ریشه آزر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
تکرار در قرآن: ۱(بار) | تکرار در قرآن: ۱(بار) | ||
[[ ویژه:پیوند_به_این_صفحه/ریشه آزر | '''لیست کلمات مشتق شده ''']] | |||
__TOC__ | |||
=== قاموس قرآن === | |||
[انعام:74] ظاهر آيه آنست كه آزر پدر ابراهيم «عليه السلام» بود. و صريح آيات است كه آزر مشرك و بت پرست بود و در مقام انكار مىگفت [مريم:46] در ايجا دو سئوال پيش مىآيد اول آن كه اهل تاريخ نام پدر ابراهيم «عليه السلام» را تارح (با حاء و خاء) نوشتهاند، در مجمع البيان از زجاج نقل شده: بين علماء نسب اختلاف نيست كه نام پدر ابراهيم، تارخ گفته است، مىگويد: تارخ پدر ابراهيم خليل بود: در عهد نمرود به دعوت برخاست و آنگاه او را بيست و چهارمين پيغمبر از پيامبران نقل مىكند و نيز مىگويد: از عالم «عليه السلام» نقل شده كه: آزر جدّ امّى ابراهيم بود. در كامل بن اثير، نام پدر آن حضرت را تارخ نوشته و در تورات حاضر تارِح است. دوم: آنكه: لازم مىآيد در آباء حضرت رسول «صلى اللّه عليه وآله وسلم» مشرك وجود داشته باشد با آن كه شيعه بالاتفاق در موحّد بودن پدران آن حضرت اجماع كردهاند: مجلسى عليه الرحمه در بحار (ج 12 ص 49 ط جديد) مىگويد: اخبارى كه بر اسلام پدران آن حضرت دلالت مىكند، از طريق شيعه مستفيض بلكه متواتر است. طبرسى عليه الرحمه در مجمع البيان پس از نقل قول زجّاج مؤيّد اصحاب ما «اماميّه» است كه: آزر جدّ امّى و يا عموى ابراهيم بود، نزد امامّيه بصّحت رسيده كه پدران حضرت رسول صلوات اللّه عليهم تا آدم همه موحد بودند، و طايفه اماميه بر اين مطلب اجماع كردهاند. نا گفته نماند، تدبّر در كلام عرب و آيات قرآن كريم نشان مىدهد كه معناى حقيقى «اَبْ» گر چه پدر اصلى است، ولى در غير آن نيز: بقدرى استعمال شده كه نزديك است معناى اصلى بعضاً به قرينه محتاج باشد راغب گويد: «اَلاَب: الوالد، و يُسّمى كُلِّ مَنْ كانَ سَبَباً فى ايجادِ شَيئىٍ اَوْ اِصْلاحِهِ اَوْ ظُهُورِهِ اَباً»اب. پدر و هر كه سبب ايجاد، يا اصلاح و يا ظهور چيزى باشد، به او اب گفته مىشود حضرت رسول به على (عليهما السلام) فرمود «اَنا و اَنْتَ اَبَوا هذِهِ الاَمَّةِ» من و تو دو پدر اين ملّت هستيم، به آنكه از ميهمانان پذيرايى كند گويند: ابولاضياف، و به آنكه آتش جنگ بيفروزد: ابوالحرب، به معلّم نيز اب گفتهاند (از مفردات). در قرآن مجيد پدران در جاى بزرگان قوم و بالعكس استعمال شده است، در چندين جا از كفّار نقل شده كه در مقابل پيامبران گفتهاند: [بقره:170] يعنى از پدران خود پيروى خواهيم كرد. در جاى ديگر به جاى «آبائنا» «سادَتَنا و كُبرائنا» آمده كه روز قيامت خواهند گفت [احزاب:67]. نا گفته نماند اخ و اخت چنانچه گذشت و ام، چنانچه خواهد آمد مانند اب، استعمالشان بسيار وسيع است و اما كلمه والد و والدة فقط به پدر و مادر حقيقى اطلاق مىشود، لاغير. در اين صورت، بسيار آسان است كه بگوييم، آزر، جدّ امّى ابراهيم «عليه السلام» بود و به او پدر خطاب كرده است. الميزان در اين خصوص تحقيقى دارد كه خلاصه آنرا در اينجا مىآوريم و آنچه ميان دو قوس (پرانتز) گفته مىشود از نگارنده است. (تدبّر در آيات نشان مىدهد كه: آزر پدر اصلى ابراهيم «عليه السلام» نبوده است، زيرا آن حضرت در اولين برخورد با قومش، دعوت خويش را از مردى شروع كرد كه قرآن فرموده: پدر او بود، و اصرار كرد كه وى بدين توحيد در آيد، او در جواب تندى كرد گفت: اگر بس نكنى سنگبارانت كنم، از من دور شو، ابراهيم بر او سلام كرد و گفت: از پروردگارم براى تو آمرزش خواهم خواست. و از شما و آنچه جز خدا مىخواند كنار مىشوم. مريم 40-48. در سوره شعراء داستان از سر گرفته شده و در آنجا پس از گفتگو با پدر و قومش و تخطه بت پرستى، دعا مىكند و مىگويد: پروردگارا مرا بصالحان ملحق كن و پيش آيندگان نيكنام گردان. و از وارثان بهشت كن و پدرم را بيامرز كه از گمراهان است [شعراء:70-86]. (چون دعاى آن حضرت و استغفار براى پدرش بعد از گفتگو با بت پرستان نقل شده، چنين بدست مىآيد كه آن حضرت در آن موقع هنوز از بابل خارج نشده بود، گر چه صاحب الميزان از «كان» در «كان مرنَ الضّالين» استفاده كرده و گفته است استغفار، شايد بعد از مرگ آزر و يا بعد از خروج از بابل بود. ولى صدر آيات در سوره شعراء مانع از آن است. (هيچ مانعى ندارد كه «كانَ» در آيه به معنى حال و ثبوت باشد نظير «كَيْفَ نكَّلِمُ مَنْ كان فى المَهْدِ صَبِياً» يعنى با كسى كه اكنون در گهواره و كودك است چگونه تكلّم كنيم؟! و معنى «اِنَّهُ كانَ مرن الضّالين» آنست كه او از گمراهان است. و اينكه فرموده: استغفار بعد از مرگ آزر بوده بسيار بعيد است، زيرا در سوره توبه، چنانچه خواهد آمد هست «فَلَمّا تَبَيَّنَ اِنَّهُ عَدو لَلّهِ تَبَّرَءَ مِنْه» چون بر ابراهيم روشن شد كه آزر دشمن خداست از او بيزارى كرد. تا آزردنده بود، ابراهيم احتمال مىداد كه او، ايمان آورد و چون مشرك بمرد اين احتمال منتفى شد و آن حضرت از وى بيزارى كرد، در اين صورت معنى ندارد كه بگوئيم، بعد قهراً اين كار را پيش از مرگ او كرده بود و عنقريب در اين باره توضيح بيشتر داده خواهد شد). آنوقت، خداوند فرموده كه: استغفار ابراهيم براى پدرش بواسطه وعده قبلى بود، و چون بر وى روشن شد كه او دشمن خداست از وى بيزارى نمود توبه 114 و خلاصه، قرآن روشن مىكند كه ابراهيم براى پدرش هم دعا كرد و هم بيزارى نمود. همه اينها در اوائل عهد آن حضرت بود كه هنوز از بابل هجرت نكرده بود. سپس خداوند، هجرت و اولاد خواستن او را بيان مىكند: گفت من بسوى پروردگارم مىروم او حتماً مرا راهنمائى مىكند. پروردگارا براى من اولاد