تَاب: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
=== ریشه کلمه ===
=== ریشه کلمه ===
*[[ریشه توب‌ | توب‌]] (۸۷ بار) [[کلمه با ریشه:: توب‌| ]]
*[[ریشه توب‌ | توب‌]] (۸۷ بار) [[کلمه با ریشه:: توب‌| ]]
=== قاموس قرآن ===
توب. توبه. كتاب همه به معنى رجوع و برگشتن است. در قاموس و صحاح و اقرب الموارد، قيد معصيّت را اضافه كرده و گفته‏اند: رجوع از معصيّت ولى رجوع مطلق صحيح است زيرا اين كلمه درباره خداى تعالى نيز بكار رفته و در او رجوع از معصيّت معنى ندارد مثل [توبه:117]. در مجمع ذيل آيه 37 بقره فرموده: اصل توبه رجوع از عمل گذشته است. گويا مجمع نيز توبه عبد را در نظر داشته است. در الميزان در جاهاى متعدد آن را مطلق رجوع فرموده و اين كاملاً صحيح و به استعمال قرآن اوفق است. معناى توبه همانطور كه گفته شد رجوع است النهايه توبه خدا با توبه عبد فرقش آنست كه توبه عبد برگشتن به سوى خداست با ترك معصيت و تصميم عدم ارتكاب به آن، و توبه خدا بازگشت به بنده است با رحمت و مغفرت و با موفّق كردن به توبه (جبمله اخير را بعداً توضيح خواهيم داد.) بايد دانست: بازگشت خداى مهربان به سوى بنده از بازگشت بنده بيشتر است لذا صيغه مبالغه توّاب همه جاى قرآن صفت خداوند آمده است «هُوَ التَّوَّاب الرّحيمُ» بقره آيات 32 - 54 - 128 - 160 و آيات ديگر، ولى درباره بندگان اسم فاعل آمده است نظير [توبه:112]. فقط در يك محل آمده [بقره:222] در اينجا لازم است درباره چند آيه سخن گوئيم. 1- [فرقان:70] مگر آنكه توبه كند و ايمان آرد و عمل صالح انجام دهد، پس خدا سيئات آنها رابه حسنات مبدّل مى‏كند. ظاهر آيه آنست كه ايمان و عمل و توبه سبب تبديل سيئات به حسنات‏اند. مثلاً آنكه شرك ورزيده و قتل نفس كرده و زنا نموده در صورت توبه و ايمان و عمل صالح روز قيامت خواهد ديد كه شرك مبدّل به توحيد و قتل نفس مبدّل به احياء نفس و زنا مبدّل به يك عمل خوب و مفيد شده است، او خار كشته بود ولى گل مى‏چيند. مثل روشن آن همان كثافات و زباله هاست كه پس از تحوّلات بسيار در مزرعه‏ها به صورت كود ريخته مى‏شود و به ميوه‏هاى شيرين و حبوبات لذيذ مبدّل مى‏گردند، عجبا وقت تنقيه مستراح همه ناراحت و مشمئز هستيم ولى تصوّر نمى‏كنيم كه اين همه قازورات تنفّر آور، روزى مبدّل به ميوه‏هاى شيرين گشته و تحويل ما خواهد شد!!!. مثال ديگر آنست: در بعضى جاها ريشه خار را شكافته و تخم هندوانه را داخل آن مى‏كنند و روى آن را با خاك مى‏پوشانند، تخم در آنجا روئيده و از ريشه خار آب گرفته ميوه بس عالى و شيرين مى‏دهد، تصوّر كنيد سيّئه چطور به حسنه مبدّل شده است، ريشه خار ولى ميوه هندوانه است، اين است معناى «يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات». از ظاهر آيه نمى‏توان دست برداشت. خوشا به حال آنان كه دست برداشت. خوشا به حال آنانكه از بديها توبه كرده و در ايمان و عمل استقامت مى‏ورزند كه زهرها از براى آنها مبدّل به شهدها خواهد شد. ساعتى چند كه با لهو و لعب گذرانده‏اند خواهند ديد كه خدا آن را به نماز و تلاوت قرآن مبدّل كرده است. راجع به تمام مطلب رجوع كنيد به «سيّئه». در تفسير برهان ذيل آيه شريفه 12 حديث در اين زمينه نقل شده است. 2- [توبه:117-118] آيه شريفه