قُبُل: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
(افزودن نمودار دفعات)
خط ۷: خط ۷:
(بر وزن فلس)راغب گويد: در تقدم متصل و منفصل به كار مى‏رود و نيز به معنى تقدم مكانى، زمانى، رتبه‏اى و ترتيبى آيد. نگارنده گويد در قرآن مجيد ظاهرا همه جا در تقدم زمانى استعمال شده مثل [بقره:91]. و مثل [مائده:34]. *** قُبُل: (بر وزن عنق) گاهى به معنى جلو و پيش به كار مى‏رود مثل [يوسف:26]. اگر پيراهنش از جلو دريده شده زن راست مى‏گويد يوسف از دروغگويان است. گاهى به معنى روبرو و آشكار«رَأَيْتُهُ قُبُلاً اَىْ عَياناً وَ مُقابَلَةً» مثل [كهف:55]. مگر اينكه طريقه گذشتگان يا عذاب روبرو بر آنها آيد. *** قِبَل: (بر وزن عنب) طاقت، نزد، طرف، چنانكه در اقرب و غيره آمده مثل [نمل:37]. بر آنها لشكريانى آوريم كه طاقت مقابله با آنها را ندارند. و مثل [معارج:36]. چرا كافران نزد تو به تو خيره هستند. ممكن است آن به معنى طرف باشد يعنى چه شده كافران به سوى تو خيره‏اند. در آيه [بقره:177]. بى شك مراد طرف است يعنى نيكى آن نيست كه روهاى خود را به سوى مشرق با مغرب كنيد. * [حديد:13]. «قِبَلِه» ظاهرا به معنى طرف است اين سور به نظرم واقعيت ايمان است كه از طرفى به مومنان رحمت و از طرفى به منافقان عذاب است مثل قرآن كه براى مومنان شفا و رحمت و براى كافران خسار و زيان است پس قرآن دو جهت دارد همچنين ايمان، وجود باب در حائل ظاهرا واقعيت ارتباط مومن و منافق است كه در دنيا وجود داشته و در آخرت به صورت درب آمده. يعنى: ميان مومنان و منافقان حائلى زده مى‏شود كه داراى درى است در باطنش رحمت و ظاهرش از جانب آن آتش است و آتش از آن سرزده در همه آيات گذشته معنى «روبرو» صحيح و صادق است. *** قبول: پذيرفتن. گرفتن. [آل عمران:37]. خدايش آن را پذيرفت پذيرفتن نيكو. اقبال: رو كردن. راغب گفته:[طور:25]. روكرده بعضى بر بعضى از هم مى‏پرسند، معنى آمدن نيز مى‏دهد كه آمدن رو كردن است [يوسف:82]. كاروانيكه در آن آمديم. *** تقّبل: پذيرفتن بر وجهى كه مقتضى ثواب باشد(مفردات)آيات قرآن مؤيد اين قول است [مائده:27]. معلوم است كه قبول خدا مقتضى ثواب است. ايضاً [بقره:127]. در آيه [آل عمران:37]. طبرسى فرموده چون در«تَقَبَّلَها» معنى قبول هست لذا مصدر آن قبول آمده است. به نظر نگارنده «تَقَبَّلَها»مقتضى ثواب و «بِقَبُولٍ» با قيد«حَسَنٍ» در جاى تقبل است و تقدير چنين است «تَقَبَّلَهاتَقَبُّلاً». قبول مصدر است گرچه لازم بود بضم قاف باشد مثل دخول و خروج و قعود ولى سيبويه گفته: پنج مصدر از اين وزن به فتح اول آمده :قبول،وضوء،طهور،وقود و ولوغ. *** تقابل: روبروشدن. [واقعة:16]. قبيل: جمع قبيله كفيل. روبرو. اين هر سه معنى در كتب لغت و تفاسير يافته است راغب گويد: قبيل جمع قبيله است و آن جماعتى است كه بعضى بر بعضى رو كنند طبرسى فرموده: قبيل جماعتى است كه از قبايل مختلف باشد و اگر به يك پدر و مادر منتهى شود قبيله گويند: [اعراف:27]. قبيل در آيه ظاهرا جمع قبيله است يعنى واقع اين است كه شيطان و اتباعش شمارا مى‏بينند از جائيكه شما نمى‏بينيد. [اسراء:92]. قبيل در آيه به معنى كفيل يا آشكار است يعنى يا خدا و فرشتگان را روبرو آورى و ببينيم يا آنها را كفيل آورى كه نبوت تو را ضمانت كنند. [حجرات:13]. شما را ملتها و طائفه قرار داديم تا همديگر را بشناسيد رجوع شود به «شعب».
