ذَنْب: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
=== ریشه کلمه === | === ریشه کلمه === | ||
*[[ریشه ذنب | ذنب]] (۳۹ بار) [[کلمه با ریشه:: ذنب| ]] | *[[ریشه ذنب | ذنب]] (۳۹ بار) [[کلمه با ریشه:: ذنب| ]] | ||
=== قاموس قرآن === | |||
(بروزن فلس) گناه. ناگفته نماند: ذنب (بروزن فرس) به معنى دم حيوان و غيره است. و ذنب (بروزن عقل) در اصل به معنى گرفتن دم حيوان و غيره است. هر فعلى كه عاقبتش وخيم است آن را ذنب گويند زيرا كه جزاى آن مانند دم حيوان در آخر است و لذا است كه به گناه تبغه گويند كه جزايش در آخر و تابع آن است (مفردات) [شعراء:14]، براى آنها در عهده من گناهى است مىترسم مرا بكشند. جمع ذنب ذنوب بروزن عقول است نحو [زمر:53]، [فرقان:58]. * [فتح:1-3]، غرض از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» يعنى چه؟! آيا رسول خدا گناهى داشت تا آمرزيده شود؟! و آن گهى كه فتح مكه چه تناسبى با غفران ذنب دارد تا خدا بفرمايد براى تو مكه را فتح كرديم تا گناهان تو را بيآمرزيم؟! بخشودن شدن گناهان گذشته طبيعى و عادى است ولى گناهان آينده كه هنوز واقع نشدهاند چطور بخشوده مىشوند؟! اولا بايد دانست: به احتمال نزديك به يقين مراد از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» گناهان دور و نزديك است نه گناهانى كه در گذشته واقع شده و در آينده واقع خواهد شد. و به عبارت اخرى: گناهانى كه از مدتها قبل واقع شده و گناهانى كه تازه انجام گرفته است. اين سخن كاملاً طبيعى است و احتياج به آن تأمل ركيك ندارد كه بگوئيم: يعنى گناهان گذشته را مىبخشد و توفيق مىدهد كه در آينده گناه نكنى. در روايت نيز كه اين تعبير آمده باشد بنابر احتمال فوق گناهان دور و نزديك مرا داند. اين احتمال را خداوند به بركت قرآن بر من الهام فرموده و در جاى ديگر نديدهايم. ثانياً در آيات ديگر نيز بحضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» نسبت ذنب داده شده كه لازم است دقت شود مثل [غافر:55]، بنظر مىآيد مراد از اين ذنب خيالاتى است كه درباره توفيق و پيشرفت اسلام به قلب مبارك آن حضرت راه مىيافت كه آيا اين دين پيش مىرود؟ لذا خدا فرموده: صبر كن وعده خدا حق است و براى گناهت كه در دل تو رفت و آمد مىكند استغفار كن. نظير اين سخن است كه مىگويد [بقره:214]، مىفرمايد به هنگام بأساء و ضراء متزلزل شدند تا جائى كه رسول و مؤمنان گفتند: يارى خدا كى خواهد آمد. اين گر چه حكايت از حال آنها نيز دارد و آن گهى رسول من حيث هو به تصريح آيه چنين حال را دارد و آن شامل حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» هم مىشود. در آيه ديگر آمده [محمّد:19]، شايد مراد از اين ذنب نيز همان تنگى سينه آن حضرت باشد كه فرموده [هود:12]، و نيز فرموده [اعراف:2]، در سوره يوسف آيه 109 فرموده: پيش از تو مردانى فرستاديم و به آنها وحى مىكرديم... آيا در زمين سير نكردند تا عاقبت پيشينيان را بنگرند... آنگاه فرموده «حَتّى اِذا اسْتَيْئِسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا انَّهُم قَدْ كُذِبوا جاءَ هُمْ نَصَرُنا فَنُجِىَّ مَنْ نَشاءَ وَ لا يُرَدُّ بأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرمينَ». ظاهر