كاملاً صريح و روشن است: كه توبه بنده ميان دو توبه خداوند است. يعنى اوّل خدا به بنده مى‏گردد و به او توفيق توبه مى‏دهد، سپس بنده توبه مى‏كند آنگاه خدا توبه كرده و آن را مى‏پذيرد و بنده را مورد بخشودگى و مرحمت قرار مى‏دهد «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا» پس توبه بنده محفوف به دو توبه خداست. معنى آيه چنين است: پس به آنها بازگشت كه خدا به آنها مهربان و رحيم است و نيز بر آن سه تن بازگشت كه مانده بودند تا وقتيكه زمين با همه وسعت بر آنها تنگ شد و از خويش به تنگ آمدند و بدانستند كه از خدا جز به سوى او پناهى نيست پس به آنها بازگشت تا آنها بازگردند (و توبه كنند) كه اوست توّاب و مهربان. 3- [نساء:17-18] اين دو آيه از چند جهت جاى دقّت‏اند اوّل اينكه مراد از جهالت آن است كه كسى ندانسته گناهى بكند سپس بداند كه آن كار گناه و حرام است و يا كسى كه گناه بودن كارى را مى‏دانسته، ولى روى هوى و هوس و غلبه مشتهيات نفسانى كه خود يك نوع جهالت است آن كار را بكند چنين كسى بعد از به خود آمدن و دانستن معصيت بايد فوراً توبه كند «ثُمَّ يَتوبونَ مِنْ قَريبٍ» عيّاشى در تفسير خود از امام صادق «عليه السلام» نقل مى‏كند: هر گناهى كه بنده مى‏كند هر چند عالم باشد آنگاه كه قصد معصيت كند جاهل است، خدا در حكايت قول يوسف به برادرانش فرموده «هَل عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ اَخيهِ اِذْ اَنْتُمْ جاهِلونَ» به آنها نسبت جهل داده چون قصد عصيان كرده بودند. دوّم آنكه: بعد از يقين به مرگ توبه قبول نيست و نيز براى آنان كه كافرند و در آن حال كه مى‏ميرند اگر توبه كنند، توبه نيست. ظاهر اين است كه اگر مسلمان پيوسته مرتكب گناه بشود و هنگام يقين به مرگ توبه كند و يا كافرى مادام العمر كافر باشد و چون وقت مرگش رسيد و به آن يقين كرد، ايمان آورد و به سوى خدا برگردد از هيچ يك توبه و ايمان قبول نيست (مراد از توبه در هر دو محلّ توبه خداست یعنی قبولِ توبه بنده که با ملازمه توبه بنده را نیز میرساند.) اين مطلب از دو آيه ذيل نيز روشن مى‏شود [يونس:90-91] مى‏بينيم كه فرعون مادام العمر در كفر و عناد بود و وقت غرق شدن گفت: به معبودى كه بنى اسرائيل ايمان آورده‏اند ايمان آوردم، ولى از وى قبول نشد و خدا در جواب فرمود: آيا اكنون ايمان مى‏آورى؟ حال آنكه تو از پيش عصيان ورزيده و از تبهكاران بوده‏اى. [انعام:158]. مراد از اتيان بعض آيات، تمام شدن مهلت و رسيدن عذاب و اخذ خدائى و نظير آن است، ظهور آيه در آن است كه ايمان آوردن در آن وقت مفيد نيست و همچنين آن كه از پيش ايمان آورده و قدرت داشته كه عمل بكند ولى نكرده است، ايمان او فايده ندارد امّا آنكه پيش از رسيدن مرگ ايمان آورده ولى حجال عمل نداشته است، آيه به حال او شامل نيست. در هر حال از اين آيات به خوبى روشن است كه توبه و ايمان در حيت مشاهده مرگ بى اثر و بى بهره است ولى پيش از يقين به مرگ اگر كسى توبه كند توبه او قبول است ولو مجال عمل هم نباشد. چنان كه در روايت كافى از امام صادق «عليه السلام» از حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نقل است كه فرمود: هر كه يكسال پيش از مرگش توبه كند خدا مى‏پذيرد. بعد فرمود يك يكسال زياد است هر