تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۷}}
__TOC__
__TOC__


خط ۳۲: خط ۳۴:
<span id='link217'><span>
<span id='link217'><span>
==آيات ۱ - ۸، سوره كهف ==
==آيات ۱ - ۸، سوره كهف ==
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى أَنزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتَب وَ لَمْ يجْعَل لَّهُ عِوَجَا(۱)
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى أَنزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتَب وَ لَمْ يجْعَل لَّهُ عِوَجَا(۱)
قَيِّماً لِّيُنذِرَ بَأْساً شدِيداً مِّن لَّدُنْهُ وَ يُبَشرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصلِحَتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسناً(۲)
قَيِّماً لِّيُنذِرَ بَأْساً شدِيداً مِّن لَّدُنْهُ وَ يُبَشرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصلِحَتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسناً(۲)
مَّكِثِينَ فِيهِ أَبَداً(۳)
مَّكِثِينَ فِيهِ أَبَداً(۳)
وَ يُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتخَذَ اللَّهُ وَلَداً(۴)
وَ يُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتخَذَ اللَّهُ وَلَداً(۴)
مَّا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لالاَبَائهِمْ كَبرَت كلِمَةً تخْرُجُ مِنْ أَفْوَهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلاكَذِباً(۵)
مَّا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لالاَبَائهِمْ كَبرَت كلِمَةً تخْرُجُ مِنْ أَفْوَهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلاكَذِباً(۵)
فَلَعَلَّك بَخِعٌ نَّفْسك عَلى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسفاً(۶)
فَلَعَلَّك بَخِعٌ نَّفْسك عَلى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسفاً(۶)
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلى الاَرْضِ زِينَةً لهََّا لِنَبْلُوَهُمْ أَيهُمْ أَحْسنُ عَمَلاً(۷)
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلى الاَرْضِ زِينَةً لهََّا لِنَبْلُوَهُمْ أَيهُمْ أَحْسنُ عَمَلاً(۷)
وَ إِنَّا لَجَعِلُونَ مَا عَلَيهَا صعِيداً جُرُزاً(۸)
وَ إِنَّا لَجَعِلُونَ مَا عَلَيهَا صعِيداً جُرُزاً(۸)
ترجمه آيات
ترجمه آيات
به نام خداى بخشاينده مهربان ، ستايش خاص خدائى است كه اين كتاب استوار را به بنده خويش فروفرستاد ودر آن انحراف ننهاد (۱)
به نام خداى بخشاينده مهربان ، ستايش خاص خدائى است كه اين كتاب استوار را به بنده خويش فروفرستاد ودر آن انحراف ننهاد (۱)
خط ۵۷: خط ۵۹:
وبعيد نيست كسى بگويد كه غرض از نزول اين سوره بيان سه داستان عجيب است كه در قرآن كريم جز در اين سوره ذكر نشده ، يكى قصه اصحاب كهف وديگرى داستان موسى وآن جوانى كه در راه به سوى مجمع البحرين ديدار نمود، وسوم حكايت ذى القرنين ، وآنگاه از اين سه داستان در غرض سوره كه اثبات نفى شريك وتشويق بر تقوى و ترس از خدا است استفاده كند.
وبعيد نيست كسى بگويد كه غرض از نزول اين سوره بيان سه داستان عجيب است كه در قرآن كريم جز در اين سوره ذكر نشده ، يكى قصه اصحاب كهف وديگرى داستان موسى وآن جوانى كه در راه به سوى مجمع البحرين ديدار نمود، وسوم حكايت ذى القرنين ، وآنگاه از اين سه داستان در غرض سوره كه اثبات نفى شريك وتشويق بر تقوى و ترس از خدا است استفاده كند.
واين سوره به طورى كه از سياق آياتش استفاده مى شود در مكه نازل شده است . اما بعضى از مفسرين آيه ((واصبر نفسك مع الّذين يدعون ربهم ...(( را از مكى بودن استثناء كرده اند وبه زودى در باره آن بحث مى كنيم .
واين سوره به طورى كه از سياق آياتش استفاده مى شود در مكه نازل شده است . اما بعضى از مفسرين آيه ((واصبر نفسك مع الّذين يدعون ربهم ...(( را از مكى بودن استثناء كرده اند وبه زودى در باره آن بحث مى كنيم .
الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى أَنزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتَب وَ لَمْ يجْعَل لَّهُ عِوَجَا(۱) قَيِّماً
الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى أَنزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتَب وَ لَمْ يجْعَل لَّهُ عِوَجَا(۱) قَيِّماً
كلمه ((عوج (( - به فتح عين وبه كسر آن - به معناى انحراف است . در مجمع البيان مى گويد: ((عوج - به فتحه عين - در كجى چيزهايى كه محسوس وقابل ديدن هس تند - چون نيزه وچوب - استعمال مى شود، وبا كسره عين در امور ناديدنى چون اعتقادات وسخن گفتن .
كلمه ((عوج (( - به فتح عين وبه كسر آن - به معناى انحراف است . در مجمع البيان مى گويد: ((عوج - به فتحه عين - در كجى چيزهايى كه محسوس وقابل ديدن هس تند - چون نيزه وچوب - استعمال مى شود، وبا كسره عين در امور ناديدنى چون اعتقادات وسخن گفتن .
وشايد منظور از چيزهاى مرئى آنهايى باشند كه به سهولت ديده مى شوند ومقصود از چيزهاى نامرئى آنهايى باشند كه به آسانى مشهود نيستند كما اينكه راغب در مفردات چنين گفته است : ((عوج (( به فتحه عين كجى هايى را گويند كه با چشم به آسانى ديده مى شوند، مانند كجى چوبى كه در زمين نصب شده باشد، ولى ((عوج (( به كسره عين در كجى هائى است كه با فكر وبصيرت تشخيص داده مى شوند، مانند انحراف وانحنايى كه در زمين مسطح است كه تنها متخصصين مى توانند آن را تشخيص دهند، ونيز مانند انحراف در دين وزندگى .
وشايد منظور از چيزهاى مرئى آنهايى باشند كه به سهولت ديده مى شوند ومقصود از چيزهاى نامرئى آنهايى باشند كه به آسانى مشهود نيستند كما اينكه راغب در مفردات چنين گفته است : ((عوج (( به فتحه عين كجى هايى را گويند كه با چشم به آسانى ديده مى شوند، مانند كجى چوبى كه در زمين نصب شده باشد، ولى ((عوج (( به كسره عين در كجى هائى است كه با فكر وبصيرت تشخيص داده مى شوند، مانند انحراف وانحنايى كه در زمين مسطح است كه تنها متخصصين مى توانند آن را تشخيص دهند، ونيز مانند انحراف در دين وزندگى .
خط ۷۹: خط ۸۱:
وچه بسا از مفسرين كه قضيه را برعكس معنا كرده وگفته اند: قيمومت ، اول وصف كتاب است وسپس وصف دين . (به عبارت ديگر ما گفتيم كتاب به خاطر اينكه متضمن دين قيم است خودش هم قيم شده ، ولى بعضى گفته اند كتاب قيم است ودين به خاطر قيم بودن كتاب ، قيم شده است ) ودرباره اش گفته شده : ((وذلك دين القيمه (( كه ظاهر معنايش : دين كتابهاى قيم است . ولى اين قسم تفسير نوعى مجاز گويى است .
وچه بسا از مفسرين كه قضيه را برعكس معنا كرده وگفته اند: قيمومت ، اول وصف كتاب است وسپس وصف دين . (به عبارت ديگر ما گفتيم كتاب به خاطر اينكه متضمن دين قيم است خودش هم قيم شده ، ولى بعضى گفته اند كتاب قيم است ودين به خاطر قيم بودن كتاب ، قيم شده است ) ودرباره اش گفته شده : ((وذلك دين القيمه (( كه ظاهر معنايش : دين كتابهاى قيم است . ولى اين قسم تفسير نوعى مجاز گويى است .
بعضى گفته اند: مقصود از قيم ، مستقيم است يعنى معتدل كه نه افراط در آن باشد ونه تفريط. بعضى ديگر گفته اند: قيم ، به معناى مدبر ساير كتابهاى آسمانى است ، يعنى ساير كتابها را تصديق وحفظ نموده ، شرايعش را نسخ مى كند. واينكه به دنبال كلمه قيم فرموده : ((لينذر باسا شديدا من لدنه ويبشر المؤ منين ...(( مؤ يد معنايى است كه ما ذكر كرديم .
بعضى گفته اند: مقصود از قيم ، مستقيم است يعنى معتدل كه نه افراط در آن باشد ونه تفريط. بعضى ديگر گفته اند: قيم ، به معناى مدبر ساير كتابهاى آسمانى است ، يعنى ساير كتابها را تصديق وحفظ نموده ، شرايعش را نسخ مى كند. واينكه به دنبال كلمه قيم فرموده : ((لينذر باسا شديدا من لدنه ويبشر المؤ منين ...(( مؤ يد معنايى است كه ما ذكر كرديم .
