تَاب: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(افزودن نمودار دفعات) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
توب. توبه. كتاب همه به معنى رجوع و برگشتن است. در قاموس و صحاح و اقرب الموارد، قيد معصيّت را اضافه كرده و گفتهاند: رجوع از معصيّت ولى رجوع مطلق صحيح است زيرا اين كلمه درباره خداى تعالى نيز بكار رفته و در او رجوع از معصيّت معنى ندارد مثل [توبه:117]. در مجمع ذيل آيه 37 بقره فرموده: اصل توبه رجوع از عمل گذشته است. گويا مجمع نيز توبه عبد را در نظر داشته است. در الميزان در جاهاى متعدد آن را مطلق رجوع فرموده و اين كاملاً صحيح و به استعمال قرآن اوفق است. معناى توبه همانطور كه گفته شد رجوع است النهايه توبه خدا با توبه عبد فرقش آنست كه توبه عبد برگشتن به سوى خداست با ترك معصيت و تصميم عدم ارتكاب به آن، و توبه خدا بازگشت به بنده است با رحمت و مغفرت و با موفّق كردن به توبه (جبمله اخير را بعداً توضيح خواهيم داد.) بايد دانست: بازگشت خداى مهربان به سوى بنده از بازگشت بنده بيشتر است لذا صيغه مبالغه توّاب همه جاى قرآن صفت خداوند آمده است «هُوَ التَّوَّاب الرّحيمُ» بقره آيات 32 - 54 - 128 - 160 و آيات ديگر، ولى درباره بندگان اسم فاعل آمده است نظير [توبه:112]. فقط در يك محل آمده [بقره:222] در اينجا لازم است درباره چند آيه سخن گوئيم. 1- [فرقان:70] مگر آنكه توبه كند و ايمان آرد و عمل صالح انجام دهد، پس خدا سيئات آنها رابه حسنات مبدّل مىكند. ظاهر آيه آنست كه ايمان و عمل و توبه سبب تبديل سيئات به حسناتاند. مثلاً آنكه شرك ورزيده و قتل نفس كرده و زنا نموده در صورت توبه و ايمان و عمل صالح روز قيامت خواهد ديد كه شرك مبدّل به توحيد و قتل نفس مبدّل به احياء نفس و زنا مبدّل به يك عمل خوب و مفيد شده است، او خار كشته بود ولى گل مىچيند. مثل روشن آن همان كثافات و زباله هاست كه پس از تحوّلات بسيار در مزرعهها به صورت كود ريخته مىشود و به ميوههاى شيرين و حبوبات لذيذ مبدّل مىگردند، عجبا وقت تنقيه مستراح همه ناراحت و مشمئز هستيم ولى تصوّر نمىكنيم كه اين همه قازورات تنفّر آور، روزى مبدّل به ميوههاى شيرين گشته و تحويل ما خواهد شد!!!. مثال ديگر آنست: در بعضى جاها ريشه خار را شكافته و تخم هندوانه را داخل آن مىكنند و روى آن را با خاك مىپوشانند، تخم در آنجا روئيده و از ريشه خار آب گرفته ميوه بس عالى و شيرين مىدهد، تصوّر كنيد سيّئه چطور به حسنه مبدّل شده است، ريشه خار ولى ميوه هندوانه است، اين است معناى «يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات». از ظاهر آيه نمىتوان دست برداشت. خوشا به حال آنان كه دست برداشت. خوشا به حال آنانكه از بديها توبه كرده و در ايمان و عمل استقامت مىورزند كه زهرها از براى آنها مبدّل به شهدها خواهد شد. ساعتى چند كه با لهو و لعب گذراندهاند خواهند ديد كه خدا آن را به نماز و تلاوت قرآن مبدّل كرده است. راجع به تمام مطلب رجوع كنيد به «سيّئه». در تفسير برهان ذيل آيه شريفه 12 حديث در اين زمينه نقل شده است. 2- [توبه:117-118] آيه شريفه كاملاً صريح و روشن است: كه توبه بنده ميان دو توبه خداوند است. يعنى اوّل خدا به بنده مىگردد و به او توفيق توبه مىدهد، سپس بنده توبه مىكند آنگاه خدا توبه كرده و آن را مىپذيرد و بنده را مورد بخشودگى و مرحمت قرار مىدهد «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا» پس توبه بنده محفوف به دو توبه خداست. معنى آيه چنين است: پس به آنها بازگشت كه خدا به آنها مهربان و رحيم است و نيز بر آن سه تن بازگشت كه مانده بودند تا وقتيكه زمين با همه وسعت بر آنها تنگ شد و از خويش به تنگ آمدند و بدانستند كه از خدا جز به سوى او پناهى نيست پس به آنها بازگشت تا آنها بازگردند (و توبه كنند) كه اوست توّاب و مهربان. 3- [نساء:17-18] اين دو آيه از چند جهت جاى دقّتاند اوّل اينكه مراد از جهالت آن است كه كسى ندانسته گناهى بكند سپس بداند كه آن كار گناه و حرام است و يا كسى كه گناه بودن كارى را مىدانسته، ولى روى هوى و هوس و غلبه مشتهيات نفسانى كه خود يك نوع جهالت است آن كار را بكند چنين كسى بعد از به خود آمدن و دانستن معصيت بايد فوراً توبه كند «ثُمَّ يَتوبونَ مِنْ قَريبٍ» عيّاشى در تفسير خود از امام صادق «عليه السلام» نقل مىكند: هر گناهى كه بنده مىكند هر چند عالم باشد آنگاه كه قصد معصيت كند جاهل است، خدا در حكايت قول يوسف به برادرانش فرموده «هَل عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ اَخيهِ اِذْ اَنْتُمْ جاهِلونَ» به آنها نسبت جهل داده چون قصد عصيان كرده بودند. دوّم آنكه: بعد از يقين به مرگ توبه قبول نيست و نيز براى آنان كه كافرند و در آن حال كه مىميرند اگر توبه كنند، توبه نيست. ظاهر اين است كه اگر مسلمان پيوسته مرتكب گناه بشود و هنگام يقين به مرگ توبه كند و يا كافرى مادام العمر كافر باشد و چون وقت مرگش رسيد و به آن يقين كرد، ايمان آورد و به سوى خدا برگردد از هيچ يك توبه و ايمان قبول نيست (مراد از توبه در هر دو محلّ توبه خداست یعنی قبولِ توبه بنده که با ملازمه توبه بنده را نیز میرساند.) اين مطلب از دو آيه ذيل نيز روشن مىشود [يونس:90-91] مىبينيم كه فرعون مادام العمر در كفر و عناد بود و وقت غرق شدن گفت: به معبودى كه بنى اسرائيل ايمان آوردهاند ايمان آوردم، ولى از وى قبول نشد و خدا در جواب فرمود: آيا اكنون ايمان مىآورى؟ حال آنكه تو از پيش عصيان ورزيده و از تبهكاران بودهاى. [انعام:158]. مراد از اتيان بعض آيات، تمام شدن مهلت و رسيدن عذاب و اخذ خدائى و نظير آن است، ظهور آيه در آن است كه ايمان آوردن در آن وقت مفيد نيست و همچنين آن كه از پيش ايمان آورده و قدرت داشته كه عمل بكند ولى نكرده است، ايمان او فايده ندارد امّا آنكه پيش از رسيدن مرگ ايمان آورده ولى حجال عمل نداشته است، آيه به حال او شامل نيست. در هر حال از اين آيات به خوبى روشن است كه توبه و ايمان در حيت مشاهده مرگ بى اثر و بى بهره است ولى پيش از يقين به مرگ اگر كسى توبه كند توبه او قبول است ولو مجال عمل هم نباشد. چنان كه در روايت كافى از امام صادق «عليه السلام» از حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نقل است كه فرمود: هر كه يكسال پيش از مرگش توبه كند خدا مىپذيرد. بعد فرمود يك يكسال زياد است هر كه يك ماه قبل از مرگ خود توبه كند، خدا قبول مىكند، بعد فرمود يك ماه زياد است هر كه يك هفته قبل از مرگش توبه كند حق تعالى مىپذيرد. سپس فرمود يك هفته زياد است هر كه يك روز قبل از مرگ توبه كند خدا توبه او را مىپذيرد، بعد فرمود يك روز زياد است هر كه پيش از معاينه مرگ توبه كند خدا مىپذيرد (كافى ج 2 ص 440 طبع آخوندى) اين روايت به چند وجه در كافى نقل شده و در الميزان نظير آن را از فقيه نقل كرده و در كتب اهل سنّت نيز منقول است و در تفسير ابن كثير چند حديث در اين زمينه آمده است. چرا توبه در آن حال قبول نيست؟ در الميزان فرموده: علّت عدم قبول اين گونه توبه آن است كه يأس از زندگى و ترس قيامت او را به توبه و ندامت مجبور كرده و آنگاه كه نه حيات دنيوى هست و نه عمل خيرى، توبه و رجوع واقعيّت نخواهد داشت يعنى آن در واقع توبه و برگشت حقيقى نيست. درالمنار گويد:... استاد گفت مراد آنست كه توبه صحيح از آنها واقع نمىشود... آن وقت در توجيه اين سخن مىگويد سنّت خدائى بر آن جارى است كه اعمال بد در نفوس مرتكبين اثر بگذارد و اعمال بد بر آنها احاطه كرده مجالى براى انخلاع و توبه نمىماند و آنگاه كه مرگ را معاينه كرد و از لذّت زندگى مأيوس شد مىگويد: توبه كردم او تائب نيست بلكه مدّعى و كاذب است. و در استظهار اين مطلب گويد در آيه اوّل آمده «يَعْمَلُونَ السّوءَ» و در دوّم «يَعْمَلُونَ السَّيِئاتِ» جمع در اينجا همه افراد گناه را كه توأم با اصرار و تكرار است شامل مىشود... و اصرار در بعضى موجب ارتكاب بعض ديگر مىشود... در آيه اوّل آمده «يتوبون» و توبه را به آنها اسناد داده و در دوّمى آمده «قالَ اِنّى تَبْتُ الْآنَ» روشن مىشود كه مدّعى توبه است در وقت عجز از گناه، يعنى دلش گناه را ترك نكرده و نفسش از آن اعراض ننموده مثل كسى كه در ملك ديگرى فساد مىكند و صاحب ملك او را گرفته و تيغ بر گردن نهاده مىخواهد او را سر ببرد چون حال را چنين ديده مىگويد ديگر اين كار را نمىكنم! ولى دلش از آن كار برنگشته و آن را قبيح ندانسته است. حاصل مطلب الميزان و المنار آنست كه علّت عدم قبول، نبودن توبه حقيقى است و اين رجوع، رجوع واقعى كه توأم بانَدَم و تقبيح گذشتهها باشد، نيست. مجمع البيان فرموده: علّت عدم قبول آن است كه بنده در آن حال به فعل حسنات و ترك قبائح مجبور شده و از حد تكليف خارج مىگردد زيرا كه مستحق مدح و ذمّ نيست و آنگاه تكليف وجود ندارد. حاصل مطلب طبرسى آنست كه توبه آنها توبه واقعى است و علّت عدم قبول، گذشتن ظرف عمل و زمان تكليف و همچنين مجبور بودن است. نا گفته نماند چنانكه در «ايمان» گذشت آن تسليم واقعى است ولى هنگام مرگ و عذاب، شخص بالاجبار تسليم مىشود و چون ايمان واقعى نيست و ظرف تكليف و عمل گذشته است توبه قبول نمىشود زيرا خدا خواسته مردم با تدبّر در آيات كون و طبيعت به اختيار خود ايمان بياورند و مجالى براى عمل و اصلاح ما قبل داشته باشند، مثلا آيه [غافر:85]. روشن مىكند كه تسليم مىشود ولى در ظاهر، فائدهاى به حالشان ندارد همچنين دو آيه ذيل [يونس:88-96-97 ]مىفهمانند كه كافران ايمان اختيارى كه با تفكّر در نظام عالم به دست مىآيد، نمىآورند و چون عذاب اليم را ديدند تسليم مىشوند، و اين غير