كه يك ماه قبل از مرگ خود توبه كند، خدا قبول مى‏كند، بعد فرمود يك ماه زياد است هر كه يك هفته قبل از مرگش توبه كند حق تعالى مى‏پذيرد. سپس فرمود يك هفته زياد است هر كه يك روز قبل از مرگ توبه كند خدا توبه او را مى‏پذيرد، بعد فرمود يك روز زياد است هر كه پيش از معاينه مرگ توبه كند خدا مى‏پذيرد (كافى ج 2 ص 440 طبع آخوندى) اين روايت به چند وجه در كافى نقل شده و در الميزان نظير آن را از فقيه نقل كرده و در كتب اهل سنّت نيز منقول است و در تفسير ابن كثير چند حديث در اين زمينه آمده است. چرا توبه در آن حال قبول نيست؟ در الميزان فرموده: علّت عدم قبول اين گونه توبه آن است كه يأس از زندگى و ترس قيامت او را به توبه و ندامت مجبور كرده و آنگاه كه نه حيات دنيوى هست و نه عمل خيرى، توبه و رجوع واقعيّت نخواهد داشت يعنى آن در واقع توبه و برگشت حقيقى نيست. درالمنار گويد:... استاد گفت مراد آنست كه توبه صحيح از آنها واقع نمى‏شود... آن وقت در توجيه اين سخن مى‏گويد سنّت خدائى بر آن جارى است كه اعمال بد در نفوس مرتكبين اثر بگذارد و اعمال بد بر آنها احاطه كرده مجالى براى انخلاع و توبه نمى‏ماند و آنگاه كه مرگ را معاينه كرد و از لذّت زندگى مأيوس شد مى‏گويد: توبه كردم او تائب نيست بلكه مدّعى و كاذب است. و در استظهار اين مطلب گويد در آيه اوّل آمده «يَعْمَلُونَ السّوءَ» و در دوّم «يَعْمَلُونَ السَّيِئاتِ» جمع در اينجا همه افراد گناه را كه توأم با اصرار و تكرار است شامل مى‏شود... و اصرار در بعضى موجب ارتكاب بعض ديگر مى‏شود... در آيه اوّل آمده «يتوبون» و توبه را به آنها اسناد داده و در دوّمى آمده «قالَ اِنّى تَبْتُ الْآنَ» روشن مى‏شود كه مدّعى توبه است در وقت عجز از گناه، يعنى دلش گناه را ترك نكرده و نفسش از آن اعراض ننموده مثل كسى كه در ملك ديگرى فساد مى‏كند و صاحب ملك او را گرفته و تيغ بر گردن نهاده مى‏خواهد او را سر ببرد چون حال را چنين ديده مى‏گويد ديگر اين كار را نمى‏كنم! ولى دلش از آن كار برنگشته و آن را قبيح ندانسته است. حاصل مطلب الميزان و المنار آنست كه علّت عدم قبول، نبودن توبه حقيقى است و اين رجوع، رجوع واقعى كه توأم بانَدَم و تقبيح گذشته‏ها باشد، نيست. مجمع البيان فرموده: علّت عدم قبول آن است كه بنده در آن حال به فعل حسنات و ترك قبائح مجبور شده و از حد تكليف خارج مى‏گردد زيرا كه مستحق مدح و ذمّ نيست و آنگاه تكليف وجود ندارد. حاصل مطلب طبرسى آنست كه توبه آنها توبه واقعى است و علّت عدم قبول، گذشتن ظرف عمل و زمان تكليف و همچنين مجبور بودن است. نا گفته نماند چنانكه در «ايمان» گذشت آن تسليم واقعى است ولى هنگام مرگ و عذاب، شخص بالاجبار تسليم مى‏شود و چون ايمان واقعى نيست و ظرف تكليف و عمل گذشته است توبه قبول نمى‏شود زيرا خدا خواسته مردم با تدبّر در آيات كون و طبيعت به اختيار خود ايمان بياورند و مجالى براى عمل و اصلاح ما قبل داشته باشند، مثلا آيه [غافر:85]. روشن مى‏كند كه تسليم مى‏شود ولى در ظاهر، فائده‏اى به حالشان ندارد همچنين دو آيه ذيل [يونس:88-96-97 ]مى‏فهمانند كه كافران ايمان اختيارى كه با تفكّر در نظام عالم به دست مى‏آيد، نمى‏آورند و چون عذاب اليم را ديدند تسليم مى‏شوند، و اين غير از آيه