تَطّلِع: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
=== ریشه کلمه ===
=== ریشه کلمه ===
*[[ریشه طلع‌ | طلع‌]] (۱۹ بار) [[کلمه با ریشه:: طلع‌| ]]
*[[ریشه طلع‌ | طلع‌]] (۱۹ بار) [[کلمه با ریشه:: طلع‌| ]]
=== قاموس قرآن ===
طلوع و مطلع به معنى آشكار شدن است. «طَلَعَ الشَّمْسُ وَ الْكَوْكَبُ طُلُوعاً وَ مَطْلَعا: ظَهَرَ». راغب معناى ديگر را از قبيل آمدن و رو كردن و دانستن از باب استعاره مى داند. [طه:130]، [قدر:5] مطلع در آيه مصدر ميمى و به معنى طلوع است. در آيه «حَتّى اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ...» اسم مكان و به معنى محل طلوع شمس است. راجع به اين آيه بعداً توضيح خواهيم داد. اطلاع: به معنى ظاهر شدن و آگاه كردن است لازم و متعدى هر دو مى‏آيد [آل عمران:179]. يعنى خدا عادت نداشت كه شما را بر غيب مطلع كند. اطلاع: از باب افتعال به معنى آگاه شدن است [مائده:13]. و نيز به معنى اشراف و از بالا نگاه كردن است [صافات:54-55]. يعنى آيا شما از جاى و حال رفيق من آگاهيد؟ پس سر بلند كرد و او را در وسط آتش ديد. بعضى مطّلعئن را نيز اشراف معنى كرده‏اند. در آيه: [كهف:18]. گمان مى‏كنم به معنى اطلاع ناگهانى است در اقرب گويد: «اِطَّلَعَ فُلانٌ عَلَيْنا:اَتانا فُجْأَةً» يعنى اگر ناگهان و بى مقدّمه به آنها نگاه ميكردى ولى بعضى آن را اشراف معنى كرده‏اند گرچه آن نيز درست است. در نهايه آمده: «اِطَّلَعَ عَلى الشَّىْ‏ءِ:عَلِمَهُ». * [قصص:38]. در جوامع الجامع، اطلاع را بالارفتن معنى كرده يعنى براى من بناى بلندى بساز تا به طرف خداى موسى بالا روم. اين مطلب در نهايه نيز ذكر شده است. * [همزه:6-7]. نا گفته نماند: اشراف نوعاً توأم با تسلّط است به نظر مى‏آيد مراد از «تَطَّلِعُ» تسلط و استيلا يعنى: آتش افروخته خدا كه بر دلهاچيره شود: و احتمال دارد كه به معنى بر روى قلبها آشكار مى‏شود و آن ظاهراً سر زدن از قلبها است با بالا رفتن ضربان آنها به طور شديد. به عبارت ديگر آتش افروخته خدا كه از قلوب اهل آتش زبانه مى‏كشد. * [كهف:90]. مراد از مَطْلِعَ الشَّمْسِ طرف مشرق است كه ذوالقرنين در مسافت دوم به طرف شرق كشور خويش براى خواباندن شورش بدويان رفت. و گرنه محلى در زمين نيست كه آفتاب از آنجا خارج شود و زمين با افتاب در حدود صدو پنجاه ميليون كيلومتر فاصله دارد و مشرق و مغرب اعتبارى است به اعتبار ظهورو غروب آفتاب. طلوع چنانكه گفته شد به معنى به روز است به همين مناسبت به ميوه و غنچه و گل طلع گفته مى‏شود كه از درخت ظاهر مى‏شود. [انعام:99]. از درخت خرما از ميوه‏اش خوشه‏هاى نزديك به هم يا سهل الاخذ رويانديم. ايضاً [ق:10]. در مجمع فرموده: طلع اولين ظهور ميوه خرماست . اين كلمه چهار بار در قرآن به كار رفته، سه بار در ميوه خرما چنانكه در دو آيه گذشت همچنين آيه [شعراء:148]. و آيه [صافات:65]. درباره درخت زقّوم است در اقرب علاوه از ميوه آن را چيزى كه مانند دو نعل روى هم معنى كرده است.