(بر وزن فلس)راغب گويد: در تقدم متصل و منفصل به كار مى‏رود و نيز به معنى تقدم مكانى، زمانى، رتبه‏اى و ترتيبى آيد. نگارنده گويد در قرآن مجيد ظاهرا همه جا در تقدم زمانى استعمال شده مثل [بقره:91]. و مثل [مائده:34]. *** قُبُل: (بر وزن عنق) گاهى به معنى جلو و پيش به كار مى‏رود مثل [يوسف:26]. اگر پيراهنش از جلو دريده شده زن راست مى‏گويد يوسف از دروغگويان است. گاهى به معنى روبرو و آشكار«رَأَيْتُهُ قُبُلاً اَىْ عَياناً وَ مُقابَلَةً» مثل [كهف:55]. مگر اينكه طريقه گذشتگان يا عذاب روبرو بر آنها آيد. *** قِبَل: (بر وزن عنب) طاقت، نزد، طرف، چنانكه در اقرب و غيره آمده مثل [نمل:37]. بر آنها لشكريانى آوريم كه طاقت مقابله با آنها را ندارند. و مثل [معارج:36]. چرا كافران نزد تو به تو خيره هستند. ممكن است آن به معنى طرف باشد يعنى چه شده كافران به سوى تو خيره‏اند. در آيه [بقره:177]. بى شك مراد طرف است يعنى نيكى آن نيست كه روهاى خود را به سوى مشرق با مغرب كنيد. * [حديد:13]. «قِبَلِه» ظاهرا به معنى طرف است اين سور به نظرم واقعيت ايمان است كه از طرفى به مومنان رحمت و از طرفى به منافقان عذاب است مثل قرآن كه براى مومنان شفا و رحمت و براى كافران خسار و زيان است پس قرآن دو جهت دارد همچنين ايمان، وجود باب در حائل ظاهرا واقعيت ارتباط مومن و منافق است كه در دنيا وجود داشته و در آخرت به صورت درب آمده. يعنى: ميان مومنان و منافقان حائلى زده مى‏شود كه داراى درى است در باطنش رحمت و ظاهرش از جانب آن آتش است و آتش از آن سرزده در همه آيات گذشته معنى «روبرو» صحيح و صادق است. *** قبول: پذيرفتن. گرفتن. [آل عمران:37]. خدايش آن را پذيرفت پذيرفتن نيكو. اقبال: رو كردن. راغب گفته:[طور:25]. روكرده بعضى بر بعضى از هم مى‏پرسند، معنى آمدن نيز مى‏دهد كه آمدن رو كردن است [يوسف:82]. كاروانيكه در آن آمديم. *** تقّبل: پذيرفتن بر وجهى كه مقتضى ثواب باشد(مفردات)آيات قرآن مؤيد اين قول است [مائده:27]. معلوم است كه قبول خدا مقتضى ثواب است. ايضاً [بقره:127]. در آيه [آل عمران:37]. طبرسى فرموده چون در«تَقَبَّلَها» معنى قبول هست لذا مصدر آن قبول آمده است. به نظر نگارنده «تَقَبَّلَها»مقتضى ثواب و «بِقَبُولٍ» با قيد«حَسَنٍ» در جاى تقبل است و تقدير چنين است «تَقَبَّلَهاتَقَبُّلاً». قبول مصدر است گرچه لازم بود بضم قاف باشد مثل دخول و خروج و قعود ولى سيبويه گفته: پنج مصدر از اين وزن به فتح اول آمده :قبول،وضوء،طهور،وقود و ولوغ. *** تقابل: روبروشدن. [واقعة:16]. قبيل: جمع قبيله كفيل. روبرو. اين هر سه معنى در كتب لغت و تفاسير يافته است راغب گويد: قبيل جمع قبيله است و آن جماعتى است كه بعضى بر بعضى رو كنند طبرسى فرموده: قبيل جماعتى است كه از قبايل مختلف باشد و اگر به يك پدر و مادر منتهى شود قبيله گويند: [اعراف:27]. قبيل در آيه ظاهرا جمع قبيله است يعنى واقع اين است كه شيطان و اتباعش شمارا مى‏بينند از جائيكه شما نمى‏بينيد. [اسراء:92]. قبيل در آيه به معنى كفيل يا آشكار است يعنى يا خدا و فرشتگان را روبرو آورى و ببينيم يا آنها را كفيل آورى كه نبوت تو را ضمانت كنند. [حجرات:13]. شما را ملتها و طائفه قرار داديم تا همديگر را بشناسيد رجوع شود به «شعب».