ذيل است كه فرموده [نساء:159] آيه شريفه درباره حضرت عيسى است و مفهومش آنست كه تمام اهل كتاب پيش از مرگ خود به حضرت عيسى ايمان مى‏آورند و مى‏دانند كه خدا و پسر خدا نبوده است و ظاهر آيه آنست كه ضمير «به» به عيسى و ضمير «موته» به اهل الكتاب راجع است. الميزان و المنار در تفسير آيه گفته‏اند: هر يك از اهل كتاب در وقت مرگ و ديدن عالم شهود وضعشان عوض شده و يقين پيدا مى‏كنند كه عيسى پيغمبر و بنده خدا بوده است نه خدا و يا پسر خدا و يا دروغگو، در نتيجه حجّت خدا درباره عيسى بر يهود و نصارى تمام مى‏شود ولى باز پيداست كه اين ايمان فايده‏اى به حالشان نخواهد داشت. خلاصه اينكه: از مجموع آيات روشن مى‏شود ايمان و تسليم، واقعى و از ته قلب نيست و نظير: [حجرات:14 ]است. سوّم: شخص گناهكار كه هنگام مرگ مى‏گويد: «اِنّى تُبْتُ الان» توبه‏اش قبول نيست و بى توبه از دنيا مى‏رود ولى معذّب بودنش مانند كافر حتمى نيست احتمال دارد به وسيله شفاعت يا رحمت خدا، بخشوده شود، ذيل آيه كه مى‏گويد: «اَعْتَدْنالَهُمْ عَذاباً اَليماً» حكم اوّلى است و احتمال شفاعت و غيره را از بين نمى‏برد بلى اگر شفاعت و رحمت خدا شامل حالش نشود، معذّب خواهد بود، در الميزان نيز به آن اشاره شده است. چهارم: تفسير الميزان به استناد «على» و «لام» در «اِنَّما التّوبهُ عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ» توبه را در صدر آيه و همچنين در «وَلَيْسَتِ التّوبَةُ للَّذينَ...»به شهادت قيد «وَ هُمْ كَفّارٌ» توبه خدا گرفته است نه توبه عبد يعنى رجوع خدا براى كسانى است كه چنان باشند و براى كسانى نيست كه وقت مرگ توبه كنند و يا از كفر برگردند. مخفى نماند توبه خدا بر بنده در تمام قرآن با «على» متعدى شده است مثل [بقره:54]، [مائده:39]، [توبه:117] و امثال آنها و توبه بنده به سوى خدا در تمام قرآن با «الى» متعدى آمده نظير [فرقان:71]، [بقره:54]، [تحريم:8] و امثال ذلك، و اين به مناسبت استعلاء حق تعالى و كوچكى بندگان است. «على» در آيه «عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ)گرچه از قبيل اوّل نيست ولى چون معنى تعهّد را مى‏رساند بنظر قوى بلكه حتمى مى‏رسد كه مراد از توبه، توبه خداست يعنى برگشتن خدا بر بنده كسانى است كه زود توبه كنند و خلاصه اين مى‏شود كه توبه خدا فقط براى كسانى است كه زود توبه كنند نه بر آنان كه هنگام مرگ توبه كنند و يا بر حال كفر بميرند. در اين صورت آياتى كه درباره عدم قبول توبه فرعون و كفّار ديگر آورده شد از آيه دوّم اجنبى هستند زيرا در آيه دوّم اجنبى هستند زيرا در آيه دوّم توبه كفّار مطرح نيست بلكه مضمونش اين است كه: خدا به كسانى كه در وقت مرگ توبه كنند و به كسانى كه به حال كفر از دنيا بروند توبه نمى‏كند، الّهم اين كه بگوئيم چون توبه خدا به معنى قبول توبه بنده است بالملازمه به دست مى‏آيد كه از كافر در آن موقع توبه هست ولى خدا قبول ندارد. در اين صورت آياتى كه در خصوص فرعون و غيره نقل شد همه با اين آيه در يك سياق‏اند و اين سخن قوى و بلكه حتمى است. درباره آيه [آل عمران:90] گفته‏اند چون توبه حقيقى از آنها سر نمى‏زند در مجمع فرموده: اگر توبه حقيقى داشته باشند هدايت مى‏يابند آخر آيه مؤيد قول اهل تفسير است.


