الكهف ٤٣: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link287 | آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link287 | آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link288 | مثلى بيانگر حال دنيا طلبان كه به مالكيت كاذب خوددل بسته اند]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link288 | مثلى بيانگر حال دنيا طلبان كه به مالكيت كاذب خوددل بسته اند]] | ||
خط ۳۸: | خط ۳۹: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link297 | مراد از ((باقيات صالحات (( در آيه شريفه]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link297 | مراد از ((باقيات صالحات (( در آيه شريفه]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۴#link135 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۴#link135 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً «43» | |||
و هيچ گروهى نداشت كه او را در برابر (قهر) خدا يارى كنند و نمىتوانست خودش را يارى كند. | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) | |||
وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ: و نبودند مر او را گروهى كه يارى دهند او را در دفع عذاب از باغ او. مِنْ دُونِ اللَّهِ: از غير خداى تعالى، يعنى بجز حق تعالى كه بر آن قادر بود و بس. وَ ما كانَ مُنْتَصِراً: و نبود فطرس يارى كننده مر خود را و انتقام كشنده از خدا. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41) | |||
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44) | |||
ترجمه | |||
گفت مر او را رفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك پس از نطفه پس درست كرد تو را مردى | |||
ولى من ميگويم او است خدا پروردگار من شريك نمىگردانم با پروردگارم احديرا | |||
و چرا وقتى كه داخل شدى در باغت نگفتى هر چه خدا خواهد شود نيست توانائى مگر از خدا اگر مىبينى كه من كمترم از تو در مال و اولاد | |||
پس شايد پروردگارم بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتى از آسمان پس گردد زمينى صاف | |||
يا گردد آبش بزمين فرو رفته پس هرگز نتوانى مر او را جستن | |||
و احاطه شد بآفت، ميوهاش پس گرديد چنانكه زير و رو ميكرد دو دستش را براى آنچه خرج كرده بود در آن و حال آنكه درختان افتاده بودند روى چوب بستهاى افتاده و ميگفت ايكاش من شريك نكرده بودم با پروردگارم احديرا | |||
و نبود او را گروهى كه يارى كنند او را غير از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود | |||
در چنين جائى نصرت مخصوص خدا است كه حقّ است او بهتر است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت كار. | |||
تفسير | |||
- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّكر با رفيق فقيرش كه اهل ايمان بود او در جواب گفت براى توبيخ و ملامت آنمرد كه آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك براى آنكه اصل خلقت بنى آدم از خاك است پس از نطفه كه از غذا توليد ميشود و اغذيه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردى كامل و تمام عيار مانند ساير افراد انسان چون شك در معاد موجب كفر است ولى من ميگويم چون كلمه لكنّا مركب است از لكن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است خداوند پروردگار و روزى دهنده من و شريك قرار | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 427 | |||
نميدهم براى پروردگارم احدى از مخلوقات او را و اين اعتقاد جازم، كافى است براى افتخار من بر تو كه شاك و متزلزلى و چرا وقتى داخل باغت شدى براى اداء شكر و اقرار بعجز خود در برابر قدرت خداوند نگفتى آنچه خدا خواهد ميشود و آنچه نخواهد نميشود نيست توانائى و قوه و قدرتى براى احدى مگر از جانب خدا تا دلالت داشته باشد بر آنكه امور منوط بمشيت الهى است و آنچه نصيب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعى و كوشش خودت و اگر مىبينى مرا كه مال و او لآدم كمتر از تو است از فضل خداوند بعيد نيست كه در آتيه نزديكى يا در آخرت عطا فرمايد بمن چيزهائى كه بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نيست كه بفرستد براى كفر و كفران نعمت تو و ويران نمودن باغت آفات آسمانى را از قبيل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اينها چون حسبان بمعناى چيز انداخته شده مانند تير و سنگ و بلا و عذاب است و بعضى آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانستهاند يعنى چيزيرا كه مقدّر شده براى تصفيه حساب اعمالت و در نتيجه باغت خالى شود