ریشه حسب: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
=== قاموس قرآن === | |||
حساب به معنى شمردن است (قاموس) راغب آن را استعمال عدد گفته [اسراء:12] تا عدد سالها و حساب را بدانيد حسيب و حاسب: حسابگر. [نساء:6] خدا در حسابگرى كافى است [اسراء:14 ]، [انبیاء:47] در اوّل حرف باء گذشت كه «كفى» در اينگونه موارد به معنى «اكتف» است يعنى بس كن به ما در حسابگرى و هكذا بغير حساب يعنى چه؟ [بقره:212] اين تعبير چنج بار در قرآن مجيد تكرار شده است بقره:212، آل عمران:27 و37، نور:38، غافر:40 و يك دفعه آمده [زمر:10]. از اين شش مورد، اوّلى و چهارمى مطلق و شامل دنيا و آخرت است دوّمى و سوّمى و ششمى ظاهراً راجع به دنيا و پنجمى راجع به آخرت است و در نتيجه «يَرْزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» هم در دنيا جارى است و هم در عقبى. اكنون بايد ديد منظور از اين بى حسابى چيست؟. قبلاً بايد بدانيم كه همه اين شش مورد فقط درباره روزى و نعمت و پاداش دنيا و آخرت است و درباره عذاب دنيا و آخرت همچو چيزى نيست . به عقيده بعضى از بزرگان چون بندگان و همه چيز آنها مال و مملوك خداست و آنها در مقابل خدا نه عوضى دارند و نه استحقاقى پس روزى خدا عطيّه محض است و لذا به غير حساب است . على هذا به غير حساب به معناى به غير عوض و به غير استحقاق است. اين مطلب فى حدّ ذاته حق و ثابت است ولى درباره تمام مردم مىباشد، به عبارت ديگر، خدا به همه مردم بدون عوض و استحقاق مىدهد و اين روزى دادن حقّى است كه خدا به عهده گرفته است بى آنكه مردم حقى بر خدا داشته باشند. امّا از آيات «يَرْزُق مَنْيَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» يك نوع خصوصيت به نظر مىآيد و اين حكم شامل همه مردم نيست و قيد «مَنْ تَشاءُ وَ مَنْ يَشاءُ» مانع از عموم است . مثلا آيه [غافر:40] با آنكه قيد «من يشاء» ندارد باز و وصف صابران و «اولئك» كه اشاره به نيكوكاران است قيد «به غير حساب» اند. به نظر نگارنده: بايد آيات قيامت را از آيات دنيا جداگانه حساب كرد گرچه از جهتى به هم مربوطاند . درباره آخرت آنجا كه آمده «مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجزى اِلّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالح! مِنْ ذَكَرٍ اَوْاُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاوُلئِكَ يَدْخذلُونَ الْجَنَّةَ يةرْززقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ» ظاهر آيه آن است كه مراد از «بِغَيْرِ حِسابٍ» بى پايان و بسيار است. عمل مؤمن در دنيا از حيث زمان و كم و كيف محدود است. ولى اجر او در آخرت بى پايان و وسيع و متنوع و رنگارنگ است. اين اجر در مقابل آن عمل مسلّماً به غير حساب است. و با آن مقايسه نمى شود. اگر گوئى در آيات شريفه مىخوانيم [نباء:32-36] اين آيات و غير آنها روشن مىكند كه اجر آخرت با حساب است نه بى حساب؟. گوئيم اين حساب راجع به اصل استحقاق است يعنى بهشت در مقابل ايمان عمل است نه راجع به كثرت و بى پايان بودن آن. مؤيد اين مطلب آن است كه در عمل بد يك مجازات و در كار خوب ده برابر است. امّا درباره دنيا به عقيده نگارنده مراد از به غير حساب، به غير مقايسه با تلاش و سعى است. توضيح آنكه عدّهاى از مردم ر.