از آيه ذيل است كه فرموده [نساء:159] آيه شريفه درباره حضرت عيسى است و مفهومش آنست كه تمام اهل كتاب پيش از مرگ خود به حضرت عيسى ايمان مىآورند و مىدانند كه خدا و پسر خدا نبوده است و ظاهر آيه آنست كه ضمير «به» به عيسى و ضمير «موته» به اهل الكتاب راجع است. الميزان و المنار در تفسير آيه گفتهاند: هر يك از اهل كتاب در وقت مرگ و ديدن عالم شهود وضعشان عوض شده و يقين پيدا مىكنند كه عيسى پيغمبر و بنده خدا بوده است نه خدا و يا پسر خدا و يا دروغگو، در نتيجه حجّت خدا درباره عيسى بر يهود و نصارى تمام مىشود ولى باز پيداست كه اين ايمان فايدهاى به حالشان نخواهد داشت. خلاصه اينكه: از مجموع آيات روشن مىشود ايمان و تسليم، واقعى و از ته قلب نيست و نظير: [حجرات:14 ]است. سوّم: شخص گناهكار كه هنگام مرگ مىگويد: «اِنّى تُبْتُ الان» توبهاش قبول نيست و بى توبه از دنيا مىرود ولى معذّب بودنش مانند كافر حتمى نيست احتمال دارد به وسيله شفاعت يا رحمت خدا، بخشوده شود، ذيل آيه كه مىگويد: «اَعْتَدْنالَهُمْ عَذاباً اَليماً» حكم اوّلى است و احتمال شفاعت و غيره را از بين نمىبرد بلى اگر شفاعت و رحمت خدا شامل حالش نشود، معذّب خواهد بود، در الميزان نيز به آن اشاره شده است. چهارم: تفسير الميزان به استناد «على» و «لام» در «اِنَّما التّوبهُ عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ» توبه را در صدر آيه و همچنين در «وَلَيْسَتِ التّوبَةُ للَّذينَ...»به شهادت قيد «وَ هُمْ كَفّارٌ» توبه خدا گرفته است نه توبه عبد يعنى رجوع خدا براى كسانى است كه چنان باشند و براى كسانى نيست كه وقت مرگ توبه كنند و يا از كفر برگردند. مخفى نماند توبه خدا بر بنده در تمام قرآن با «على» متعدى شده است مثل [بقره:54]، [مائده:39]، [توبه:117] و امثال آنها و توبه بنده به سوى خدا در تمام قرآن با «الى» متعدى آمده نظير [فرقان:71]، [بقره:54]، [تحريم:8] و امثال ذلك، و اين به مناسبت استعلاء حق تعالى و كوچكى بندگان است. «على» در آيه «عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ)گرچه از قبيل اوّل نيست ولى چون معنى تعهّد را مىرساند بنظر قوى بلكه حتمى مىرسد كه مراد از توبه، توبه خداست يعنى برگشتن خدا بر بنده كسانى است كه زود توبه كنند و خلاصه اين مىشود كه توبه خدا فقط براى كسانى است كه زود توبه كنند نه بر آنان كه هنگام مرگ توبه كنند و يا بر حال كفر بميرند. در اين صورت آياتى كه درباره عدم قبول توبه فرعون و كفّار ديگر آورده شد از آيه دوّم اجنبى هستند زيرا در آيه دوّم اجنبى هستند زيرا در آيه دوّم توبه كفّار مطرح نيست بلكه مضمونش اين است كه: خدا به كسانى كه در وقت مرگ توبه كنند و به كسانى كه به حال كفر از دنيا بروند توبه نمىكند، الّهم اين كه بگوئيم چون توبه خدا به معنى قبول توبه بنده است بالملازمه به دست مىآيد كه از كافر در آن موقع توبه هست ولى خدا قبول ندارد. در اين صورت آياتى كه در خصوص فرعون و غيره نقل شد همه با اين آيه در يك سياقاند و اين سخن قوى و بلكه حتمى است. درباره آيه [آل عمران:90] گفتهاند چون توبه حقيقى از آنها سر نمىزند در مجمع فرموده: اگر توبه حقيقى داشته باشند هدايت مىيابند آخر آيه مؤيد قول اهل تفسير است. | توب. توبه. كتاب همه به معنى رجوع و برگشتن است. در قاموس و صحاح و اقرب الموارد، قيد معصيّت را اضافه كرده و گفتهاند: رجوع از معصيّت ولى رجوع مطلق صحيح است زيرا اين كلمه درباره خداى تعالى نيز بكار رفته و در او رجوع از معصيّت معنى ندارد مثل [توبه:117]. در مجمع ذيل آيه 37 بقره فرموده: اصل توبه رجوع از عمل گذشته است. گويا مجمع نيز توبه عبد را در نظر داشته است. در الميزان در جاهاى متعدد آن را مطلق رجوع فرموده و اين كاملاً صحيح و به استعمال قرآن اوفق است. معناى توبه همانطور كه گفته شد رجوع است النهايه توبه خدا با توبه عبد فرقش آنست كه توبه عبد برگشتن به سوى خداست با ترك معصيت و تصميم عدم ارتكاب به آن، و توبه خدا بازگشت به بنده است با رحمت و مغفرت و با موفّق كردن به توبه (جبمله اخير را بعداً توضيح خواهيم داد.) بايد دانست: بازگشت خداى مهربان به سوى بنده از بازگشت بنده بيشتر است لذا صيغه مبالغه توّاب همه جاى قرآن صفت خداوند آمده است «هُوَ التَّوَّاب الرّحيمُ» بقره آيات 32 - 54 - 128 - 160 و آيات ديگر، ولى درباره بندگان اسم فاعل آمده است نظير [توبه:112]. فقط در يك محل آمده [بقره:222] در اينجا لازم است درباره چند آيه سخن گوئيم. 