از اشجار و زراعات و بگردد زمين صاف و ساده و همواريكه پاى در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براى نرمى آن يا فرو رود آب آن باغ در زمين بطوريكه نتوانى ديگر تهيّه و تدارك آنرا بنمائى و خداوند با آنمرد بعد از اين گفتار بر طبق آن رفتار فرمود و يكى از آفات سماوى احاطه نمود بر كليّه ميوجات آن باغ و درختان آن بطوريكه صبح كه وارد باغ شد ديد چفتههاى موها افتاده روى زمين و درختها خوابيده روى آنها و از ميوهها اثرى نيست لذا دو دست را بيكديگر ميماليد و زير و رو ميكرد از اندوه و تأسف بر خرجى كه براى آبادى آن باغ كرده بود و از روى ندامت و پشيمانى بر اعمال و اقوال خود ميگفت ايكاش من براى خدا شريك قرار نميدادم احديرا و مانند رفيقم خداشناس و موحّد بودم و در مجمع فرموده كه در خبر است خداوند آتشى فرستاد كه آن باغ را سوزاند و آبش بزمين فرو رفت و با آنكه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال كسانى نبودند كه بتوانند يارى كنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگيرى كند از بلاى الهى يا استرداد نمايد عوض اموال تلف شده خود را چون منتصر بمعناى دادستان است و در چنين روز و جائيكه روز و جاى انتقام از كافر و ظالم است خواه در دنيا باشد خواه در آخرت نصرت و | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 428 | |||
يارى مخصوص بخدا است كه حقّ و ثابت است يا اختيار دارى و پادشاهى مخصوص باو است چون ولايت بكسر كه به اين معنى است نيز قرائت شده در هر حال پاداش الهى بهترين پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترين عواقب است و گفتهاند چون فهميده بود ويرانى باغش در اثر كفر و كفران بوده پشيمان شده بود براى آنكه باغش خراب شده نه براى آنكه كار بدى كرده لذا توبهاش قبول نشد .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَم تَكُن لَهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَ ما كانَ مُنتَصِراً (43) | |||
پس از زوال اموالش و خرابي بستانش آن عدّه و عدّة که اطرافش بودند | |||
جلد 12 - صفحه 359 | |||
رفتند و نيست از براي او فئه و كساني که ياري كنند او را غير خداوند متعال و نيست او ياري شده بقول عوام (تا پول داري رفيقتم) اهل دنيا البته توجه آنها بجائيست که محبوب آنها آنجا است هر جا که مال و منال باشد رو باو ميروند چنانچه اهل آخرت و ايمان و دين هم توجه آنها بخداوند متعال است زيرا جميع خيرات دنيوي و اخروي آنجا است و بدست قدرت او است و كساني که محبوب آنها ذات مقدّس اوست تمام توجّه آنها باوست چنانچه در حديث است | |||
اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل اللّه باللّه. | |||
(گر بشكافند سر و پاي من || جز تو نجويند در اعضاي من) | |||
وَ لَم تَكُن لَهُ فِئَةٌ فئة جمعي از اشخاصي که جند و بسته باو هستند ديگر حتّي برادر و اولاد از او دوري ميكنند و در هيچ امري او را ياري نميكنند يَنصُرُونَهُ حتي نزد زن خود هم مهجور ميشود وَ ما كانَ مُنتَصِراً كيست بتواند از بليّات دنيوي و عقوبات اخروي او را نجات دهد چنانچه تمام كفار و مشركين و ضالّين چنين هستند نه مشمول شفاعت هستند و نه قابليت رحمت دارند صريحا ميفرمايد: | |||
فَسَأَكتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُم بِآياتِنا يُؤمِنُونَ اعراف آيه 156. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
(آیه 43)- اسفانگیزتر این که او در برابر این همه مصیبت و بلا، تنهای تنها بود «کسانی را جز خدا نداشت که او را (در برابر این بلای عظیم و خسارت بزرگ) یاری دهند» (وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ) و دوستانی که به عشق بهره گیری مادی دور او جمع شده بودند همگی او را رها کردند. | |||
و از آنجا که تمام سرمایه او همین بود چیز دیگری نداشت که به جای آن بنشاند، «و نمیتوانست از خویشتن یاری گیرد» (وَ ما کانَ مُنْتَصِراً). | |||
ج3، ص45 | |||
ولی هر چه بود دیر شده بود، و این گونه بیداری اضطراری که به هنگام نزول بلاهای سنگین، حتی برای فرعونها و نمرودها پیدا میشود، بیارزش است، و به همین دلیل نتیجهای به حال او نداشت. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۴
ترجمه
الكهف ٤٢ | آیه ٤٣ | الكهف ٤٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مِن دُونِ اللهِ»: بجز خدا. در مقابل خدا. «مُنتَصِراً»: دفع کننده و بازدارنده. انتقام گیرنده. غالب و چیره. یادآوری: معنی آیه میتواند چنین هم باشد: صاحب باغ کسانی را نداشت که در برابر خشم خدا او را کمک کنند، و وی هم قادر به دفع بلا نبود.