صالح عنايت فرما، صافات 99-100. و آنوقت مىفرمايد: او و لوط را نجات داديم و به زمين با بركت برديم. انبیاء:71 و نيز فرموده: چون از بت پرستان و معبودهايشان كنار شد: به او اسحاق و يعقوب را داديم. مريم:49 . سپس خداوند، دعاى آن حضرت را در آخر عمر و در مكه و پس از تولّد دو فرزندش و اسكان اسمعيل در مكّه و بناى كعبه، چنين نقل مىكند: پروردگارا اين ديار را امن گردان. من و فرزندانم را از بت پرستى دور كن... پروردگارا من بعضى از ذرّيّه خودم را بدره غير قابل كشت نزد خانه محترم تو سكونت دادم، تا نماز بپا كنند... حمد خداى را كه در پيرى، اسمعيل و اسحق را به من عنايت فرمود... تا گفت: [ابراهيم: 35-41]. آيه فوق بهترين شاهد است اين پدر كه با مادرش يك جا براى آنها مغفرت مىخواهد غير از (آزر) است، زيرا ديديم كه دعا براى آزر روى وفا به وعده بود و سپس از وى بيزارى نمود، ديگر معنى ندارد كه در آخر عمر باز براى كسى كه از او بيزارى كرده آمرزش بخواهد. جاى دقت است كه در اين دعا «والِدَىَّ» آمده كه جز به پدر و مادر اصلى اطلاق نمىشود، بر خلاف «اب» كه اعم است و در دعاى آزر، گفته بود «وَاغْفِرْلاَبى» پس نتيجه اين است كه آزر، پدر اصلى ابراهيم «عليه السلام» نبود، بلكه عنوانى داشت كه مىشد به او «يا اَبَتِ» خطاب كرد، لغت عرب اجازه مىدهد كه كلمه اب بر جدّ، عمد، ناپدرى، سرپرست امور، و بر هر بزرگ مطاع، گفته شود. (الميزان ج 7 ص 168- 171) استغفار ابراهيم براى آزر در اين بحث از آيات استفاده خواهيم كرد كه: 1: استغفار براى مشرك تا وقتى كه نمرده و احتمال هدايت داده مىشود. جايز است. 2: چون مشرك در حال شرك از دنيا رفت و اهل عذاب بودنش حتمى شد، ديگر نمىشود براى او آمرزش خواست. 3: در اين كار از ابراهيم «عليه السلام» كه براى آزر استغفار كرد پيروى خواهيم نمود، نه اينكه او در همه كار مقتداى ماست جز در استغفار براى مشرك. 4: آمرزش براى مشرك معنايش آنست كه بگوئيم: خدايا او را هدايت كن و بيامرز. 5: روشن خواهيد شد كه در پيروى ما از آن حضرت هيچ استثنائى وجود ندارد، و اين اشتباه محض است كه بگوئيم: قرآن مىگويد در همه كار از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى مشرك. اينك آيات را بررسى مىكنيم [مريم:47]، [شعراء:86] يعنى سلام بر تو از خدايم براى تو آمرزش خواهم خواست و در ضمن دعاهاى خود گفت: پدرم را بيامرز كه از گمراهان است. اين دو آيه صريحاند در اينكه آن حضرت به آزر وعده استغفار كرد و به آن عمل نمود. در سوره توبه، درباره استغفار براى مشركان چنين آمده [توبه:113-114]. يعنى پيغمبر و مؤمنان را نرسد براى مشركان بخواهند، گر چه خويشاوند باشند، پس از آنكه معلوم شد كه آنها اهل جهنّمند، استغفار ابراهيم براى پدرش، فقط براى وعدهاى بود، و چون بر او روشن شد كه پدرش دشمن خداست از وى بيزارى نمود كه ابراهيم خدا ترس و بردبار است. از اين دو كريمه چند مطلب بدست مىآيد. 1: پيغمبر و مؤمنان را جايز نيست براى مشركان پس از مردن آنها و حتمى شدن عذابشان، آمرزش بخواهند «من بعد ما تَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُمْ اَصحابُ الجَحيم» تبيّن و روشن شدن طبعاً در صورتى است كه مشرك در حال شرك از دنيا برود تا وقتى كه نمرده احتمال هدايت شدن دارد و جهنّمى بودنش قطعى نيست. امّا آيا مىشود براى مشرك در حال حياتش آمرزش خواست و گفت: خدايا او را هدايت كن و بيامرز، آيه از حكم آن ساكت است. ولى از خارج مىدانيم كه اشكال ندارد. 2: ابراهيم براى پدرش تا وقتيكه زنده بود، آمرزش خواست و چون در حال شرك بمرد، جهنّمى بودنش يقينى شد، از او بيزارى نمود «فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبّعَرَءَ مِنْهُ» ولى تا زنده بود و احتمال شدن مىرفت از او بيزارى نكرد، در مجمع البيان و المنار و تفسير ابن كثير ذيل آيه فوق، هست كه ابن عباس گويد: ابراهيم روشن گرديد كه او دشمن خداست، آنوقت از او بيزارى نمود. و خلاصه مضمون دو آيه فوق چنين است: پيغمبر و مؤمنان نبايد براى مشركان، پس از مرگ آنها استغفار كنند. گويا كسى اشكال كرده و مىگويد: پس چرا ابراهيم براى آزر كه مشرك بود استغفار كرد؟ جواب اينست كه: ابراهيم نيز پس از مرگ او آمرزش نخواست. بلكه از او بيزارى نمود، فقط پيش از مرگ وى، روى وعدهايكه كرده بود براى او استغفار نمود و آن نيز جايز و بلامانع است. بيضاوى در ذيل آيه «مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُمْ اَصْحابُ الْجَحيمْ» مىگويد:تبيّن در صورتى است كه بر كفر بميرد بعد مىگويد: اين دليل است كه براى مشركان زنده، استغفار جايز است كه براى آنهاست و با اين جواز، اشكال استغفار ابراهيم دفع مىشود. به چند تفسير كه دسترس بود مراجعه كردم جز بيضاوى به اين نكته توجّه نكردهاند و حقّا كه او خوب فهميده است. آرى ابراهيم «عليه السلام» براى مشرك زنده، آمرزش خواست و چون در حال شرك مرد. از وى بيزارى كرد، زيرا يقين شد كه او اهل عذاب است. پيغمبر و مؤمنان نيز كه دينشان همان دين ابراهيم است. نمىتوانند براى مشركان پس از مرگشان جايز است همانطور كه ابراهيم كرد. در آيه شريفه «اِلّا عَنْ مَوْعِدَةِ وَعَدَها اِيّاه» اشاره بوعده ظاهراً براى اين است كه آنحضرت در اين كار، وفا بوعده نيز كرد. نه اينكه: اصل استغفار جايز نبود ولى ابراهيم چون وعده كرده بود آنخلاف را انجام داد (نعوذ باللّه). در سوره ممتحنه پس از نهى از مودّت مشركان و دشمنان خدا، چنين آمده [ممتحنه:4]. يعنى در عمل ابراهيم و پيروانش براى شما سر مشق خوبى هست، آنگاه كه بقومشان گفتند: ما از شما و آنچه سواى خدا مىپرستيد بيزاريم، به شما كفر مىورزيم و