1- [فرقان:70] مگر آنكه توبه كند و ايمان آرد و عمل صالح انجام دهد، پس خدا سيئات آنها رابه حسنات مبدّل مىكند. ظاهر آيه آنست كه ايمان و عمل و توبه سبب تبديل سيئات به حسناتاند. مثلاً آنكه شرك ورزيده و قتل نفس كرده و زنا نموده در صورت توبه و ايمان و عمل صالح روز قيامت خواهد ديد كه شرك مبدّل به توحيد و قتل نفس مبدّل به احياء نفس و زنا مبدّل به يك عمل خوب و مفيد شده است، او خار كشته بود ولى گل مىچيند. مثل روشن آن همان كثافات و زباله هاست كه پس از تحوّلات بسيار در مزرعهها به صورت كود ريخته مىشود و به ميوههاى شيرين و حبوبات لذيذ مبدّل مىگردند، عجبا وقت تنقيه مستراح همه ناراحت و مشمئز هستيم ولى تصوّر نمىكنيم كه اين همه قازورات تنفّر آور، روزى مبدّل به ميوههاى شيرين گشته و تحويل ما خواهد شد!!!. مثال ديگر آنست: در بعضى جاها ريشه خار را شكافته و تخم هندوانه را داخل آن مىكنند و روى آن را با خاك مىپوشانند، تخم در آنجا روئيده و از ريشه خار آب گرفته ميوه بس عالى و شيرين مىدهد، تصوّر كنيد سيّئه چطور به حسنه مبدّل شده است، ريشه خار ولى ميوه هندوانه است، اين است معناى «يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات». از ظاهر آيه نمىتوان دست برداشت. خوشا به حال آنان كه دست برداشت. خوشا به حال آنانكه از بديها توبه كرده و در ايمان و عمل استقامت مىورزند كه زهرها از براى آنها مبدّل به شهدها خواهد شد. ساعتى چند كه با لهو و لعب گذراندهاند خواهند ديد كه خدا آن را به نماز و تلاوت قرآن مبدّل كرده است. راجع به تمام مطلب رجوع كنيد به «سيّئه». در تفسير برهان ذيل آيه شريفه 12 حديث در اين زمينه نقل شده است. 2- [توبه:117-118] آيه شريفه كاملاً صريح و روشن است: كه توبه بنده ميان دو توبه خداوند است. يعنى اوّل خدا به بنده مىگردد و به او توفيق توبه مىدهد، سپس بنده توبه مىكند آنگاه خدا توبه كرده و آن را مىپذيرد و بنده را مورد بخشودگى و مرحمت قرار مىدهد «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا» پس توبه بنده محفوف به دو توبه خداست. معنى آيه چنين است: پس به آنها بازگشت كه خدا به آنها مهربان و رحيم است و نيز بر آن سه تن بازگشت كه مانده بودند تا وقتيكه زمين با همه وسعت بر آنها تنگ شد و از خويش به تنگ آمدند و بدانستند كه از خدا جز به سوى او پناهى نيست پس به آنها بازگشت تا آنها بازگردند (و توبه كنند) كه اوست توّاب و مهربان. 3- [نساء:17-18] اين دو آيه از چند جهت جاى دقّتاند اوّل اينكه مراد از جهالت آن است كه كسى ندانسته گناهى بكند سپس بداند كه آن كار گناه و حرام است و يا كسى كه گناه بودن كارى را مىدانسته، ولى روى هوى و هوس و غلبه مشتهيات نفسانى كه خود يك نوع جهالت است آن كار را بكند چنين كسى بعد از به خود آمدن و دانستن معصيت بايد فوراً توبه كند «ثُمَّ يَتوبونَ مِنْ قَريبٍ» عيّاشى در تفسير خود از امام صادق «عليه السلام» نقل مىكند: هر گناهى كه بنده مىكند هر چند عالم باشد آنگاه كه قصد معصيت كند جاهل است، خدا در حكايت قول يوسف به برادرانش فرموده «هَل عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ اَخيهِ اِذْ اَنْتُمْ جاهِلونَ» به آنها نسبت جهل داده چون قصد عصيان كرده بودند. دوّم آنكه: بعد از يقين به مرگ توبه قبول نيست و نيز براى آنان كه كافرند و در آن حال كه مىميرند اگر توبه كنند، توبه نيست. ظاهر اين است كه اگر مسلمان پيوسته مرتكب گناه بشود و هنگام يقين به مرگ توبه كند و يا كافرى مادام العمر كافر باشد و چون وقت مرگش رسيد و به آن يقين كرد، ايمان آورد و به سوى خدا برگردد از هيچ يك توبه و ايمان قبول نيست (مراد از توبه در هر دو محلّ توبه خداست یعنی قبولِ توبه بنده که با ملازمه توبه بنده را نیز میرساند.) اين مطلب از دو آيه ذيل نيز روشن مىشود [يونس:90-91] مىبينيم كه فرعون مادام العمر در كفر و عناد بود و وقت غرق شدن گفت: به معبودى كه بنى اسرائيل ايمان آوردهاند ايمان آوردم، ولى از وى قبول نشد و خدا در جواب فرمود: آيا اكنون ايمان مىآورى؟ حال آنكه تو از پيش عصيان ورزيده و از تبهكاران بودهاى. [انعام:158]. مراد از اتيان بعض آيات، تمام شدن مهلت و رسيدن عذاب و اخذ خدائى و نظير آن است، ظهور آيه در آن است كه ايمان آوردن در آن وقت مفيد نيست و همچنين آن كه از پيش ايمان آورده و قدرت داشته كه عمل بكند ولى نكرده است، ايمان او فايده ندارد امّا آنكه پيش از رسيدن مرگ ايمان آورده ولى حجال عمل نداشته است، آيه به حال او شامل نيست. در هر حال از اين آيات به خوبى روشن است كه توبه و ايمان در حيت مشاهده مرگ بى اثر و بى بهره است ولى پيش از يقين به مرگ اگر كسى توبه كند توبه او قبول است ولو مجال عمل هم نباشد. چنان كه در روايت كافى از امام صادق «عليه السلام» از حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نقل است كه فرمود: هر كه يكسال پيش از مرگش توبه كند خدا مىپذيرد. بعد فرمود يك يكسال زياد است هر كه يك ماه قبل از مرگ خود توبه كند، خدا قبول مىكند، بعد فرمود يك ماه زياد است هر كه يك هفته قبل از مرگش توبه كند حق تعالى مىپذيرد. سپس فرمود يك هفته زياد است هر كه يك روز قبل از مرگ توبه كند خدا توبه او را مىپذيرد، بعد فرمود يك روز زياد است هر كه پيش از معاينه مرگ توبه كند خدا مىپذيرد (كافى ج 2 ص 440 طبع آخوندى) اين روايت به چند وجه در كافى نقل شده و در الميزان نظير آن را از فقيه نقل كرده و در كتب اهل سنّت نيز منقول است و در تفسير ابن كثير چند حديث در اين زمينه آمده است. چرا توبه در آن حال قبول نيست؟ در الميزان فرموده: علّت عدم قبول اين گونه توبه آن است كه يأس از زندگى و ترس قيامت او را به توبه و ندامت مجبور كرده و آنگاه كه نه حيات دنيوى هست و نه عمل خيرى، توبه و رجوع واقعيّت نخواهد داشت يعنى آن در واقع توبه و برگشت حقيقى نيست. درالمنار گويد:... استاد گفت مراد آنست كه توبه صحيح از آنها واقع نمىشود... آن وقت در توجيه اين سخن مىگويد سنّت خدائى بر آن جارى است كه اعمال بد در نفوس مرتكبين اثر بگذارد و اعمال بد بر آنها احاطه كرده مجالى براى انخلاع و توبه نمىماند و آنگاه كه مرگ را معاينه كرد و از لذّت زندگى مأيوس شد مىگويد: توبه كردم او تائب نيست بلكه مدّعى و كاذب است. و در استظهار اين مطلب گويد در آيه اوّل آمده «يَعْمَلُونَ السّوءَ» و در دوّم «يَعْمَلُونَ السَّيِئاتِ» جمع در اينجا همه افراد گناه را كه توأم با اصرار و تكرار است شامل مىشود... و اصرار در بعضى موجب ارتكاب بعض ديگر مىشود... در آيه اوّل آمده «يتوبون» و توبه را به آنها اسناد داده و در دوّمى آمده «قالَ اِنّى تَبْتُ الْآنَ» روشن مىشود كه مدّعى توبه است در وقت عجز از گناه، يعنى دلش گناه را ترك نكرده و نفسش از آن اعراض ننموده مثل كسى كه در ملك ديگرى فساد مىكند و صاحب ملك او را گرفته و تيغ بر گردن نهاده مىخواهد او را سر ببرد چون حال را چنين ديده مىگويد ديگر اين كار را نمىكنم! ولى دلش از آن كار برنگشته و آن را قبيح ندانسته است. حاصل مطلب الميزان و المنار آنست كه علّت عدم قبول، نبودن توبه حقيقى است و اين رجوع، رجوع واقعى كه توأم بانَدَم و تقبيح گذشتهها باشد، نيست. مجمع البيان فرموده: علّت عدم قبول آن است كه بنده در آن حال به فعل حسنات و ترك قبائح مجبور شده و از حد تكليف خارج مىگردد زيرا كه مستحق مدح و ذمّ نيست و آنگاه تكليف وجود ندارد. حاصل مطلب طبرسى آنست كه توبه آنها توبه واقعى است و علّت عدم قبول، گذشتن ظرف عمل و زمان تكليف و همچنين مجبور بودن است. نا گفته نماند چنانكه در «ايمان» گذشت آن تسليم واقعى است ولى هنگام مرگ و عذاب، شخص بالاجبار تسليم مىشود و چون ايمان واقعى نيست و ظرف تكليف و عمل گذشته است توبه قبول نمىشود زيرا خدا خواسته مردم با تدبّر در آيات كون و طبيعت به اختيار خود ايمان بياورند و مجالى براى عمل و اصلاح ما قبل داشته باشند، مثلا آيه [غافر:85]. روشن مىكند كه تسليم مىشود ولى در ظاهر، فائدهاى به حالشان ندارد همچنين دو آيه ذيل [يونس:88-96-97 ]مىفهمانند كه كافران ايمان اختيارى كه با تفكّر در نظام عالم به دست مىآيد، نمىآورند و چون عذاب اليم را ديدند تسليم مىشوند، و اين غير از آيه ذيل است كه فرموده [نساء:159] آيه شريفه درباره حضرت عيسى است و مفهومش آنست كه تمام اهل كتاب پيش از مرگ خود به حضرت عيسى ايمان مىآورند و مىدانند كه خدا و پسر خدا نبوده است و ظاهر آيه آنست كه ضمير «به» به عيسى و ضمير «موته» به اهل الكتاب راجع است. الميزان و المنار در تفسير آيه گفتهاند: هر يك از اهل كتاب در وقت مرگ و ديدن عالم شهود وضعشان عوض شده و يقين پيدا مىكنند كه عيسى پيغمبر و بنده خدا بوده است نه خدا و يا پسر خدا و يا دروغگو، در نتيجه حجّت خدا درباره عيسى بر يهود و نصارى تمام مىشود ولى باز پيداست كه اين ايمان فايدهاى به حالشان نخواهد داشت. خلاصه اينكه: از مجموع آيات روشن مىشود ايمان و تسليم، واقعى و از ته قلب نيست و نظير: [حجرات:14 ]است. سوّم: شخص گناهكار كه هنگام مرگ مىگويد: «اِنّى تُبْتُ الان» توبهاش قبول نيست و بى توبه از دنيا مىرود ولى معذّب بودنش مانند كافر حتمى نيست احتمال دارد به وسيله شفاعت يا رحمت خدا، بخشوده شود، ذيل آيه كه مىگويد: «اَعْتَدْنالَهُمْ عَذاباً اَليماً» حكم اوّلى است و احتمال شفاعت و غيره را از بين نمىبرد بلى اگر شفاعت و رحمت خدا شامل حالش نشود، معذّب خواهد بود، در الميزان نيز به آن اشاره شده است. چهارم: تفسير الميزان به استناد «على» و «لام» در «اِنَّما التّوبهُ عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ» توبه را در صدر آيه و همچنين در «وَلَيْسَتِ التّوبَةُ للَّذينَ...»