالعكس. آقاى صدر بلاغى در فرهنگ قصص قرآن ص 46 ميگويد: يكى از محققين مىنويسد: چندى پيش هيأت علمى (سرجون امرى) به اتفاق هيئت اكتشافى دانشگاه مصر...دريافت كه آبهاى خليج عقبه از جهت خواص و تركيب طبيعى و شيميايى از بقيه آبهاى بحر احمر تفاوت دارد... و بوسيله دستگاه سنجش اعماق كشف كرد كه در محل التقاء دو دريا سدّ و حاجزى در زير دريا هزار متر مىگذرد و مرتفعترين قسمت آن حدود سيصر متر با سطح دريا فاصله دارد همچنين كشتى (باحث) در اولين سياحت خود در اقيانوس هند و بحر احمر از وجود اين حاجز اطلاع يافت و آزمايشهاى علمى آن هيئت كه در آن كشتى بودند ثابت كرد كه آبهاى اقيانوس هند از حهت خواص طبيعى و شيميايى با آبهاى بحر احمر متفاوت است. علم (اقيانوگرافى) اين اختلاف را مربوط به همان حاجزى مىداند كه در نقطه التفاء آن دو دريا وجود دارد . آنگاه آقاى بلاغى اين كشف را از معجزات قرآن مجيد شمرده و آيه 19 سوره رحمن را با آن تفسير مىكنند. ولى مشكل است بگوييم كه: اختلاف خواصّ شيميايى دو دريا در اثر وجود اين ديوار و حايل سنگى است مثلا اگر در وسط ظرفى حايلى قرار بدهيم و يك طرف آنرا با آب شور و طرف ديگر را با آب شيرين پر كنيم بطوريكه سطح آب بالاتر از حايل باشد و دو آب در بالا به هم متّصل شوند در اين صورت به تدريج هم ديگر را از اثر مياندازند مخصوصاً كه ظرف را حركت بدهيم، على هذا دو دريا كه بوسيله امواج آبشان روى هم مىريزند چطود ممكن است حايل حايل پايينى سبب اختلاف خواصّ باشد، اگر گويند: امواج دريا هر چند هم بزرگ باشند در سطح آب اند و در عمق بيست مترى از امواج خبرى نيست. گوئيم: در اين صورت لااقل در سطح آب اثر يكديگر را از بين مىبرند. و محلّى به جمله (لا يَبغيان) نمىماند، پس ناچار بايد گفت كه اختلاف و عدم تجاوز آبها، در اثر اختلاف املاح معدنى ومواد شيميائى است. ناگفته نماند در دو آيه فوق، شورى و شيرينى دو دريا مطرح نيست و فقط وجود حايل و عدم تجاوز در ميان است و آيه اوّلى در بيان مطلب روشنتر از دوّمى است. 4- [فرقان: 53]، دراين آيه، رودخانهبزرگ به جهت وسعت و كثرت آبش بحر شمرده شده چون در روى زمين دريائى نيست كه آبش عَذْب و فرات (شيرين و گوارا) باشد و همه شور و تلخ اند در مجمع ذيل آيه 96 مائده فرموده: عرب نهر را بحر مىنامند، آنجا كه دو دريا به هم مىپيوندد مراد از برزخ و مانع نفوذناپذير چيست ؟در الميزان ذيل آيه 19 سوره رحمن فرموده: بهترين چيزيكه در اين باره گفته شده آنست كه مراد از بحرين در آيه جنس درياى شور است كه تقزيباًسه ربع كره زمين را گرفته و مطلق درياى شيرين كه در مخازن زمين ذخيره شده كه چشمهها از آن شكافته و نهرها از آن جارى مىشود و در درياى شور مىريزد. اين دو پيوسته به هم مخلوط مىشود ولى حايلى كه خود مخازن و مجارى زمين باشد ميان آندو هست كه نمىكذارند درياى شور گرداند و زندگى از بين برود. و مانع از انست كه آب شيرين به آب شور ريخنه و آن را شيرين گرداند و اثرش را از بين ببرد. نگارنده گويد: اين سخن كه مراد