هميشه ميان ما و شما، عداوت و كينه توزى هست تا بخداى تنها، ايمان باوريد (ميان آنها ربطى نماند) مگر سخن ابراهيم كه بپذيرش گفت: از خدا براى تو آمرزش خواهم خواست و جز اين در قبال خدا براى تو كارى نتوانم كرد. دفعه ديگر، آيه و ترجمه آنرا بدقّت بخوانيد. در اين كريمه «اِلّا قولَ ابراهيم» استثناء است از مضمون جمله فوق، كه همان جدايى و بيزارى و عداوت و عدم الفت باشد و به عبارت اخرى از كلمه «اِذا قالوا لِقَومِهِمْ» تا «لا اَمْلِكُ لَكَ مِنَاللّه مِنْ شَيئى» يعنى مجموع مستثنى منه، توضيح و تفضيل «اُسْوَة» در صدر آيه است. و خلاصه مطلب اين است: شما هم بايد مانند ابراهيم و تابعانش از مشركان جدا شويد و آنها را دوست نداريد و بايد بگوئيد: هميشه ميان ما و شما عداوت و كينه هست. فقط از اين جدائى و عداوت قول ابراهيم را استثناء مىكنم كه به پدرش گفت: براى تو از خدا آمرزش خواهم خواست. شما هم با وجود عداوت، مىتوانيد براى مشركان آمرزش بخواهيد چنانكه او خواست. و به عبارت ديگر، مانند ابراهيم باشيد هم در عداوت با مشركان و هم در خواستن توفيق ايمان براى شما سرمشق خوبى است هم در عداوت مشركان و هم در استغفار براى آنان. دليل ديگر اين مطلب آن است كه در ذيل آيات فوق آمده [ممتحنه:8]. يعنى خدا شما را نكوئى كردن و انصاف ورزيدن با كسانى كه در كار دين با شما جنگ نكرده و از ديارتان بيرون ننمودهاند، منع نمىكند آزر مشرك بود ولى در كار دين با ابراهيم جنگ نكرده بود و او را از خانه بيرون ننموده بود، چه مانعى داشت كه آن حضرت با او نكوئى كند و كدام نكوئى بالاتر از آنست كه بگويد: خدايا به او توفيق ايمان بده و بيامرز. مگر حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در حق مشركان نمىگفت: «اَلّهُمَّ اهْدِقَوْمى فَاِنَّهُم لا يَعْلَمون». بسيار بسيار عجيب است كه مفسّران شيعه و سنّى «اِلّا قول ابراهيم» را از «اُسْوَة» استثناء گرفته و گفتهاند: مقصود اين است كه از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى پدرش، براى نمونه به تفسير مجمع الفتوح و منهج الصادقين، رجوع كنيد خواهيد ديد كه استثناء را از «اُسوة» گرفته و گفتهاند: يعنى از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى پدرش كه در اين كار نبايد از وى پيروى نمائيد زيرا او اين عمل را روى وعدهايكه داده بود، كرد. بيضاوى در تفسير آيه 114 از سوره توبه چنانكه در سابق گفتيم مطلب را خوب درك كرده و گفته است: آيه بر جواز استغفار براى مشركان دلالت دارد و اشكال قول ابراهيم با آن دفع مىشود. ولى در سوره ممتحنه، مطلب را از ياد برده و استثناء را از «اُسوة» گرفته و مىگويد نبايد در استغفار به ابراهيم تأسّى كنيد. اين مفسّران نامى در صورت صحّت كلامشان، لازم مىآيد كه ابراهيم «عليه السلام» خلاف شرع كرده باشد و مطلب اين مىشود كه: از ابراهيم تأسى كنيد مگر در اين عمل كه كارى بر خلاف دستور خدا بود. اگر گويند: وعده كرده بود، مىبايست بوعده خود عمل كند! گوئيم، مگر وعده، خلاف شرع را شرعى مىكند!؟ و آنگهى وعده خلاف شرع را چرا مىكرد؟! اگر گويند: اين عمل در شريعت آن حضرت جايز بود و در شرع اسلام نسخ شده است! گوئيم: از كجا؟! به ضرورت قرآن دين ما همان دين حنيف ابراهيم است [آل عمران:95]، [نحل:123]. شكر خدا را كه الهام بخشيد اين حقيقت ارزنده را از قرآن مجيد با مقايسه آيات بدست آورديم، آنچه قرنها بر مفسّران پوشيده مانده بود روشن گرديد، و معلوم شد كه ابراهيم «عليه السلام» در همه كار مقتدا و سر مشق ماست حتى در استغفار براى مشرك. ديگر لازم نيست سخنى بگوئيم كه مستلزم ناروا براى آنحضرت باشد. ابراهيم به آرز وعده كرد، آن وعده جايز و شرعى بود و به همان وعده عمل كرد، آنهم جايز بود، ما هم مىتوانيم در اين كار بر آن پيامبر بزرگ تأسى نمائيم سلام بر او. | [انعام:74] ظاهر آيه آنست كه آزر پدر ابراهيم «عليه السلام» بود. و صريح آيات است كه آزر مشرك و بت پرست بود و در مقام انكار مىگفت [مريم:46] در ايجا دو سئوال پيش مىآيد اول آن كه اهل تاريخ نام پدر ابراهيم «عليه السلام» را تارح (با حاء و خاء) نوشتهاند، در مجمع البيان از زجاج نقل شده: بين علماء نسب اختلاف نيست كه نام پدر ابراهيم، تارخ گفته است، مىگويد: تارخ پدر ابراهيم خليل بود: در عهد نمرود به دعوت برخاست و آنگاه او را بيست و چهارمين پيغمبر از پيامبران نقل مىكند و نيز مىگويد: از عالم «عليه السلام» نقل شده كه: آزر جدّ امّى ابراهيم بود. در كامل بن اثير، نام پدر آن حضرت را تارخ نوشته و در تورات حاضر تارِح است. دوم: آنكه: لازم مىآيد در آباء حضرت رسول «صلى اللّه عليه وآله وسلم» مشرك وجود داشته باشد با آن كه شيعه بالاتفاق در موحّد بودن پدران آن حضرت اجماع كردهاند: مجلسى عليه الرحمه در بحار (ج 12 ص 49 ط جديد) مىگويد: اخبارى كه بر اسلام پدران آن حضرت دلالت مىكند، از طريق شيعه مستفيض بلكه متواتر است. طبرسى عليه الرحمه در مجمع البيان پس از نقل قول زجّاج مؤيّد اصحاب ما «اماميّه» است كه: آزر جدّ امّى و يا عموى ابراهيم بود، نزد امامّيه بصّحت رسيده كه پدران حضرت رسول صلوات اللّه عليهم تا آدم همه موحد بودند، و طايفه اماميه بر اين مطلب اجماع كردهاند. نا گفته نماند، تدبّر در كلام عرب و آيات قرآن كريم نشان مىدهد كه معناى حقيقى «اَبْ» گر چه پدر اصلى است، ولى در غير آن نيز: بقدرى استعمال شده كه نزديك است معناى اصلى بعضاً به قرينه محتاج باشد راغب گويد: «اَلاَب: الوالد، و يُسّمى كُلِّ مَنْ كانَ سَبَباً فى ايجادِ شَيئىٍ اَوْ اِصْلاحِهِ اَوْ ظُهُورِهِ اَباً»اب. پدر و هر كه سبب ايجاد، يا اصلاح و يا ظهور چيزى باشد، به