به شهادت قيد «وَ هُمْ كَفّارٌ» توبه خدا گرفته است نه توبه عبد يعنى رجوع خدا براى كسانى است كه چنان باشند و براى كسانى نيست كه وقت مرگ توبه كنند و يا از كفر برگردند. مخفى نماند توبه خدا بر بنده در تمام قرآن با «على» متعدى شده است مثل [بقره:54]، [مائده:39]، [توبه:117] و امثال آنها و توبه بنده به سوى خدا در تمام قرآن با «الى» متعدى آمده نظير [فرقان:71]، [بقره:54]، [تحريم:8] و امثال ذلك، و اين به مناسبت استعلاء حق تعالى و كوچكى بندگان است. «على» در آيه «عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ)گرچه از قبيل اوّل نيست ولى چون معنى تعهّد را مىرساند بنظر قوى بلكه حتمى مىرسد كه مراد از توبه، توبه خداست يعنى برگشتن خدا بر بنده كسانى است كه زود توبه كنند و خلاصه اين مىشود كه توبه خدا فقط براى كسانى است كه زود توبه كنند نه بر آنان كه هنگام مرگ توبه كنند و يا بر حال كفر بميرند. در اين صورت آياتى كه درباره عدم قبول توبه فرعون و كفّار ديگر آورده شد از آيه دوّم اجنبى هستند زيرا در آيه دوّم اجنبى هستند زيرا در آيه دوّم توبه كفّار مطرح نيست بلكه مضمونش اين است كه: خدا به كسانى كه در وقت مرگ توبه كنند و به كسانى كه به حال كفر از دنيا بروند توبه نمىكند، الّهم اين كه بگوئيم چون توبه خدا به معنى قبول توبه بنده است بالملازمه به دست مىآيد كه از كافر در آن موقع توبه هست ولى خدا قبول ندارد. در اين صورت آياتى كه در خصوص فرعون و غيره نقل شد همه با اين آيه در يك سياقاند و اين سخن قوى و بلكه حتمى است. درباره آيه [آل عمران:90] گفتهاند چون توبه حقيقى از آنها سر نمىزند در مجمع فرموده: اگر توبه حقيقى داشته باشند هدايت مىيابند آخر آيه مؤيد قول اهل تفسير است. | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::تَاب]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۱
ریشه کلمه
- توب (۸۷ بار)
قاموس قرآن
توب. توبه. كتاب همه به معنى رجوع و برگشتن است. در قاموس و صحاح و اقرب الموارد، قيد معصيّت را اضافه كرده و گفتهاند: رجوع از معصيّت ولى رجوع مطلق صحيح است زيرا اين كلمه درباره خداى تعالى نيز بكار رفته و در او رجوع از معصيّت معنى ندارد مثل [توبه:117]. در مجمع ذيل آيه 37 بقره فرموده: اصل توبه رجوع از عمل گذشته است. گويا مجمع نيز توبه عبد را در نظر داشته است. در الميزان در جاهاى متعدد آن را مطلق رجوع فرموده و اين كاملاً صحيح و به استعمال قرآن اوفق است. معناى توبه همانطور كه گفته شد رجوع است النهايه توبه خدا با توبه عبد فرقش آنست كه توبه عبد برگشتن به سوى خداست با ترك معصيت و تصميم عدم ارتكاب به آن، و توبه خدا بازگشت به بنده است با رحمت و مغفرت و با موفّق كردن به توبه (جبمله اخير را بعداً توضيح خواهيم داد.) بايد دانست: بازگشت خداى مهربان به سوى بنده از بازگشت بنده بيشتر است لذا صيغه مبالغه توّاب همه جاى قرآن صفت خداوند آمده است «هُوَ التَّوَّاب الرّحيمُ» بقره آيات 32 - 54 - 128 - 160 و آيات ديگر، ولى درباره بندگان اسم فاعل آمده است نظير [توبه:112]. فقط در يك محل آمده [بقره:222] در اينجا لازم است درباره چند آيه سخن گوئيم. 1- [فرقان:70] مگر آنكه توبه كند و ايمان آرد و عمل صالح انجام دهد، پس خدا سيئات آنها رابه حسنات مبدّل مىكند. ظاهر آيه آنست كه ايمان و عمل و توبه سبب تبديل سيئات به حسناتاند. مثلاً آنكه شرك ورزيده و قتل نفس كرده و زنا نموده در صورت توبه و ايمان و عمل صالح روز قيامت خواهد ديد كه شرك مبدّل به توحيد و قتل نفس مبدّل به احياء نفس و زنا مبدّل به يك عمل خوب و مفيد شده است، او خار كشته بود ولى گل مىچيند. مثل روشن آن همان كثافات و زباله هاست كه پس از تحوّلات بسيار در مزرعهها به صورت كود ريخته مىشود و به ميوههاى شيرين و حبوبات لذيذ مبدّل مىگردند، عجبا وقت تنقيه مستراح همه ناراحت و مشمئز هستيم ولى تصوّر نمىكنيم كه اين همه قازورات تنفّر آور، روزى مبدّل به ميوههاى شيرين گشته و تحويل ما خواهد شد!!!. مثال ديگر آنست: در بعضى جاها ريشه خار را شكافته و تخم هندوانه را داخل آن مىكنند و روى آن را با خاك مىپوشانند، تخم در آنجا روئيده و از ريشه خار آب گرفته ميوه بس عالى و شيرين مىدهد، تصوّر كنيد سيّئه چطور به حسنه مبدّل شده است، ريشه خار ولى ميوه هندوانه است، اين است معناى «يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات». از ظاهر آيه نمىتوان دست برداشت. خوشا به حال آنان كه دست برداشت. خوشا به حال آنانكه از بديها توبه كرده و در ايمان و عمل استقامت مىورزند كه زهرها از براى آنها مبدّل به شهدها خواهد شد. ساعتى چند كه با لهو و لعب گذراندهاند خواهند ديد كه خدا آن را به نماز و تلاوت قرآن مبدّل كرده است. راجع به تمام مطلب رجوع كنيد به «سيّئه». در تفسير برهان ذيل آيه شريفه 12 حديث در اين زمينه نقل شده است. 2- [توبه:117-118] آيه شريفه كاملاً صريح و روشن است: كه توبه بنده ميان دو توبه خداوند است. يعنى اوّل خدا به بنده مىگردد و به او توفيق توبه مىدهد، سپس بنده توبه مىكند آنگاه خدا توبه كرده و آن را مىپذيرد و بنده را مورد بخشودگى و مرحمت قرار مىدهد «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا» پس توبه بنده محفوف به دو توبه خداست. معنى آيه چنين است: پس به آنها بازگشت كه خدا به آنها مهربان و رحيم است و نيز بر آن سه تن بازگشت كه مانده بودند تا وقتيكه زمين با همه وسعت بر آنها تنگ شد و از خويش به تنگ آمدند و بدانستند كه از خدا جز به سوى او پناهى نيست پس به آنها بازگشت تا آنها بازگردند (و توبه كنند) كه اوست توّاب و مهربان. 