از برزخ تكههاى زمين است به نظر قانع كننده مىآيد. نهرهاى دريائى 5- [رحمن:24]، يعنى براى خداست آنها كه جارىاند و در دريا به وجود آمدهاند كه مانند مرزهااند، جوار جمع جاريه است يعنى جارى شوندهها، منشأت از نشاء است يعنى به وجود آمدهها و پيدا شدهها، اعلام جمع علم است و آن چنانكه راغب در مفردات گويد علامت شيئى است مثل علامت راه و علامت لشگر. و كوه را از آن علم گويند كه نشانه وجود خودش است. در اقرب الموارد آمده: عَلَم، شكاف لب بالا، يا شكاف يك طرف آن، مرز ميان زمينها، نشانه راه و كوه طويل و گويند شامل هر كوه است. پس اعلام به معنى مرزها و نشانه هاست.مفسّران گويند: مراد از اين آيه كشتيهاست كه در ياها رواناند منشأت را مرتفعات و اعلام را كوهها معنى كرده و گفتهاند: يعنى براى خداست كشتيهائى كه مانند كوهها، در دريا حركت مىكنند. اين معنى بسيار سخيف و نابجا و خروج از مدلول لفظ است، زيرا «المشأت فى البحر» صريح است كه اين حركت كنندهها در دريا بوجود آمدهاند، چه طور مىتوان نشأ را ارتفاع معنى كرد؟! آيا معنى آيه [مؤمنون:78]، آنست كه: براى شما گوش بلند كرد يا براى شما گوش به وجود آورد؟! وانگهى اعلام را چه طور به معنى كوهها مى توان گرفت حال آنكه كشتيهاى آن روز جز كشتيهاى بادى و ناچيز نبودند وانگهى كوه معناى اصلى اعلام نيست بلكه معناى كنايهاى آنست و معنى اصلى آن نشانه است و مرزها را اعلام گويند كه نشانه انفصال زمينهايند. پس مراد از آيه شريفه چيست؟ مراد از آيه بى شكّ، رودهائى است كه در وسط درياها و اقيانوسها روانند و اين رودهاى عظيم از خود درياها به وجود مىآيند و در آنها حركت مىكنند و مانند مرزها، روشن و محسوساند و معنى آيه اين است: براى اوست رودهايى كه دريا پديد گشته و مانند مرزها در آن روانند، و اين از حقائق عجيب قرآن مجيد است، اين مطلب از تراوش افكار نگارنده است و تابه حال در جائى نديدهام. مخفى نماند رودهاى عظيمى در سطح درياها روانند و جريان آنها آبهاى گرم استوا را به طرف قطبين و آبهاى سرد قطبى را به طرف استوا حركت مىدهد علّت توليد اين رودهاى دريائى اختلاف درجه حرارت مناطق استوا و قطبين مىباشد و عامل مهمّى كه در حركت آبها تأثير دارد وزش بادهاست مخصوصاً بادهاى منظّم آليزه است كه در جريانهاى دريائى دخالت دارند.چون رنگ و غلظت و املاح و حرارت رودهاى دريائى با آب اقيانوسها تفاوت دارد حركت آنها در اقيانوس كاملاً آشكار است. مهمترين رودهاى گرم كه در اقيانوس جارى است يكى گلف استِريِم است كه از خليج مكزيك واقع در غرب اقيانوس اطلس و جنوب كشورهاى متحده امريكا شروع و از جنوب به طرف شمال شرقى جريان مىيابد سپس به سواحل غربى اروپا مىرسد و از كنار جزائر انگلستان و كشور نروژ مىگذرد پهناى آن در حدود 145 كيلومتر و گودى آن در بعضى نقاط بيش از 800 متر مىباشد. در هر دقيقه دو بليون تن آب در امتداد ساحل فلوريدا مىخزد. از مهمترين جريانهاى آب سرد، جريان آب سرد گروئنلند است كه از كنار شبه جزيره لابرادر گذشته به سواحل شرقى