کُرْه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(افزودن نمودار دفعات) |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
(بر وزن فلس و قفل) ناپسند داشتن و امتناع. «كَرِهِ الشَّىْءَ كَرْهاً وَ كَراهَةً: ضِدُّ اَحَبَّهُ» ايضاً كَره (به فتح اول) به معنى ناپسند شدن است. «كَرُهَ الْاَمْرُ :قُبِحَ». [انفال:8]. تا حق را ثابت و باطل را ابطال كند هر چند گناهكاران ناپسند دارند. در صحاح، قاموس، مصباح، مفردات و اقرب نقل شده: كره به فتح اول ناپسندى و مشقتى است كه از خارج بر شخص وارد و تحميل شود و به ضم اول مشقتى است كه از درون و نفس انسان باشد. اين مطلب مورد تأييد قرآن مجيد است زيرا فقط در سه جا كُره به ضم اول آمده كه هر سه راجع به مشقت نفسى و درونى است [بقره:216]. [احقاف:15]. معلوم است كه كره در هر دو آيه از درون آدمى است نه از خارج. كَره به فتح اول پنج بار به كار رفته و ظاهراً همه از خارج است مثل [فصّلت:11]. به آسمانها و زمين گفت: بيائيد با رغبت يا كراهت يعنى حتماً بايد فرمان بريد اگر به رغبت نباشد مجبوريد. * [نساء:19]. در تفسير عياشى از امام صادق «عليه السلام» نقل شده مراد از آيه كسى است كه دختر يتيمى را در نزد خود دارد و از اقارب او است و وى را از ازدواج منع مىكند و به او ضرر مىزند (به اين اميد كه پس از مرگ اموال او را وارث شود) اين سخن با آيه كاملاً تطبيق مىكند نه آنچه گفتهاند: پس از مرگ پدر نامادرى را ارث مىبردند [يونس:99]. آيا تو مردم را مىتوانى مجبور كنى تا مؤمن باشند. [نور:33]. كنيزان جوان را اگر خواهان عفت اند به زنا مجبور نكنيد «ان» شرطيه است و مفهوم شرط در آن نيست زيرا در صورت عدم اراده تحصن اجبار معنى ندارد. تكريه: آن است كه چيزى را در نظر انسان مكروه گردانى مقابل تحبيب [حجرات:7]. خدا ايمان را بر شما محبوب داشت و آن را در دلهايتان زيبا و كفر و فسق و عصيان را مبغوض گردانيد. *** [بقره:256]. يعنى اجبارى در دين نيست زيرا راه حق و راه ضلالت هر دو آشكار شده و از همديگر مشخص اند ديگر [كهف:29]. لفظ «فِى الدّينِ» دلالت دارد بر آنكه در مجموع متن دين اعم از اعتقاد و احكام اجبارى نيست. مراد از «الدين» اسلام و يا مطلق اديان آسمانى است. اين آيه يا اخبار است و يا حكم و تشريع در قالب اخبار در صورت اول نيز باز منتج حكم تشريعى است. و چون اين آيه به ظاهر با آيات جهاد مخالف است لذا عدهاى آن را منسوخ دانستهاند، حال آنكه علت اين حكم همان تبين رشد ازغى است و ناسخ تا علت حكم را از بين نبرده نمىتواند حكم را از بين ببرد چنانكه معلوم است و چون اين علت از بين رفتنى نيست پس حكم نيز منسوخ نخواهد بود. بعضى از بزرگان آيه را يك قضيه تكوينى و طبيعى گرفته و مجموع دين را اعتقاد دانسته و اعمال را نيز به اعتقاد برگردانده و گفته: اعتقاد و ايمان از امور قلبى است و اكراه و اجبار را در آنها راهى نيست زيرا اجبار فقط در اعمال ظاهرى و حركات بدنى مؤثر است و ايمان و اعتقاد به وسيله براهين مىشود به آن رسيد لذا «لااِكْراهَ فَى الدّينِ» يك قاعده تكوينى است، در اين آيه اخبار است نه تشريع. بعضى در رد اين سخن گفتهاند: عقائد قلبى اكراهپذير نيست لذا مورد نفى اكراه نمىباشد. ولى در اين در صورت است كه آيه در مقام تشريع باشد نه اخبار. نگارنده گويد: در «قتل» از آيات قرآن و جنگهاى حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» استظهار كرديم كه در اسلام جنگ تعرضى نيست و آن حضرت فقط با پيمان شكنان و آنانكه در فكر حمله به اسلام بودند و يا مزاحمت مىكردند جنگيده است. على هذا جنگ در اسلام براى تحميل دين و عقيده نيست بلكه براى از بين بردن مزاحم و تصفيه جو اسلامى از وجود اخلالگران و باز كردن راه تبليغ و خواباندن فتنه و بر سر جاى نشاندن كسانى است كه به فكر اخلال و حملهاند. حتى آيه [انفال:39]. معنايش آن نيست كه دين را بر آنها تحميل كنيد بلكه مراد آن است كه با اين مزاحمان بجنگيد و فتنهاى كه بر پا كردهاند يا مىخواهند بكنند از بين ببريد و عبادت و بندگى فقط براى خدا باشد لذا در ذيل آيه فرموده «فَاِنَ انْتَهَوْا فَاِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ»اگر از فتنه انگيزى دست بردارند، خدا به كارشان داناست [انفال:61]. اتفاقاً چنانكه گفتهاند: جنگهاى آن حضرت براى رفع اكراه بود كه كفار مىخواستند مسلمانان را به بت پرستى مجبور كنند و درهرجا به سراغ آنها مىرفتند. پس اسلام مىجنگد تا مزاحم را از ميان بردارد. تا موجوديت خويش را حفظ كند. تا راه فطرت توحيدى را باز كند. تا كفار را از فكر حمله و اخلالگرى بازدارد. نه دين را به كسى تحميل كند زيرا«قَدْتَبَيَّنَ الُّرشدمِنَ الْغَّىِ» رجوع شود به «قتل». | (بر وزن فلس و قفل) ناپسند داشتن و امتناع. «كَرِهِ الشَّىْءَ كَرْهاً وَ كَراهَةً: ضِدُّ اَحَبَّهُ» ايضاً كَره (به فتح اول) به معنى ناپسند شدن است. «كَرُهَ الْاَمْرُ :قُبِحَ». [انفال:8]. تا حق را ثابت و باطل را ابطال كند هر چند گناهكاران ناپسند دارند. در صحاح، قاموس، مصباح، مفردات و اقرب نقل شده: كره به فتح اول ناپسندى و مشقتى است كه از خارج بر شخص وارد و تحميل شود و به ضم اول مشقتى است كه از درون و نفس انسان باشد. اين مطلب مورد تأييد قرآن مجيد است زيرا فقط در سه جا كُره به ضم اول آمده كه هر سه راجع به مشقت نفسى و درونى است [بقره:216]. [احقاف:15]. معلوم است كه كره در هر دو آيه از درون آدمى است نه از خارج. كَره به فتح اول پنج بار به كار رفته و ظاهراً همه از خارج است مثل [فصّلت:11]. به آسمانها و زمين گفت: بيائيد با رغبت يا كراهت يعنى حتماً بايد فرمان بريد اگر به رغبت نباشد مجبوريد. * [نساء:19]. در تفسير عياشى از امام صادق «عليه السلام» نقل شده مراد از آيه كسى است كه دختر يتيمى را در نزد خود دارد و از اقارب او است و وى را از ازدواج منع مىكند و به او ضرر مىزند (به اين اميد كه پس از مرگ اموال او را وارث شود) اين سخن با آيه كاملاً تطبيق مىكند نه آنچه گفتهاند: پس از مرگ پدر نامادرى را ارث مىبردند [يونس:99]. آيا تو مردم را مىتوانى مجبور كنى تا مؤمن باشند. [نور:33]. كنيزان جوان را اگر خواهان عفت اند به زنا مجبور نكنيد «ان» شرطيه است و مفهوم شرط در آن نيست زيرا در صورت عدم اراده تحصن اجبار معنى ندارد. تكريه: آن است كه چيزى را در نظر انسان مكروه گردانى مقابل تحبيب [حجرات:7]. خدا ايمان را بر شما محبوب داشت و آن را در دلهايتان زيبا و كفر و فسق و عصيان را مبغوض گردانيد. *** [بقره:256]. يعنى اجبارى در دين نيست زيرا راه حق و راه ضلالت هر دو آشكار شده و از همديگر مشخص اند ديگر [كهف:29]. لفظ «فِى الدّينِ» دلالت دارد بر آنكه در مجموع متن دين اعم از اعتقاد و احكام اجبارى