[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۳ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۵۰

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

توب. توبه. كتاب همه به معنى رجوع و برگشتن است. در قاموس و صحاح و اقرب الموارد، قيد معصيّت را اضافه كرده و گفته‏اند: رجوع از معصيّت ولى رجوع مطلق صحيح است زيرا اين كلمه درباره خداى تعالى نيز بكار رفته و در او رجوع از معصيّت معنى ندارد مثل [توبه:117]. در مجمع ذيل آيه 37 بقره فرموده: اصل توبه رجوع از عمل گذشته است. گويا مجمع نيز توبه عبد را در نظر داشته است. در الميزان در جاهاى متعدد آن را مطلق رجوع فرموده و اين كاملاً صحيح و به استعمال قرآن اوفق است. معناى توبه همانطور كه گفته شد رجوع است النهايه توبه خدا با توبه عبد فرقش آنست كه توبه عبد برگشتن به سوى خداست با ترك معصيت و تصميم عدم ارتكاب به آن، و توبه خدا بازگشت به بنده است با رحمت و مغفرت و با موفّق كردن به توبه (جبمله اخير را بعداً توضيح خواهيم داد.) بايد دانست: بازگشت خداى مهربان به سوى بنده از بازگشت بنده بيشتر است لذا صيغه مبالغه توّاب همه جاى قرآن صفت خداوند آمده است «هُوَ التَّوَّاب الرّحيمُ» بقره آيات 32 - 54 - 128 - 160 و آيات ديگر، ولى درباره بندگان اسم فاعل آمده است نظير [توبه:112]. فقط در يك محل آمده [بقره:222] در اينجا لازم است درباره چند آيه سخن گوئيم. 1- [فرقان:70] مگر آنكه توبه كند و ايمان آرد و عمل صالح انجام دهد، پس خدا سيئات آنها رابه حسنات مبدّل مى‏كند. ظاهر آيه آنست كه ايمان و عمل و توبه سبب تبديل سيئات به حسنات‏اند. مثلاً آنكه شرك ورزيده و قتل نفس كرده و زنا نموده در صورت توبه و ايمان و عمل صالح روز قيامت خواهد ديد كه شرك مبدّل به توحيد و قتل نفس مبدّل به احياء نفس و زنا مبدّل به يك عمل خوب و مفيد شده است، او خار كشته بود ولى گل مى‏چيند. مثل روشن آن همان كثافات و زباله هاست كه پس از تحوّلات بسيار در مزرعه‏ها به صورت كود ريخته مى‏شود و به ميوه‏هاى شيرين و حبوبات لذيذ مبدّل مى‏گردند، عجبا وقت تنقيه مستراح همه ناراحت و مشمئز هستيم ولى تصوّر نمى‏كنيم كه اين همه قازورات تنفّر آور، روزى مبدّل به ميوه‏هاى شيرين گشته و تحويل ما خواهد شد!!!. مثال ديگر آنست: در بعضى جاها ريشه خار را شكافته و تخم هندوانه را داخل آن مى‏كنند و روى آن را با خاك مى‏پوشانند، تخم در آنجا روئيده و از ريشه خار آب گرفته ميوه بس عالى و شيرين مى‏دهد، تصوّر كنيد سيّئه چطور به حسنه مبدّل شده است، ريشه خار ولى ميوه هندوانه است، اين است معناى «يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات». از ظاهر آيه نمى‏توان دست برداشت. خوشا به حال آنان كه دست برداشت. خوشا به حال آنانكه از بديها توبه كرده و در ايمان و عمل استقامت مى‏ورزند كه زهرها از براى آنها مبدّل به شهدها خواهد شد. ساعتى چند كه با لهو و لعب گذرانده‏اند خواهند ديد كه خدا آن را به نماز و تلاوت قرآن مبدّل كرده است. راجع به تمام مطلب رجوع كنيد به «سيّئه». در تفسير برهان ذيل آيه شريفه 12 حديث در اين زمينه نقل شده است. 2- [توبه:117-118] آيه شريفه كاملاً صريح و روشن است: كه توبه بنده ميان دو