آمريكا مىرود، رجوع شود به كتاب دريا ديار عجائب فصل رودهاى عظيم دريا، و ساير كتابهاى جغرافيا. به موجب حساب دانشمندان آبهاى اقيانوس منجمد شمالى مثل يك استخر شنا، در هر 165 سال يك مرتبه عوض مىشود. در اقيانوسهاى ديگر نيز وضع همين است. 6- [شورى:32-34] يعنى از جمله آيههاى وى جارى شوندهاست كه مانند مرزها به دريا روانند اگر خواهد باد را آرام كند بر پشت دريا بى حركت مانند، در آنها بر هر بردبار و شكور آياتى است از قدرت خدا، يا آنها را به سبب اعمال مردم حبس و متوقّف كند. اين سه آيه نيز درباره رودهاى دريائى است. جمله «اِنْ يَشأ يُسْكِنِ الرّيحَ فّيَظْلَلْنَ الخ» قابل دقّت است، زيرا عامل مهم جريان آنها چنان كه گفته شد بادهاى منظّم آليزه و كنتر آليزه (مخالف آليزه) است كه به طور مداوم از قطبين به استوا و بالعكس مىوزند و اگر اين بادها نباشند جريانهاى دريائى متوقّف مىگردند، راجع به علّت جريانهاى دريائى به كتاب دريا ديار عجائب ص 45- 53 رجوع شود «اِنَّ فى ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكور» آرى بردبارى و تأمل لازم است تا به اين حقائق پى برده شود و پس از پى بردن شكرگزارى لازم است و بدون تأمل و سپاسگذارى، اينها به صورت نشانههاى قدرت خدائى تجلّى نخواهند كرد. «اَوْيُو بِقْهُنَّ بِما كَسَبوا» اين كلمه از «وبق» به معنى حبس است در قاموس گويد «اَوْبَقَهُ اَىْ حَبَسَهُ» در سوره كهف آمده «وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً»(آيه52)، يعنى ميانها محبسى قرار داديم. پس معناى آيه اين مىشود: يا آنها را به سبب اعمال مردم حبس و متوقّف كند، و اين عبارت اخراى «يَظْلَلْنَ رَواكِد» مىباشد. و خلاصه آنكه خدا، جارى شوندهها را يك دفعه به خواست خود متوقّف مىكند زيرا آنها در اختيار خدايند و يك دفعه براى اعمال نا شايست مردم تا از منافع آنها بى بهره شوند. مفسّرين آيات فوق را درباره كشتىها معنى كرده و گفتهاند: مراد كشتى هاست كه مانند كوهاند و اگر باد نيايد از حركت مىمانند و «يو بِقْهُنَّ» را به معنى هلاكت و غرق شدن كشتيها گرفتهاند، ولى حق همان است كه گفتيم. در ردّ قول مفسّران و اين كه كلمات آيههامخالف فرموده آنهاست سخن را به درازا نمىكشانيم و الحمدالله رب العالمين گفتار ما درباره دريا در اين كتاب مانند دريا و سيع و مفصّل شد. | |||
*[[ال]] | *[[ال]] | ||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۱۴
ریشه کلمه
- بحر (۴۲ بار)
قاموس قرآن
دريا. آب وسيع [اعراف:138] بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم در قاموس گويد: «البحر: الماء الكثير» راغب گويد: آن در اصل هر محل وسيعى است كه شامل آب زياد باشد، و به اعتبار سعه در معانى ديگر نيز به كار رفته است مثلاً به اسب تندر و به اعتبار سعه سيرش گويند: «فَرَسٌ بَحْرٌ» نقل است كه حضرت رسول «صلى اللّه عليعه و آله و سلم» به اسبى سوار شد و فرمود «وَجَدْتُهُ بَحْراً» و به آن كه معلوماتش وسيع است گويند: «بحر و متّبحر» و به