ذُرّيّة: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
*[[ریشه ذرر | ذرر]] (۳۸ بار) [[کلمه با ریشه:: ذرر| ]]
*[[ریشه ذرر | ذرر]] (۳۸ بار) [[کلمه با ریشه:: ذرر| ]]
*[[ریشه يى‌ | يى‌]] (۴۰ بار) [[کلمه با ریشه:: يى‌| ]]
*[[ریشه يى‌ | يى‌]] (۴۰ بار) [[کلمه با ریشه:: يى‌| ]]
=== قاموس قرآن ===
فرزند. نسل. در مجمع ذيل آيه 124 بقره مى‏گويد: ذّرّيه و نسل و ولد نظير هم‏اند و در اصل آن چهار مذهب است ذرء، ذرو، ذرى. در ا قرب الموارد مى‏گويد: ذريّه كه بضم و فتح و كسر ذال خوانده مى‏شود به معنى نسل است و اصل آن ذرّيئه بوده همزه را بياء قلب و در هم ادغام كرده‏اند جمع آن ذّرّيات و ذرارى است. [غافر:8]. در صحاح مى‏گويند: ذرء به معنى آفريدن است و بنسل جن و انس از همين جهت ذريّه گفته‏اند. قاموس نيز آنرا نسل گفته اعم از نسل انس يا جن. به عقيده راغب ذريّه در واحد و جمع بكار مى‏رود و اصل آن جمع است. در اينصورت بايد گفت:ذرّيّات و ذرارى جمع بجمع‏اند. ولى از اقراب نقل شده كه ذريّه مفرد است. [آل عمران:38] پروردگارا از جانب خودت براى من نسل و فرزند پاكى عطا فرما. [بقره:266] از ذرّيه در اينجا جنس اراده شده لذا وصفش جمع آمده است همچنين در آيه [يونس:83] و در آيات ديگر نيز چنين است. در اينجا لازم است چند آيه را بررسى كنيم: 1- [انعام:83-85]. ضمير «ذّرِيَّتِهِ» در ظاهر به ابراهيم عايد است زيرا جمله «وَ نُوحاً هَدَيْنا مِن قَبْلُ» معترضه مى‏باشد و اگر كسى اصرار كند كه به نوح عايد است باز به آنچه خواهيم گفت ضرورى ندارد. در اين آيات عيسى فرزند ابراهيم خوانده شده است باآنكه پدر نداشت و از جانب مادر به ابراهيم متصل است نتيجه آنكه فرزند دختر ذريه شخص است و فرزند حضرت زهرا «عليهم السلام» فرزندان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»اند. بنى اميّه و بنى عباس از اينكه به حسنين و ساير ائمه «عليهم السلام» ابن رسول اللّه گفته شود ناراحت بودند و اصرار داشتند چنين خطابى به آنان «عليه السلام» نشود بلكه ابن على گفته شود. نقل است كه حجاج بن يوسف لعنه اللّه يحيى بن معمّر را خواست و گفت شنيده‏ام مى‏گويى حسن و حسين از ذريّه پيغبراند و اين مطلب را در قرآن پيدا مى‏كنى من كتاب خدا را از اوّل تا آخر خواندم همچو چيزى نيافتم؟! يحيى گفت: آيا سوره انعام را نمى‏خوانى؟ «وَ مِنْ ذُرِّيَتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ» تا رسيد به «يَحْيى وَ عيسى» گفت آيا عيسى از فرزندان ابراهيم نيست با آنكه پدر نداشت؟ حجّاج گفت: راست گفتى. (تفسير عياشى ذيل آيه فوق). معاويه روزى به غلام خودش ذكوان گفت: اگر بحسن و حسين نامه نوشتى ابن رسول اللّه ننويس زيرا آنها پسران على هستند. ذكوان اظهار اطاعت كرد. روزى معاويه باو دستور داد نام فرزندان او را نوشته و پيش وى بياورد، ذكوان نامهاى پسران و دختران وپسر زادگان معاويه را نوشت و حاضر كرد ولى از نواده‏هاى دخترى او نامى نبورد. معاويه گفت: چرا عده‏اى از فرزندان مرا ننوشته‏اى؟ ذكوان گفت: مرا غير از اينها فرزندان ديگرى دارى؟ گفت مگر دختر زادگانم فرزندان من نيستند؟ ذكوان فرست را مغتنم شمرده گفت: چگونه پسران دختر پيغمبر پسران او نيستند ولى فرزندان دختر تو فرزند تواند؟ معاويه در پاسخ وا ماند و گفت: در جاى ديگر اظهار نكن (كشف الغّمه ص 164). از اين دو مطلب روشن مى‏شودكه بنى اميّه از اين جريان بسيار ناراحت بوده‏اند. حسن بن شعبه رحمه اللّه در تحف العقول ضمن گفتگوى هدف موسى بن جعفر «عليه السلام» با هارون عباسى نقل مى‏كند كه هارون به آن حضرت گفت: چرا به على نسبت داده نمى‏شويد با آن كه پدر شماست و به رسول خدا نسبت داده مى‏شويد با آنكه جدّ شماست؟ حضرت فرمود: خدا عيسى بن مريم را به خليل خود ابراهيم نسبت داده به وسيله مادرش مريم كه بشرى به او دست نزد و آنگاه آيات فوق را قرائت فرمودند...) نگارنده اين مطلب را بطور مشروح در كتاب شخصيت حضرت مجتبى «عليه السلام» ص 156 - 162 نوشته‏ام طالبين به آن جا رجوع كنند و علّامه امينى رحمه اللّه در الغدير ج 7 ص 121 - 129 ط2 آنرا بطور مفّصل عنوان نموده است. 2 - [كهف:50] از اين آيه روشن مى‏شود كه ابليس هم نسل و فرزندان دارد ولى كيفيت اين زاد و ولد براى ما مجهول است. 3 - [صافات:75-82] در اين آيه ذّريّه به اصحاب نوح نيز شامل است زيرا در سوره شعراءِ آمده [شعراء:120-119 ]تفصيل اين مطلب در (اهل) گذشت. 4 - [اعراف:172-173]. ظاهر آن است كه «ذُرِّيَّتَهُمْ» مفعول «اَ خَذَ» است. يعنى ياد كن زمانى را كه پروردگارت نسل آدميان را از بنى آدم يعنى از پشت آنها گرفت و آنها رابرخودشان نشان داد و گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند بلى گواهى داديم اين عمل براى آن بود كه روز قيامت نگويند ما از اين غافل بوديم و يا بگويند پدران ما مشرك بودند و ما نسل آنها بوديم و به پيروى از آنها مشرك شديم چرا ما را بكار آنها هلاك مى‏گردانى؟ فكر مى‏كنم مراد از اين دو آيه آن است كه خداوند بشر از اين حين گرفته شدن از صلب پدر طورى آفريده كه توحيد را فطرى او كرده است و آن گواه بودن شخص بر خويش و اقرار ذاتى بر توحيد است و اشهاد و الست بربّكم و گواهى آنها همه بر سبيل فطرت و تكوين است نه ظاهرى و عادى. و ظرف اشهاد اين دنيا است از وقت جدا شدن از صلب پدر تا وقت مردن. و در نتيجه شخص روز قيامت نمى‏تواند بگويد من توحيدد را درك نكردم و نمى‏تواند بگويد، در شرك از پدران پيروى نمودم. زيرا فطرت او راهنماى اوست. [روم:30]. در اين صورت آيه شريفه راجع به عالم ذّر نقل شده شايد مراد از آنها عالم سلّولهاست كه در پشت پدران‏اند و خدا در حين اخذ آنها در حين وارد كردن به رحم مادر از آنها گواهى