زى و درآمدشان با مقايسه تلاش آنهاست، مثلاً مزدوران و كارمندان و غير هم در مقابل كار و تلاشى كه مىكنند بهره و روزى متناسب با كار به دست مىآورند ولى تجّار و غير آنها مثلا چند روز سعى مىكنند صدها برابر كارشان بهره به دست مياورند و يا عدّهاى ارث مىبرند، گنج پيدا مىكنند و مال ندارند و يا تلاششان نسبت به بهره خيلى كم است و اين است معناى «يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ» و چون همه مشمول اين حكم نيستند لذا قيد «مَنْ يَشاءُ» جاى خود را مىگيرد . مثلا در كريمه [آل عمران:26-27] بهترين مصداق «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ» ملك و پادشاهى است كه مثلا بوسيله ارث و يا تلاشى كه نسبت به آن خيلى كم است به دست مىآيد پس يا اصلا تلاش ندارد و يا تلاشش اندك است و به هر حال با تلاش مقايسه نمىشوند. آيه زير مطلب را بيش از پيش روشن م يكند [نور:38] آيه صريح است كه خدا جزاى عمل را مىدهد و از فضلش بر آن مزيد خارج از مقايسه با عمل است و پس از آن مى فرمايد«وَاللّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حساب». [طلاق:8] مراد از «حاسَبْناها» عذاب است و چون عذاب روى حساب عصيان و لجاجتشان بوده لذا «حاسَبْناها» آمده است . [رحمن:5] [كهف:40] حسبان به ضمّ آن مصدر است به معنى شمردن و نيز حسبان به ضمّ اوّل تيرهاى كوچك را گويند مفرد آن حسبانه است (اقرب) معنى آيه اوّل: آفتاب و ماه روى حساب اند معنى آيه دوّم: و بفرستد بر آن عذابى از آسمان درنتيجه زمين خالى و خشك گردد. راغب آن را در آيه عذاب و اتش نقل كرده و گويد علّت تسميه آن است كه كيفر روى حساب جرم است در مجمع نيز از از ابن عبّاس عذاب و آتش نقل كرده است . به نظر نگارنده حسبان در آيه دوّم چنانكه راغب نقل كرده به معنى عذاب است و چون عذاب خداوند با جمعيّت متناسب است لذا حسبان گفته شده . فعل حسب يحسب از باب علم يعلم به معنى ظن و گمان به كار مىرود مثل [عنكبوت:2] به نظر راغب مصدر اينگونه افعال حسبان به كسر اوّل است. كه گمان و ظنّ كننده يك نوع حساب است، از جانب خود محاسبه و روى آن حكم و عمل مىكند . احتساب نيز در قرآن مجيد به معنى گمان به كار رفته است و موارد آن فقط سه محلّ است: زمر:47، حشر:2، طلاق:3، [حشر:2] خدا به آنهااز جائى آمد كه گمان نكرده بودند. علّت تسميه نيز همان است كه گفته شد . حسب (بر وزن فلس) به معنى كفايت استعمال مىشود (مفردات) [آل عمران:173] گفتند خدا ما را بس است و بهتر وكيل است اين ماده بدين معنى ده بار در كلام اللّه آمده است . به گمانم علّت اين تسميه آن باشد كه ميان كفايت كننده و كفايت شده حساب برقرار است مثلادر [بقره:206] ميان گناه شخص و عذاب جهنّم محاسبهاى هست و عذاب به حساب گناه است و عذاب به حساب گناه است . | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == | ||
{|class="wikitable sortable" | {|class="wikitable sortable" | ||
خط ۲۹: | خط ۳۳: | ||
|يَحْسَبَنَ || ۳ | |يَحْسَبَنَ || ۳ | ||
|- | |- | ||
| | |تَحْسَبَنَّهُمْ || ۱ | ||
|- | |- | ||
|حَسِيباً || ۴ | |حَسِيباً || ۴ |
نسخهٔ ۲۴ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۱۳
تکرار در قرآن: ۱۰۹(بار)
قاموس قرآن