3- [نساء:17-18] اين دو آيه از چند جهت جاى دقّتاند اوّل اينكه مراد از جهالت آن است كه كسى ندانسته گناهى بكند سپس بداند كه آن كار گناه و حرام است و يا كسى كه گناه بودن كارى را مىدانسته، ولى روى هوى و هوس و غلبه مشتهيات نفسانى كه خود يك نوع جهالت است آن كار را بكند چنين كسى بعد از به خود آمدن و دانستن معصيت بايد فوراً توبه كند «ثُمَّ يَتوبونَ مِنْ قَريبٍ» عيّاشى در تفسير خود از امام صادق «عليه السلام» نقل مىكند: هر گناهى كه بنده مىكند هر چند عالم باشد آنگاه كه قصد معصيت كند جاهل است، خدا در حكايت قول يوسف به برادرانش فرموده «هَل عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ اَخيهِ اِذْ اَنْتُمْ جاهِلونَ» به آنها نسبت جهل داده چون قصد عصيان كرده بودند. دوّم آنكه: بعد از يقين به مرگ توبه قبول نيست و نيز براى آنان كه كافرند و در آن حال كه مىميرند اگر توبه كنند، توبه نيست. ظاهر اين است كه اگر مسلمان پيوسته مرتكب گناه بشود و هنگام يقين به مرگ توبه كند و يا كافرى مادام العمر كافر باشد و چون وقت مرگش رسيد و به آن يقين كرد، ايمان آورد و به سوى خدا برگردد از هيچ يك توبه و ايمان قبول نيست (مراد از توبه در هر دو محلّ توبه خداست یعنی قبولِ توبه بنده که با ملازمه توبه بنده را نیز میرساند.) اين مطلب از دو آيه ذيل نيز روشن مىشود [يونس:90-91] مىبينيم كه فرعون مادام العمر در كفر و عناد بود و وقت غرق شدن گفت: به معبودى كه بنى اسرائيل ايمان آوردهاند ايمان آوردم، ولى از وى قبول نشد و خدا در جواب فرمود: آيا اكنون ايمان مىآورى؟ حال آنكه تو از پيش عصيان ورزيده و از تبهكاران بودهاى. [انعام:158]. مراد از اتيان بعض آيات، تمام شدن مهلت و رسيدن عذاب و اخذ خدائى و نظير آن است، ظهور آيه در آن است كه ايمان آوردن در آن وقت مفيد نيست و همچنين آن كه از پيش ايمان آورده و قدرت داشته كه عمل بكند ولى نكرده است، ايمان او فايده ندارد امّا آنكه پيش از رسيدن مرگ ايمان آورده ولى حجال عمل نداشته است، آيه به حال او شامل نيست. در هر حال از اين آيات به خوبى روشن است كه توبه و ايمان در حيت مشاهده مرگ بى اثر و بى بهره است ولى پيش از يقين به مرگ اگر كسى توبه كند توبه او قبول است ولو مجال عمل هم نباشد. چنان كه در روايت كافى از امام صادق «عليه السلام» از حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نقل است كه فرمود: هر كه يكسال پيش از مرگش توبه كند خدا مىپذيرد. بعد فرمود يك يكسال زياد است هر كه يك ماه قبل از مرگ خود توبه كند، خدا قبول مىكند، بعد فرمود يك ماه زياد است هر كه يك هفته قبل از مرگش توبه كند حق تعالى مىپذيرد. سپس فرمود يك هفته زياد است هر كه يك روز قبل از مرگ توبه كند خدا توبه او را مىپذيرد، بعد فرمود يك روز زياد است هر كه پيش از معاينه مرگ توبه كند خدا مىپذيرد (كافى ج 2 ص 440 طبع آخوندى) اين روايت به چند وجه در كافى نقل شده و در الميزان نظير آن را از فقيه نقل كرده و در كتب اهل سنّت نيز منقول است و در تفسير ابن كثير چند حديث در اين زمينه آمده است. چرا توبه در آن حال قبول نيست؟ در الميزان فرموده: علّت عدم قبول اين گونه توبه آن است كه يأس از زندگى و ترس قيامت او را به توبه و ندامت مجبور كرده و آنگاه كه نه حيات دنيوى هست و نه عمل خيرى، توبه و رجوع واقعيّت نخواهد داشت يعنى آن در واقع توبه و برگشت حقيقى نيست. درالمنار گويد:... استاد گفت مراد آنست كه توبه صحيح از آنها واقع نمىشود... آن وقت در توجيه اين سخن مىگويد سنّت خدائى بر آن جارى است كه اعمال بد در نفوس مرتكبين اثر بگذارد و اعمال بد بر آنها احاطه كرده مجالى براى انخلاع و توبه نمىماند و آنگاه كه مرگ را معاينه كرد و از لذّت زندگى مأيوس شد مىگويد: توبه كردم او تائب نيست بلكه مدّعى و كاذب است. و در استظهار اين مطلب گويد در آيه اوّل آمده «يَعْمَلُونَ السّوءَ» و در دوّم «يَعْمَلُونَ السَّيِئاتِ» جمع در اينجا همه افراد گناه را كه توأم با اصرار و تكرار است شامل مىشود... و اصرار در بعضى موجب ارتكاب بعض ديگر مىشود... در آيه اوّل آمده «يتوبون» و توبه را به آنها اسناد داده و در دوّمى آمده «قالَ اِنّى