ریشه مسک: تفاوت میان نسخهها
از الکتاب
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
=== قاموس قرآن === | |||
مسك و امساك به معنى گرفتن و نگاه داشتن است ايضا تمسيك كه به معنى گرفتن و چنگ زدن است. بخل را از آن امساك گويند كه منع كردن و نگاه داشتن مال از ديگران است. [اعراف:170]. آنانكه به كتاب خدا چنگ مىزنند و آن را حفظ كرده و به آن عمل مىكنند و نماز بپا دارند ما اجر مصلحان را تباه نمىكنيم. [ملك:21]. يا كيست آنكه به شماروزى دهد اگر خدا روزى خود را منع كند. [ممتحنه:10]. علقههاى زنان كافر را نگاه نداريد زنان كافر را رها كنيد مراد از «عصم» زوجيتها است رجوع شود به «عصم». استمساك: به معنى چنگ زدن و قصد نگاه داشتن است.[زخرف:43]. به آنچه بتو وحى شد چنگ بزن. * [مطفّفين:26]. مسك به معنى مشك است كه عطر مخصوصى است متخذ از آهو. و آن در آيه نكره است و نمىشود مثل مشك در دنيا باشد معنى آيه در «ختم» ديده شود. | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == | ||
{|class="wikitable sortable" | {|class="wikitable sortable" | ||
| خط ۱۹: | خط ۲۳: | ||
|أَمْسَکْنَ || ۱ | |أَمْسَکْنَ || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |يُمَسِّکُونَ || ۱ | ||
|- | |- | ||
|يُمْسِکُهُ || ۱ | |يُمْسِکُهُ || ۱ | ||
نسخهٔ ۳ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۱۵
تکرار در قرآن: ۲۷(بار)
قاموس قرآن
مسك و امساك به معنى گرفتن و نگاه داشتن است ايضا تمسيك كه به معنى گرفتن و چنگ زدن است. بخل را از آن امساك گويند كه منع كردن و نگاه داشتن مال از ديگران است. [اعراف:170]. آنانكه به كتاب خدا چنگ مىزنند و آن را حفظ كرده و به آن عمل مىكنند و نماز بپا دارند ما اجر مصلحان را تباه نمىكنيم. [ملك:21]. يا كيست آنكه به شماروزى دهد اگر خدا روزى خود را منع كند. [ممتحنه:10]. علقههاى زنان كافر را نگاه نداريد زنان كافر را رها كنيد مراد از «عصم» زوجيتها است رجوع شود به «عصم». استمساك: به معنى چنگ زدن و قصد نگاه داشتن است.[زخرف:43]. به آنچه بتو وحى شد چنگ بزن. * [مطفّفين:26]. مسك به معنى مشك است كه عطر مخصوصى است متخذ از آهو. و آن در آيه نكره است و نمىشود مثل مشك در دنيا باشد معنى آيه در «ختم» ديده شود.
کلمات مشتق شده در قرآن
| کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
|---|---|
| فَإِمْسَاکٌ | ۱ |
| فَأَمْسِکُوهُنَ | ۳ |
| تُمْسِکُوهُنَ | ۱ |
| اسْتَمْسَکَ | ۲ |
| أَمْسَکْنَ | ۱ |
| يُمَسِّکُونَ | ۱ |
| يُمْسِکُهُ | ۱ |
| يُمْسِکُهُنَ | ۲ |
| لَأَمْسَکْتُمْ | ۱ |
| يُمْسِکُ | ۲ |
| أَمْسِکْ | ۲ |
| مُمْسِکَ | ۱ |
| يُمْسِکْ | ۱ |
| أَمْسَکَهُمَا | ۱ |
| مُمْسِکَاتُ | ۱ |
| فَيُمْسِکُ | ۱ |
| مُسْتَمْسِکُونَ | ۱ |
| فَاسْتَمْسِکْ | ۱ |
| تُمْسِکُوا | ۱ |
| أَمْسَکَ | ۱ |
| مِسْکٌ | ۱ |