الْغَيْب: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
=== ریشه کلمه ===
=== ریشه کلمه ===
*[[ریشه غيب‌ | غيب‌]] (۶۰ بار) [[کلمه با ریشه:: غيب‌| ]]
*[[ریشه غيب‌ | غيب‌]] (۶۰ بار) [[کلمه با ریشه:: غيب‌| ]]
=== قاموس قرآن ===
نهان. نهفته. هرآنچه از ديده يا از علم نهان است. ارباب لغت گفته‏اند: «اَلْغَيْبُ: كُلُّ ما غابَ عَنْكَ». [بقره:33]. من نهان آسمان‏ها و زمين را مى‏دانم. [هود:49]. آن از خبرهاى نهان است كه به تو وحى و اعلام مى‏كنيم. [بقره:3]. لفظ «الغيب» در آيه گرچه مطلق است ولى ظاهراً مراد از آن خداست كه در ذيل آيه ايمان به پيامبران و كتب گذشته را ذكر كرده و در آخر به لفظ «بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» قيامت را هم نام برده است پس بنابر وقت نزول آيه، مى‏ماند خدا و با آن سه اصل توحيد: ايمان به خدا، نبوت و قيامت، تمام مى‏شود. خدا از هر پيدا پيداتر است ولى اطلاق لفظ غيب بر خدا به علت ناديده بودن او است. در تفسير برهان از امام صادق «عليه‏السلام» مروى است كه درباره «يُؤْئِنُونَ بِالْغَيْبِ» فرمود: «مَنْ آمَنَ بَقِيامِ الْقائِمِ» «عليه‏السلام» و روايت ديگر فرموده: «وَالْغَيْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغائِبُ» ظاهراً مراد امام «عليه‏السلام» تطبيق است كه اذعان به وجود امام غائب «عليه‏السلام» نيز واجب و جزء ايمان است همچنين است شمول آن بر ملائكه. خشية بالغيب؟ در عده‏اى از آيات جمله «يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ» و نظير آن آمده مثل [انبیاء:49]. [يس:11]. ايضاً [مائده:94]. [فاطر:18]. [ق:33]. [ملك:12]. مراد از اين «بِالْغَيْبِ» چيست و «باء» چه معنى دارد؟ طبرسى و زمخشرى و بيضاوى «بِالْغَيْبِ» را حال گرفته و گفته «يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ» يعنى از خدايشان مى‏ترسند در حاليكه از عذاب خدا غائب اند و آن را نمى‏بينند. در اين صورت بايد «باء» به معنى ظرفيت «فى» باشد. بعضى‏ها غيب را آخرت گرفته‏اند، در الميزان ذيل آيه [مائده:94]. فرموده: معنى خوف بالغيب آن است كه انسان از خدايش بترسد و از عذاب او بر حذر باشد حال آنكه عذاب و عقاب از انسان غائب است و چيزى از آن را به ظاهر مشاعرش نمى‏بيند. بنا به نظر الميزان بايد «باء» به معنى «من» باشد. ناگفته نماند اهل لغت ظرفيت را يكى از معانى باء شمرده‏اند و در آيه [آل عمران:123]. و در [قمر:34]. گفته‏اند معنى «فى بَدْر - فى سَحَر» است. بنابراين مى‏شود «با» در آن به معنى «فى» و مراد از غيب دنيا باشد كه از آخرت غائب است چنانكه آخرت از دنيا. بعضى گفته‏اند: معنى «خَشِىَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ» آن است كه از خدا بترسد با آنكه او را نديده. «خافَ اللَّهَ وَلَمْ‏يَرَهُ». غيب شامل گذشته و آينده‏ در آيه [هود:49]. مراد اخبار و حالات پيامبران گذشته و غيره است كه به طريق وحى بيان گرديده است پس منظور از غيب گذشته‏ها است و در [رعد:9]. «الغيب» شامل همه نهان‏ها است اعم از گذشته، حال و آينده پس غيب شامل هر سه است. غيب نسبت به انسان است‏ انقسام موجودات به غيب و آشكار نسبت به ما انسان‏ها است و نسبت به خدا همه آشكار و همه يكسانند كه خداوند [رعد:9]. مى‏باشد. غيب مخصوص و مبذول‏ علم غيب مخصوص به خدا است و جز خدا كسى داناى غيب