آنست كه ضمير «ظنّو، اَنَّهُم، كُذِبوا» همه راجع به «الرُّسُل» است و به معنى چنين مىشود: تا آنگاه كه پيامبران مأيوس شدند و خيال كردند كه وعده عذاب درست نبوده يارى ما به آنها رسيد. آيا چنين خيالى در ذهن پيامبران خطور مىكند؟! و آيا اين عبارت اخراى آنست كه فرموده «وَ زُلْزِلُوا حَتّى يَقولَ الرَّسولُ وَالَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ»؟! واللّه العالم. در الميزان سه ضمير گذشته را به مردم برگردانده و فرموده: يعنى چون رسل از ايمان مردم مأيوس شدند و مردم پنداشتند كه پيامبران به دروغ وعده عذاب دادهاند آنگاه يارى ما آمد. راجع به مرجع سه ضمير و اينكه راجع به مردم است با آيه هود كه درباره قصّه نوح آمده كه مردم به نوح گفتند«بَلْ نَظُنَّكُم كاذِبينَ» و فرعون به موسى گفت [اسراء:101] استدلال كرده است واللّه العالم. اينك مىرسيم به آيه «اِنّا فَتَحْنا» به نظر نگارنده حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» درباره توفيق و پيشرفت اسلام ناراحتىها و تنگىهاى خاطر داشت چنانكه خداوند بارها فرموده [غافر:55]، [نحل:127]، [روم:60]. اين آيات همه براى رفع دلتنگى آن حضرت و براى تسليت اوست. و چون مكه فتح شد و بت پرستى متلاشى گرديد اين وعدهها جاى خود را گرفت و آن حضرت خاطرش آرام و مطمئن گرديد كه ديگر دستى بالاى ناپديد شدند و كلمه عالمگير و دلنواز «لااِلهَ اِلّااللّه» مانند كوه استوارى سينه به زمين زد لذا خداوند فرمود: براى تو فتحى آشكار پيش آورديم تا گناهان دور و نزديكت را(كه همان خيالات بوده باشد) بيامرزيم و ديگر آن خيالات به ذهن تو نيايد آخرين سورهايكه به آن حضرت نازل شده سوره نصر است كه فرموده «اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلونَ فى دينِ اللّهِ اَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ كانَ تَوّاباً». يعنى چون يارى خدا و فتح آمد و ديدى كه مردم فوج فوج به دين خدا داخل مىشوند را تسبيح و حمد بگوى و آمرزش بطلب. طلب آمرزش ديگر براى چيست؟! يعنى حالا كه با چشم خود ديدى دين جاى خود را گرفت و بعوض يك يك، گروه گروه داخل دين مىشوند و وعده خدا عملى شد ديگر از آن خيالات كه داشتى آمرزش بخواه؟ مفسران در تقريب آيه شريفه اقوالى دارند كه از نظر نگارنده قانع كننده و دلچسب نيست و به آنچه گفتهام اعتماد دارم. بعضى از بزرگان فتح را صلح حديبيه گرفته و از آيات سوره كه صلح مزبور را يادآورى مىكند استمداد كرده است. ناگفته نماند گرچه در آيات اين سوره راجع به صلح حديبيه مطلبى هست ولى بعيد به نظر مىرسد مراد صلح باشد در روايات امام رضا «عليه السلام» آمده كه فتح مكه فرمودهاند. و اگر مراد از فتح، جريان حديبيه باشد باز سخن ما به قوت خود باقى است و صلح حديبيه سبب آرامش خاطر آن حضرت گرديد و ديد كه وعدههاى خدا به تدريج جاى خود را مىگيرد واللّه العالم. * [رحمن:39]، به نظر مىآيد مراد از اين سؤال، سؤال استفهام است يعنى از كسى پرسيده نمىشود تو چه كاره بودهاى زيرا خداوند به همه چيز داناست و آن گهى فرمود [حاقة:18]. و فرمود [طارق:9]، و ما بعد آيه ما نحن فيه اين آيه است كه «يَعْرَفُ الْمُجْرِمُون بِسيماهُمْ...» يعنى: گناهكاران با علامت خود شناخته مىشوند مشروح اين سخن در «سئل» خواهد آمد انشاءاللّه. | |||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۴۵