او اب گفته مىشود حضرت رسول به على (عليهما السلام) فرمود «اَنا و اَنْتَ اَبَوا هذِهِ الاَمَّةِ» من و تو دو پدر اين ملّت هستيم، به آنكه از ميهمانان پذيرايى كند گويند: ابولاضياف، و به آنكه آتش جنگ بيفروزد: ابوالحرب، به معلّم نيز اب گفتهاند (از مفردات). در قرآن مجيد پدران در جاى بزرگان قوم و بالعكس استعمال شده است، در چندين جا از كفّار نقل شده كه در مقابل پيامبران گفتهاند: [بقره:170] يعنى از پدران خود پيروى خواهيم كرد. در جاى ديگر به جاى «آبائنا» «سادَتَنا و كُبرائنا» آمده كه روز قيامت خواهند گفت [احزاب:67]. نا گفته نماند اخ و اخت چنانچه گذشت و ام، چنانچه خواهد آمد مانند اب، استعمالشان بسيار وسيع است و اما كلمه والد و والدة فقط به پدر و مادر حقيقى اطلاق مىشود، لاغير. در اين صورت، بسيار آسان است كه بگوييم، آزر، جدّ امّى ابراهيم «عليه السلام» بود و به او پدر خطاب كرده است. الميزان در اين خصوص تحقيقى دارد كه خلاصه آنرا در اينجا مىآوريم و آنچه ميان دو قوس (پرانتز) گفته مىشود از نگارنده است. (تدبّر در آيات نشان مىدهد كه: آزر پدر اصلى ابراهيم «عليه السلام» نبوده است، زيرا آن حضرت در اولين برخورد با قومش، دعوت خويش را از مردى شروع كرد كه قرآن فرموده: پدر او بود، و اصرار كرد كه وى بدين توحيد در آيد، او در جواب تندى كرد گفت: اگر بس نكنى سنگبارانت كنم، از من دور شو، ابراهيم بر او سلام كرد و گفت: از پروردگارم براى تو آمرزش خواهم خواست. و از شما و آنچه جز خدا مىخواند كنار مىشوم. مريم 40-48. در سوره شعراء داستان از سر گرفته شده و در آنجا پس از گفتگو با پدر و قومش و تخطه بت پرستى، دعا مىكند و مىگويد: پروردگارا مرا بصالحان ملحق كن و پيش آيندگان نيكنام گردان. و از وارثان بهشت كن و پدرم را بيامرز كه از گمراهان است [شعراء:70-86]. (چون دعاى آن حضرت و استغفار براى پدرش بعد از گفتگو با بت پرستان نقل شده، چنين بدست مىآيد كه آن حضرت در آن موقع هنوز از بابل خارج نشده بود، گر چه صاحب الميزان از «كان» در «كان مرنَ الضّالين» استفاده كرده و گفته است استغفار، شايد بعد از مرگ آزر و يا بعد از خروج از بابل بود. ولى صدر آيات در سوره شعراء مانع از آن است. (هيچ مانعى ندارد كه «كانَ» در آيه به معنى حال و ثبوت باشد نظير «كَيْفَ نكَّلِمُ مَنْ كان فى المَهْدِ صَبِياً» يعنى با كسى كه اكنون در گهواره و كودك است چگونه تكلّم كنيم؟! و معنى «اِنَّهُ كانَ مرن الضّالين» آنست كه او از گمراهان است. و اينكه فرموده: استغفار بعد از مرگ آزر بوده بسيار بعيد است، زيرا در سوره توبه، چنانچه خواهد آمد هست «فَلَمّا تَبَيَّنَ اِنَّهُ عَدو لَلّهِ تَبَّرَءَ مِنْه» چون بر ابراهيم روشن شد كه آزر دشمن خداست از او بيزارى كرد. تا آزردنده بود، ابراهيم احتمال مىداد كه او، ايمان آورد و چون مشرك بمرد اين احتمال منتفى شد و آن حضرت از وى بيزارى كرد، در اين صورت معنى ندارد كه بگوئيم، بعد قهراً اين كار را پيش از مرگ او كرده بود و عنقريب در اين باره توضيح بيشتر داده خواهد شد). آنوقت، خداوند فرموده كه: استغفار ابراهيم براى پدرش بواسطه وعده قبلى بود، و چون بر وى روشن شد كه او دشمن خداست از وى بيزارى نمود توبه 114 و خلاصه، قرآن روشن مىكند كه ابراهيم براى پدرش هم دعا كرد و هم بيزارى نمود. همه اينها در اوائل عهد آن حضرت بود كه هنوز از بابل هجرت نكرده بود. سپس خداوند، هجرت و اولاد خواستن او را بيان مىكند: گفت من بسوى پروردگارم مىروم او حتماً مرا راهنمائى مىكند. پروردگارا براى من اولاد صالح عنايت فرما، صافات 99-100. و آنوقت مىفرمايد: او و لوط را نجات داديم و به زمين با بركت برديم. انبیاء:71 و نيز فرموده: چون از بت پرستان و معبودهايشان كنار شد: به او اسحاق و يعقوب را داديم. مريم:49 . سپس خداوند، دعاى آن حضرت را در آخر عمر و در مكه و پس از تولّد دو فرزندش و اسكان اسمعيل در مكّه و بناى كعبه، چنين نقل مىكند: پروردگارا اين ديار را امن گردان. من و فرزندانم را از بت پرستى دور كن... پروردگارا من بعضى از ذرّيّه خودم را بدره غير قابل كشت نزد خانه محترم تو سكونت دادم، تا نماز بپا كنند... حمد خداى را كه در پيرى، اسمعيل و اسحق را به من عنايت فرمود... تا گفت: [ابراهيم: 35-41]. آيه فوق بهترين شاهد است اين پدر كه با مادرش يك جا براى آنها مغفرت مىخواهد غير از (آزر) است، زيرا ديديم كه دعا براى آزر روى وفا به وعده بود و سپس از وى بيزارى نمود، ديگر معنى ندارد كه در آخر عمر باز براى كسى كه از او بيزارى كرده آمرزش بخواهد. جاى دقت است كه در اين دعا «والِدَىَّ» آمده كه جز به پدر و مادر اصلى اطلاق نمىشود، بر خلاف «اب» كه اعم است و در دعاى آزر، گفته بود «وَاغْفِرْلاَبى» پس نتيجه اين است كه آزر، پدر اصلى ابراهيم «عليه السلام» نبود، بلكه عنوانى داشت كه مىشد به او «يا اَبَتِ» خطاب كرد، لغت عرب اجازه مىدهد كه كلمه اب بر جدّ، عمد، ناپدرى، سرپرست امور، و بر هر بزرگ مطاع، گفته شود. (الميزان ج 7 ص 168- 171) استغفار ابراهيم براى آزر در اين بحث از آيات استفاده خواهيم كرد كه: 1: استغفار براى مشرك تا وقتى كه نمرده و احتمال هدايت داده مىشود. جايز است. 2: چون مشرك در حال شرك از دنيا رفت و اهل عذاب بودنش حتمى شد، ديگر نمىشود براى او آمرزش خواست. 3: در اين كار از ابراهيم «عليه السلام» كه براى آزر استغفار كرد پيروى خواهيم نمود، نه اينكه او در همه كار مقتداى ماست جز در استغفار براى مشرك. 4: آمرزش براى مشرك معنايش آنست كه بگوئيم: خدايا او را هدايت كن و بيامرز. 