لِّيُنذِرَ بَأْساً شدِيداً مِّن لَّدُنْهُ وَ يُبَشرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصلِحَتِ
لِّيُنذِرَ بَأْساً شدِيداً مِّن لَّدُنْهُ وَ يُبَشرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصلِحَتِ
بعضى آيه را اينطور معنا كرده اند: اين كتاب را تاءمين فرستاد تا كافران را از عذابى شديد كه از ناحيه خدا صادر مى شود، انذار نمايد، وتاءمين ولى ظاهر آيه به قرينه اينكه مؤ منين را مقيد مى كند به آن مؤ منينى كه عمل صالح مى كنند، اين است كه تقدير آيه : ((لينذر الّذين لايعملون الصالحات - تا بترساند كسانى را كه عمل صالح نمى كنند(( بوده باشد، حال چه آن تاءمين هائى كه اصلا ايمان نمى آورند، ويا اگر ايمان مى آورند در عمل خود مرتكب فسق وتباهى مى شوند.
بعضى آيه را اينطور معنا كرده اند: اين كتاب را تاءمين فرستاد تا كافران را از عذابى شديد كه از ناحيه خدا صادر مى شود، انذار نمايد، وتاءمين ولى ظاهر آيه به قرينه اينكه مؤ منين را مقيد مى كند به آن مؤ منينى كه عمل صالح مى كنند، اين است كه تقدير آيه : ((لينذر الّذين لايعملون الصالحات - تا بترساند كسانى را كه عمل صالح نمى كنند(( بوده باشد، حال چه آن تاءمين هائى كه اصلا ايمان نمى آورند، ويا اگر ايمان مى آورند در عمل خود مرتكب فسق وتباهى مى شوند.
در هر حال ، اين جمله بيان مى كند كه چرا كتاب را قيم ومستقيم بر بنده اش نازل كرده ، زيرا پر واضح است كه اگر كتاب خودش مستقيم و براى غير خودش قيم نمى بود نمى توانست انذار وبشارت باشد.
در هر حال ، اين جمله بيان مى كند كه چرا كتاب را قيم ومستقيم بر بنده اش نازل كرده ، زيرا پر واضح است كه اگر كتاب خودش مستقيم و براى غير خودش قيم نمى بود نمى توانست انذار وبشارت باشد.
ومراد از ((اجر حسن (( بهشت است ، به قرينه اينكه در آيه بعدى فرموده : ((ماكثين فيه ابدا(( ومعناى آيه روشن است .
ومراد از ((اجر حسن (( بهشت است ، به قرينه اينكه در آيه بعدى فرموده : ((ماكثين فيه ابدا(( ومعناى آيه روشن است .
وَ يُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتخَذَ اللَّهُ وَلَداً(۴)
وَ يُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتخَذَ اللَّهُ وَلَداً(۴)
مقصود از اينان عموم كسانى هستند كه بت پرستيده معتقد بودند كه ملائكه پسران يا دختران خدايند، وچه بسا از اينان كه در باره جن و مصلحين از بشر، چنين اعتقادى داشته اند. ونيز مقصود نصارى هستند كه مسيح را پسر خدا مى دانستند. هر چند كه از نظر اينكه قرآن كريم به يهود نسبت داده كه عزيز را پسر خدا مى دانسته اند يهود نيز مشمول آيه هست .
مقصود از اينان عموم كسانى هستند كه بت پرستيده معتقد بودند كه ملائكه پسران يا دختران خدايند، وچه بسا از اينان كه در باره جن و مصلحين از بشر، چنين اعتقادى داشته اند. ونيز مقصود نصارى هستند كه مسيح را پسر خدا مى دانستند. هر چند كه از نظر اينكه قرآن كريم به يهود نسبت داده كه عزيز را پسر خدا مى دانسته اند يهود نيز مشمول آيه هست .
انذار را در خصوص كسانى كه گفتند خدا براى خود فرزند گرفته ، تكرار كرد تا مزيد اهتمام را در خصوص ايشان افاده نمايد.
انذار را در خصوص كسانى كه گفتند خدا براى خود فرزند گرفته ، تكرار كرد تا مزيد اهتمام را در خصوص ايشان افاده نمايد.