تفسیر
- آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف
- مثلى بيانگر حال دنيا طلبان كه به مالكيت كاذب خوددل بسته اند
- فخر فروشى وتكبر ثروتمند غافل در برابر رفيق مؤ من خود
- آدمى بالفطرة به چيزى كه آن را باقى وماندگار بدانددل مى بندد
- توانگر غافل از خدا، را محق وشايسته برخوردارى وتنعم مى داند حتى در قيامت !
- توضيح جواب رفيق مؤ من آن مرد توانگر مغرور، به او
- وجه اينكه مرد فقير در جمله : ((اكفرت بالذى خلقك (( رفيق توانگر خود را كافر خواند
- زمام همه امور بدست خدا است
- معناى اينكه خداوند ((خير ثوابا وخير عقبا(( است
- مثلى ديگر براى بيان حقيقت زندگى دنيا وزينت هاى سريعالزوال
- مراد از ((باقيات صالحات (( در آيه شريفه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً «43»
و هيچ گروهى نداشت كه او را در برابر (قهر) خدا يارى كنند و نمىتوانست خودش را يارى كند.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43)
وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ: و نبودند مر او را گروهى كه يارى دهند او را در دفع عذاب از باغ او. مِنْ دُونِ اللَّهِ: از غير خداى تعالى، يعنى بجز حق تعالى كه بر آن قادر بود و بس. وَ ما كانَ مُنْتَصِراً: و نبود فطرس يارى كننده مر خود را و انتقام كشنده از خدا.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)
ترجمه
گفت مر او را رفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك پس از نطفه پس درست كرد تو را مردى
ولى من ميگويم او است خدا پروردگار من شريك نمىگردانم با پروردگارم احديرا
و چرا وقتى كه داخل شدى در باغت نگفتى هر چه خدا خواهد شود نيست توانائى مگر از خدا اگر مىبينى كه من كمترم از تو در مال و اولاد
پس شايد پروردگارم بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتى از آسمان پس گردد زمينى صاف
يا گردد آبش بزمين فرو رفته پس هرگز نتوانى مر او را جستن
و احاطه شد بآفت، ميوهاش پس گرديد چنانكه زير و رو ميكرد دو دستش را براى آنچه خرج كرده بود در آن و حال آنكه درختان افتاده بودند روى چوب بستهاى افتاده و ميگفت ايكاش من شريك نكرده بودم با پروردگارم احديرا
و نبود او را گروهى كه يارى كنند او را غير از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود
در چنين جائى نصرت مخصوص خدا است كه حقّ است او بهتر است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت كار.