حساب به معنى شمردن است (قاموس) راغب آن را استعمال عدد گفته [اسراء:12] تا عدد سالها و حساب را بدانيد حسيب و حاسب: حسابگر. [نساء:6] خدا در حسابگرى كافى است [اسراء:14 ]، [انبیاء:47] در اوّل حرف باء گذشت كه «كفى» در اينگونه موارد به معنى «اكتف» است يعنى بس كن به ما در حسابگرى و هكذا بغير حساب يعنى چه؟ [بقره:212] اين تعبير چنج بار در قرآن مجيد تكرار شده است بقره:212، آل عمران:27 و37، نور:38، غافر:40 و يك دفعه آمده [زمر:10]. از اين شش مورد، اوّلى و چهارمى مطلق و شامل دنيا و آخرت است دوّمى و سوّمى و ششمى ظاهراً راجع به دنيا و پنجمى راجع به آخرت است و در نتيجه «يَرْزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» هم در دنيا جارى است و هم در عقبى. اكنون بايد ديد منظور از اين بى حسابى چيست؟. قبلاً بايد بدانيم كه همه اين شش مورد فقط درباره روزى و نعمت و پاداش دنيا و آخرت است و درباره عذاب دنيا و آخرت همچو چيزى نيست . به عقيده بعضى از بزرگان چون بندگان و همه چيز آنها مال و مملوك خداست و آنها در مقابل خدا نه عوضى دارند و نه استحقاقى پس روزى خدا عطيّه محض است و لذا به غير حساب است . على هذا به غير حساب به معناى به غير عوض و به غير استحقاق است. اين مطلب فى حدّ ذاته حق و ثابت است ولى درباره تمام مردم مىباشد، به عبارت ديگر، خدا به همه مردم بدون عوض و استحقاق مىدهد و اين روزى دادن حقّى است كه خدا به عهده گرفته است بى آنكه مردم حقى بر خدا داشته باشند. امّا از آيات «يَرْزُق مَنْيَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» يك نوع خصوصيت به نظر مىآيد و اين حكم شامل همه مردم نيست و قيد «مَنْ تَشاءُ وَ مَنْ يَشاءُ» مانع از عموم است . مثلا آيه [غافر:40] با آنكه قيد «من يشاء» ندارد باز و وصف صابران و «اولئك» كه اشاره به نيكوكاران است قيد «به غير حساب» اند. به نظر نگارنده: بايد آيات قيامت را از آيات دنيا جداگانه حساب كرد گرچه از جهتى به هم مربوطاند . درباره آخرت آنجا كه آمده «مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجزى اِلّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالح! مِنْ ذَكَرٍ اَوْاُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاوُلئِكَ يَدْخذلُونَ الْجَنَّةَ يةرْززقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ» ظاهر آيه آن است كه مراد از «بِغَيْرِ حِسابٍ» بى پايان و بسيار است. عمل مؤمن در دنيا از حيث زمان و كم و كيف محدود است. ولى اجر او در آخرت بى پايان و وسيع و متنوع و رنگارنگ است. اين اجر در مقابل آن عمل مسلّماً به غير حساب است. و با آن مقايسه نمى شود. اگر گوئى در آيات شريفه مىخوانيم [نباء:32-36] اين آيات و غير آنها روشن مىكند كه اجر آخرت با حساب است نه بى حساب؟. گوئيم اين حساب راجع به اصل استحقاق است يعنى بهشت در مقابل ايمان عمل است نه راجع به كثرت و بى پايان بودن آن. مؤيد اين مطلب آن است كه در عمل بد يك مجازات و در كار خوب ده برابر است. امّا درباره دنيا به عقيده نگارنده مراد از به غير حساب، به غير مقايسه با تلاش و سعى است. توضيح آنكه عدّهاى از مردم ر.