{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::قُبُل]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۳

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

(بر وزن فلس)راغب گويد: در تقدم متصل و منفصل به كار مى‏رود و نيز به معنى تقدم مكانى، زمانى، رتبه‏اى و ترتيبى آيد. نگارنده گويد در قرآن مجيد ظاهرا همه جا در تقدم زمانى استعمال شده مثل [بقره:91]. و مثل [مائده:34]. *** قُبُل: (بر وزن عنق) گاهى به معنى جلو و پيش به كار مى‏رود مثل [يوسف:26]. اگر پيراهنش از جلو دريده شده زن راست مى‏گويد يوسف از دروغگويان است. گاهى به معنى روبرو و آشكار«رَأَيْتُهُ قُبُلاً اَىْ عَياناً وَ مُقابَلَةً» مثل [كهف:55]. مگر اينكه طريقه گذشتگان يا عذاب روبرو بر آنها آيد. *** قِبَل: (بر وزن عنب) طاقت، نزد، طرف، چنانكه در اقرب و غيره آمده مثل [نمل:37]. بر آنها لشكريانى آوريم كه طاقت مقابله با آنها را ندارند. و مثل [معارج:36]. چرا كافران نزد تو به تو خيره هستند. ممكن است آن به معنى طرف باشد يعنى چه شده كافران به سوى تو خيره‏اند. در آيه [بقره:177]. بى شك مراد طرف است يعنى نيكى آن نيست كه روهاى خود را به سوى مشرق با مغرب كنيد. * [حديد:13]. «قِبَلِه» ظاهرا به معنى طرف است اين سور به نظرم واقعيت ايمان است كه از طرفى به مومنان رحمت و از طرفى به منافقان عذاب است مثل قرآن كه براى مومنان شفا و رحمت و براى كافران خسار و زيان است پس قرآن دو جهت دارد همچنين ايمان، وجود باب در حائل ظاهرا واقعيت ارتباط مومن و منافق است كه در دنيا وجود داشته و در آخرت به صورت درب آمده. يعنى: ميان مومنان و منافقان حائلى زده مى‏شود كه داراى درى است در باطنش رحمت و ظاهرش از جانب آن آتش است و آتش از آن سرزده در همه آيات گذشته معنى «روبرو» صحيح و صادق است. *** قبول: پذيرفتن. گرفتن. [آل عمران:37]. خدايش آن را پذيرفت پذيرفتن نيكو. اقبال: رو كردن. راغب گفته:[طور:25]. روكرده بعضى بر بعضى از هم مى‏پرسند، معنى آمدن نيز مى‏دهد كه آمدن رو كردن است [يوسف:82]. كاروانيكه در آن آمديم. *** تقّبل: پذيرفتن بر وجهى كه مقتضى ثواب باشد(مفردات)آيات قرآن مؤيد اين قول است [مائده:27]. معلوم است كه قبول خدا مقتضى ثواب است. ايضاً [بقره:127]. در آيه [آل عمران:37]. طبرسى فرموده چون در«تَقَبَّلَها» معنى قبول هست لذا مصدر آن قبول آمده است. به نظر نگارنده «تَقَبَّلَها»مقتضى ثواب و «بِقَبُولٍ» با قيد«حَسَنٍ» در جاى تقبل است و تقدير چنين است «تَقَبَّلَهاتَقَبُّلاً». قبول مصدر است گرچه لازم بود بضم قاف باشد مثل دخول و خروج و قعود ولى سيبويه گفته: پنج مصدر از اين وزن به فتح اول آمده :قبول،وضوء،طهور،وقود و ولوغ. *** تقابل: روبروشدن. [واقعة:16]. قبيل: جمع قبيله كفيل. روبرو. اين هر سه معنى در كتب لغت و تفاسير يافته است راغب گويد: قبيل جمع قبيله است و آن جماعتى است كه بعضى بر بعضى رو كنند طبرسى فرموده: قبيل جماعتى است كه از قبايل مختلف باشد و اگر به يك پدر و مادر منتهى شود قبيله گويند: [اعراف:27]. قبيل در آيه ظاهرا جمع قبيله است يعنى واقع اين است كه شيطان و اتباعش شمارا مى‏بينند از جائيكه شما نمى‏بينيد. [اسراء:92]. قبيل در آيه به معنى كفيل يا آشكار است يعنى يا خدا و فرشتگان را روبرو آورى و ببينيم يا آنها را كفيل آورى كه نبوت تو را ضمانت كنند. [حجرات:13]. شما را ملتها و طائفه قرار داديم تا همديگر را بشناسيد رجوع شود به «شعب».


در حال بارگیری...