نيست. مراد از «الدين» اسلام و يا مطلق اديان آسمانى است. اين آيه يا اخبار است و يا حكم و تشريع در قالب اخبار در صورت اول نيز باز منتج حكم تشريعى است. و چون اين آيه به ظاهر با آيات جهاد مخالف است لذا عدهاى آن را منسوخ دانستهاند، حال آنكه علت اين حكم همان تبين رشد ازغى است و ناسخ تا علت حكم را از بين نبرده نمىتواند حكم را از بين ببرد چنانكه معلوم است و چون اين علت از بين رفتنى نيست پس حكم نيز منسوخ نخواهد بود. بعضى از بزرگان آيه را يك قضيه تكوينى و طبيعى گرفته و مجموع دين را اعتقاد دانسته و اعمال را نيز به اعتقاد برگردانده و گفته: اعتقاد و ايمان از امور قلبى است و اكراه و اجبار را در آنها راهى نيست زيرا اجبار فقط در اعمال ظاهرى و حركات بدنى مؤثر است و ايمان و اعتقاد به وسيله براهين مىشود به آن رسيد لذا «لااِكْراهَ فَى الدّينِ» يك قاعده تكوينى است، در اين آيه اخبار است نه تشريع. بعضى در رد اين سخن گفتهاند: عقائد قلبى اكراهپذير نيست لذا مورد نفى اكراه نمىباشد. ولى در اين در صورت است كه آيه در مقام تشريع باشد نه اخبار. نگارنده گويد: در «قتل» از آيات قرآن و جنگهاى حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» استظهار كرديم كه در اسلام جنگ تعرضى نيست و آن حضرت فقط با پيمان شكنان و آنانكه در فكر حمله به اسلام بودند و يا مزاحمت مىكردند جنگيده است. على هذا جنگ در اسلام براى تحميل دين و عقيده نيست بلكه براى از بين بردن مزاحم و تصفيه جو اسلامى از وجود اخلالگران و باز كردن راه تبليغ و خواباندن فتنه و بر سر جاى نشاندن كسانى است كه به فكر اخلال و حملهاند. حتى آيه [انفال:39]. معنايش آن نيست كه دين را بر آنها تحميل كنيد بلكه مراد آن است كه با اين مزاحمان بجنگيد و فتنهاى كه بر پا كردهاند يا مىخواهند بكنند از بين ببريد و عبادت و بندگى فقط براى خدا باشد لذا در ذيل آيه فرموده «فَاِنَ انْتَهَوْا فَاِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ»اگر از فتنه انگيزى دست بردارند، خدا به كارشان داناست [انفال:61]. اتفاقاً چنانكه گفتهاند: جنگهاى آن حضرت براى رفع اكراه بود كه كفار مىخواستند مسلمانان را به بت پرستى مجبور كنند و درهرجا به سراغ آنها مىرفتند. پس اسلام مىجنگد تا مزاحم را از ميان بردارد. تا موجوديت خويش را حفظ كند. تا راه فطرت توحيدى را باز كند. تا كفار را از فكر حمله و اخلالگرى بازدارد. نه دين را به كسى تحميل كند زيرا«قَدْتَبَيَّنَ الُّرشدمِنَ الْغَّىِ» رجوع شود به «قتل». | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::کُرْه]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
[[رده:كلمات قرآن]] | [[رده:كلمات قرآن]] |
نسخهٔ ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۱
«کُرْه» گر چه معناى مصدرى دارد، ولى در سوره «بقره» به معناى اسم مفعول یعنى مکروه است.
«کُرْه» (بر وزن جرم) به معناى کراهتى است که از درون انسان سرچشمه مى گیرد و «کَرْه» (بر وزن شرح) به معناى کراهتى است که عامل بیرونى داشته باشد و در مورد بحث چون غیر مؤمنان تحت تأثیر عوامل بیرون ذاتى، مقهور قوانین آفرینش هستند، «کَرْه» (بر وزن شرح) به کار رفته است، منظور از «کَرْهاً» تمایلى است که از خارج تحمیل بر یک موجود مى شود، مانند مرگ یک موجود زنده بر اثر هجوم میکروب ها و یا عوامل دیگر.