مَّا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لالاَبَائهِمْ كَبرَت كلِمَةً تخْرُجُ مِنْ أَفْوَهِهِمْ...
مَّا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لالاَبَائهِمْ كَبرَت كلِمَةً تخْرُجُ مِنْ أَفْوَهِهِمْ...
از آيه شريفه ((انى يكون له ولد ولم تكن له صاحبة وخلق كل شى ء(( استفاده مى شود كه مورد بحث آيه معتقد بوده اند خدا حقيقتا فرزند گرفته وفرزنددار شده است .
از آيه شريفه ((انى يكون له ولد ولم تكن له صاحبة وخلق كل شى ء(( استفاده مى شود كه مورد بحث آيه معتقد بوده اند خدا حقيقتا فرزند گرفته وفرزنددار شده است .
لذا در آيه مورد بحث آن را با دوجواب رد مى كند: يكى اينكه اين سخن را از روى نادانى زده اند، وعلمى بدان ندارند، دوم اينكه دروغ مى گويند.
لذا در آيه مورد بحث آن را با دوجواب رد مى كند: يكى اينكه اين سخن را از روى نادانى زده اند، وعلمى بدان ندارند، دوم اينكه دروغ مى گويند.
خط ۹۵: خط ۹۷:
البته اين را هم نبايد از نظر دور داشت كه بعضى از كسانى كه قائل به فرزنددار بودن خدا بودند، منظورشان فرزند حقيقى نبوده ، بلكه به عنوان احترام وتشريف وبراى اينكه قرب به خدا وخصوصيت آن شخص مورد علاقه شان را برسانند اطلاق پسر خدا بر اومى كرده اند، مانند يهود كه - به طورى كه قرآن از ايشان حكايت كرده - عزيز را پسر خدا مى دانسته اند، ويا مى گفته اند: ((نحن ابناء اللّه واحباوه - ما پسران ودوستان خداييم (( وهمچنين در كلمات بعضى از قدماى ايشان آمده كه بر بعضى از مخلوقات اوليه اطلاق پسر خدا مى كرده اند، به اين عنوان كه اينها اولين خلق خدا هستند كه خدايشان آفريده وصادر كرده ، همانطور كه پسر از پدر صدور مى يابد وبر آن موجوداتى كه واسطه اين صدور بودند اطلاق همسر وزوج مى كرده اند.
البته اين را هم نبايد از نظر دور داشت كه بعضى از كسانى كه قائل به فرزنددار بودن خدا بودند، منظورشان فرزند حقيقى نبوده ، بلكه به عنوان احترام وتشريف وبراى اينكه قرب به خدا وخصوصيت آن شخص مورد علاقه شان را برسانند اطلاق پسر خدا بر اومى كرده اند، مانند يهود كه - به طورى كه قرآن از ايشان حكايت كرده - عزيز را پسر خدا مى دانسته اند، ويا مى گفته اند: ((نحن ابناء اللّه واحباوه - ما پسران ودوستان خداييم (( وهمچنين در كلمات بعضى از قدماى ايشان آمده كه بر بعضى از مخلوقات اوليه اطلاق پسر خدا مى كرده اند، به اين عنوان كه اينها اولين خلق خدا هستند كه خدايشان آفريده وصادر كرده ، همانطور كه پسر از پدر صدور مى يابد وبر آن موجوداتى كه واسطه اين صدور بودند اطلاق همسر وزوج مى كرده اند.
واين دواطلاق هر چند كه شامل آنچه كه اطلاق اول مى شده نمى شود چون اين اطلاق از باب مجاز وبه عنوان احترام بوده ، وليكن هر دواز نظر شرع ممنوع است . نه صحيح است گفته شود فلان موجود فرزند واقعى خدا است آنطور كه ما فرزندان پدران خود هستيم ، ونه صحيح است بگوئيم فلان موجود آنقدر داراى شرافت است كه اگر ممكن بود خدا فرزند دار شود جز اين موجود كسى فرزند اونمى بود، وملاك ممنوعيت اين دواطلاق همين بس كه هر دوباعث مى شود عامه مردم گمراه گشته رفته رفته از مجاز، حقيقت را بفهمند وبه شقاوت دائمى و هلاكت جاودانه گرفتار گردند.