گرفت. و اگر اين حقيقت ثابت شود كه خداوند تمام بنى آدم را بصورت ذرات ريز از وجود آدم اولى بيرون آورد و از آنها توحيد گواهى خواست و آنها گواهى دادن، اين مطلب از ظاهر آيه فهميده نمى‏شود. سيد مرتضى علم‏الهدى (ره) در امالى خود مجلس 3 بر كسانى كه آيه را حمل بر ذّر كرده‏اند سخت حمله كرده و مى‏گويد: بعضى بى بصيرت و نافرزانه پينداشته كه تأويل آيه آن است: خداوند همه اولاد آدم «عليه السلام» را از پشت او خارج كرد و آنها بصورت ذرّات بودند معرفت خود را بر آنها مقرر فرمود و آنها را بر نفس خويش گواه گرفت. اين تأويل را عقل باطل و محال مى‏داند ظاهر قرآن نيز بر خلاف آن شهادت مى‏دهد زيراخدا فرمود «مِنْ بَنى آدَمَ» نه فرمود از آدم و فرمود «مِنْ ظُهُورِ هِم» از پشت آنها نه از پشت آدم و فرمود «ذَرِّيَّتَهُمْ» فرزندان آنها را نه فرزندان آدم را بعد فرمود: تا روز قيامت نگوييد غافل بوديم و نگوييد پدران ما مشرك بودند و ما از آنها پيروى كرديم اين دليل است كه آيه شامل فرزندان صلبى آدم «عليه السلام» نيست بلكه شامل كسانى است كه پدران مشرك داشته‏اند. الميزان پس از نقل اقوال و اجوبه بسيار عقيده دارد كه نشأه فعلى انسان مسبوق است به نشأه انسانى ديگر كه عيناً نظير اين نشأه است ولى در آن افراد انسان از خداى خود پوشيده نيستند و با مشاهده خويش وحدانيّت خدا را در ربوبيتش مى‏بينند از طريق استدلال بلكه از اين حيث كه از ربوبيت خدا قطع نيستند و آنرا مفقود نمى‏كنند به ربوبيت و حق ديگر اقرار مى‏نمايند نا پاكى شرك و آلودگى‏هاى گناهان از احكام آن نشأه... آن وقت فرموده ايرادهائى كه بر قول مثبتين عالم ذرّ وارد شده بر اين قول وارد نيست. ولى اثبات اين مطلب مشكل است مخصوصاً با ملاحظه آيه بعدى كه غرض از اشهاد را بيان مى‏كند. نا گفته نماند روايات عالم ذرّ كه در كتب شيعه و اهل سنّت نقل شده نوبت خود زياد است و خدا بحقيقت امر داناست. 5- [يس:41-43]. در تفسير الميزان مى‏گويد علت نسبت حمل بر ذرّيّة بر انگيختن شفقت و رحمت است طبرسى ذريّة را در آيه بر معناى فاعلى و پدران و اجداد گرفته زيرا ذرء به معنى خلق است و اولاد از پدران خلق مى‏شوند و فلك مشحون را كشتى نوح فرموده است ولى آيه سوم با آن جور در نمى‏آيد و در آن صورت مى‏فرمود «لَوْ نَشاءُ لَاَغْرَقناهُم» يعنى اگر مى‏خواستيم آنها را در كشتى نوح غرق مى‏كرديم. صاحب كتاب تجسم عمل آقاى محمد امين رضوى احتمال داده‏اند كه مراد از فلك مشحون رحم مادر و از ذريه فرزندان است كه در آن حمل مى‏شوند در اين صورت بايد گفت: لام الفلك براى عهد است و اشاره برحم، كه فلك بخصوصى است. ناگفته نماند اگر فلك در آيه شريفه نكره مى‏آمد احتمال ايشان قوى‏تر مى‏شد زيرا كه رحم كشتى مخصوصى است ولى اطلاق الفلك برحم در استعمال عرب ظاهراً يافته نيست. ز مخشرى مى‏گويد ذريّه مردم را كه