ریشه کلمه
- کره (۴۱ بار)
قاموس قرآن
(بر وزن فلس و قفل) ناپسند داشتن و امتناع. «كَرِهِ الشَّىْءَ كَرْهاً وَ كَراهَةً: ضِدُّ اَحَبَّهُ» ايضاً كَره (به فتح اول) به معنى ناپسند شدن است. «كَرُهَ الْاَمْرُ :قُبِحَ». [انفال:8]. تا حق را ثابت و باطل را ابطال كند هر چند گناهكاران ناپسند دارند. در صحاح، قاموس، مصباح، مفردات و اقرب نقل شده: كره به فتح اول ناپسندى و مشقتى است كه از خارج بر شخص وارد و تحميل شود و به ضم اول مشقتى است كه از درون و نفس انسان باشد. اين مطلب مورد تأييد قرآن مجيد است زيرا فقط در سه جا كُره به ضم اول آمده كه هر سه راجع به مشقت نفسى و درونى است [بقره:216]. [احقاف:15]. معلوم است كه كره در هر دو آيه از درون آدمى است نه از خارج. كَره به فتح اول پنج بار به كار رفته و ظاهراً همه از خارج است مثل [فصّلت:11]. به آسمانها و زمين گفت: بيائيد با رغبت يا كراهت يعنى حتماً بايد فرمان بريد اگر به رغبت نباشد مجبوريد. * [نساء:19]. در تفسير عياشى از امام صادق «عليه السلام» نقل شده مراد از آيه كسى است كه دختر يتيمى را در نزد خود دارد و از اقارب او است و وى را از ازدواج منع مىكند و به او ضرر مىزند (به اين اميد كه پس از مرگ اموال او را وارث شود) اين سخن با آيه كاملاً تطبيق مىكند نه آنچه گفتهاند: پس از مرگ پدر نامادرى را ارث مىبردند [يونس:99]. آيا تو مردم را مىتوانى مجبور كنى تا مؤمن باشند. [نور:33]. كنيزان جوان را اگر خواهان عفت اند به زنا مجبور نكنيد «ان» شرطيه است و مفهوم شرط در آن نيست زيرا در صورت عدم اراده تحصن اجبار معنى ندارد. تكريه: آن است كه چيزى را در نظر انسان مكروه گردانى مقابل تحبيب [حجرات:7]. خدا ايمان را بر شما محبوب داشت و آن را در دلهايتان زيبا و كفر و فسق و عصيان را مبغوض گردانيد. *** [بقره:256]. يعنى اجبارى در دين نيست زيرا راه حق و راه ضلالت هر دو آشكار شده و از همديگر مشخص اند ديگر [كهف:29]. لفظ «فِى الدّينِ» دلالت دارد بر آنكه در مجموع متن دين اعم از اعتقاد و احكام اجبارى نيست. مراد از «الدين» اسلام و يا مطلق اديان آسمانى است. اين آيه يا اخبار است و يا حكم و تشريع در قالب اخبار در صورت اول نيز باز منتج حكم تشريعى است. و چون اين آيه به ظاهر با آيات جهاد مخالف است لذا عدهاى آن را منسوخ دانستهاند، حال آنكه علت اين حكم همان تبين رشد ازغى است و ناسخ تا علت حكم را از بين نبرده نمىتواند حكم را از بين ببرد چنانكه معلوم است و چون اين علت از بين رفتنى نيست پس حكم نيز منسوخ نخواهد بود. بعضى از بزرگان آيه را يك قضيه تكوينى و طبيعى گرفته و مجموع دين را اعتقاد دانسته و اعمال را نيز به اعتقاد برگردانده و گفته: اعتقاد و ايمان از امور قلبى است و اكراه و اجبار را در آنها راهى نيست زيرا اجبار فقط در اعمال ظاهرى و حركات بدنى مؤثر است و ايمان و اعتقاد به وسيله براهين مىشود به آن رسيد لذا «لااِكْراهَ فَى الدّينِ» يك قاعده تكوينى است، در اين آيه اخبار است نه تشريع. بعضى در رد اين سخن گفتهاند: عقائد قلبى اكراهپذير نيست لذا مورد نفى اكراه نمىباشد. ولى در اين در صورت است كه آيه در مقام تشريع باشد نه اخبار. نگارنده گويد: در «قتل» از آيات قرآن و جنگهاى حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» استظهار كرديم كه در اسلام جنگ تعرضى نيست و آن حضرت فقط با پيمان شكنان و آنانكه در فكر حمله به اسلام بودند و يا مزاحمت مىكردند جنگيده است. على هذا جنگ در اسلام براى تحميل دين و عقيده نيست بلكه براى از بين بردن مزاحم و تصفيه جو اسلامى از وجود اخلالگران و باز كردن راه تبليغ و خواباندن فتنه و بر سر جاى نشاندن كسانى است كه به فكر اخلال و حملهاند. حتى آيه [انفال:39]. معنايش آن نيست كه دين را بر آنها تحميل كنيد بلكه مراد آن است كه با اين مزاحمان بجنگيد و فتنهاى كه بر پا كردهاند يا مىخواهند بكنند از بين ببريد و عبادت و بندگى فقط براى خدا باشد لذا در ذيل آيه فرموده «فَاِنَ انْتَهَوْا فَاِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ»اگر از فتنه انگيزى دست بردارند، خدا به كارشان داناست [انفال:61]. اتفاقاً چنانكه گفتهاند: جنگهاى آن حضرت براى رفع اكراه بود كه كفار مىخواستند مسلمانان را به بت پرستى مجبور كنند و درهرجا به سراغ آنها مىرفتند. پس اسلام مىجنگد تا مزاحم را از ميان بردارد. تا موجوديت خويش را حفظ كند. تا راه فطرت توحيدى را باز كند. تا كفار را از فكر حمله و اخلالگرى بازدارد. نه دين را به كسى تحميل كند زيرا«قَدْتَبَيَّنَ الُّرشدمِنَ الْغَّىِ» رجوع شود به «قتل».