زى و درآمدشان با مقايسه تلاش آنهاست، مثلاً مزدوران و كارمندان و غير هم در مقابل كار و تلاشى كه مىكنند بهره و روزى متناسب با كار به دست مىآورند ولى تجّار و غير آنها مثلا چند روز سعى مىكنند صدها برابر كارشان بهره به دست مياورند و يا عدّهاى ارث مىبرند، گنج پيدا مىكنند و مال ندارند و يا تلاششان نسبت به بهره خيلى كم است و اين است معناى «يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ» و چون همه مشمول اين حكم نيستند لذا قيد «مَنْ يَشاءُ» جاى خود را مىگيرد . مثلا در كريمه [آل عمران:26-27] بهترين مصداق «تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ» ملك و پادشاهى است كه مثلا بوسيله ارث و يا تلاشى كه نسبت به آن خيلى كم است به دست مىآيد پس يا اصلا تلاش ندارد و يا تلاشش اندك است و به هر حال با تلاش مقايسه نمىشوند. آيه زير مطلب را بيش از پيش روشن م يكند [نور:38] آيه صريح است كه خدا جزاى عمل را مىدهد و از فضلش بر آن مزيد خارج از مقايسه با عمل است و پس از آن مى فرمايد«وَاللّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حساب». [طلاق:8] مراد از «حاسَبْناها» عذاب است و چون عذاب روى حساب عصيان و لجاجتشان بوده لذا «حاسَبْناها» آمده است . [رحمن:5] [كهف:40] حسبان به ضمّ آن مصدر است به معنى شمردن و نيز حسبان به ضمّ اوّل تيرهاى كوچك را گويند مفرد آن حسبانه است (اقرب) معنى آيه اوّل: آفتاب و ماه روى حساب اند معنى آيه دوّم: و بفرستد بر آن عذابى از آسمان درنتيجه زمين خالى و خشك گردد. راغب آن را در آيه عذاب و اتش نقل كرده و گويد علّت تسميه آن است كه كيفر روى حساب جرم است در مجمع نيز از از ابن عبّاس عذاب و آتش نقل كرده است . به نظر نگارنده حسبان در آيه دوّم چنانكه راغب نقل كرده به معنى عذاب است و چون عذاب خداوند با جمعيّت متناسب است لذا حسبان گفته شده . فعل حسب يحسب از باب علم يعلم به معنى ظن و گمان به كار مىرود مثل [عنكبوت:2] به نظر راغب مصدر اينگونه افعال حسبان به كسر اوّل است. كه گمان و ظنّ كننده يك نوع حساب است، از جانب خود محاسبه و روى آن حكم و عمل مىكند . احتساب نيز در قرآن مجيد به معنى گمان به كار رفته است و موارد آن فقط سه محلّ است: زمر:47، حشر:2، طلاق:3، [حشر:2] خدا به آنهااز جائى آمد كه گمان نكرده بودند. علّت تسميه نيز همان است كه گفته شد . حسب (بر وزن فلس) به معنى كفايت استعمال مىشود (مفردات) [آل عمران:173] گفتند خدا ما را بس است و بهتر وكيل است اين ماده بدين معنى ده بار در كلام اللّه آمده است . به گمانم علّت اين تسميه آن باشد كه ميان كفايت كننده و كفايت شده حساب برقرار است مثلادر [بقره:206] ميان گناه شخص و عذاب جهنّم محاسبهاى هست و عذاب به حساب گناه است و عذاب به حساب گناه است .
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
الْحِسَابِ | ۱۴ |
فَحَسْبُهُ | ۱ |
حِسَابٍ | ۷ |
حَسِبْتُمْ | ۳ |
يَحْسَبُهُمُ | ۱ |
يُحَاسِبْکُمْ | ۱ |
لِتَحْسَبُوهُ | ۱ |
تَحْسَبَنَ | ۵ |
حَسْبُنَا | ۳ |
يَحْسَبَنَ | ۳ |
تَحْسَبَنَّهُمْ | ۱ |
حَسِيباً | ۴ |
حَسِبُوا | ۱ |
حِسَابِهِمْ | ۲ |
حِسَابِکَ | ۱ |
الْحَاسِبِينَ | ۱ |
حُسْبَاناً | ۲ |
يَحْسَبُونَ | ۸ |
حَسْبَکَ | ۱ |
حَسْبُکَ | ۱ |
حَسْبُهُمْ | ۲ |
حَسْبِيَ | ۲ |
الْحِسَابَ | ۲ |
الْحِسَابُ | ۲ |
حَسِبْتَ | ۱ |
تَحْسَبُهُمْ | ۲ |
فَحَسِبَ | ۱ |
حِسَابُهُمْ | ۲ |
حَاسِبِينَ | ۱ |
فَحَسِبْتُمْ | ۱ |
حِسَابُهُ | ۱ |
تَحْسَبُوهُ | ۱ |
تَحْسَبُونَهُ | ۱ |
يَحْسَبُهُ | ۱ |
حِسَابَهُ | ۱ |
تَحْسَبُ | ۱ |
حَسِبَتْهُ | ۱ |
تَحْسَبُهَا | ۱ |
حَسِبَ | ۴ |
يَحْتَسِبُونَ | ۱ |
بِحُسْبَانٍ | ۱ |
يَحْتَسِبُوا | ۱ |
يَحْتَسِبُ | ۱ |
حَسْبُهُ | ۱ |
فَحَاسَبْنَاهَا | ۱ |
حِسَاباً | ۴ |
حِسَابِيَهْ | ۲ |
يَحْسَبُ | ۵ |
حَسِبْتَهُمْ | ۱ |
يُحَاسَبُ | ۱ |
حِسَابَهُمْ | ۱ |