تفسير
- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّكر با رفيق فقيرش كه اهل ايمان بود او در جواب گفت براى توبيخ و ملامت آنمرد كه آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك براى آنكه اصل خلقت بنى آدم از خاك است پس از نطفه كه از غذا توليد ميشود و اغذيه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردى كامل و تمام عيار مانند ساير افراد انسان چون شك در معاد موجب كفر است ولى من ميگويم چون كلمه لكنّا مركب است از لكن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است خداوند پروردگار و روزى دهنده من و شريك قرار
جلد 3 صفحه 427
نميدهم براى پروردگارم احدى از مخلوقات او را و اين اعتقاد جازم، كافى است براى افتخار من بر تو كه شاك و متزلزلى و چرا وقتى داخل باغت شدى براى اداء شكر و اقرار بعجز خود در برابر قدرت خداوند نگفتى آنچه خدا خواهد ميشود و آنچه نخواهد نميشود نيست توانائى و قوه و قدرتى براى احدى مگر از جانب خدا تا دلالت داشته باشد بر آنكه امور منوط بمشيت الهى است و آنچه نصيب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعى و كوشش خودت و اگر مىبينى مرا كه مال و او لآدم كمتر از تو است از فضل خداوند بعيد نيست كه در آتيه نزديكى يا در آخرت عطا فرمايد بمن چيزهائى كه بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نيست كه بفرستد براى كفر و كفران نعمت تو و ويران نمودن باغت آفات آسمانى را از قبيل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اينها چون حسبان بمعناى چيز انداخته شده مانند تير و سنگ و بلا و عذاب است و بعضى آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانستهاند يعنى چيزيرا كه مقدّر شده براى تصفيه حساب اعمالت و در نتيجه باغت خالى شود از اشجار و زراعات و بگردد زمين صاف و ساده و همواريكه پاى در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براى نرمى آن يا فرو رود آب آن باغ در زمين بطوريكه نتوانى ديگر تهيّه و تدارك آنرا بنمائى و خداوند با آنمرد بعد از اين گفتار بر طبق آن رفتار فرمود و يكى از آفات سماوى احاطه نمود بر كليّه ميوجات آن باغ و درختان آن بطوريكه صبح كه وارد باغ شد ديد چفتههاى موها افتاده روى زمين و درختها خوابيده روى آنها و از ميوهها اثرى نيست لذا دو دست را بيكديگر ميماليد و زير و رو ميكرد از اندوه و تأسف بر خرجى كه براى آبادى آن باغ كرده بود و از روى ندامت و پشيمانى بر اعمال و اقوال خود ميگفت ايكاش من براى خدا شريك قرار نميدادم احديرا و مانند رفيقم خداشناس و موحّد بودم و در مجمع فرموده كه در خبر است خداوند آتشى فرستاد كه آن باغ را سوزاند و آبش بزمين فرو رفت و با آنكه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال كسانى نبودند كه بتوانند يارى كنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگيرى كند از بلاى الهى يا استرداد نمايد عوض اموال تلف شده خود را چون منتصر بمعناى دادستان است و در چنين روز و جائيكه روز و جاى انتقام از كافر و ظالم است خواه در دنيا باشد خواه در آخرت نصرت و
جلد 3 صفحه 428
يارى مخصوص بخدا است كه حقّ و ثابت است يا اختيار دارى و پادشاهى مخصوص باو است چون ولايت بكسر كه به اين معنى است نيز قرائت شده در هر حال پاداش الهى بهترين پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترين عواقب است و گفتهاند چون فهميده بود ويرانى باغش در اثر كفر و كفران بوده پشيمان شده بود براى آنكه باغش خراب شده نه براى آنكه كار بدى كرده لذا توبهاش قبول نشد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَم تَكُن لَهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَ ما كانَ مُنتَصِراً (43)
پس از زوال اموالش و خرابي بستانش آن عدّه و عدّة که اطرافش بودند
جلد 12 - صفحه 359
رفتند و نيست از براي او فئه و كساني که ياري كنند او را غير خداوند متعال و نيست او ياري شده بقول عوام (تا پول داري رفيقتم) اهل دنيا البته توجه آنها بجائيست که محبوب آنها آنجا است هر جا که مال و منال باشد رو باو ميروند چنانچه اهل آخرت و ايمان و دين هم توجه آنها بخداوند متعال است زيرا جميع خيرات دنيوي و اخروي آنجا است و بدست قدرت او است و كساني که محبوب آنها ذات مقدّس اوست تمام توجّه آنها باوست چنانچه در حديث است
اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل اللّه باللّه.