حملشان بر آنها اهميت داشت در كشتى حمل كرديم اين سخن از اقوال ديگر قوى بنظر مى‏رسد. 6- [طور :21]. مراد از ذريّه ظاهراً كودكان نيستند زيرا اتبّاع با ايمان در صورتى است كه عاقل و مكلّف و بزرگ باشند در اين صورت ذريّه لاحق شده به پدران، خودشان نيز ذَريّه و نسل خواهند داشت ظاهراً مراد از الحاق ذرّيّه الحاق در مغفرت و در بهشت رفتن است و ظاهر آن است كه ذّريّة از لحاظ مقام و عمل از پدران كمتراند و در درجه دوم قرار گرفته‏اند ولى خداوند بالطف خود آنها را به مقام پدران مى‏رساند آيات زير مطلب را روشن مى‏كند كه ملائكه درباره مؤمنان واقعى به خدا مى‏گويند: [مؤمنون:7-8]، اين كه اول به مؤمنان دعا شده و سپس آباء و ازواج و ذرّيات آمده است كه آنها در رتبه اول نيستند. 7- [ابراهيم:40]، در اين آيه ذريه بطور تغليب بر زن نيز شامل است زيرا حضرت ابراهيم «عليه السلام» فرزندش اسماعيل و زنش هاجر را در بيابان مكه اسكان داد. و اين دعا را خواند.


[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۵ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۰۲

آیات شامل این کلمه

«ذُرِّیَّة» چنان که دانشمندان لغت گفته اند، در اصل به معناى «فرزندان کوچک و کم سن و سال» است. ولى غالباً به همه فرزندان گفته مى شود، گاهى به معناى مفرد و گاهى به معناى جمع استعمال مى گردد اما در اصل، معناى جمعى دارد. درباره ریشه اصلى این لغت احتمالات متعددى داده شده است: بعضى آن را از «ذَرْء» (بر وزن زرع) به معناى آفرینش مى دانند بنابراین مفهوم اصلى «ذُرِّیَّة» با مفهوم مخلوق و آفریده شده برابر است. و بعضى آن را از «ذَرّ» (بر وزن شرّ) که به معناى موجودات بسیار کوچک همانند ذرات غبار و مورچه هاى بسیار ریز مى باشد دانسته اند، از این نظر که فرزندان انسان نیز در ابتدا از نطفه بسیار کوچکى آغاز حیات مى کنند. سومین احتمال که درباره آن داده شده، این است که از مادّه «ذَرْو» (بر وزن مرو) به معناى پراکنده ساختن گرفته شده و این که فرزندان انسان را ذریّه گفته اند به خاطر آن است که آنها پس از تولید مثل، به هر سو در روى زمین پراکنده مى شوند.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

فرزند. نسل. در مجمع ذيل آيه 124 بقره مى‏گويد: ذّرّيه و نسل و ولد نظير هم‏اند و در اصل آن چهار مذهب است ذرء، ذرو، ذرى. در ا قرب الموارد مى‏گويد: ذريّه كه بضم و فتح و كسر ذال خوانده مى‏شود به معنى نسل است و اصل آن ذرّيئه بوده همزه را بياء قلب و در هم ادغام كرده‏اند جمع آن ذّرّيات و ذرارى است. [غافر:8]. در صحاح مى‏گويند: ذرء به معنى آفريدن است و بنسل جن و انس از همين جهت ذريّه گفته‏اند. قاموس نيز آنرا نسل گفته اعم از نسل انس يا جن. به عقيده راغب ذريّه در واحد و جمع بكار مى‏رود و اصل آن جمع است. در اينصورت بايد گفت:ذرّيّات