الْجَلاَل: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
=== ریشه کلمه === | === ریشه کلمه === | ||
*[[ریشه جلل | جلل]] (۲ بار) [[کلمه با ریشه:: جلل| ]] | *[[ریشه جلل | جلل]] (۲ بار) [[کلمه با ریشه:: جلل| ]] | ||
=== قاموس قرآن === | |||
بزرگى قدر. [رحمن:27] ذات پروردگارت ماندنى است كه صاحب عظمت و اكرام است . راغب گويد: جلالة بزرگى قدر است و جلال بدون تاء به معنى بالاترين عظمت است و از صفات مخصوص خداست و در غير او بكار نرفته. اقرب الموارد آن را از بصائر نقل مىكند. طبرسى آن را عظمت و كبريا معنى كرده، صحاح گويد: جلال اللّه: عظمت خدا. ابن اثير در نهايه نيز عظمت گفته است . در نهج البلاغه هست كه آن حضرت به عثمان فرمود «فَلا تَكونَنَّ لِمَرْوانَ سَيِّقّةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شاءَ بَعْدَ جَلالِ الْسِنِّ وَ تَقَضِّىِ الْعُمُرِ»خطبه: 162 سوق شده مروان مباش كه تو را هر جا بخواهد سوق كند بعد از بزرگى سنّ و گذشتن عمرت (آلت دست مروان مباش). جلال يضمّ اوّل صفت مشبهه است به معنى عظيم (صحاح) محمد عبده در عبارت نهج البلاغه احتمال داده كه جلال بضمّ جيم به معنى عظيم باشد و در اين صورت اضافه صفت به سوى موصوف است ولى ابتدا آن را عظمت معنى كرده است در قاموس گفته ابوالجلال كنيه زبير بن عمر و وامّ الجلال كنيه دختر عبداللّه بن كليب آمده . به هر حال اگر معناى جلال بالاترين عظمت و شأن باشد چنانكه راغب و اقرب الموارد گفته است در اين صورت از صفات خاصّه خداست . در كشّاف گويد: صفت ذوالجلال و الاكرام از اعظم صفات منقول است «اَلِظُّوا بِياذِا الْجَلالِ وَ الْاِكْرامْ» بدرگاه خدا الحاح كنيد به خطاب يا ذالجلال و الاكرام در نهايه اين كلام نسبت به حديث داده و در اقرب الموارد مادّه ل ظ ظ آن را قول ابن مسعود دانسته است با اضافه «فى الدعاء» بعد از «الظوّا». نا گفته نماند صفت ذو الجلال و الاكرام فقط دو دفعه در قرآن مجيد آمده است يكى آيه گذشته و ديگرى آخر سوره رحمن . | |||
*[[ال]] | *[[ال]] | ||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۰۶
ریشه کلمه
- جلل (۲ بار)
قاموس قرآن
بزرگى قدر. [رحمن:27] ذات پروردگارت ماندنى است كه صاحب عظمت و اكرام است . راغب گويد: جلالة بزرگى قدر است و جلال بدون تاء به معنى بالاترين عظمت است و از صفات مخصوص خداست و در غير او بكار نرفته. اقرب الموارد آن را از بصائر نقل مىكند. طبرسى آن را عظمت و كبريا معنى كرده، صحاح گويد: جلال اللّه: عظمت خدا. ابن اثير در نهايه نيز عظمت گفته است . در نهج البلاغه هست كه آن حضرت به عثمان فرمود «فَلا تَكونَنَّ لِمَرْوانَ سَيِّقّةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شاءَ بَعْدَ جَلالِ الْسِنِّ وَ تَقَضِّىِ الْعُمُرِ»خطبه: 162 سوق شده مروان مباش كه تو را هر جا بخواهد سوق كند بعد از بزرگى سنّ و گذشتن عمرت (آلت دست مروان مباش). جلال يضمّ اوّل صفت مشبهه است به معنى عظيم (صحاح) محمد عبده در عبارت نهج البلاغه احتمال داده كه جلال بضمّ جيم به معنى عظيم باشد و در اين صورت اضافه صفت به سوى موصوف است ولى ابتدا آن را عظمت معنى كرده است در قاموس گفته ابوالجلال كنيه زبير بن عمر و وامّ الجلال كنيه دختر عبداللّه بن كليب آمده . به هر حال اگر معناى جلال بالاترين عظمت و شأن باشد چنانكه راغب و اقرب الموارد گفته است در اين صورت از صفات خاصّه خداست . در كشّاف گويد: صفت ذوالجلال و الاكرام از اعظم صفات منقول است «اَلِظُّوا بِياذِا الْجَلالِ وَ الْاِكْرامْ» بدرگاه خدا الحاح كنيد به خطاب يا ذالجلال و الاكرام در نهايه اين كلام نسبت به حديث داده و در اقرب الموارد مادّه ل ظ ظ آن را قول ابن مسعود دانسته است با اضافه «فى الدعاء» بعد از «الظوّا». نا گفته نماند صفت ذو الجلال و الاكرام فقط دو دفعه در قرآن مجيد آمده است يكى آيه گذشته و ديگرى آخر سوره رحمن .