واين دواطلاق هر چند كه شامل آنچه كه اطلاق اول مى شده نمى شود چون اين اطلاق از باب مجاز وبه عنوان احترام بوده ، وليكن هر دواز نظر شرع ممنوع است . نه صحيح است گفته شود فلان موجود فرزند واقعى خدا است آنطور كه ما فرزندان پدران خود هستيم ، ونه صحيح است بگوئيم فلان موجود آنقدر داراى شرافت است كه اگر ممكن بود خدا فرزند دار شود جز اين موجود كسى فرزند اونمى بود، وملاك ممنوعيت اين دواطلاق همين بس كه هر دوباعث مى شود عامه مردم گمراه گشته رفته رفته از مجاز، حقيقت را بفهمند وبه شقاوت دائمى و هلاكت جاودانه گرفتار گردند.
فَلَعَلَّك بَخِعٌ نَّفْسك عَلى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسفاً(۶)
فَلَعَلَّك بَخِعٌ نَّفْسك عَلى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسفاً(۶)
كلمه ((بخوع (( و ((بخع (( به معناى كشتن وهلاك كردن است . و((آثار(( به معناى علامت هاى پا واثر قدمهاى كسى است كه از زمين نرم عبور كرده باشد، وكلمه ((اسف (( به معناى شدت اندوه است ، ومراد از ((بهذا الحديث (( همين قرآن كريم است .
كلمه ((بخوع (( و ((بخع (( به معناى كشتن وهلاك كردن است . و((آثار(( به معناى علامت هاى پا واثر قدمهاى كسى است كه از زمين نرم عبور كرده باشد، وكلمه ((اسف (( به معناى شدت اندوه است ، ومراد از ((بهذا الحديث (( همين قرآن كريم است .
اين آيه ودوآيه بعدش در مقام خرسندى وتسلى خاطر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) است ، وحرف ((فاء(( كه بر سر آيه آمده براى تفريع كلام بر كفر وانكار ايشان به آيات خدا است كه از آيات قبلى استفاده مى شد. ومعناى آيه چنين است : مثل اينكه بوى اين مى آيد كه از شدت اندوه بر اعراض كفار از قرآن وانصرافشان از شنيدن دعوتت ، خودت را از بين ببرى .
اين آيه ودوآيه بعدش در مقام خرسندى وتسلى خاطر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) است ، وحرف ((فاء(( كه بر سر آيه آمده براى تفريع كلام بر كفر وانكار ايشان به آيات خدا است كه از آيات قبلى استفاده مى شد. ومعناى آيه چنين است : مثل اينكه بوى اين مى آيد كه از شدت اندوه بر اعراض كفار از قرآن وانصرافشان از شنيدن دعوتت ، خودت را از بين ببرى .
البته ما مساءله اعراض وانصراف را از كلمه ((آثار(( در آورديم كه خود استعاره است .
البته ما مساءله اعراض وانصراف را از كلمه ((آثار(( در آورديم كه خود استعاره است .
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلى الاَرْضِ زِينَةً لهََّا لِنَبْلُوَهُمْ أَيهُمْ أَحْسنُ عَمَلاً... صعِيداً جُرُزاً(۸)
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلى الاَرْضِ زِينَةً لهََّا لِنَبْلُوَهُمْ أَيهُمْ أَحْسنُ عَمَلاً... صعِيداً جُرُزاً(۸)
كلمه ((زينت (( به معناى هر امر زيبايى است كه وقتى منضم به چيزى شود، جمالى به اومى بخشد به طورى كه رغبت هر كسى را به سوى آن جلب مى كند. وكلمه ((صعيد(( به معناى قشر زمين است و كلمه ((جرز(( به طورى كه مجمع البيان گفته ، زمينى است كه گياه نروياند، گويى تخم گياهان را مى خورد.
كلمه ((زينت (( به معناى هر امر زيبايى است كه وقتى منضم به چيزى شود، جمالى به اومى بخشد به طورى كه رغبت هر كسى را به سوى آن جلب مى كند. وكلمه ((صعيد(( به معناى قشر زمين است و كلمه ((جرز(( به طورى كه مجمع البيان گفته ، زمينى است كه گياه نروياند، گويى تخم گياهان را مى خورد.
<span id='link222'><span>
<span id='link222'><span>
خط ۱۱۸: خط ۱۲۰:
(رواياتى در تفسير جملات : ((لينذر باءسا شديدا((، ((فلعلك باخع نفسك ...((و((لنبوهم ايهم احسن عملا(( )
(رواياتى در تفسير جملات : ((لينذر باءسا شديدا((، ((فلعلك باخع نفسك ...((و((لنبوهم ايهم احسن عملا(( )


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۷}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]