شترى كه گوش آنرا مىشكافند به جهت سعه شكاف مىگفتند: «بحيرة». زمخشرى در فائق نقل كرده: سعدبن عباده درباره عبداللّه ابن ابىّ به حضزت رسول «صلى اللّه عليه وآله و سلم» گفت: «... جاءَ اللّهذ بِالْحَقِّ وَ لَقْدَ اِصْطَلَحَ اَهْلذ البَحرَة على اَنْ يَعصِبوهُبِالْعِصابَةِ» يعنى خدا حق را آورد در حاليكه اهل مدينه توافق كرده بودند عمامه (تاج) حكومت را به سر او ببندند. در اين سخن مراد از بحر، مدينه است در نهايه به جاى بحر، بحيرة آمده است و نيز در نهايه گويد: عرب شهرها و دهات را بحار گويند. لازم است در اينجا چند آيه را بررسى كنيم: 1- [مائده:103]، مراد از بحيره شترى است كه گوش او را وسيعاً مىشكافند در مجمع البيان از زجاج نقل شده: چون ناقهاى پنج بار مىزائيد و بچّه پنجمى نر مىبود، گوش آن ناقه را مىشكافتند ديگر به آن سوار نمىشدند و ذبح نمىكردند و در چراگاه و آبشخور مزاحم آن نمىشدند و اگر درماندهاى آنرا مىديد سوار نمىشد. سلئبه شتريست كه نذر مىكردند در صورت آمدن مسافر و شفاى آن را به سر خود رها كنند. در تفسير اين دو كلمه، اقوال ديگرى نيز هست. 2- [روم:41]، ظاهر آيه، چنان كه در تبيان و در الميزان گفته مىرساند كه مراد از بَرّ مطلق خشكى و از بحر درياست و ظهور فساد در آن دو عبارت است از نا امنى، سيلها و قتل و غارتها و امثال اينها. اعمّ از طبيعى و غير طبيعى. و از مسلّميّات قرآن است كه همه اينها مربوط به اعمال آدمى است لذا فرموده «بِما كَسَبَتْ اَيْدِى النّاس». ولى بسيارى از مفسّران بحر را در آيه فوق به معنى شهر يا آباديهاى كنار دريا گرفتهاند. گويند: مراد از برّ صحرا و مسكن قبائل و از بحر شهرها يا آباديهائى است كه در كنار دريا واقع اند. به نظر مىآيد: چون تصوّر ظهور فساد در دريا برايشان مشكل بوده بحر را به معناى شهر گرفتهاند. ولى تصوّر فساد در دريا آسان است مخصوصاً در اين زمان. گرچه مىشود بحر را به معنى شهر گرفت ولى از ظهور آيه نمىتوان صرف نظر نمود. 3- [رحمن:19]، مَرَجَ فعل، فاعل آن خداست و بحرين مفعول آن است: يعنى خدا دو دريا را فرستاد مخلوط كرد كه پيوسته به هم مىپيوندند ميانشان حايلى است كه به هم تجاوز نمىكنند. (مزرج به معنى ارسال و تخليط هر دو آمده است) دو دريا كداماند؟ تجاوز نمىكنند يعنى چه؟ برزخ چيست؟. نظير اين آيه، آيه: 61 از سوره نمل است «وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَنِ حاجِزاً» ميان دو دريا مانعى قرار داد. نا گفته نماند: بسيارى از درياها در محل مخصوصى به هم مىپيوندند مثل بحر احمر و اقيانوس هند كه در باب المندب به هم متصل مىشوند و مانند اقيانوس اطلس و درياى مديترانه كه به وسيله تنگه جبل الطارق به هم مىپيوندند و همچون درياى سرخ و عقبه، و نيز رنگ آب درياها مختلف است بعضى لاجوردى، بعضى مايل به سبزى، بعضى زرد، اين اختلاف بجهت املاح و مواد شيميايى است كه در آب دريا محلول است. مثلاً ملاحظه مىشود رنگ ديگرى سياه و در محل التفاء هر چند طوفانها و امواج آنها را به هم مىزند باز