نيست چنانكه آياتى از قبيل [انعام:59]. [نمل:65]. [فاطر:38]. در اين مطلب صريح اند و پاره‏اى از پيامبران صريحاً علم غيب را از خود نفى كرده‏اند چنانكه نوح «عليه‏السلام» به قومش فرمود: [هود:31]. و درباره رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» آمده [اعراف:188]. اگر غيب را مى‏دانستم خير بسيار به خود جلب مى‏كردم و بدى به من نمى‏رسيد، من جز انذار كننده نيستم. اين حكم اولى علم به غيب است ولى در نوبت ثانوى مانعى نيست كه خدا مقدارى از غيب به پيامبرش بيان دارد كه به آن غيب مبذول مى‏گوئيم چنانكه اخبار پيامبران و اخبار قيامت از غيب است و خداوند به آن حضرت بيان داشته چنانكه در آيه [هود:49]. گذشت و آيه [جن:26-27]. صريح است در اينكه علم غيب مال خداست و هيچ كس را به غيب مطلع نخواهد كرد مگر آنكه مورد رضاى اوست و مورد رضا از پيامبران است. از اينجاست كه غيب‏هاى بسيارى را خدا به حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» آموخته و آن حضرت به اصحابش خاصه به على بن ابيطالب «عليه‏السلام» بيان فرموده است و چون امام «عليه‏السلام» به كسى يكى از آنها را بيان مى‏كرد، او مى‏گفت: يا اميرالمؤمنين علم غيب بلديد؟ مى‏فرمود: نه اين علمى است كه رسول خدا به من آموخته «عِلْمٌ عَلَّمَنيهِ رَسُولُ اللَّهِ «صلى اللَّه عليه و آله» و از همين باب است كه عيسى «عليه‏السلام» به مردم مى‏گفت: «از آنچه مى‏خوريد و در خانه‏ها ذخيره مى‏كنيد به شما خبر مى‏دهم» [آل عمران:49]. ايضاً قول يوسف «عليه‏السلام» كه به دو رفيق زندانى گفت: «يكى از شما ساقى پادشاه مى‏شود و ديگرى به دار آويخته شده و پرندگان از گوشت سرش مى‏خورند» [يوسف:37]. در ماقبل آيه هست كه: پروردگارم اين را به من تعليم فرموده است «ذلِكُما مِّما عَلَّمَنى رَبّى». خلاصه: آنكه خدا در علم غيب مستقل است و به حكم اولى جز خدا كسى داناى غيب نيست ولى خدا خودش مقدارى از غيب را به صورت علم به پيامبرانش بيان مى‏كند و آنها هم به اوصياء خويش. رجوع شود به كافى مخصوصاً به «باب نادر فيه ذكر الغيب». و اينكه رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» فرمايد [احقاف:9]. نمى‏دانم چه به سر من يا به سر شما خواهد آمد، راجع به غيب مخصوص است و اين منافات ندارد كه آن حضرت بفرمايد: اى على خدايم خبر داده كه تو در ماه رمضان شهيد خواهى شد و محاسنت از خون فرقت خصاب خواهد گرديد. در نهج البلاغه خطبه 59 پيش از جنگ نهروان درباره جنگ با خوارج فرمود: «مَصارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَاللَّهُ لايُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لايَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ» يعنى قتلگاه آنها در كنار نهر است به خدا قسم از آنها ده نفر نجات نمى‏يابد و از شما لشكريان من ده نفر كشته نمى‏شود. اين يك خبر غيبى بود كه از آن حضرت صادر شد، محمد عبده در شرح آن مى‏گويد از خوارج فقط 9 نفر ماند و از اصحاب آن حضرت جز هشت نفر كشته نشدند. ابن ابى‏الحديد در شرح آن گويد: اين از اخبارى است كه در اثر اشتهار نزديك به متواتر است و همه از آن حضرت نقل كرده‏اند و آن از جمله معجزات و اخبار غيبى آن بزرگواراست. اينها همه از غيب‏هاى مبذول اند كه از طرف خدا به رسول خدا و از آن حضرت به وصيتش صلوات اللَّه عليهم القاء شده است.