توبه خداوند است. يعنى اوّل خدا به بنده مى‏گردد و به او توفيق توبه مى‏دهد، سپس بنده توبه مى‏كند آنگاه خدا توبه كرده و آن را مى‏پذيرد و بنده را مورد بخشودگى و مرحمت قرار مى‏دهد «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا» پس توبه بنده محفوف به دو توبه خداست. معنى آيه چنين است: پس به آنها بازگشت كه خدا به آنها مهربان و رحيم است و نيز بر آن سه تن بازگشت كه مانده بودند تا وقتيكه زمين با همه وسعت بر آنها تنگ شد و از خويش به تنگ آمدند و بدانستند كه از خدا جز به سوى او پناهى نيست پس به آنها بازگشت تا آنها بازگردند (و توبه كنند) كه اوست توّاب و مهربان. 3- [نساء:17-18] اين دو آيه از چند جهت جاى دقّت‏اند اوّل اينكه مراد از جهالت آن است كه كسى ندانسته گناهى بكند سپس بداند كه آن كار گناه و حرام است و يا كسى كه گناه بودن كارى را مى‏دانسته، ولى روى هوى و هوس و غلبه مشتهيات نفسانى كه خود يك نوع جهالت است آن كار را بكند چنين كسى بعد از به خود آمدن و دانستن معصيت بايد فوراً توبه كند «ثُمَّ يَتوبونَ مِنْ قَريبٍ» عيّاشى در تفسير خود از امام صادق «عليه السلام» نقل مى‏كند: هر گناهى كه بنده مى‏كند هر چند عالم باشد آنگاه كه قصد معصيت كند جاهل است، خدا در حكايت قول يوسف به برادرانش فرموده «هَل عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ اَخيهِ اِذْ اَنْتُمْ جاهِلونَ» به آنها نسبت جهل داده چون قصد عصيان كرده بودند. دوّم آنكه: بعد از يقين به مرگ توبه قبول نيست و نيز براى آنان كه كافرند و در آن حال كه مى‏ميرند اگر توبه كنند، توبه نيست. ظاهر اين است كه اگر مسلمان پيوسته مرتكب گناه بشود و هنگام يقين به مرگ توبه كند و يا كافرى مادام العمر كافر باشد و چون وقت مرگش رسيد و به آن يقين كرد، ايمان آورد و به سوى خدا برگردد از هيچ يك توبه و ايمان قبول نيست (مراد از توبه در هر دو محلّ توبه خداست یعنی قبولِ توبه بنده که با ملازمه توبه بنده را نیز میرساند.) اين مطلب از دو آيه ذيل نيز روشن مى‏شود [يونس:90-91] مى‏بينيم كه فرعون مادام العمر در كفر و عناد بود و وقت غرق شدن گفت: به معبودى كه بنى اسرائيل ايمان آورده‏اند ايمان آوردم، ولى از وى قبول نشد و خدا در جواب فرمود: آيا اكنون ايمان مى‏آورى؟ حال آنكه تو از پيش عصيان ورزيده و از تبهكاران بوده‏اى. [انعام:158]. مراد از اتيان بعض آيات، تمام شدن مهلت و رسيدن عذاب و اخذ خدائى و نظير آن است، ظهور آيه در آن است كه ايمان آوردن در آن وقت مفيد نيست و همچنين آن كه از پيش ايمان آورده و قدرت داشته كه عمل بكند ولى نكرده است، ايمان او فايده ندارد امّا آنكه پيش از رسيدن مرگ ايمان آورده ولى حجال عمل نداشته است، آيه به حال او شامل نيست. در هر حال از اين آيات به خوبى روشن است كه توبه و ايمان در حيت مشاهده مرگ بى اثر و بى بهره است ولى پيش از يقين به مرگ اگر كسى توبه كند توبه او قبول است ولو مجال عمل هم نباشد. چنان كه در روايت كافى از امام صادق «عليه السلام» از حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نقل است كه فرمود: هر كه يكسال پيش از مرگش توبه كند خدا مى‏پذيرد. بعد فرمود يك يكسال زياد است هر كه يك ماه قبل از مرگ خود توبه