مىبينيم رنگ مخصوص هر دو باقى است و از بين نمىرود و اين در اثر مواد شيميايى مخصوص است كه به يكديگر تجاوز نمىكنند و يكى به آن ديگرى مبدّل نمىشود مثل نفت و آب، كه مخلوط نمىشود. بنابراين مىشود گفت: مراد از دو دريا در آيات فوق مثلاً اقيانوس هند و بحر احمر است و مراد از برزخ، اختلاف مواد و املاح اين دو درياست كه در نتيجه، به يكديگر تجاوز نمىكنند و اثر هم ديگر را از بين نمىبرند. ولى اصل مطلب در آيه بعدى خواهد آمد. طنطاوى و مراغى در تفسير خود راجع به آيه :19 سوره رحمن، محلّ التفاء رود نيل و مديترانه را مثل زده و گويند: نه آب تلخ و شور دريا آب شيرين را شور مىكند و نه بالعكس. آقاى صدر بلاغى در فرهنگ قصص قرآن ص 46 ميگويد: يكى از محققين مىنويسد: چندى پيش هيأت علمى (سرجون امرى) به اتفاق هيئت اكتشافى دانشگاه مصر...دريافت كه آبهاى خليج عقبه از جهت خواص و تركيب طبيعى و شيميايى از بقيه آبهاى بحر احمر تفاوت دارد... و بوسيله دستگاه سنجش اعماق كشف كرد كه در محل التقاء دو دريا سدّ و حاجزى در زير دريا هزار متر مىگذرد و مرتفعترين قسمت آن حدود سيصر متر با سطح دريا فاصله دارد همچنين كشتى (باحث) در اولين سياحت خود در اقيانوس هند و بحر احمر از وجود اين حاجز اطلاع يافت و آزمايشهاى علمى آن هيئت كه در آن كشتى بودند ثابت كرد كه آبهاى اقيانوس هند از حهت خواص طبيعى و شيميايى با آبهاى بحر احمر متفاوت است. علم (اقيانوگرافى) اين اختلاف را مربوط به همان حاجزى مىداند كه در نقطه التفاء آن دو دريا وجود دارد . آنگاه آقاى بلاغى اين كشف را از معجزات قرآن مجيد شمرده و آيه 19 سوره رحمن را با آن تفسير مىكنند. ولى مشكل است بگوييم كه: اختلاف خواصّ شيميايى دو دريا در اثر وجود اين ديوار و حايل سنگى است مثلا اگر در وسط ظرفى حايلى قرار بدهيم و يك طرف آنرا با آب شور و طرف ديگر را با آب شيرين پر كنيم بطوريكه سطح آب بالاتر از حايل باشد و دو آب در بالا به هم متّصل شوند در اين صورت به تدريج هم ديگر را از اثر مياندازند مخصوصاً كه ظرف را حركت بدهيم، على هذا دو دريا كه بوسيله امواج آبشان روى هم مىريزند چطود ممكن است حايل حايل پايينى سبب اختلاف خواصّ باشد، اگر گويند: امواج دريا هر چند هم بزرگ باشند در سطح آب اند و در عمق بيست مترى از امواج خبرى نيست. گوئيم: در اين صورت لااقل در سطح آب اثر يكديگر را از بين مىبرند. و محلّى به جمله (لا يَبغيان) نمىماند، پس ناچار بايد گفت كه اختلاف و عدم تجاوز آبها، در اثر اختلاف املاح معدنى ومواد شيميائى است. ناگفته نماند در دو آيه فوق، شورى و شيرينى دو دريا مطرح نيست و فقط وجود حايل و عدم تجاوز در ميان است و آيه اوّلى در بيان مطلب روشنتر از دوّمى است. 4- [فرقان: 53]، دراين آيه، رودخانهبزرگ به جهت وسعت و كثرت آبش بحر شمرده شده چون در روى زمين دريائى نيست كه آبش عَذْب و فرات (شيرين و گوارا) باشد و همه شور و تلخ اند در مجمع ذيل آيه 96 مائده فرموده: عرب نهر را بحر مىنامند، آنجا كه دو دريا به هم مىپيوندد مراد از برزخ و مانع نفوذناپذير چيست ؟