5: روشن خواهيد شد كه در پيروى ما از آن حضرت هيچ استثنائى وجود ندارد، و اين اشتباه محض است كه بگوئيم: قرآن مىگويد در همه كار از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى مشرك. اينك آيات را بررسى مىكنيم [مريم:47]، [شعراء:86] يعنى سلام بر تو از خدايم براى تو آمرزش خواهم خواست و در ضمن دعاهاى خود گفت: پدرم را بيامرز كه از گمراهان است. اين دو آيه صريحاند در اينكه آن حضرت به آزر وعده استغفار كرد و به آن عمل نمود. در سوره توبه، درباره استغفار براى مشركان چنين آمده [توبه:113-114]. يعنى پيغمبر و مؤمنان را نرسد براى مشركان بخواهند، گر چه خويشاوند باشند، پس از آنكه معلوم شد كه آنها اهل جهنّمند، استغفار ابراهيم براى پدرش، فقط براى وعدهاى بود، و چون بر او روشن شد كه پدرش دشمن خداست از وى بيزارى نمود كه ابراهيم خدا ترس و بردبار است. از اين دو كريمه چند مطلب بدست مىآيد. 1: پيغمبر و مؤمنان را جايز نيست براى مشركان پس از مردن آنها و حتمى شدن عذابشان، آمرزش بخواهند «من بعد ما تَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُمْ اَصحابُ الجَحيم» تبيّن و روشن شدن طبعاً در صورتى است كه مشرك در حال شرك از دنيا برود تا وقتى كه نمرده احتمال هدايت شدن دارد و جهنّمى بودنش قطعى نيست. امّا آيا مىشود براى مشرك در حال حياتش آمرزش خواست و گفت: خدايا او را هدايت كن و بيامرز، آيه از حكم آن ساكت است. ولى از خارج مىدانيم كه اشكال ندارد. 2: ابراهيم براى پدرش تا وقتيكه زنده بود، آمرزش خواست و چون در حال شرك بمرد، جهنّمى بودنش يقينى شد، از او بيزارى نمود «فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبّعَرَءَ مِنْهُ» ولى تا زنده بود و احتمال شدن مىرفت از او بيزارى نكرد، در مجمع البيان و المنار و تفسير ابن كثير ذيل آيه فوق، هست كه ابن عباس گويد: ابراهيم روشن گرديد كه او دشمن خداست، آنوقت از او بيزارى نمود. و خلاصه مضمون دو آيه فوق چنين است: پيغمبر و مؤمنان نبايد براى مشركان، پس از مرگ آنها استغفار كنند. گويا كسى اشكال كرده و مىگويد: پس چرا ابراهيم براى آزر كه مشرك بود استغفار كرد؟ جواب اينست كه: ابراهيم نيز پس از مرگ او آمرزش نخواست. بلكه از او بيزارى نمود، فقط پيش از مرگ وى، روى وعدهايكه كرده بود براى او استغفار نمود و آن نيز جايز و بلامانع است. بيضاوى در ذيل آيه «مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُمْ اَصْحابُ الْجَحيمْ» مىگويد:تبيّن در صورتى است كه بر كفر بميرد بعد مىگويد: اين دليل است كه براى مشركان زنده، استغفار جايز است كه براى آنهاست و با اين جواز، اشكال استغفار ابراهيم دفع مىشود. به چند تفسير كه دسترس بود مراجعه كردم جز بيضاوى به اين نكته توجّه نكردهاند و حقّا كه او خوب فهميده است. آرى ابراهيم «عليه السلام» براى مشرك زنده، آمرزش خواست و چون در حال شرك مرد. از وى بيزارى كرد، زيرا يقين شد كه او اهل عذاب است. پيغمبر و مؤمنان نيز كه دينشان همان دين ابراهيم است. نمىتوانند براى مشركان پس از مرگشان جايز است همانطور كه ابراهيم كرد. در آيه شريفه «اِلّا عَنْ مَوْعِدَةِ وَعَدَها اِيّاه» اشاره بوعده ظاهراً براى اين است كه آنحضرت در اين كار، وفا بوعده نيز كرد. نه اينكه: اصل استغفار جايز نبود ولى ابراهيم چون وعده كرده بود آنخلاف را انجام داد (نعوذ باللّه). در سوره ممتحنه پس از نهى از مودّت مشركان و دشمنان خدا، چنين آمده [ممتحنه:4]. يعنى در عمل ابراهيم و پيروانش براى شما سر مشق خوبى هست، آنگاه كه بقومشان گفتند: ما از شما و آنچه سواى خدا مىپرستيد بيزاريم، به شما كفر مىورزيم و هميشه ميان ما و شما، عداوت و كينه توزى هست تا بخداى تنها، ايمان باوريد (ميان آنها ربطى نماند) مگر سخن ابراهيم كه بپذيرش گفت: از خدا براى تو آمرزش خواهم خواست و جز اين در قبال خدا براى تو كارى نتوانم كرد. دفعه ديگر، آيه و ترجمه آنرا بدقّت بخوانيد. در اين كريمه «اِلّا قولَ ابراهيم» استثناء است از مضمون جمله فوق، كه همان جدايى و بيزارى و عداوت و عدم الفت باشد و به عبارت اخرى از كلمه «اِذا قالوا لِقَومِهِمْ» تا «لا اَمْلِكُ لَكَ مِنَاللّه مِنْ شَيئى» يعنى مجموع مستثنى منه، توضيح و تفضيل «اُسْوَة» در صدر آيه است. و خلاصه مطلب اين است: شما هم بايد مانند ابراهيم و تابعانش از مشركان جدا شويد و آنها را دوست نداريد و بايد بگوئيد: هميشه ميان ما و شما عداوت و كينه هست. فقط از اين جدائى و عداوت قول ابراهيم را استثناء مىكنم كه به پدرش گفت: براى تو از خدا آمرزش خواهم خواست. شما هم با وجود عداوت، مىتوانيد براى مشركان آمرزش بخواهيد چنانكه او خواست. و به عبارت ديگر، مانند ابراهيم باشيد هم در عداوت با مشركان و هم در خواستن توفيق ايمان براى شما سرمشق خوبى است هم در عداوت مشركان و هم در استغفار براى آنان. دليل ديگر اين مطلب آن است كه در ذيل آيات فوق آمده [ممتحنه:8]. يعنى خدا شما را نكوئى كردن و انصاف ورزيدن با كسانى كه در كار دين با شما جنگ نكرده و از ديارتان بيرون ننمودهاند، منع نمىكند آزر مشرك بود ولى در كار دين با ابراهيم جنگ نكرده بود و او را از خانه بيرون ننموده بود، چه مانعى داشت كه آن حضرت با او نكوئى كند و كدام نكوئى بالاتر از آنست كه بگويد: خدايا به او توفيق ايمان بده و بيامرز. مگر حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در حق مشركان نمىگفت: «اَلّهُمَّ اهْدِقَوْمى فَاِنَّهُم لا يَعْلَمون». بسيار بسيار عجيب است كه مفسّران شيعه و سنّى «اِلّا قول ابراهيم» را از «اُسْوَة» استثناء گرفته و گفتهاند: مقصود اين است كه از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى پدرش، براى نمونه به تفسير مجمع الفتوح