ریشه کفف: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added root proximity by QBot) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
دست. بازداشتن. راغب مىگويد: كف به معنى دست است...«كَفَفْتُهُ» يعنى: از دست او زدم و نيز او را با دست خود منع كردم. و آن درعرف به معنى دفع است خواه با دست باشد يا نه، حتى به آنكه نابينا شده گويند: مكفوف، در مجمع آمده: كف در اصل به معنى منع است مكفوف به معنى ممنوع البصر مىباشد. [رعد:14]. خدايان دروغين به آنها جواب نمىدهند مگر مانند كسيكه دو دستش را به طرف آب باز كرده تا آب بدهان او برسد (و نخواهد رسيد) در اين آيه و آيه 42 كهف، كفّ به معنى دست است. [فتح:20]. خدا اين غنيمت فورى را به شما داد و كفار را از شما بازداشت [مائده:110]. يعنى بنى اسرائيل را از قتل تو باز داشتم. كافّة: مؤنث كافّ است و نيز مذكر آيد در اين صورت تاء براى مبالغه است مثل علامه و نسابه [بقره:208]. كافّة در آيه به معنى جمیع و همگی است که کفّ به معنی جمع نيز آمده «كَفَّ الشَّىْءَ جَمَعَهُ وَ ضَمَّهُ» يعنى اى اهل ايمان همگى به تسليم در آييد. * [توبه:36]. كافه در هردوحال است از فاعل. در مجمع فرموده بقول فراء الف و لام به «كاّفَة» داخل نمىشود كه آن مصادر غير متصرف است زيرا در موقع «مَعاً» و «جَميعاً» واقع مىشود و در لازم النكره بودن مثل اجمعين است و از زجاج نقل كرده كه تثنيه و جمع در آن نيست يعنى اى مسلمانان همگى و با هم با مشركان بجنگيد چنانكه آنها همگى و با هم با شما مىجنگند. *** * [سباء:28]. اگر تاء كاّفه براى مبالغه و خودش حال از مفعول «اَرْسَلْناكَ» باشد چنانكه راغب گفته معنى اين است: ما تو را نفرستاديم مگر مانع شونده مردم از گناه در حاليكه بشير و نذيرى. دو وصف «بشير و نذير» نيز مؤيد اين احتمال است يعنى با بشارت و انذارت مردم را از گناه و طغيان باز مىدارى. و اگر قيد«لِلنَاسِ» باشد آنوقت مفيد عموم رسالت حضرت رسول «صلى الله عليه وآله» است يعنى: ما تو را رسالت نداديم مگر بر عموم مردم مثل [انبیاء:107]. در مجمع ذيل عنوان «الاعراب» وجه اول را اختيار كرده و فرموده: به قولى در كلام تقدير و تأخير است و تقدير «اِلا لِلنَّاس ِ كاّفَةً» است ولى در «المعنى» و نيز زمخشرى آن را مصدر «اَرْسَلْناكَ» حال گرفته است يعنى ما تو را رسالت نداديم مگر رسالت جامعى براى مردم. در كشاف گفته: هر كه كافة را از «لِلنَّاسِ» حال بگيرد خطا كرده زيرا تقديم حال بر مجرور محال است مانند تقديم مجرور بر حرف جارّ. در تفسير برهان دو تا روايت هست كه آيه را دليل عموم رسالت آن حضرت گرفته و «كاّفَةً» را حال از «لِلنَّاسِ» دانسته. همچنين است روايات اهل سنت، در الميزان گفته: تقديم حال بر ذى الحال مجرور را نحاة بصره منع كرده و نحاة كوفه جايز مىدانند. | دست. بازداشتن. راغب مىگويد: كف به معنى دست است...«كَفَفْتُهُ» يعنى: از دست او زدم و نيز او را با دست خود منع كردم. و آن درعرف به معنى دفع است خواه با دست باشد يا نه، حتى به آنكه نابينا شده گويند: مكفوف، در مجمع آمده: كف در اصل به معنى منع است مكفوف به معنى ممنوع البصر مىباشد. [رعد:14]. خدايان دروغين به آنها جواب نمىدهند مگر مانند كسيكه دو دستش را به طرف آب باز كرده تا آب بدهان او برسد (و نخواهد رسيد) در اين آيه و آيه 42 كهف، كفّ به معنى دست است. [فتح:20]. خدا اين غنيمت فورى را به شما داد و كفار را از شما بازداشت [مائده:110]. يعنى بنى اسرائيل را از قتل تو باز داشتم. كافّة: مؤنث كافّ است و نيز مذكر آيد در اين صورت تاء براى مبالغه است مثل علامه و نسابه [بقره:208]. كافّة در آيه به معنى جمیع و همگی است که کفّ به معنی جمع نيز آمده «كَفَّ الشَّىْءَ جَمَعَهُ وَ ضَمَّهُ» يعنى اى اهل ايمان همگى به تسليم در آييد. * [توبه:36]. كافه در هردوحال است از فاعل. در مجمع فرموده بقول فراء الف و لام به «كاّفَة» داخل نمىشود كه آن مصادر غير متصرف است زيرا در موقع «مَعاً» و «جَميعاً» واقع مىشود و در لازم النكره بودن مثل اجمعين است و از زجاج نقل كرده كه تثنيه و جمع در آن نيست يعنى اى مسلمانان همگى و با هم با مشركان بجنگيد چنانكه آنها همگى و با هم با شما مىجنگند. *** * [سباء:28]. اگر تاء كاّفه براى مبالغه و خودش حال از مفعول «اَرْسَلْناكَ» باشد چنانكه