در الميزان ذيل آيه 19 سوره رحمن فرموده: بهترين چيزيكه در اين باره گفته شده آنست كه مراد از بحرين در آيه جنس درياى شور است كه تقزيباًسه ربع كره زمين را گرفته و مطلق درياى شيرين كه در مخازن زمين ذخيره شده كه چشمهها از آن شكافته و نهرها از آن جارى مىشود و در درياى شور مىريزد. اين دو پيوسته به هم مخلوط مىشود ولى حايلى كه خود مخازن و مجارى زمين باشد ميان آندو هست كه نمىكذارند درياى شور گرداند و زندگى از بين برود. و مانع از انست كه آب شيرين به آب شور ريخنه و آن را شيرين گرداند و اثرش را از بين ببرد. نگارنده گويد: اين سخن كه مراد از برزخ تكههاى زمين است به نظر قانع كننده مىآيد. نهرهاى دريائى 5- [رحمن:24]، يعنى براى خداست آنها كه جارىاند و در دريا به وجود آمدهاند كه مانند مرزهااند، جوار جمع جاريه است يعنى جارى شوندهها، منشأت از نشاء است يعنى به وجود آمدهها و پيدا شدهها، اعلام جمع علم است و آن چنانكه راغب در مفردات گويد علامت شيئى است مثل علامت راه و علامت لشگر. و كوه را از آن علم گويند كه نشانه وجود خودش است. در اقرب الموارد آمده: عَلَم، شكاف لب بالا، يا شكاف يك طرف آن، مرز ميان زمينها، نشانه راه و كوه طويل و گويند شامل هر كوه است. پس اعلام به معنى مرزها و نشانه هاست.مفسّران گويند: مراد از اين آيه كشتيهاست كه در ياها رواناند منشأت را مرتفعات و اعلام را كوهها معنى كرده و گفتهاند: يعنى براى خداست كشتيهائى كه مانند كوهها، در دريا حركت مىكنند. اين معنى بسيار سخيف و نابجا و خروج از مدلول لفظ است، زيرا «المشأت فى البحر» صريح است كه اين حركت كنندهها در دريا بوجود آمدهاند، چه طور مىتوان نشأ را ارتفاع معنى كرد؟! آيا معنى آيه [مؤمنون:78]، آنست كه: براى شما گوش بلند كرد يا براى شما گوش به وجود آورد؟! وانگهى اعلام را چه طور به معنى كوهها مى توان گرفت حال آنكه كشتيهاى آن روز جز كشتيهاى بادى و ناچيز نبودند وانگهى كوه معناى اصلى اعلام نيست بلكه معناى كنايهاى آنست و معنى اصلى آن نشانه است و مرزها را اعلام گويند كه نشانه انفصال زمينهايند. پس مراد از آيه شريفه چيست؟ مراد از آيه بى شكّ، رودهائى است كه در وسط درياها و اقيانوسها روانند و اين رودهاى عظيم از خود درياها به وجود مىآيند و در آنها حركت مىكنند و مانند مرزها، روشن و محسوساند و معنى آيه اين است: براى اوست رودهايى كه دريا پديد گشته و مانند مرزها در آن روانند، و اين از حقائق عجيب قرآن مجيد است، اين مطلب از تراوش افكار نگارنده است و تابه حال در جائى نديدهام. مخفى نماند رودهاى عظيمى در سطح درياها روانند و جريان آنها آبهاى گرم استوا را به طرف قطبين و آبهاى سرد قطبى را به طرف استوا حركت مىدهد علّت توليد اين رودهاى دريائى اختلاف درجه حرارت مناطق استوا و قطبين مىباشد و عامل مهمّى كه در حركت آبها تأثير دارد وزش بادهاست مخصوصاً بادهاى منظّم آليزه است كه در جريانهاى دريائى دخالت دارند.