و منهج الصادقين، رجوع كنيد خواهيد ديد كه استثناء را از «اُسوة» گرفته و گفتهاند: يعنى از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى پدرش كه در اين كار نبايد از وى پيروى نمائيد زيرا او اين عمل را روى وعدهايكه داده بود، كرد. بيضاوى در تفسير آيه 114 از سوره توبه چنانكه در سابق گفتيم مطلب را خوب درك كرده و گفته است: آيه بر جواز استغفار براى مشركان دلالت دارد و اشكال قول ابراهيم با آن دفع مىشود. ولى در سوره ممتحنه، مطلب را از ياد برده و استثناء را از «اُسوة» گرفته و مىگويد نبايد در استغفار به ابراهيم تأسّى كنيد. اين مفسّران نامى در صورت صحّت كلامشان، لازم مىآيد كه ابراهيم «عليه السلام» خلاف شرع كرده باشد و مطلب اين مىشود كه: از ابراهيم تأسى كنيد مگر در اين عمل كه كارى بر خلاف دستور خدا بود. اگر گويند: وعده كرده بود، مىبايست بوعده خود عمل كند! گوئيم، مگر وعده، خلاف شرع را شرعى مىكند!؟ و آنگهى وعده خلاف شرع را چرا مىكرد؟! اگر گويند: اين عمل در شريعت آن حضرت جايز بود و در شرع اسلام نسخ شده است! گوئيم: از كجا؟! به ضرورت قرآن دين ما همان دين حنيف ابراهيم است [آل عمران:95]، [نحل:123]. شكر خدا را كه الهام بخشيد اين حقيقت ارزنده را از قرآن مجيد با مقايسه آيات بدست آورديم، آنچه قرنها بر مفسّران پوشيده مانده بود روشن گرديد، و معلوم شد كه ابراهيم «عليه السلام» در همه كار مقتدا و سر مشق ماست حتى در استغفار براى مشرك. ديگر لازم نيست سخنى بگوئيم كه مستلزم ناروا براى آنحضرت باشد. ابراهيم به آرز وعده كرد، آن وعده جايز و شرعى بود و به همان وعده عمل كرد، آنهم جايز بود، ما هم مىتوانيم در اين كار بر آن پيامبر بزرگ تأسى نمائيم سلام بر او. | ||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == | ||
{|class="wikitable sortable" | {|class="wikitable sortable" |
نسخهٔ ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۰۷
تکرار در قرآن: ۱(بار)
قاموس قرآن
[انعام:74] ظاهر آيه آنست كه آزر پدر ابراهيم «عليه السلام» بود. و صريح آيات است كه آزر مشرك و بت پرست بود و در مقام انكار مىگفت [مريم:46] در ايجا دو سئوال پيش مىآيد اول آن كه اهل تاريخ نام پدر ابراهيم «عليه السلام» را تارح (با حاء و خاء) نوشتهاند، در مجمع البيان از زجاج نقل شده: بين علماء نسب اختلاف نيست كه نام پدر ابراهيم، تارخ گفته است، مىگويد: تارخ پدر ابراهيم خليل بود: در عهد نمرود به دعوت برخاست و آنگاه او را بيست و چهارمين پيغمبر از پيامبران نقل مىكند و نيز مىگويد: از عالم «عليه السلام» نقل شده كه: آزر جدّ امّى ابراهيم بود. در كامل بن اثير، نام پدر آن حضرت را تارخ نوشته و در تورات حاضر تارِح است. دوم: آنكه: لازم مىآيد در آباء حضرت رسول «صلى اللّه عليه وآله وسلم» مشرك وجود داشته باشد با آن كه شيعه بالاتفاق در موحّد بودن پدران آن حضرت اجماع كردهاند: مجلسى عليه الرحمه در بحار (ج 12 ص 49 ط جديد) مىگويد: اخبارى كه بر اسلام پدران آن حضرت دلالت مىكند، از طريق شيعه مستفيض بلكه متواتر است. طبرسى عليه الرحمه در مجمع البيان پس از نقل قول زجّاج مؤيّد اصحاب ما «اماميّه» است كه: آزر جدّ امّى و يا عموى ابراهيم بود، نزد امامّيه بصّحت رسيده كه پدران حضرت رسول صلوات اللّه عليهم تا آدم همه موحد بودند، و طايفه اماميه بر اين مطلب اجماع كردهاند. نا گفته نماند، تدبّر در كلام عرب و آيات قرآن كريم نشان مىدهد كه معناى حقيقى «اَبْ» گر چه پدر اصلى است، ولى در غير آن نيز: بقدرى استعمال شده كه نزديك است معناى اصلى بعضاً به قرينه محتاج باشد راغب گويد: «اَلاَب: الوالد، و يُسّمى كُلِّ مَنْ كانَ سَبَباً فى ايجادِ شَيئىٍ اَوْ اِصْلاحِهِ اَوْ ظُهُورِهِ اَباً»اب. پدر و هر كه سبب ايجاد، يا اصلاح و يا ظهور چيزى باشد، به او اب گفته مىشود حضرت رسول به على (عليهما السلام) فرمود «اَنا و اَنْتَ اَبَوا هذِهِ الاَمَّةِ» من و تو دو پدر اين ملّت هستيم، به آنكه از ميهمانان پذيرايى كند گويند: ابولاضياف، و به آنكه آتش جنگ بيفروزد: ابوالحرب، به معلّم نيز اب گفتهاند (از مفردات). در قرآن مجيد پدران در جاى بزرگان قوم و بالعكس استعمال شده است، در چندين جا از كفّار نقل شده كه در مقابل پيامبران گفتهاند: [بقره:170] يعنى از پدران خود پيروى خواهيم كرد. در جاى ديگر به جاى «آبائنا» «سادَتَنا و كُبرائنا» آمده كه روز قيامت خواهند گفت [احزاب:67]. نا گفته نماند اخ و اخت چنانچه گذشت و ام، چنانچه خواهد آمد مانند اب، استعمالشان بسيار وسيع است و اما كلمه والد و والدة فقط به پدر و مادر حقيقى اطلاق مىشود، لاغير. در اين صورت، بسيار آسان است كه بگوييم، آزر، جدّ امّى ابراهيم «عليه السلام» بود و به او پدر خطاب كرده است. الميزان در اين خصوص تحقيقى دارد كه خلاصه آنرا در اينجا مىآوريم و آنچه ميان دو قوس (پرانتز) گفته مىشود از نگارنده است. (تدبّر در آيات نشان مىدهد كه: آزر پدر اصلى ابراهيم «عليه السلام» نبوده است، زيرا آن حضرت در اولين برخورد با قومش، دعوت خويش را از مردى شروع كرد كه قرآن فرموده: پدر او بود، و اصرار كرد كه وى بدين توحيد در آيد، او در جواب تندى كرد گفت: اگر بس نكنى سنگبارانت كنم، از من دور شو، ابراهيم بر او سلام كرد و گفت: از پروردگارم براى تو آمرزش خواهم خواست. و از شما و آنچه جز خدا مىخواند كنار مىشوم. مريم 40-48. در سوره شعراء داستان از سر گرفته شده و در آنجا پس از گفتگو با پدر و قومش و تخطه بت پرستى، دعا مىكند و مىگويد: پروردگارا مرا بصالحان ملحق كن و پيش آيندگان نيكنام گردان. و از وارثان بهشت كن و پدرم را بيامرز كه از