(گر بشكافند سر و پاي منبرگزیده تفسیر نمونه
(آیه 43)- اسفانگیزتر این که او در برابر این همه مصیبت و بلا، تنهای تنها بود «کسانی را جز خدا نداشت که او را (در برابر این بلای عظیم و خسارت بزرگ) یاری دهند» (وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ) و دوستانی که به عشق بهره گیری مادی دور او جمع شده بودند همگی او را رها کردند.
و از آنجا که تمام سرمایه او همین بود چیز دیگری نداشت که به جای آن بنشاند، «و نمیتوانست از خویشتن یاری گیرد» (وَ ما کانَ مُنْتَصِراً).
ج3، ص45
ولی هر چه بود دیر شده بود، و این گونه بیداری اضطراری که به هنگام نزول بلاهای سنگین، حتی برای فرعونها و نمرودها پیدا میشود، بیارزش است، و به همین دلیل نتیجهای به حال او نداشت.
نکات آیه
۱- سرمایه دارِ مغرورِ به کثرت هواداران، هنگام نابودى سرمایه اش با عذاب الهى، تنها و بى یاور بود. (أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا ... و لم تکن له فئة ینصرونه من دون اللّه)
۲- اموال و نفرات، هیچ قدرت و تأثیرى در جلوگیرى از عذاب و کیفر الهى ندارند. ( و هى خاویه على عروشها ... و لم تکن له فئه ینصرونه من دون اللّه)
۳- به هنگام نزول کیفر الهى،تنها، خداوند، قادر به جلوگیرى و متوقّف ساختن آن است. ( و لم تکن له فئه ینصرونه من دون اللّه)
۴- ناکامى و محرومیت، فرجامِ اعتماد و اتّکابه غیر خداوند است. ( أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا ... و لم تکن له فئه ینصرونه من دون اللّه) «فئة» به معناى گروه و جماعتى از مردم است. جمله «و لم تکن...» پاسخى به پندارهاى مرد ثروت مندِ مغرور به مال و نفرات خود است که در آیه پیشین مطرح شده بود. در این آیه، بى ثمر بودن چنین تکیگاه هایى در برابر اراده الهى، مورد تأکید قرار گرفته است.
۵- یاران دوران رفاه و توان مندى، به وقت گران بارى و تهیدستى، ناپیدایند. ( و أُحیط بثمره ... و لم تکن له فئه ینصرونه من دون اللّه) در آیه، سخنى درباره نابودى نفرات مرد ثروت مند به میان نیامده است، لذا ممکن است که عبارت «لم تکن له فئة» بدان معنا باشد که افرادِ وى، با مشاهده نابودى اموال ارباب خود، از اطراف او متفرق شدند و او را مدد نکردند.
۶- مرد مشرک، از دفع عذاب از خویش، ناتوان بود. ( و ما کان منتصرًا) «انتصار» به معناى «حفظ خود از ظلم و تعدى» است (لسان العرب). در مورد آیه، به معناى «حفظ خود از عذاب» است; یعنى، ثروت مندِ مغرور، راهى براى دفع عذاب و نجات از مخمصه اى که بدان گرفتار شده بود، نداشت.
موضوعات مرتبط
- اتکا: فرجام اتکا به غیرخدا ۴
- باغدار متکبر: بى یاورى باغدار متکبر ۱; عجز باغدار متکبر ۶; عذاب باغدار متکبر ۱; قصه باغدار متکبر ۱، ۶; نابودى اموال باغدار متکبر ۱
- جمعیت: نقش کثرت جمعیت ۲
- خدا: اختصاصات خدا ۳; قدرت خدا ۳
- شکست: عوامل شکست ۴
- عذاب: عجز از دفع عذاب ۶; منشأ ممانعت از عذاب ۳; نجات از عذاب ۲
- فقر: آثار فقر ۵
- مال: نقش مال ۲
- مرفهان: بیوفایى دوستان مرفهان ۵