*[[ال]]
*[[ال]]
[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۳۰ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۴۰

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه


قاموس قرآن

نهان. نهفته. هرآنچه از ديده يا از علم نهان است. ارباب لغت گفته‏اند: «اَلْغَيْبُ: كُلُّ ما غابَ عَنْكَ». [بقره:33]. من نهان آسمان‏ها و زمين را مى‏دانم. [هود:49]. آن از خبرهاى نهان است كه به تو وحى و اعلام مى‏كنيم. [بقره:3]. لفظ «الغيب» در آيه گرچه مطلق است ولى ظاهراً مراد از آن خداست كه در ذيل آيه ايمان به پيامبران و كتب گذشته را ذكر كرده و در آخر به لفظ «بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» قيامت را هم نام برده است پس بنابر وقت نزول آيه، مى‏ماند خدا و با آن سه اصل توحيد: ايمان به خدا، نبوت و قيامت، تمام مى‏شود. خدا از هر پيدا پيداتر است ولى اطلاق لفظ غيب بر خدا به علت ناديده بودن او است. در تفسير برهان از امام صادق «عليه‏السلام» مروى است كه درباره «يُؤْئِنُونَ بِالْغَيْبِ» فرمود: «مَنْ آمَنَ بَقِيامِ الْقائِمِ» «عليه‏السلام» و روايت ديگر فرموده: «وَالْغَيْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغائِبُ» ظاهراً مراد امام «عليه‏السلام» تطبيق است كه اذعان به وجود امام غائب «عليه‏السلام» نيز واجب و جزء ايمان است همچنين است شمول آن بر ملائكه. خشية بالغيب؟ در عده‏اى از آيات جمله «يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ» و نظير آن آمده مثل [انبیاء:49]. [يس:11]. ايضاً [مائده:94]. [فاطر:18]. [ق:33]. [ملك:12]. مراد از اين «بِالْغَيْبِ» چيست و «باء» چه معنى دارد؟ طبرسى و زمخشرى و بيضاوى «بِالْغَيْبِ» را حال گرفته و گفته «يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ» يعنى از خدايشان مى‏ترسند در حاليكه از عذاب خدا غائب اند و آن را نمى‏بينند. در اين صورت بايد «باء» به معنى ظرفيت «فى» باشد. بعضى‏ها غيب را آخرت گرفته‏اند، در الميزان ذيل آيه [مائده:94]. فرموده: معنى خوف بالغيب آن است كه انسان از خدايش بترسد و از عذاب او بر حذر باشد حال آنكه عذاب و عقاب از انسان غائب است و چيزى از آن را به ظاهر مشاعرش نمى‏بيند. بنا به نظر الميزان بايد «باء» به معنى «من» باشد. ناگفته نماند اهل لغت ظرفيت را يكى از معانى باء شمرده‏اند و در آيه [آل عمران:123]. و در [قمر:34]. گفته‏اند معنى «فى بَدْر - فى سَحَر» است. بنابراين مى‏شود «با» در آن به معنى «فى» و مراد از غيب دنيا باشد كه از آخرت غائب است چنانكه آخرت از دنيا. بعضى گفته‏اند: معنى «خَشِىَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ» آن است كه از خدا بترسد با آنكه او را نديده. «خافَ اللَّهَ وَلَمْ‏يَرَهُ». غيب شامل گذشته و آينده‏ در آيه [هود:49]. مراد اخبار و حالات پيامبران گذشته و غيره است كه به طريق وحى بيان گرديده است پس منظور از غيب گذشته‏ها است و در [رعد:9]. «الغيب» شامل همه نهان‏ها است اعم از گذشته، حال و آينده پس غيب شامل هر سه است. غيب نسبت به انسان است‏ انقسام موجودات به غيب و آشكار نسبت به ما انسان‏ها است و نسبت به خدا همه آشكار و همه يكسانند كه خداوند [رعد:9]. مى‏باشد. غيب مخصوص و مبذول‏ علم غيب مخصوص به خدا است و جز خدا كسى داناى غيب نيست چنانكه