و ذرارى جمع بجمع‏اند. ولى از اقراب نقل شده كه ذريّه مفرد است. [آل عمران:38] پروردگارا از جانب خودت براى من نسل و فرزند پاكى عطا فرما. [بقره:266] از ذرّيه در اينجا جنس اراده شده لذا وصفش جمع آمده است همچنين در آيه [يونس:83] و در آيات ديگر نيز چنين است. در اينجا لازم است چند آيه را بررسى كنيم: 1- [انعام:83-85]. ضمير «ذّرِيَّتِهِ» در ظاهر به ابراهيم عايد است زيرا جمله «وَ نُوحاً هَدَيْنا مِن قَبْلُ» معترضه مى‏باشد و اگر كسى اصرار كند كه به نوح عايد است باز به آنچه خواهيم گفت ضرورى ندارد. در اين آيات عيسى فرزند ابراهيم خوانده شده است باآنكه پدر نداشت و از جانب مادر به ابراهيم متصل است نتيجه آنكه فرزند دختر ذريه شخص است و فرزند حضرت زهرا «عليهم السلام» فرزندان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»اند. بنى اميّه و بنى عباس از اينكه به حسنين و ساير ائمه «عليهم السلام» ابن رسول اللّه گفته شود ناراحت بودند و اصرار داشتند چنين خطابى به آنان «عليه السلام» نشود بلكه ابن على گفته شود. نقل است كه حجاج بن يوسف لعنه اللّه يحيى بن معمّر را خواست و گفت شنيده‏ام مى‏گويى حسن و حسين از ذريّه پيغبراند و اين مطلب را در قرآن پيدا مى‏كنى من كتاب خدا را از اوّل تا آخر خواندم همچو چيزى نيافتم؟! يحيى گفت: آيا سوره انعام را نمى‏خوانى؟ «وَ مِنْ ذُرِّيَتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ» تا رسيد به «يَحْيى وَ عيسى» گفت آيا عيسى از فرزندان ابراهيم نيست با آنكه پدر نداشت؟ حجّاج گفت: راست گفتى. (تفسير عياشى ذيل آيه فوق). معاويه روزى به غلام خودش ذكوان گفت: اگر بحسن و حسين نامه نوشتى ابن رسول اللّه ننويس زيرا آنها پسران على هستند. ذكوان اظهار اطاعت كرد. روزى معاويه باو دستور داد نام فرزندان او را نوشته و پيش وى بياورد، ذكوان نامهاى پسران و دختران وپسر زادگان معاويه را نوشت و حاضر كرد ولى از نواده‏هاى دخترى او نامى نبورد. معاويه گفت: چرا عده‏اى از فرزندان مرا ننوشته‏اى؟ ذكوان گفت: مرا غير از اينها فرزندان ديگرى دارى؟ گفت مگر دختر زادگانم فرزندان من نيستند؟ ذكوان فرست را مغتنم شمرده گفت: چگونه پسران دختر پيغمبر پسران او نيستند ولى فرزندان دختر تو فرزند تواند؟ معاويه در پاسخ وا ماند و گفت: در جاى ديگر اظهار نكن (كشف الغّمه ص 164). از اين دو مطلب روشن مى‏شودكه بنى اميّه از اين جريان بسيار ناراحت بوده‏اند. حسن بن شعبه رحمه اللّه در تحف العقول ضمن گفتگوى هدف موسى بن جعفر «عليه السلام» با هارون عباسى نقل مى‏كند كه هارون به آن حضرت گفت: چرا به على نسبت داده نمى‏شويد با آن كه پدر شماست و به رسول خدا نسبت داده مى‏شويد با آنكه جدّ شماست؟ حضرت فرمود: خدا عيسى بن مريم را به خليل خود ابراهيم نسبت داده به وسيله مادرش مريم كه بشرى به او دست نزد و آنگاه آيات فوق را قرائت فرمودند...) نگارنده اين مطلب را بطور مشروح در كتاب شخصيت حضرت مجتبى «عليه السلام» ص 156 - 162 نوشته‏ام طالبين به آن جا رجوع كنند و علّامه امينى رحمه اللّه در الغدير ج 7 ص 121 - 129 ط2 آنرا بطور مفّصل عنوان نموده است. 2 - [كهف:50] از اين آيه روشن مى‏شود كه ابليس هم نسل و فرزندان دارد ولى كيفيت اين زاد و ولد براى ما مجهول است. 3 - [صافات:75-82] در اين آيه ذّريّه به اصحاب نوح نيز شامل است زيرا در سوره شعراءِ آمده [شعراء:120-119 ]تفصيل اين مطلب در (اهل) گذشت. 4 - [اعراف:172-173]. ظاهر آن است كه «ذُرِّيَّتَهُمْ» مفعول «اَ خَذَ» است. يعنى ياد كن زمانى را كه پروردگارت نسل آدميان را از بنى آدم يعنى از پشت آنها گرفت و آنها رابرخودشان نشان داد و گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند بلى گواهى داديم اين عمل براى آن بود كه روز قيامت نگويند ما از اين غافل بوديم و يا بگويند پدران ما مشرك بودند و ما نسل آنها بوديم و به پيروى از آنها مشرك شديم چرا ما را بكار آنها هلاك مى‏گردانى؟ فكر مى‏كنم مراد از اين دو آيه آن است كه خداوند بشر از اين حين گرفته شدن از صلب پدر طورى آفريده كه توحيد را فطرى او كرده است و آن گواه بودن شخص بر خويش و اقرار ذاتى بر توحيد است و اشهاد و الست بربّكم و گواهى آنها همه بر سبيل فطرت و تكوين است نه ظاهرى و عادى. و ظرف اشهاد اين دنيا است از وقت جدا شدن از صلب پدر تا وقت مردن. و در نتيجه شخص روز قيامت نمى‏تواند بگويد من توحيدد را درك نكردم و نمى‏تواند بگويد، در شرك از پدران پيروى نمودم. زيرا فطرت او راهنماى اوست. [روم:30]. در اين صورت آيه شريفه راجع به عالم ذّر نقل شده شايد مراد از آنها عالم سلّولهاست كه در پشت پدران‏اند و خدا در حين اخذ آنها در حين وارد كردن به رحم مادر از آنها گواهى گرفت. و اگر اين حقيقت ثابت شود كه خداوند تمام بنى آدم را بصورت ذرات ريز از وجود آدم اولى بيرون آورد و از آنها توحيد گواهى خواست و آنها گواهى دادن، اين مطلب از ظاهر آيه فهميده نمى‏شود. سيد مرتضى علم‏الهدى (ره) در امالى خود مجلس 3 بر كسانى كه آيه را حمل بر ذّر كرده‏اند سخت حمله كرده و مى‏گويد: بعضى بى بصيرت و نافرزانه پينداشته كه تأويل آيه آن است: خداوند همه اولاد آدم «عليه السلام» را از پشت او خارج كرد و آنها بصورت ذرّات بودند معرفت خود را بر آنها مقرر فرمود و آنها را بر نفس خويش گواه گرفت. اين تأويل را عقل باطل و محال مى‏داند ظاهر قرآن نيز بر خلاف آن شهادت مى‏دهد زيراخدا فرمود «مِنْ بَنى آدَمَ» نه فرمود از آدم و فرمود «مِنْ ظُهُورِ هِم» از پشت آنها نه از پشت آدم و فرمود «ذَرِّيَّتَهُمْ» فرزندان آنها را نه فرزندان آدم را بعد فرمود: تا روز قيامت نگوييد غافل بوديم و نگوييد پدران ما مشرك بودند و ما از آنها پيروى