چون رنگ و غلظت و املاح و حرارت رودهاى دريائى با آب اقيانوسها تفاوت دارد حركت آنها در اقيانوس كاملاً آشكار است. مهمترين رودهاى گرم كه در اقيانوس جارى است يكى گلف استِريِم است كه از خليج مكزيك واقع در غرب اقيانوس اطلس و جنوب كشورهاى متحده امريكا شروع و از جنوب به طرف شمال شرقى جريان مىيابد سپس به سواحل غربى اروپا مىرسد و از كنار جزائر انگلستان و كشور نروژ مىگذرد پهناى آن در حدود 145 كيلومتر و گودى آن در بعضى نقاط بيش از 800 متر مىباشد. در هر دقيقه دو بليون تن آب در امتداد ساحل فلوريدا مىخزد. از مهمترين جريانهاى آب سرد، جريان آب سرد گروئنلند است كه از كنار شبه جزيره لابرادر گذشته به سواحل شرقى آمريكا مىرود، رجوع شود به كتاب دريا ديار عجائب فصل رودهاى عظيم دريا، و ساير كتابهاى جغرافيا. به موجب حساب دانشمندان آبهاى اقيانوس منجمد شمالى مثل يك استخر شنا، در هر 165 سال يك مرتبه عوض مىشود. در اقيانوسهاى ديگر نيز وضع همين است. 6- [شورى:32-34] يعنى از جمله آيههاى وى جارى شوندهاست كه مانند مرزها به دريا روانند اگر خواهد باد را آرام كند بر پشت دريا بى حركت مانند، در آنها بر هر بردبار و شكور آياتى است از قدرت خدا، يا آنها را به سبب اعمال مردم حبس و متوقّف كند. اين سه آيه نيز درباره رودهاى دريائى است. جمله «اِنْ يَشأ يُسْكِنِ الرّيحَ فّيَظْلَلْنَ الخ» قابل دقّت است، زيرا عامل مهم جريان آنها چنان كه گفته شد بادهاى منظّم آليزه و كنتر آليزه (مخالف آليزه) است كه به طور مداوم از قطبين به استوا و بالعكس مىوزند و اگر اين بادها نباشند جريانهاى دريائى متوقّف مىگردند، راجع به علّت جريانهاى دريائى به كتاب دريا ديار عجائب ص 45- 53 رجوع شود «اِنَّ فى ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكور» آرى بردبارى و تأمل لازم است تا به اين حقائق پى برده شود و پس از پى بردن شكرگزارى لازم است و بدون تأمل و سپاسگذارى، اينها به صورت نشانههاى قدرت خدائى تجلّى نخواهند كرد. «اَوْيُو بِقْهُنَّ بِما كَسَبوا» اين كلمه از «وبق» به معنى حبس است در قاموس گويد «اَوْبَقَهُ اَىْ حَبَسَهُ» در سوره كهف آمده «وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً»(آيه52)، يعنى ميانها محبسى قرار داديم. پس معناى آيه اين مىشود: يا آنها را به سبب اعمال مردم حبس و متوقّف كند، و اين عبارت اخراى «يَظْلَلْنَ رَواكِد» مىباشد. و خلاصه آنكه خدا، جارى شوندهها را يك دفعه به خواست خود متوقّف مىكند زيرا آنها در اختيار خدايند و يك دفعه براى اعمال نا شايست مردم تا از منافع آنها بى بهره شوند. مفسّرين آيات فوق را درباره كشتىها معنى كرده و گفتهاند: مراد كشتى هاست كه مانند كوهاند و اگر باد نيايد از حركت مىمانند و «يو بِقْهُنَّ» را به معنى هلاكت و غرق شدن كشتيها گرفتهاند، ولى حق همان است كه گفتيم. در ردّ قول مفسّران و اين كه كلمات آيههامخالف فرموده آنهاست سخن را به درازا نمىكشانيم و الحمدالله رب العالمين گفتار ما درباره دريا در اين كتاب مانند دريا و سيع و مفصّل شد.