آياتى از قبيل [انعام:59]. [نمل:65]. [فاطر:38]. در اين مطلب صريح اند و پاره‏اى از پيامبران صريحاً علم غيب را از خود نفى كرده‏اند چنانكه نوح «عليه‏السلام» به قومش فرمود: [هود:31]. و درباره رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» آمده [اعراف:188]. اگر غيب را مى‏دانستم خير بسيار به خود جلب مى‏كردم و بدى به من نمى‏رسيد، من جز انذار كننده نيستم. اين حكم اولى علم به غيب است ولى در نوبت ثانوى مانعى نيست كه خدا مقدارى از غيب به پيامبرش بيان دارد كه به آن غيب مبذول مى‏گوئيم چنانكه اخبار پيامبران و اخبار قيامت از غيب است و خداوند به آن حضرت بيان داشته چنانكه در آيه [هود:49]. گذشت و آيه [جن:26-27]. صريح است در اينكه علم غيب مال خداست و هيچ كس را به غيب مطلع نخواهد كرد مگر آنكه مورد رضاى اوست و مورد رضا از پيامبران است. از اينجاست كه غيب‏هاى بسيارى را خدا به حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» آموخته و آن حضرت به اصحابش خاصه به على بن ابيطالب «عليه‏السلام» بيان فرموده است و چون امام «عليه‏السلام» به كسى يكى از آنها را بيان مى‏كرد، او مى‏گفت: يا اميرالمؤمنين علم غيب بلديد؟ مى‏فرمود: نه اين علمى است كه رسول خدا به من آموخته «عِلْمٌ عَلَّمَنيهِ رَسُولُ اللَّهِ «صلى اللَّه عليه و آله» و از همين باب است كه عيسى «عليه‏السلام» به مردم مى‏گفت: «از آنچه مى‏خوريد و در خانه‏ها ذخيره مى‏كنيد به شما خبر مى‏دهم» [آل عمران:49]. ايضاً قول يوسف «عليه‏السلام» كه به دو رفيق زندانى گفت: «يكى از شما ساقى پادشاه مى‏شود و ديگرى به دار آويخته شده و پرندگان از گوشت سرش مى‏خورند» [يوسف:37]. در ماقبل آيه هست كه: پروردگارم اين را به من تعليم فرموده است «ذلِكُما مِّما عَلَّمَنى رَبّى». خلاصه: آنكه خدا در علم غيب مستقل است و به حكم اولى جز خدا كسى داناى غيب نيست ولى خدا خودش مقدارى از غيب را به صورت علم به پيامبرانش بيان مى‏كند و آنها هم به اوصياء خويش. رجوع شود به كافى مخصوصاً به «باب نادر فيه ذكر الغيب». و اينكه رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» فرمايد [احقاف:9]. نمى‏دانم چه به سر من يا به سر شما خواهد آمد، راجع به غيب مخصوص است و اين منافات ندارد كه آن حضرت بفرمايد: اى على خدايم خبر داده كه تو در ماه رمضان شهيد خواهى شد و محاسنت از خون فرقت خصاب خواهد گرديد. در نهج البلاغه خطبه 59 پيش از جنگ نهروان درباره جنگ با خوارج فرمود: «مَصارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَاللَّهُ لايُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لايَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ» يعنى قتلگاه آنها در كنار نهر است به خدا قسم از آنها ده نفر نجات نمى‏يابد و از شما لشكريان من ده نفر كشته نمى‏شود. اين يك خبر غيبى بود كه از آن حضرت صادر شد، محمد عبده در شرح آن مى‏گويد از خوارج فقط 9 نفر ماند و از اصحاب آن حضرت جز هشت نفر كشته نشدند. ابن ابى‏الحديد در شرح آن گويد: اين از اخبارى است كه در اثر اشتهار نزديك به متواتر است و همه از آن حضرت نقل كرده‏اند و آن از جمله معجزات و اخبار غيبى آن بزرگواراست. اينها همه از غيب‏هاى مبذول اند كه از طرف خدا به رسول خدا و از آن حضرت به وصيتش صلوات اللَّه عليهم القاء شده است.