ریشه کلمه
- ذنب (۳۹ بار)
قاموس قرآن
(بروزن فلس) گناه. ناگفته نماند: ذنب (بروزن فرس) به معنى دم حيوان و غيره است. و ذنب (بروزن عقل) در اصل به معنى گرفتن دم حيوان و غيره است. هر فعلى كه عاقبتش وخيم است آن را ذنب گويند زيرا كه جزاى آن مانند دم حيوان در آخر است و لذا است كه به گناه تبغه گويند كه جزايش در آخر و تابع آن است (مفردات) [شعراء:14]، براى آنها در عهده من گناهى است مىترسم مرا بكشند. جمع ذنب ذنوب بروزن عقول است نحو [زمر:53]، [فرقان:58]. * [فتح:1-3]، غرض از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» يعنى چه؟! آيا رسول خدا گناهى داشت تا آمرزيده شود؟! و آن گهى كه فتح مكه چه تناسبى با غفران ذنب دارد تا خدا بفرمايد براى تو مكه را فتح كرديم تا گناهان تو را بيآمرزيم؟! بخشودن شدن گناهان گذشته طبيعى و عادى است ولى گناهان آينده كه هنوز واقع نشدهاند چطور بخشوده مىشوند؟! اولا بايد دانست: به احتمال نزديك به يقين مراد از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» گناهان دور و نزديك است نه گناهانى كه در گذشته واقع شده و در آينده واقع خواهد شد. و به عبارت اخرى: گناهانى كه از مدتها قبل واقع شده و گناهانى كه تازه انجام گرفته است. اين سخن كاملاً طبيعى است و احتياج به آن تأمل ركيك ندارد كه بگوئيم: يعنى گناهان گذشته را مىبخشد و توفيق مىدهد كه در آينده گناه نكنى. در روايت نيز كه اين تعبير آمده باشد بنابر احتمال فوق گناهان دور و نزديك مرا داند. اين احتمال را خداوند به بركت قرآن بر من الهام فرموده و در جاى ديگر نديدهايم. ثانياً در آيات ديگر نيز بحضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» نسبت ذنب داده شده كه لازم است دقت شود مثل [غافر:55]، بنظر مىآيد مراد از اين ذنب خيالاتى است كه درباره توفيق و پيشرفت اسلام به قلب مبارك آن حضرت راه مىيافت كه آيا اين دين پيش مىرود؟ لذا خدا فرموده: صبر كن وعده خدا حق است و براى گناهت كه در دل تو رفت و آمد مىكند استغفار كن. نظير اين سخن است كه مىگويد [بقره:214]، مىفرمايد به هنگام بأساء و ضراء متزلزل شدند تا جائى كه رسول و مؤمنان گفتند: يارى خدا كى خواهد آمد. اين گر چه حكايت از حال آنها نيز دارد و آن گهى رسول من حيث هو به تصريح آيه چنين حال را دارد و آن شامل حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» هم مىشود. در آيه ديگر آمده [محمّد:19]، شايد مراد از اين ذنب نيز همان تنگى سينه آن حضرت باشد كه فرموده [هود:12]، و نيز فرموده [اعراف:2]، در سوره يوسف آيه 109 فرموده: پيش از تو مردانى فرستاديم و به آنها وحى مىكرديم... آيا در زمين سير نكردند تا عاقبت پيشينيان را بنگرند... آنگاه فرموده «حَتّى اِذا اسْتَيْئِسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا انَّهُم قَدْ كُذِبوا جاءَ هُمْ نَصَرُنا فَنُجِىَّ مَنْ نَشاءَ وَ لا يُرَدُّ بأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرمينَ». ظاهر آنست كه ضمير «ظنّو، اَنَّهُم، كُذِبوا» همه راجع به «الرُّسُل» است و به معنى چنين مىشود: تا آنگاه كه پيامبران مأيوس شدند و خيال كردند كه وعده عذاب درست نبوده يارى ما به آنها رسيد. آيا چنين خيالى در ذهن پيامبران خطور مىكند؟! و آيا اين عبارت اخراى آنست كه فرموده «وَ زُلْزِلُوا حَتّى يَقولَ الرَّسولُ وَالَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ»؟! واللّه العالم. در الميزان سه ضمير گذشته را به مردم برگردانده و فرموده: يعنى چون رسل از ايمان مردم مأيوس شدند و مردم پنداشتند كه پيامبران به دروغ وعده عذاب دادهاند آنگاه يارى ما آمد. راجع به مرجع سه ضمير و اينكه راجع به مردم است با آيه هود كه درباره قصّه نوح آمده كه مردم به نوح گفتند«بَلْ نَظُنَّكُم كاذِبينَ» و فرعون به موسى گفت [اسراء:101] استدلال كرده است واللّه العالم. اينك مىرسيم به آيه «اِنّا فَتَحْنا» به نظر نگارنده حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» درباره توفيق و پيشرفت اسلام ناراحتىها و تنگىهاى خاطر داشت چنانكه خداوند بارها فرموده [غافر:55]، [نحل:127]، [روم:60]. اين آيات همه براى رفع دلتنگى آن حضرت و براى تسليت اوست. و چون مكه فتح شد و بت پرستى متلاشى گرديد اين وعدهها جاى خود را گرفت و آن حضرت خاطرش آرام و مطمئن گرديد كه ديگر دستى بالاى ناپديد شدند و كلمه عالمگير و دلنواز «لااِلهَ اِلّااللّه» مانند كوه استوارى سينه به زمين زد لذا خداوند فرمود: براى تو فتحى آشكار پيش آورديم تا گناهان دور و نزديكت را(كه همان خيالات بوده باشد) بيامرزيم و ديگر آن خيالات به ذهن تو نيايد آخرين سورهايكه به آن حضرت نازل شده سوره نصر است كه فرموده «اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلونَ فى دينِ اللّهِ اَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ كانَ تَوّاباً». يعنى چون يارى خدا و فتح آمد و ديدى كه مردم فوج فوج به دين خدا داخل مىشوند را تسبيح و حمد بگوى و آمرزش بطلب. طلب آمرزش ديگر براى چيست؟! يعنى حالا كه با چشم خود ديدى دين جاى خود را گرفت و بعوض يك يك، گروه گروه داخل دين مىشوند و وعده خدا عملى شد ديگر از آن خيالات كه داشتى آمرزش بخواه؟ مفسران در تقريب آيه شريفه اقوالى دارند كه از نظر نگارنده قانع كننده و دلچسب نيست و به آنچه گفتهام اعتماد دارم. بعضى از بزرگان فتح را صلح حديبيه گرفته و از آيات سوره كه صلح مزبور را يادآورى مىكند استمداد كرده است. ناگفته نماند گرچه در آيات اين سوره راجع به صلح حديبيه مطلبى هست ولى بعيد به نظر مىرسد مراد صلح باشد در روايات امام رضا «عليه السلام» آمده كه فتح مكه فرمودهاند. و اگر مراد از فتح، جريان حديبيه باشد باز سخن ما به قوت خود باقى است و صلح حديبيه سبب آرامش خاطر آن حضرت گرديد و ديد كه وعدههاى خدا به تدريج جاى خود را مىگيرد واللّه العالم. * [رحمن:39]، به نظر مىآيد مراد از اين سؤال، سؤال استفهام است يعنى از كسى پرسيده نمىشود تو چه كاره بودهاى زيرا خداوند به همه چيز داناست و آن گهى فرمود [حاقة:18]. و فرمود [طارق:9]، و ما بعد آيه ما نحن فيه اين آيه است كه «يَعْرَفُ الْمُجْرِمُون بِسيماهُمْ...» يعنى: گناهكاران با علامت خود شناخته مىشوند مشروح اين سخن در «سئل» خواهد آمد انشاءاللّه.