[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۹ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۰۳

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

طلوع و مطلع به معنى آشكار شدن است. «طَلَعَ الشَّمْسُ وَ الْكَوْكَبُ طُلُوعاً وَ مَطْلَعا: ظَهَرَ». راغب معناى ديگر را از قبيل آمدن و رو كردن و دانستن از باب استعاره مى داند. [طه:130]، [قدر:5] مطلع در آيه مصدر ميمى و به معنى طلوع است. در آيه «حَتّى اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ...» اسم مكان و به معنى محل طلوع شمس است. راجع به اين آيه بعداً توضيح خواهيم داد. اطلاع: به معنى ظاهر شدن و آگاه كردن است لازم و متعدى هر دو مى‏آيد [آل عمران:179]. يعنى خدا عادت نداشت كه شما را بر غيب مطلع كند. اطلاع: از باب افتعال به معنى آگاه شدن است [مائده:13]. و نيز به معنى اشراف و از بالا نگاه كردن است [صافات:54-55]. يعنى آيا شما از جاى و حال رفيق من آگاهيد؟ پس سر بلند كرد و او را در وسط آتش ديد. بعضى مطّلعئن را نيز اشراف معنى كرده‏اند. در آيه: [كهف:18]. گمان مى‏كنم به معنى اطلاع ناگهانى است در اقرب گويد: «اِطَّلَعَ فُلانٌ عَلَيْنا:اَتانا فُجْأَةً» يعنى اگر ناگهان و بى مقدّمه به آنها نگاه ميكردى ولى بعضى آن را اشراف معنى كرده‏اند گرچه آن نيز درست است. در نهايه آمده: «اِطَّلَعَ عَلى الشَّىْ‏ءِ:عَلِمَهُ». * [قصص:38]. در جوامع الجامع، اطلاع را بالارفتن معنى كرده يعنى براى من بناى بلندى بساز تا به طرف خداى موسى بالا روم. اين مطلب در نهايه نيز ذكر شده است. * [همزه:6-7]. نا گفته نماند: اشراف نوعاً توأم با تسلّط است به نظر مى‏آيد مراد از «تَطَّلِعُ» تسلط و استيلا يعنى: آتش افروخته خدا كه بر دلهاچيره شود: و احتمال دارد كه به معنى بر روى قلبها آشكار مى‏شود و آن ظاهراً سر زدن از قلبها است با بالا رفتن ضربان آنها به طور شديد. به عبارت ديگر آتش افروخته خدا كه از قلوب اهل آتش زبانه مى‏كشد. * [كهف:90]. مراد از مَطْلِعَ الشَّمْسِ طرف مشرق است كه ذوالقرنين در مسافت دوم به طرف شرق كشور خويش براى خواباندن شورش بدويان رفت. و گرنه محلى در زمين نيست كه آفتاب از آنجا خارج شود و زمين با افتاب در حدود صدو پنجاه ميليون كيلومتر فاصله دارد و مشرق و مغرب اعتبارى است به اعتبار ظهورو غروب آفتاب. طلوع چنانكه گفته شد به معنى به روز است به همين مناسبت به ميوه و غنچه و گل طلع گفته مى‏شود كه از درخت ظاهر مى‏شود. [انعام:99]. از درخت خرما از ميوه‏اش خوشه‏هاى نزديك به هم يا سهل الاخذ رويانديم. ايضاً [ق:10]. در مجمع فرموده: طلع اولين ظهور ميوه خرماست . اين كلمه چهار بار در قرآن به كار رفته، سه بار در ميوه خرما چنانكه در دو آيه گذشت همچنين آيه [شعراء:148]. و آيه [صافات:65]. درباره درخت زقّوم است در اقرب علاوه از ميوه آن را چيزى كه مانند دو نعل روى هم معنى كرده است.