گمراهان است [شعراء:70-86]. (چون دعاى آن حضرت و استغفار براى پدرش بعد از گفتگو با بت پرستان نقل شده، چنين بدست مىآيد كه آن حضرت در آن موقع هنوز از بابل خارج نشده بود، گر چه صاحب الميزان از «كان» در «كان مرنَ الضّالين» استفاده كرده و گفته است استغفار، شايد بعد از مرگ آزر و يا بعد از خروج از بابل بود. ولى صدر آيات در سوره شعراء مانع از آن است. (هيچ مانعى ندارد كه «كانَ» در آيه به معنى حال و ثبوت باشد نظير «كَيْفَ نكَّلِمُ مَنْ كان فى المَهْدِ صَبِياً» يعنى با كسى كه اكنون در گهواره و كودك است چگونه تكلّم كنيم؟! و معنى «اِنَّهُ كانَ مرن الضّالين» آنست كه او از گمراهان است. و اينكه فرموده: استغفار بعد از مرگ آزر بوده بسيار بعيد است، زيرا در سوره توبه، چنانچه خواهد آمد هست «فَلَمّا تَبَيَّنَ اِنَّهُ عَدو لَلّهِ تَبَّرَءَ مِنْه» چون بر ابراهيم روشن شد كه آزر دشمن خداست از او بيزارى كرد. تا آزردنده بود، ابراهيم احتمال مىداد كه او، ايمان آورد و چون مشرك بمرد اين احتمال منتفى شد و آن حضرت از وى بيزارى كرد، در اين صورت معنى ندارد كه بگوئيم، بعد قهراً اين كار را پيش از مرگ او كرده بود و عنقريب در اين باره توضيح بيشتر داده خواهد شد). آنوقت، خداوند فرموده كه: استغفار ابراهيم براى پدرش بواسطه وعده قبلى بود، و چون بر وى روشن شد كه او دشمن خداست از وى بيزارى نمود توبه 114 و خلاصه، قرآن روشن مىكند كه ابراهيم براى پدرش هم دعا كرد و هم بيزارى نمود. همه اينها در اوائل عهد آن حضرت بود كه هنوز از بابل هجرت نكرده بود. سپس خداوند، هجرت و اولاد خواستن او را بيان مىكند: گفت من بسوى پروردگارم مىروم او حتماً مرا راهنمائى مىكند. پروردگارا براى من اولاد صالح عنايت فرما، صافات 99-100. و آنوقت مىفرمايد: او و لوط را نجات داديم و به زمين با بركت برديم. انبیاء:71 و نيز فرموده: چون از بت پرستان و معبودهايشان كنار شد: به او اسحاق و يعقوب را داديم. مريم:49 . سپس خداوند، دعاى آن حضرت را در آخر عمر و در مكه و پس از تولّد دو فرزندش و اسكان اسمعيل در مكّه و بناى كعبه، چنين نقل مىكند: پروردگارا اين ديار را امن گردان. من و فرزندانم را از بت پرستى دور كن... پروردگارا من بعضى از ذرّيّه خودم را بدره غير قابل كشت نزد خانه محترم تو سكونت دادم، تا نماز بپا كنند... حمد خداى را كه در پيرى، اسمعيل و اسحق را به من عنايت فرمود... تا گفت: [ابراهيم: 35-41]. آيه فوق بهترين شاهد است اين پدر كه با مادرش يك جا براى آنها مغفرت مىخواهد غير از (آزر) است، زيرا ديديم كه دعا براى آزر روى وفا به وعده بود و سپس از وى بيزارى نمود، ديگر معنى ندارد كه در آخر عمر باز براى كسى كه از او بيزارى كرده آمرزش بخواهد. جاى دقت است كه در اين دعا «والِدَىَّ» آمده كه جز به پدر و مادر اصلى اطلاق نمىشود، بر خلاف «اب» كه اعم است و در دعاى آزر، گفته بود «وَاغْفِرْلاَبى» پس نتيجه اين است كه آزر، پدر اصلى ابراهيم «عليه السلام» نبود، بلكه عنوانى داشت كه مىشد به او «يا اَبَتِ» خطاب كرد، لغت عرب اجازه مىدهد كه كلمه اب بر جدّ، عمد، ناپدرى، سرپرست امور، و بر هر بزرگ مطاع، گفته شود. (الميزان ج 7 ص 168- 171) استغفار ابراهيم براى آزر در اين بحث از آيات استفاده خواهيم كرد كه: 1: استغفار براى مشرك تا وقتى كه نمرده و احتمال هدايت داده مىشود. جايز است. 2: چون مشرك در حال شرك از دنيا رفت و اهل عذاب بودنش حتمى شد، ديگر نمىشود براى او آمرزش خواست. 3: در اين كار از ابراهيم «عليه السلام» كه براى آزر استغفار كرد پيروى خواهيم نمود، نه اينكه او در همه كار مقتداى ماست جز در استغفار براى مشرك. 4: آمرزش براى مشرك معنايش آنست كه بگوئيم: خدايا او را هدايت كن و بيامرز. 5: روشن خواهيد شد كه در پيروى ما از آن حضرت هيچ استثنائى وجود ندارد، و اين اشتباه محض است كه بگوئيم: قرآن مىگويد در همه كار از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى مشرك. اينك آيات را بررسى مىكنيم [مريم:47]، [شعراء:86] يعنى سلام بر تو از خدايم براى تو آمرزش خواهم خواست و در ضمن دعاهاى خود گفت: پدرم را بيامرز كه از گمراهان است. اين دو آيه صريحاند در اينكه آن حضرت به آزر وعده استغفار كرد و به آن عمل نمود. در سوره توبه، درباره استغفار براى مشركان چنين آمده [توبه:113-114]. يعنى پيغمبر و مؤمنان را نرسد براى مشركان بخواهند، گر چه خويشاوند باشند، پس از آنكه معلوم شد كه آنها اهل جهنّمند، استغفار ابراهيم براى پدرش، فقط براى وعدهاى بود، و چون بر او روشن شد كه پدرش دشمن خداست از وى بيزارى نمود كه ابراهيم خدا ترس و بردبار است. از اين دو كريمه چند مطلب بدست مىآيد. 1: پيغمبر و مؤمنان را جايز نيست براى مشركان پس از مردن آنها و حتمى شدن عذابشان، آمرزش بخواهند «من بعد ما تَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُمْ اَصحابُ الجَحيم» تبيّن و روشن شدن طبعاً در صورتى است كه مشرك در حال شرك از دنيا برود تا وقتى كه نمرده احتمال هدايت شدن دارد و جهنّمى بودنش قطعى نيست. امّا آيا مىشود براى مشرك در حال حياتش آمرزش خواست و گفت: خدايا او را هدايت كن و بيامرز، آيه از حكم آن ساكت است. ولى از خارج مىدانيم كه اشكال ندارد. 2: ابراهيم براى پدرش تا وقتيكه زنده بود، آمرزش خواست و چون در حال شرك بمرد، جهنّمى بودنش يقينى شد، از او بيزارى نمود «فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبّعَرَءَ مِنْهُ» ولى تا زنده بود و احتمال شدن مىرفت از او بيزارى نكرد، در مجمع البيان و المنار و تفسير ابن كثير ذيل آيه فوق، هست كه ابن عباس گويد: ابراهيم روشن گرديد كه او دشمن خداست، آنوقت از او بيزارى نمود. و خلاصه مضمون دو آيه فوق چنين است: پيغمبر و مؤمنان نبايد براى مشركان، پس از مرگ آنها استغفار كنند. گويا كسى اشكال كرده و مىگويد: پس چرا ابراهيم براى آزر كه مشرك بود استغفار كرد؟ جواب اينست كه: ابراهيم نيز پس از مرگ او آمرزش نخواست. بلكه از او بيزارى نمود، فقط پيش از مرگ وى، روى وعدهايكه كرده بود براى او استغفار نمود و آن نيز جايز و بلامانع است. بيضاوى در ذيل آيه «مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُمْ اَصْحابُ الْجَحيمْ» مىگويد:تبيّن در صورتى است كه بر كفر بميرد بعد مىگويد: اين دليل است كه براى مشركان زنده، استغفار جايز است كه براى آنهاست و با اين جواز، اشكال استغفار ابراهيم دفع مىشود. به چند تفسير كه دسترس بود مراجعه كردم جز بيضاوى به اين نكته توجّه نكردهاند و حقّا كه او خوب فهميده است. آرى ابراهيم «عليه السلام» براى مشرك زنده، آمرزش خواست و چون در حال شرك مرد. از وى بيزارى كرد، زيرا يقين شد كه او اهل عذاب است. پيغمبر و مؤمنان نيز كه دينشان همان دين ابراهيم است. نمىتوانند براى مشركان پس از مرگشان جايز است همانطور كه ابراهيم كرد. در آيه شريفه «اِلّا عَنْ مَوْعِدَةِ وَعَدَها اِيّاه» اشاره بوعده ظاهراً براى اين است كه آنحضرت در اين كار، وفا بوعده نيز كرد. نه اينكه: اصل استغفار جايز نبود ولى ابراهيم چون وعده كرده بود آنخلاف را انجام داد (نعوذ باللّه). در سوره ممتحنه پس از نهى از مودّت مشركان و دشمنان خدا، چنين آمده [ممتحنه:4]. يعنى در عمل ابراهيم و پيروانش براى شما سر مشق خوبى هست، آنگاه كه بقومشان گفتند: ما از شما و آنچه سواى خدا مىپرستيد بيزاريم، به شما كفر مىورزيم و هميشه ميان ما و شما، عداوت و كينه توزى هست تا بخداى تنها، ايمان باوريد (ميان آنها ربطى نماند) مگر سخن ابراهيم كه بپذيرش گفت: از خدا براى تو آمرزش خواهم خواست و جز اين در قبال خدا براى تو كارى نتوانم كرد. دفعه ديگر، آيه و ترجمه آنرا بدقّت بخوانيد. در اين كريمه «اِلّا قولَ ابراهيم» استثناء است از مضمون جمله فوق، كه همان جدايى و بيزارى و عداوت و عدم الفت باشد و به عبارت اخرى از كلمه «اِذا قالوا لِقَومِهِمْ» تا «لا اَمْلِكُ لَكَ مِنَاللّه مِنْ شَيئى» يعنى مجموع مستثنى منه، توضيح و تفضيل «اُسْوَة» در صدر آيه است. و خلاصه مطلب اين است: شما هم بايد مانند ابراهيم و تابعانش از مشركان جدا شويد و آنها را دوست نداريد و بايد بگوئيد: هميشه ميان ما و شما عداوت و كينه هست. فقط از اين جدائى و عداوت قول ابراهيم را استثناء مىكنم كه به پدرش گفت: براى تو از خدا آمرزش خواهم خواست. شما هم با وجود عداوت، مىتوانيد براى مشركان آمرزش بخواهيد چنانكه او خواست. و به عبارت ديگر، مانند ابراهيم باشيد هم در عداوت با مشركان و هم در خواستن توفيق ايمان براى شما سرمشق خوبى است هم در عداوت مشركان و هم در استغفار براى آنان. دليل ديگر اين مطلب آن است كه در ذيل آيات فوق آمده [ممتحنه:8]. يعنى خدا شما را نكوئى كردن و انصاف ورزيدن با كسانى كه در كار دين با شما جنگ نكرده و از ديارتان بيرون ننمودهاند، منع نمىكند آزر مشرك بود ولى در كار دين با ابراهيم جنگ نكرده بود و او را از خانه بيرون ننموده بود، چه مانعى داشت كه آن حضرت با او نكوئى كند و كدام نكوئى بالاتر از آنست كه بگويد: خدايا به او توفيق ايمان بده و بيامرز. مگر حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در حق مشركان نمىگفت: «اَلّهُمَّ اهْدِقَوْمى فَاِنَّهُم لا يَعْلَمون». بسيار بسيار عجيب است كه مفسّران شيعه و سنّى «اِلّا قول ابراهيم» را از «اُسْوَة» استثناء گرفته و گفتهاند: مقصود اين است كه از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى پدرش، براى نمونه به تفسير مجمع الفتوح و منهج الصادقين، رجوع كنيد خواهيد ديد كه استثناء را از «اُسوة» گرفته و گفتهاند: يعنى از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى پدرش كه در اين كار نبايد از وى پيروى نمائيد زيرا او اين عمل را روى وعدهايكه داده بود، كرد. بيضاوى در تفسير آيه 114 از سوره توبه چنانكه در سابق گفتيم مطلب را خوب درك كرده و گفته است: آيه بر جواز استغفار براى مشركان دلالت دارد و اشكال قول ابراهيم با آن دفع مىشود. ولى در سوره ممتحنه، مطلب را از ياد برده و استثناء را از «اُسوة» گرفته و مىگويد نبايد در استغفار به ابراهيم تأسّى كنيد. اين مفسّران نامى در صورت صحّت كلامشان، لازم مىآيد كه ابراهيم «عليه السلام» خلاف شرع كرده باشد و مطلب اين مىشود كه: از ابراهيم تأسى كنيد مگر در اين عمل كه كارى بر خلاف دستور خدا بود. اگر گويند: وعده كرده بود، مىبايست بوعده خود عمل كند! گوئيم، مگر وعده، خلاف شرع را شرعى مىكند!؟ و آنگهى وعده خلاف شرع را چرا مىكرد؟! اگر گويند: اين عمل در شريعت آن حضرت جايز بود و در شرع اسلام نسخ شده است! گوئيم: از كجا؟! به ضرورت قرآن دين ما همان دين حنيف ابراهيم است [آل عمران:95]، [نحل:123]. شكر خدا را كه الهام بخشيد اين حقيقت ارزنده را از قرآن مجيد با مقايسه آيات بدست آورديم، آنچه قرنها بر مفسّران پوشيده مانده بود روشن گرديد، و معلوم شد كه ابراهيم «عليه السلام» در همه كار مقتدا و سر مشق ماست حتى در استغفار براى مشرك. ديگر لازم نيست سخنى بگوئيم كه مستلزم ناروا براى آنحضرت باشد. ابراهيم به آرز وعده كرد، آن وعده جايز و شرعى بود و به همان وعده عمل كرد، آنهم جايز بود، ما هم مىتوانيم در اين كار بر آن پيامبر بزرگ تأسى نمائيم سلام بر او.
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
آزَرَ | ۱ |