كند، خدا قبول مى‏كند، بعد فرمود يك ماه زياد است هر كه يك هفته قبل از مرگش توبه كند حق تعالى مى‏پذيرد. سپس فرمود يك هفته زياد است هر كه يك روز قبل از مرگ توبه كند خدا توبه او را مى‏پذيرد، بعد فرمود يك روز زياد است هر كه پيش از معاينه مرگ توبه كند خدا مى‏پذيرد (كافى ج 2 ص 440 طبع آخوندى) اين روايت به چند وجه در كافى نقل شده و در الميزان نظير آن را از فقيه نقل كرده و در كتب اهل سنّت نيز منقول است و در تفسير ابن كثير چند حديث در اين زمينه آمده است. چرا توبه در آن حال قبول نيست؟ در الميزان فرموده: علّت عدم قبول اين گونه توبه آن است كه يأس از زندگى و ترس قيامت او را به توبه و ندامت مجبور كرده و آنگاه كه نه حيات دنيوى هست و نه عمل خيرى، توبه و رجوع واقعيّت نخواهد داشت يعنى آن در واقع توبه و برگشت حقيقى نيست. درالمنار گويد:... استاد گفت مراد آنست كه توبه صحيح از آنها واقع نمى‏شود... آن وقت در توجيه اين سخن مى‏گويد سنّت خدائى بر آن جارى است كه اعمال بد در نفوس مرتكبين اثر بگذارد و اعمال بد بر آنها احاطه كرده مجالى براى انخلاع و توبه نمى‏ماند و آنگاه كه مرگ را معاينه كرد و از لذّت زندگى مأيوس شد مى‏گويد: توبه كردم او تائب نيست بلكه مدّعى و كاذب است. و در استظهار اين مطلب گويد در آيه اوّل آمده «يَعْمَلُونَ السّوءَ» و در دوّم «يَعْمَلُونَ السَّيِئاتِ» جمع در اينجا همه افراد گناه را كه توأم با اصرار و تكرار است شامل مى‏شود... و اصرار در بعضى موجب ارتكاب بعض ديگر مى‏شود... در آيه اوّل آمده «يتوبون» و توبه را به آنها اسناد داده و در دوّمى آمده «قالَ اِنّى تَبْتُ الْآنَ» روشن مى‏شود كه مدّعى توبه است در وقت عجز از گناه، يعنى دلش گناه را ترك نكرده و نفسش از آن اعراض ننموده مثل كسى كه در ملك ديگرى فساد مى‏كند و صاحب ملك او را گرفته و تيغ بر گردن نهاده مى‏خواهد او را سر ببرد چون حال را چنين ديده مى‏گويد ديگر اين كار را نمى‏كنم! ولى دلش از آن كار برنگشته و آن را قبيح ندانسته است. حاصل مطلب الميزان و المنار آنست كه علّت عدم قبول، نبودن توبه حقيقى است و اين رجوع، رجوع واقعى كه توأم بانَدَم و تقبيح گذشته‏ها باشد، نيست. مجمع البيان فرموده: علّت عدم قبول آن است كه بنده در آن حال به فعل حسنات و ترك قبائح مجبور شده و از حد تكليف خارج مى‏گردد زيرا كه مستحق مدح و ذمّ نيست و آنگاه تكليف وجود ندارد. حاصل مطلب طبرسى آنست كه توبه آنها توبه واقعى است و علّت عدم قبول، گذشتن ظرف عمل و زمان تكليف و همچنين مجبور بودن است. نا گفته نماند چنانكه در «ايمان» گذشت آن تسليم واقعى است ولى هنگام مرگ و عذاب، شخص بالاجبار تسليم مى‏شود و چون ايمان واقعى نيست و ظرف تكليف و عمل گذشته است توبه قبول نمى‏شود زيرا خدا خواسته مردم با تدبّر در آيات كون و طبيعت به اختيار خود ايمان بياورند و مجالى براى عمل و اصلاح ما قبل داشته باشند، مثلا آيه [غافر:85]. روشن مى‏كند كه تسليم مى‏شود ولى در ظاهر، فائده‏اى به حالشان ندارد همچنين دو آيه ذيل [يونس:88-96-97 ]مى‏فهمانند كه كافران ايمان اختيارى كه با تفكّر در نظام عالم به دست مى‏آيد، نمى‏آورند و چون عذاب اليم را ديدند تسليم مى‏شوند، و اين غير از آيه ذيل است كه