تَبْتُ الْآنَ» روشن مىشود كه مدّعى توبه است در وقت عجز از گناه، يعنى دلش گناه را ترك نكرده و نفسش از آن اعراض ننموده مثل كسى كه در ملك ديگرى فساد مىكند و صاحب ملك او را گرفته و تيغ بر گردن نهاده مىخواهد او را سر ببرد چون حال را چنين ديده مىگويد ديگر اين كار را نمىكنم! ولى دلش از آن كار برنگشته و آن را قبيح ندانسته است. حاصل مطلب الميزان و المنار آنست كه علّت عدم قبول، نبودن توبه حقيقى است و اين رجوع، رجوع واقعى كه توأم بانَدَم و تقبيح گذشتهها باشد، نيست. مجمع البيان فرموده: علّت عدم قبول آن است كه بنده در آن حال به فعل حسنات و ترك قبائح مجبور شده و از حد تكليف خارج مىگردد زيرا كه مستحق مدح و ذمّ نيست و آنگاه تكليف وجود ندارد. حاصل مطلب طبرسى آنست كه توبه آنها توبه واقعى است و علّت عدم قبول، گذشتن ظرف عمل و زمان تكليف و همچنين مجبور بودن است. نا گفته نماند چنانكه در «ايمان» گذشت آن تسليم واقعى است ولى هنگام مرگ و عذاب، شخص بالاجبار تسليم مىشود و چون ايمان واقعى نيست و ظرف تكليف و عمل گذشته است توبه قبول نمىشود زيرا خدا خواسته مردم با تدبّر در آيات كون و طبيعت به اختيار خود ايمان بياورند و مجالى براى عمل و اصلاح ما قبل داشته باشند، مثلا آيه [غافر:85]. روشن مىكند كه تسليم مىشود ولى در ظاهر، فائدهاى به حالشان ندارد همچنين دو آيه ذيل [يونس:88-96-97 ]مىفهمانند كه كافران ايمان اختيارى كه با تفكّر در نظام عالم به دست مىآيد، نمىآورند و چون عذاب اليم را ديدند تسليم مىشوند، و اين غير از آيه ذيل است كه فرموده [نساء:159] آيه شريفه درباره حضرت عيسى است و مفهومش آنست كه تمام اهل كتاب پيش از مرگ خود به حضرت عيسى ايمان مىآورند و مىدانند كه خدا و پسر خدا نبوده است و ظاهر آيه آنست كه ضمير «به» به عيسى و ضمير «موته» به اهل الكتاب راجع است. الميزان و المنار در تفسير آيه گفتهاند: هر يك از اهل كتاب در وقت مرگ و ديدن عالم شهود وضعشان عوض شده و يقين پيدا مىكنند كه عيسى پيغمبر و بنده خدا بوده است نه خدا و يا پسر خدا و يا دروغگو، در نتيجه حجّت خدا درباره عيسى بر يهود و نصارى تمام مىشود ولى باز پيداست كه اين ايمان فايدهاى به حالشان نخواهد داشت. خلاصه اينكه: از مجموع آيات روشن مىشود ايمان و تسليم، واقعى و از ته قلب نيست و نظير: [حجرات:14 ]است. سوّم: شخص گناهكار كه هنگام مرگ مىگويد: «اِنّى تُبْتُ الان» توبهاش قبول نيست و بى توبه از دنيا مىرود ولى معذّب بودنش مانند كافر حتمى نيست احتمال دارد به وسيله شفاعت يا رحمت خدا، بخشوده شود، ذيل آيه كه مىگويد: «اَعْتَدْنالَهُمْ عَذاباً اَليماً» حكم اوّلى است و احتمال شفاعت و غيره را از بين نمىبرد بلى اگر شفاعت و رحمت خدا شامل حالش نشود، معذّب خواهد بود، در الميزان نيز به آن اشاره شده است. چهارم: تفسير الميزان به استناد «على» و «لام» در «اِنَّما التّوبهُ عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ» توبه را در صدر آيه و همچنين در «وَلَيْسَتِ التّوبَةُ للَّذينَ...»به شهادت قيد «وَ هُمْ كَفّارٌ» توبه خدا گرفته است نه توبه عبد يعنى رجوع خدا براى كسانى است كه چنان باشند و براى كسانى نيست كه وقت مرگ توبه كنند و يا از كفر برگردند. مخفى نماند توبه خدا بر بنده در تمام قرآن با «على» متعدى شده است مثل [بقره:54]، [مائده:39]، [توبه:117] و امثال آنها و توبه بنده به سوى خدا در تمام قرآن با «الى» متعدى آمده نظير [فرقان:71]، [بقره:54]، [تحريم:8] و امثال ذلك، و اين به مناسبت استعلاء حق تعالى و كوچكى بندگان است. «على» در آيه «عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ)گرچه از قبيل اوّل نيست ولى چون معنى تعهّد را مىرساند بنظر قوى بلكه حتمى مىرسد كه مراد از توبه، توبه خداست يعنى برگشتن خدا بر بنده كسانى است كه زود توبه كنند و خلاصه اين مىشود كه توبه خدا فقط براى كسانى است كه زود توبه كنند نه بر آنان كه هنگام مرگ توبه كنند و يا بر حال كفر بميرند. در اين صورت آياتى كه درباره عدم قبول توبه فرعون و كفّار ديگر آورده شد از آيه دوّم اجنبى هستند زيرا در آيه دوّم اجنبى هستند زيرا در آيه دوّم توبه كفّار مطرح نيست بلكه مضمونش اين است كه: خدا به كسانى كه در وقت مرگ توبه كنند و به كسانى كه به حال كفر از دنيا بروند توبه نمىكند، الّهم اين كه بگوئيم چون توبه خدا به معنى قبول توبه بنده است بالملازمه به دست مىآيد كه از كافر در آن موقع توبه هست ولى خدا قبول ندارد. در اين صورت آياتى كه در خصوص فرعون و غيره نقل شد همه با اين آيه در يك سياقاند و اين سخن قوى و بلكه حتمى است. درباره آيه [آل عمران:90] گفتهاند چون توبه حقيقى از آنها سر نمىزند در مجمع فرموده: اگر توبه حقيقى داشته باشند هدايت مىيابند آخر آيه مؤيد قول اهل تفسير است.