راغب گفته معنى اين است: ما تو را نفرستاديم مگر مانع شونده مردم از گناه در حاليكه بشير و نذيرى. دو وصف «بشير و نذير» نيز مؤيد اين احتمال است يعنى با بشارت و انذارت مردم را از گناه و طغيان باز مىدارى. و اگر قيد«لِلنَاسِ» باشد آنوقت مفيد عموم رسالت حضرت رسول «صلى الله عليه وآله» است يعنى: ما تو را رسالت نداديم مگر بر عموم مردم مثل [انبیاء:107]. در مجمع ذيل عنوان «الاعراب» وجه اول را اختيار كرده و فرموده: به قولى در كلام تقدير و تأخير است و تقدير «اِلا لِلنَّاس ِ كاّفَةً» است ولى در «المعنى» و نيز زمخشرى آن را مصدر «اَرْسَلْناكَ» حال گرفته است يعنى ما تو را رسالت نداديم مگر رسالت جامعى براى مردم. در كشاف گفته: هر كه كافة را از «لِلنَّاسِ» حال بگيرد خطا كرده زيرا تقديم حال بر مجرور محال است مانند تقديم مجرور بر حرف جارّ. در تفسير برهان دو تا روايت هست كه آيه را دليل عموم رسالت آن حضرت گرفته و «كاّفَةً» را حال از «لِلنَّاسِ» دانسته. همچنين است روايات اهل سنت، در الميزان گفته: تقديم حال بر ذى الحال مجرور را نحاة بصره منع كرده و نحاة كوفه جايز مىدانند. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
هم:100, ف:55, سلم:55, يدى:49, کم:49, اخذ:44, الى:44, لقى:38, عزل:33, لم:27, قتل:27, حيث:16, ان:16, ثقف:10, ها:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۰
تکرار در قرآن: ۱۵(بار)
قاموس قرآن
دست. بازداشتن. راغب مىگويد: كف به معنى دست است...«كَفَفْتُهُ» يعنى: از دست او زدم و نيز او را با دست خود منع كردم. و آن درعرف به معنى دفع است خواه با دست باشد يا نه، حتى به آنكه نابينا شده گويند: مكفوف، در مجمع آمده: كف در اصل به معنى منع است مكفوف به معنى ممنوع البصر مىباشد. [رعد:14]. خدايان دروغين به آنها جواب نمىدهند مگر مانند كسيكه دو دستش را به طرف آب باز كرده تا آب بدهان او برسد (و نخواهد رسيد) در اين آيه و آيه 42 كهف، كفّ به معنى دست است. [فتح:20]. خدا اين غنيمت فورى را به شما داد و كفار را از شما بازداشت [مائده:110]. يعنى بنى اسرائيل را از قتل تو باز داشتم. كافّة: مؤنث كافّ است و نيز مذكر آيد در اين صورت تاء براى مبالغه است مثل علامه و نسابه [بقره:208]. كافّة در آيه به معنى جمیع و همگی است که کفّ به معنی جمع نيز آمده «كَفَّ الشَّىْءَ جَمَعَهُ وَ ضَمَّهُ» يعنى اى اهل ايمان همگى به تسليم در آييد. * [توبه:36]. كافه در هردوحال است از فاعل. در مجمع فرموده بقول فراء الف و لام به «كاّفَة» داخل نمىشود كه آن مصادر غير متصرف است زيرا در موقع «مَعاً» و «جَميعاً» واقع مىشود و در لازم النكره بودن مثل اجمعين است و از زجاج نقل كرده كه تثنيه و جمع در آن نيست يعنى اى مسلمانان همگى و با هم با مشركان بجنگيد چنانكه آنها همگى و با هم با شما مىجنگند. *** * [سباء:28]. اگر تاء كاّفه براى مبالغه و خودش حال از مفعول «اَرْسَلْناكَ» باشد چنانكه راغب گفته معنى اين است: ما تو را نفرستاديم مگر مانع شونده مردم از گناه در حاليكه بشير و نذيرى. دو وصف «بشير و نذير» نيز مؤيد اين احتمال است يعنى با بشارت و انذارت مردم را از گناه و طغيان باز مىدارى. و اگر قيد«لِلنَاسِ» باشد آنوقت مفيد عموم رسالت حضرت رسول «صلى الله عليه وآله» است يعنى: ما تو را رسالت نداديم مگر بر عموم مردم مثل [انبیاء:107]. در مجمع ذيل عنوان «الاعراب» وجه اول را اختيار كرده و فرموده: به قولى در كلام تقدير و تأخير است و تقدير «اِلا لِلنَّاس ِ كاّفَةً» است ولى در «المعنى» و نيز زمخشرى آن را مصدر «اَرْسَلْناكَ» حال گرفته است يعنى ما تو را رسالت نداديم مگر رسالت جامعى براى مردم. در كشاف گفته: هر كه كافة را از «لِلنَّاسِ» حال بگيرد خطا كرده زيرا تقديم حال بر مجرور محال است مانند تقديم مجرور بر حرف جارّ. در تفسير برهان دو تا روايت هست كه آيه را دليل عموم رسالت آن حضرت گرفته و «كاّفَةً» را حال از «لِلنَّاسِ» دانسته. همچنين است روايات اهل سنت، در الميزان گفته: تقديم حال بر ذى الحال مجرور را نحاة بصره منع كرده و نحاة كوفه جايز مىدانند.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
کَافَّةً | ۵ |
کُفُّوا | ۱ |
يَکُفَ | ۱ |
يَکُفُّوا | ۱ |
فَکَفَ | ۱ |
کَفَفْتُ | ۱ |
کَفَّيْهِ | ۲ |
يَکُفُّونَ | ۱ |
کَفَ | ۲ |