فرموده [نساء:159] آيه شريفه درباره حضرت عيسى است و مفهومش آنست كه تمام اهل كتاب پيش از مرگ خود به حضرت عيسى ايمان مى‏آورند و مى‏دانند كه خدا و پسر خدا نبوده است و ظاهر آيه آنست كه ضمير «به» به عيسى و ضمير «موته» به اهل الكتاب راجع است. الميزان و المنار در تفسير آيه گفته‏اند: هر يك از اهل كتاب در وقت مرگ و ديدن عالم شهود وضعشان عوض شده و يقين پيدا مى‏كنند كه عيسى پيغمبر و بنده خدا بوده است نه خدا و يا پسر خدا و يا دروغگو، در نتيجه حجّت خدا درباره عيسى بر يهود و نصارى تمام مى‏شود ولى باز پيداست كه اين ايمان فايده‏اى به حالشان نخواهد داشت. خلاصه اينكه: از مجموع آيات روشن مى‏شود ايمان و تسليم، واقعى و از ته قلب نيست و نظير: [حجرات:14 ]است. سوّم: شخص گناهكار كه هنگام مرگ مى‏گويد: «اِنّى تُبْتُ الان» توبه‏اش قبول نيست و بى توبه از دنيا مى‏رود ولى معذّب بودنش مانند كافر حتمى نيست احتمال دارد به وسيله شفاعت يا رحمت خدا، بخشوده شود، ذيل آيه كه مى‏گويد: «اَعْتَدْنالَهُمْ عَذاباً اَليماً» حكم اوّلى است و احتمال شفاعت و غيره را از بين نمى‏برد بلى اگر شفاعت و رحمت خدا شامل حالش نشود، معذّب خواهد بود، در الميزان نيز به آن اشاره شده است. چهارم: تفسير الميزان به استناد «على» و «لام» در «اِنَّما التّوبهُ عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ» توبه را در صدر آيه و همچنين در «وَلَيْسَتِ التّوبَةُ للَّذينَ...»به شهادت قيد «وَ هُمْ كَفّارٌ» توبه خدا گرفته است نه توبه عبد يعنى رجوع خدا براى كسانى است كه چنان باشند و براى كسانى نيست كه وقت مرگ توبه كنند و يا از كفر برگردند. مخفى نماند توبه خدا بر بنده در تمام قرآن با «على» متعدى شده است مثل [بقره:54]، [مائده:39]، [توبه:117] و امثال آنها و توبه بنده به سوى خدا در تمام قرآن با «الى» متعدى آمده نظير [فرقان:71]، [بقره:54]، [تحريم:8] و امثال ذلك، و اين به مناسبت استعلاء حق تعالى و كوچكى بندگان است. «على» در آيه «عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ)گرچه از قبيل اوّل نيست ولى چون معنى تعهّد را مى‏رساند بنظر قوى بلكه حتمى مى‏رسد كه مراد از توبه، توبه خداست يعنى برگشتن خدا بر بنده كسانى است كه زود توبه كنند و خلاصه اين مى‏شود كه توبه خدا فقط براى كسانى است كه زود توبه كنند نه بر آنان كه هنگام مرگ توبه كنند و يا بر حال كفر بميرند. در اين صورت آياتى كه درباره عدم قبول توبه فرعون و كفّار ديگر آورده شد از آيه دوّم اجنبى هستند زيرا در آيه دوّم اجنبى هستند زيرا در آيه دوّم توبه كفّار مطرح نيست بلكه مضمونش اين است كه: خدا به كسانى كه در وقت مرگ توبه كنند و به كسانى كه به حال كفر از دنيا بروند توبه نمى‏كند، الّهم اين كه بگوئيم چون توبه خدا به معنى قبول توبه بنده است بالملازمه به دست مى‏آيد كه از كافر در آن موقع توبه هست ولى خدا قبول ندارد. در اين صورت آياتى كه در خصوص فرعون و غيره نقل شد همه با اين آيه در يك سياق‏اند و اين سخن قوى و بلكه حتمى است. درباره آيه [آل عمران:90] گفته‏اند چون توبه حقيقى از آنها سر نمى‏زند در مجمع فرموده: اگر توبه حقيقى داشته باشند هدايت مى‏يابند آخر آيه مؤيد قول اهل تفسير است.