كرديم اين دليل است كه آيه شامل فرزندان صلبى آدم «عليه السلام» نيست بلكه شامل كسانى است كه پدران مشرك داشته‏اند. الميزان پس از نقل اقوال و اجوبه بسيار عقيده دارد كه نشأه فعلى انسان مسبوق است به نشأه انسانى ديگر كه عيناً نظير اين نشأه است ولى در آن افراد انسان از خداى خود پوشيده نيستند و با مشاهده خويش وحدانيّت خدا را در ربوبيتش مى‏بينند از طريق استدلال بلكه از اين حيث كه از ربوبيت خدا قطع نيستند و آنرا مفقود نمى‏كنند به ربوبيت و حق ديگر اقرار مى‏نمايند نا پاكى شرك و آلودگى‏هاى گناهان از احكام آن نشأه... آن وقت فرموده ايرادهائى كه بر قول مثبتين عالم ذرّ وارد شده بر اين قول وارد نيست. ولى اثبات اين مطلب مشكل است مخصوصاً با ملاحظه آيه بعدى كه غرض از اشهاد را بيان مى‏كند. نا گفته نماند روايات عالم ذرّ كه در كتب شيعه و اهل سنّت نقل شده نوبت خود زياد است و خدا بحقيقت امر داناست. 5- [يس:41-43]. در تفسير الميزان مى‏گويد علت نسبت حمل بر ذرّيّة بر انگيختن شفقت و رحمت است طبرسى ذريّة را در آيه بر معناى فاعلى و پدران و اجداد گرفته زيرا ذرء به معنى خلق است و اولاد از پدران خلق مى‏شوند و فلك مشحون را كشتى نوح فرموده است ولى آيه سوم با آن جور در نمى‏آيد و در آن صورت مى‏فرمود «لَوْ نَشاءُ لَاَغْرَقناهُم» يعنى اگر مى‏خواستيم آنها را در كشتى نوح غرق مى‏كرديم. صاحب كتاب تجسم عمل آقاى محمد امين رضوى احتمال داده‏اند كه مراد از فلك مشحون رحم مادر و از ذريه فرزندان است كه در آن حمل مى‏شوند در اين صورت بايد گفت: لام الفلك براى عهد است و اشاره برحم، كه فلك بخصوصى است. ناگفته نماند اگر فلك در آيه شريفه نكره مى‏آمد احتمال ايشان قوى‏تر مى‏شد زيرا كه رحم كشتى مخصوصى است ولى اطلاق الفلك برحم در استعمال عرب ظاهراً يافته نيست. ز مخشرى مى‏گويد ذريّه مردم را كه حملشان بر آنها اهميت داشت در كشتى حمل كرديم اين سخن از اقوال ديگر قوى بنظر مى‏رسد. 6- [طور :21]. مراد از ذريّه ظاهراً كودكان نيستند زيرا اتبّاع با ايمان در صورتى است كه عاقل و مكلّف و بزرگ باشند در اين صورت ذريّه لاحق شده به پدران، خودشان نيز ذَريّه و نسل خواهند داشت ظاهراً مراد از الحاق ذرّيّه الحاق در مغفرت و در بهشت رفتن است و ظاهر آن است كه ذّريّة از لحاظ مقام و عمل از پدران كمتراند و در درجه دوم قرار گرفته‏اند ولى خداوند بالطف خود آنها را به مقام پدران مى‏رساند آيات زير مطلب را روشن مى‏كند كه ملائكه درباره مؤمنان واقعى به خدا مى‏گويند: [مؤمنون:7-8]، اين كه اول به مؤمنان دعا شده و سپس آباء و ازواج و ذرّيات آمده است كه آنها در رتبه اول نيستند. 7- [ابراهيم:40]، در اين آيه ذريه بطور تغليب بر زن نيز شامل است زيرا حضرت ابراهيم «عليه السلام» فرزندش اسماعيل و زنش هاجر را در بيابان مكه اسكان داد. و اين دعا را خواند.